زیر سقف آسمان
10.1K subscribers
3.02K photos
673 videos
429 files
3.33K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
♦️مرحوم فحّاش و طرف‌داران‌اش: ”برو آثار دیگر را هم بخوان”!

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۸ مرداد ۱۴۰۲


نقص در کار را نمی‌توان با فحاشی به دیگران توجیه کرد، اما این پزشک طرف‌دار سیدجواد طباطبایی چنین کرده است👆. دکتر سیدجواد طباطبایی و طرف‌داران‌اش کوشیده اند و می‌کوشند در پاسخ به منتقدان از ره‌گذر فحاشی جبران مافات کنند.

هر دانش‌پژوه آگاهی می‌داند که در هر کار مستقلی مفاهیم می‌بایست دقیقا تعریف شوند و سوابق آن بررسی و نقد شوند. برای کسی که با پژوهش و دانش‌پژوهی آشنا باشد، این نکته نیاز به توضیح ندارد. من یک بار دیگر چنین توجیهی را از دکتر سروش دباغ عزیز در پاسخ به نقد ام شنیده ام؛ پاسخی ناموجه و غیرقابل قبول (فایل مورد نظر را در این‌جا بشنوید: https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/6837). ایشان نیز در پاسخ به نقد من گفته اند مبانی‌ی روش‌شناختی‌ی بحث ام را در آثار قبلی‌ام آورده ام. اتخاد چنین شیوه‌ای در پاسخ به منتقدان مایه‌ی تاسف بسیار است!

در هر اثر پژوهشی که به موضوع مستقلی می‌پردازد، می‌بایست مبانی و بنیادهای بحث به‌طور مستقل آورده شوند و توضیح داده شوند. کتاب دکتر سیدجواد طباطبایی در باره‌ی خواجه نظام‌الملک یکی از آثار ایشان است که در آن مفهوم تداوم فرهنگی مفهومی پایه‌ای است. طباطبایی ناگزیر می‌بایست این مفهوم را دقیقا تعریف می‌کرد و به‌وضوح و دقیق نشان می‌داد که معیارهای تشخیص تداوم فرهنگی در ایران کدام اند و چرا نمی‌توان مثلا از گسست یا انقطاع فرهنگی در ایران سخن گفت. او باید توضیح می‌داد که ویژه‌گی‌های فرهنگ ایرانی در اعصار مختلف کدام بوده اند و چه‌گونه می‌توان این ویژه‌گی‌ها را در طول تاریخ ایران دید و از حضور مداوم آن‌ها، تداوم فرهنگی در ایران را نتیجه گرفت.

طباطبایی علاوه بر این‌که موظف بود سوابق بحث را توضیح دهد، می‌بایست به نقد نظریه‌های کسانی که از انقطاع فرهنگی در ایران سخن گفته اند می‌پرداخت. اما طباطبایی بدون انجام هیچ‌یک از این مقدمات و با مفروض گرفتن تداوم فرهنگی در ایران، بحث خود را آغاز کرده و حتا به تعریف پایه‌ای‌ترین مفهوم کار خود نپرداخته است. چنین اثری در نزد دانش‌پژوهانی که اندک آشنایی‌ای با کار پژوهشی و لوازم و مقدمات آن دارند، فاقد اعتبار است.

حالا طرف‌داران آن مرحوم فحاش هر قدر مایل هستند در سنت سیئه و کثیف آن مرحوم در فحاشی گام بردارند، باکی نیست. متاسفانه زبان کثیف سیدجواد طباطبایی در زبان طرف‌داران‌اش تداوم یافته است! این به‌راستی مصداقی از تداوم فرهنگی در دوران ما است.



🔸پس‌نوشت: دکتر افشین احمدپور کوشیده با جست‌وجو در آثار دیگر طباطبایی نشان دهد که مفهوم ”تداوم فرهنگی” در آثار طباطبایی از کجا آمده هست. در صفحاتی که او ضمیمه کرده هیچ بحث نظری‌ای دیده نمی‌شود؛ جز چند ارجاع به شاعران و بهره‌گیری از تمثیل‌ها (”باد بی‌نیازی”، ”سرو”، ...)، ارجاعی به ”شهود” گوبینو! و ذکر جمله‌ای از طبری بدون ذکر دقیق اثر طبری! (حالا برو خودت پیدا کن طبری کجا و در چه مقامی چنین چیزی گفته! و اصلا چنین چیزی گفته یا نه؟ و آیا اصلا ”تداوم بی‌سابقه‌ی تاریخ ایران” تداوم فرهنگی بوده یا شکل دیگری از تداوم بوده؟) و ارجاعاتی به فرای بدون هر گونه بحث نظری در باره‌ی مفهوم تداوم فرهنگی. این طرز کار و سطح کار به‌اصطلاح ”فیلسوف سیاسی”‌ی ما در پژوهش‌گری بوده است!

#احمدپور
#طباطبایی
#زبان_کثیف
#سنت_سیئه
#مرحوم_فحاش
#تداوم_فرهنگی
#خواجه_نظام‌الملک

@NewHasanMohaddesi
♦️کارکردهای اجتماعی‌ی دین از نظرگاه احمد کسروی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۸ آذر ۱۴۰۲

پیش از این نوشتم که سنت اسلامی-ایرانی چهار مرحله‌ی نهفته‌گی، بیداری، انکشاف، و بی‌اعتبارشده‌گی را طی کرده است. احمد کسروی از روشن‌فکران دوره‌ی انکشاف سنت در ایران است. او یک روشن‌فکر دینی است. عبدالرحیم طالبوف و مستشارالدوله از روشن‌فکران دینی‌ی دوره‌ی بیداری‌ی سنت بوده اند.

این‌ روشن‌فکران دینی، پیش‌گام نسل‌های بعدی‌ی روشن‌فکران دینی در ایران بوده اند. نماینده‌ی نسل بعد از کسروی، علی‌ی شریعتی است و نماینده‌ی نسل بعد از شریعتی، عبدالکریم سروش است. دو نفر اخیر تجربه‌ی احمد کسروی را در پیش چشم داشتند. کسروی قربانی‌ی نقد رادیکال اش به تشیع شد. شریعتی از تجربه‌ی او بهره گرفت و برای نقد تشیع، دو تشیع برساخت نمود: علوی و صفوی. شریعتی هم تکفیر شد و هزینه‌های زیادی داد. سروش نیز تجربه‌ی هر دو را در پیش چشم داشت و به این نتیجه رسید که خواب خفته‌گان را نباید آشفته کرد و به جای نقد میراث شیعی بر حوزه‌ی معرفت‌شناسی‌ی دینی تمرکز نمود و هرگز به‌نحو همه‌جانبه به نقد تشیع نپرداخت.

اما اغلب کسانی که با نقدهای احمد کسروی به تشیع و دیگر مذاهب و فرقه‌ها آشنا هستند یا در این باره چیزی شنیده یا خوانده اند، گمان می‌کنند کسروی از دین عبور کرده است. اما کسروی از مدافعان سرسخت دین است و پروژه‌ی فکری‌ی او نفی دین نیست بل‌که اصلاح دین است. اندیشه‌ی پاک‌دینی‌ی او بخشی از اصلاح‌گری‌ی فرهنگی‌ی او است. او می‌خواست تمام میراث ما اصلاح گردد.

کسروی اندیشه‌ی متفکران غربی را در نقد رادیکال دین و نفی دین  اندیشه‌ای زهرآگین می‌داند و بر آن است که زنده‌گی‌ی آدمی بدون دین، به‌دور از نظم و قانون و آکنده از تضاد خواهد بود و آسایش از زنده‌گی‌ی آدمیان خواهد گریخت و وجود دین برای زنده‌گی‌ی اجتماعی ضروری است: "جهان را پیش از هر چیز دین دربایست است و آسایش جهانیان جز بدستیاری دین از دشوارترین کارهاست" (کسروی، ۱۳۱۱: ۱۱).

نگاه کسروی به مناسبات اجتماعی سلطه‌محورانه است. آدمیان همواره در کشاکش با طبیعت و با یک‌دیگر هستند و بر هم اعمال قدرت می‌کنند. جهان اجتماعی جهان تضادها است. برای مهار این تضادها نیاز به قانون داریم و قانون را دین در اختیار می‌نهد.

نگاه او به انسان نیز بسیار منفی است. از نظر کسروی انسان دیوانه‌ای است نیازمند زنجیر:

"آدمی آن دیوانه‌ایست که تا زنجیر بگردن دارد خردمند و هوشیار است و چون زنجیر بگسست، دیوانگی از سر می‌گیرد و هیچ نیرویی جلوی آسیب و گزند او را نمی‌گیرد" (همان: ۱۱).

کسروی در کتاب آیین دست‌کم چهار کارکرد مهم و تعیین‌کننده برای دین برمی‌شمرد:

۱. دین به‌مثابه "قانون‌گذار": دین قوانینی در اختیار آدمی می‌نهد تا تضادهای اجتماعی به نظم بدل گردد و دیوانگی‌اش مهار شود (همان: ۱۰).

۲. دین به‌مثابه تضمین‌کننده و حافظ قانون (دین هم‌چون "شحنه"): دین در جهت تداوم و پاس‌داری و ضمانت اجتماعی‌ی قانون نقش ایفا می‌کند.

۳. دین به‌منزله‌ی تامین‌کننده‌ی نظارت درونی (دین هم‌چون "مربی"): دین هم‌چون ترمزی درونی عمل می‌کند. آدمیان با درونی کردن آن‌چه دین عرضه می‌کند، واجد نظارتی درونی می‌شوند و از درون کنترل می‌گردند.

۴. دین به‌منزله‌ی تامین‌کننده‌ی نظارت اجتماعی‌ی غیر رسمی (دین هم‌چون "قاضی"): آدمیان دین‌دار بر خوب و بد رفتارهای هم نظارت دارند و کنش‌های نیکو را تایید و کنش‌های ناپسند را تقبیح می‌کنند.

بر مبنای این اندیشه‌ها است که کسروی به متفکران غربی‌ی ناقد دین شدیدا حمله می‌کند:

"در این جنبش دو سه قرنی اروپا کسانی هم به بنام فیلسوفان آزاد اندیشه شناخته شده‌اند. بخوانید نوشته‌های آنان را و ببینید چه سخنان زهرناک و بیهوده از زبان قلم بیرون ریخته‌اند! سخنانی که بنیادی جز کج‌اندیشی ندارد ولی برای بیزاری مردم از دین دستاویزی نیکوست!" (همان: ۱۲).

از نظر کسروی "مایه نیکی جهان و یگانه آرزوی جهانیان آسایش و خورسندی است" و پیامبران برای همین برخاسته اند (همان: ۵).


#دین
#سنت
#احمد_کسروی
#کارکردهای_دین
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
♦️اندیشه‌ی محافظه‌کار و تحقیر تفکر نقاد!

حسن محدثی‌

۱۹ دی ۱۴۰۲

آقای دکتر زمانی مقدم در واکنش به نوشته‌ی من در باره‌ی تاریخ‌آفرینی‌ی نسل‌های جدید و زایش قهرمانان جدید و عبور آن‌ها از اسطوره‌ها و قهرمانان کهن نوشته اند:

"امیدوارم منظور استاد محدثی از قهرمانان نسل جدید، تتلو و ساسی مانکن و دیگر سلبریتی‌ها نباشد. آنجه دکتر محدثی پی گرفته است یک مدرنیته بی‌ریشه، بی‌هویت و تخیلی است که طرف‌داران آن فکر می‌کنند با زدن تمام سنت‌ها و فرهنگ تاریخی جامعه می‌توانند به آن دست یابند. این دامی فکری است که خیلی از روشن‌فکران معاصر در آن افتادند و به نتیجه نرسیدند."

پاسخ آن‌که اندیشه‌ی محافظه‌کار در ایران به‌ بلوغ نقادی نرسیده. یا تحقیر می‌کند یا تهمت می‌زند یا به دنبال دست‌های توطئه‌گر می‌گردد و ناتوان از درک تحولات است.

سنت چیزی نیست که بتوان آن را به‌نحو ارادی و برنامه‌مندانه کنار زد. از درون می‌پاشد. دشمن سنت بی‌کفایتی خود آن است. آن‌جا که یک سنت در برابر سنتی دیگر قرار می‌گیرد و بیدار می‌گردد و در مرحله‌ی انکشاف بی‌کفایتی اش عیان می‌شود، آن‌گاه اعتبارزدایی می‌گردد.

#سنت
#زمانی_مقدم

@NewHasanMohaddesi
♦️عصر مرگ شوکت‌مندان تاریخ: عصری که در آن رعیت سابق هر روزه قهرمانی می‌کند
۱۹ دی ۱۴۰۲

🔹یک گفت‌وگوی انتقادی👇



🔻دکتر مسعود زمانی‌مقدم

"من تتلو و ساسی مانکن را به کنایه گفتم. چون اساساً در دوران ما قهرمان و اسطوره‌های فرهنگی به‌معنای گذشته دیگر وجود ندارد. قهرمان‌ها اگر هم باشند کوچک، موقتی، رسانه‌ای‌اند. جالب اینجاست که دکتر محدثی همچنان به دنبال قهرمان و قهرمان‌سازی است و در عین حال قهرمان‌های گذشته را از ریشه می‌زند.".




🔸بهزاد کاظمی:

"جناب دکتر
چرا اینقدر در برابر چیزی که خودتون هم خوب می‌دونید چی میگه دکتر محدثی مقاومت می‌کنید؟

چرا نمی‌خواید قبول کنید
انقلاب مشروطه پایان حکومت اشراف و خواص بوده و به جای کورش و داریوش یک مهتر اسب تونسته با شایستگی شخصی خودش قهرمان یک ملت بشه؟

که استثنا هم نبوده. اینقدر تکرار داره این مساله از همون موقع که میشه به عنوان اصل در نظر گرفتش.

یک طلبه ساده اولین دولت جمهوری را در گیلان بر پا می‌کنه.

پسر یک شیشه فروش آواره ستون مرکزی انقلاب مشروطه میشه و ده‌ها ستارخان تحویل جامعه میده.

یک بچه نایینی یک لاقبا جوان‌ترین وزیر خارجه جهان میشه و پوزه بریتانیا کبیر را به خاک می‌ماله و سفیرش را مثل موش از ایران بیرون میندازه تا بالاخره همه جهان به ویژه مستعمرات بریتانیا باور کنند که خورشید در بریتانیا هم میتونه غروب کنه.

یک استکان فروش نخست وزیر و بعد رییس جمهور ایران میشه و در صحن سازمان ملل آثار شکنجه مزدوران امپریالیسم را به نمایش میزاره.

و و و ..."


#سنت
#زمانی_مقدم
#بهزاد_کاظمی
#تاریخ_بنده‌گی
#تاریخ_کنش‌گری

@NewHasanMohaddesi
♦️فرق سنت تمدنی و سنت‌های اجتماعی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۰ دی ۱۴۰۲

#سنت
#زمانی_مقدم

@NewHasanMohaddesi
♦️فرق سنت تمدنی و سنت‌های اجتماعی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۰ دی ۱۴۰۲


سنت را به‌نحو گوناگونی به‌کار می‌برند و تعریف می‌کنند. من وقتی از بی‌اعتبارشده‌گی‌ی سنت اسلامی-ایرانی سخن می‌گویم و اضافه می‌کنم که سنت را یک یا چند روشن‌فکر نمی‌توانند به‌نحو ارادی کنار بنهند و تخطئه کنند، مراد ام سنت اجتماعی نیست. کسی که از سنت‌های اجتماعی سخن می‌گوید و بحث از سنت را در چنین سطحی می‌بیند، به معنای تمدنی‌ی سنت پی نبرده است.

سنت‌های اجتماعی از ما طلب وفاداری و تبعیت و اجرا می‌کنند. این معنای بسیار محدودی از سنت است؛ مثلا سنت عزاداری‌ی عاشورا، سنت گرامی‌داشت نوروز در فرهنگ ایرانی، و از این قبیل.

سنت تمدنی، یعنی سنتی که از ره‌گذر قرن‌ها حیات یک تمدن شکل می‌گیرد، امر عظیمی است و به مجموعه‌ای از رفتارها و هنجارها و مناسک و ارزش‌ها و آداب و رسوم قابل تقلیل نیست.

سنت تمدنی چیزی است که ما در آن به‌ناگزیر اقامت داریم. در پهنه‌ای که سنت تمدنی فراهم کرده به دنیا می‌آییم و نفس می‌کشیم و زنده‌گی می‌کنیم و تا قرن‌ها، نسل‌های پی در پی می‌آیند و می‌روند و سنت تمدنی هم‌چنان پابرجا می‌ماند.

وقتی که یک تمدن بعد از قرن‌ها می‌میرد، سنت برجای مانده از آن که محصول قرن‌ها انباشت میراث فرهنگی‌ی بشر است، هنوز هم باقی می‌ماند. ما با سنت تمدنی احاطه می‌شویم. این‌طور نیست که بتوانیم تصمیم بگیریم سنت تمدنی را نادیده بگیریم و نقض کنیم و کام‌یابانه نیز زنده‌گی کنیم. نیروی سنت تو را نادیده می‌گیرد و از تو عبور می‌نماید. سنت تمدنی در قلب و ذهن آدمیان قرن‌ها به حیات خود ادامه می‌دهد.

سنت تمدنی تنها وقتی دچار بحران می‌شود که با سنت تمدنی‌ی نیرومندتری مواجه شود؛ مثل مواجهه‌ی سنت اسلامی-ایرانی با سنت مدرن. تازه انگار از خواب آرام تاریخی‌ی خود بیدار می‌شود و این بیداری باز هم در اذهان و قلوب برخی از ساکنان سنت آغاز می‌شود و انبوه پرسش‌گری‌ها رخ می‌نمایند.

مرحله‌ی بعدی در حیات سنت تمدنی، مرحله‌ی انکشاف آن است. نیروهای زینده و مقیم در درون سنت، دهه‌ها و گاه قرن‌ها دست در خورجین سنت می‌کنند تا چیزی از آن برای زیستن خود بیرون بکشند. انواع تلفیق‌گری‌ها در این مرحله پدیدار می‌شوند؛ مثلا مارکسیسم اسلامی، هایدگریسم اسلامی، فمینیسم اسلامی. در این مرحله است که حرکت‌ها و جنبش‌های بومی‌گرا و بازگشت به خویشتن نیز یکی پس از دیگری و هر کدام به شکلی سر برمی‌آورند و این مرحله‌ی انکشاف سنت، آن‌قدر ادامه می‌یابد تا انبان سنت به‌کلی تهی گردد.

در این مرحله‌ است که سنت بی‌اعتبار می‌شود و بی‌اعتباری‌اش عیان می‌گردد و نسل‌هایی ظهور می‌کنند که دیگر به سنت تمدنی‌ی قدیمی تعلقی ندارند و هویت‌ خود را با آن گره نمی‌زنند و جهان‌شان را با آن تعریف و معنا نمی‌کنند و به‌کلی از افق سنت بیرون می‌روند و دیگر در آن مقیم نمی‌گردند. آن‌ها دانسته یا ندانسته مقیم سنت تمدنی‌ی جدید شده اند.

در چنین لمحه‌ای از حیات یک اجتماع است که برخی مدعی می‌شوند نسل جدید "بی‌تاریخ" گشته است. اما نسل جدید در حال ساختن تاریخی نوین است؛ نه این‌که بی‌تاریخ شده باشد.

دوره‌ی بی‌اعتباری‌ی سنت نیز دهه‌ها و چه بسا قرن‌ها ادامه می‌یابد تا سنت تمدنی‌ی قدیمی به‌کلی فرسوده گردد و بوی کهنه‌گی بگیرد و دیگر کسی "مقیم حریم حرم" سنت نشود.

برخی این بی‌اعتبار شدن سنت را زودتر درمی‌یابند و برخی هرگز درنمی‌یابند. در این‌گونه مواقع است که برخی چه بسا از "آخرالزمان" یا از "سیطره‌ی نیهیلیسم" یا از "بی‌تاریخ‌شده‌گی" یا از تعابیری نظیر آن‌ها سخن می‌گویند. همه چیز بوی یک دگرگشت بزرگ می‌دهد؛ بوی یک بحران، بوی یک نیستی‌ی بزرگ (مرگ سنت).

پس من و شما نمی‌توانیم سنت تمدنی را کنار بزنیم. تمدن جدید است که تمدن کهن را کنار زده است و سنت‌اش را ناکارآمد نشان داده است. چرخش تمدنی سرانجام بعد از دهه‌ها یا قرن‌ها کشاکش، در درون یک جامعه چهره می‌نماید.

بدین ترتیب، وقتی مرحله‌ی بی‌اعتبار شده‌گی‌ی سنت نیز طی شد، بعد از قرن‌ها سنت می‌میرد و تنها خاطره‌ای از آن باقی می‌ماند و آن‌گاه سنت تمدنی‌ی مورد نظر را می‌بایست در منابع تاریخی جست‌وجو کرد.

#سنت
#زمانی_مقدم
#سنت_تمدنی
#سنت_اجتماعی


@NewHasanMohaddesi
♦️نظری بر سیر تکوین کلان روایت فکری دکتر حسن محدثی؛ «فرایند دگرگشت سنت تمدنی» یا بسط تئوریک عمق بحران بی‌اعتباری سنت اسلامی-ایرانی/۱

✍️یوسف شیخی

۲۲ دی ۱۴۰۲

تاریخ به مثابه پیوستاری از گسست‌هاست (بنیامین، والتر، «تزهایی در باب فلسفه‌ی تاریخ»، ترجمه‌ی مراد فرهادپور، ارغنون، ش11و12، 1375، ص 325).

نگارنده این جمله‌ی والتر بنیامین را به عنوان مطلع سخن خود برگزید تا اشارتی داشته باشد به ماهیت نگاهی آشنایی زدایانه و مرئی سازانه به روند تحولات تاریخی که طی آن پژوهشگر می‌کوشد تاریخ را نه به مثابه روایتی خطی و پایا، بلکه گسسته و پاشا ببیند. به نظر می‌رسد کلان روایت دکتر محدثی نیز گزارش این گسست ها باشد، گسست هایی که تاریخ‌نگاری ایدئولوژیک اعم از دین گرا یا ملی‌گرا ناتوان از دیدن آنهاست.

اراده‌ی دانش‌پژوهانه ی غلبه بر خودکارشدگی ذهن نسبت به پدیده‌های پیرامونی، موجب می‌گردد در مقام پرسشگری بایستیم و به مرئی سازی واقعیت‌های موجودی بپردازیم که فرهنگ آتوریته محور و تنبلی آکادمیک و تعصبات و ترس از گشوده ماندن پرونده‌های باورهای نااندیشیده، مانع از دیدن آنها شده‌اند و این داستانِ دیالکتیک درونی هر جست وجوگری است که به جای خُسبیدن بر بالش اعتقاد، و سرّ مگوسازیِ ناپرساییِ تاریخیِ خود، زیستن زیر سقف آسمان‌های جهان را برگزیده است.

چندی پیش به بهانه‌ی سخنرانی استاد ارجمند جناب دکتر حسن محدثی درباره‌ی مرحوم دکتر شریعتی با عنوان «آخوند کراواتی»، نگارنده در یادداشتی به نقد دیدگاه ایشان درباره‌ی ایده‌ی «عصر پسادینی» پرداخت. برخی نقدهای دیگر نیز در ادامه نگاشته شد و خوشبختانه نگارش این نقدها و نیز عنایت دانش‌پژوهانه ی ایشان به ابهام‌های موجود، موجب گردید تا استاد محترم در سلسله یادداشت‌هایی که در کانال تلگرامی «زیر سقف آسمان» منتشر شده‌اند، به واکاوی و تفصیل بیشتر ایده‌ی خود بپردازند و پرده از - به تعبیر نگارنده - یک کلان روایت فکری بردارند که می‌توان با وامگیری از سخن ایشان آن را «فرایند تجدید یا دگرگشت سنت تمدنی» نامید. یادداشت اخیر ایشان تحت عنوان «فرق سنت تمدنی و سنت‌های اجتماعی» و نیز مطلبی که پیش‌تر تحت عنوان «سنت و معانی گوناگون آن: کوششی در ابهام زدایی» نگاشته بودند، و نیز استعاره‌ی «ملک مشترک استحماری: گفتگو با نسل جدید»، به نظر می‌رسد همگی به نوعی در خدمت بسط و گسترش و تفصیل اجمالی است که با ایده‌ی «عصر پسادینی» طرح نموده‌اند، اما نگارنده بر این باور است که ایده‌ی «عصر پسادینی» خود خرده روایتی از کلان روایت تجدید سنت محسوب می‌شود. دکتر محدثی آرام آرام و به تدریج در حال تکمیل قطعات یک پازل یا خرده روایت‌های یک کلان روایت فکری است که از قضا با آغاز سده‌ی پانزدهم شمسی تقارن یافته است. می‌توان این تقارن را هم طلیعه ی یک دگردیسی عظیم تحت عنوان آغاز فرایند تجدید سنت قدمایی به سنت مدرن دید و هم می‌توان با حسی نوستالژیک به سنت دیرپای بربادرفته نگریست و گریست، و هراسان از تغییر، مرثیه خوانِ بی اعتبارگشتگی سنت در معنای فراجامعه شناختی آن شد. از نظر راقم این سطور نقد پروژه‌ی فکری در حال تکوین دکتر محدثی وقتی ممکن می‌شود که قطعات آن به مثابه یک پازل در ذهن خواننده‌ی فعال و هوشمند کامل گشته و عناصر سازنده و نحوه‌ی ترکیب این عناصر در کنار هم، دریافت، فهم، تحلیل و نهایتا ارزیابی گردد.

ایشان در یادداشت «سنت و معانی گوناگون آن: کوششی در ابهام زدایی» به واقع کوشیدند با تبیین معانی هفتگانه ی سنت (سنت دینی در دو شکل درون دینی و برون دینی، سنت سیاسی، سنت ادبی و هنری، سنت نظری، سنت اجتماعی، سنت در معنای ترکیبی از اندیشه و الگوی عمل، و سنت در معنای فراجامعه شناختی) آشکار سازند که اساسا وقتی از بی‌اعتبار شدن سنت اسلامی-ایرانی سخن می‌گویند، مرادشان با وامگیری از بحث جان بی. تامسون سنت در معنای فراجامعه شناسانه ی آن است که شامل وجوه هرمنوتیک (بعد معرفت شناختی و نوع نگاه مسلط به عالم و آدم)، هویت مندی (اعم از هویت جمعی و فردی)، مشروعیت سیاسی (چرایی و موضوعیت اطاعت) و هنجارین (شیوه‌ی زندگی) می‌شود.

ادامه دارد👇👇👇



🔸🔹مطالب مورد ارجاع آقای شیخی

🔻عصر پسادینی
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/9025

🔻آخوند کراواتی
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/9010

🔻یادداشت یوسف شیخی
https://t.iss.one/c/1469226622/39165

🔻ملک مشترک استحماری
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/9089

🔻سنت و معانی‌ی گوناگون آن
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/9048

🔻فرق سنت تمدنی و سنت‌های اجتماعی
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/9998


#سنت
#سنت_تمدنی
#یوسف_شیخی
#سنت_اجتماعی


@NewHasanMohaddesi
♦️نظری بر سیر تکوین کلان روایت فکری دکتر حسن محدثی؛ «فرایند دگرگشت سنت تمدنی» یا بسط تئوریک عمق بحران بی‌اعتباری سنت اسلامی-ایرانی/۲

✍️یوسف شیخی

۲۲ دی ۱۴۰۲

بنابراین سنت بی‌اعتبار شده در نظر ایشان همان سنتی است که اسکلت و اساس فرهنگ و میراث فرهنگی و اجتماعی جامعه را شکل می‌دهد، نه در شش معنای پیش گفته که همگی بخشی از فرهنگ محسوب می‌شوند و نهایتا در معنای سنت دینی دین پژوهانه یا برون دینی به مجموعه‌ی عظیم میراث و فرهنگ دینی اشاره دارند. درواقع وجه مایز سنت فراجامعه شناختی با دیگر معانیِ سنت، دربردارندگی و جامعیت آن نسبت به ابعاد مختلف میراث و مؤلفه‌های فرهنگی یک جامعه است، چنانکه علاوه بر امور اجتماعی، سیاسی و دینی به ابعاد معرفتی و فلسفی نیز دلالت دارد.


استاد محدثی با وام‌گیری از ذوق ادبی‌شان در آفرینش استعاره‌ی «ملک مشترک استحماری»، نشان دادند که در ایده‌ی «عصر پسادینی» به نقدهای وارد شده از سوی پروژه‌ی رقیب (روشنفکری دینی) که قبلا خود در ساحت آن می‌زیستند و در پی انسانی ساختن معرفت دینی بوده‌اند، التفات داشته و کاملا واقف اند و تلاش این کوشندگان عرصه‌ی دین، در تئوری پردازیِ دو وجهی ساختن دین تحت ایده‌هایی چون «مذهب علیه مذهب» را ذیل مرحله‌ی دوره‌ی انکشاف سنت ارزیابی نموده و آن را انحرافی آگاهانه یا ناآگاهانه از اصل موضوع؛ یعنی کارکرد دین به مثابه قدرت یا نیروی استحمارکننده تحلیل نمودند. دکتر محدثی ضمن اذعان به کارکردهای مثبت دین از جمله امیدبخش بودن و آرامش بخش بودن، معتقدند، با بی‌اعتبار شدن سنت به معنای فراجامعه شناختی آن، دیگر بحث از خانه تکانی و انکشاف سنت بی‌محمل خواهد بود. به زعم ایشان در دوره تجدید سنت و با اسباب کشی از این ملک مشترک استحماری، می‌توان در ملک معنویت این کارکردها را جست و جو نمود.

به نظر می‌رسد یادداشت اخیر ایشان به عنوان «فرق سنت تمدنی و سنت‌های اجتماعی» به نوعی صورتبندی تازه‌ از یادداشت «سنت و معانی گوناگون آن: کوششی در ابهام زدایی» و مطالبی است که در سخنرانی «آخوند کراواتی» بیان داشتند، به عبارتی دیگر به زعم نگارنده، سنت تمدنی اشارتی است به سنت به معنای فراجامعه شناختیِ آن و سنت اجتماعی نیز سنت‌های ششگانه ی پیش گفته را نمایندگی می‌کند و دکتر محدثی همچنان می‌کوشد عمق بحران رخداده در سنت را آشکار سازد.

راقم این سطور نقدهای دکتر محدثی به مولوی و نیز سلسله یادداشت‌های انتقادی ایشان درباره کوروش و داریوش و تاریخ نگاری باستان گرایانه را نیز خرده روایت‌هایی ذیل این کلان روایت تجدید سنت تمدنی و بسط بحران بی‌اعتباری سنت قدمایی در مواجهه با سنت مدرن ارزیابی می‌کند.

مسئله این است که سنت اسلامی-ایرانی در مواجهه با سنت مدرن به مثابه بدیل خود دچار چالشی بنیادین و بحران بی‌اعتباری گشته است، هر چند ایشان معتقدند این بی‌اعتباری در اسکت و اساس نظام سنت قدمایی است نه همه‌ی عناصر فرهنگ و میراث اسلامی-ایرانی.

نگارنده بعدها یادداشتی را نیز در نقد مقاله‌ی «تحلیل جامعه‌شناختی و تاریخی رویداد عاشورا» با عنوان «ملاحظاتی انتقادی در ریشه های ناتوانی: تاریخ تمدن اسلامی به مثابه تاریخ تیره یا تاریخ درخشش‌های تیره در انتقال مسالمت‌آمیز قدرت؟» نگاشت که قرار شد آن را تکمیل نماید، اما رخدادها و مسائلی تا امروز مانع از تحقق این امر شد. هر چند اشتغالات علمی و پژوهشی نگارنده و چند پروژه‌ای که در دست نگارش داشت، در این تأخیر دخیل بودند، اما دلیل اصلی آن وجود برخی ابهام‌ها در ذهن راقم این سطور و تلاش در جهت رسیدن به یک سامان ذهنی از سیر تکوین کلان روایت فکری دکتر محدثی بود. به زعم نگارنده، آن مقاله‌ی دکتر محدثی -که پیاده شده‌ی سخنرانی ایشان با عنوان «ناتوانی در انتقال مسالمت آمیز قدرت، مشکل سیاسی اصلی در تمدن اسلامی: تحلیل جامعه شناختی و تاریخی رویداد عاشورا» بود- نیز قطعه‌ای دیگر از پازل و خرده روایتی ذیل آن ابر روایت پیش گفته در بسط تئوریک عمق بحران سنت اسلامی-ایرانی است؛ چرا که بی‌اعتبار شدن سنت، ماهیتی برآیندی یا خلق الساعة ندارد، بلکه فرایندی است که در مواجهه با سنت بدیل خود (عالم مدرن) و با عبور از مقاومت اولیه (دوره‌ی انکشاف سنت) و عدم فائق آمدن بر چالش‌ها، به سمت عمیق‌تر شدن گسست‌های معرفت‌شناختی، هویتی، مشروعیتی، و هنجارین می‌رود. لذا نگارنده بر آن است تا مطلب «ملاحظاتی در ریشه‌های ناتوانی» را با توجه به درک و دریافت و تحلیل امروزش از پروژه‌ی فکری دکتر محدثی و با افزوده‌هایی به زودی تکمیل و ارائه نماید.

با احترام


🔸محدثی: سپاس‌گزار ام از برادر عزیز فرهیخته ام آقای شیخی‌ و قدردانی‌ می‌کنم از زحمات ایشان و پی‌گیری‌‌ی فکری‌ی ایشان! چه می‌توانم گفت جز قدردانی و تشکر؟ کاش این نگاه جست‌وجوگر و انتقادی‌اندیشانه تکثیر شود!

🔸مطالب مورد ارجاع:

https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/7555


#سنت
#یوسف_شیخی



@NewHasanMohaddesi
♦️سنت اسلامی-ایرانی، از کورش و مولوی تا مصدق و خمینی: اسطوره‌سازی‌‌های بی‌پایان

✍️ حسن محدثی‌

۲ بهمن ۱۴۰۲

سنت در درون هر باهمستانی دورانی طولانی از تکوین را طی می‌کند. نخستین عناصر سنت از نخستین بنیان‌گذاران باهمستان می‌آید. به همین دلیل هم هست که کم و بیش می‌توان گفت تمام تمدن‌ها ریشه در زنده‌گی‌ی قبائلی و طائفه‌ای دارند. هر قدر که بیش‌تر تاریخ باهمستان‌ها را مطالعه می‌کنیم، این حقیقت بر ما بیش‌تر آشکار می‌شود. سنت، تاریخی از انباشت و تاریخی از برساخت‌های اجتماعی است. نخستین بینش‌ها در باره‌ی جهان و انسان نخستین پایه‌های وجه هرمنوتیک سنت را بنیادگذاری می‌کنند. وقتی بیش‌تر در سنت اسلامی-ایرانی می‌کاویم، بیش‌تر ریشه‌های بین‌النهرینی‌ی آن را می‌یابیم. اما سنت هاضمه‌ای بزرگ دارد و همه چیزخوار است. در طول دوران طولانی‌ی تکوین سنت که گاهی قرن‌ها طول می‌کشد، بسیاری از عناصر فرهنگی وارد سنت می‌شوند و در آن حل و جذب می‌گردند و سرانجام سنتی پدید می‌آید که در آن هم کورش هست هم مولوی و هم مصدق و هم خمینی و بسیاری دیگر. برساختی پدید می‌آید که عناصر متنوعی در آن هست اما همه را در یک دنیای معنایی گرد آورده است. این تنوع سنت، خرده‌جهان‌هایی با امکانات گوناگون پدید می‌آورند. دنیاهای مختلفی در درون سنت می‌سازند اما همه‌ی این دنیاها بخشی از سنت اند و نه بیرون از آن.

هر کدام از این دنیاهای درون یک سنت قهرمانان و اسطوره‌های خود را می‌سازند و الگوهای مطلوب خود را شکل می‌‌دهند. بعد قرن‌ها نیز ترکیب‌هایی از این عناصر متنوع در درون سنت پدید می‌آیند. اما این دنیاهای درون یک سنت در برخی بنیادهای اساسی با هم مشترک اند. به‌عنوان مثال، تمامی‌ی آن‌ها بین زمین و آسمان پیوند می‌زنند و مشروعیتی آسمانی را بنا بر تفسیر و معنایی خاص کم و بیش محفوظ می‌دارند: یکی بر مبنای فره ایزدی، یکی بر مبنای اندیشه‌ی امامت و نبوت، یکی بر مبنای وجود ولی و نیز قطب.

حتا مصدق که تحصیل‌کرده در رشته‌ی حقوق مدرن در عصر مدرن است، بنیاد بحث خود را بارها بر عناصری از سنت بنا می‌کند. به‌عنوان مثال، در حین بی‌اعتبار جلوه دادن وثوق‌الدوله برای مقام وزارت عدلیه در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۰۵ چنین می‌گوید:

«عقیده ما مسلمین این است که حضرت رسول اکرم و پیغمبر خاتم- صلی الله علیه و آله و سلم- پادشاه اسلام است و چون ایران مسلمان است، لذا سلطان ایران است و بر هر ایرانی دیانتمندی و هر مسلمان شرافتمندی فرض است که در اجرای فرموده پیغمبر خدا که می‌فرماید: «الاسلامُ يَعلو ولا يُعلي عَلَيهِ...» از وطن خود دفاع نماید. اگر فاتح شد، عالم دیانت و ایرانیت را روحی تازه دمیده و چنان چه مغلوب شد و مقتول شد، در راه خدا شربت شهادت را چشیده است«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»... هر ایرانی که دیانتمند است و هر کس که شرافتمند است، تا بتواند باید روی دو اصل مهم از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ننماید که یکی از آن دو اصل، اسلامیت است و دیگر وطن پرستی. و در مملکت ما اصل اسلامیت اقوی است، زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمی‌شود، مگر این که حیات او قطع شود. برای جلب این قبیل مسلمین است که دول مسیحی در پایتخت‌های خود مسجد بنا می‌نمایند. ولی یک متجدد سطحی و بی فکر را می‌توانند به یک تعارفی تسلیم نمایند. اصل اسلامیت و اصل وطن پرستی با هم متباین نیست و نسبت بین این دو از نِسَب اربعه، عموم و خصوص مطلق است: یعنی هر مسلمان وطن پرست است، چه حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الإيمانِ...» (مکی، ۱۳۶۴: ۱۸۳؛ دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او. سازمان انتشارات جاویدان).

در درون همین سنت اسلامی-ایرانی است که عنصری ظاهراً ایرانی به نام کورش با عنصری اسلامی درمی‌آمیزد و کورش از قرآن سردرمی‌آورد و نام ذوالقرنین به خود می‌گیرد و کسی که مقیم چنین سنتی است از این تبدیل و تبدل‌ها استقبال می‌کند. در درون همین سنت است که برخی می‌توانند بین اندیشه‌ی هایدگر و عرفان اسلامی‌ی ابن عربی و دیگران تلفیقی پدید آورند و هایدگریسم اسلامی بسازند و کثیری را جذب کنند یا از ابوذر که مردی است در قبیله‌ای دور افتاده در حجاز (قبیله‌ی غفار)، نخستین خداپرست سوسیالیست را بسازند یا از کورش یک مداراگر دینی‌ی بزرگ بسازند که منشور حقوق بشر تدوین کرده است یا ملتی به دنبال چهره‌ی آیت‌الله خمینی مدتی به ماه خیره شوند. در همین سنت است که از کورش (جنگ‌جویی جهان‌گشا در ایران باستان)، مولوی (کنش‌گری فرهنگی و اهل فقه و عرفان اسلامی در قرون وسطای اسلامی)، و مصدق (کنش‌گری سیاسی در ایران معاصر و تحصیل‌کرده‌ی غرب)، و آیت‌الله خمینی (فقیه و کنش‌گری فرهنگی و سیاسی و ره‌بر یک انقلاب سیاسی و مؤسس حکومتی دینی) اسطوره‌سازی کنند.

ادامه 👇👇👇

#سنت
#تاریخ
#مصدق
#اسطوره‌سازی
#اسطوره‌‌زدایی


@NewHasanMohaddesi
👆آن‌چه به‌نحو بی‌پایان در این سنت اسلامی-ایرانی تکرار شده است، بازتولید فرهنگ و تاریخ و مناسبات اجتماعی‌ی مشخصی بوده است که برای آدمیان مقیم این سنت یا برای بخش مهمی از آنان خوش‌آیند و مطلوب بوده است. آن‌چه از تاریخ ما و سنت ما سربرآورده است، ریشه در خود ما دارد. ما مقیمان چنین سنتی بوده ایم و این سربرآورده‌ها را خود پرورده ایم. بدون نقد این میراث نمی‌توانیم مدرنیته‌ی ایرانی را بنا بکنیم. بدون نقد فرهنگ اسطوره‌ساز نمی‌توانیم در ورای سنت و میراث قرار بگیریم و بدون نقد اسطوره‌ها نمی‌توانیم اسطوره‌سازی‌ی مردمان مقیم در سنت را تذکر بدهیم.

از این رو، برای من نقد اسطوره‌ی کورش همان‌قدر فراروی از این سنت است که نقد اندیشه‌ها و افکار عارفی مثل مولوی و نقد کنش‌گران سیاسی و دینی‌ی معاصر. ما در این بزن‌‌گاه تاریخی باید با چشمی تازه‌بین و غیرعادت‌زده اتصال‌ها و گسست‌ها را پیدا بکنیم. ما برای بنای تاریخی جدید به برساختی جدید از تاریخ نیازمند ایم.

این مردم همان‌قدر از کورش و داریوش اسطوره‌سازی کرده اند که از علی و حسن و حسین و مولوی و حافظ و سعدی. هیچ‌ گروهی تاب نقد اسطوره‌های خود را ندارد و هیچ گروهی مایل نیست که به اسطوره‌های خویش هم‌چون کنش‌گرانی انسانی و زمینی بنگرد و کنش‌ها و آثار و افکارشان را به‌نحو عقلانی نقد و ارزیابی کند. بت‌سازی و تقدس‌بخشی از محصولات بسیار مهم و پای‌دار سنت اسلامی-ایرانی است و همه دست‌اندرکار همین داستان اند؛ از چوپان گرفته تا استاد دانش‌گاه تحصیل کرده در غرب و از کشاورز گرفته تا سیاست‌مدار حقوق خوانده در کشورهای اروپایی و از روحانی گرفته تا استاد درس فلسفه.



#سنت
#تاریخ
#اسطوره‌سازی
#اسطوره‌‌زدایی
#مدرنیته‌ی_ایرانی


@NewHasanMohaddesi
♦️جامعه‌شناسی ایران و نظریه‌ی اجتماعی در باره‌ی ایران و لزوم پرداختن به ایران باستان: پاسخ به پرسش‌ها /۱

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی

۵ بهمن ۱۴۰۲

دوست و برادر ارج‌مند ام آقای یونسیان پرسش‌هایی را در باره‌ی بحث ام راجع به ایران باستان مطرح کرده اند که ضمن تشکر، هم از باب احترام به ایشان، و هم از باب این‌که ممکن است این پرسش‌ها برای دیگران نیز مطرح شده باشند، می‌پردازم. اما قبل از این‌که به پرسش‌های ایشان بپردازم، لازم است به برخی خطاها در برداشت ایشان توجه دهم. گمان می‌کنم این خطای برداشت در میان برخی دیگر از مخاطبان نوشته‌هایم نیز رخ داده است.

خطای اول: نقد کورش و داریوش و «نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان»
نخستین خطایی که در میان مخاطبان این نوشته‌های من رخ داده است این است که اغلب می‌اندیشند من در حال نقد کورش و داریوش و دیگر سلاطین باستانی هستم. به همین خاطر نیز برخی به من تذکر می‌دهند که «حاکمان امروز را نقد کن! چرا به حاکمان باستان گیر داده‌ای؟!» آقای یونسیان نیز نوشته است: «محدثی در سلسله یادداشت‌هایی به نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان پرداخته اند».

اما نقد کورش یا داریوش یا دیگر سلاطین باستان به چه کار ما می‌آید؟ چرا من باید به نقد آن‌ها بپردازم؟ من بارها گفته ام که در حال بررسی و نقد اسطوره‌ی کورش و اسطوره‌ی داریوش و دیگر اسطوره‌های ملی‌گرایانه و نیز اسطوره‌های دینی هستم. اسطوره‌ی کورش و اسطوره‌ی داریوش، اسطوره‌هایی ملی‌گرایانه در عصر ما هستند و اما خود کورش و داریوش کارگزاران سیاسی‌ی باستانی اند و برای من نقد سلاطین باستانی موضوعیت ندارد. این خطای بزرگی است که بین اسطوره‌‌های کورش و داریوش که در دوران معاصر ما برساخت شده اند، و خود آنان خلط کنیم. «نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان» نیز برای من موضوعیت ندارد. من شخصیت‌هایی سیاسی مثل کورش و داریوش و حکومت‌های هخامنشی و ساسانی را توصیف و تحلیل می‌کنم تا به نقد اسطوره‌های ملی‌گرایانه بپردازم.

خطای دوم: ارزیابی‌ی نظام حکومتی‌ی کهن بر اساس معیارهای امروزین
خطای برداشت دومی که برخی از مخاطبان و از جمله آقای یونسان دارند این است که گمان می‌کنند من بر اساس معیارهای امروزین در حال ارزیابی‌ی نحوه‌ی حکم‌رانی‌ی سلاطین باستانی ام. ایشان نوشته اند: «نظام پادشاهی در ایران باستان بر دیکتاتوری و ظلم پادشاهان بنا شده است». اما بحث از ظلم و ستم و عدالت حکومت‌ها در گذشته نیز برای من فی نفسه اهمیت ندارد. من در حال نقد اسطوره‌ها و اسطوره‌پردازی هستم. من همان‌قدر با اسطوره‌ی عدل علی مشکل دارم، که با اسطوره‌ی رواداری‌ی دینی‌ی کورش. وقتی کسی از عدل علی سخن می‌گویم: من از او می‌پرسم آیا ما می‌توانیم از علی به‌عنوان یک کنش‌گر سیاسی سخن بگوییم و کنش‌های او را یک به یک وارسی کنیم یا چنین حقی نداریم؟ وقتی دکتر زیدآبادی یا استاد ملکیان اسطوره‌سازانه از علی سخن می‌گویند، من از آنان می‌پرسم آیا هرگز به علی به‌عنوان یک کنش‌گر سیاسی نگریسته اید و کنش‌های او را ارزیابی کرده اید؟ یا صرفاً روایتی از عدل او لقلقه‌ی زبان شده است؟ آیا ما اصلاً حق و امکان داریم این اسطوره را واشکافی کنیم و آن را به پرسش بگیریم یا باید مقلدانه از عدل او سخن بگوییم؟ به‌عنوان مثال، زیدآبادی نوشته است:

«وقتی در دنیای اسلام از «عدل علی» سخن می‌گوییم به چیزی خارج از چارچوب ادراکی و شرایط محیطی امروز خود اشاره نمی‌کنیم. آنها که تمام مفاهیم تاریخی و الگوهای سنتی را با ادعای دلبستگی به تجدد و مدرنیته به سخره می‌گیرند، به واقع فهم نادرستی از تجربۀ بشری و نوع امتداد و پیوست تاریخی آن دارند و نگاه‌شان به مقولۀ سنت و تجدد بسیار سطحی است. بر این مبنا، امروزه سخن از «عدل علی» نه فاقد معناست و نه می‌توان آن را بی‌ارتباط با شرایط و نیازهای روز دانست. عدل علی اما ظواهر رفتاری علی‌(ع) و مناسبات اجتماعی و اقتصادی به نسبت سادۀ محیط زندگی او نیست، بلکه جوهرۀ نگاه او به امر سیاست و قضاوت است. این جوهره اگر به درستی کشف و بازسازی شود، در فهم و مصداق‌یابی پدیدۀ بغرنجی به نام «عدل» می‌تواند برای یک مسلمان صادق امروزی بسیار یاری‌دهنده باشد» (زیدآبادی، ۱۴۰۲؛ https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-12162).

ادامه دارد. 👇👇👇


#سنت
#تاریخ
#یونسیان
#اسطوره‌سازی
#اسطوره‌‌زدایی
#مدرنیته‌ی_ایرانی


@NewHasanMohaddesi
♦️جامعه‌شناسی ایران و نظریه‌ی اجتماعی در باره‌ی ایران و لزوم پرداختن به ایران باستان: پاسخ به پرسش‌ها /۲

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی

۵ بهمن ۱۴۰۲

از نظر من خامی‌ی بسیار می‌خواهد که کسی در تاریخ معاصر ما زیسته باشد و نداند اسطوره‌های دینی بر سر ما چه آورده اند. خامی‌ی بسیار می خواهد که هنوز درنیافته باشیم که کسانی که به یمن طرح اسطوره‌ی عدل علی و اسطوره‌هایی از این قبیل بر ما حاکم شده اند، امروز حاضر نیستند به پرسش‌های انسان ایرانی از عدل ادعایی پاسخی مسؤولانه و مسؤولیت‌پذیرانه بدهند. پس کی می‌خواهیم بفهمیم و بیدار شویم؟!

به همین ترتیب، وقتی کسی از اسطوره‌ی رواداری‌ی دینی‌ی کورش سخن می‌گوید، من می‌پرسم آیا در این مورد اسناد و داده‌های معتبری در دست است یا صرفاً برخی داده‌های تبلیغاتی‌ی جدید و قدیم در دست است؟‌ آیا رواداری‌ی دینی‌ی او امری خاص بوده است یا در آن عصر چنین نوع رفتاری در میان مردمان آن اعصار امری عادی بوده است و فضیلتی خاص کورش نبوده است؟ آیا باز هم قرار است اسطوره‌ی دیگری ما را به هیجان دربیاورد و با برانگیخته شدن عواطف‌مان به کمک یک اسطوره‌ی دیگر، ما مردم، میانجی‌‌ای اجتماعی برای به قدرت رسیدن گروهی دیگر باشیم؟ بعد می‌کوشم به این پرسش‌ها پاسخی مستند و معتبر ارائه کنم و فرضیه‌ها و بینش‌ها و نظریه‌های خود را ارائه کنم و از آن‌ها به‌نحو مستدل دفاع کنم. البته، خوش‌بختانه در مورد کورش و داریوش تا اطلاع ثانوی وضع‌مان به‌تر است و تکفیر کننده‌گان ما از قدرت سیاسی برخوردار نیستند.

بنابراین، صرف بحث از ظلم و ستم سلاطین و حاکمان در اعصار کهن برای من موضوعیت ندارد. من به‌یک‌سان اسطوره‌های دینی و اسطوره‌های ملی را مشکل‌آفرین می‌بینم و هر دو را نقد می‌کنم. وانگهی، من هرگز از تعبیر «دیکتاتوری» برای وصف حکومت در دوران باستان استفاده نکرده ام بل‌که به‌طور دائم از مفهوم استبداد استفاده کرده ام.

خطای سوم: سیاه‌نمایی‌ی تاریخ باستان و تاریخ ایران

خطای سومی که این‌جا و آن‌جا می‌بینم، این است که گفته می‌شود محدثی در حال سیاه‌نمایی‌ی ایران باستان یا به‌طور کلّی تاریخ ایران است؛ چنان‌که آقای یونسیان نوشته است که در نظر محدثی: «در ایران باستان چیزی جز ظلم شاهان و جنگ‌ها و لشکرکشی‌ها وجود ندارد۔» این‌که در ایران منتقد را متهم به سیاه‌نمایی می‌کنند، امر تازه‌ای نیست. در نقد وضع موجود نیز بارها همین اتهام را به من وارد کرده اند. برخی به من این سخن ابتدایی را یادآوری می‌کنند: تاریخ ایران سراسر سیاه نیست و چیزهای خوبی هم دارد. فقدان توجه به محورهای اصلی‌ی بحث سبب چنین موضع‌گیری‌های تدافعی و مدافعه‌گرانه می‌شود. وقتی اصل بحث به‌نحو نادرستی صورت‌بندی و تشریح می‌شود، آن‌گاه رد و نفی آن برای مخالفان‌اش کار آسانی خواهد بود. این‌که اندیشه‌ی کسی را به‌نحو کژ و محرّف صورت‌بندی کنیم و سایه‌ای از آن بسازیم و بعد به نبرد با سایه‌ی اندیشه برخیزیم و راضی و خشنود از میدان خارج شویم، کار ساده اما کم‌ثمری است.

برخی این فکر ناظر به سیاه‌نمایی را به‌نحو دیگری بیان می‌کنند: او دشمن ایران است. درست مثل کارگزاران دینی و دین‌داران که وقتی با نقد دین مواجه می‌شوند، می‌گویند منتقد دشمن اسلام است، ملی‌گرایان و باستان‌گرایان نیز منتقد را دشمن ایران معرفی می‌کنند. همان‌طور که دسته‌ی نخست برساختی از اسلام دارند و از ره‌گذر چنین برساختی اسلام را ملک طلق خود می‌دانند، ملی‌گرایان و باستان‌گرایان نیز برساختی از ایران ساخته اند و ار ره‌گذر آن ایران را مطک طلق خود پنداشته اند! آن‌ها از انواعی از برچسب‌ها برای خاموش ساختن منتقد بهره می‌گیرند: تجزیه‌طلب، پان‌ترک، پان‌عرب، پان گیلک، دشمن ایران، فریب‌خورده‌ی مزدور، و غیره؛ درست مثل کارگزاران دینی و دین‌داران متعصب که منتقد را با انواع برچسب‌های خطرناک بمباران تبلیغاتی می‌کنند.

بعد از ذکر برخی از این خطاهای برداشت، اینک جای آن است که به پرسش‌های ایشان بپردازم.

https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/10046
#سنت
#تاریخ
#یونسیان
#اسطوره‌سازی
#اسطوره‌‌زدایی
#مدرنیته‌ی_ایرانی


@NewHasanMohaddesi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️اعتبارزدایی از سنت و اوج‌گیری‌ی فردگرایی‌‌ی خودخواهانه: پوچی‌ی وعظ و شعار و ضرورت نظریه‌پردازی در باره‌ی زنده‌گی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۹ بهمن ۱۴۰۲

(یادداشتی در باره‌ی ویدئوی پربازدید)

👇👇👇
#سنت
#شیوه‌ی_زیست
#اعتبارزدایی_از_سنت
#فردگرایی_خودخواهانه

@NewHasanMohaddesi
♦️اعتبارزدایی از سنت و اوج‌گیری‌ی فردگرایی‌‌ی خودخواهانه: پوچی‌ی وعظ و شعار و ضرورت نظریه‌پردازی در باره‌ی زنده‌گی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۹ بهمن ۱۴۰۲

همه جا و در همه‌ی مطالعات ام، به‌روشنی بی‌اعتبار شدن سنت را می‌بینم. دژ سنت فرو ریخته و شیوه‌ی زیست سنتی در نزد نسل‌های جدید بی‌اعتبار شده است. ما در درون فرهنگ جهانی غوطه‌ور ایم و خواهی نخواهی ساکنان فرهنگ جهانی هستیم. برج و باورهای جهان بسته‌ی سنتی فرو ریخته است.


به خود آییم که دیگر نمی‌توانیم هم‌چون گذشته الگوی زیست آبا و اجدادی را به نسل‌های نوظهور تحمیل کنیم و برای آن‌ها طرز زنده‌گی‌شان را بسازیم.

به خود آییم که تولید وعظ و شعار، پوچ و بی‌ثمر است. ما نیازمند نظریه‌پردازی در باره‌ی تمام ابعاد زنده‌گی‌ی انسانی و اجتماعی‌مان هستیم. تا چند میراث کهن را تکرار می‌کنید و شعر و شعار و وعظ کهن را به این نسل‌های نوظهور می‌فروشید؟!

در غیاب هر نوع نظریه‌پردازی در باره‌ی زنده‌گی و در غیاب ارائه‌ی الگوهای زیست در جهان مدرن و در دل آوار شدن و فرو ریزی‌ی دنیای سنت، بسیاری از جوانان الگوی زیست مبتنی بر فردگرایی‌ی خودخواهانه را برگزیده اند؛ الگویی از زیست که سه پایه‌ی اساسی دارد: لذت، منفعت، موفقیت.

این الگوی زیست، خطرناک و مخرب است زیرا فرد برای نیل به این سه می‌تواند از روی هر چیزی حتا از آینده‌ی مطلوب احتمالی‌ی خویش رد شود و همه چیز را زیر پا بگذارد.

برای زیستن بدیل در همین جهان، چه چیزی برای عرضه داریم؟ کدام فلسفه‌ی زنده‌گی، کدام نظریه‌‌ی معتبر برای الگوی زیست، کدام نظریه‌ی روشن و عقلانی برای تعلیم و تربیتی متفاوت اما برتر در اختیار داریم و عرضه کرده ایم؟

بدون نظریه‌پردازی در باره‌ی زنده‌گی و شیوه‌ی زیست و تعلیم و تربیت، دستان‌مان خالی است و توسل به وعظ و شعار، نظیر آن‌چه در ویدئوی فوق می‌شنویم، عبث است.

#سنت
#شیوه‌ی_زیست
#اعتبارزدایی_از_سنت
#فردگرایی_خودخواهانه

@NewHasanMohaddesi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️کدام الگوی زیست؟ خودخواهانه یا مهرورزانه؟

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۹ بهمن ۱۴۰۲

دی‌روز دوست اندیشه‌مند نازنینی نکته‌ای کلیدی گفت که یک‌سره درگیر ام کرد. گفت: نظام آموزشی‌ی ما صرفا معطوف به موفقیت شخصی است و نه معطوف به مهرورزی. همه جا از رمز و رازهای موفقیت سخن گفته می‌شود اما مهرورزی و زیست مهرورزانه در دستور کار نیست.

تلاش برای موفقیت مهم است اما وقتی بدل به تنها غایت نظام آموزشی و فرد می‌شود، نتایج بسیار زیان‌باری خواهد داشت.

در نظام آموزشی بر سر کودکان چه می‌آوریم و از آنان چه‌گونه انسانی می‌سازیم؟

اصل و اساس شدن کسب موفقیت بدون اعتنا به دیگری و حقوق دیگری ما را در سراشیب یک رقابت غیر انسانی می‌اندازد که در آن خودخواهی بدل به اصل و محور زنده‌گی می‌شود.

#سنت
#شیوه‌ی_زیست
#اعتبارزدایی_از_سنت
#فردگرایی_خودخواهانه

@NewHasanMohaddesi
♦️نسبت دین و توسعه: شرکت در کلاس دین و توسعه‌ی دکتر نجاتی‌ی حسینی‌ در دانش‌گاه تهران

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۴ آذر ۱۴۰۳

امروز افتخار شرکت در کلاس برادر عزیز صاحب‌نظر و اندیشه‌مند ام دکتر نجاتی‌ی حسینی‌ را پیدا کردم و به دعوت ایشان در این کلاس شرکت کردم و دیدگاه ام را در باره‌ی دین و توسعه بیان کردم و گفتم که نسبت برقرار کردن بین اسلام و توسعه، نسبت برقرار کردنی مناقشه‌برانگیز و مساله‌دار است و پیش از هر چیز لازم است مراد خود را از مفاهیم دین و توسعه روشن کنیم.

توضيح دادم که اساسا در فرهنگ اسلامی مفهوم توسعه development نداریم بل‌که مفهوم عمران داریم که به‌نحو مبنایی با مفهوم توسعه فرق دارد. از این رو، ضروری است از ایجاد تلفیق‌های نامعتبر احتراز کنیم.

به‌محض این‌که فایل صوتی‌ی این جلسه به دست‌ام برسد، آن را همین‌جا تقدیم مخاطبان محترم خواهم کرد.

از دکتر نجاتی‌ی عزیز بابت حسن نظر و لطف بی‌دریغ‌شان تشکر می‌کنم و برای ایشان آرزوی سلامتی و توفیق روزافزون دارم و از هستی‌ی بخشنده عزت و سرفرازی‌ی ایشان را طلب می‌کنم!

#دین
#سنت
#توسعه
#عمران
#مدرنیته
#دین_و_توسعه
#دکتر_نجاتی_حسینی
@NewHasanMohaddesi
♦️"نیرویِ  اصیلِ  تاریخی" چه ویژگی هایی دارد؟
(پاسخ و نقد و نظری  به پرسش دکتر بیژن عبدالکریمی از روشنفکران ایرانی)
[بخش پنجم و پایانی]

✍️دکتر محمدباقر تاج‌الدین

۱۷ بهمن ۱۴۰۳

11.عبدالکریمی گویا توجه ندارد که انسان مدرن به دلیل عبور از "دگرراهبری" و  رسیدن به "خودراهبری" نیازی به قهرمان سازی و یا داشتن قهرمانانی ندارد. بت های فکری و اندیشگی نیز درهم شکسته شدند و نسل امروزی گرفتار کیش شخصیت نیست که بخواهد از کسی قهرمان فکری و فرهنگی و سیاسی درست کند چرا که او خود را کم و بیش قهرمان هر عرصه و صحنه ای از زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی می داند. ضمن این که زیست جهان انسان مدرن  نیز به کلی متفاوت از زیست جهان انسان پیشامدرن است و فهمی که انسان مدرن از زیست خود در این جهان دارد یکسره با فهم و معنای انسان های سنتی متفاوت شده است. با این همه نسل حاضر نیز اسطوره ها، مفاهیم و اندیشه های خودش را دارد و به نظر می رسد که توان تاریخ سازی را نیز داشته باشد بدون هرگونه ارجاع به گذشته و سنت. چرا عبدالکریمی گمان می کنند که نسل جدید و انسان فعلی توان داشتن نیروی  اجتماعی خودش را ندارد؟ عبدالکریمی بر این گمان است که چون انسان مدرن اتمیزه شده و دچار تفرد و پراکندگی شده است دیگر نمی تواند چونان نیرویی اجتماعی یا تاریخی در کنار هم باشد و بایستد که تجربۀ چند سال اخیر جامعۀ ایران و جوامع دیگر به خوبی نشان می دهد که چنین نیست و جناب ایشان  اشتباه فکر می کنند. عبدالکریمی بیش از آن دل که  نگران وضعیت تلخ انسان های جامعۀ خودش باشد دل نگران انسان های جوامع غربی است که به زعم ایشان دچار نیهیلیسم شده است و خوب است بدانند که مسألۀ جامعۀ ما نیهیلیسم نیست.   

12.در مقام نتیجه گیری می توان گفت که  تمام مفاهیمی که عبدالکریمی در تعریف  نیروی تاریخی اصیل به کار گرفته اند مفاهیم برساخت شدۀ جهان مدرن  اَند و آن گاه می خواهد با ذهنیت برساخت شده در جهان مدرن نیرویی از دل سنت و تاریخ استخراج کنند که به نظر می رسد آب در هاون کوفتن و به راه ترکستان رفتن است. بازخوانی اندیشه های سنتی در جهان مدرن نیز نتیجه اَش می شود مدرن اندیشی و نه سنت اندیشی. این که برخی چون عبدالکریمی بر آن شده اند برای مثال متون سنتی ای چون کتاب های فارابی،  غزالی،  ابن سینا،  ابن خلدون، مولوی، حافظ،  سعدی و  دیگران را بازخوانی کنند کاری نمی کنند به جز این که  در پرتو مفاهیم و نظریه های جهان مدرن آن متون را  توضیح می دهند و البته نتایج دلخواهانۀ خود را می گیرند و تو گویی که حرف در دهان آن متون و تاریخ  می گذارند و نویسندگان آن متون را بر آن می دارند که برای انسان های امروزی حرفی بزنند که این اقدام نوعی روکش کاری مدرن به متون سنتی است و چندان هم مشخص نیست که به کار امروزیان بیاید.  هرگز بر آن نیستم بگویم که از سنت نمی توان هیچ گونه حرفی یا راه کاری برای جهان مدرن و انسان های امروزی استخراج کرد بلکه می گویم که چنین کاری ظرافت های بسیاری می خواهد و امری ساده و پیش پا افتاده نیست. چه کسی می تواند بگوید که امثال مولوی و حافظ و سعدی هیچ پیام سازنده و اثرگذاری برای انسان مدرن امروزی ندارند؟ بلکه تمام حرف در این است که آن  الگوها و ساختارهای فکری و فرهنگی و اجتماعی جهان پیشامدرن دیگر وجود ندارند و نمی توانند احیاء شوند. گویا عبدالکریمی توجه ندارد که کسی سنت را چونان کوله باری اگر هم با خود و در ذهن و ضمیر خود داشته باشد با آن الگو و ساختار زندگی و زیست امروزینِ خود را تعیین و تنظیم نمی کند و سامان نمی بخشد، بلکه فقط در گوشه ای از  ذهن و ضمیر خود دارد که هر از گاهی به سراغش می رود و برخی دل تنگی های خود را با آن تسکین می دهد. این ها که گفته می شود هرگز به معنای آن نیست که زیست مدرن و الگوها و قواعد مربوط به آن عاری از هرگونه عیب و نقص اَند و غیرقابل نقد و بررسی. از قضا زیست مدرن و الگوها و قواعد مروط به آن نیز قابل نقد و بررسی اَند. چرا مدرنیته قابل نقد نباشد؟ چه کسی می تواند این را بگوید؟ قابل نقد بودن مدرنیته اما بسی تفاوات دارد که بخواهیم الگوها  و قواعد جهان پیشامدرن در این دوران زنده کنیم و مبتنی بر آن زیست خود را سامان ببخشیم. سخن  در این زمینه بسیار است و باید گفت این زمان بگذار تا وقت دگر. در ضمن منتظر می مانم که آیا عبدالکریمی پاسخی به این نقد و نظر خواهد داد یا دوباره روشنفکران را متهم به عدم پاسخ گویی می کتد. البته بدون این که بخواهم خود را در جرگۀ روشنفکران این سرزمین قرار دهم به عنوان دانش آموزی در عرصۀ اندیشگی و تفکر  این چند صفحه را قلمی کردم.      
#نیروی_اصیل_تاریخی
#روشنفکری
#روشنفکران
#سنت
#مدرنیته
#حسن_محدثی
#بیژن_عبدالکریمی


@tajeddin_mohammadbagher

#مناظره
#روشن‌فکران
#حکم‌رانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️نقد گفتمان عبدالکریمی و تحریف نادرست سنت در معنای هایدگری و گادامری

پرهام خان مختاری

۱۸ بهمن ۱۴۰۳


توضیح: در نقدهایی که به دکتر عبدالکریمی داشتید، تعریف سنت از جانب ایشان نادرست بود. به همین دلیل نقد خودم را یادداشت کردم و برایتان می‌فرستم. شاید در مناظرهٔ بعدی برای‌تان کمک کننده باشد.👇


در حقیقت و روش، هانس گئورگ گادامر سنت را نه امری ایستا و تغییرناپذیر، بلکه بستری پویا-تاریخ تأثیر و تأثر- می‌ داند که در تعامل با پیش‌داوری‌ های ما معنا می‌ یابد. برخلاف تصور رایج، سنت در اندیشهٔ او محدودیت ایجاد نمی‌ کند، بلکه امکانِ فهم را برای ما در بستر تاریخی فراهم می‌ سازد. گادامر بر این باور است:

«فهم، همواره درون یک افق تاریخی و زبانی شکل می‌گیرد، و این افق تاریخی همان چیزی است که ما آن را سنت می‌نامیم.»

اما سنت، برخلاف یک انتقال مکانیکی از گذشته، در فرآیند تفسیر دگرگون شده و به شیوه‌ای جدید بازآفریده می‌ شود. دکتر محمدرضا بهشتی در درس‌گفتارهای خود دربارهٔ گادامر، او را اساساً سنت‌گرا به معنای رایج کلمه نمی‌ داند، بلکه از سنت به‌عنوان امری در تداوم تاریخی و گشوده به دیالوگ (گفت‌وگو) سخن می‌ گوید.

در این معنا، سنت نه باری اضافی بر دوش تفکر است و نه امری تحمیلی، بلکه بستری زنده برای برقرار کردن دیالوگ با گذشته به شمار می‌ آید. بااین‌حال، برداشت‌های نادرستی از این مفهوم وجود دارد که آن را به سطح یک ایدئولوژی یا نوستالژی صرف تقلیل می‌ دهند.

بیژن عبدالکریمی از جمله متفکرانی است که بدون تمایز میان سنت به‌ عنوان بستر دیالوگ و سنت‌گرایی به‌ عنوان یک ایدئولوژی، رویکردی دایکوتومیک و واکنشی در قبال سنت و مدرنیته اتخاذ می‌ کند. او از یک‌سو به نقد مدرنیته می‌پردازد و تا حدی از مارتین هایدگر متأثر است، اما از سوی دیگر، درکی از پویایی تاریخی در تفکر گادامر ندارد.

در حالی‌ که گادامر سنت را نه بازگشت به گذشته، بلکه گفت‌وگویی دیالکتیکی میان گذشته و حال می‌داند، عبدالکریمی درک سنت را بیشتر به تکرار اسامی شعرا از جمله مولوی، حافظ و خیام یا شعار دادن دربارهٔ اهمیت آنان تقلیل می‌‌دهد. پیوند با سنت گذشته نه از طریق بازتکرار، بلکه تنها با بازتفسیر مفاهیم در بستر زمانهٔ ما محقق می‌‌شود.

گادامر در حقیقت و روش در بخش زیبایی‌شناسی می‌‌نویسد:

«واقعیت اثر هنری و توان بیانی‌اش را نمی‌توان به افق تاریخی اولیه‌اش محدود کرد… بلکه گویی واقعیت اثر هنری به تجربه‌ای از هنر تعلق دارد که اثر هنری آن را در خود حاضر دارد.»

عبدالکریمی نه به بازتفسیر مفاهیم سنتی در پرتو تفکر معاصر می‌ پردازد و نه رویکردی هرمنوتیکی برای درک وضعیت دازاین ایرانی (حاضر بودگی موجود انسانی در بستر تاریخی‌اش) دارد. او بیشتر در پی نوعی بازگشت به سنت با خوانشی ایرانیزه‌شده از هرمنوتیک است که متکی به تاریخ‌مند بودن از اندیشهٔ هایدگر و همین امر او را در ورطهٔ همان فاشیسمی می‌‌اندازد که هایدگر در دورهٔ تفکر متقدم‌اش گرفتار آن شد.

هایدگر در مقطعی به فاشیسم نزدیک شد، اما گادامر هرگز وارد چنین مناسباتی نشد و حتی رابطه‌اش را با استاد خود قطع کرد. این امر نشان می‌دهد که هرمنوتیک گادامر نه به پذیرش غیرانتقادی سنت، بلکه به فراهم کردن بستری برای تفکر انتقادی منجر می‌‌شود. همین رویکرد، الهام‌بخش مکتب انتقادی فرانکفورتِ هابرماس در نظریهٔ کنش ارتباطی و نیز پساساختارگرایی فرانسویِ دریدا در ساختارشکنی (deconstruction) بوده است. در مقابل، عبدالکریمی با ارائهٔ نقدهایی کلی و مبهم به سنت و مدرنیته، نه تنها افقی نو برای تفکر نمی‌گشاید، بلکه بیش از یک دهه است که در بلاتکلیفی تحلیلیِ هایدگری نسبت به تاریخ‌مندی گرفتار مانده است.




🔸محدثی: سلام و سپاس فراوان از نوشته‌ی ارزش‌مند شما! اما بعد:

من تعریف خود ام را از سنت در این مناظره ارائه کردم که تعریفی است از جان بروکشایر تامسون و من آن را برای بررسی‌های تجربی در  جامعه‌شناسی (در مطالعات مربوط به سنت و مدرنیته) مناسب‌تر و دقیق‌تر می‌دانم. او معتقد است که سنت چهار وجه دارد: هرمنوتیک، هویت، مشروعیت، هنجارین (جان بی. تامسون، ۱۳۹۵، رسانه‌ها و مدرنیته، ترجمه‌ی مسعود اوحدی، نشر سروش، چاپ پنجم).

از نوشته‌تان بهره بردم و از لطف شما بسیار تشکر می‌کنم! حاوی‌ی نکات بسیار مهمی است. کتابی تحت عنوان "مست شراب سنت" در دست نگارش دارم که امیدوار ام زودتر به مرحله‌ی انتشار برسد! در این کتاب نگاه خود را در باره‌ی وضع کنونی‌ی سنت اسلامی-ایرانی به تفصیل شرح داده ام.


#سنت
#گادامر
#مناظره
#مدرنیته
#مارتین_هایدکر
#بیژن_عبدالکریمی
#پرهام_خان_محمدی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸



♦️درباره مثال «خطرناک» حسن محدثی

سعید احمدی علیایی

۱۹ بهمن ۱۳۴۰۳

https://t.iss.one/bijanabdolkarimi/11989

در مناظره ای که بین دکتر عبدالکریمی و دکتر محدثی برگزار شد، مثالی زده شد که هم هشدار دهنده است و هم خطرناک. هشداردهنده است به این دلیل که نشان می دهد که جامعه «با سواد» ایرانی هنوز درک عمیقی از معنای ذاتی واژه ها ندارد و خطرناک است به این خاطر که اگر قرار باشد با چنین مبنایی درباره کشورمان فکر کنیم، برای قرن ها این دور باطل را ادامه خواهیم داد.

مثال این بود: «نسل ما که تفکر سنتی داشت، باور داشت که بدن ما امانت الهی است اما نسل امروز که مدرن است اعتقاد دارد که مالک کامل بدنش هست؛ پس در جامعه یک شکاف بزرگ ایجاد شده»

تفکر سنتی یعنی تفکری که یک باور، رفتار و عادت را بدون هیچ پرس و جویی و بدون هیچ چالشی بپذیرد. در مقابل اولین رکن تفکر مدرن، داشتن بینش انتقادی نسبت به همه باورها، رفتارها و عادت هایی است که از جامعه، تاریخ و سنت به فرد تحمیل می شود.

مطلقا نباید این تعاریف ابتدایی را دست کم گرفت. وقتی می گوییم تفکر مدرن، ذات انتقادی دارد، پس باید به شیوه زیست جوان ایران امروز  نگاه کرد و پرسید این جوان به جز تبعیت محض از رسانه ها و بت های دنیای معاصر چه کار دیگری انجام می‌دهد؟ آیا پیروی محض از باورهای معاصر، به معنای مدرن بودن است؟ دقیقا چه تفاوتی بین تبعیت از آموزه های سنتی و آموزه های معاصر وجود دارد؟ پاسخ مشخص است: هیچ.

اصل مطلب در تفکر مدرن داشتن بینش انتقادی نسبت به همه باورهاست. نسبت به اعتقادات گذشته و باورهای معاصر. جوان امروز دقیقا برابر با پدربزرگش سنتی است. با همه سلول های بدنش در خدمت رسانه هاست و به طرز خنده داری ادعا می کند که مالک بدن خودش هست. جوان امروزی حتی آن دانایی نسبی پدربزرگش را ندارد؛ عقلانیتی که به واسطه تجربه های زیستی در تماس با واقعیت به دست آمده بود. جوان امروز چنان مسخ رسانه ها شده که هیچ رزونه ای برای مدرن شدنش دیده نمی شود.

دقیقا به همین دلیل است که عبدالکریمی بارها تاکید کرده اگر قرار بر تحول مثبت و بنیادین است، جریانی می تواند این کار را انجام دهد که از باورهای گذشته تبعیت می کند. چون این جریان امکان تفکر انتقادی نسبت به باورهای گذشته خود را دارد اما جریانی که از باورهای معاصر پیروی محض دارد، کاملا نابینا شده و هیچ امکانی برای نگاه انتقادی به باورهای خودش را ندارد.

پس هیچ شکافی در جامعه ایجاد نشده و ایران امروز همان ایران دوره قاجار است. شبیه دوره قاجار اکثریت مطلق سنتی زندگی می کنند و تعداد بسیار بسیار کمی بینش انتقادی و مدرن دارند. تنها تفاوت ما و دوره قاجار نقاب سنت است. تفکر سنتی برای زنده ماندنش هزاران نقاب تازه به چهره می زند و برای چند دهه همه او را به عنوان تفکر مدرن می‌شناسند.

محدثی: متاسفانه نویسنده درک درستی از سنت ندارد! مدرنیته خود سنتی جدید است و انسان جدید ایرانی از سنت قدمایی عبور کرده و وارد سنت جدیدی (مدرنیته) شده است. اگر وی تعریف مرا از سنت درمی‌یافت، دیگر چنین مطالب بی‌‌پایه‌ای نمی‌نوشت. وی درنیافته که من در فرصت محدود مناظره مثالی زده ام که نشان می‌دهد چه‌گونه نگاه انسان جدید ایرانی به عالم و آدم (وجه هرمنوتیک سنت) از اساس دگرگون شده است و انسان جدید ایرانی دیگر در درون سنت قدمایی اقامت ندارد. نویسنده فرق "تفکر مدرن" و "مدرنیته به‌‌عنوان سنت" را نمی‌داند و لابد تصور می‌کند همه‌ی انسان‌های مدرن فاقد سنت اند و دائما در حال تفکر انتقادی اند!




#سنت
#مناظره
#مدرنیته
#بیژن_عبدالکریمی

@NewHasanMohaddesi
♦️سنت سپهری است که در آن اقامت داریم: پاسخ به یک نقد

حسن محدثی‌ی گیلوایی
۱۹ بهمن ۱۴۰۳

سنت در معنای تمدنی-فرهنگی سپهری است که آدمی در آن نفس می‌کشد و اقامت دارد. آدمیانی که در درون یک سنت زیست می‌کنند، به‌طور معمول به بنیان‌های زیست خود اشعار ندارند؛ مگر آن‌که تحت پرسشی متوقف‌کننده و تامل‌آفرین قرار گیرند یا با تجربه‌ای چالش‌برانگیز مواجه شوند که درک متعارف و روزمره‌شان را از زنده‌گی دچار پریشانی و به‌هم‌ریخته‌گی کند.

سنت‌مند بودن یعنی اندیشیدن و زیستن و عمل کردن و فهمیدن به‌نحوی که یک سپهر پیشینی آن را برای ما رقم می‌زند. به همین دلیل برخی traditon را فرادهش ترجمه کرده اند.

متاسفانه نویسنده (اقای احمدی‌‌ی علیایی) درک درستی از سنت ندارد! مدرنیته خود سنتی جدید است و انسان جدید ایرانی از سنت قدمایی عبور کرده و وارد سنت جدیدی (مدرنیته) شده است. اگر وی تعریف مرا از سنت درمی‌یافت، دیگر چنین مطالب بی‌‌پایه‌ای نمی‌نوشت. وی درنیافته که من در فرصت محدود مناظره مثالی زده ام که نشان می‌دهد چه‌گونه نگاه انسان جدید ایرانی به عالم و آدم (وجه هرمنوتیک سنت) از اساس دگرگون شده است و انسان جدید ایرانی دیگر در درون سنت قدمایی اقامت ندارد (مثال درک جدید از بدن خویش و رابطه‌ی جدیدی با بدن خود و وانهادن درک قبلی از بدن و رابطه‌ی قبلی با بدن). نویسنده فرق "تفکر مدرن" و "مدرنیته به‌‌عنوان سنت" را نمی‌داند و لابد تصور می‌کند همه‌ی انسان‌های مدرن فاقد سنت اند و دائما در حال تفکر انتقادی اند!

این فکر که تفکر سنتی بی‌مبنا است و "تفکر سنتی یعنی تفکری که یک باور، رفتار و عادت را بدون هیچ پرس و جویی و بدون هیچ چالشی بپذیرد" (احمدی‌ی علیایی، ۱۴۰۳) تعریف نادرستی از تفکر سنتی است. تفکر سنتی مبانی‌ و دلایل و منطق دیگری برای توضیح امور دارد نه این‌که بی‌منطق و بی‌پایه و دلایل است.

به‌عنوان یک مثال تاریخی عرض بکنم که سنت پیشا اسلامی سنتی قدمایی بود. با ظهور اسلام، سنت جدیدی شکل گرفت که به نبرد با سنت قدمایی پرداخت. یک مسلمان عصر پیامبر در قیاس با مشرکان، مدرن بوده است؛ زیرا در درون سنت جدیدی اقامت کرده است.

مجموعه‌ی مفروضات ما برای اندیشیدن و نگریستن به عالم و آدم و ما فیها از سنت اخذ می‌شود؛ سنتی که در آن اقامت داریم. این تصور که انسان مدرن همه چیز را به‌نحو انتقادی به پرسش می‌کشد و زیر سوال می‌برد، درک نادرستی از مدرنیته است. او نیز انبوهی مفروضات دارد که قبلا به او داده شده است. همه‌ی آن‌هایی که در جهان مدرن زیست می‌کنند، اندیشه‌مند نیستند. بسیاری‌شان اموری روتین و جاافتاده را زیست می‌کنند و نیازی نمی‌بینند هر روز مقدار زیادی انرژی‌ی فکری صرف اندیشیدن در باره‌ی همه چیز بکنند. این نوع تعریف از دنیای مدرن غیر واقعی و نادرست است. اکثریت انسان‌های جوامع مدرن متفکر نیستند و همه چیز را به پرسش نمی‌کشند. این نوع اندیشیدن در مورد مردمان جوامع مدرن، با واقعیت زیست و زنده‌گی‌ی آنان هم‌خوانی ندارد.

سنت و مدرنیته (سنت جدید) اموری فردی نیستند که بتوان آن‌ها را فقط به طرز اندیشیدن افراد تقلیل داد. سنت و مدرنیته اموری فرا فردی و تمدنی_فرهنگی اند و به‌منزله‌ی سپهری فرا فردی محاط بر افراد جامعه اند.


🔻منبع نوشته‌ی آقای سعید احمدی‌ی علیایی:
https://t.iss.one/bijanabdolkarimi/11989

#سنت
#مناظره
#مدرنیته
#بیژن_عبدالکریمی
#سعید_احمدی_علیایی

@NewHasanMohaddesi