زیر سقف آسمان
10.1K subscribers
3.02K photos
673 videos
429 files
3.33K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
🔸🔸🔸مطالب مرتبط🔸🔸🔸

https://t.iss.one/Naqdagin/13537


♦️با گریه کردن و غمگین بودن  به خدا می رسیم و نه با خندیدن و شادی کردن؟ (نقدی بر سخنانِ آقای دکتر غلامحسین  ابراهیمی دینانی)

✍️ دکتر
محمدباقر تاجالدین
بازنشر: ۲۲ آذر ۱۴۰۳



دیروز سخنانی از آقای دکتر  غلامحسین ابراهیمی دینانی  را شنیدم که می گفت:«انسان هر چه بیش تر گریه کند و غمگین  باشد بهتر به خدا می رسد و اگر شادی کند و بخندد به خدا نمی رسد چرا که شادی کردن و خندیدن انسان  را هر چه بیش تر به دنیا وابسته می کند و در نتیجه از خدا دور می شود»(نقل به مضمون. البته فیلم این سخنرانی هم موجود است که می توانید ببینید).  جای تأسف  است که چنین کسی خود را به اصطلاح فیلسوف می پندارد و به خودش اجازه می دهد چنین سخنان بی  دلیلی را این گونه راحت بر زبان براند. از آقای دکتر ابراهیمی دینانی  باید پرسید که جناب فیلسوف کدام تحقیق و پژوهش علمی ای را انجام داده اید که افراد غمگین و گریه کن بیش تر به خد ا رسیده اند و بالعکس افراد شاد و خوشحال از خدا دور شده اند؟!! یعنی می خواهید بگویید که مردم  ایران در  دهه های اخیر که بیش تر مواقع با عزاداری و گریه و سوگواری روزگاران خود را سپری کرده اند   اکنون بیش از مردم سایر جوامع به خدا نزدیک شده اند؟!! و مردم سایر جوامع به ویژه جوامع پیشرفته و توسعه یافته که بیش تر با شادی و خوشحالی زندگی کرده اند از خدا دور شده اند؟!× واقعاً از این سست تر  و بی پایه تر می توان سخن گفت؟ آن هم توسط کسی که خود را فیلسوف خطاب می کند!!

✳️البته که آدمی در طول زندگی خودش بنا به موقعیت ها و شرایطی که برایش رقم می خورد به گریه و زاری  می پردازد و دچار غمگینی و ناراحتی می شود که این هم جزیی از طبیعت انسان و جزیی از زندگی وی در این جهان است اما این موضوع به هیچ وجه دلیلی بر این نیست که بگوییم که اگر انسان هر چه بیش تر غمگین باشد و گریه کند حتما زمینۀ رسیدن به خدا را تضمین می کند. این موضوع به لحاظ علم روان شناسی اثبات شده است که انسان های افسرده بیش از همه دچار گریه و زاری و غمگینی می شوند و این بیماری یکی از بدترین بیماری های روانی است که آدمی را از داشتن یک زندگی سازنده و با کیفیت  دور می سازد. اگر بخواهید بگویید که برخی مواقع در اثر تفکر عمیق اندوهی بر دل و جان آدمی می نشیند ضرورت دارد گفته شود که این اندوه از جنس دیگری است و به هیچ وجه با آن چه که می گویید شباهت و سنخیتی ندارد!!

❇️از قضا این شادی و خوشحالی و سرور است که ذهن آدمی را هر چه بهتر و دقیق تر آماده اندیشیدن به مسائل و مشکلات می سازد و وی را از بند گرفتاری ها رهایی می بخشد.  این موضوع هم در علم روان شناسی بارها به اثبات رسیده است که  انسان های شاد و با نشاط توان حل مشکلات شان بسیار بیش از انسان های ناراحت و غمگین است. همۀ ما انسان ها این تجربۀ تلخ را داشته ایم که هرگاه دچار غم و ناراحتی و گریه و زاری شده ایم نه  تنها توان تفکر کردن از ما ستانده شد بلکه امکان حل هیچ مشکلی را نداشتیم چرا که در گردابی از غمگینی و ناراحتی و تلخ کامی فرو رفته ایم و بالعکس هرگاه دچار شادی و سرور و خوشحالی شدیم ذهن ما چون ساعت دقیق کار می کرد و هر چه بهتر و  دقیق تر می توانست مشکلات را برطرف سازد! این هم که گفته اند با شادی و خوشحالی آدمی هر چه بیش تر به این دنیا وابسته می شود سخنی بی اساس است چرا که  تا آدمی در این جهان حضور دارد بسیار مطلوب است که با کیفیت و خوب زندگی کند و چرا چنین نباشد؟! از شما که فلسفه خوانده هستید و به نظر من فیلسوف نیستید و بیش تر متکلم هستید بهتر است فکر کردن و آن هم تفکر انتقادی را آموزش  دهید و نه گریه کردن و عزاداری و سوگواری را و خوب است بدانید که تفکر و به ویژه تفکر انتقادی که هستۀ مرکزی فلسفه است فقط با شادی و سرور  و خوشحالی هر چه بیش تر به دست می آید و نه با گریه و غمگینی!!
#گریه
#غمگینی
#خنده
#شادی
#دکتر_ابراهیمی_دینانی


.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @tajeddin_mohammadbagher
🆑 #کانال‌سخنرانی‌ها

@NewHasanMohaddesi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️معنوی‌سازی‌ی بدبختی: ترجیح دینی‌ی گریه بر خنده بر اساس توجیهات فلسفه‌دان تلویزیون

حسن محدثی
۲۲ آذر ۱۴۰۳

معنوی‌سازی‌ی بدبختی از جمله کارکردهای دین و عرفان است. همان‌طور که در عرفان اسلامی و عرفان مسیحی ما با پدیده‌ی معنوی‌سازی‌ی فقر مواجه ایم، شاهد معنوی‌سازی‌ی بدبختی نیز هستیم.

وقتی این دنیا را "دار البلا" و "دره‌ی اشک‌ها" بدانیم، لاجرم منطقی است که آدمیان را به گریز از دنیا و بریدن از همه‌ی تعلقات دعوت کنیم و به تمسخر کسانی بپردازیم که درگیر آباد کردن دنیا اند.

مطابق این تفکر باید دنیا را برای اهل اش رها کنیم و بدانیم که این جهان جهان درد و رنج و فنا است. شادی (و خنده که زبان شادی است)، برای مردمی است که به دنیا تعلق دارند. اهل ایمان اهل گریه اند و بدبختی از قضا کارکرد مثبت دارد، چون قلب آدمی را مالامال از درد و تضرع می‌کند و سبب نزدیکی به خداوند می‌شود.

در چنین تفکری، خدا موجودی است که به احوال آدمی در بدبختی رقت می‌آورد و به آن‌ها پاداش معنوی می‌دهد. در این تفکر راه به سوی خدا از فلاکت و بدبختی و گریه می‌گذرد!


منبع:
https://t.iss.one/Naqdagin/13537

#خنده
#گریه
#شادی
#دکتر_دینانی
@NewHasanMohaddesi
♦️استقلال اقتصادی دانش‌پژوهان پیش زمینۀ استقلال فکری، علمی و اخلاقی‌شان است
(نقدی بر دیدگاه دکتر نجاتی حسینی)
[بخش نخست]

✍️دکتر
محمدباقر تاجالدین
۲۵ دی ۱۴۰۳

در پی بحثی که آقای دکتر حسن محدثی دربارۀ آزادی کارگزاران فکری درانداخته اند و برخی نقد و نظرها به ویژه نقد اقای دکتر نجاتی حسینی بر دیدگاه ایشان شده است متن حاضر به منظور روشن تر شدن ابعاد موضوع و همچنین به منزلۀ نقدی بر نقد دکتر نجاتی حسینی منتشر می شود.

1.در نوشتار حاضر منظور از دانش پژوهان(این واژه را از کارگزاران فکری مناسب تر دیدم) در معنای عام آن تمامی معلمان، استادان، پژوهشگران، نویسندگان و مترجمانی را شامل می شود که به رغم وجود انواع محدودیت ها، دشواری ها و درد و رنج ها در حال تولید و توزیع دانش و آگاهی در جامعه هستند.

2.منظور از استقلال اقتصادی یعنی داشتن درآمد کافی مطابق با شأن و جایگاه علمی و پژوهشی دانش پژوهان است که بتوانند یک زندگی و زیست با کیفیت و مطابق با استانداردهای روز دنیا در اختیار داشته باشند و در نتیجه از هر نوع وابستگی اقتصادی به دیگران یا سازمان ها و نهادها و همچنین ناتوانی اقتصادی تا حدودی رهایی یابند. استقلال اقتصادی را با بندگی و وابستگی به پول و ثروت نباید و نمی توان یکی گرفت چرا که استقلال اقتصادی شرط نخست زیست انسانی و اخلاقی است و فقدان چنین استقلالی بدون تردید انسانیت و اخلاق را نیز به قربانگاه خواهد برد.

3.ناگفته پیداست که وابستگی و ناتوانی اقتصادیِ دانش پژوهان انواع آسیب های فکری، روانی، علمی، پژوهشی و اخلاقی را هم به خودشان و هم به خانواده و اطرافیان شان وارد می سازد. برای نمونه اگر معلم، استاد یا نویسنده ای نتواند نیازهای اساسی زندگی خود و خانواده اَش را برآورده سازد ضمن این که شأن و منزلت خود را نزد آنان و جامعه از دست می دهد، توان علمی و پژوهشی لازم برای به کرسی نشاندن سخنان خود را نیز نخواهد داشت و این یعنی از دست رفتن اقتدار فکری و علمی دانش پژوه.

4.اگر نسبت و رابطۀ بین دانش پژوهی را با شرایط و بافت اقتصادی و اجتماعی جامعه ای که در آن زیست می کنیم به درستی بکاویم آن گاه خواهیم دید که از قضا رابطه ای مثبت و متقابل بین این دو دیده می شود، به گونه ای که شرایط ناگوار و دردناک اقتصادی که استقلال اقتصادی را از هر دانش پژوهی می ستاند نتیجه اَش می شود دور شدن از هرگونه استقلال فکری، علمی، پژوهشی و حتی اخلاقی. به زبان ساده از دانش پژوهی که در پیچ و خم های دردناک زندگی گرفتار شده است هرگز نمی توان انتظار علمی و پژوهشی و اخلاقی بودن را داشت. لذا این گفتۀ جناب دکتر نجاتی حسینی مبنی بر این که: «آموزگاری و معلمی بی اجر و مزد و منت از حسن اتفاق با الگوی کارگزاری فکری مستقل وارسته (به تعبیر محدثی گیلوایی) نه تنها متضاد نیست که اتفاقا همزیستی و هم افزایی دارد» هیچ ربط و نسبتی نه با نگاه جامعه شناختی دارد و نه با شرایط اقتصادی و اجتماعی. گفتن چنین سخنانی آن هم توسط کسی که خود را جامعه شناس می داند بسیار دور از انتظار و البته عجیب است و این یعنی فقدان نگاه جامعه شناختی و فقدان درک درست انسان و زیست وی در جامعه.

(ادامه دارد....)👇👇👇

https://t.iss.one/tajeddin_mohammadbagher/4066




#اقتصاد_فکر
#نجاتی_حسینی
#کارگزاران_فکری
#الگوی_دریوزه‌گی
#الگوی_وابسته‌گی
#استقلال_اقتصادی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️استقلال اقتصادی دانش‌پژوهان پیش‌زمینۀ استقلال فکری، علمی و اخلاقی‌شان است
(نقدی بر دیدگاه دکتر نجاتی حسینی)
[بخش دوم و پایانی]

✍️دکتر
محمدباقر تاجالدین
۲۵ دی ۱۴۰۳


5.«آموزگاری بی اجر و مزد و منت» یعنی تشویق به زیست راهبه وار در دیرها و صومعه های دوران پیشامدرن که با اعانه ها(کمک های) مردم زندگی ساده ای را در پیش می گرفتند که البته مطابق با شرایط زیست آن روزگار امری شدنی و امکان پذیر بود. اما از آقای دکتر نجاتی حسینی باید پرسید که در این روزگار مدرن و پیچیده آن هم در جامعه ای با شرایط اقتصادی بسیار ناگوار و دشوار چنین زیستی چگونه امکان پذیر است؟ با کدام ساز و کار؟ مبتنی بر کدام روش؟ و این که اساساً چرا باید یک دانش پژوه چونان راهب و درویش زندگی کند؟ و آیا می توان برای تمامی دانش پژوهان چنین پیشنهادی را ارائه نمود و این که آیا امکان پذیرشِ چنین پیشنهادی وجود دارد؟ این میزان دور از واقعیت های انسانی و اجتماعی و اقتصادی سخن گفتن توسط یک جامعه شناسی خوانده بسیار امر عجیب و البته به معنای فقدان درک جامعه شناختی درست است!!

6.وانگهی، مگر کارگزاران علمی سایر حوزه ها مانند حقوق (وکالت و قضاوت و مشاورۀ امور حقوقی)، روان شناسی، پزشکی، دندانپزشکی، فنی و مهندسی، معماری، هنری و ورزشی به صورت مجانی و بی اجر و مزد کالاهای خود را عرضه می کنند که از استادان جامعه شناسی بخواهیم که چنین کنند؟ یعنی شما و برخی همفکران شما انتظار دارید که استادان جامعه شناسی برای تمام خدماتی که می گیرند هزینه های گزاف بپردازند اما کالاهای علمی و پژوهشی شان را به رایگان در اختیار دیگران قرار دهند؟. آن گاه بفرمایید که با کدام درآمد آن هزینه ها را پرداخت کنند؟ می خواهید بگویید با حقوق ناچیزی که کفاف حتی چند روز زیست معمولی را هم نمی دهد؟!! به راستی چنین معادلۀ نابرابری را در کدام بازاری می توان یافت که حالا شما به دنبال نهادینه کردن آن هستید؟

7.کسانی چون جناب نجاتی حسینی شوربختانه با افکاری که در این زمینه ارائه می دهند دقیقا به دنبال نهادینه کردن فلاکت و بدبختی دانش پژوهان هستند و تو گویی که هیچ اِبایی هم از بروز و ظهور چنین وضع اسف باری ندارند!! به این بخش از نوشته های ایشان توجه کنید تا عمق موضوع روشن تر شود« ایده معلمی تیپ ایدئال مبتنی بر مبانی جامعه شناسی فلسفی و فلسفه جامعه شناختی و فلسفه اجتماعی با محوریت فلسفه اخلاق و نیز آموزه های متعالی دینی اسلامی شیعی (نجاتی حسینی)». انصافاً و وجداناً چنین ایده ای در کدام سرزمین و جغرافیا و جامعه قابل پیاده شدن و عملی نمودن است؟!! نکند آقای نجاتی حسینی در آسمان ها سیر می کنند و در آن جاها می خواهند چنین تیپ ایدئالی را پیاده کنند؟ این ایده ها را اگر یک عارف یا راهب بودایی پیشنهاد می داد البته شاید قابل پذیرش می بود اما دریغ و درد که پیشنهاد یک جامعه شناسی خوانده است!!

8.دانش پژوهانی که از خدمات و فرصت های اقتصادی، ورزشی، هنری، گردشگری و تفریحی مطلوب و استاندارد محروم باشند چگونه خواهند توانست جسم و روان سالم و در نتیجه زیست سالم و مطلوب داشته باشند؟ مهم تر این که چگونه خواهند توانست با دغدغه ها و نگرانی های گوناگون استقلال فکری، علمی، فکری و اخلاقی داشته باشند؟! می شود جناب نجاتی حسینی بفرمایند با کدام سازِکاری می توان به «ایدئالیزم فرهنگی اخلاقی معنویت گرا که معلمی تیپ ایدئال (ایده نجاتی حسینی)» دست یافت؟! البته بماند که من هرگز نفهمیدم این «ایدئالیزم فرهنگی اخلاقی معنویت گرا که معلمی تیپ ایدئال» مورد نظر ایشان یعنی چه؟ و دارای چه ابعاد، ویژگی ها و شاخص های عینی قابل فهم و پیاده شدن در جامعه است؟ و این که چنین ایده ای چگونه قابل فهم و سنجش است که در نهایت بدانیم که به چه نتایجی در این زمینه دست یافته ایم؟!

https://t.iss.one/tajeddin_mohammadbagher/4068

#اقتصاد_فکر
#نجاتی_حسینی
#کارگزاران_فکری
#الگوی_دریوزه‌گی
#الگوی_وابسته‌گی
#استقلال_اقتصادی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️شهرنشینیِ مدرن حاصل صنعتی شدن است (نقدی بر نقد دکتر محدثی دربارۀ  عوامانه و شِبْهِ  علمی نوشتن)


✍️ دکتر
محمدباقر تاجالدین
بازنشر: ۱۳ بهمن ۱۴۰۳


👇👇👇

#انقلاب_سفید
#اصلاحات_ارضی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️شهرنشینیِ  مدرن حاصل صنعتی شدن است
(نقدی بر نقد دکتر محدثی دربارۀ  عوامانه و شِبْهِ  علمی نوشتن)
[بخش نخست]

✍️دکتر
محمدباقر تاجالدین
بازنشر: ۱۳ بهمن ۱۴۰۳

در پی انتشار یادداشتی کوتاه  تحت عنوان «مهاجرت روستاییان به شهرها پدیده ای  مدرن و اجتناب ناپذیر بوده  است» دوست و همکار گرامی اَم آقای دکتر حسن محدثی در یادداشتی تحت عنوان« اهل قلم و پدیده‌ی شبه‌علمی سخن گفتن عوامانه‌» به نقد دیدگاه من و البته برخی دوستان دیگر از جمله جناب مهدی تدینی و بیژن اشتری پرداختند که ضرورت دارد مورد نقد و بررسی قرار گیرد.

۱. به احتمال زیاد آقای دکتر محدثی تفاوت بین نوشتۀ علمی و پژوهشی با یک یادداشت کوتاه را می دانند و این را هم می دانند که تمام  یادداشت های  کوتاه تلگرامی لزوماً  علمی یا پژوهشی به معنای دقیق کلمه نیستند و شاید نیازی هم به چینن کاری نباشد. علمی و پژوهشی نوشتن مربوط به کتاب ها و مجلات علمی و پژوهشی است که شاید نیازی نباشد در صفحۀ تلگرامی هر آن چه که افراد می نویسند رنگ و لعاب علمی داشته باشد. با این همه اما موافقم که نوشته های افراد دانشگاهی بهتر است که دقیق و مستند باشد تا از نوشته های عوامانه متمایز شوند.

۲. عوامانه یا شِبه علمی نوشتن یعنی این  که نوشته ها هیچ گونه پشتوانۀ فکری و علمی و تخصصی نداشته باشند و بی پایه و اساس و به اصطلاح باری به هر جهت باشند و با هیچ  کدام از اصول و قواعد عقلانی(فلسفی)، علمی و پژوهشی منطبق نباشند. اما نوشته های کسانی که فلسفه و تاریخ و جامعه شناسی و روان شناسی خوانده اند و اکنون استاد و نویسنده و پژوهشگر شده اند  و حاصل سال ها تجربیات و پژوهش ها  و تأملات علمی و پژوهشی خودشان  را در قالب نوشته ای می آورند  لزوماً نوشته ای عوامانه یا شِبْه علمی نیست. این گفته به این معنا هم نیست که هر آن چه که یک فیلسوف یا تاریخ دان یا جامعه شناس می نویسد درست و دقیق است و نباید مورد نقد و بررسی قرار گیرد. 

۳. برای مثال همۀ ما که جامعه شناسی خوانده ایم و سال ها در حال تدریس این درس هستیم این اصل اساسی و مسلم را می دانیم که "شهرنشینی مدرن محصول صنعتی شدن در جهان مدرن"  است و در جهان پیشامدرن چنین پدیده ای وجود خارجی هم نداشت. تمام اسناد،  آمارها و نظریه های علمی و پژوهشی جامعه شناسان هم این موضوع را کاملاً تأیید می کنند. آیا از نظر جناب محدثی این نوشته،  نوشته ای عوامانه و شِبه علمی است؟ و در یک یادداشت کوتاه تلگرامی نیازی به ارجاع دادن به این امر بدیهی است؟ و اگر کسی چنین امر بدیهی را ارجاع ندهد عوامانه و شِبه علمی می نویسد؟

۴. باز هم برای یادآوری و اطلاع جناب دکتر محدثی دوباره می گویم که مهاجرت روستاییان  به شهرهای ایران به ویژه تهران و کلان شهرها مطابق با تمام اسناد و مدارک موجود ربط و نسبت چندانی به پدیدۀ اصلاحات ارضی نداشته و بلکه پیش از وقوع این حادثه روند مهاجرت ها به دلیل صنعتی شدذن کشور  آغاز شده بود. این هم سندی از صدها و بلکه هزاران اسناد موجود در این زمینه که پیش از آغاز اصلاحات ارضی در زمینۀ مهاجرت گستردۀ روستاییان به تهران مطرح شده است:«در ﺳــﺎل ۱۳۳۶ﻧﺨﺴــﺖوﻗــﺖ وزﯾــﺮ در مکاتبات خود به وزیر راه  ﯾــﺎدآوری کرد: « یکی از مسائلی که همیشه مورد ﻧﻈــﺮ ﻣــﻮرد دوﻟــﺖ ها بوده و تاکنــﻮن راه حلی برای آن پیدا نشده ﻣﻮﺿــﻮع ﻣﻬــﺎﺟﺮت ساکنین شهرستان ها به تهران است. این مسأله علاوه بر این که مشکلاتی از لحاظ زندگی و جهات دیگر در پایتخت ایجاد کرده، باعث تقلیل جمعیت اغلب شهرستان ها و دهات شده است» (مرکز پژوهش، سنجش و اسناد ریاست جمهوری، 1390).

ادامه دارد👇👇👇


@tajeddin_mohammadbagher

#انقلاب_سفید
#اصلاحات_ارضی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️شهرنشینیِ مدرن حاصل صنعتی شدن است
(نقدی بر نقد دکتر محدثی دربارۀ عوامانه و شِبْهِ علمی نوشتن)
[بخش دوم و پایانی]

✍️دکتر
محمدباقر تاجالدین
بازنشر: ۱۳ بهمن ۱۴۰۳


۵. ضمن این که آمارهای رسمی موجود در کشورمان نیز این موضوع را کاملاً تأیید می کنند و با یک مراجعۀ ساده به آمارهای موجود می توان دریافت که شهرنشینی گسترده در ایرانِ معاصر کاملاً مرتبط با روند صنعتی  شدن کشور بوده است.  این هم اسناد مورد نظر: «در سال 1200  خورشیدی تهران به عنوان پایتخت حدود 30  هزار نفر جمعیت داشت. در سال 1300 خورشیدی و در پایان حکومت قاجاریه شهر تهران حدود 200 هزار نفر جمعیت داشت که طی 100 سال فقط   170 هزار نفر به جمعیت تهران اضافه شدند(این افزایش جمعیت البته به دلیل پایتخت بودن تهران بوده است). از سال 1300 تا 1355 خورشیدی  جمعیت تهران از 200 هزار نفر به 4/5 میلیون نفر افزایش یافت یعنی افزایشی معادل چهار میلیون و سیصد هزار نفر(2250 درصد افزایش) طی 55 سال. لطفا مقایسه شود با افزایش جمعیت همین شهر طی 100 سالی که اشاره شد و  هنوز صنعتی نشده بود. آمار مهاجرین به این کلان شهر نیز موجود است و نشان از مهاجرت های گسترده از روستاها و شهرهای کوچک به این کلان شهر طی دورۀ زمانی مورد نظر دارد. از سال 1355 تا زمان فعلی نیز جمعیت تهران از 4/5 میلیون نفر به 12/5 میلیون نفر افزایش داشت(زنجانی، 1368/ اطلس جمعیت تهران، 1400/ مرکز آمار ایران، آمار سرشماری های جمعیت کشور از سال 1335 تا 1403/ وزارت کشور، 1403/  قاسمی اردهایی، 1396/ مرکز پژوهش، سنجش و اسناد ریاست جمهوری، مرکز پژوهش های مجلس، 1403).

۶. لطفا جناب محدثی به این  پرسش پاسخ دهند که  این  همه مهاجرین  مختلف از تمام استان ها و روستاهای کشور به  تهران و سایر شهرها  فقط به دلیل اصلاحات ارضی به تهران مهاجرت کرده اند؟ اگر این گونه بگویند در واقع یک اصل مسلم جامعه شناختی یعنی «شهرنشینی مدرن محصول صنعتی شدن در جهان مدرن است» را قبول ندارند. دوست عزیز چه اصلاحات ارضی در ایران  انجام می گرفت و چه نمی گرفت بدون تردید مهاجرت های گسترده از روستاها به شهرها را داشتیم. مگر در کشورهایی چون هند و پاکستان و بنگلادش و ژاپن و چین و ده ها کشور دیگر جهان اصلاحات ارضی انجام شد که روستاییان به درون شهرها مهاجرت کرده اند؟ تمام این مهاجر ت ها بیش از همه یک عامل  قوی د اشت و آن هم "صنعتی شدن" و روند  "شهرنشینی مدرن" بوده است.

۷.در رابطه با نمونه ای که از روستای پدری آوردم و دکتر محدثی آن را نپدیرفتند و بلکه عوامانه تلقی کردند  باید بپرسم که مگر در علم جامعه شناسی موظف به ارائۀ فکتها(نمونه ها) نیستیم؟ من هم با اطلاع دقیق یک نمونه آوردم و دوباره تأکید می کنم و با تحقیق و علم دقیق می گویم که در تمام 70 روستای منطقۀ ما بدون این که اصلاحات ارضی انجام شود مهاجرت های گسترده پیش و پس از آن  واقعه به تهران و شهرهای دیگر صورت گرفته است. این کجایش عوامانه و شِبه علمی است؟ ضمناً مگر در علم جامعه شناسی مبتنی بر روش های تحقیق کیفی مانند تحلیل روایت داستان زندگی افراد به عنوان روایت ها مورد توجه قرار نمی گیرند؟ دوست عزیز من و شما که با کمک هم تحولات دینداری در ایران  را بر اساس همین روایت ها و د استان هایی که افراد بیان کرده نتیجه گرفتیم و اگر اکنون این گونه بگویید یعنی کار خودتان را هم  زیر سئوال می برید و این یعنی بر سَرِ  شاخ نشستن و بُن بریدن است!!! 

#مهاجرت
#مدرنیته
#شهرنشینی
#اصلاحات_ارضی
#عوامانه_نوشتن
#شبه_علمی
#حسن_محدثی


@tajeddin_mohammadbagher




#انقلاب_سفید
#اصلاحات_ارضی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸مشارکت🔸🔸🔸



♦️"نیرویِ اصیلِ تاریخی" چه ویژگی‌هایی دارد؟
(پاسخ و نقد و نظری  به پرسش دکتر بیژن عبدالکریمی از روشنفکران ایرانی)
[بخش نخست]

✍️ دکتر
محمدباقر تاجالدین
۱۴ بهمن ۱۴۰۳

آقای دکتر بیژن عبدالکریمی (از این پس و برای سهولت کار به نام عبدالکریمی) در مناظره ای که با اقای دکتر حسن محدثی داشته اند ادعا  کرده اند که: «من بارها این پرسش بنیادین و مهم را در برابر روشنفکران ایرانی نهاده ام و هیچ پاسخی تاکنون دریافت نکرده ام. آن پرسش این است:  نیروی اصیل تاریخی چه ویژگی هایی دارد؟». لذا در نوشتار حاضر کوشش می شود به این پرسش ایشان پاسخ و یا شاید بهتر است گفته شود نقد و نظری داشته باشم.

۱. پاسخ عبدالکریمی به این پرسش چنین است: «منظور من از نیروی اصیل تاریخی  نیرویی است  که با تاریخ و هویت آن ملت و  کشور نسبت دارد،  نیرویی است که شبکۀ  اجتماعی گسترده دارد،  مفاهیمی دارد، زیست جهانی دارد. اسطوره و قهرمان دارد و بخشی از جامعه را حول آن اسطوره،  قهرمان،  آرمان ها و زیست جهان مورد نظر  جمع می کند».

۲. در نگاه آغازینِ  این بحث ضرورت دارد از عبدالکریمی پرسش شود که منظور ایشان از نیروی تاریخی چیست؟ تاریخ به کدام معنا؟ به معنای گذشته و سنت پیشین؟ یا به معنای نیروی تاریخ ساز؟ نیروی تاریخ ساز در کدام مقطع تاریخی؟ مگر هر مقطع تاریخی نیروی تاریخ ساز خاص خودش را ندارد؟ آیا نیروی تاریخ ساز دورۀ  هخامنشیان یا دورۀ سامانیان یا صفویان لزوماً   به کار دورۀ تاریخی امروزین ما  می آید و می تواند تاریخ سازی کند؟ تاریخ سازی برای چه اهدافی؟   نیرویی که با "تاریخ" آن "ملت" نسبت دارد به چه معنا است؟ تاریخ ملت ایران کد ام است؟ کدام برهۀ زمانی از تاریخ ایران مد نظر است؟ ربط و نسبت با کدام دورۀ  طولانی از دوران تاریخی ایران؟ با کدام ویژگی های تاریخی؟ ایرانیان از کدام مقطعِ  زمانی ملت شده اند؟ ملت به کدام معنا؟ با کدام هویت و ویژگی هایی؟ هویت به کدام معنا؟ هویت قومی؟ هویت دینی؟، هویت ملی؟ یا هویت جهانی (مدرن)؟ منظور  از شبکۀ اجتماعی گسترده چیست؟ منظور از  مفاهیم چیست؟ کدام مفاهیم؟ با چه معناها و تفسیرهایی؟ زیست جهان یعنی چه؟ اسطوره به چه معنایی؟ قهرمان به چه معنایی؟ و چندین پرسش مهم دیگر که همگی نشان از وجود ابهامات فراوانی در تعریف عبدالکریمی از "نیروی اصیل تاریخی" دارد.

۳. واقعیت این است که تاریخ طولانی ایران تاریخی  یکپارچه و یکدست با ویژگی های کاملاً دقیق و مشخصی نیست که به طور کلی بتوان به آن نسبت داد. ضمن این که  نیروی تاریخ ساز و جریان ساز در هر مقطع و دورۀ تاریخی مطابق با مؤلفه ها و عناصر فرهنگی و اجتماعی همان دوره است و بسیار دور از ذهن است که برای دوره های تاریخی دیگر کارساز باشد و تأثیرگذار باشد. به گفتۀ ماکس وبر رویدادهای تاریخی اموری منحصر به فرد بوده و دارای علِیت تاریخی خاص خودشان اند و نمی توان تمام رویدادها و جریان های تاریخی را به صورت یکسان و یکپارچه فرض نمود. به عبارت  دیگر،  در هر  دورۀ تاریخی  اندیشه ها، باورها، آیین ها و آداب و رسوم و سبک زندگی مختلف جریان داشت که مبتنی بر این ویژگی ها تاریخ سازی و جریان سازی صورت می گرفت.

ادامه دارد👇👇👇


@tajeddin_mohammadbagher


#مناظره
#روشن‌فکران
#حکم‌رانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️"نیرویِ اصیلِ تاریخی" چه ویژگی‌هایی دارد؟
(پاسخ و نقد و نظری  به پرسش دکتر بیژن عبدالکریمی از روشنفکران ایرانی)
[بخش دوم]

✍️دکتر
محمدباقر تاجالدین
۱۴ بهمن ۱۴۰۳


۴. به خوبی می بینیم که "نسبتِ  تاریخی" لزوماً پدیده و امر آسانی نیست که با یک کلی گویی تکلیف موضوع را روشن کرده باشیم و خوش خیالی بورزیم که  نیروی تاریخیِ اصیل را  یافته و ساخته و پرداخته ایم. نکتۀ مهم دیگر در همین زمینه این است که هم اکنون درصد  قابل ملاحظه ای از ایرانیان  که گرایش های ملی گرایانۀ  قوی ای دارند خود را به کوروش و دورۀ هخامنشیان نسبت می دهند و می گویند تاریخِ اصیل فقط مربوط به همین دوره است و ضرورت دارد که  ویژگی های فرهنگی و اجتماعی این دوره را مورد توجه قرار داد و هویت ایرانی خود را در این دوره جستجو کرد و بقیۀ دوره های تاریخی را به کنار نهاد. یعنی تاریخ سازی و نیروی اصیل تاریخی را در دورۀ تاریخی مورد اشاره جستجو می کنند. جناب عبدالکریمی بفرمایند این می شود نیرویِ  تاریخیِ  اصیل؟ برخی دیگر که گرایش های دینی قوی ای  دارند می گویند دورۀ پس از اسلام به ویژه دورۀ عباسیان که در پیِ گسترش و عمق دین اسلام در ایران و سایر سرزمین ها بودند نیروی تاریخی اصیل محسوب می شوند و ویژگی ها و مؤلفه های تاریخی و فرهنگی و اجتماعی این دوره را باید به عنوان نیروی اصیل تاریخی به حساب آورد.

۵. به طور خلاصه این که در زمانه و زمینۀ کنونی در جامعۀ ایران سه نیروی تاریخ ساز متفاوت در کنار یکدیگر و حتی در مواقعی مقابل یکدیگر قرار گرفته اند و هر کدام داعیۀ تاریخ سازی و جریان سازی دارند. نیروهای دین گرا، نیروهای ملی گرا و نیروهای مدرن گرا و باید از عبدالکریمی پرسید کدام یک از این سه نیرو را می توان "نیروی تاریخیِ  اصیل" نامید؟ و اگر نیروی مدرن گرا مبتنی بر مؤلفه ها و عناصر جهانی و مدرن از تمام یا بخش قابل ملاحظه ای از سنت تاریخی گذشتۀ خودش فاصله گرفته و از آن عبور اساسی کرده باشد و بخواهد فقط مبتنی بر الگوهای جهان مدرن دست به تاریخ سازی و جریان سازی  بزند نمی توان آن را نیروی تاریخی اصیل نامید؟ هنگامی که نسل های جدید زیست جهان و هویت اجتماعی و فرهنگی شان مطابق با باورها، ارزش ها،  الگوها و قواعد جهان مدرن شکل گرفته و ساخته و پرداخته شده است چرا نتواند تاریخ سازی خودش را داشته باشد؟ و چرا نتواند به عنوان نیروی تاریخی اصیل قلمداد شود؟

ادامه دارد👇👇👇


@tajeddin_mohammadbagher

#مناظره
#روشن‌فکران
#حکم‌رانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️"نیرویِ اصیلِ تاریخی" چه ویژگی‌هایی دارد؟
(پاسخ و نقد و نظری به پرسش دکتر بیژن عبدالکریمی از روشنفکران ایرانی)
[بخش سوم]


✍️دکتر
محمدباقر تاجالدین
۱۵ بهمن ۱۴۰۳

۶. تاریخ سازی در دوران پیشامدرن با تاریخ سازی در دورۀ مدرن به لحاظ هستی شناسانه(ontological) ، معرفت شناسانه(epistemological) و روش شناسانه(methodological)بسیار متفاوت است به گونه ای که اگر نیرویی در جهان سنتی و پیشامدرن دست به تاریخ سازی و جریان سازی زد لزوماً نمی توان نتیجه گرفت که بتواند در جهان مدرن نیز دست به تاریخ سازی و جریان سازی بزند. تاریخ سازی دورۀ پیشامدرن قواعد، الزامات و الگوهای هستی شناسانه، معرفت شناسانه و روش شناسانۀ خاص خودش را داشت و تاریخ سازی دورۀ مدرن نیز قواعد، الگوها و الزمات مربوط به خود را. با قواعد و الگوهای جهان پیشامدرن بسیار دور از ذهن و انتظار است که بتوان در دورۀ مدرن دست به تاریخ سازی و جریان سازی زد. لذا این که عبدالکریمی انتظار دارد نیروی تاریخی اصیل لزوماً مبتنی بر سنت پیشین خودش باید دست به تاریخ سازی بزند امری غریب و غیر قابل فهم است. نیروی تاریخی ای که در جهان مدرن زندگی می کند و زیست جهان خود را مطابق با الگوها و قواعد این جهان تنظیم می کند به چه دلیل باید براساس سنت پیشامدرن خودش دست به تاریخ سازی بزند و اگر چنین کند به عنوان نیروی تاریخی اصیل شناخته می شود و اگر چنین نکند شناخته نمی شود؟ و مگر تاریخ سازی و جریان سازی پدیده ای دستوری است و فقط یک قالب و کلیشه و فرمول مشخص و از پیش تعیین شده ای دارد؟ عبدالکریمی که بارها بر روشنفکران ایرانی تاخته اند که فهم و درک درستی از موضوع نداشته و این موضوع هستی شناساته، معرفت شناسانه و تاریخی را به امر پیش پا افتاده بدل کرده اند حال چرا خودشان در همان دام گرفتار شده اد؟!

۷. اما برویم سراغ موضوع هویت. هویت(identity) بنا به تعریف روان شناسانه عبارت است از« احساس تمايز شخصي، احساس تداوم شخصي و احساس استقلال شخصي »(جاکوبسن، 1996: 9). به لحاظ جامعه شناسانه نیز :« هویت برساخته اي اجتماعی است. کیفیتی ثابت یا ذاتی نداشته، بلکه ساخته می شود و سپس در تعامل با دیگران تغییر می کند و امری اکتسابی، انعطاف پذیر و توأم با احساس تعلق است. این که بدانیم چه کسی هستیم از یک سو و عضویت در گروه هاي اجتماعی نیز از سوی دیگر اهمیت دارد(جنکینز، 1394/ گیدنز، 1386/تاجفل، 1382). نکتۀ مهم در رابطه با هویت این است که هویت در جهان پیشامدرن متفاوت از هویت در جهان مدرن است. ضمن این که منبع هویت سازی افراد در جهان پیشامدرن واحد، ثابت، یکپارچه و یکدست بود اما در جهان مدرن با منابع متعدد و متکثر هویت سازی روبرو هستیم. برای مثال در جامعۀ سنتی خانواده مهم ترین منبع هویت ساز برای افراد بود یا قومیت و دین که همگی در یک پیوستار مشابه و یکدست و ثابت عمل می کردند. اما در جامعۀ مدرن علاوه بر خانواده منابع دیگری چون نظام آموزشی(از مدرسه تا دانشگاه)، نظام رسانه ای، شبکه های مجازی گسترده، نهادهای حقوقی، مدنی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، روشنفکران، اندیشمندان، سلبریتی های هنری و ورزشی و بسیاری افراد و نهادهای دیگر همگی در حال هویت سازی هستند. به تعبر دکتر داریوش شایگان «در جامعۀ مدرن با هویت چهل تکه مواجه هستیم و هویت های ناب و یکدست و ساده ای که در جامعۀ سنتی وجود داشت همگی دچار فروپاشی شده اند»(شایگان، 1382). از نظر استوارت هال« هويت‏هاي مدرن در معرض نوعي "تمركز زدايي" قرار گرفته‌‏اند. به اعتقاد وي، هويت تمامي گرانيگاه‏ها و خاستگاه‏هاي ثابت خود، نظير، جنسيت، مليت، قوميت و نژاد را از دست داده و تصور فرد از "خود" به عنوان يك فرديت كامل، نيز كاملاً مخدوش شده است. در اين شرايط، هويت تنها زماني مورد بحث قرار مي‌‏گيرد كه در معرض بحران قرار گرفته باشد. استوارت هال با رديابيِ تغييرات مفهومي‌ای كه به وسيلۀ آن ها مفاهيم مدرنيتۀ متأخر يا پست‌مدرنِ سوژه يا هويت ظهور كرده‌اند، به اين سؤال باز می‌گردد كه "سوژۀ پاره‌پاره " چگونه بر حسب هويت‌هاي فرهنگي‌اش به ویژه هويت ملي شناخته می‌شود؟(هال، 1382).

(ادامه دارد....)👇👇👇👇

@tajeddin_mohammadbagher

#مناظره
#روشن‌فکران
#حکم‌رانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️"نیرویِ  اصیلِ  تاریخی" چه ویژگی هایی دارد؟
(پاسخ و نقد و نظری  به پرسش دکتر بیژن عبدالکریمی از روشنفکران ایرانی)
[بخش چهارم]

✍️دکتر
محمدباقر تاجالدین
۱۷ بهمن ۱۴۰۳


8. لذا پرسش از عبدالکریمی این است:  هنگامی که هویتِ  سنتی(هویت ناب،  یکدست،  ساده و ثابت)  دچار فروپاشی شده و  "هویت چهل" تکه البته با غلبۀ "هویت مدرن و جهانی"  شکل گرفته و در واقع هویت به پدیده ای سیّال، تعیّن ناپذیر، متنوع، متکثر، تکّه تکّه شده و حتی دیجیتال بدل شده است تکیه بر کدام هویت می تواند نیروی تاریخیِ اصیل را شکل بدهد و رقم بزند؟ نکتۀ مهم تر این است که انسان مدرن از آن جا که خودراهبر شده و به فردیت(Subjectivity)خاص این دوران بدل شده است لذا از مرحلۀ هویت داشتن(identity)  به مرحلۀ هویت یابی(identification) رسیده و اگر پیش از آن هویتی یکدست و ثابت و ناب را جستجو می کرد امروزه دیگر چنین نمی کند و اساساً خود را جهان وطن می داند و تعریفی دیگر از هویت برای خودش بنا کرده است. لذا در چنین فضای ایجاد شده برای هویت توضیح دهید که بنا کردن نیروی تاریخی اصیل مبتنی بر هویت مورد نظر شما(که البته تعریف نکردید و ابعاد و شاخص های آن را تعیین نکردید) چگونه امکان پذیر است؟ و این که به چه دلیل نسل جدید و این دوران نمی تواند بنابر هویت مدرن نیروی تاریخی اصیل قلمداد شود؟ و دست به تاریخ سازی و جریان سازی بزند؟

9. دربارۀ این که گفته شد نیروی تاریخیِ اصیل ضرورت دارد با ملتِ خودش نسبت داشته باشد نیز محل بحث و گفت و گو است چرا که مفاهیمی چون ملت، دولت، دولت-ملت،  دولت ملی، شهروند و حقوق شهروندی همگی برخاسته از زمانه و زمینۀ جهان مدرن اَند و هیچ سابقه ای در جهان پیشامدرن ندارند. مردم روزگاران پیشامدرن در ایران  رعیت هایی بوده اند که  یا در قالب اقوام در کنار هم زندگی می کردند و یا در قالب امت(پس از اسلام) آن هم به صورت پراکنده و سازمان نیافته با حکومت های پادشاهی ای که  مردم را فقط رعیت و بردۀ خویش فرض می کردند. لذا ارجاع به ملت و هویت این ملت بیش از آن که مربوط به جهان مدرن باشد مربوط به جهان پیشامدرن(سنتی) است و همان گونه  پیش تر بحث شد چنین هویتی امروزه چندان معنایی برای انسان ایرانی مدرن ندارد. البته اگر بخواهیم بحث زبان پارسی، آیین ها و رسوم ایرانی، فرهنگ گذشتۀ ایرانی، ادبیات پارسی  و سایر مؤلفه ها و عناصر را معیار قرار دهیم آن ها هم محل بحث و جدل قرار می گیرند که اگر قرار باشد  به همۀ آن ها  پرداخته شود بحثی مفصل و طولانی است که در نوشتار حاضر امکان پذیر نیست.

10.این که گفته شد نیروی تاریخی اصیل "شبکۀ اجتماعی گسترده ای" دارد حرفی است درست اما ضرورت دارد گفته شود که شبکۀ اجتماعی گسترده هم دچار تحولات و تغییرات می شود کما این که شبکۀ اجتماعی گسترده ای که در جامعۀ پیشامدرنِ ایران وجود داشت تا حدود زیادی از بین رفت و دیگر وجود خارجی ندارد و نسل های امروزینِ  ایرانی بنابر باورها، ارزش ها،  الگوها و قواعد روزگار مدرن دست به ایجاد شبکۀ اجتماعی گسترده ای زده اند و از قضا بدون شبکۀ  اجتماعی هم نیستند. دربارۀ "مفاهیم" هم ضرورت دارد گفته شود که مفاهیم جهان پیشامدرن چندان به کار امروز نمی آید و بسیاری از آن ها در اثر تحولات فکری، فرهنگی و  اجتماعی سده ها و دهه های گذشته  از بین رفته اند و  مفاهیم جدیدی مطابق با فهم و معنای مربوط به جامعۀ مدرن به وجود آمده اَند که به کار انسان های امروزی بیاید. مفاهیم پیشامدرنی چون: رعیت، اطاعت، تقلید، پدرسالاری، مردسالاری، بندگی، بردگی، اسطوره اندیشی، تعصب اندیشی، جزم اند یشی،  تقدیرگرایی، قوم گرایی، قبیله گرایی، نژادگرایی، آیین گرایی، عقیده پرستی و ده ها و بلکه صدها مفهوم دیگر امروزه چگونه می توانند مورد استفاده باشند؟ و به چه کار امروزیان می آیند؟ این در حالی است که مفاهیم مربوط به جامعۀ مدرن مانند شهروند، شهروندی، حقوق شهروندی، تحقیق، علم اندیشی، آینده نگری، توسعه گرایی، استدلال گرایی، آزادی، برابری، سبک زندگی مدرن، انتخاب گرایی، فردگرایی، کیفیت زندگی، هویت جهانی و ده ها و بلکه صدها مفهوم جدید دیگر سازندۀ نیروی تاریخی اصیل می توانند باشند.  
(ادامه دارد......)

@tajeddin_mohammadbagher

#مناظره
#روشن‌فکران
#حکم‌رانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi
♦️"نیرویِ  اصیلِ  تاریخی" چه ویژگی هایی دارد؟
(پاسخ و نقد و نظری  به پرسش دکتر بیژن عبدالکریمی از روشنفکران ایرانی)
[بخش پنجم و پایانی]

✍️دکتر
محمدباقر تاجالدین
۱۷ بهمن ۱۴۰۳

11.عبدالکریمی گویا توجه ندارد که انسان مدرن به دلیل عبور از "دگرراهبری" و  رسیدن به "خودراهبری" نیازی به قهرمان سازی و یا داشتن قهرمانانی ندارد. بت های فکری و اندیشگی نیز درهم شکسته شدند و نسل امروزی گرفتار کیش شخصیت نیست که بخواهد از کسی قهرمان فکری و فرهنگی و سیاسی درست کند چرا که او خود را کم و بیش قهرمان هر عرصه و صحنه ای از زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی می داند. ضمن این که زیست جهان انسان مدرن  نیز به کلی متفاوت از زیست جهان انسان پیشامدرن است و فهمی که انسان مدرن از زیست خود در این جهان دارد یکسره با فهم و معنای انسان های سنتی متفاوت شده است. با این همه نسل حاضر نیز اسطوره ها، مفاهیم و اندیشه های خودش را دارد و به نظر می رسد که توان تاریخ سازی را نیز داشته باشد بدون هرگونه ارجاع به گذشته و سنت. چرا عبدالکریمی گمان می کنند که نسل جدید و انسان فعلی توان داشتن نیروی  اجتماعی خودش را ندارد؟ عبدالکریمی بر این گمان است که چون انسان مدرن اتمیزه شده و دچار تفرد و پراکندگی شده است دیگر نمی تواند چونان نیرویی اجتماعی یا تاریخی در کنار هم باشد و بایستد که تجربۀ چند سال اخیر جامعۀ ایران و جوامع دیگر به خوبی نشان می دهد که چنین نیست و جناب ایشان  اشتباه فکر می کنند. عبدالکریمی بیش از آن دل که  نگران وضعیت تلخ انسان های جامعۀ خودش باشد دل نگران انسان های جوامع غربی است که به زعم ایشان دچار نیهیلیسم شده است و خوب است بدانند که مسألۀ جامعۀ ما نیهیلیسم نیست.   

12.در مقام نتیجه گیری می توان گفت که  تمام مفاهیمی که عبدالکریمی در تعریف  نیروی تاریخی اصیل به کار گرفته اند مفاهیم برساخت شدۀ جهان مدرن  اَند و آن گاه می خواهد با ذهنیت برساخت شده در جهان مدرن نیرویی از دل سنت و تاریخ استخراج کنند که به نظر می رسد آب در هاون کوفتن و به راه ترکستان رفتن است. بازخوانی اندیشه های سنتی در جهان مدرن نیز نتیجه اَش می شود مدرن اندیشی و نه سنت اندیشی. این که برخی چون عبدالکریمی بر آن شده اند برای مثال متون سنتی ای چون کتاب های فارابی،  غزالی،  ابن سینا،  ابن خلدون، مولوی، حافظ،  سعدی و  دیگران را بازخوانی کنند کاری نمی کنند به جز این که  در پرتو مفاهیم و نظریه های جهان مدرن آن متون را  توضیح می دهند و البته نتایج دلخواهانۀ خود را می گیرند و تو گویی که حرف در دهان آن متون و تاریخ  می گذارند و نویسندگان آن متون را بر آن می دارند که برای انسان های امروزی حرفی بزنند که این اقدام نوعی روکش کاری مدرن به متون سنتی است و چندان هم مشخص نیست که به کار امروزیان بیاید.  هرگز بر آن نیستم بگویم که از سنت نمی توان هیچ گونه حرفی یا راه کاری برای جهان مدرن و انسان های امروزی استخراج کرد بلکه می گویم که چنین کاری ظرافت های بسیاری می خواهد و امری ساده و پیش پا افتاده نیست. چه کسی می تواند بگوید که امثال مولوی و حافظ و سعدی هیچ پیام سازنده و اثرگذاری برای انسان مدرن امروزی ندارند؟ بلکه تمام حرف در این است که آن  الگوها و ساختارهای فکری و فرهنگی و اجتماعی جهان پیشامدرن دیگر وجود ندارند و نمی توانند احیاء شوند. گویا عبدالکریمی توجه ندارد که کسی سنت را چونان کوله باری اگر هم با خود و در ذهن و ضمیر خود داشته باشد با آن الگو و ساختار زندگی و زیست امروزینِ خود را تعیین و تنظیم نمی کند و سامان نمی بخشد، بلکه فقط در گوشه ای از  ذهن و ضمیر خود دارد که هر از گاهی به سراغش می رود و برخی دل تنگی های خود را با آن تسکین می دهد. این ها که گفته می شود هرگز به معنای آن نیست که زیست مدرن و الگوها و قواعد مربوط به آن عاری از هرگونه عیب و نقص اَند و غیرقابل نقد و بررسی. از قضا زیست مدرن و الگوها و قواعد مروط به آن نیز قابل نقد و بررسی اَند. چرا مدرنیته قابل نقد نباشد؟ چه کسی می تواند این را بگوید؟ قابل نقد بودن مدرنیته اما بسی تفاوات دارد که بخواهیم الگوها  و قواعد جهان پیشامدرن در این دوران زنده کنیم و مبتنی بر آن زیست خود را سامان ببخشیم. سخن  در این زمینه بسیار است و باید گفت این زمان بگذار تا وقت دگر. در ضمن منتظر می مانم که آیا عبدالکریمی پاسخی به این نقد و نظر خواهد داد یا دوباره روشنفکران را متهم به عدم پاسخ گویی می کتد. البته بدون این که بخواهم خود را در جرگۀ روشنفکران این سرزمین قرار دهم به عنوان دانش آموزی در عرصۀ اندیشگی و تفکر  این چند صفحه را قلمی کردم.      
#نیروی_اصیل_تاریخی
#روشنفکری
#روشنفکران
#سنت
#مدرنیته
#حسن_محدثی
#بیژن_عبدالکریمی


@tajeddin_mohammadbagher

#مناظره
#روشن‌فکران
#حکم‌رانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi