♦️سنت اسلامی-ایرانی، از کورش و مولوی تا مصدق و خمینی: اسطورهسازیهای بیپایان
✍️ حسن محدثی
۲ بهمن ۱۴۰۲
سنت در درون هر باهمستانی دورانی طولانی از تکوین را طی میکند. نخستین عناصر سنت از نخستین بنیانگذاران باهمستان میآید. به همین دلیل هم هست که کم و بیش میتوان گفت تمام تمدنها ریشه در زندهگیی قبائلی و طائفهای دارند. هر قدر که بیشتر تاریخ باهمستانها را مطالعه میکنیم، این حقیقت بر ما بیشتر آشکار میشود. سنت، تاریخی از انباشت و تاریخی از برساختهای اجتماعی است. نخستین بینشها در بارهی جهان و انسان نخستین پایههای وجه هرمنوتیک سنت را بنیادگذاری میکنند. وقتی بیشتر در سنت اسلامی-ایرانی میکاویم، بیشتر ریشههای بینالنهرینیی آن را مییابیم. اما سنت هاضمهای بزرگ دارد و همه چیزخوار است. در طول دوران طولانیی تکوین سنت که گاهی قرنها طول میکشد، بسیاری از عناصر فرهنگی وارد سنت میشوند و در آن حل و جذب میگردند و سرانجام سنتی پدید میآید که در آن هم کورش هست هم مولوی و هم مصدق و هم خمینی و بسیاری دیگر. برساختی پدید میآید که عناصر متنوعی در آن هست اما همه را در یک دنیای معنایی گرد آورده است. این تنوع سنت، خردهجهانهایی با امکانات گوناگون پدید میآورند. دنیاهای مختلفی در درون سنت میسازند اما همهی این دنیاها بخشی از سنت اند و نه بیرون از آن.
هر کدام از این دنیاهای درون یک سنت قهرمانان و اسطورههای خود را میسازند و الگوهای مطلوب خود را شکل میدهند. بعد قرنها نیز ترکیبهایی از این عناصر متنوع در درون سنت پدید میآیند. اما این دنیاهای درون یک سنت در برخی بنیادهای اساسی با هم مشترک اند. بهعنوان مثال، تمامیی آنها بین زمین و آسمان پیوند میزنند و مشروعیتی آسمانی را بنا بر تفسیر و معنایی خاص کم و بیش محفوظ میدارند: یکی بر مبنای فره ایزدی، یکی بر مبنای اندیشهی امامت و نبوت، یکی بر مبنای وجود ولی و نیز قطب.
حتا مصدق که تحصیلکرده در رشتهی حقوق مدرن در عصر مدرن است، بنیاد بحث خود را بارها بر عناصری از سنت بنا میکند. بهعنوان مثال، در حین بیاعتبار جلوه دادن وثوقالدوله برای مقام وزارت عدلیه در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۰۵ چنین میگوید:
«عقیده ما مسلمین این است که حضرت رسول اکرم و پیغمبر خاتم- صلی الله علیه و آله و سلم- پادشاه اسلام است و چون ایران مسلمان است، لذا سلطان ایران است و بر هر ایرانی دیانتمندی و هر مسلمان شرافتمندی فرض است که در اجرای فرموده پیغمبر خدا که میفرماید: «الاسلامُ يَعلو ولا يُعلي عَلَيهِ...» از وطن خود دفاع نماید. اگر فاتح شد، عالم دیانت و ایرانیت را روحی تازه دمیده و چنان چه مغلوب شد و مقتول شد، در راه خدا شربت شهادت را چشیده است«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»... هر ایرانی که دیانتمند است و هر کس که شرافتمند است، تا بتواند باید روی دو اصل مهم از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ننماید که یکی از آن دو اصل، اسلامیت است و دیگر وطن پرستی. و در مملکت ما اصل اسلامیت اقوی است، زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمیشود، مگر این که حیات او قطع شود. برای جلب این قبیل مسلمین است که دول مسیحی در پایتختهای خود مسجد بنا مینمایند. ولی یک متجدد سطحی و بی فکر را میتوانند به یک تعارفی تسلیم نمایند. اصل اسلامیت و اصل وطن پرستی با هم متباین نیست و نسبت بین این دو از نِسَب اربعه، عموم و خصوص مطلق است: یعنی هر مسلمان وطن پرست است، چه حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الإيمانِ...» (مکی، ۱۳۶۴: ۱۸۳؛ دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او. سازمان انتشارات جاویدان).
در درون همین سنت اسلامی-ایرانی است که عنصری ظاهراً ایرانی به نام کورش با عنصری اسلامی درمیآمیزد و کورش از قرآن سردرمیآورد و نام ذوالقرنین به خود میگیرد و کسی که مقیم چنین سنتی است از این تبدیل و تبدلها استقبال میکند. در درون همین سنت است که برخی میتوانند بین اندیشهی هایدگر و عرفان اسلامیی ابن عربی و دیگران تلفیقی پدید آورند و هایدگریسم اسلامی بسازند و کثیری را جذب کنند یا از ابوذر که مردی است در قبیلهای دور افتاده در حجاز (قبیلهی غفار)، نخستین خداپرست سوسیالیست را بسازند یا از کورش یک مداراگر دینیی بزرگ بسازند که منشور حقوق بشر تدوین کرده است یا ملتی به دنبال چهرهی آیتالله خمینی مدتی به ماه خیره شوند. در همین سنت است که از کورش (جنگجویی جهانگشا در ایران باستان)، مولوی (کنشگری فرهنگی و اهل فقه و عرفان اسلامی در قرون وسطای اسلامی)، و مصدق (کنشگری سیاسی در ایران معاصر و تحصیلکردهی غرب)، و آیتالله خمینی (فقیه و کنشگری فرهنگی و سیاسی و رهبر یک انقلاب سیاسی و مؤسس حکومتی دینی) اسطورهسازی کنند.
ادامه 👇👇👇
#سنت
#تاریخ
#مصدق
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثی
۲ بهمن ۱۴۰۲
سنت در درون هر باهمستانی دورانی طولانی از تکوین را طی میکند. نخستین عناصر سنت از نخستین بنیانگذاران باهمستان میآید. به همین دلیل هم هست که کم و بیش میتوان گفت تمام تمدنها ریشه در زندهگیی قبائلی و طائفهای دارند. هر قدر که بیشتر تاریخ باهمستانها را مطالعه میکنیم، این حقیقت بر ما بیشتر آشکار میشود. سنت، تاریخی از انباشت و تاریخی از برساختهای اجتماعی است. نخستین بینشها در بارهی جهان و انسان نخستین پایههای وجه هرمنوتیک سنت را بنیادگذاری میکنند. وقتی بیشتر در سنت اسلامی-ایرانی میکاویم، بیشتر ریشههای بینالنهرینیی آن را مییابیم. اما سنت هاضمهای بزرگ دارد و همه چیزخوار است. در طول دوران طولانیی تکوین سنت که گاهی قرنها طول میکشد، بسیاری از عناصر فرهنگی وارد سنت میشوند و در آن حل و جذب میگردند و سرانجام سنتی پدید میآید که در آن هم کورش هست هم مولوی و هم مصدق و هم خمینی و بسیاری دیگر. برساختی پدید میآید که عناصر متنوعی در آن هست اما همه را در یک دنیای معنایی گرد آورده است. این تنوع سنت، خردهجهانهایی با امکانات گوناگون پدید میآورند. دنیاهای مختلفی در درون سنت میسازند اما همهی این دنیاها بخشی از سنت اند و نه بیرون از آن.
هر کدام از این دنیاهای درون یک سنت قهرمانان و اسطورههای خود را میسازند و الگوهای مطلوب خود را شکل میدهند. بعد قرنها نیز ترکیبهایی از این عناصر متنوع در درون سنت پدید میآیند. اما این دنیاهای درون یک سنت در برخی بنیادهای اساسی با هم مشترک اند. بهعنوان مثال، تمامیی آنها بین زمین و آسمان پیوند میزنند و مشروعیتی آسمانی را بنا بر تفسیر و معنایی خاص کم و بیش محفوظ میدارند: یکی بر مبنای فره ایزدی، یکی بر مبنای اندیشهی امامت و نبوت، یکی بر مبنای وجود ولی و نیز قطب.
حتا مصدق که تحصیلکرده در رشتهی حقوق مدرن در عصر مدرن است، بنیاد بحث خود را بارها بر عناصری از سنت بنا میکند. بهعنوان مثال، در حین بیاعتبار جلوه دادن وثوقالدوله برای مقام وزارت عدلیه در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۳۰۵ چنین میگوید:
«عقیده ما مسلمین این است که حضرت رسول اکرم و پیغمبر خاتم- صلی الله علیه و آله و سلم- پادشاه اسلام است و چون ایران مسلمان است، لذا سلطان ایران است و بر هر ایرانی دیانتمندی و هر مسلمان شرافتمندی فرض است که در اجرای فرموده پیغمبر خدا که میفرماید: «الاسلامُ يَعلو ولا يُعلي عَلَيهِ...» از وطن خود دفاع نماید. اگر فاتح شد، عالم دیانت و ایرانیت را روحی تازه دمیده و چنان چه مغلوب شد و مقتول شد، در راه خدا شربت شهادت را چشیده است«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»... هر ایرانی که دیانتمند است و هر کس که شرافتمند است، تا بتواند باید روی دو اصل مهم از وطن خود دفاع کند و خود را تسلیم هیچ قوه ننماید که یکی از آن دو اصل، اسلامیت است و دیگر وطن پرستی. و در مملکت ما اصل اسلامیت اقوی است، زیرا یک مسلمان حقیقی تسلیم نمیشود، مگر این که حیات او قطع شود. برای جلب این قبیل مسلمین است که دول مسیحی در پایتختهای خود مسجد بنا مینمایند. ولی یک متجدد سطحی و بی فکر را میتوانند به یک تعارفی تسلیم نمایند. اصل اسلامیت و اصل وطن پرستی با هم متباین نیست و نسبت بین این دو از نِسَب اربعه، عموم و خصوص مطلق است: یعنی هر مسلمان وطن پرست است، چه حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الإيمانِ...» (مکی، ۱۳۶۴: ۱۸۳؛ دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او. سازمان انتشارات جاویدان).
در درون همین سنت اسلامی-ایرانی است که عنصری ظاهراً ایرانی به نام کورش با عنصری اسلامی درمیآمیزد و کورش از قرآن سردرمیآورد و نام ذوالقرنین به خود میگیرد و کسی که مقیم چنین سنتی است از این تبدیل و تبدلها استقبال میکند. در درون همین سنت است که برخی میتوانند بین اندیشهی هایدگر و عرفان اسلامیی ابن عربی و دیگران تلفیقی پدید آورند و هایدگریسم اسلامی بسازند و کثیری را جذب کنند یا از ابوذر که مردی است در قبیلهای دور افتاده در حجاز (قبیلهی غفار)، نخستین خداپرست سوسیالیست را بسازند یا از کورش یک مداراگر دینیی بزرگ بسازند که منشور حقوق بشر تدوین کرده است یا ملتی به دنبال چهرهی آیتالله خمینی مدتی به ماه خیره شوند. در همین سنت است که از کورش (جنگجویی جهانگشا در ایران باستان)، مولوی (کنشگری فرهنگی و اهل فقه و عرفان اسلامی در قرون وسطای اسلامی)، و مصدق (کنشگری سیاسی در ایران معاصر و تحصیلکردهی غرب)، و آیتالله خمینی (فقیه و کنشگری فرهنگی و سیاسی و رهبر یک انقلاب سیاسی و مؤسس حکومتی دینی) اسطورهسازی کنند.
ادامه 👇👇👇
#سنت
#تاریخ
#مصدق
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
@NewHasanMohaddesi
👍16❤3👏2👎1
👆آنچه بهنحو بیپایان در این سنت اسلامی-ایرانی تکرار شده است، بازتولید فرهنگ و تاریخ و مناسبات اجتماعیی مشخصی بوده است که برای آدمیان مقیم این سنت یا برای بخش مهمی از آنان خوشآیند و مطلوب بوده است. آنچه از تاریخ ما و سنت ما سربرآورده است، ریشه در خود ما دارد. ما مقیمان چنین سنتی بوده ایم و این سربرآوردهها را خود پرورده ایم. بدون نقد این میراث نمیتوانیم مدرنیتهی ایرانی را بنا بکنیم. بدون نقد فرهنگ اسطورهساز نمیتوانیم در ورای سنت و میراث قرار بگیریم و بدون نقد اسطورهها نمیتوانیم اسطورهسازیی مردمان مقیم در سنت را تذکر بدهیم.
از این رو، برای من نقد اسطورهی کورش همانقدر فراروی از این سنت است که نقد اندیشهها و افکار عارفی مثل مولوی و نقد کنشگران سیاسی و دینیی معاصر. ما در این بزنگاه تاریخی باید با چشمی تازهبین و غیرعادتزده اتصالها و گسستها را پیدا بکنیم. ما برای بنای تاریخی جدید به برساختی جدید از تاریخ نیازمند ایم.
این مردم همانقدر از کورش و داریوش اسطورهسازی کرده اند که از علی و حسن و حسین و مولوی و حافظ و سعدی. هیچ گروهی تاب نقد اسطورههای خود را ندارد و هیچ گروهی مایل نیست که به اسطورههای خویش همچون کنشگرانی انسانی و زمینی بنگرد و کنشها و آثار و افکارشان را بهنحو عقلانی نقد و ارزیابی کند. بتسازی و تقدسبخشی از محصولات بسیار مهم و پایدار سنت اسلامی-ایرانی است و همه دستاندرکار همین داستان اند؛ از چوپان گرفته تا استاد دانشگاه تحصیل کرده در غرب و از کشاورز گرفته تا سیاستمدار حقوق خوانده در کشورهای اروپایی و از روحانی گرفته تا استاد درس فلسفه.
#سنت
#تاریخ
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#مدرنیتهی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
از این رو، برای من نقد اسطورهی کورش همانقدر فراروی از این سنت است که نقد اندیشهها و افکار عارفی مثل مولوی و نقد کنشگران سیاسی و دینیی معاصر. ما در این بزنگاه تاریخی باید با چشمی تازهبین و غیرعادتزده اتصالها و گسستها را پیدا بکنیم. ما برای بنای تاریخی جدید به برساختی جدید از تاریخ نیازمند ایم.
این مردم همانقدر از کورش و داریوش اسطورهسازی کرده اند که از علی و حسن و حسین و مولوی و حافظ و سعدی. هیچ گروهی تاب نقد اسطورههای خود را ندارد و هیچ گروهی مایل نیست که به اسطورههای خویش همچون کنشگرانی انسانی و زمینی بنگرد و کنشها و آثار و افکارشان را بهنحو عقلانی نقد و ارزیابی کند. بتسازی و تقدسبخشی از محصولات بسیار مهم و پایدار سنت اسلامی-ایرانی است و همه دستاندرکار همین داستان اند؛ از چوپان گرفته تا استاد دانشگاه تحصیل کرده در غرب و از کشاورز گرفته تا سیاستمدار حقوق خوانده در کشورهای اروپایی و از روحانی گرفته تا استاد درس فلسفه.
#سنت
#تاریخ
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#مدرنیتهی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
👍20❤9👏3👎1
♦️جامعهشناسی ایران و نظریهی اجتماعی در بارهی ایران و لزوم پرداختن به ایران باستان: پاسخ به پرسشها /۱
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۵ بهمن ۱۴۰۲
دوست و برادر ارجمند ام آقای یونسیان پرسشهایی را در بارهی بحث ام راجع به ایران باستان مطرح کرده اند که ضمن تشکر، هم از باب احترام به ایشان، و هم از باب اینکه ممکن است این پرسشها برای دیگران نیز مطرح شده باشند، میپردازم. اما قبل از اینکه به پرسشهای ایشان بپردازم، لازم است به برخی خطاها در برداشت ایشان توجه دهم. گمان میکنم این خطای برداشت در میان برخی دیگر از مخاطبان نوشتههایم نیز رخ داده است.
خطای اول: نقد کورش و داریوش و «نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان»
نخستین خطایی که در میان مخاطبان این نوشتههای من رخ داده است این است که اغلب میاندیشند من در حال نقد کورش و داریوش و دیگر سلاطین باستانی هستم. به همین خاطر نیز برخی به من تذکر میدهند که «حاکمان امروز را نقد کن! چرا به حاکمان باستان گیر دادهای؟!» آقای یونسیان نیز نوشته است: «محدثی در سلسله یادداشتهایی به نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان پرداخته اند».
اما نقد کورش یا داریوش یا دیگر سلاطین باستان به چه کار ما میآید؟ چرا من باید به نقد آنها بپردازم؟ من بارها گفته ام که در حال بررسی و نقد اسطورهی کورش و اسطورهی داریوش و دیگر اسطورههای ملیگرایانه و نیز اسطورههای دینی هستم. اسطورهی کورش و اسطورهی داریوش، اسطورههایی ملیگرایانه در عصر ما هستند و اما خود کورش و داریوش کارگزاران سیاسیی باستانی اند و برای من نقد سلاطین باستانی موضوعیت ندارد. این خطای بزرگی است که بین اسطورههای کورش و داریوش که در دوران معاصر ما برساخت شده اند، و خود آنان خلط کنیم. «نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان» نیز برای من موضوعیت ندارد. من شخصیتهایی سیاسی مثل کورش و داریوش و حکومتهای هخامنشی و ساسانی را توصیف و تحلیل میکنم تا به نقد اسطورههای ملیگرایانه بپردازم.
خطای دوم: ارزیابیی نظام حکومتیی کهن بر اساس معیارهای امروزین
خطای برداشت دومی که برخی از مخاطبان و از جمله آقای یونسان دارند این است که گمان میکنند من بر اساس معیارهای امروزین در حال ارزیابیی نحوهی حکمرانیی سلاطین باستانی ام. ایشان نوشته اند: «نظام پادشاهی در ایران باستان بر دیکتاتوری و ظلم پادشاهان بنا شده است». اما بحث از ظلم و ستم و عدالت حکومتها در گذشته نیز برای من فی نفسه اهمیت ندارد. من در حال نقد اسطورهها و اسطورهپردازی هستم. من همانقدر با اسطورهی عدل علی مشکل دارم، که با اسطورهی رواداریی دینیی کورش. وقتی کسی از عدل علی سخن میگویم: من از او میپرسم آیا ما میتوانیم از علی بهعنوان یک کنشگر سیاسی سخن بگوییم و کنشهای او را یک به یک وارسی کنیم یا چنین حقی نداریم؟ وقتی دکتر زیدآبادی یا استاد ملکیان اسطورهسازانه از علی سخن میگویند، من از آنان میپرسم آیا هرگز به علی بهعنوان یک کنشگر سیاسی نگریسته اید و کنشهای او را ارزیابی کرده اید؟ یا صرفاً روایتی از عدل او لقلقهی زبان شده است؟ آیا ما اصلاً حق و امکان داریم این اسطوره را واشکافی کنیم و آن را به پرسش بگیریم یا باید مقلدانه از عدل او سخن بگوییم؟ بهعنوان مثال، زیدآبادی نوشته است:
«وقتی در دنیای اسلام از «عدل علی» سخن میگوییم به چیزی خارج از چارچوب ادراکی و شرایط محیطی امروز خود اشاره نمیکنیم. آنها که تمام مفاهیم تاریخی و الگوهای سنتی را با ادعای دلبستگی به تجدد و مدرنیته به سخره میگیرند، به واقع فهم نادرستی از تجربۀ بشری و نوع امتداد و پیوست تاریخی آن دارند و نگاهشان به مقولۀ سنت و تجدد بسیار سطحی است. بر این مبنا، امروزه سخن از «عدل علی» نه فاقد معناست و نه میتوان آن را بیارتباط با شرایط و نیازهای روز دانست. عدل علی اما ظواهر رفتاری علی(ع) و مناسبات اجتماعی و اقتصادی به نسبت سادۀ محیط زندگی او نیست، بلکه جوهرۀ نگاه او به امر سیاست و قضاوت است. این جوهره اگر به درستی کشف و بازسازی شود، در فهم و مصداقیابی پدیدۀ بغرنجی به نام «عدل» میتواند برای یک مسلمان صادق امروزی بسیار یاریدهنده باشد» (زیدآبادی، ۱۴۰۲؛ https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-12162).
ادامه دارد. 👇👇👇
#سنت
#تاریخ
#یونسیان
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#مدرنیتهی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۵ بهمن ۱۴۰۲
دوست و برادر ارجمند ام آقای یونسیان پرسشهایی را در بارهی بحث ام راجع به ایران باستان مطرح کرده اند که ضمن تشکر، هم از باب احترام به ایشان، و هم از باب اینکه ممکن است این پرسشها برای دیگران نیز مطرح شده باشند، میپردازم. اما قبل از اینکه به پرسشهای ایشان بپردازم، لازم است به برخی خطاها در برداشت ایشان توجه دهم. گمان میکنم این خطای برداشت در میان برخی دیگر از مخاطبان نوشتههایم نیز رخ داده است.
خطای اول: نقد کورش و داریوش و «نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان»
نخستین خطایی که در میان مخاطبان این نوشتههای من رخ داده است این است که اغلب میاندیشند من در حال نقد کورش و داریوش و دیگر سلاطین باستانی هستم. به همین خاطر نیز برخی به من تذکر میدهند که «حاکمان امروز را نقد کن! چرا به حاکمان باستان گیر دادهای؟!» آقای یونسیان نیز نوشته است: «محدثی در سلسله یادداشتهایی به نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان پرداخته اند».
اما نقد کورش یا داریوش یا دیگر سلاطین باستان به چه کار ما میآید؟ چرا من باید به نقد آنها بپردازم؟ من بارها گفته ام که در حال بررسی و نقد اسطورهی کورش و اسطورهی داریوش و دیگر اسطورههای ملیگرایانه و نیز اسطورههای دینی هستم. اسطورهی کورش و اسطورهی داریوش، اسطورههایی ملیگرایانه در عصر ما هستند و اما خود کورش و داریوش کارگزاران سیاسیی باستانی اند و برای من نقد سلاطین باستانی موضوعیت ندارد. این خطای بزرگی است که بین اسطورههای کورش و داریوش که در دوران معاصر ما برساخت شده اند، و خود آنان خلط کنیم. «نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان» نیز برای من موضوعیت ندارد. من شخصیتهایی سیاسی مثل کورش و داریوش و حکومتهای هخامنشی و ساسانی را توصیف و تحلیل میکنم تا به نقد اسطورههای ملیگرایانه بپردازم.
خطای دوم: ارزیابیی نظام حکومتیی کهن بر اساس معیارهای امروزین
خطای برداشت دومی که برخی از مخاطبان و از جمله آقای یونسان دارند این است که گمان میکنند من بر اساس معیارهای امروزین در حال ارزیابیی نحوهی حکمرانیی سلاطین باستانی ام. ایشان نوشته اند: «نظام پادشاهی در ایران باستان بر دیکتاتوری و ظلم پادشاهان بنا شده است». اما بحث از ظلم و ستم و عدالت حکومتها در گذشته نیز برای من فی نفسه اهمیت ندارد. من در حال نقد اسطورهها و اسطورهپردازی هستم. من همانقدر با اسطورهی عدل علی مشکل دارم، که با اسطورهی رواداریی دینیی کورش. وقتی کسی از عدل علی سخن میگویم: من از او میپرسم آیا ما میتوانیم از علی بهعنوان یک کنشگر سیاسی سخن بگوییم و کنشهای او را یک به یک وارسی کنیم یا چنین حقی نداریم؟ وقتی دکتر زیدآبادی یا استاد ملکیان اسطورهسازانه از علی سخن میگویند، من از آنان میپرسم آیا هرگز به علی بهعنوان یک کنشگر سیاسی نگریسته اید و کنشهای او را ارزیابی کرده اید؟ یا صرفاً روایتی از عدل او لقلقهی زبان شده است؟ آیا ما اصلاً حق و امکان داریم این اسطوره را واشکافی کنیم و آن را به پرسش بگیریم یا باید مقلدانه از عدل او سخن بگوییم؟ بهعنوان مثال، زیدآبادی نوشته است:
«وقتی در دنیای اسلام از «عدل علی» سخن میگوییم به چیزی خارج از چارچوب ادراکی و شرایط محیطی امروز خود اشاره نمیکنیم. آنها که تمام مفاهیم تاریخی و الگوهای سنتی را با ادعای دلبستگی به تجدد و مدرنیته به سخره میگیرند، به واقع فهم نادرستی از تجربۀ بشری و نوع امتداد و پیوست تاریخی آن دارند و نگاهشان به مقولۀ سنت و تجدد بسیار سطحی است. بر این مبنا، امروزه سخن از «عدل علی» نه فاقد معناست و نه میتوان آن را بیارتباط با شرایط و نیازهای روز دانست. عدل علی اما ظواهر رفتاری علی(ع) و مناسبات اجتماعی و اقتصادی به نسبت سادۀ محیط زندگی او نیست، بلکه جوهرۀ نگاه او به امر سیاست و قضاوت است. این جوهره اگر به درستی کشف و بازسازی شود، در فهم و مصداقیابی پدیدۀ بغرنجی به نام «عدل» میتواند برای یک مسلمان صادق امروزی بسیار یاریدهنده باشد» (زیدآبادی، ۱۴۰۲؛ https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-12162).
ادامه دارد. 👇👇👇
#سنت
#تاریخ
#یونسیان
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#مدرنیتهی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
هممیهن
عدلِ علی
برخی بین دنیای قدیم و جدید، تحت عنوان سنت و تجدد، چنان حفرۀ عمیق و عریضی تصور کردهاند که گویی هیچ پیوندی بین آن دو وجود ندارد و گسستی کامل بینشان
👍7❤3👌1
♦️جامعهشناسی ایران و نظریهی اجتماعی در بارهی ایران و لزوم پرداختن به ایران باستان: پاسخ به پرسشها /۲
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۵ بهمن ۱۴۰۲
از نظر من خامیی بسیار میخواهد که کسی در تاریخ معاصر ما زیسته باشد و نداند اسطورههای دینی بر سر ما چه آورده اند. خامیی بسیار می خواهد که هنوز درنیافته باشیم که کسانی که به یمن طرح اسطورهی عدل علی و اسطورههایی از این قبیل بر ما حاکم شده اند، امروز حاضر نیستند به پرسشهای انسان ایرانی از عدل ادعایی پاسخی مسؤولانه و مسؤولیتپذیرانه بدهند. پس کی میخواهیم بفهمیم و بیدار شویم؟!
به همین ترتیب، وقتی کسی از اسطورهی رواداریی دینیی کورش سخن میگوید، من میپرسم آیا در این مورد اسناد و دادههای معتبری در دست است یا صرفاً برخی دادههای تبلیغاتیی جدید و قدیم در دست است؟ آیا رواداریی دینیی او امری خاص بوده است یا در آن عصر چنین نوع رفتاری در میان مردمان آن اعصار امری عادی بوده است و فضیلتی خاص کورش نبوده است؟ آیا باز هم قرار است اسطورهی دیگری ما را به هیجان دربیاورد و با برانگیخته شدن عواطفمان به کمک یک اسطورهی دیگر، ما مردم، میانجیای اجتماعی برای به قدرت رسیدن گروهی دیگر باشیم؟ بعد میکوشم به این پرسشها پاسخی مستند و معتبر ارائه کنم و فرضیهها و بینشها و نظریههای خود را ارائه کنم و از آنها بهنحو مستدل دفاع کنم. البته، خوشبختانه در مورد کورش و داریوش تا اطلاع ثانوی وضعمان بهتر است و تکفیر کنندهگان ما از قدرت سیاسی برخوردار نیستند.
بنابراین، صرف بحث از ظلم و ستم سلاطین و حاکمان در اعصار کهن برای من موضوعیت ندارد. من بهیکسان اسطورههای دینی و اسطورههای ملی را مشکلآفرین میبینم و هر دو را نقد میکنم. وانگهی، من هرگز از تعبیر «دیکتاتوری» برای وصف حکومت در دوران باستان استفاده نکرده ام بلکه بهطور دائم از مفهوم استبداد استفاده کرده ام.
خطای سوم: سیاهنماییی تاریخ باستان و تاریخ ایران
خطای سومی که اینجا و آنجا میبینم، این است که گفته میشود محدثی در حال سیاهنماییی ایران باستان یا بهطور کلّی تاریخ ایران است؛ چنانکه آقای یونسیان نوشته است که در نظر محدثی: «در ایران باستان چیزی جز ظلم شاهان و جنگها و لشکرکشیها وجود ندارد۔» اینکه در ایران منتقد را متهم به سیاهنمایی میکنند، امر تازهای نیست. در نقد وضع موجود نیز بارها همین اتهام را به من وارد کرده اند. برخی به من این سخن ابتدایی را یادآوری میکنند: تاریخ ایران سراسر سیاه نیست و چیزهای خوبی هم دارد. فقدان توجه به محورهای اصلیی بحث سبب چنین موضعگیریهای تدافعی و مدافعهگرانه میشود. وقتی اصل بحث بهنحو نادرستی صورتبندی و تشریح میشود، آنگاه رد و نفی آن برای مخالفاناش کار آسانی خواهد بود. اینکه اندیشهی کسی را بهنحو کژ و محرّف صورتبندی کنیم و سایهای از آن بسازیم و بعد به نبرد با سایهی اندیشه برخیزیم و راضی و خشنود از میدان خارج شویم، کار ساده اما کمثمری است.
برخی این فکر ناظر به سیاهنمایی را بهنحو دیگری بیان میکنند: او دشمن ایران است. درست مثل کارگزاران دینی و دینداران که وقتی با نقد دین مواجه میشوند، میگویند منتقد دشمن اسلام است، ملیگرایان و باستانگرایان نیز منتقد را دشمن ایران معرفی میکنند. همانطور که دستهی نخست برساختی از اسلام دارند و از رهگذر چنین برساختی اسلام را ملک طلق خود میدانند، ملیگرایان و باستانگرایان نیز برساختی از ایران ساخته اند و ار رهگذر آن ایران را مطک طلق خود پنداشته اند! آنها از انواعی از برچسبها برای خاموش ساختن منتقد بهره میگیرند: تجزیهطلب، پانترک، پانعرب، پان گیلک، دشمن ایران، فریبخوردهی مزدور، و غیره؛ درست مثل کارگزاران دینی و دینداران متعصب که منتقد را با انواع برچسبهای خطرناک بمباران تبلیغاتی میکنند.
بعد از ذکر برخی از این خطاهای برداشت، اینک جای آن است که به پرسشهای ایشان بپردازم.
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/10046
#سنت
#تاریخ
#یونسیان
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#مدرنیتهی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۵ بهمن ۱۴۰۲
از نظر من خامیی بسیار میخواهد که کسی در تاریخ معاصر ما زیسته باشد و نداند اسطورههای دینی بر سر ما چه آورده اند. خامیی بسیار می خواهد که هنوز درنیافته باشیم که کسانی که به یمن طرح اسطورهی عدل علی و اسطورههایی از این قبیل بر ما حاکم شده اند، امروز حاضر نیستند به پرسشهای انسان ایرانی از عدل ادعایی پاسخی مسؤولانه و مسؤولیتپذیرانه بدهند. پس کی میخواهیم بفهمیم و بیدار شویم؟!
به همین ترتیب، وقتی کسی از اسطورهی رواداریی دینیی کورش سخن میگوید، من میپرسم آیا در این مورد اسناد و دادههای معتبری در دست است یا صرفاً برخی دادههای تبلیغاتیی جدید و قدیم در دست است؟ آیا رواداریی دینیی او امری خاص بوده است یا در آن عصر چنین نوع رفتاری در میان مردمان آن اعصار امری عادی بوده است و فضیلتی خاص کورش نبوده است؟ آیا باز هم قرار است اسطورهی دیگری ما را به هیجان دربیاورد و با برانگیخته شدن عواطفمان به کمک یک اسطورهی دیگر، ما مردم، میانجیای اجتماعی برای به قدرت رسیدن گروهی دیگر باشیم؟ بعد میکوشم به این پرسشها پاسخی مستند و معتبر ارائه کنم و فرضیهها و بینشها و نظریههای خود را ارائه کنم و از آنها بهنحو مستدل دفاع کنم. البته، خوشبختانه در مورد کورش و داریوش تا اطلاع ثانوی وضعمان بهتر است و تکفیر کنندهگان ما از قدرت سیاسی برخوردار نیستند.
بنابراین، صرف بحث از ظلم و ستم سلاطین و حاکمان در اعصار کهن برای من موضوعیت ندارد. من بهیکسان اسطورههای دینی و اسطورههای ملی را مشکلآفرین میبینم و هر دو را نقد میکنم. وانگهی، من هرگز از تعبیر «دیکتاتوری» برای وصف حکومت در دوران باستان استفاده نکرده ام بلکه بهطور دائم از مفهوم استبداد استفاده کرده ام.
خطای سوم: سیاهنماییی تاریخ باستان و تاریخ ایران
خطای سومی که اینجا و آنجا میبینم، این است که گفته میشود محدثی در حال سیاهنماییی ایران باستان یا بهطور کلّی تاریخ ایران است؛ چنانکه آقای یونسیان نوشته است که در نظر محدثی: «در ایران باستان چیزی جز ظلم شاهان و جنگها و لشکرکشیها وجود ندارد۔» اینکه در ایران منتقد را متهم به سیاهنمایی میکنند، امر تازهای نیست. در نقد وضع موجود نیز بارها همین اتهام را به من وارد کرده اند. برخی به من این سخن ابتدایی را یادآوری میکنند: تاریخ ایران سراسر سیاه نیست و چیزهای خوبی هم دارد. فقدان توجه به محورهای اصلیی بحث سبب چنین موضعگیریهای تدافعی و مدافعهگرانه میشود. وقتی اصل بحث بهنحو نادرستی صورتبندی و تشریح میشود، آنگاه رد و نفی آن برای مخالفاناش کار آسانی خواهد بود. اینکه اندیشهی کسی را بهنحو کژ و محرّف صورتبندی کنیم و سایهای از آن بسازیم و بعد به نبرد با سایهی اندیشه برخیزیم و راضی و خشنود از میدان خارج شویم، کار ساده اما کمثمری است.
برخی این فکر ناظر به سیاهنمایی را بهنحو دیگری بیان میکنند: او دشمن ایران است. درست مثل کارگزاران دینی و دینداران که وقتی با نقد دین مواجه میشوند، میگویند منتقد دشمن اسلام است، ملیگرایان و باستانگرایان نیز منتقد را دشمن ایران معرفی میکنند. همانطور که دستهی نخست برساختی از اسلام دارند و از رهگذر چنین برساختی اسلام را ملک طلق خود میدانند، ملیگرایان و باستانگرایان نیز برساختی از ایران ساخته اند و ار رهگذر آن ایران را مطک طلق خود پنداشته اند! آنها از انواعی از برچسبها برای خاموش ساختن منتقد بهره میگیرند: تجزیهطلب، پانترک، پانعرب، پان گیلک، دشمن ایران، فریبخوردهی مزدور، و غیره؛ درست مثل کارگزاران دینی و دینداران متعصب که منتقد را با انواع برچسبهای خطرناک بمباران تبلیغاتی میکنند.
بعد از ذکر برخی از این خطاهای برداشت، اینک جای آن است که به پرسشهای ایشان بپردازم.
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/10046
#سنت
#تاریخ
#یونسیان
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#مدرنیتهی_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
👍15❤6👎1👏1
♦️حقیقت، امری متکثّر و مفروضی ضروری: علیه نسبیگرایی /۱
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
مقدّمه
برادر عزیز فرهیخته ام، آقای آرمان امیری در مقالهی «در باب تکثّرگرایی حقیقتباور یا مثلثهای چهارگوش!» سخنان خطا و ضدّ و نقیض فراوانی گفته اند و نیز چیزهایی به من نسبت داده اند که مایهی شگفتی ام شد. این امر بیش از پیش به من نشان میدهد که چه نسبتهای متنّوعی میتوان با یک متن برقرار کرد. از آنجایی که برادر عزیز دیگر ام آقای رضا زمان برخی از اِشکالات بحث ایشان را بهخوبی بیان کرده اند و من نیز مجال پرداخت به همهی جزئیات بحث ایشان را ندارم، فقط مختصری در بارهی دیدگاه خود ام در بارهی حقیقت توضیح میدهم و از بحثهای ایشان در بارهی افلاطون و لاک و هایدگر درمیگذرم. آنچه اکنون مینویسم افکار امروزین من است و ممکن است در آینده برداشت متفاوتی از موضوع داشته باشم.
باورمندی به تکثّر حقیقت و برقراریی نسبتی با حقیقت
نخست باید عرض کنم کسی که خود را محقّق میخواند، نمیتواند خود را واصل به حقیقت بشمارد و همچون یک مبلّغ عقیدتیی جزماندیش سخن بگوید و بنویسد. مبلّغ عقیدتیی جزماندیش کسی است که گمان دارد واجد حقیقت نهایی است و آن را به دیگران ابلاغ میکند. اما محقّق بودن در سرشت خود یعنی عدم وصال حقیقت و دوریی نسبی از حقیقت. در پس تمام سخنان یک محقّق تعبیری نهفته است: تا اطّلاع ثانوی. پس، در پس تمام سخنان و نوشتهها و باورمندیهایم بهعنوان یک محقّق، تعبیر «تا اطّلاع ثانوی» نهفته است. مخاطبان من بارها این جمله را از من شنیده اند: «تا اطّلاع ثانوی مسلمان ام.» اکنون اینگونه روشنتر میگویم: من یک جستوجوگر ام. خلاص! البتّه امیری حق دارد به من یادآوری کند که «آنچه ماتن میگوید» و «آنچه متن میگوید»، دو چیز متفاوت اند. لاجرم در ادامه توضیح خواهم داد که میان گفتههای متن و ماتن همسانی وجود دارد و او بهعنوان خوانندهی متن، برداشت درستی از سخنان ام نداشته است.
ایشان در باره ام نوشته اند:
«البته دکتر محدثی در متن خودشان بهصراحت اشاره نکردهاند که به کدام الگو در فهم حقیقت اشاره دارند، اما از شواهد کلی و روند پروژۀ ایشان چنین برمیآید که حقیقتگراییشان، خصلت افلاطونی دارد و این نگرش یکتاانگارانه از حقیقتِ مطلق، در جایجای یادداشتهای ایشان بهچشم میخورد؛ برای نمونه، میتوان به برخی مظاهر آن اشاره کرد» (امیری، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/Naqdagin/9853).
اما در مقام توضیح لازم است بر سه نکته تأکید کنم: نخست آنکه نه هرگز از حقیقت مطلق سخن گفته ام، نه خود را واصل بدان دانسته ام و نه از مونیسم (یکتاانگاری) سخن گفته ام. از آنجایی که به تکثّر معرفت (معرفت در معنای جامعهشناختیی کلمه و نه در معنای معرفتشناختی اش) قائل ام و سه دسته معرفت غیر گفتاری-نوشتاری (شامل دریافتهای بیقاعده و غیرقابلآموزشدهی)؛ نیمهگفتاری-نوشتاری (شامل معرفت روزمرّه، معرفت هنری، معرفت فنّی، معرفت غریبه، معرفت عرفانی، و معرفت ادبی)؛ و گفتاری-نوشتاری (شامل معرفتهای دینی، اسطورهای، فلسفی، اعتباری (اخلاق و ایدهئولوژی و حقوق)، ابزاری (زبان و منطق و ریاضی)، و علمی) را از هم متمایز میکنم، نمیتوانم دیدگاهی مونیستی (یکتا انگارانه) در بارهی حقیقت داشته باشم بلکه به تکثّر حقیقت قائل ام؛ زیرا بر آن ام که حقیقی بودن در تجربهها و معرفتهای گوناگون یکسان نیست.
دیگر آنکه در هر تجربهای و در هر نوع معرفتی، قائل به وجود حقیقتی آگزیوماتیک هستم. مراد من از حقیقت آگزیوماتیک، باورمندی به وجود حقیقت در زندهگی و در معرفت است؛ بدون اینکه بتوان برای تأیید وجود آن استدلالی فیصلهبخش ارایه کرد. از نظر من بدون مفروض گرفتن وجود چنین چیزی، هم زیستن آدمی چیزی اساسی کم دارد و هم معرفتجویی و معرفتورزی اش. بگذارید از زندهگی مثالی بزنم. تصوّر کنید کسی به محبوب اش میگوید: «من تو را خیلی دوست دارم» و پاسخ میشنود: «آیا واقعاً مرا دوست داری؟» فرض کنیم: محبوب او در ذهن خود این پرسش را دنبال میکند: «آیا واقعاً او مرا دوست دارد؟» «آیا حقیقت دارد که او مرا دوست دارد؟» «من از کجا بدانم که او مرا دوست دارد؟» اگر وجود حقیقتی را، ولو بهنحو پیشانظری، مفروض نگیریم، چهگونه میتوان زندهگی را دنبال کرد؟ بهعبارت دیگر، از نظر من در سرشت تجربهی انسانی و در سرشت زبان بشری، باورمندی به حقیقت مفروض، مندرج است.
ادمه دارد! 👇👇👇
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#چندخداپرستی
@NewHasanMohaddesi
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
مقدّمه
برادر عزیز فرهیخته ام، آقای آرمان امیری در مقالهی «در باب تکثّرگرایی حقیقتباور یا مثلثهای چهارگوش!» سخنان خطا و ضدّ و نقیض فراوانی گفته اند و نیز چیزهایی به من نسبت داده اند که مایهی شگفتی ام شد. این امر بیش از پیش به من نشان میدهد که چه نسبتهای متنّوعی میتوان با یک متن برقرار کرد. از آنجایی که برادر عزیز دیگر ام آقای رضا زمان برخی از اِشکالات بحث ایشان را بهخوبی بیان کرده اند و من نیز مجال پرداخت به همهی جزئیات بحث ایشان را ندارم، فقط مختصری در بارهی دیدگاه خود ام در بارهی حقیقت توضیح میدهم و از بحثهای ایشان در بارهی افلاطون و لاک و هایدگر درمیگذرم. آنچه اکنون مینویسم افکار امروزین من است و ممکن است در آینده برداشت متفاوتی از موضوع داشته باشم.
باورمندی به تکثّر حقیقت و برقراریی نسبتی با حقیقت
نخست باید عرض کنم کسی که خود را محقّق میخواند، نمیتواند خود را واصل به حقیقت بشمارد و همچون یک مبلّغ عقیدتیی جزماندیش سخن بگوید و بنویسد. مبلّغ عقیدتیی جزماندیش کسی است که گمان دارد واجد حقیقت نهایی است و آن را به دیگران ابلاغ میکند. اما محقّق بودن در سرشت خود یعنی عدم وصال حقیقت و دوریی نسبی از حقیقت. در پس تمام سخنان یک محقّق تعبیری نهفته است: تا اطّلاع ثانوی. پس، در پس تمام سخنان و نوشتهها و باورمندیهایم بهعنوان یک محقّق، تعبیر «تا اطّلاع ثانوی» نهفته است. مخاطبان من بارها این جمله را از من شنیده اند: «تا اطّلاع ثانوی مسلمان ام.» اکنون اینگونه روشنتر میگویم: من یک جستوجوگر ام. خلاص! البتّه امیری حق دارد به من یادآوری کند که «آنچه ماتن میگوید» و «آنچه متن میگوید»، دو چیز متفاوت اند. لاجرم در ادامه توضیح خواهم داد که میان گفتههای متن و ماتن همسانی وجود دارد و او بهعنوان خوانندهی متن، برداشت درستی از سخنان ام نداشته است.
ایشان در باره ام نوشته اند:
«البته دکتر محدثی در متن خودشان بهصراحت اشاره نکردهاند که به کدام الگو در فهم حقیقت اشاره دارند، اما از شواهد کلی و روند پروژۀ ایشان چنین برمیآید که حقیقتگراییشان، خصلت افلاطونی دارد و این نگرش یکتاانگارانه از حقیقتِ مطلق، در جایجای یادداشتهای ایشان بهچشم میخورد؛ برای نمونه، میتوان به برخی مظاهر آن اشاره کرد» (امیری، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/Naqdagin/9853).
اما در مقام توضیح لازم است بر سه نکته تأکید کنم: نخست آنکه نه هرگز از حقیقت مطلق سخن گفته ام، نه خود را واصل بدان دانسته ام و نه از مونیسم (یکتاانگاری) سخن گفته ام. از آنجایی که به تکثّر معرفت (معرفت در معنای جامعهشناختیی کلمه و نه در معنای معرفتشناختی اش) قائل ام و سه دسته معرفت غیر گفتاری-نوشتاری (شامل دریافتهای بیقاعده و غیرقابلآموزشدهی)؛ نیمهگفتاری-نوشتاری (شامل معرفت روزمرّه، معرفت هنری، معرفت فنّی، معرفت غریبه، معرفت عرفانی، و معرفت ادبی)؛ و گفتاری-نوشتاری (شامل معرفتهای دینی، اسطورهای، فلسفی، اعتباری (اخلاق و ایدهئولوژی و حقوق)، ابزاری (زبان و منطق و ریاضی)، و علمی) را از هم متمایز میکنم، نمیتوانم دیدگاهی مونیستی (یکتا انگارانه) در بارهی حقیقت داشته باشم بلکه به تکثّر حقیقت قائل ام؛ زیرا بر آن ام که حقیقی بودن در تجربهها و معرفتهای گوناگون یکسان نیست.
دیگر آنکه در هر تجربهای و در هر نوع معرفتی، قائل به وجود حقیقتی آگزیوماتیک هستم. مراد من از حقیقت آگزیوماتیک، باورمندی به وجود حقیقت در زندهگی و در معرفت است؛ بدون اینکه بتوان برای تأیید وجود آن استدلالی فیصلهبخش ارایه کرد. از نظر من بدون مفروض گرفتن وجود چنین چیزی، هم زیستن آدمی چیزی اساسی کم دارد و هم معرفتجویی و معرفتورزی اش. بگذارید از زندهگی مثالی بزنم. تصوّر کنید کسی به محبوب اش میگوید: «من تو را خیلی دوست دارم» و پاسخ میشنود: «آیا واقعاً مرا دوست داری؟» فرض کنیم: محبوب او در ذهن خود این پرسش را دنبال میکند: «آیا واقعاً او مرا دوست دارد؟» «آیا حقیقت دارد که او مرا دوست دارد؟» «من از کجا بدانم که او مرا دوست دارد؟» اگر وجود حقیقتی را، ولو بهنحو پیشانظری، مفروض نگیریم، چهگونه میتوان زندهگی را دنبال کرد؟ بهعبارت دیگر، از نظر من در سرشت تجربهی انسانی و در سرشت زبان بشری، باورمندی به حقیقت مفروض، مندرج است.
ادمه دارد! 👇👇👇
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#چندخداپرستی
@NewHasanMohaddesi
❤4
♦️حقیقت، امری متکثّر و مفروضی ضروری: علیه نسبیگرایی /۲
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از این رو، من نسبیگراییای را که در بطن نوشتهی امیری هست و رضا زمان بهخوبی آن را توضیح داده و برملاساخته (زمان، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/Naqdagin/9854)، سمیّ برای زیستن و نیز معرفتورزی میدانم و البتّه نسبیگرایی را در سرشت اش تناقضآمیز میدانم. در حقیقت، نسبیگرا میگوید: حقیقتی وجود ندارد، ولی تو بپذیر اینکه حقیقتی وجود ندارد، حقیقت دارد!
سوّم اینکه، من بر آن ام ما میتوانیم با آن حقیقت مفروض در هر نوع معرفت و تجربه، نسبتی برقرار بکنیم و این نسبتِ خود را با آن حقیقت مفروض به دیگران اعلام کنیم و گاه با آنان به اشتراک بگذاریم و نیز این نسبت خود را با آن حقیقت مفروض، بهتنهایی یا بهطور همهگانی، بهنحو روشمند بسنجیم. اینجا است که برای من همیشه روش بسیار اهمیّت دارد. از همین روی نیز هست که میتوانم مثلاً بگویم بخش قابل توجّهی از تاریخ اسلام و تاریخ ایران را که برای ما روایت کرده اند، محرّف و مشکلدار و آکنده از اسطورهپردازی است و میتوان با قاطعیّت زیاد و قابل توجّه (و البتّه نه با جزماندیشی) گریبان بسیاری از این تاریخنویسان را گرفت و روایتشان را بهچالش کشید و از کارشان اعتبارزدایی کرد. برای مثال، وقتی میبینم خانوادهی خود پیامبر را به ما درست معرّفی نکرده اند (بنگرید به کتاب «مشرکی در خانوادهی پیامبر») و روایت داریوش «قاتل و غاصب» را اصلاً برای ما بازگو نکرده اند، چرا نتوانم فریاد بزنم این تاریخنویسی آکنده از تحریف و دروغگویی است؟!
آرمان امیری در ادامه آورده است:
«بارزترین نمونه، تاکید مداوم دکتر محدثی بر ضرورت «اسطورهشکنی» است. البته که در چهارچوب منطق «کثرتگرا»، هیچ اسطورهای نمیتواند نمایندۀ حقیقت ناب و مطلق باشد، اما «کثرتگرایان»، این تقدسزدایی را پیش از «الگوهای بیرونی»، از خودشان و روایتها و خوانشهای خودشان آغاز میکنند! در واقع، آنکه در دلِ اندیشۀ «کثرتگرایی» پژوهش میکند، پیشاپیش پذیرفته و حتی تاکید میکند، که «خوانش او صرفا خوانش خود اوست؛ فهمی از جهان است که با خودش پیوند خورده»، پس هرگز نمیتواند آن را حقیقتی قلمداد کند که به کار حذف و طرد و انکار باقی نظریات بیاید. رویکرد دکتر محدثی اما به کل، از جنس دیگریست. ایشان روایت خودشان را چنان عین حقیقت میدانند که میتوان از آن مانند عصای موسی استفاده کرد و باقی روایتهایی که بیشک «ناحقیقت» هستند را، بلعید و حذف کرد. چنین شیوهای، با تقدسزدایی و اسطورهشکنی در معنای کثرتگرایانۀ آن، نسبتی ندارد و بیشتر میتواند در منطق «بتشکنی» فهم شود. همان سنتی که ادیان حقیقتگرای ابراهیمی از این پیامبر اسطورهای خود، به میراث بردند تا در برابر خدای یکتای خود، که حقیقت مطلق تصورش میکنند، باقی خدایان را دروغ و جهل و جعل قلمداد کرده و نابود کنند» (همان).
آرمان امیری اولاً از من میخواهد که چیزی بدیهی را تکرار کنم و دایم بگویم آنچه من میگویم نظر من است یا «خوانش» من است. امّا چون چنین چیزی برای من بدیهی است، لزومی به یادآوریی آن نمیبینم. با این حال، لازم است یکبار دیگر دِینی را یادآوری کنم. نخستین بلوغ فکریی من در این باره در مدرسهی روشنفکریی دینی – و با علیی شریعتی- آغاز شد. روشنفکریی دینی، انقلابی در فکر امثال من پدید آورد. ما در جهانی میزیستیم که سخن کارگزاران دینی چکّشوار بر سر ما فرود میآمد: «این کلام خداست» و «آن کلام خداست». کسانی مثل علیی شریعتی به من و امثال من فهماندند: «این «فهم» آنها از کلام خداست» و «آن «فهم» آنها از کلام خداست». اینجا بود که ما در روشنفکریی دینی تولّد فکری پیدا کردیم. اگر بزرگیی این تحوّل را کسی بفهمد، عظمت کار روشنفکریی دینی را در ایران هم خواهد فهمید. به همین دلیل هم هست که من همیشه دِین فکریی خود را به امثال دکتر علیی شریعتی و دکتر عبدالکریم سروش جار میزنم.
ثانیاً، در فحوای سخن ایشان این نکته نهفته است که گویی نظر و برداشت ما چون از آنِ ما است، لابد چندان اعتباری هم ندارد! پس نباید بر روی اهمیت آن تکیه بکنیم! امیری از تأکیدات من بر روی درستی و اعتبار سخن ام، دچار شگفتی میشود و این را بهحساب نوعی از جزماندیشی میگذارد که گویی قایل سخن، خود را واصل به حقیقت میداند؛ در حالیکه من از روی اطمینان نسبی به مبانیی نظریی کار ام و اطمینان به روش پژوهشیای که در پیش گرفته ام و با تکیه بر دادهها و شواهدی که در هر بحثی میکوشم بدان نخست نایل شوم و سپس طرح ادّعا کنم، چنین اطمینانی را بروز میدهم.
ادمه دارد! 👇👇👇
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#چندخداپرستی
@NewHasanMohaddesi
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از این رو، من نسبیگراییای را که در بطن نوشتهی امیری هست و رضا زمان بهخوبی آن را توضیح داده و برملاساخته (زمان، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/Naqdagin/9854)، سمیّ برای زیستن و نیز معرفتورزی میدانم و البتّه نسبیگرایی را در سرشت اش تناقضآمیز میدانم. در حقیقت، نسبیگرا میگوید: حقیقتی وجود ندارد، ولی تو بپذیر اینکه حقیقتی وجود ندارد، حقیقت دارد!
سوّم اینکه، من بر آن ام ما میتوانیم با آن حقیقت مفروض در هر نوع معرفت و تجربه، نسبتی برقرار بکنیم و این نسبتِ خود را با آن حقیقت مفروض به دیگران اعلام کنیم و گاه با آنان به اشتراک بگذاریم و نیز این نسبت خود را با آن حقیقت مفروض، بهتنهایی یا بهطور همهگانی، بهنحو روشمند بسنجیم. اینجا است که برای من همیشه روش بسیار اهمیّت دارد. از همین روی نیز هست که میتوانم مثلاً بگویم بخش قابل توجّهی از تاریخ اسلام و تاریخ ایران را که برای ما روایت کرده اند، محرّف و مشکلدار و آکنده از اسطورهپردازی است و میتوان با قاطعیّت زیاد و قابل توجّه (و البتّه نه با جزماندیشی) گریبان بسیاری از این تاریخنویسان را گرفت و روایتشان را بهچالش کشید و از کارشان اعتبارزدایی کرد. برای مثال، وقتی میبینم خانوادهی خود پیامبر را به ما درست معرّفی نکرده اند (بنگرید به کتاب «مشرکی در خانوادهی پیامبر») و روایت داریوش «قاتل و غاصب» را اصلاً برای ما بازگو نکرده اند، چرا نتوانم فریاد بزنم این تاریخنویسی آکنده از تحریف و دروغگویی است؟!
آرمان امیری در ادامه آورده است:
«بارزترین نمونه، تاکید مداوم دکتر محدثی بر ضرورت «اسطورهشکنی» است. البته که در چهارچوب منطق «کثرتگرا»، هیچ اسطورهای نمیتواند نمایندۀ حقیقت ناب و مطلق باشد، اما «کثرتگرایان»، این تقدسزدایی را پیش از «الگوهای بیرونی»، از خودشان و روایتها و خوانشهای خودشان آغاز میکنند! در واقع، آنکه در دلِ اندیشۀ «کثرتگرایی» پژوهش میکند، پیشاپیش پذیرفته و حتی تاکید میکند، که «خوانش او صرفا خوانش خود اوست؛ فهمی از جهان است که با خودش پیوند خورده»، پس هرگز نمیتواند آن را حقیقتی قلمداد کند که به کار حذف و طرد و انکار باقی نظریات بیاید. رویکرد دکتر محدثی اما به کل، از جنس دیگریست. ایشان روایت خودشان را چنان عین حقیقت میدانند که میتوان از آن مانند عصای موسی استفاده کرد و باقی روایتهایی که بیشک «ناحقیقت» هستند را، بلعید و حذف کرد. چنین شیوهای، با تقدسزدایی و اسطورهشکنی در معنای کثرتگرایانۀ آن، نسبتی ندارد و بیشتر میتواند در منطق «بتشکنی» فهم شود. همان سنتی که ادیان حقیقتگرای ابراهیمی از این پیامبر اسطورهای خود، به میراث بردند تا در برابر خدای یکتای خود، که حقیقت مطلق تصورش میکنند، باقی خدایان را دروغ و جهل و جعل قلمداد کرده و نابود کنند» (همان).
آرمان امیری اولاً از من میخواهد که چیزی بدیهی را تکرار کنم و دایم بگویم آنچه من میگویم نظر من است یا «خوانش» من است. امّا چون چنین چیزی برای من بدیهی است، لزومی به یادآوریی آن نمیبینم. با این حال، لازم است یکبار دیگر دِینی را یادآوری کنم. نخستین بلوغ فکریی من در این باره در مدرسهی روشنفکریی دینی – و با علیی شریعتی- آغاز شد. روشنفکریی دینی، انقلابی در فکر امثال من پدید آورد. ما در جهانی میزیستیم که سخن کارگزاران دینی چکّشوار بر سر ما فرود میآمد: «این کلام خداست» و «آن کلام خداست». کسانی مثل علیی شریعتی به من و امثال من فهماندند: «این «فهم» آنها از کلام خداست» و «آن «فهم» آنها از کلام خداست». اینجا بود که ما در روشنفکریی دینی تولّد فکری پیدا کردیم. اگر بزرگیی این تحوّل را کسی بفهمد، عظمت کار روشنفکریی دینی را در ایران هم خواهد فهمید. به همین دلیل هم هست که من همیشه دِین فکریی خود را به امثال دکتر علیی شریعتی و دکتر عبدالکریم سروش جار میزنم.
ثانیاً، در فحوای سخن ایشان این نکته نهفته است که گویی نظر و برداشت ما چون از آنِ ما است، لابد چندان اعتباری هم ندارد! پس نباید بر روی اهمیت آن تکیه بکنیم! امیری از تأکیدات من بر روی درستی و اعتبار سخن ام، دچار شگفتی میشود و این را بهحساب نوعی از جزماندیشی میگذارد که گویی قایل سخن، خود را واصل به حقیقت میداند؛ در حالیکه من از روی اطمینان نسبی به مبانیی نظریی کار ام و اطمینان به روش پژوهشیای که در پیش گرفته ام و با تکیه بر دادهها و شواهدی که در هر بحثی میکوشم بدان نخست نایل شوم و سپس طرح ادّعا کنم، چنین اطمینانی را بروز میدهم.
ادمه دارد! 👇👇👇
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#چندخداپرستی
@NewHasanMohaddesi
Telegram
نقدآگین
📘پیرامون «فایدهباوری، تکثرگرایی، حقیقتباوری، نسبیانگاری و مدارا»
— نقدی بر یادداشتِ آرمان امیری
(۱/۳)
✍🏻 #رضا_زمان
🍂 بدون آنکه بخواهم در این بحث داوری کنم و جانب یک طرف (آقای حسن محدثی و آقای آرمان امیری) را بگیرم، یا قضاوتی در مورد مدعیات دو طرف داشته…
— نقدی بر یادداشتِ آرمان امیری
(۱/۳)
✍🏻 #رضا_زمان
🍂 بدون آنکه بخواهم در این بحث داوری کنم و جانب یک طرف (آقای حسن محدثی و آقای آرمان امیری) را بگیرم، یا قضاوتی در مورد مدعیات دو طرف داشته…
❤4👍2
♦️حقیقت، امری متکثّر و مفروضی ضروری: علیه نسبیگرایی /۳
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
درست است که «خوانش»ها و «روایت»های ما از امور و پدیدهها از آنِ ما است، اما الزاماً بیپایه و سست و بیاعتبار نیست بلکه میتواند سوار بر مجموعهای از اندیشهها و دادهها و بهکارگیریی روشهایی باشد که حدّاقلّی از اطمینان را به ما میدهند. از این رو، این به من امکان میدهد که با اطمینانی بالا بگویم «کورش جنگجوی جهانگشای چندخداپرست است» و «مولوی کثرتگرای دینی نیست» (برخلاف نظر آقای زمان)؛ زیرا روش تحقیق به من میگوید خواه جان هیک باشی و خواه عبدالکریم سروش، معتبر نخواهد بود که از اینجا و آنجای مثنوی یکی دو بیت را برگزینی و آن را کثرتگرایانه تفسیر کنی.
امّا چنین مدّعاهایی هرگز حاکی از آن نیست که من به خود اجازه بدهم خواهان حذف صداهای دیگر بشوم یا خدای ناکرده خود را بینیاز از شنیدن صداهای دیگر بدانم؛ بلکه بر عکس برای وارسیی بیشتر مدّعاهای خویش، مشتاق شنیدن صداهای دیگر هستم تا بر میزان اطمینان ام بهدرستیی مدّعاهایم افزوده شود و نسبتی که با حقیقت مفروض برقرار کرده ام را نسبتی مطلوبتر بسازم و بشناسم.
همچنین، مشکل ام با فایدهگراییی مورد بحث امیری، وجود نوعی فایدهگراییی ابزارانگارانه در نوشتههای او است. امیری در واقع به من میگوید:
اگر برای بخشی از مردم ما کورش، اسطورهی رواداری است (که از نظر من این فکر امیری کاملاً غلط است)، پس این اسطوره فایده دارد و ای محدّثی تو به نبرد با چنین اسطورهای برنخیز بلکه از آن برای گسترش رواداری در جامعه بهره ببر!
حتّا اگر چنین بوده باشد، از نظر من این نوع فایدهگرایی، فایدهگراییی ابزارانگارانه است. علیی شریعتی هم چه بسا در داستان زندهگیی ابوذر و حسین و علی و زینب و غیره عناصری قابل استفاده میدید و بیدقّت لازم و بودن نکتهسنجیهای تاریخیی ضروری که لازمهی کار یک محقّق است، از آنها بهمنزلهی ابزاری بهره گرفت و به کمک این اسطورهها یک ایدهئولوژی برای جنبش انقلابی ساخت. امّا یک نسل بعد از انقلاب، وقتی که آن فضای انقلابی از بین رفت، بسیاری از ما یکبهیک به سراغ تاریخ اسلام رفتیم و دیدیم که بخش قابل توجّهی از اسطورهسازیهای شریعتی پایه و مایهی تاریخی نداشتند و محصول نبوغ و تخیّل و اشتیاق نیرومند او بودند. این چیزی است که من با آن مشکل دارم. برساختهای تاریخیی شتابزده و سست پدید آوردن و ایجاد کردن، مثل آنچه امثال پیرنیا و محمدعلیی فروغی و سیدحسن تقیزاده و بسیاری دیگر ساخته اند و هماکنون نیز امثال تورج دریایی و ژاله آموزگار ادامه دهندهی راه آنها هستند، با اندکی مطالعات تاریخی و پژوهش عالمانه فرو خواهند ریخت. پس بهتر است کار فکریی خویش را و نیز مقاصد فکریای را که دنبال میکنیم، بر جاهایی استوارتر و محکمتر بنا بگذاریم و از فایدهگراییی ابزارانگارانه پرهیز کنیم. خود تقیزاده که انتظار نداشت ملّیگراییی باستانگرا به چنین جاهایی بکشد، بعدها به آثار منفیی ملّیگراییای از آن دست پی برد و به نقد آن پرداخت و در بارهی آن چنین نوشت:
«این ملتبازی افراطی که در بعضی از ملل شرقی در قرن جدید پیدا شده و علامت مزاج غیر سالم است و بعضی اوقات آثار سرایت آن بایران هم در بعضی محافل دیده میشود هیچ مناسب تقلید نیست و میخواهم بگویم لغو و خطرناک و مضر و بیهوده بوده و فقط موجب خطر و خصومتها تواند شد و مخصوصاً برای مملکت ما که بر پایة وطن مشترک و خاک و ایرانیت و وحدت ایرانی و وحدت آداب (کولتور) و وحدت تاریخ و تاج و تخت پادشاهی متکی است بعضی تفوهات جاهلانه و احداث نفاق و دوتیرگی و اختلاف ابدا صلاح نیست» (تقیزاده، ۱۳۳۹: ۴۷۰؛ مجلهی یغما، شمارهی مسلسل ۱۵۰، سال سیزدهم، دیماه ۱۳۳۹؛ تأکید در متن موجود است).
ادمه دارد! 👇👇👇
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#چندخداپرستی
@NewHasanMohaddesi
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
درست است که «خوانش»ها و «روایت»های ما از امور و پدیدهها از آنِ ما است، اما الزاماً بیپایه و سست و بیاعتبار نیست بلکه میتواند سوار بر مجموعهای از اندیشهها و دادهها و بهکارگیریی روشهایی باشد که حدّاقلّی از اطمینان را به ما میدهند. از این رو، این به من امکان میدهد که با اطمینانی بالا بگویم «کورش جنگجوی جهانگشای چندخداپرست است» و «مولوی کثرتگرای دینی نیست» (برخلاف نظر آقای زمان)؛ زیرا روش تحقیق به من میگوید خواه جان هیک باشی و خواه عبدالکریم سروش، معتبر نخواهد بود که از اینجا و آنجای مثنوی یکی دو بیت را برگزینی و آن را کثرتگرایانه تفسیر کنی.
امّا چنین مدّعاهایی هرگز حاکی از آن نیست که من به خود اجازه بدهم خواهان حذف صداهای دیگر بشوم یا خدای ناکرده خود را بینیاز از شنیدن صداهای دیگر بدانم؛ بلکه بر عکس برای وارسیی بیشتر مدّعاهای خویش، مشتاق شنیدن صداهای دیگر هستم تا بر میزان اطمینان ام بهدرستیی مدّعاهایم افزوده شود و نسبتی که با حقیقت مفروض برقرار کرده ام را نسبتی مطلوبتر بسازم و بشناسم.
همچنین، مشکل ام با فایدهگراییی مورد بحث امیری، وجود نوعی فایدهگراییی ابزارانگارانه در نوشتههای او است. امیری در واقع به من میگوید:
اگر برای بخشی از مردم ما کورش، اسطورهی رواداری است (که از نظر من این فکر امیری کاملاً غلط است)، پس این اسطوره فایده دارد و ای محدّثی تو به نبرد با چنین اسطورهای برنخیز بلکه از آن برای گسترش رواداری در جامعه بهره ببر!
حتّا اگر چنین بوده باشد، از نظر من این نوع فایدهگرایی، فایدهگراییی ابزارانگارانه است. علیی شریعتی هم چه بسا در داستان زندهگیی ابوذر و حسین و علی و زینب و غیره عناصری قابل استفاده میدید و بیدقّت لازم و بودن نکتهسنجیهای تاریخیی ضروری که لازمهی کار یک محقّق است، از آنها بهمنزلهی ابزاری بهره گرفت و به کمک این اسطورهها یک ایدهئولوژی برای جنبش انقلابی ساخت. امّا یک نسل بعد از انقلاب، وقتی که آن فضای انقلابی از بین رفت، بسیاری از ما یکبهیک به سراغ تاریخ اسلام رفتیم و دیدیم که بخش قابل توجّهی از اسطورهسازیهای شریعتی پایه و مایهی تاریخی نداشتند و محصول نبوغ و تخیّل و اشتیاق نیرومند او بودند. این چیزی است که من با آن مشکل دارم. برساختهای تاریخیی شتابزده و سست پدید آوردن و ایجاد کردن، مثل آنچه امثال پیرنیا و محمدعلیی فروغی و سیدحسن تقیزاده و بسیاری دیگر ساخته اند و هماکنون نیز امثال تورج دریایی و ژاله آموزگار ادامه دهندهی راه آنها هستند، با اندکی مطالعات تاریخی و پژوهش عالمانه فرو خواهند ریخت. پس بهتر است کار فکریی خویش را و نیز مقاصد فکریای را که دنبال میکنیم، بر جاهایی استوارتر و محکمتر بنا بگذاریم و از فایدهگراییی ابزارانگارانه پرهیز کنیم. خود تقیزاده که انتظار نداشت ملّیگراییی باستانگرا به چنین جاهایی بکشد، بعدها به آثار منفیی ملّیگراییای از آن دست پی برد و به نقد آن پرداخت و در بارهی آن چنین نوشت:
«این ملتبازی افراطی که در بعضی از ملل شرقی در قرن جدید پیدا شده و علامت مزاج غیر سالم است و بعضی اوقات آثار سرایت آن بایران هم در بعضی محافل دیده میشود هیچ مناسب تقلید نیست و میخواهم بگویم لغو و خطرناک و مضر و بیهوده بوده و فقط موجب خطر و خصومتها تواند شد و مخصوصاً برای مملکت ما که بر پایة وطن مشترک و خاک و ایرانیت و وحدت ایرانی و وحدت آداب (کولتور) و وحدت تاریخ و تاج و تخت پادشاهی متکی است بعضی تفوهات جاهلانه و احداث نفاق و دوتیرگی و اختلاف ابدا صلاح نیست» (تقیزاده، ۱۳۳۹: ۴۷۰؛ مجلهی یغما، شمارهی مسلسل ۱۵۰، سال سیزدهم، دیماه ۱۳۳۹؛ تأکید در متن موجود است).
ادمه دارد! 👇👇👇
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#چندخداپرستی
@NewHasanMohaddesi
👍5❤2👌1
♦️حقیقت، امری متکثّر و مفروضی ضروری: علیه نسبیگرایی /۴
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
آرمان امیریی عزیز کار شگفتانگیز دیگری هم در بارهی من انجام داده اند و آن هم مقایسهی کار من با کار شریعتی است. او مینویسد:
«در چهارچوب همین خوانش است که دکتر محدثی گمان میکند، ایراد کار علی شریعتی این بوده که نظریاتش مبتنی بر «حقایق عینی تاریخ» نبوده است. پس احتمالا اگر دکثر محدثی بتوانند انحرافات علی شریعتی را جبران کنند و بهجای روایت «نامعتبر و دلبخواه» او از تشیع علوی و تشیع صفوی، یک روایتِ بسیار دقیق و کاملا معتبر با دادههای تاریخی از تشیع ارائه کنند، آن وقت مشکل حل میشود. من اما متوجه نمیشوم، پس از حصولِ چنان حقیقت مطلق و دقیق و یگانهای از جناب دکتر محدثی، تکلیف پروژۀ «تکثرگرایی» چه میشود؟ وقتی تمام حقیقت مطلق به چنگ دکتر محدثی آمد، تکلیف باقی گمراهانی که به حقیقت نهفته در روایت ایشان ایمان نیاوردند، چیست؟ من البته با نتیجۀ نهایی دکتر محدثی در مورد شریعتی نسبتا موافق هستم که پروژۀ او نهتنها به «کثرتگرایی» نمیانجامید، بلکه حتی امکان حداقلی از «رواداری» را نیز باقی نگذاشته بود، اما برخلاف دکتر محدثی، من اصلا مشکل کار شریعتی را بیاعتباری روایتش از تشیع یا نداشتن فکتهای تاریخی نمیدانم؛ بلکه به باورم، پروژۀ شریعتی به همان دلایلی به فاجعه ختم شد که عینا در الگوی کاری دکتر محدثی تکرار میشود: نخست اینکه، شریعتی نیز به مانند دکتر محدثی، «تکثرگرا» نبود و خود را منبع حقیقت، یا دستکم پژوهشگری برای حصول حقیقت مطلق قلمداد میکرد؛ دوم اینکه، شریعتی نیز بهمانند دکتر محدثی، حاضر نشد از الگوی «فایدهگرایانۀ» جان لاک پیروی کند تا در وضعیتی که دستش از باورهای تکثرگرا کوتاه است، دستکم فرجام کارش به سطحی از «رواداری» ختم شود» (امیری، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/Naqdagin/9853).
امّا از نظر من این مقایسه از بنیاد اشتباه است. شریعتی یک ایدهئولوگ بود. من در حال نظریهپردازیی اجتماعی هستم و نیز در حال نقد ایدهئولوژیها. شریعتی یک اسلامگرای سیاسی بود و من منتقد آن هستم. شریعتی یک اسطورهپرداز دینی بود و من در حال نقد همهی اشکال اَسطورهپردازی و اسطورهسازی و اسطورهاندیشی هستم و پروژه ام اسطورهزدایی از فرهنگ جامعهمان است. علیی شریعتی معتقد به وجود حقیقت «لایتغیّر» بود و من معتقد به برقراریی نسبتی با «حقایق متکثّر مفروض» هستم. علیی شریعتی تفکّری ماقبل انتقادی داشت (بنگرید به محدثی، ۱۳۸۳؛ زیر سقف اعتقاد: بنیانهای ماقبل انتقادی اندیشة شریعتی. تهران: نشر فرهنگ و اندیشه، چاپ اوّل) و من یک جستوجوگر انتقادیاندیش هستم که به همه چیز تا اطّلاع ثانوی باورمند ام. اینکه من به او اعلام دِین میکنم، نباید به این معنی تلقّی شود که پیرو او هستم.
از نظر من، فراز پایانیی سخنان امیری نیز مشکلاتی اساسی دارد. او نوشته است:
«من طبیعتا علاقهای به ورود به مباحث دینی ندارم و نقدم به تصورات خطی از تاریخ اندیشه و باوری یکتاانگارانه به «فرآیند تحول فکری بشر» را وارد این بحث نمیکنم تا ببینیم نسبت «تکخداباوری» با «چندخداباوری» چگونه است. امیدواری من تنها به همین سطح خلاصه میشود که اگر «تکخداباوران» نمیخواهند با تحول در مبنای اندیشهشان، به سمت «کثرتگرایی» حرکت کنند، دستکم با فهمی از منطق «فایدهگرای» جان لاک، یا حضی از آن شفقت مسیحایی، خود را برای «رواداری در عرصهی اجتماعی» بیشتر آماده کنند. چشماندازی که با این جد و جهدِ جهادی بر بتشکنیهای پیاپی چندان سازگاری ندارد» (امیری، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/Naqdagin/9853).
دو خطای اساسی اینجا هست: یکی عدم توجه به بیاعتبارشدن سنّت اسلامی-ایرانی و ورود جامعهی ایران به عصر پسادینی که کلّ ماجرا را عوض خواهد کرد و دیگری عدم توجّه به تفاوت اساسیی بتشکنی در دین توحیدی و بتشکنی در عصر مدرن. بتشکنیی دین توحیدی، تقدّسزدایی میکند تا امر مقدّس بزرگتر و بسفراگیرتری را جایگزین کند، اما اسطورهزدایی و تقدّسزداییای که من دنبال میکنم و خواهان «غروب بتان» هستم، در خدمت عصر کنشگریی انسان ایرانی است تا او را هر چه بیشتر از بندهگیی تاریخی اش رها سازد و از رعیّت مدرن به شهروندی واجد سه نوع حقوق مدنی و اجتماعی و سیاسی بدل سازد.
به زبان ساده حاقّ کار ام را در پروژهی اسطورهزدایی میتوانم در یک جمله خلاصه کنم: اگر سلطان بپروری، رعیّت خواهی شد و اگر بت بسازی، بندهای بیش نخواهی بود. از نظر من تمام تاریخ بندهگیی ما چنین چیزی بوده است و آن را نباید در تاریخ کنشگریمان تکرار کنیم.
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#چندخداپرستی
#تاریخ_بندهگی
#تاریخ_کنشگری
@NewHasanMohaddesi
(پاسخی به آرمان امیری)
✍️حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
آرمان امیریی عزیز کار شگفتانگیز دیگری هم در بارهی من انجام داده اند و آن هم مقایسهی کار من با کار شریعتی است. او مینویسد:
«در چهارچوب همین خوانش است که دکتر محدثی گمان میکند، ایراد کار علی شریعتی این بوده که نظریاتش مبتنی بر «حقایق عینی تاریخ» نبوده است. پس احتمالا اگر دکثر محدثی بتوانند انحرافات علی شریعتی را جبران کنند و بهجای روایت «نامعتبر و دلبخواه» او از تشیع علوی و تشیع صفوی، یک روایتِ بسیار دقیق و کاملا معتبر با دادههای تاریخی از تشیع ارائه کنند، آن وقت مشکل حل میشود. من اما متوجه نمیشوم، پس از حصولِ چنان حقیقت مطلق و دقیق و یگانهای از جناب دکتر محدثی، تکلیف پروژۀ «تکثرگرایی» چه میشود؟ وقتی تمام حقیقت مطلق به چنگ دکتر محدثی آمد، تکلیف باقی گمراهانی که به حقیقت نهفته در روایت ایشان ایمان نیاوردند، چیست؟ من البته با نتیجۀ نهایی دکتر محدثی در مورد شریعتی نسبتا موافق هستم که پروژۀ او نهتنها به «کثرتگرایی» نمیانجامید، بلکه حتی امکان حداقلی از «رواداری» را نیز باقی نگذاشته بود، اما برخلاف دکتر محدثی، من اصلا مشکل کار شریعتی را بیاعتباری روایتش از تشیع یا نداشتن فکتهای تاریخی نمیدانم؛ بلکه به باورم، پروژۀ شریعتی به همان دلایلی به فاجعه ختم شد که عینا در الگوی کاری دکتر محدثی تکرار میشود: نخست اینکه، شریعتی نیز به مانند دکتر محدثی، «تکثرگرا» نبود و خود را منبع حقیقت، یا دستکم پژوهشگری برای حصول حقیقت مطلق قلمداد میکرد؛ دوم اینکه، شریعتی نیز بهمانند دکتر محدثی، حاضر نشد از الگوی «فایدهگرایانۀ» جان لاک پیروی کند تا در وضعیتی که دستش از باورهای تکثرگرا کوتاه است، دستکم فرجام کارش به سطحی از «رواداری» ختم شود» (امیری، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/Naqdagin/9853).
امّا از نظر من این مقایسه از بنیاد اشتباه است. شریعتی یک ایدهئولوگ بود. من در حال نظریهپردازیی اجتماعی هستم و نیز در حال نقد ایدهئولوژیها. شریعتی یک اسلامگرای سیاسی بود و من منتقد آن هستم. شریعتی یک اسطورهپرداز دینی بود و من در حال نقد همهی اشکال اَسطورهپردازی و اسطورهسازی و اسطورهاندیشی هستم و پروژه ام اسطورهزدایی از فرهنگ جامعهمان است. علیی شریعتی معتقد به وجود حقیقت «لایتغیّر» بود و من معتقد به برقراریی نسبتی با «حقایق متکثّر مفروض» هستم. علیی شریعتی تفکّری ماقبل انتقادی داشت (بنگرید به محدثی، ۱۳۸۳؛ زیر سقف اعتقاد: بنیانهای ماقبل انتقادی اندیشة شریعتی. تهران: نشر فرهنگ و اندیشه، چاپ اوّل) و من یک جستوجوگر انتقادیاندیش هستم که به همه چیز تا اطّلاع ثانوی باورمند ام. اینکه من به او اعلام دِین میکنم، نباید به این معنی تلقّی شود که پیرو او هستم.
از نظر من، فراز پایانیی سخنان امیری نیز مشکلاتی اساسی دارد. او نوشته است:
«من طبیعتا علاقهای به ورود به مباحث دینی ندارم و نقدم به تصورات خطی از تاریخ اندیشه و باوری یکتاانگارانه به «فرآیند تحول فکری بشر» را وارد این بحث نمیکنم تا ببینیم نسبت «تکخداباوری» با «چندخداباوری» چگونه است. امیدواری من تنها به همین سطح خلاصه میشود که اگر «تکخداباوران» نمیخواهند با تحول در مبنای اندیشهشان، به سمت «کثرتگرایی» حرکت کنند، دستکم با فهمی از منطق «فایدهگرای» جان لاک، یا حضی از آن شفقت مسیحایی، خود را برای «رواداری در عرصهی اجتماعی» بیشتر آماده کنند. چشماندازی که با این جد و جهدِ جهادی بر بتشکنیهای پیاپی چندان سازگاری ندارد» (امیری، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/Naqdagin/9853).
دو خطای اساسی اینجا هست: یکی عدم توجه به بیاعتبارشدن سنّت اسلامی-ایرانی و ورود جامعهی ایران به عصر پسادینی که کلّ ماجرا را عوض خواهد کرد و دیگری عدم توجّه به تفاوت اساسیی بتشکنی در دین توحیدی و بتشکنی در عصر مدرن. بتشکنیی دین توحیدی، تقدّسزدایی میکند تا امر مقدّس بزرگتر و بسفراگیرتری را جایگزین کند، اما اسطورهزدایی و تقدّسزداییای که من دنبال میکنم و خواهان «غروب بتان» هستم، در خدمت عصر کنشگریی انسان ایرانی است تا او را هر چه بیشتر از بندهگیی تاریخی اش رها سازد و از رعیّت مدرن به شهروندی واجد سه نوع حقوق مدنی و اجتماعی و سیاسی بدل سازد.
به زبان ساده حاقّ کار ام را در پروژهی اسطورهزدایی میتوانم در یک جمله خلاصه کنم: اگر سلطان بپروری، رعیّت خواهی شد و اگر بت بسازی، بندهای بیش نخواهی بود. از نظر من تمام تاریخ بندهگیی ما چنین چیزی بوده است و آن را نباید در تاریخ کنشگریمان تکرار کنیم.
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#چندخداپرستی
#تاریخ_بندهگی
#تاریخ_کنشگری
@NewHasanMohaddesi
Telegram
نقدآگین
📘در باب «تکثرگرایی حقیقتباور» یا «مثلثهای چهارگوش»!
(۲/۲)
✍🏻 #آرمان_امیری (پیج)
🍂 البته دکتر محدثی در متن خودشان بهصراحت اشاره نکردهاند که به کدام الگو در فهم حقیقت اشاره دارند، اما از شواهد کلی و روند پروژۀ ایشان چنین برمیآید که حقیقتگراییشان، خصلت…
(۲/۲)
✍🏻 #آرمان_امیری (پیج)
🍂 البته دکتر محدثی در متن خودشان بهصراحت اشاره نکردهاند که به کدام الگو در فهم حقیقت اشاره دارند، اما از شواهد کلی و روند پروژۀ ایشان چنین برمیآید که حقیقتگراییشان، خصلت…
👍9❤2👏1
حقیقت_امری_متکثّر_و_مفروضی_ضروری_علیه_نسبیگرایی.pdf
615.3 KB
♦️حقیقت، امری متکثّر و مفروضی ضروری: علیه نسبیگرایی
(پاسخی به آرمان امیری)
✍ حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
مقدّمه
برادر عزیز فرهیخته ام، آقای آرمان امیری در مقالهی «در باب تکثّرگرایی حقیقتباور یا مثلثهای چهارگوش!» سخنان خطا و ضدّ و نقیض فراوانی گفته اند و نیز چیزهایی به من نسبت داده اند که مایهی شگفتی ام شد. این امر بیش از پیش به من نشان میدهد که چه نسبتهای متنّوعی میتوان با یک متن برقرار کرد. از آنجایی که برادر عزیز دیگر ام آقای رضا زمان برخی از اِشکالات بحث ایشان را بهخوبی بیان کرده اند و من نیز مجال پرداخت به همهی جزئیات بحث ایشان را ندارم، فقط مختصری در بارهی دیدگاه خود ام در بارهی حقیقت توضیح میدهم و از بحثهای ایشان در بارهی افلاطون و لاک و هایدگر درمیگذرم. آنچه اکنون مینویسم افکار امروزین من است و ممکن است در آینده برداشت متفاوتی از موضوع داشته باشم.
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#تاریخ_بندهگی
#چندخداپرستی
#تاریخ_کنشگری
@NewHasanMohaddesi
(پاسخی به آرمان امیری)
✍ حسن محدّثیی گیلوایی
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
مقدّمه
برادر عزیز فرهیخته ام، آقای آرمان امیری در مقالهی «در باب تکثّرگرایی حقیقتباور یا مثلثهای چهارگوش!» سخنان خطا و ضدّ و نقیض فراوانی گفته اند و نیز چیزهایی به من نسبت داده اند که مایهی شگفتی ام شد. این امر بیش از پیش به من نشان میدهد که چه نسبتهای متنّوعی میتوان با یک متن برقرار کرد. از آنجایی که برادر عزیز دیگر ام آقای رضا زمان برخی از اِشکالات بحث ایشان را بهخوبی بیان کرده اند و من نیز مجال پرداخت به همهی جزئیات بحث ایشان را ندارم، فقط مختصری در بارهی دیدگاه خود ام در بارهی حقیقت توضیح میدهم و از بحثهای ایشان در بارهی افلاطون و لاک و هایدگر درمیگذرم. آنچه اکنون مینویسم افکار امروزین من است و ممکن است در آینده برداشت متفاوتی از موضوع داشته باشم.
#رضا_زمان
#یگانهپرستی
#آرمان_امیری
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#تاریخ_بندهگی
#چندخداپرستی
#تاریخ_کنشگری
@NewHasanMohaddesi
❤8👍2👎1👌1
♦️دوگانهسازیی کاذب: پاسخی به کیهان لندن
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دوگانهسازیی کاذب اشتباه است. اسطورهسازی از زمینیان خطا است. مصدق قدیس و اسطوره و بیاشتباه نیست. اما کودتا به کمک دو دولت بیگانه علیه نخست وزیر پادشاهیی مشروطه ننگ بزرگ عصر پهلوی بود و هست.
فراموش نکنیم که ریشهی انقلاب ۱۳۵۷ در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قرار دارد. وارونهسازیی تاریخ راه حل نیست. ریشهی انقلاب ۱۳۵۷ و آنچه بر سر ما آمده، استبداد پهلوی و نادیده گرفتن قانون مشروطه است.
#کودتا
#پهلوی
#استبداد
#اسطورهسازی
#دکتر_مصدق
#وارونهسازی_تاریخ
#دوگانهسازی_کاذب
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دوگانهسازیی کاذب اشتباه است. اسطورهسازی از زمینیان خطا است. مصدق قدیس و اسطوره و بیاشتباه نیست. اما کودتا به کمک دو دولت بیگانه علیه نخست وزیر پادشاهیی مشروطه ننگ بزرگ عصر پهلوی بود و هست.
فراموش نکنیم که ریشهی انقلاب ۱۳۵۷ در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قرار دارد. وارونهسازیی تاریخ راه حل نیست. ریشهی انقلاب ۱۳۵۷ و آنچه بر سر ما آمده، استبداد پهلوی و نادیده گرفتن قانون مشروطه است.
#کودتا
#پهلوی
#استبداد
#اسطورهسازی
#دکتر_مصدق
#وارونهسازی_تاریخ
#دوگانهسازی_کاذب
@NewHasanMohaddesi
👌28👎4👍1💯1
♦️خطای روشیی مترجم ارجمند در تحلیل تاریخ: در بارهی یک شرطیی خلاف واقع
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
👇👇👇
#کودتا
#پهلوی
#استبداد
#اسطورهسازی
#دکتر_مصدق
#بیژن_اشتری
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
👇👇👇
#کودتا
#پهلوی
#استبداد
#اسطورهسازی
#دکتر_مصدق
#بیژن_اشتری
@NewHasanMohaddesi
👍3❤2
♦️خطای روشیی مترجم ارجمند در تحلیل تاریخ: در بارهی یک شرطیی خلاف واقع
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
مترجم ارجمند و محترم زمانهی ما آقای بیژن اشتری تحلیلی نوشته اند و به پرسشی از نوع شرطیی خلاف واقع پاسخ داده اند: «اگر مصدق پیروز میشد ایران به آغوش کمونیستها و شوروی میافتاد.» از این رو، نتیجه میگیرند که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به نفع کشور ما بوده است.
https://t.iss.one/bijan_ashtari/452
شرطیی خلاف واقع از رویدادی سخن میگوید که رخ نداده است: «اگر دکتر مصدق در بیست و هشت مرداد هزار و سیصد و سی و دو از صحنهٔ سیاست ایران حذف نمیشد و توفیق مییافت که به حکومت خود ادامه دهد چه بر سر ایران میآمد؟» (اشتری، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/bijan_ashtari/452).
طرح شرطیی خلاف واقع در بارهی امور تاریخی نوعی درک علیت تاریخی است که در آن مورخان به بازسازیی ذهنیی رویدادهای تاریخیای میپردازند که رخ نداده اند.
اما بازسازیی رویدادهای تاریخیی رخ نداده میبایست بهنحو روشمند انجام گیرد و قانع کننده باشد و نمیتواند بهصورت دلبخواهانه انجام گیرد. در چنین کاری مورخان میبایست دادهها و جزئیات گوناگونی را لحاظ کنند و احتمالات و امکانهای گوناگونی را بررسی کنند و سپس توضیح دهند که احتمال وقوع کدام پیآمدها از میان مجموعهای از احتمالات میتوانست بیشتر باشد.
آنچه این مترجم محترم در این بازسازیی رویدادهای رخندادهی محتمل انجام داده، عاری از این ظرایف روشی است و بیشتر دلبخواهانه و سوگیرانه است. بیژن اشتری احتمالات و امکانات گوناگون را بهیک میزان مورد اعتنا قرار نداده و به بازسازیی آنها اعتنایی نکرده است. گویی از آغاز بهدنبال نتیجهی مطلوب بوده است. مثلاً برخی از امکانهای دیگر قابل طرح عبارت اند از:
«اگر کودتا رخ نمیداد، ایران به نخستین حکومت دموکراتیک منطقه تبدیل میشد و از نظر اقتصادی نیز به استقلال میرسید و رشد مییافت.»
«اگر کودتا نمیشد، استبداد در ایران به اوج نمیرسید و پادشاهیی مشروطه در ایران باقی میماند و بستری برای انقلاب ۱۳۵۷ فراهم نمیشد.»
«اگر کودتا نمیشد، روزنامههای مستقل و احزاب سیاسیی گوناگون در ایران رشد میکردند و حزب توده نیز بهعنوان حزبی وابسته به شوروی جایگاه خود را بهتدریج از دست میداد.»
وانگهی، در تحلیل رویدادهای تاریخی نمیتوان رویدادهای رخ نداده را بر رویدادهای رخ داده اولویت بخشید. نخست باید رویدادهای رخداده را لحاظ کرد و سپس به طرح شرطیهای خلاف واقع پرداخت و احتمالات و امکانهای دیگر را در نظر گرفت.
از نظر من با توجه به اینکه ایران در زمان مصدق جامعهای دینی بوده است، هرگز حزبی مارکسیست در ایران نمیتوانست به قدرت برسد و اگر هم به قدرت میرسید، دینداران علیه آن قیام میکردند و آن را به زیر میکشیدند. به نظر من، این نوع تحلیلهای یکسویه از رویدادهای تاریخیی معاصر بیشتر خصلت جدلی دارند و مبتنی بر مبانیی دانشپژوهانه نیستند و از روشهای دقیق تحلیل تاریخی پیروی نمیکنند.
#کودتا
#پهلوی
#استبداد
#دکتر_مصدق
#بیژن_اشتری
#اسطورهسازی
#شرطی_خلاف_واقع
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
مترجم ارجمند و محترم زمانهی ما آقای بیژن اشتری تحلیلی نوشته اند و به پرسشی از نوع شرطیی خلاف واقع پاسخ داده اند: «اگر مصدق پیروز میشد ایران به آغوش کمونیستها و شوروی میافتاد.» از این رو، نتیجه میگیرند که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به نفع کشور ما بوده است.
https://t.iss.one/bijan_ashtari/452
شرطیی خلاف واقع از رویدادی سخن میگوید که رخ نداده است: «اگر دکتر مصدق در بیست و هشت مرداد هزار و سیصد و سی و دو از صحنهٔ سیاست ایران حذف نمیشد و توفیق مییافت که به حکومت خود ادامه دهد چه بر سر ایران میآمد؟» (اشتری، ۱۴۰۳، https://t.iss.one/bijan_ashtari/452).
طرح شرطیی خلاف واقع در بارهی امور تاریخی نوعی درک علیت تاریخی است که در آن مورخان به بازسازیی ذهنیی رویدادهای تاریخیای میپردازند که رخ نداده اند.
اما بازسازیی رویدادهای تاریخیی رخ نداده میبایست بهنحو روشمند انجام گیرد و قانع کننده باشد و نمیتواند بهصورت دلبخواهانه انجام گیرد. در چنین کاری مورخان میبایست دادهها و جزئیات گوناگونی را لحاظ کنند و احتمالات و امکانهای گوناگونی را بررسی کنند و سپس توضیح دهند که احتمال وقوع کدام پیآمدها از میان مجموعهای از احتمالات میتوانست بیشتر باشد.
آنچه این مترجم محترم در این بازسازیی رویدادهای رخندادهی محتمل انجام داده، عاری از این ظرایف روشی است و بیشتر دلبخواهانه و سوگیرانه است. بیژن اشتری احتمالات و امکانات گوناگون را بهیک میزان مورد اعتنا قرار نداده و به بازسازیی آنها اعتنایی نکرده است. گویی از آغاز بهدنبال نتیجهی مطلوب بوده است. مثلاً برخی از امکانهای دیگر قابل طرح عبارت اند از:
«اگر کودتا رخ نمیداد، ایران به نخستین حکومت دموکراتیک منطقه تبدیل میشد و از نظر اقتصادی نیز به استقلال میرسید و رشد مییافت.»
«اگر کودتا نمیشد، استبداد در ایران به اوج نمیرسید و پادشاهیی مشروطه در ایران باقی میماند و بستری برای انقلاب ۱۳۵۷ فراهم نمیشد.»
«اگر کودتا نمیشد، روزنامههای مستقل و احزاب سیاسیی گوناگون در ایران رشد میکردند و حزب توده نیز بهعنوان حزبی وابسته به شوروی جایگاه خود را بهتدریج از دست میداد.»
وانگهی، در تحلیل رویدادهای تاریخی نمیتوان رویدادهای رخ نداده را بر رویدادهای رخ داده اولویت بخشید. نخست باید رویدادهای رخداده را لحاظ کرد و سپس به طرح شرطیهای خلاف واقع پرداخت و احتمالات و امکانهای دیگر را در نظر گرفت.
از نظر من با توجه به اینکه ایران در زمان مصدق جامعهای دینی بوده است، هرگز حزبی مارکسیست در ایران نمیتوانست به قدرت برسد و اگر هم به قدرت میرسید، دینداران علیه آن قیام میکردند و آن را به زیر میکشیدند. به نظر من، این نوع تحلیلهای یکسویه از رویدادهای تاریخیی معاصر بیشتر خصلت جدلی دارند و مبتنی بر مبانیی دانشپژوهانه نیستند و از روشهای دقیق تحلیل تاریخی پیروی نمیکنند.
#کودتا
#پهلوی
#استبداد
#دکتر_مصدق
#بیژن_اشتری
#اسطورهسازی
#شرطی_خلاف_واقع
@NewHasanMohaddesi
Telegram
بیژن اشتری
اگر مصدق پیروز میشد ایران به آغوش کمونیستها و شوروی میافتاد
در این هفت دههای که از واقعهٔ بیستوهشت مرداد میگذرد سؤال اصلی این بوده که این واقعه کودتا بود یا قیام ملی؟ اما من میخواهم در اینجا سؤال دیگری مطرح کنم: اگر دکتر مصدق در بیست و هشت مرداد…
در این هفت دههای که از واقعهٔ بیستوهشت مرداد میگذرد سؤال اصلی این بوده که این واقعه کودتا بود یا قیام ملی؟ اما من میخواهم در اینجا سؤال دیگری مطرح کنم: اگر دکتر مصدق در بیست و هشت مرداد…
👍23❤3👌2
♦️کودتای ۲۸ مرداد و دام کمونیسم
✍️ کورش احمدی
بازنشر: ۳۰ مرداد ۱۴۰۳
یادداشتی از یک آقای محترمی به نام بیژن اشتری در سایت سهام نیوز دیدم که مدعای آن این بود که اگر علیه مصدق کودتا نشده بود، ایران در دام کمونیسم میافتاد. به نظرم رسید که یادداشتی نیز قبلا از ایشان در تمجید از ژنرال پینوشه، دیکتاتور سابق شیلی که علیه آلنده در ۱۹۷۳ کودتا کرد و به قول ایشان شیلی را از شر کمونیسم نجات داد و تمجید از پیشرفت های شیلی ذیل زمامداری پینوشه دیده بودم. با ملاحظه این دو یادداشت و شاید یکی دو یادداشت دیگر به نظرم رسید که ایشان نیز درزمره چند نفری در ایران امروز است که لگد زدن به استخوانهای پوسیده کمونیسم که ۴ دهه قبل دفن شد را وسیلهای برای نیل به هدف اصلیشان قرار دادهاند.
البته در زمان رونق کمونیسم در ایران و جهان نه از این مبارزان ضدکمونیست در ایران خبری بود و نه از پیشینیان نظری آنها. اینان اکنون بعد از حذف کامل کمونیسم به میدان آمدهاند تا مبارزه با کمونیسم را، خواسته یا ناخواسته، به حربهای برای توجیه دیکتاتوری و سیاستهای سرکوبگرانه پیشین که راه را بر استقرار مشروطه و توسعه سیاسی در کشور ما بست و ما را به یک وادی لم یزرع کشاند، تبدیل کنند.
با این نحوه استدلال منطقا نویسنده باید متاسف باشد که چرا در آن دوره کودتا فقط در ایران انجام شد. چون در آن دوره احزاب چپ و کمونیستی تقریبا همه جا بودند و بسیار قویتر هم بودند . قوی ترین حزبهای اروپا همین احزاب کمونیستی بودند.
در خاورمیانه و در آسیا هم همینطور. مثلا با این منطق در هند نمیبایست دمکراسی تحمل میشد چون یک حزب قوی کمونیستی وجود داشت. تقریبا در همه جا دیگر در آسیا و آمریکای لاتین و خاورمیانه.
مطالب ایشان در این یادداشت در دفاع از کودتا و سرنگونی یک دولت قانونی در درجه اول مطالبی است علیه جنبش مشروطه و علیه قانون اساسی برآمده از آن و علیه جنبش مردم ایران از اواسط قرن نوزدهم تا به امروز برای استقرار حکومت قانون.
اینکه میفرمایند مردم ایران در آن زمان شایسته دمکراسی نبودند، توهین به مردم ایران است و روشن نیست که چرا مردم ایران برغم پیروزی در یک جنبش سراسری لیبرال دمکراتیک در ۵۰ سال قبل از کودتا همچنان شایسته دمکراسی یا حداقل حکومت قانون نبودند، اما مثلا مردم هند بدون چنین سابقهای، بودند.
روشن است که با چنین گزارههایی اگر کسی بازهم مدعی باشد که طالب دمکراسی و حکومت قانون و حقوق بشر برای ایران است، دروغی بیش نگفته است.
درک ایشان از حزب توده و سیاست آمریکا و انگلیس در آن زمان نیز سطحی است. پیروزی کمونیسم در صورت ادامه دولت مصدق تنها یک تم تبلیغاتی در هر دو طرح کودتا (چکمه و آژاکس) بود. حزب توده نیز سروصدای زیاد داشت اما تو خالی، پوک و بی اعتبار بود و بعد از قضیه آذربایجان و حمایت از فرقه دمکرات و بعد از قضیه نفت شمال و نیز بعد از مخالفت تقریبا همیشگی با مصدق، اعتباری در کشور و در خارج از حلقههای محدود در معدودی شهرهای بزرگ نداشت کما اینکه حزب توده در برابر جبهه ملی پیوسته در حال عقب نشینی بود و تعداد نمایندگانش در مجلس از ۸ نماینده در مجلس چهاردهم به صفر نماینده در مجلس هفدهم رسید.
در اسناد آمریکا نیز که منتشر شده از جمله در سند برآورد ملی اطلاعات مورخ ۱۲ اوت ۱۹۵۳ (شماره ۲۵۹) شمار اعضای حزب توده ده هزار نفر برآورد شده و تاکید شده که حزب توده در موقعیتی نیست که بتواند قدرت را به دست گیرد.
بعلاوه، همین اسناد نشان میدهد که از نظر آمریکا، شوروی نیز با توجه به مواجهه با غرب در چندین جبهه و نیز مرگ استالین و جنگ قدرت در داخل از یک سو و قدرت ایلات و سران مذهبی و ملاکین بزرگ از سوی دیگر هرگز تصور به قدرت رساندن حزب توده در ایران را نیز نداشت.
البته روشن است که شواهد تاریخی و منطق و استدلال به هیچ رو جلودار راست افراطی ایرانی برای کشاندن ایران به یک ورطه خطرناک دیگر نخواهد بود.
🔻منبع:
https://t.iss.one/sahamnewsorg/111396
#کودتا
#پهلوی
#استبداد
#دکتر_مصدق
#بیژن_اشتری
#اسطورهسازی
#شرطی_خلاف_واقع
@NewHasanMohaddesi
✍️ کورش احمدی
بازنشر: ۳۰ مرداد ۱۴۰۳
یادداشتی از یک آقای محترمی به نام بیژن اشتری در سایت سهام نیوز دیدم که مدعای آن این بود که اگر علیه مصدق کودتا نشده بود، ایران در دام کمونیسم میافتاد. به نظرم رسید که یادداشتی نیز قبلا از ایشان در تمجید از ژنرال پینوشه، دیکتاتور سابق شیلی که علیه آلنده در ۱۹۷۳ کودتا کرد و به قول ایشان شیلی را از شر کمونیسم نجات داد و تمجید از پیشرفت های شیلی ذیل زمامداری پینوشه دیده بودم. با ملاحظه این دو یادداشت و شاید یکی دو یادداشت دیگر به نظرم رسید که ایشان نیز درزمره چند نفری در ایران امروز است که لگد زدن به استخوانهای پوسیده کمونیسم که ۴ دهه قبل دفن شد را وسیلهای برای نیل به هدف اصلیشان قرار دادهاند.
البته در زمان رونق کمونیسم در ایران و جهان نه از این مبارزان ضدکمونیست در ایران خبری بود و نه از پیشینیان نظری آنها. اینان اکنون بعد از حذف کامل کمونیسم به میدان آمدهاند تا مبارزه با کمونیسم را، خواسته یا ناخواسته، به حربهای برای توجیه دیکتاتوری و سیاستهای سرکوبگرانه پیشین که راه را بر استقرار مشروطه و توسعه سیاسی در کشور ما بست و ما را به یک وادی لم یزرع کشاند، تبدیل کنند.
با این نحوه استدلال منطقا نویسنده باید متاسف باشد که چرا در آن دوره کودتا فقط در ایران انجام شد. چون در آن دوره احزاب چپ و کمونیستی تقریبا همه جا بودند و بسیار قویتر هم بودند . قوی ترین حزبهای اروپا همین احزاب کمونیستی بودند.
در خاورمیانه و در آسیا هم همینطور. مثلا با این منطق در هند نمیبایست دمکراسی تحمل میشد چون یک حزب قوی کمونیستی وجود داشت. تقریبا در همه جا دیگر در آسیا و آمریکای لاتین و خاورمیانه.
مطالب ایشان در این یادداشت در دفاع از کودتا و سرنگونی یک دولت قانونی در درجه اول مطالبی است علیه جنبش مشروطه و علیه قانون اساسی برآمده از آن و علیه جنبش مردم ایران از اواسط قرن نوزدهم تا به امروز برای استقرار حکومت قانون.
اینکه میفرمایند مردم ایران در آن زمان شایسته دمکراسی نبودند، توهین به مردم ایران است و روشن نیست که چرا مردم ایران برغم پیروزی در یک جنبش سراسری لیبرال دمکراتیک در ۵۰ سال قبل از کودتا همچنان شایسته دمکراسی یا حداقل حکومت قانون نبودند، اما مثلا مردم هند بدون چنین سابقهای، بودند.
روشن است که با چنین گزارههایی اگر کسی بازهم مدعی باشد که طالب دمکراسی و حکومت قانون و حقوق بشر برای ایران است، دروغی بیش نگفته است.
درک ایشان از حزب توده و سیاست آمریکا و انگلیس در آن زمان نیز سطحی است. پیروزی کمونیسم در صورت ادامه دولت مصدق تنها یک تم تبلیغاتی در هر دو طرح کودتا (چکمه و آژاکس) بود. حزب توده نیز سروصدای زیاد داشت اما تو خالی، پوک و بی اعتبار بود و بعد از قضیه آذربایجان و حمایت از فرقه دمکرات و بعد از قضیه نفت شمال و نیز بعد از مخالفت تقریبا همیشگی با مصدق، اعتباری در کشور و در خارج از حلقههای محدود در معدودی شهرهای بزرگ نداشت کما اینکه حزب توده در برابر جبهه ملی پیوسته در حال عقب نشینی بود و تعداد نمایندگانش در مجلس از ۸ نماینده در مجلس چهاردهم به صفر نماینده در مجلس هفدهم رسید.
در اسناد آمریکا نیز که منتشر شده از جمله در سند برآورد ملی اطلاعات مورخ ۱۲ اوت ۱۹۵۳ (شماره ۲۵۹) شمار اعضای حزب توده ده هزار نفر برآورد شده و تاکید شده که حزب توده در موقعیتی نیست که بتواند قدرت را به دست گیرد.
بعلاوه، همین اسناد نشان میدهد که از نظر آمریکا، شوروی نیز با توجه به مواجهه با غرب در چندین جبهه و نیز مرگ استالین و جنگ قدرت در داخل از یک سو و قدرت ایلات و سران مذهبی و ملاکین بزرگ از سوی دیگر هرگز تصور به قدرت رساندن حزب توده در ایران را نیز نداشت.
البته روشن است که شواهد تاریخی و منطق و استدلال به هیچ رو جلودار راست افراطی ایرانی برای کشاندن ایران به یک ورطه خطرناک دیگر نخواهد بود.
🔻منبع:
https://t.iss.one/sahamnewsorg/111396
#کودتا
#پهلوی
#استبداد
#دکتر_مصدق
#بیژن_اشتری
#اسطورهسازی
#شرطی_خلاف_واقع
@NewHasanMohaddesi
Telegram
سهام نیوز
✅کودتای ۲۸ مرداد و دام کمونیسم
✍ کورش احمدی
یادداشتی از یک آقای محترمی به نام بیژن اشتری در سایت سهام نیوز دیدم که مدعای آن این بود که اگر علیه مصدق کودتا نشده بود، ایران در دام کمونیسم میافتاد. به نظرم رسید که یادداشتی نیز قبلا از ایشان در تمجید از ژنرال…
✍ کورش احمدی
یادداشتی از یک آقای محترمی به نام بیژن اشتری در سایت سهام نیوز دیدم که مدعای آن این بود که اگر علیه مصدق کودتا نشده بود، ایران در دام کمونیسم میافتاد. به نظرم رسید که یادداشتی نیز قبلا از ایشان در تمجید از ژنرال…
👍13👎5👏2❤1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️اسطوره چیست؟ آیا "گودزیلا، کینگکونگ، بتمن، اسپایدرمن، و ارباب حلقهها" اسطوره اند؟
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ آبان ۱۴۰۳
در این دوازده دقیقه و سی ثانیه، من و دکتر وکیلیی عزیز در بارهی اسطوره و اسطورهسازی سخن گفتیم. دکتر وکیلی بر مبنای تعریف متفاوت اش قصههای کینگکونگ، گودزیلا، بتمن، اسپایدرمن، و ارباب حلقهها را هم اسطوره دانست. اکنون چند پرسش مطرح میکنم تا مخاطبان محترم به انها بيانديشند و احیانا مطالعه کنند. سپس به آنها پاسخ خواهم داد:
آیا اینها اسطوره اند؟
اسطوره چیست و کدام قصهها و چهرهها (کاراکترها)، اسطورهای اند؟
فرق اسطوره و الگو یا سرمشق چیست؟
آیا کاسیرر (به تعبیر دکتر وکیلی) پدیدارشناس بود؟
در حوزهی اسطورهشناسی، چند رویکرد اسطورهشناختی وجود دارد؟
اول هفته درگیر تدریس در دانشگاه هستم. روزهای آینده به این پرسشها پاسخ خواهم داد.
#الگو
#کورش
#اسطوره
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#شروین_وکیلی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ آبان ۱۴۰۳
در این دوازده دقیقه و سی ثانیه، من و دکتر وکیلیی عزیز در بارهی اسطوره و اسطورهسازی سخن گفتیم. دکتر وکیلی بر مبنای تعریف متفاوت اش قصههای کینگکونگ، گودزیلا، بتمن، اسپایدرمن، و ارباب حلقهها را هم اسطوره دانست. اکنون چند پرسش مطرح میکنم تا مخاطبان محترم به انها بيانديشند و احیانا مطالعه کنند. سپس به آنها پاسخ خواهم داد:
آیا اینها اسطوره اند؟
اسطوره چیست و کدام قصهها و چهرهها (کاراکترها)، اسطورهای اند؟
فرق اسطوره و الگو یا سرمشق چیست؟
آیا کاسیرر (به تعبیر دکتر وکیلی) پدیدارشناس بود؟
در حوزهی اسطورهشناسی، چند رویکرد اسطورهشناختی وجود دارد؟
اول هفته درگیر تدریس در دانشگاه هستم. روزهای آینده به این پرسشها پاسخ خواهم داد.
#الگو
#کورش
#اسطوره
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#شروین_وکیلی
@NewHasanMohaddesi
👍4🤣3❤2🤔2
♦️تفاوت نگرش دکتر حسن محدثی و دکتر شروین وکیلی درباره تاریخ و اهمیت آن
✍نوشين بخش نيكفرد
دانشجوى دكترای جامعهشناسى فرهنگى
۱۲ آبان ۱۴۰۳
بحث و گفتوگو پیرامون تاریخ و نحوهی نگاه به آن همواره موضوعی پرچالش و جذاب در جامعهی علمی بوده است. دو تن از اندیشمندان معاصر، دکتر حسن محدثی و دکتر شروین وکیلی، در این زمینه دیدگاههای متفاوتی دارند که هر یک از زاویهای خاص به تاریخ و اهمیت آن مینگرند. من نیز با توجه به این دو دیدگاه و تجربهی خود، به نوعی درک و تحلیل رسیدهام که آن را با شما به اشتراک میگذارم.
دکتر حسن محدثی معمولاً از دیدگاهی انتقادی به موضوع کوروش و مفهوم ایران باستان نگاه میکند. او معتقد است که بزرگداشت کوروش و توجه افراطی به تاریخ باستان ایران، گاه میتواند به نوعی «بازگشت به گذشته» منجر شود که از منظر او ممکن است مانع تحلیل واقعبینانهتر مسائل اجتماعی و فرهنگی حال حاضر ایران شود. او نگران است که این نگاه به گذشته سبب شود که برخی از مسائل جاری به حاشیه برود و یا نادیده گرفته شود.
از سوی دیگر، دکتر شروین وکیلی به رویکردی متفاوت قائل است. او به ارزشهای فرهنگی و تاریخی ایران باستان، از جمله نمادهایی مانند کوروش، اهمیت زیادی میدهد و معتقد است که این عناصر فرهنگی و تاریخی میتوانند به انسجام ملی و تقویت هویت ایرانی کمک کنند. از دیدگاه وکیلی، کوروش نه فقط یک شخصیت تاریخی، بلکه نماد مدارا، خردمندی و حقوق بشر در تاریخ ایران و جهان به شمار میرود و تجلیل از او میتواند الهامبخش نسلهای امروزی باشد.
این دو رویکرد نمایانگر دو نگاه متفاوت در برخورد با گذشته تاریخی ایران هستند: یک نگاه محتاط و نقادانه که نگران بازگشت به سنتها و گذشتهگرایی است و دیگری نگاهی که گذشته و نمادهای تاریخی را به عنوان منابع هویتی و فرهنگی برای حال و آینده میبیند.
دکتر شروین وکیلی، از یک سو، تاریخ را بهعنوان یک علم در نظر میگیرد. او باور دارد که میتوان با بهرهگیری از روشهای علمی، الگوها و قوانین خاصی را در روندهای تاریخی کشف کرد. از نگاه وکیلی، تاریخ نهتنها میتواند به ما در درک گذشته کمک کند، بلکه میتواند با ارائهی الگوهایی از رفتارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به ما بینشی دربارهی آینده بدهد. این نگرش مبتنی بر این فرض است که تاریخ میتواند به صورت علمی مطالعه شود، چرا که در آن عوامل و متغیرهای تکرارشونده و قاعدهمند وجود دارند.
در مقابل، دکتر حسن محدثی تاریخ را بهعنوان علم تجربی نمیپذیرد. او بر این باور است که تاریخ، برخلاف علوم تجربی، اساساً تفسیری است و تحت تأثیر ذهنیتها، باورها و پیشفرضهای مورخان قرار دارد. از نظر او، تاریخ بازتابی از شرایط فرهنگی و اجتماعی دوران مورخان است و نمیتوان آن را به صورت بیطرفانه و علمی بررسی کرد. محدثی به تأثیرات فرهنگی و ذهنی در تاریخنگاری اشاره دارد و معتقد است که بهدلیل همین عوامل، نمیتوان تاریخ را مشابه علوم دقیق دانست.
دیدگاه من نیز به نگرش دکتر محدثی نزدیکتر است. به نظر من، تاریخ عرصهای است که از عناصر انسانی، فرهنگی و ذهنی پر شده است. هنگامی که مورخان دربارهی یک واقعه نظر میدهند، همیشه تأثیراتی از محیط اجتماعی، باورها و حتی سلایق شخصی خود را در تحلیلهاشان وارد میکنند. همچنین، تفاوت تفسیرها و روایتهای مختلف تاریخی به ما نشان میدهد که نمیتوان بهسادگی آن را به صورت یک علم بیطرفانه و خنثی در نظر گرفت. به همین دلیل، با دکتر محدثی موافقم که تاریخ بیشتر به عنوان یک دانش انسانی و اجتماعی عمل میکند تا یک علم تجربی.
در نهایت، هر دو دیدگاه محدثی و وکیلی ارزشمند هستند و به ما کمک میکنند که با نگاهی جامعتر به تاریخ بنگریم. اما در عین حال، این تفاوتها ما را به چالش میکشند تا دربارهی ماهیت تاریخ و نقشی که در شکلدهی به هویت و درک ما از جهان ایفا میکند، تأمل بیشتری داشته باشیم.
#تاریخ
#کورش
#اسطوره
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#شروین_وکیلی
@NewHasanMohaddesi
✍نوشين بخش نيكفرد
دانشجوى دكترای جامعهشناسى فرهنگى
۱۲ آبان ۱۴۰۳
بحث و گفتوگو پیرامون تاریخ و نحوهی نگاه به آن همواره موضوعی پرچالش و جذاب در جامعهی علمی بوده است. دو تن از اندیشمندان معاصر، دکتر حسن محدثی و دکتر شروین وکیلی، در این زمینه دیدگاههای متفاوتی دارند که هر یک از زاویهای خاص به تاریخ و اهمیت آن مینگرند. من نیز با توجه به این دو دیدگاه و تجربهی خود، به نوعی درک و تحلیل رسیدهام که آن را با شما به اشتراک میگذارم.
دکتر حسن محدثی معمولاً از دیدگاهی انتقادی به موضوع کوروش و مفهوم ایران باستان نگاه میکند. او معتقد است که بزرگداشت کوروش و توجه افراطی به تاریخ باستان ایران، گاه میتواند به نوعی «بازگشت به گذشته» منجر شود که از منظر او ممکن است مانع تحلیل واقعبینانهتر مسائل اجتماعی و فرهنگی حال حاضر ایران شود. او نگران است که این نگاه به گذشته سبب شود که برخی از مسائل جاری به حاشیه برود و یا نادیده گرفته شود.
از سوی دیگر، دکتر شروین وکیلی به رویکردی متفاوت قائل است. او به ارزشهای فرهنگی و تاریخی ایران باستان، از جمله نمادهایی مانند کوروش، اهمیت زیادی میدهد و معتقد است که این عناصر فرهنگی و تاریخی میتوانند به انسجام ملی و تقویت هویت ایرانی کمک کنند. از دیدگاه وکیلی، کوروش نه فقط یک شخصیت تاریخی، بلکه نماد مدارا، خردمندی و حقوق بشر در تاریخ ایران و جهان به شمار میرود و تجلیل از او میتواند الهامبخش نسلهای امروزی باشد.
این دو رویکرد نمایانگر دو نگاه متفاوت در برخورد با گذشته تاریخی ایران هستند: یک نگاه محتاط و نقادانه که نگران بازگشت به سنتها و گذشتهگرایی است و دیگری نگاهی که گذشته و نمادهای تاریخی را به عنوان منابع هویتی و فرهنگی برای حال و آینده میبیند.
دکتر شروین وکیلی، از یک سو، تاریخ را بهعنوان یک علم در نظر میگیرد. او باور دارد که میتوان با بهرهگیری از روشهای علمی، الگوها و قوانین خاصی را در روندهای تاریخی کشف کرد. از نگاه وکیلی، تاریخ نهتنها میتواند به ما در درک گذشته کمک کند، بلکه میتواند با ارائهی الگوهایی از رفتارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به ما بینشی دربارهی آینده بدهد. این نگرش مبتنی بر این فرض است که تاریخ میتواند به صورت علمی مطالعه شود، چرا که در آن عوامل و متغیرهای تکرارشونده و قاعدهمند وجود دارند.
در مقابل، دکتر حسن محدثی تاریخ را بهعنوان علم تجربی نمیپذیرد. او بر این باور است که تاریخ، برخلاف علوم تجربی، اساساً تفسیری است و تحت تأثیر ذهنیتها، باورها و پیشفرضهای مورخان قرار دارد. از نظر او، تاریخ بازتابی از شرایط فرهنگی و اجتماعی دوران مورخان است و نمیتوان آن را به صورت بیطرفانه و علمی بررسی کرد. محدثی به تأثیرات فرهنگی و ذهنی در تاریخنگاری اشاره دارد و معتقد است که بهدلیل همین عوامل، نمیتوان تاریخ را مشابه علوم دقیق دانست.
دیدگاه من نیز به نگرش دکتر محدثی نزدیکتر است. به نظر من، تاریخ عرصهای است که از عناصر انسانی، فرهنگی و ذهنی پر شده است. هنگامی که مورخان دربارهی یک واقعه نظر میدهند، همیشه تأثیراتی از محیط اجتماعی، باورها و حتی سلایق شخصی خود را در تحلیلهاشان وارد میکنند. همچنین، تفاوت تفسیرها و روایتهای مختلف تاریخی به ما نشان میدهد که نمیتوان بهسادگی آن را به صورت یک علم بیطرفانه و خنثی در نظر گرفت. به همین دلیل، با دکتر محدثی موافقم که تاریخ بیشتر به عنوان یک دانش انسانی و اجتماعی عمل میکند تا یک علم تجربی.
در نهایت، هر دو دیدگاه محدثی و وکیلی ارزشمند هستند و به ما کمک میکنند که با نگاهی جامعتر به تاریخ بنگریم. اما در عین حال، این تفاوتها ما را به چالش میکشند تا دربارهی ماهیت تاریخ و نقشی که در شکلدهی به هویت و درک ما از جهان ایفا میکند، تأمل بیشتری داشته باشیم.
#تاریخ
#کورش
#اسطوره
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#شروین_وکیلی
@NewHasanMohaddesi
👍17❤5
♦️اسطوره چیست؟
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۳ آبان ۱۴۰۳
عنوان رسالهی دکترای من "نقش و کارکرد اجتماعی اسطوره در ایران پس از اسلام" بوده است. تمرکز کار بر اسطورهی هزاره بوده است. این کار را منتشر نکردم چون مایل بودم جنبشهای هزارهای اروپایی را هم بررسی کنم و نظریه ام را بیازمایم، اما هرگز مجال نیافتم.
حالا فکر کنم باید به همین شکل و بدون تغییر منتشر اش کنم. الان دیگر خود اش شبیه یک سند تاریخی شده است.
من رساله ام را در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۳ دفاع کردم. حالا وقتی کسی میگوید "کینگ کونگ و بتمن و اسپایدرمن و گودزیلا و ارباب حلقهها" هم اسطوره اند، انگار کل نظام آموزشی را بهسخره گرفته است.
داوران این رساله دکتر امیر نیکپی و دکتر حاتم قادری بوده اند.
#تاریخ
#کورش
#اسطوره
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#شروین_وکیلی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۳ آبان ۱۴۰۳
عنوان رسالهی دکترای من "نقش و کارکرد اجتماعی اسطوره در ایران پس از اسلام" بوده است. تمرکز کار بر اسطورهی هزاره بوده است. این کار را منتشر نکردم چون مایل بودم جنبشهای هزارهای اروپایی را هم بررسی کنم و نظریه ام را بیازمایم، اما هرگز مجال نیافتم.
حالا فکر کنم باید به همین شکل و بدون تغییر منتشر اش کنم. الان دیگر خود اش شبیه یک سند تاریخی شده است.
من رساله ام را در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۳ دفاع کردم. حالا وقتی کسی میگوید "کینگ کونگ و بتمن و اسپایدرمن و گودزیلا و ارباب حلقهها" هم اسطوره اند، انگار کل نظام آموزشی را بهسخره گرفته است.
داوران این رساله دکتر امیر نیکپی و دکتر حاتم قادری بوده اند.
#تاریخ
#کورش
#اسطوره
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#شروین_وکیلی
@NewHasanMohaddesi
👍9👌3❤1
♦️اسطوره چیست؟
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۳ آبان ۱۴۰۳
عنوان رسالهی دکترای من "نقش و کارکرد اجتماعی اسطوره در ایران پس از اسلام" بوده است. تمرکز کار بر اسطورهی هزاره myth of millenium بوده است. این کار را منتشر نکردم چون مایل بودم جنبشهای هزارهای اروپایی را هم بررسی کنم و نظریه ام را بیازمایم، اما هرگز مجال نیافتم.
حالا فکر کنم باید به همین شکل و بدون تغییر منتشر اش کنم. الان دیگر خود اش شبیه یک سند تاریخی شده است.
من رساله ام را در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۳ دفاع کردم. حالا وقتی کسی میگوید "کینگ کونگ و بتمن و اسپایدرمن و گودزیلا و ارباب حلقهها" هم اسطوره اند، انگار کل نظام آموزشی را بهسخره گرفته است.
داوران این رساله دکتر امیر نیکپی و دکتر حاتم قادری بوده اند.
🔻شرح تصاویر: عنوان و فهرست رسالهی دکتری
#تاریخ
#کورش
#اسطوره
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#شروین_وکیلی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۳ آبان ۱۴۰۳
عنوان رسالهی دکترای من "نقش و کارکرد اجتماعی اسطوره در ایران پس از اسلام" بوده است. تمرکز کار بر اسطورهی هزاره myth of millenium بوده است. این کار را منتشر نکردم چون مایل بودم جنبشهای هزارهای اروپایی را هم بررسی کنم و نظریه ام را بیازمایم، اما هرگز مجال نیافتم.
حالا فکر کنم باید به همین شکل و بدون تغییر منتشر اش کنم. الان دیگر خود اش شبیه یک سند تاریخی شده است.
من رساله ام را در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۳ دفاع کردم. حالا وقتی کسی میگوید "کینگ کونگ و بتمن و اسپایدرمن و گودزیلا و ارباب حلقهها" هم اسطوره اند، انگار کل نظام آموزشی را بهسخره گرفته است.
داوران این رساله دکتر امیر نیکپی و دکتر حاتم قادری بوده اند.
🔻شرح تصاویر: عنوان و فهرست رسالهی دکتری
#تاریخ
#کورش
#اسطوره
#اسطورهسازی
#اسطورهزدایی
#شروین_وکیلی
@NewHasanMohaddesi
👍5❤2
♦️از تبریجویی از شریعتیست بودن تا حمله به ناقد شریعتی و ناقد شریعتیسم
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ آذر ۱۴۰۳
پسلرزههای نقد ام به اسطورهسازیهای دینیی دکتر علی شریعتی ادامه دارد. این نقد شریعتیستهای عزیز و غیر عزیز و بههنگام و نابههنگام را به تکاپو انداخته است.
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/11582
برخی از شریعتیست بودن تبری جسته اند و میجویند و برخی نیز حمله به خود ناقد را آغاز کرده اند. برخی از مخاطبان نیز به دلیل تداوم بحث از شریعتی در کانال زیر سقف آسمان، کانال را ترک کرده اند. اینک شما را به مطالعهی دو متن متفاوت در همین باره جلب میکنم:
🔸واکنش مجدد دکتر احمد فعال
https://t.iss.one/bayane_azadi/3376
🔸واکنش دکتر محمدحسن علایی
https://t.iss.one/bijanabdolkarimi/10859
#شریعتیست
#شریعتیسم
#احمد_فعال
#اسطورهسازی
#محمدحسن_علایی
#شریعتیست_بههنگام
#شریعتیست_با_تاخیر
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ آذر ۱۴۰۳
پسلرزههای نقد ام به اسطورهسازیهای دینیی دکتر علی شریعتی ادامه دارد. این نقد شریعتیستهای عزیز و غیر عزیز و بههنگام و نابههنگام را به تکاپو انداخته است.
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/11582
برخی از شریعتیست بودن تبری جسته اند و میجویند و برخی نیز حمله به خود ناقد را آغاز کرده اند. برخی از مخاطبان نیز به دلیل تداوم بحث از شریعتی در کانال زیر سقف آسمان، کانال را ترک کرده اند. اینک شما را به مطالعهی دو متن متفاوت در همین باره جلب میکنم:
🔸واکنش مجدد دکتر احمد فعال
https://t.iss.one/bayane_azadi/3376
🔸واکنش دکتر محمدحسن علایی
https://t.iss.one/bijanabdolkarimi/10859
#شریعتیست
#شریعتیسم
#احمد_فعال
#اسطورهسازی
#محمدحسن_علایی
#شریعتیست_بههنگام
#شریعتیست_با_تاخیر
👍6❤1👎1
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
💥نکتهای ارزشمند درباره دیدگاه جناب محدثی در خصوص مساله اسطورهسازی از میراث اسلامی
هادی حکیم شفایی
✍جناب محدثی، استاد بزرگوار جامعهشناسی، پیش از این، در یادداشتها و مقالات تلگرامی و در سخنرانیهای خود، در خصوص میراث اسلامی ما چنین عنوان میکرد که 'شریعتی از میراث اسلامی ما اسطورهسازی کرده است'، دقت بفرمایید، 'اسطورهسازی کرده است'. پس از نقدهایی که نگارنده برای ایشان فرستادم و عنوان نمودم که شریعتی در جای جای آثار خود به صراحت عنوان میکند که 'علی، مافوق انسان نیست؛ انسان مافوق است' ایشان در نشست اخیر شریعتی پس از شریعتی، خوشبختانه بطور ظریف و زیرپوستی، دیدگاه سابق خود را اصلاح نمودند و عنوان کردند که 'شریعتی، اسطورهها را از آسمان به زمین آورد ولی....'، ایشان ادامه میدهد که 'ولی....پای اسطورهها را بر روی زمین نگذاشت؛ پای آنها را بالاتر از زمین قرار داد!' باز هم ارزشمند هست که ایشان در ضمیر خود واقعیتگریز نیست و تلاش میکند نقدهای موثر را اعمال نماید اما در مقام تحلیل و استدلال، باید همچنان پرسید که سرانجام، شریعتی، اسطورهسازی کرده یعنی آنچه اسطوره نبوده است را اسطوره کرده یا از اسطوره بودنِ اسطورهها کاسته است؟ دادههایی که از عمدهی آثار شریعتی بدست میآید، در کنار هم حاکی از آن است که اسطورههای میراث اسلامی، از پیش وجود داشتند و در طی بیش از هزار سال، در کشاکش حوادث و در معرض عقاید گوناگون، ساخته شده بودند. او اسطورهها را با رویکردی نقاد، در حد ظرفیت زمانه و جهان فکری آن دوران، به الگوهایی قابل پیروی اما باشکوه تبدیل نمود. لذا این نقد همچنان بر دیدگاه اصلاح شدهی جناب محدثی وارد است که با شاخص زمان و سیر تحول اندیشه، نمیتوان هم ادعا نمود که از این شخصیتها اسطورهسازی شده و هم همزمان ادعا نمود که اسطورهها از آسمان به زمین آورده شده اند! این دو نظر، متعارضاند.
#اسطورهسازی
#الگوسازی
#ظرفیت_زمانه
#جهان_فکری
#شریعتی
#حسن_محدثی
https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls
#علی_شریعتی
#بهزاد_باغیدوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
💥نکتهای ارزشمند درباره دیدگاه جناب محدثی در خصوص مساله اسطورهسازی از میراث اسلامی
هادی حکیم شفایی
✍جناب محدثی، استاد بزرگوار جامعهشناسی، پیش از این، در یادداشتها و مقالات تلگرامی و در سخنرانیهای خود، در خصوص میراث اسلامی ما چنین عنوان میکرد که 'شریعتی از میراث اسلامی ما اسطورهسازی کرده است'، دقت بفرمایید، 'اسطورهسازی کرده است'. پس از نقدهایی که نگارنده برای ایشان فرستادم و عنوان نمودم که شریعتی در جای جای آثار خود به صراحت عنوان میکند که 'علی، مافوق انسان نیست؛ انسان مافوق است' ایشان در نشست اخیر شریعتی پس از شریعتی، خوشبختانه بطور ظریف و زیرپوستی، دیدگاه سابق خود را اصلاح نمودند و عنوان کردند که 'شریعتی، اسطورهها را از آسمان به زمین آورد ولی....'، ایشان ادامه میدهد که 'ولی....پای اسطورهها را بر روی زمین نگذاشت؛ پای آنها را بالاتر از زمین قرار داد!' باز هم ارزشمند هست که ایشان در ضمیر خود واقعیتگریز نیست و تلاش میکند نقدهای موثر را اعمال نماید اما در مقام تحلیل و استدلال، باید همچنان پرسید که سرانجام، شریعتی، اسطورهسازی کرده یعنی آنچه اسطوره نبوده است را اسطوره کرده یا از اسطوره بودنِ اسطورهها کاسته است؟ دادههایی که از عمدهی آثار شریعتی بدست میآید، در کنار هم حاکی از آن است که اسطورههای میراث اسلامی، از پیش وجود داشتند و در طی بیش از هزار سال، در کشاکش حوادث و در معرض عقاید گوناگون، ساخته شده بودند. او اسطورهها را با رویکردی نقاد، در حد ظرفیت زمانه و جهان فکری آن دوران، به الگوهایی قابل پیروی اما باشکوه تبدیل نمود. لذا این نقد همچنان بر دیدگاه اصلاح شدهی جناب محدثی وارد است که با شاخص زمان و سیر تحول اندیشه، نمیتوان هم ادعا نمود که از این شخصیتها اسطورهسازی شده و هم همزمان ادعا نمود که اسطورهها از آسمان به زمین آورده شده اند! این دو نظر، متعارضاند.
#اسطورهسازی
#الگوسازی
#ظرفیت_زمانه
#جهان_فکری
#شریعتی
#حسن_محدثی
https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls
#علی_شریعتی
#بهزاد_باغیدوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️ارتقای جنگجوی جهانگشای چندخداپرست تا حد پیامبری در صدا و سیما توسط یک روحانی
✍حسن محدثیی گیلوایی
۷ فروردین ۱۴۰۴
از جمله اتهاماتی که به من در نقد اسطورهسازی از کورش و داریوش وارد میشد و میشود این است که حکومتی هستی.
حالا تلویزیون رسمیی کشور هم به جمع اسطورهسازان از کورش پیوستند و به او وجاهت قرآنی هم بخشیدند.
کورش خود اش امپراتور و پادشاه بود و حکومتی بود. حکومتهای عصر ما هم او را تقدیس کرده اند. اما جالب این است که منتقدان اسطورهپردازی از او، حکومتی معرفی میشوند!
#کورش
#ذوالقرنین
#تلویزیون
#اسطورهسازی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۷ فروردین ۱۴۰۴
از جمله اتهاماتی که به من در نقد اسطورهسازی از کورش و داریوش وارد میشد و میشود این است که حکومتی هستی.
حالا تلویزیون رسمیی کشور هم به جمع اسطورهسازان از کورش پیوستند و به او وجاهت قرآنی هم بخشیدند.
کورش خود اش امپراتور و پادشاه بود و حکومتی بود. حکومتهای عصر ما هم او را تقدیس کرده اند. اما جالب این است که منتقدان اسطورهپردازی از او، حکومتی معرفی میشوند!
#کورش
#ذوالقرنین
#تلویزیون
#اسطورهسازی
@NewHasanMohaddesi
👍21👎3🤣3👌1