زیر سقف آسمان
10.1K subscribers
3.02K photos
673 videos
429 files
3.33K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
♦️[نقد گفتار محدثی در باره‌ی نزاع کدیور-سروش] / ۲

✍️ غلامعلی امامی مقدم
۲۹ مرداد ۱۴۰۱

در اینکه کدیور، مرد دین است، شکی نیست اما اولا نمی‌دانم چرا بجای عبارت "کارشناس دینی " در بیان آقای محدثی از عبارت "کارگزار دینی " استفاده شده است؟ آیا تعریضی در این عبارت نهفته است؟ و ثانيا اظهار اینکه (فقهی می‌اندیشد و همچنان مدافع فقه اسلامی است و برگزیدن عنوان نواندیشی دینی بنیان‌های فکری ایشان را دگرگون نمی‌کند ) بار منفی قابل توجهی از آن استشمام می‌شود درحالی که دفاع از فقه اسلامی نه تنها جرم نیست بلکه وظیفه است و حتی برای شخص آقای دکتر محدثی هم بعنوان یک مسلمان مطلوب می‌باشد ، همه سخن در مورد فقه دراینست که اولا آیا حوزه فقه صرفا درخصوص عبادات و شبه عبادات مثل ماکولات و مشروبات و البسه است یا اینکه معاملات و قضاوت راهم شامل می‌شود؟ و ثانيا اگر شامل معاملات هم بشود ایا می تواند جایگزین قانون شود یا صرفا در مورد امور فردی است؟ یعنی درحقیقت بحث فقه حداقلی یا حداکثری؟

و ثالثا اینکه برای به روز کردن فقه و تطبیق آن با زمان و مکان آیا همین اصول فقه فعلی کفایت می‌کند یا اینکه باید دراصول هم اجتهاد صورت پذیرد و از قواعد زبان‌شناسی مدرن و هرمنوتیک جدید هم بهره برد؟ می‌بینیم که در حواشی فقه بحث‌های فراوانی هست اما در اصل فقه که بعنوان بخشی از معارف اسلامی، درکنار اعتقادات و اخلاق قاعدتا همه ما باید مدافع باشیم ،بنابراین مدافع فقه بودن آقای کدیور، بار منفی برای ایشان ندارد هرچند که مواجهه ایشان با دکتر سروش، بیشتر کلامی است تا فقهی.

اما شگفت آورتر اینکه جناب محدثی، آقای کدیور را بدلیل عدم انتشار رساله عملیه و نداشتن مقلد، مادون فقیه و شبه فقیه معرفی می کند در حالی که اولا این دو خصوصیت از صفات مرجعیت است نه فقاهت و ما فقهای بسیار زیادی داشته و داریم که به هردلیلی وارد عرصه مرجعیت نشده‌اند و این موضوع هیچگونه خدشه‌ای به فقاهت آنها وارد نمی سازد و مثلا فقیه عالی رتبه ای مثل آیت الله اراکی که استاد برخی از مراجع هم بوده‌اند تا سن کهولت وارد عرصه مرجعیت نشده بود تا سالهای آخر عمر به انتشار رساله عملیه دست زد بنابراین دراینکه آقای کدیور فقیه بسیار برجسته ای است که از برخی از مراجعی که از بردن نام آنها معذورم اعلم و افقه هستند تردیدی نیست و کلماتی مثل مادون فقه یا شبه فقیه بنظر مناسب نمی‌آید هرچند که در مباحث علمی آنچه مطرح است استدلال و"ماقال" است نه "من قال"

در آخر لازم می‌دانم دو مطلب دیگر را مطرح کنم که شاید مفید باشد. اول اینکه روشنفکری دینی بنظر پارادوکسیکال می‌آید چون پایه اساسي روشنفکری برعقل است و مقید کردن به دین نوعی تعارض درونی ایجاد می‌کند یعنی روشنفکری قاعدتا مقید به هیچ امردیگری از جمله دین نمی‌شود و همان عنوان نواندیشی دینی مناسبتر میباشد.

دوم اینکه دکتر محدثی آقای کدیور را ترمیم گرای دینی(بخوانید اصلاحگر دینی که می‌تواند ترجمه ای برای نواندیشی دینی باشد ) دانست و کارآقای دکتر سروش را بازسازی دینی(بخوانید تجدد نظر طلبی دینی ) خواند که به نظرمن این موضوع همان چیزی است که کدیور در مورد سروش گفته است با یک تغییر عبارتی کوتاه چراکه ما در امر دین بازفهمی که نتیجه آن تفسیر و قرائت جدید(البته مبتنی بر مبانی قرآن و سنت ) است داریم اما بازسازی نداریم، بازسازی یعنی همان تجدید نظر طلبی یا آوردن دین جدید با نام قبلی.



🔸محدثی: از آقای امامی مقدم عزیز بسیار سپاس‌گزار ام! محتوای مطلب ایشان به‌گونه‌ای است که نیازی به ارائه‌ی پاسخ تفصیلی نمی‌بینم.

در این‌جا فقط عرض می‌کنم دکتر کدیور در مقام «یک شبه‌‌فقیه متولی‌ی دین» ظاهر شده است و من چنین مقامی را شایسته‌ی یک متفکر دینی نمی‌دانم. ایفا کردن هم‌زمان دو نقش «فقیه متولی‌ی دین» و «متفکر دینی» ناهم‌ساز است: می‌شود «شبه فقیه». بنابراین، آقای دکتر کدیور می‌بایست تکلیف خود را بین این دو روشن کند: آیا می‌خواهد در نقش «فقیه متولی‌ی دین» ظاهر شود و عیار دین‌داری‌ی این و آن را بسنجد یا می‌خواهد در مقام یک «متفکر دینی» نقش ایفا کند.

کافی است به خشم و خروش و هیجانات آقای کدیور در نقدهای‌شان توجه کنید تا دریابید چه می‌گویم. هم مبانی‌ی نظری‌ی آقای کدیور در این بحث سست است و هم سنخ‌شناسی‌ی وی از جریانات اسلامی مسأله‌دار است و هم رفتار ایشان به هیچ‌وجه شایسته نیست. جامعه‌شناس دین به همه‌ی این موارد می‌پردازد و من فعلاً فقط به رفتار «متولّیانه و شبه‌فقیهانه‌ی کدیور» پرداخته ام.


#کدیور
#شبه‌فقیه
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
♦️پاسخ به محدثی

✍️ غلامعلی امامی مقدم
۲۹ مرداد ۱۴۰۱

بنظر من، داوری جناب دکتر محدثی فاصله زیادی با یک داوری منطقی و محققانه دارد، ایشان هم دراستعمال کلمه شبه فقیه و هم در قرین سازی دو مفهوم فقیه با متولی دینی و عدم تفکیک بین تعریف علمی فقیه از تعریف تاریخی فقیه و هم در موضوع جدا نبودن کار متفکر دینی از بیان توصیفی خروج گفتارهای دیگران از حوزه نواندیشی دینی بگونه‌ای سخن گفته اند که چندان منطقی نیست و به اضافه اینکه وقتی می گویند مبانی نظری آقای کدیور سست است، باید اثبات شود و تک‌تک استدلال‌های آقای کدیور توسط جناب محدثی محک علمی بخورد ولی به هر حال اگر ایشان تشخیص می‌دهند که نیازی به توضیح ندارد مختارند مجددا از توجهی که به نوشته حقیر کرده اند.

سپاسگزارم


🔸محدثی: من هم از لطف شما تشکر می‌کنم! شاید مجالی دست بدهد و بعد من نشان بدهم چرا مبانی‌ی بحث آقای کدیور سست است و سنخ‌شناسی‌اش از گرایش‌های اسلامی در ایران معاصر مسأله‌دار است و چرا ایفای هم‌زمان دو نقش فقیه و متفکر دینی وضعی متعارض به بار می‌آورد و از فرد «شبه‌فقیه» می‌سازد و نه فقیه و نه متفکر دینی.


#کدیور
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
♦️اندیشه‌ی زیسته شده و اندیشه‌ی وارداتی: اندیشه‌ای که وجدان انسان ایرانی را درگیر و متحول می‌کند

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۸ بهمن ۱۴۰۱

من از اندیشه‌ی زیستنی سخن می‌گویم نه از اندیشه‌ی وارد کردنی. چنین اندیشه‌ای حتا آموختنی هم نیست. در کتاب‌ها هم نیست. اندیشه‌ی زیستنی از مجرای زیستن حاصل می‌شود. نیازمند دگرشد وجدان و جهان درون است. اندیشه‌ی زیستنی رسیدنی از مجرای زیستن می‌خواهد. تقلید کردنی نیست.

قرن‌هایی است که ما فاقد فلسفه‌ایم. فلسفه‌ها را نیز وارد کرده ایم: مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، هایدگریسم، و .... قرن‌ها است فیلسوفی نداشته‌ایم که جهان ما را زیسته باشد و آن را فلسفیده باشد. این دیگر چیزی نیست که وارد کردنی باشد. ما نیازمند فلسفیدنی ریشه‌دار در زیستن‌مان هستیم. تنها چنین اندیشیدنی است که می‌تواند راهی برای ما باز کند. این است که من به همین روشن‌فکری‌ی دینی‌ی مساله‌دار (با آن‌که بیرون از آن می‌اندیشم) بیش‌تر احترام می‌گذارم تا به هایدگریسم یا کانتیسم موجود. این ربطی به کلیشه‌هایی چون رابطه با سنت هم ندارد. اندیشه‌ی زیسته شده می‌تواند سنت قدمایی را هم درنوردد و راه‌گشا به سوی سنتی نو باشد و رخنه‌ای بدان سو بگشاید.

چنین چیزی ناظر به نفی اندیشه‌های دیگران نیست. اندیشه‌ی زیسته‌شده در جهان ما است که می‌تواند از ره‌گذر رسوخ به وجدان انسان ایرانی جهان ما را متحول کند و ما را در تاریخ‌مان و زیستن‌مان متحول کند.

#فلسفه
#هایدگریسم
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
Forwarded from تحکیم ملت
♦️اندیشه‌ی زیسته شده و اندیشه‌ی وارداتی: اندیشه‌ای که وجدان انسان ایرانی را درگیر و متحول می‌کند

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۸ بهمن ۱۴۰۱

🔻من از اندیشه‌ی زیستنی سخن می‌گویم نه از اندیشه‌ی وارد کردنی. چنین اندیشه‌ای حتا آموختنی هم نیست. در کتاب‌ها هم نیست. اندیشه‌ی زیستنی از مجرای زیستن حاصل می‌شود. نیازمند دگرشد وجدان و جهان درون است. اندیشه‌ی زیستنی رسیدنی از مجرای زیستن می‌خواهد. تقلید کردنی نیست.

🔻قرن‌هایی است که ما فاقد فلسفه‌ایم. فلسفه‌ها را نیز وارد کرده ایم: مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، هایدگریسم، و .... قرن‌ها است فیلسوفی نداشته‌ایم که جهان ما را زیسته باشد و آن را فلسفیده باشد. این دیگر چیزی نیست که وارد کردنی باشد. ما نیازمند فلسفیدنی ریشه‌دار در زیستن‌مان هستیم. تنها چنین اندیشیدنی است که می‌تواند راهی برای ما باز کند. این است که من به همین روشن‌فکری‌ی دینی‌ی مساله‌دار (با آن‌که بیرون از آن می‌اندیشم) بیش‌تر احترام می‌گذارم تا به هایدگریسم یا کانتیسم موجود. این ربطی به کلیشه‌هایی چون رابطه با سنت هم ندارد. اندیشه‌ی زیسته شده می‌تواند سنت قدمایی را هم درنوردد و راه‌گشا به سوی سنتی نو باشد و رخنه‌ای بدان سو بگشاید.

🔻چنین چیزی ناظر به نفی اندیشه‌های دیگران نیست. اندیشه‌ی زیسته‌شده در جهان ما است که می‌تواند از ره‌گذر رسوخ به وجدان انسان ایرانی جهان ما را متحول کند و ما را در تاریخ‌مان و زیستن‌مان متحول کند.

#فلسفه
#هایدگریسم
#روشن‌فکری_دینی

📌رسانه تحلیلی_ خبری تحکیم ملت👇

🆔️@tahkimmelat
♦️[ما و فقدان پرسش‌گری: در باب اندیشه‌ی وارداتی]

✍️ مجید یونسیان
۲۹ بهمن ۱۴۰۱

جامعه و مردمی که امکان و توانایی پرسش نداشته باشند امکان و توان زیست فلسفی هم ندارند۔ فلسفه و حتی علم از پرسش و تردید زاده می‌شود۔ چرا ما این توانایی را از دست داده ایم؟ چرا قدرت و توان تولید علم انسانی نداریم؟ آیا این همه بحران کافی نیست که یک جایی توقف کنیم و بپرسیم چرا؟

نیهلیسم نیچه و هایدگر پاسخ به پرسش درباره‌ی بحران وجودی انسان در مدرنیته است که برای خروج از بحران بدنبال راه حل است. من کاملا با دکتر محدثی موافقم که تلاش برخی از اندیشمندان ایرانی برای یافتن پاسخ به چرایی وجود بحران‌های درونی جامعه، چه در عرصه‌ی نظر و چه در عرصه‌ی عمل، ارجح‌تر از [تلاش] کسانی است که ترجمان نوع اندیشیدن و مبدع تغییراتی برای انطباق نوع تفکر زیستی و فلسفی غرب اند۔

من سالهاست که به این موضوع فکر می کنم که آیا محیط، زمان و مکانی که ما در آن زیست می‌کنیم، در نوع زیست فکری ما اثر داشته است؟ آیا آن‌چه حوادث تاریخی همچون حمله‌ی مغول و حمله‌ی اعراب است که در انسداد پرسش‌گری انسان ایرانی موثر بوده است؟ آیا رابطه‌ای بین زیست مومنانه و ایدئولوژیک ما و پرسش‌گری وجود دارد؟ آیا می‌توان پرسش‌های جدیدی طرح کرد؟ و آیا پرسش‌ها و تردیدهای ما پاسخ‌هایی تکراری دارد؟ و آیا اساسا میان پرسش‌های انسان در جامعه مرز مشترکی است یا هر انسانی به اعتبار موقعیت طبیعی، زمان و نیاز پرسش‌های خاص و منحصر به‌فرد می‌تواند داشته باشد؟

ذهن انسان ایرانی نیاز دارد که دائم پرسش گری را بیاموزد و از تصلب رهایی یابد ذهن انسان ایرانی ذهن سرکوب شده ای است که هراس از پرسشگری او را منکوب و متوقف و ساکن کرده است. می ترسد بپرسد چون می ترسد ایمان و باورش از بین برود. چون فرا گرفته است که بر باورهایی باید استوار باشد که رمز رستگاری است و این رستگاری خیالی است که موجب توقف پرسشگری شده است۔


#فلسفه
#هایدگریسم
#روشن‌فکری_دینی
#اندیشه‌ی_وارداتی
#اندیشه‌ی_زیسته‌شده
@NewHasanMohaddesi
♦️در باب روشنفکر دینی: تمایز دو وجه اندیشه‌ورزانه و تاریخی

✍️ دکتر مسعود وفایی
۲۹ بهمن ۱۴۰۱

به نظر من این مفهوم و افرادی که به آن تعلق دارند را از دو بعد می‌توان بررسید: بعد اندیشه‌ورزی و بعد تاریخی.

از لحاظ اندیشه، این مفهوم به همان اندازه غریب و نامأنوس است که مفهومی به نام "علوم انسانی اسلامی". علوم انسانی اسلامی، ورژن درون حکومتی روشنفکری دینی است. اینکه روشنفکران دینی سعی کردند با جعل اصطلاح کمکی "نواندیش دینی"، تناقض‌آمیز بودن مفهوم روشنفکر دینی را برطرف کنند نشان‌دهنده آن است که خودشان هم خوب پی برده‌اند به اینکه مفهوم روشنفکری دینی تا چه حد مغلطه‌آمیز است. روشنفکر، روشنفکر است. روشنفکری خودش صفت است. صفت که صفت برنمی‌دارد. روشنفکر محصولی از محصولات جهان مدرن است که نه تنها نسبت به سنت یا مدرنیسم، بلکه اصولا نسبت به هر نوع تفکری موضع انتقادی دارد. و تبعا نسبت به دین هم همینطور. یعنی چه که بگوییم روشنفکری دینی؟ گذشت دوره‌ای که می‌شد مانند ابوعلی‌سینا، مسایلی را حوالت داد به غیر. شاید اگر خودشان را روشنفکران دین‌دار معرفی می‌کردند هنوز بهتر بود. روشنفکر دین‌دار فردی است که حوزه خصوصی‌اش را تا جایی که می‌تواند از رفتارش در حوزه عمومی جدا می‌کند. البته هیچ اعتقادی اعم از سنتی یا مدرن نیست که در رفتار آدم‌ها سرریز نکند، اما تلاش برای تفکیک حوزه‌ای یا تلاش برای چیزی مثل اپوخه، همپای خود مفهوم روشنفکری، در جهان مدرن پرورش یافته‌ است و لذا دست روشنفکر خالی نیست برای تفکیک حوزه‌ای و یا اپوخه. یک روشنفکر دین‌دار در عرصه عمومی سکولار است، اما در عرصه خصوصی، مناسک دینی و اعتقادش به مجموعه باورهای دینی‌اش را حفظ می‌کند و همواره، در یک جهاد همیشگی و صرف نظر از میزان توفیقش، تلاش صادقانه‌ای می‌کند تا این دو حوزه را از هم سوا کند. اما روشنفکر دینی تماما تناقض است. شبیه علم انسانی اسلامی است. شبیه جامعه‌شناسی علوی است. و ....

اما در بعد تاریخی قضیه فرق می‌کند. به همان نسبت که روشنفکری دینی در بعد اندیشه تناقض‌آمیز است، بلکه به مراتب بیشتر از آن، روشنفکری دینی در بعد تاریخی یک ضرورت بود. در واقع روشنفکری دینی، جریانی بود که با شهامت و‌ جسارت، جریان اعتزالی (که اتفاقا باید در تشیع قدرتمندتر می‌بود و در قرون اخیر ضعیف‌تر شد) را به کانون دین برگرداند. روشنفکری دینی به بهترین شکل ممکن، روش‌هایی برای تقویت عقل در بررسی دین آفرید. روشنفکر دینی، به لحاظ احساسی، تعلق خاطر به دین داشت اما ضرورت عقل را دریافته بود. درست است که به لحاظ احساسی نتوانست دل از ایمانش بکند، اما در ترجیح عقل هرگز تعلل نکرد. آدمی، فقط عقل نیست. حتی کانت هم زیبایی‌شناسی را رسمیت می‌دهد. نمی‌توانیم به سادگی به افراد دستور دهیم دست از عواطف و احساسات‌شان بشویند. اگر سختی دل کندن از علایق و اعتقادات را تجربه کرده باشیم بهتر درمی‌یابیم که جریان روشنفکری دینی چه شهامتی و چه جسارتی به خرج داد در برگرداندن چراغ عقل بر روی دین. و البته نباید از شهامت دیگر آنها یعنی گشودگی کامل آنها در برابر علم به طور کلی و علوم انسانی به طور خاص غافل شد.

روشنفکری دینی یک ضرورت تاریخی بود و البته حالا که دارد رخت برمی‌بندد، باید در کارنامه‌ی حمل این ضرورت تاریخی، نمره هجده به آنها داد. آن دو نمره به خاطر پاسخ اشتباه آنها به سوال "عرصه سیاست" بود که البته حل شد. اما سایر مسایل را با نمره عالی حل کردند و رسالت تاریخی‌شان را به خوبی انجام دادند. در تاریخ به خوبی از آنها یاد خواهد شد.


#فلسفه
#هایدگریسم
#روشن‌فکری_دینی
#اندیشه‌ی_وارداتی
#اندیشه‌ی_زیسته‌شده
@NewHasanMohaddesi
♦️اندیشه و تحول وجدان: پاسخی به دکتر محمدی

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۹ بهمن ۱۴۰۱

از دوست و برادر عزیز ام دکتر رحیم محمدی به خاطر توجه به این بحث و ورود به آن بسیار تشکر می‌کنم و نکاتی را برای ایضاح بیش‌تر فکر اولیه‌ام می‌نگارم. امیدوار ام این گفت‌وگوها ثمربخش باشد!

مراد من از اندیشه‌ی متحول کننده‌ی وجدان چیست؟ آدمی به یک تعبیر سه ساحت دارد: ساحت شناختی، ساحت ابرازی، و ساحت هنجارین. در یک نام‌گذاری‌ی دیگر این سه ساحت عبارت اند از: دانستن، بودن، و انجام دادن. بین این سه ساحت همیشه حدی از شکاف وجود دارد. همیشه آن‌چه آدمی می‌داند، الزاما به بودنی جدید نمی‌انجامد و بودن‌های جدید آدمی نیز الزاما در عمل او ریزش نمی‌کنند.

مراد من از اندیشه و اندیشیدنی که وجدان آدمی را تغییر دهد، آن اندیشه و اندیشیدنی است که هر سه ساحت آدمی را متحول کند: شناخت تازه‌ای به او بدهد، بودنی جدید نصیب‌اش کند، و کردار و اخلاق او را دگرگون سازد.

گاهی ما کتابی را می‌خوانیم یا پای صحبت فلسفه‌دانی می‌نشینیم و چیزهای کاملا تازه‌ای می‌آموزیم. در این وضع، به‌لحاظ شناختی تغییر می‌کنیم. اما نه در بودن‌ و درونیات‌ و احساسات و عواطف‌مان تغییری رخ می‌دهد و نه در عمل ما. گاهی اما اثری را می‌خوانیم و فکرمان تغییر می‌کند و علاوه بر آن همه‌ی وجودمان درگیر می‌شوند و آن فکر تازه ما را رها نمی‌کند. ذرّه‌ذرّه، احساسات و عواطف ما نیز متأثّر می‌شوند و بودن و زیستن‌مان تغییر می‌کند و حتّا به‌تدریج اعمال و کردار ما نیز تغییر می‌کند.

این آن‌چیزی است که من می‌گویم: اندیشه و اندیشیدنی که وجدان ما را متحول کند یا به‌عبارتی دیگر، هم دانستن ما را تغییر دهد و هم بودن و زیستن‌مان را و هم اعمال و کردار ما را متحوّل کند.

حال می‌پرسم کدام اندیشه با ما چنین می‌کند؟ اندیشه‌ی وارداتی یا اندیشه‌‌ی زیسته شده در جهان ما؟ من فکر می‌کنم اندیشه‌ی زیسته‌شده در جهان (یعنی اندیشه‌ای که محصول زیستن در جهان ما است و با تجربه‌های زیسته‌ی ما و نظام‌های معرفتی‌ی ما و با هویت و عواطف ما و با زیست جهان ما نسبتی وثیق دارد) بیش‌تر مستعد آن است که وجدان ما (کلیت هستی‌ی ما) را متحوّل کند. با چنین تحولی است که جهان درونی‌ی ما تغییر می‌کند و ما نیز مستعد آن می‌شویم که جهان بیرونی‌مان را تغییر دهیم. البته گاهی جهان بیرونی‌ی ما زودتر تغییر می‌کند. حالا ما باز هم نیاز به اندیشه‌ای داریم که جهان درونی‌ی ما را تغییر دهد و جهان درونی و بیرونی‌ی ما قدری هم‌ساز بشوند.

حالا من پرسشی از برادر عزیز ام آقای محمدی دارم. من قدری شما را می‌شناسم و شک ندارم که شما هم مثل من در این عمر کوتاه دچار تحولات جدی شده اید. پرسش‌ام از شما این است که کدام اندیشه‌ها شما را دچار تحول اساسی کرده است و شما را از یک مرحله‌ی رحیم محمدی بودن به مرحله‌ی دیگر برده است و داستان زنده‌گی‌تان را دچار تحول اساسی کرده است؟

می‌دانید چه کسی دست مرا گرفته و مرا دچار تحول اساسی کرده است و من این‌جا که هستم را مدیون او می‌دانم؟ یک روشن‌فکر به‌اصطلاح دینی به نام علی‌ی شریعتی. اندیشه‌ی مندرج در آثار او سرآغاز تحول اساسی‌ی من بوده است؛ درست در سن ۱۹ ساله‌گی. با آن‌که اینک از او عبور کرده ام و نقدهای بسیار به او دارم، اما سرآغاز تحول فکری و وجودی‌ی من ریشه در مطالعه‌ی آثار او دارد. من اینک با تعبیر «روشن‌فکری‌ی دینی» و درستی یا نادرستی‌ی آن کاری ندارم. برخی دائماً و گاه به‌نحو لج‌بازانه ما را متوجه مناقشه‌آمیز بودن این تعبیر می‌کنند. من با آثار و افکار کسانی کار دارم که به‌غلط یا درست به این عنوان متصّف شده اند. لطفاً لج‌بازی را کنار بگذاریم و واقعیت جامعه‌شناختی‌ی این پدیده را ببینیم.

اکنون پرسش من این است: چه کسی و کدام اندیشه‌ای با شما چنین کرده است آقای محمدی‌ی عزیز؟ اندیشه‌های هگل یا مارکس یا کانت یا هایدگر؟ یا اندیشه‌های یک متفکر ایرانی؟ من فکر می‌کنم برخی از آنان را می‌شناسم، اما منتظر توضیح شما می‌مانم.

این پرسش البته ظاهراً متوجه شما است. اما من این پرسش را از همه‌ی مخاطبان عزیز می‌پرسم: کدام اندیشه، افکار و بودن و زیستن و منش و کنش شما را تغییری اساسی داده است؟ من این پرسش را از دکتر جباری‌ی عزیز که در این بحث‌ها به‌طور نهفته حضور دارد، هم می‌پرسم. می‌دانم که او نیز دچار تحولات جدی شده است. چه روندی از زنده‌گی و اندیشه‌ورزی ایشان را تغییر اساسی داده است و به مرحله‌ی کنونی رسانده است؟

ادامه دارد. 👇👇👇

#فلسفه
#هایدگریسم
#روشن‌فکری_دینی
#اندیشه‌ی_وارداتی
#اندیشه‌ی_زیسته‌شده
@NewHasanMohaddesi
👆اما یک نکته‌ی اساسی‌ی دیگر: من نگاهی آرمانی به اندیشه و اندیشه‌ورزی ندارم تا بخواهم مثل شما کسانی را که موسوم به «روشن‌فکری‌ی دینی» هستند، از دایره‌ی اندیشه‌ورزی خارج کنم. تعریفی عام از اندیشه‌ورزی دارم: اندیشه‌ورزی‌ نوعی درگیری‌ی ذهنی‌ی ویژه است که با تجرّدی (کنده‌شدن از زنده‌گی‌ی روزمره) معطوف به حل مسائل وجودی و مسائل ذهنی‌‌ی عام هم‌راه است. مسائل ذهنی‌ی عام یعنی آن مسائل ذهنی‌ای که می‌توانند به‌طور بالقوّه تمامی‌ی انسان‌ها را درگیر خود بکنند. اندیشه‌ورزی در این معنا شامل اندیشیدن به مسائل روزمره نمی‌شود، مگر آن‌که مسائل روزمره در طی‌ی فرآیندی به مسائل وجودی و مسائل ذهنی‌ی عام بدل و ترجمه شوند. از نظر من، نگاه شما به اندیشه و اندیشه‌ورزی به‌نحو بسیار افراطی نخبه‌گرایانه است.

من امیدوار ام صاحب‌نظران مختلف به این بحث وارد شوند و این تمایز بین اندیشه‌ی زیسته شده و اندیشه‌‌ی وارداتی را نقد کنند یا در باب آن بحث کنند و از تحولات فکری و شخصیتی و هویتی خود بگویند و به ما بگویند کدام اندیشه‌ها آنان را دچار تحولات اساسی کرده است.

پس‌نوشت: بر اساس تجریه‌ی زیسته ام دریافته ام که فرآیند اندیشه‌ورزی فرد و تحولات این فرآیند مهم‌تر از محصول و فرآورده‌ی اندیشه‌ی فرد است.


#فلسفه
#هایدگریسم
#روشن‌فکری_دینی
#اندیشه‌ی_وارداتی
#اندیشه‌ی_زیسته‌شده
@NewHasanMohaddesi
♦️وفادار باشیم یا اندیشمند؟ /۱
توضیحی درباره نوشته‌ی دوست گرامی‌ام دکتر حسن محدثی

✍️ دکتر رحیم محمدی
۱ اسفند ۱۴۰۱

پیش از این یادداشت کوتاهی تقدیم کردم که عنوانش بود: آیا در ایران روشنفکریِ دینی شدنی بود؟ این یادداشت، پرسشی بود از نوشته‌ی دکتر حسن محدثی با عنوان «اندیشه‌ی زیسته شده و اندیشه وارداتی». سپس ایشان از سر مرحمت پاسخی نوشتند تحت عنوانِ: اندیشه و تحوّل وجدان.

نوشته‌های دکتر محدثی در هر دو مورد، به «دگرگونیِ آدم‌ها» و به قول خودش «تحوّل وجدانِ آدمیان» یا «تحوّل وجدانی» پرداخته بود. من هم توضیحی به همین موضوع عرض می‌کنم، اما نه با واژگان و مفاهیمی که آقای محدثی به کار برده است. این واژه‌ی وجدان، واژه‌ای از واژگان علم اخلاق آن هم اخلاق قدیم است و دست کم امروزه در حوزه جامعه‌شناسی و فلسفه، واژه‌ای از واژگان عقلِ عادی و شعورِ عامّه (Common sense) دانسته می‌شود. به عنوان مثال شاید همه ما بارها پرسیده‌ایم یا شنیده‌ایم؛ وجداناً سر قرار می‌آیی؟

ما ایرانیان چند قرنی است که «دگرگونیِ اساسیِ خویشتن» را آغاز کرده‌ایم، گویا «آگاهی جدیدی» به ما رسیده بود که با جهان و جهان‌بینی و عقاید موجود ما ناسازگار بود و تا جایی که من فهمیده‌ام هیچ چیز در عالَم بغرنج‌تر و دردمند‌تر از «تغییرِ خویشتن» و به قول گروهی از فیلسوفانِ مدرن «دگرگونی اگزیستانس» مان نیست. به تعبیر هر روزی انسان می‌میرد و زنده می‌شود. تغییرِ خویشتن، زخمی کردن خود است و چه دردی بالاتر از این که آدمی خود، خویشتن را زخمی کند. آدمی وقتی خویشتن را زخم می‌کند تا جایی که زورش برسد دیگران را نیز زخمی و رنجور می‌کند و با ناله‌های دردمندش گوش‌ها و جانها را می‌آزارد و به همه چیز از جمله دین و اخلاق و عقاید و آداب و رسوم بد می‌گوید و گویا در زمانه‌ی ما این از نشانه‌هایِ تحقق «سوژه شدن» است. یکی‌اش همین علی شریعتی، کسانی که مستقیماً سخنان او را شنیدند یا دست کم تعدادی از آثار او را خوانده‌اند، می‌دانند که او با خویشتن و دیگران چه کرد، اتفاقاً در زمانه‌ای که من و دکتر محدثی کودک و نوجوان و جوان بودیم.
البته طبیعی است که همه ایرانیان و همه خانواده‌ها و گروه‌های ایرانی یکباره و به یک میزان دگرگون نشوند و یکباره این تجربه‌ی بغرنج‌ را نزیسته باشند، کسانی و خانواده‌هایی خیلی پیش‌تر حتی از اواخر حکومت سلسله‌ی صفوی میزانی از این دگرگونی را تجربه کردند. من این سخن را به اعتبار نوشته‌ها و تجربه‌هایِ حزین لاهیجی و میر عبداللطیف شوشتری و ابوطالب لندنی می‌گویم. سپس نوبت به منورالفکران بی نام و با نام پیش و پس از مشروطه رسید و این بی‌چاره‌ها چه ها که از دست و زبان سنت‌گرایان و دینداران و روحانیان و درباریان و چپ‌ها نکشیدند! آخر این میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل چه کرده بود که جلّادش جلوی چشم شاه قاجار تن رنجورش را پاره پاره‌ کرد و دهخدا در نیمه‌های سیاه شب مسمّط «یاد آر زِ شمع مرده یاد آر» را در سوگش سرود. باز اگر باورتان نمی‌شود همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» آل‌ احمد را به یاد آورید و اگر نخوانده‌اید آن را بخوانید. احمد فردید را نیز به یاد آورید که گفت؛ ای هم‌وطنان شجاع و دیندار شما به جنگ «غربِ» طاغوت و بی‌دین نروید با همین فرزندان غرب با همین «غربزده‌هایی» که در داخل خانه‌مان هستند، بجنگید.
سپس نوبت به روشنفکرانی رسید که یک دسته‌‌ی‌شان دیندار بودند و دردِ حفظِ دین و بقای ایمان داشتند و دسته‌ی دیگرشان غالباً در ایدئولوژی چپ و چپ‌گرا بودند و به نابودی نابرابری‌ها و ستم‌های قدیم و جدید (استبداد ـ امپریالیسم) روی آوردند. اتفاقاً پیش از آنکه من و دکتر حسن محدثی به دنیا بیاییم روشنفکران، چه چپ و چه دینی، فرمان را از دست منورالفکران و مشروطه‌‌چیان ربوده بودند و آنان را متهم به تقلید و وابستگی و خیانت کرده بودند که همین «غربزدگی» و «خدمت و خیانت» آل احمد شواهد باقی مانده‌ی همان ذهنیت‌هاست. در اواخر این دوره بود که نوشته‌ها و گفتارهای دو کس در میان هم‌مسلکان خود اِقبال خیلی بیشتری در میان توده و دانشجویان و‌ دانش‌آموزان یافت؛ یکی احسان طبری و دیگری علی شریعتی و اینان نیز کردند آنچه کردند تا نوبت به انقلاب ۵۷ رسید. در انقلاب ۵۷ «زخمِ سوژگی» به بیشترین حد بزرگ‌تر و عمیق‌تر شده بود و اتفاقاً نوجوانی من و دوست عزیزم حسن محدثی به این مرحله خورده بود، ما که در خانواده‌های مذهبی و سنتی بودیم و دانش‌آموزانی که جزوات و کتابهای علی شریعتی به دستمان می‌رسید، البته ما می‌توانستیم جزوات و کتابهای احسان طبری و احمد شاملو و اسماعیل خویی و دیگران را نیز بخوانیم، ولی مگر می‌شد در میان دینداران و سنت‌گرایان محل، نفس بکشی و شریعتی را بگذاری و سراغ شاملو و طبری ملحد و بی‌دین بروی!
ادامه .... 👇🏾

#فلسفه
#هایدگریسم
#روشن‌فکری_دینی
#اندیشه‌ی_وارداتی
#اندیشه‌ی_زیسته‌شده
@NewHasanMohaddesi
♦️وفادار باشیم یا اندیشمند؟
توضیحی درباره نوشته‌ی دوست گرامی‌ام دکتر حسن محدثی

✍️ دکتر رحیم محمدی
۱ اسفند ۱۴۰۱



خب اینک بازهم چند پرسش:
حالا که نسل ما از جمله من و دکتر محدثی اهل جامعه‌شناسی و دانشگاه شده‌ایم، آیا به کسانی که مجرای این آگاهیِ جدید و عاملِ تغییرات اساسی یا غیراساسی ما بوده‌اند وفادار بمانیم؟ یا با اتّخاذ فاصله‌ای عقلانی و انتقادی، گفتارها و کنش‌ها و تجربه‌های آنان را از نو بیاندیشیم؟ و پیامدها و آثار آنها را هر چه که باشد کشف کنیم و به زبان علمی توضیح دهیم، توضیحی که در زمانه‌ی خودِ آنان ممکن نبود و به فکر آنان نمی‌رسید؟

البته اینکه چگونه می‌توان آنان را اندیشید؟ و چگونه از گفتارهایی که درباره آنان در قلمروِ شعور عامه و ایدئولوژی و قوه‌ی حکم و عقلِ سیاسی و روشنفکری زمانه گفته شده است، می‌توان استعلاء جست؟ و چگونه آنها را می‌توان در قلمرو عقلِ نظری و خِرد عِلمی اندیشید؟ چیزی است که خود آقای دکتر محدثی و دوستان خواننده آنها را می‌شناسند و دیگر سرشان را درد نمی‌آورم.


لینک مطالب قبلی:
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/8240

https://t.iss.one/RahimMohamadi/1599

https://t.iss.one/RahimMohamadi/1600


#فلسفه
#هایدگریسم
#روشن‌فکری_دینی
#اندیشه‌ی_وارداتی
#اندیشه‌ی_زیسته‌شده
@NewHasanMohaddesi
♦️«روشن‌فکری‌ی دینی» و معضل زمان‌سوخته‌گی: داستان خروج من از مدرسه‌ی «روشن‌فکری‌ی دینی»

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۱۸ بهمن ۱۴۰۱



🔹حسن بوژمهرانی:
سلام، لطفاً راجع به چرایی خروج از پروژه فکری انسانی‌سازی دین بیشتر توضیح دهید. ممنون


🔸محدثی:
سلام
!

دو دلیل عمده داشت:

۱. من از زمان آشنایی با آثار شریعتی در سال شصت و چهار رفته‌رفته به یک جست‌وجوگر بدل شدم و این هم محصول خود این آثار و نیز تأملات من بود؛ به‌ویژه زمانی این روند در من به نتیجه‌ی نهایی رسید که کتابی به نام «زیر سقف اعتقاد: بنیان‌های ماقبل انتقادی شریعتی» نوشتم و در سال ۱۳۸۳ منتشر کردم و او را فردی معتقد و مقیم زیر سقف اعتقاد معرفی کردم نه یک دانش‌پژوه تمام‌عیار یا یک جست‌وجوگر. از آن لحظه من بدل به یک جست‌وجوگر شدم، به این‌ معنا که واجد این خودآگاهی شدم که به هیچ نظام اعتقادی یک بار برای همیشه تعهد نداده ام و آرمان‌ام شد زیستن زیر سقف آسمان. در این روند، من بیش از بیست و هفت سال به‌عنوان محقق در جامعه‌شناسی‌ی دین مطالعه و تحقیق کردم و نوشتم. رفته‌رفته نقدهایم به دین و عمل‌کرد تاریخی‌اش بنیادی‌تر و بنیادی‌تر شد؛

۲. دلیل دوم این بود که از ره‌گذر این مطالعات و تأملات دریافتم که دین نهادی در ایران قوی‌تر از کوشش‌های کسانی است که می‌خواهند دین را اصلاح بکنند. این‌جا بود که به این‌ نتیجه رسیدم که به‌رغم برخی فواید مهم روشن‌فکری‌ی دینی و خدمات مهم‌اش، کارگزاران دین نهادی فرصت تاریخی‌ی آن را به باد داده اند. این است که در ذهن ام سرنوشت روشن‌فکری‌ی دینی به دختران دم‌بخت پر شور و نشاطی شبیه شد که منتظر ازدواج خواهر بزرگ‌تر زشت‌شان مانده اند تا اول او ازدواج کند و بعد نوبت به آن‌ها برسد. اما هرگز نوبت به آن‌ها نرسید و زمان ازدواج‌ و زنده‌گی‌ی مشترک و زاینده‌گی‌شان منقضی شد. روشن‌فکری‌ی دینی در ایران هیچ‌گاه نتوانست بر دین نهادی‌ی موجود غلبه کند و استیلای اجتماعی-سیاسی‌ی آن را از بین ببرد. این است که من معتقد ام روشن‌فکری‌ی دینی در ایران قربانی‌ی چیزی شد که می‌توان آن را زمان‌سوخته‌گی نام نهاد، به این معنا که زمان عمل و اثرگذاری‌ی مثبت‌اش سوخت و از دست رفت.

#دین_نهادی
#زمان‌سوخته‌گی
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
اختصاصی ایران آنلاین/ نقد #حسن_محدثی بر کتاب جدید #سیدجواد_طباطبایی
♦️ملاحظاتی درباره «ملاحظات» طباطبایی

✍️ حسن محدثی گیلوایی

(توضیح: این یادداشت قبل از ایراد سخن‌رانی در 18 آبان 1398 در روزنامه‌ی ایران منتشر شده و ارجاع استاد ارج‌مند دکتر #عبدالکریم_سروش 👆احتمالاً به فایل سخن‌رانی بوده است.)


سیدجواد طباطبایی در کتاب #ملاحظات_درباره_دانشگاه در باب کسانی که با آنان مخالف است، کینه‌توزانه و نفرت‌انگیز سخن گفته است. او هنوز به مرحله‌ای از رشد فکری و اخلاقی و شخصیتی نرسیده است که مخالفان فکری خود را به‌ رسمیت بشناسد و محترمانه درباره‌ آنان سخن بگوید. طباطبایی درباره‌ آنان می‌نویسد: «نمی‌توان انتظار داشت که جز یاوه چیزی بنویسند»

1. از من دعوت شد که در جلسه‌ نقد کتاب «ملاحظات دربارة دانشگاه» آقای دکتر سیدجواد طباطبایی که قرار است هفته آینده (شنبه 18 آبان) در پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شود، شرکت کنم و سخن بگویم. چون نقد کتاب را دوست دارم و این کار را هم برای خود و هم برای دیگران مفید می‌دانم، این دعوت را پذیرفتم. اما بعد از اینکه کتاب را در دست گرفتم، دریافتم که قبلاً اغلب مطالب آن را خوانده‌‌ام؛ زیرا این کتاب مجموعه‌ای از نقدهای آقای طباطبایی به افراد مختلف است که در مجلات روشنفکری کشور منتشر شده‌اند و من اغلب‌شان را جدا جدا در زمان انتشار این مجلات خوانده‌ام. از این رو، از پذیرش دعوت برای شرکت در جلسه‌ نقد این کتاب پشیمان شده‌ام و صرفاً برای رعایت وفای به عهد در آن شرکت خواهم کرد و سخن خواهم گفت.

2. نخست اینکه در این کتاب نیز مثل دیگر آثار طباطبایی خطاهای نگارشی کم نیست. قبلاً دو اثر او را از نظر نقد بلاغی و نگارشی مورد بررسی قرار داده‌ام و درباره‌ آنها نوشته‌ام. در این اثر نیز موارد متعددی از اینگونه خطاهای نگارشی دیده می‌شود. از جمله عنوان کتاب نیز دارای اشکال است و تعبیر «ملاحظات دربارة دانشگاه» تعبیر مناسبی نیست و می‌بایست به «ملاحظاتی دربارة دانشگاه» تغییر کند؛ زیرا مطلق «ملاحظات» اینجا قابل کاربرد نیست بلکه چند یا چندین ملاحظه مدّنظر است و لذا می‌بایست از واژه‌ «ملاحظاتی» استفاده کرد.

3. سیدجواد طباطبایی در این اثر نیز در باب کسانی که با آنان مخالف است، کینه‌توزانه و نفرت‌انگیز سخن گفته است. او هنوز به مرحله‌ای از رشد فکری و اخلاقی و شخصیتی نرسیده است که مخالفان فکری خود را به‌رسمیت بشناسد و محترمانه درباره‌ آنان سخن بگوید. طباطبایی درباره‌ آنان می‌نویسد: «نمی‌توان انتظار داشت که جز یاوه چیزی بنویسند» (طباطبایی، 1398: 53)

4. اما این کتاب در واقع مجموعه‌ای از مقالات در نقد برخی آثار برخی از دانشگاهیان و برخی از مترجمان ایرانی است؛ کسانی نظیر حجت‌الاسلام داوود فیرحی، دکتر حاتم قادری، دکتر کریم مجتهدی، مراد فرهادپور، دکتر تقی آزاد ارمکی و برخی دیگر.

5. روشن است که کتابی در نقد افکار و آثار برخی استادان دانشگاه و برخی مترجمان و اهل نظر ایرانی، آن هم به قلم سیدجواد طباطبایی، می‌تواند نکات آموزنده‌ فراوانی داشته باشد. نقد آثار و افکار برخی دانشگاهیان و مترجمان مشارکت مهمی در مباحث علوم‌انسانی کشور است. اما نقد آثار و افکار برخی دانشگاهیان و مترجمان و اهل نظر ایرانی، «[ملاحظاتی] دربارة دانشگاه» نیست، بلکه ملاحظاتی درباره‌ برخی دانشگاهیان است.

6. توجیهی که در این اثرِ طباطبایی، برای این نوع نام‌گذاری می‌توان یافت، این است:

«یکی از مهمترین ایرادهای دانشگاه ایرانی در صورت کنونی به استادان آن مربوط می‌شود. چند بخش از این دفتر را به تحلیل نوشته‌ها و ترجمه‌های این استادان اختصاص داده‌ام. در این بخش، با تفصیل بیشتری دربارة یکی از آنها بحث کرده‌ام، اما بدیهی است که موضوع این بخش، و همة بخش‌های دیگر، اگرچه یک فرد است، اما می‌توان به جای او نام‌های بسیاری را قرار داد. در واقع، بحث من به نظام آموزش عالی دهه‌های اخیر مربوط می‌شود، که به نظر من در بیراهه است و کارنامة آن به‌هیچ وجه قابل دفاع نیست. اگر روزی اراده‌ای برای اصلاح وجود داشته باشد، یکی از عاجل‌ترین کارها بازآموزی خود استادهای دانشگاه خواهد بود» (همان: 120-119)

امّا این سخنان به‌هیچ وجه قانع‌کننده نیست. بحث از معدودی از استادان دانشگاه و بررسی آراء و افکار و آثارشان، بحث از «دانش‌گاه» نیست. چنین نام‌گذاری‌ مثل این است که ما عملکرد برخی از مدیران برخی از وزارتخانه‌ها را بررسی کنیم و سپس بگوییم قوّه‌ مجریه را بررسی کرده‌ایم! کنشگران دانش‌گاهی (آن‌هم بخشی از آنان) گوشه‌ای از «نظام آموزش عالی» است.

https://www.ion.ir/news/512657/


👇👇👇


تاریخ بازنشر: 24 اسفند 1398

#روشنفکری_دینی
#سیدجواد_طباطبایی

@NewHasanMohaddesi
@Soroush_Philosopher
♦️روشن‌فکری‌ی دینی پدیده‌ای محصول جهان مدرن: در باره‌ی احمد کسروی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۴ خرداد ۱۴۰۲

منبع تصویر: کتاب آیین، احمد کسروی، چاپ اول، ۱۳۱۱


#کسروی
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
♦️روشن‌فکری‌ی دینی پدیده‌ای محصول جهان مدرن: در باره‌ی احمد کسروی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۴ خرداد ۱۴۰۲

👇👇👇

🔸منبع تصویر: کتاب آیین، احمد کسروی، چاپ اول، ۱۳۱۱

#کسروی
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
♦️روشن‌فکری‌ی دینی پدیده‌ای محصول جهان مدرن: در باره‌ی کسروی

✍️ حسن محدثی‌‌ی گیلوایی
۴ خرداد ۱۴۰۲

کسروی مثل مستشارالدوله و طالبوف جزو روشن‌فکران دینی‌ی مهم است، در دورانی که هنوز دانش‌گاه پدید نیامده اما اندیشه‌ی مدرن در میان نخبه‌گان رواج یافته و روزنامه و نشریات مختلف اندیشه‌ی مدرن را رواج داده اند. روشن‌فکری‌ی دینی به‌عنوان یک پروسه با روشن‌فکری‌ی دینی به‌عنوان یک پروژه فرق دارد. ترویج و تبلیغ روشن‌فکری‌ی دینی مثل یک پروژه است، اما پیدایی‌ی روشن‌فکری‌ی دینی بخشی اجتناب‌ناپذیر از پروسه‌ی مدرن شدن جامعه بوده و من این‌جا از دومی سخن می‌گویم.

در فرآیند مدرن شدن جوامع خواهی نخواهی روشن‌فکری‌ی دینی پدید خواهد آمد. به‌عبارت دیگر، در طی‌ی این فرآیند کسانی پیدا می‌شوند که از یک سو به دین تعلق دارند و از سوی دیگر می‌خواهند به‌نحو عقلانی به جهان بنگرند و حتا جهان اجتماعی‌شان را عقلانی‌سازی کنند. در نتیجه، عقلانی‌سازی‌ی دین را نیز در پیش می‌گیرند. این نوع روشن‌فکران در اروپای قرن هجده و نوزده نیز حضوری جدی داشته اند و نقش مهمی ایفا می‌کنند. کسروی در ایران تا حد زیادی شبیه ولتر در فرانسه عمل می‌کند. ولتر نیز از دینی عقلانی دفاع می‌کرد.

کسروی بر آن است که قانون نمی‌تواند جای دین را بگیرد: ”اروپا مدعی است که جبران بیدینی را با قانون می‌توان کرد و اینست که در اروپا قانونگزاری یکی از کارهای مهم دولت‌هاست. ما هم اقرار داریم که قانون برای جهان سودمند و دربایست است. ولی پوشیده نباید داشت که از قانون به تنهایی کاری پیش نمی‌رود” (کسروی، ۱۳۱۱: ۱۲؛ آیین).

او راه پیامبران را تبلیغ می‌کند: ”در آیین پیغمبران هر کسی هر چه پارسا و نیکوکارتر، گرامیتر و با ارجتر ... ولی در اروپاییگری چنانکه آشکار می‌بینیم مایه ارجمندی، خودآرایی و راه داشتن به بزمهای خوشگذرانی است” (همان: ۳۴).

وی علاوه بر این‌که به‌خطا اروپا را آکنده از بی‌دینی تلقی می‌کند، اروپائیان را غرق در مادی‌گری و فساد اخلاقی می‌بیند! او می‌گویید: ”اروپاییگری چیست؟ پول‌اندوزی، خودآرایی، کامجویی و دیگر هیچ!” (همان: ۳۴).

اما دین در نزد کسروی چیست و چه مشخصات و کارکردهایی دارد؟ او در تعریف دین می‌گوید: ”دوباره می‌گوییم مایه آبادانی جهان دین است. گروهی که دشمنی با دین می‌کنند مگر بی‌خردانی باشند که نیک از بد باز نشناسند یا دیوانگانی که ویرانی جهان آرزو کنند. آنچه آدمیزاده را برگزیده آفریدگان ساخته دین است و کسانی که دین را کنار می‌گزارند همتای چهارپایان و ددان‌اند، گو سر و تن پیراسته و جامه‌های زیبا در بر کنند” (همان: ۳۸).

اما مراد او از دین چیست؟ کسروی مثل اکثر دین‌داران، دینی آرمانی را که سراسر ذهنی است، به تصویر می‌کشد:

”اکنون بگوییم دین چیست؟ ما از دینی که آدمیان را از هم جدا کرده گروهی را بر دیگری برتری دهد بیزاریم. از دینی که مایه ستیزه و خونریزی باشد بیزاریم. ما آن را دین می‌گوییم که آدمیان همه با هم برادر و برابر باشند و کسی بر دیگری برتری نجوید. آن را می‌گوییم که هر کسی هر چه نیکوکارتر گرامیتر باشد و آرایش بیرون را ارج و بهایی نباشد. آن را می‌گوییم که آدمیان جلو آز را گرفته در داد و ستد پیشه خود پروای سود و زیان دیگران را بر خود فرض شمارد. آن را می‌گوییم که توانگران غم بی‌چیزای بخورند و بی‌چیزان با سختی ساخته طمع در مال توانگران نکنند. آن را می‌گوییم که آدمیان دزدی و دغلکاری را ننگ دانسته از دارایی که بدزدی و نادرستی گرد آورده‌اند بخود نبالند. آن را می‌گوییم که آدمیان خود را برتر از چهارپایان دانسته جز از خوردن و خوابیدن و کام جستن، کارهای دیگری بر خود فرض شمارند و همچون ددان به آزار همدیگر برنخیزند” (همان: ۳۹-۳۸).

اکنون بعد از این تصویرسازی‌ی آرمانی از دین، باید دید دین مد نظر کسروی چه مولفه‌ها و عناصر سازنده‌ای دارد:

”دین را اگر خانه‌ای فرض کنیم، چهار دیوار آن، خدا را شناختن و بجاودانی روان و جهان ناپدیدار باور داشتن و راستی و درستی است و آرایش آن خانه نکوکاریست. ... اما دو پایه‌ دیگر دین: راستی ... و درستی” (همان: ۳۹).

بدین ترتیب، از نظر کسروی دین‌ چهار مولفه‌ی اصلی دارد:
۱. باور به خدا
۲. باور به روان یا همان روح
۳. معاد
۴. اخلاق

او می‌نویسد: ”دین‌دار کسی است که خدا را شناخته و در کارهایش از یاد او بیگانه نباشد و بجاویدانی روان باور داشته بداند که آنچه در این جهان از نیک و بد کند، در آن جهان پاداش یا کیفر خواهد یافت و راستی و درستی را شیوه خود ساخته از دروغ و ناراستی اگرچه امیدوار سودی باشد بگریزد و آدمیان را از هر گوهر و هر خاک برادر دانسته نیکوکاری و دستگیری دریغ نسازد” (همان: ۴۰).

وقتی از کسروی به‌عنوان یک روشن‌فکر دینی یاد می‌کنم، از چنین شخصیتی سخن می‌گویم نه از اسطوره‌ای که این‌جا و آن‌جا از او ساخته شده است.

#کسروی
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
New Recording 6
اردشیر منصوری

♦️روشن‌فکری دینی؛ انسجام مفهومی، کارکردها، مساله‌ها
۱۰ خرداد ۱۴۰۲

#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
♦️[در باره‌ی احمد کسروی]

✍️ یوسف شیخی
۲۷ تیر ۱۴۰۲

سلام و درود وافر خدمت دکتر محدثی عزیز

از مطالب روشنگرانه شما بهره بردم. از آنجا که کسروی جزو نخستین متفکرانی بود که به مطالعه آثارش اهتمام ورزیدم ملاحظاتی در تکمیل مطالب ارزنده شما دارم که به عرض می‌رسانم.

به نظر می رسد میراث فکری کسروی را می‌توان به سه بخش تقسیم نمود که نمایانگر سه شمایل متفاوت از وی هستند؛ ۱. سهم او در ارائه روایتی دقیق و منصفانه از تاریخ مشروطه در شمایل یک مورخ ملی گرا، ۲. نوشته های انتقادی او در مورد دین در شمایل یک روشنفکر خردگرا، ۳. تلاش های او در در زمینه پاکسازی زبان فارسی از زبان عربی در شمایل یک ادیب زبان شناس.

صحبت های شما بیشتر متوجه بخش دوم میراث مرحوم کسروی بود و تبیینی درست و به واقع از نسبت مرحوم شریعتی با مرحوم کسروی ارائه فرمودید، اما شخصیت و اندیشه کسروی سویه ها و زوایای دیگری نیز داشت که پرتوافشانی بر آن‌ها می تواند مخاطب را در جهت ترسیم تصویر کامل‌تر و واقعی‌تری از وی یاری رساند.

کسروی نسبت به نسل روشنفکران پس از خود که تلاش می‌کردند با نصب العین قرار دادن سرنوشت تراژیک وی کمی محتاطانه تر عمل کنند، درواقع روشنفکری عملگرا، آوانگارد و پیشرو محسوب می شود و در عین حال شاید بتوان او را رادیکال ترین روشنفکر دینی ایران برشمرد، چرا که برخلاف برخی روشنفکران عافیت طلب صرفا به بحث تئوریک و تالیف کتاب اکتفا نکرد و با تاسیس روزنامه و حزب گام‌هایی عملی در مسیر تحقق باورهایش برداشت. نگارش کتابی به نام <ورجاوند بنیاد> به عنوان بنیاد پاکدینی و شاید جایگزینی برای متون مقدس در زبان فارسی و برگزاری جشن کتاب‌سوزی و معدوم سازی نمادین بخشی از میراث فرهنگی ایرانیان از آثار خیام و سعدی و مولانا تا حافظ در کنار برخی کتاب های دینی و آثار صوفیانه جزو اقدامات هنجارشکنانه وی بود که‌ در کنار حملات تندش به مذاهب و استوانه ها و قله های تفکر و ادب ایران به زعم خرافات زدایی، چهره ای ضدفرهنگی و متعصب و عنود از وی در نظرها ثبت نمود و حتی شهرت وی به عنوان یک مورخ منصف و ملی گرا را نیز تحت الشعاع خود قرار داد.

علی‌رغم ادعای خردورزی و علمیت، شیوه کسروی در نگارش کتاب هایش و استدلال هایی که در رد یک اعتقاد می آورد، فارغ از ارزشگذاری محتوایی، در وجه سلبی عموما در فضای جدلی سیر می کند و در وجه ایجابی گرفتار آرمانگرایی افراطی است. وی با گزینش یکی از بدترین باورمندان ممکن به عقیده ای که از نظر وی اشتباه است، به جدالی کلامی می‌پردازد، جدالی که طرف بازنده از ابتدا مشخص است.

قلم کسروی قلمی دردمند و دل نگران عقب ماندگی ایران و زنگارگرفتگی دین و مرثیه سرایی عقلانیت فراموش شده است، اما عاصی و عصبی است و مشحون از مغالطه و استدلال های سست بنیاد. در بخش اول کتاب <ورجاوند بنیاد> کسروی می‌کوشد با استناد به برهان نظم مادی‌گرایی را به چالش بکشد، غافل از اینکه این برهان یکی از سست ترین براهین اثبات خداست، چنانکه فقط دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی قرن هیجدهم میلادی ده اشکال بر برهان نظم وارد نموده است.

ایده ناب گرایی و رویای خلوص در هر زمینه ای از اساس امری خلاف واقعیت جاری جامعه است که بر مبنای تکثر نضج یافته است، لذا این رویا هیچگاه تعبیر نشده و به واقعیت نخواهد پیوست. ناب گرایی دینی، نژادی، ملی، زبانی را جز با سرکوب و خشونت و نادیده گرفتن خرده فرهنگ های بومی نمی‌توان بر کرسی نشاند. ایده پالودن زبان فارسی از عربی نیز جزو همین افراط گرایی ها و عدم توجه به واقعیت سیال و زنده و ارگانیک زبان است. ناب گرایی امروزه در فرهنگستان زبان فارسی نیز به گونه ای پیش رفته است که با تغییر کتاب های درسی و تبدیل بسیاری از اصطلاحات تخصصی از انگلیسی به فارسی نهایتا رهاوردی جز بی سوادی برای نسل فردا نخواهد داشت و کمکی نیز به حفظ زبان فارسی نخواهد کرد.

هرچند افراط‌گرایی کسروی در تضاد با آرمان پاکدینی و خردگرایی وی بود، اما تردیدی نیست که ترور به هر شکلی و درباره هر فکر و عقیده ای محکوم است. مخالفان کسروی به جای نقد روشمند و علمی آثار وی که کمکی شایان به او و جریان روشنفکری می‌نمود، - جریانی که هنوز در گام‌های آغازین خود بود - متاسفانه تنها به بازتولید خشونت دامن زدند. بدین گونه شمایل مورخ ملی گرا، قربانی ایده موهوم ناب گرایی دینی و زبانی شد و این رفت که قاطبه روشنفکران هرچند در مسیری که او آغاز نموده بود گام می‌نهادند، اما جز مواردی معدود، درباره وی همچون رازی مگو سکوت اختیار کردند.
با احترام

https://t.iss.one/joreah_journal/1796


#شیخی
#کسروی
#روشن‌فکری_دینی


@NewHasanMohaddesi
♦️جناب دکتر سروش، تناقض‌گویی تا کی و کجا؟!

✍️محمود سرمدی
27تیرماه 1402

دکتر عبدالکریم سروش که در عالم علم و تحقیق، مشهور خاص و عام و در نظر اهل اندیشه از جایگاهی بلند و محترم برخوردار است، چند ده سال‌ است که به عنوان یک روشنفکر دینی برجسته نامش بر سر زبان‌هاست. با وجود آنکه بنده در مسیر تحول فکر و اندیشه از این بزرگمرد تأثیرات بسیار گرفته‌ام و همواره وی را ستوده‌ام، اما مدتی است که بیانات و سخنان ایشان علامت سؤال بزرگی در فکر و ذهن بنده و چه بسا دیگران، ایجاد کرده و لذا در چند سطر وی را نقد کلی می‌کنم:

# تناقص در بیانات ایشان پس از اعلام نظریۀ «رؤیاهای رسولانه/ قرآن کلام محمد».
به واقع چنین است که پس از اعلام این نظریه، تلقی جملگی مسلمانان اهل فکر و اندیشه اعم از سنتی و روشنفکر، چنین بود که دکتر سروش بنیان دین اسلام را از جا برکنده، چرا که وحی آسمانی قرآن را انکار کرده و آن را کلام محمد دانسته که در خواب و رؤیا بر ذهن و دل او می‌نشسته است. مثلاً بهاءالدین خرمشاهی در همان زمانِ برملا شدن این نظریه، مقاله‌ای نوشت تحت عنوان: «یکی بر سر شاخ بُن می‌بُرید»! یعنی که آقای دکتر سروش با ابراز این نظریه، دست به خودکشی زده است! نیز روحانیان بنام قم تا حد تکفیر او پیش رفتند!

البته در سال‌‌های اخیر دکتر سروش با برخی توجیهات و توضیحات تکمیلی سعی در تعدیل نظریه‌اش داشته تا از زبری و زمختی این نظریه در دیدگاه منتقدان خویش بکاهد؛ ولی اصل قضیه بر جای خود باقی است و در اندیشۀ دکتر سروش قرآن هنوز همان تألیف و کلام محمد است. خوب، اگر واقعاً قرآن کلام خدا نیست و کلام یک بشر است، چرا و به چه دلیل دکتر سروش در تمام سخنرانی‌های مناسبتی دینی، هنوز از محمد پیامبر خدا و قرآن و تکالیفی چون نماز و روزه و دعا و رمضان و شب قدر و خوبی نماز جماعت و حج و... طوری سخن می‌گویند که انگار نه انگار قبلاً پنبۀ این کتاب و آسمانی بودن آیات و احکامش را حسابی زده و نسبتش با خدا را به کلی انکار کرده است! یعنی ایشان به واقع قصد دارد همگان را به دنبال عقاید و باورها دستورهای فقهی یک بشر امّی 1400 سال پیش - که خود کتابی بر اساس رؤیاهایش تألیف کرده و در آن مدعی شده که این کلام‌الله است، یعنی در حقیقت به خدا دروغ بسته است- بکشاند؟! به نظر حقیر این نوع سخن‌گفتن- آن هم از زبان شخصیت برجسته‌ای چون دکتر سروش- مخاطبان را به بیابان سرگردانی اندیشه و باور و عمل کشانده و در میانۀ انبوهی از تناقضات رها می‌کند! لذا این شاگرد کوچک از ایشان تقاضا می‌کنم: آقای دکتر لطفاً سر ما بر یک بالین بگذارید!


🔸محدثی: ضمن سپاس از برادر ارج‌مند و سرور گرامی‌ام آقای سرمدی‌ی عزیز، گمان من این است که این موضوع نیازمند بحث و گفت‌وگویی جدی است و امیدوار ام مجالی برای گفت‌وگوی بیش‌تر فراهم شود. به نظر ام تاثیر کار دکتر سروش در اصلاح دینی بسیار جدی است.


#شیخی
#کسروی
#روشن‌فکری_دینی


@NewHasanMohaddesi
♦️کارکردهای اجتماعی‌ی دین از نظرگاه احمد کسروی

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۸ آذر ۱۴۰۲

پیش از این نوشتم که سنت اسلامی-ایرانی چهار مرحله‌ی نهفته‌گی، بیداری، انکشاف، و بی‌اعتبارشده‌گی را طی کرده است. احمد کسروی از روشن‌فکران دوره‌ی انکشاف سنت در ایران است. او یک روشن‌فکر دینی است. عبدالرحیم طالبوف و مستشارالدوله از روشن‌فکران دینی‌ی دوره‌ی بیداری‌ی سنت بوده اند.

این‌ روشن‌فکران دینی، پیش‌گام نسل‌های بعدی‌ی روشن‌فکران دینی در ایران بوده اند. نماینده‌ی نسل بعد از کسروی، علی‌ی شریعتی است و نماینده‌ی نسل بعد از شریعتی، عبدالکریم سروش است. دو نفر اخیر تجربه‌ی احمد کسروی را در پیش چشم داشتند. کسروی قربانی‌ی نقد رادیکال اش به تشیع شد. شریعتی از تجربه‌ی او بهره گرفت و برای نقد تشیع، دو تشیع برساخت نمود: علوی و صفوی. شریعتی هم تکفیر شد و هزینه‌های زیادی داد. سروش نیز تجربه‌ی هر دو را در پیش چشم داشت و به این نتیجه رسید که خواب خفته‌گان را نباید آشفته کرد و به جای نقد میراث شیعی بر حوزه‌ی معرفت‌شناسی‌ی دینی تمرکز نمود و هرگز به‌نحو همه‌جانبه به نقد تشیع نپرداخت.

اما اغلب کسانی که با نقدهای احمد کسروی به تشیع و دیگر مذاهب و فرقه‌ها آشنا هستند یا در این باره چیزی شنیده یا خوانده اند، گمان می‌کنند کسروی از دین عبور کرده است. اما کسروی از مدافعان سرسخت دین است و پروژه‌ی فکری‌ی او نفی دین نیست بل‌که اصلاح دین است. اندیشه‌ی پاک‌دینی‌ی او بخشی از اصلاح‌گری‌ی فرهنگی‌ی او است. او می‌خواست تمام میراث ما اصلاح گردد.

کسروی اندیشه‌ی متفکران غربی را در نقد رادیکال دین و نفی دین  اندیشه‌ای زهرآگین می‌داند و بر آن است که زنده‌گی‌ی آدمی بدون دین، به‌دور از نظم و قانون و آکنده از تضاد خواهد بود و آسایش از زنده‌گی‌ی آدمیان خواهد گریخت و وجود دین برای زنده‌گی‌ی اجتماعی ضروری است: "جهان را پیش از هر چیز دین دربایست است و آسایش جهانیان جز بدستیاری دین از دشوارترین کارهاست" (کسروی، ۱۳۱۱: ۱۱).

نگاه کسروی به مناسبات اجتماعی سلطه‌محورانه است. آدمیان همواره در کشاکش با طبیعت و با یک‌دیگر هستند و بر هم اعمال قدرت می‌کنند. جهان اجتماعی جهان تضادها است. برای مهار این تضادها نیاز به قانون داریم و قانون را دین در اختیار می‌نهد.

نگاه او به انسان نیز بسیار منفی است. از نظر کسروی انسان دیوانه‌ای است نیازمند زنجیر:

"آدمی آن دیوانه‌ایست که تا زنجیر بگردن دارد خردمند و هوشیار است و چون زنجیر بگسست، دیوانگی از سر می‌گیرد و هیچ نیرویی جلوی آسیب و گزند او را نمی‌گیرد" (همان: ۱۱).

کسروی در کتاب آیین دست‌کم چهار کارکرد مهم و تعیین‌کننده برای دین برمی‌شمرد:

۱. دین به‌مثابه "قانون‌گذار": دین قوانینی در اختیار آدمی می‌نهد تا تضادهای اجتماعی به نظم بدل گردد و دیوانگی‌اش مهار شود (همان: ۱۰).

۲. دین به‌مثابه تضمین‌کننده و حافظ قانون (دین هم‌چون "شحنه"): دین در جهت تداوم و پاس‌داری و ضمانت اجتماعی‌ی قانون نقش ایفا می‌کند.

۳. دین به‌منزله‌ی تامین‌کننده‌ی نظارت درونی (دین هم‌چون "مربی"): دین هم‌چون ترمزی درونی عمل می‌کند. آدمیان با درونی کردن آن‌چه دین عرضه می‌کند، واجد نظارتی درونی می‌شوند و از درون کنترل می‌گردند.

۴. دین به‌منزله‌ی تامین‌کننده‌ی نظارت اجتماعی‌ی غیر رسمی (دین هم‌چون "قاضی"): آدمیان دین‌دار بر خوب و بد رفتارهای هم نظارت دارند و کنش‌های نیکو را تایید و کنش‌های ناپسند را تقبیح می‌کنند.

بر مبنای این اندیشه‌ها است که کسروی به متفکران غربی‌ی ناقد دین شدیدا حمله می‌کند:

"در این جنبش دو سه قرنی اروپا کسانی هم به بنام فیلسوفان آزاد اندیشه شناخته شده‌اند. بخوانید نوشته‌های آنان را و ببینید چه سخنان زهرناک و بیهوده از زبان قلم بیرون ریخته‌اند! سخنانی که بنیادی جز کج‌اندیشی ندارد ولی برای بیزاری مردم از دین دستاویزی نیکوست!" (همان: ۱۲).

از نظر کسروی "مایه نیکی جهان و یگانه آرزوی جهانیان آسایش و خورسندی است" و پیامبران برای همین برخاسته اند (همان: ۵).


#دین
#سنت
#احمد_کسروی
#کارکردهای_دین
#روشن‌فکری_دینی

@NewHasanMohaddesi
♦️"نیرویِ  اصیلِ  تاریخی" چه ویژگی هایی دارد؟
(پاسخ و نقد و نظری  به پرسش دکتر بیژن عبدالکریمی از روشنفکران ایرانی)
[بخش پنجم و پایانی]

✍️دکتر محمدباقر تاج‌الدین

۱۷ بهمن ۱۴۰۳

11.عبدالکریمی گویا توجه ندارد که انسان مدرن به دلیل عبور از "دگرراهبری" و  رسیدن به "خودراهبری" نیازی به قهرمان سازی و یا داشتن قهرمانانی ندارد. بت های فکری و اندیشگی نیز درهم شکسته شدند و نسل امروزی گرفتار کیش شخصیت نیست که بخواهد از کسی قهرمان فکری و فرهنگی و سیاسی درست کند چرا که او خود را کم و بیش قهرمان هر عرصه و صحنه ای از زندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی می داند. ضمن این که زیست جهان انسان مدرن  نیز به کلی متفاوت از زیست جهان انسان پیشامدرن است و فهمی که انسان مدرن از زیست خود در این جهان دارد یکسره با فهم و معنای انسان های سنتی متفاوت شده است. با این همه نسل حاضر نیز اسطوره ها، مفاهیم و اندیشه های خودش را دارد و به نظر می رسد که توان تاریخ سازی را نیز داشته باشد بدون هرگونه ارجاع به گذشته و سنت. چرا عبدالکریمی گمان می کنند که نسل جدید و انسان فعلی توان داشتن نیروی  اجتماعی خودش را ندارد؟ عبدالکریمی بر این گمان است که چون انسان مدرن اتمیزه شده و دچار تفرد و پراکندگی شده است دیگر نمی تواند چونان نیرویی اجتماعی یا تاریخی در کنار هم باشد و بایستد که تجربۀ چند سال اخیر جامعۀ ایران و جوامع دیگر به خوبی نشان می دهد که چنین نیست و جناب ایشان  اشتباه فکر می کنند. عبدالکریمی بیش از آن دل که  نگران وضعیت تلخ انسان های جامعۀ خودش باشد دل نگران انسان های جوامع غربی است که به زعم ایشان دچار نیهیلیسم شده است و خوب است بدانند که مسألۀ جامعۀ ما نیهیلیسم نیست.   

12.در مقام نتیجه گیری می توان گفت که  تمام مفاهیمی که عبدالکریمی در تعریف  نیروی تاریخی اصیل به کار گرفته اند مفاهیم برساخت شدۀ جهان مدرن  اَند و آن گاه می خواهد با ذهنیت برساخت شده در جهان مدرن نیرویی از دل سنت و تاریخ استخراج کنند که به نظر می رسد آب در هاون کوفتن و به راه ترکستان رفتن است. بازخوانی اندیشه های سنتی در جهان مدرن نیز نتیجه اَش می شود مدرن اندیشی و نه سنت اندیشی. این که برخی چون عبدالکریمی بر آن شده اند برای مثال متون سنتی ای چون کتاب های فارابی،  غزالی،  ابن سینا،  ابن خلدون، مولوی، حافظ،  سعدی و  دیگران را بازخوانی کنند کاری نمی کنند به جز این که  در پرتو مفاهیم و نظریه های جهان مدرن آن متون را  توضیح می دهند و البته نتایج دلخواهانۀ خود را می گیرند و تو گویی که حرف در دهان آن متون و تاریخ  می گذارند و نویسندگان آن متون را بر آن می دارند که برای انسان های امروزی حرفی بزنند که این اقدام نوعی روکش کاری مدرن به متون سنتی است و چندان هم مشخص نیست که به کار امروزیان بیاید.  هرگز بر آن نیستم بگویم که از سنت نمی توان هیچ گونه حرفی یا راه کاری برای جهان مدرن و انسان های امروزی استخراج کرد بلکه می گویم که چنین کاری ظرافت های بسیاری می خواهد و امری ساده و پیش پا افتاده نیست. چه کسی می تواند بگوید که امثال مولوی و حافظ و سعدی هیچ پیام سازنده و اثرگذاری برای انسان مدرن امروزی ندارند؟ بلکه تمام حرف در این است که آن  الگوها و ساختارهای فکری و فرهنگی و اجتماعی جهان پیشامدرن دیگر وجود ندارند و نمی توانند احیاء شوند. گویا عبدالکریمی توجه ندارد که کسی سنت را چونان کوله باری اگر هم با خود و در ذهن و ضمیر خود داشته باشد با آن الگو و ساختار زندگی و زیست امروزینِ خود را تعیین و تنظیم نمی کند و سامان نمی بخشد، بلکه فقط در گوشه ای از  ذهن و ضمیر خود دارد که هر از گاهی به سراغش می رود و برخی دل تنگی های خود را با آن تسکین می دهد. این ها که گفته می شود هرگز به معنای آن نیست که زیست مدرن و الگوها و قواعد مربوط به آن عاری از هرگونه عیب و نقص اَند و غیرقابل نقد و بررسی. از قضا زیست مدرن و الگوها و قواعد مروط به آن نیز قابل نقد و بررسی اَند. چرا مدرنیته قابل نقد نباشد؟ چه کسی می تواند این را بگوید؟ قابل نقد بودن مدرنیته اما بسی تفاوات دارد که بخواهیم الگوها  و قواعد جهان پیشامدرن در این دوران زنده کنیم و مبتنی بر آن زیست خود را سامان ببخشیم. سخن  در این زمینه بسیار است و باید گفت این زمان بگذار تا وقت دگر. در ضمن منتظر می مانم که آیا عبدالکریمی پاسخی به این نقد و نظر خواهد داد یا دوباره روشنفکران را متهم به عدم پاسخ گویی می کتد. البته بدون این که بخواهم خود را در جرگۀ روشنفکران این سرزمین قرار دهم به عنوان دانش آموزی در عرصۀ اندیشگی و تفکر  این چند صفحه را قلمی کردم.      
#نیروی_اصیل_تاریخی
#روشنفکری
#روشنفکران
#سنت
#مدرنیته
#حسن_محدثی
#بیژن_عبدالکریمی


@tajeddin_mohammadbagher

#مناظره
#روشن‌فکران
#حکم‌رانی_بد
#بیژن_عبدالکریمی
#محمدباقر_تاج‌الدین

@NewHasanMohaddesi