ارزیابی شتابزده
13.9K subscribers
897 photos
302 videos
33 files
848 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
امروز عصر رادیو ان.پی.آر مصاحبه ای داشت در مورد میلیونها نفری که این مدت، در آمریکا شغل خود را از دست داده اند. حرفهای مصاحبه شونده تکان دهنده بود. می گفت: تعداد زیادی از متقاضیان بیمه بیکاری هنوز هیچ کمک و پولی دریافت نکرده اند. بخشی از افرادی هم که مبلغ کمکی از دولت رو دریافت کرده اند بقدری این پول (در مقایسه با هزینه های جاری زندگی) برایشان اندک است که گاه می شود که چند دلاری برای خریدِ خورد و خوراک در منزل هست ولی بنزینی در باک ماشین نیست و امکانِ با ماشین تا فروشگاه رفتن نیست.

امکانِ تا فروشگاه رفتن نیست!

(در بخش زیادی از مناطق مسکونی در آمریکا "مغازه های کوچک" وجود ندارد و افراد باید تا فروشگاههای بزرگ مانند والمارت، تارگت و ...) بروند.

می گفت: میلیونها نفری که در رستورانها و شغلهای خدماتی کار می کردند، بخشِ مهمی از زندگی شان را بر مبنایِ تیپ
Tip (gratuity)
(انعام) تنظیم کرده بودند. (تیپ دادن در آمریکا امر متوالی است) و این مبلغِ تیپ، بخش مهمی از زندگیِ این افراد بوده. حالا چنین آدمی، چند ماه شده که نه فقط تیپ، بلکه اصلِ حقوقش پریده.

میلیونها نفر اینطور در خانه نشسته اند.
می گفت برای مشکلات و مسائل روحیِ این افراد فکری باید کرد.

افرادی که به ویروس مبتلا "نشده" اند ولی در معرضِ استرسهای شدید ذهنی قرار گرفته اند.

🔹 ظاهرا ابعادِ واقعیِ اقتصادی/انسانی این بحران هنوز هویدا نشده. این ماجرایِ #کرونا تا کی ادامه خواهد یافت؟ امروز خبرگزاریها اعلام کردند آمارِ #واقعی مبتلایان به کرونا در آمریکا ممکن است تا حدود بیست میلیون نفر باشد.


▪️▪️▪️
*بخشهایی از مصاحبه را که ضبط کردم🔻
https://www.instagram.com/p/CB5LBwBJoLz/?igshid=k3w110n5t8ba

** الان سه ماه و ده روز است که هر هفته در مسیر دفتر کار با چنین خیابانها و چنین صحنه های پر سکوت و شهر برهوتی مواجهم. با وجود چنین قرنطینه ای، آمار ابتلا و مرگ و میر، اینگونه وحشتناک است. بحثِ #بیست_میلیون_نفر مطرح میشه. واقعا برایم سوال هست که در کشورهایی که به شکل عادی، شهروندان در تماس مستقیم با هم هستند، و هیچ تعطیلیِ جدّی ای وجود ندارد، وضعیت آمار مبتلایان چگونه است؟

#کرونا
#مشکلات_روحی
#استرس
#آمار_واقعی

@solseghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترکیبی از ۳ موضوع

✔️موضوع اول، بی پولی ای هست که دامنگیر حدود چهل میلیون نفر شده بخاطر سه ماه ونیم تعطیل شدن کسب و کارها

✔️موضوع دوم افزایش آمار مرگ در سطح جامعه هست و آمارِ مبتلایان که هر روز بالا میره. امروز (۶ تیر) بدترین روز بود: ثبت چهل هزار مبتلا به #کرونا در آمریکا

✔️موضوع سوم انسانهایی که دیگه کشش در خانه ماندن رو ندارند. خسته شده اند. و روحیه ها داغون. حاصلش میشه تصویر بالا. عصرِ همان روزی که اعلام شده بالاترین آمار کرونا، اینها آمده اند شام بخورند!


🔹امروز یک جلسه آنلاین داشتیم با تیم همکاران شرکت. از برنامه های آینده حرف زده شد و از کارهایی که قرار است بشود! مدیرفنی در میان حرفهایش یک جمله گفت که برایم جالب بود. گفت هزینه های سالیانه شرکت را مطالعه کرده و "هزینه ۱ ساعت" برای شرکت ۲۰۰۰ دلار است! یعنی طرف اگر نتواند ساعتی دوهزار دلار درآمد داشته باشد باید از جیب خودش بگذارد تا حقوق بدهد... حال همین شرکت در سه ماه و نیم گذشته چند تا قراردادِ جدید بسته؟!

🔹ویروس در حال به زانو درآوردن ساختارهاست. طنز ماجرا این است که همچنان می خواهیم خودمان را قوی نشان بدهیم. حال آنکه چنین نیست.

@solseghalam
ماجرا اینقدر جدی است

🔹 توئیت امروز فرماندار کالیفرنیا، آقای نیوسام:

✔️تا دیروز (پنجم تیر) در کالیفرنیا هفتاد و شش هزار #تست_کرونا انجام شده است.
نتیجه:
- در مدت یک هفته گذشته، پنج و هفت دهم درصد تست ها (۵.۷%) مثبت شده است.
- (در جنوب ایالت) در منطقه Imperial County بیست و سه درصد تستها مثبت شده اند (یعنی تقریبا از هر چهار نفری که تست داده اند یک نفر کرونا داشته است).
بیمارستانها ظرفیت ندارد.

*ماجرا اینقدر جدی است. شما را به خدا خانه بمانید. این وضعیت، در ایالتی است که سه ماه و نیم است کسب و کارها تعطیل بوده. آمارِ واقعی باید بیش از اینها باشد.

#کرونا
#کالیفرنیا
#در_خانه_بمانیم
۶ تیر (۲۶ ژوئن)

@solseghalam
سرویس جهانی بی بی سی در توکیو دفتری دایر، فعّال و برقرار دارد. به صفحۀ #ژاپن در وب سایت بی بی سی بروید و امروز (7 تیر – 28 ژوئن) از سر کنجکاوی هم که شده پوشش اخبار #کرونا در ژاپن را ملاحظه کنید و شگفت زده شوید!

Japan-BBC News
در این روزهایِ اوجِ کشتار ویروس کرونا در دنیا، «ترتیبِ» اخبار #بی_بی_سی برای ژاپن چنین است:

✔️- خبر مربوط به یک بازیکن تیم فوتبال !
✔️- خبری درباره شرکت دوربین سازی المپیوس
✔️- خبر ساختِ یک سوپرکامپیوتر در ژاپن (که دوبرابر بهتر از سوپرکامپیوتر آمریکایی است و قرار است در بحث کرونا کمک کند!)
✔️- خبری دربارۀ بازنشستگیِ یک مدیرعامل مُسن ژاپنی
✔️- خبری درباره مسابقات اتومبیل رانی
✔️- (و نهایتا درباره کرونا!) خبری درباره پارلمان ژاپن که یک بودجه اضطراری برای کرونا تصویب کرده است.

🔹 آن خبرِ آخر که اشاره شد مربوط به «هیجده روز پیش» است. دقت کنید: هیجده روز پیش. یعنی در بیشتر از دو هفته گذشته، هیچ چیزِ عجیب و غریبی در خصوص #کرونا در ژاپن اتفاق نیفتاده است!
شهر در امن و امان است و همه چیز عالی است.
عالی.

🔹حتی آن خبر مربوط به سوپرکامپیوتر هم به نحوی به سَمت قوّتِ ژاپنی بر می گردد و خدایِ ناکرده اشاره ای به مشکلاتِ ویروس کرونا ندارد. نبوغ و استعداد ویژۀ ژاپنی، یک سوپرکامپیوتر خلق کرده (دوبرابر بهتر از مدل آمریکایی) که قرار است در مقابله با کرونا به دولت کمک کند. حال اینکه کرونا چه ربطی دارد به کامپیوتر؟! در متنِ خبر ذکر شده که این کامپیوتر به تحلیلِ داده های بزرگ کمک می کند.
بسیار عالی.
پس همه چیز خوب است.

🔹حال صفحه را اسکرول داون کنید و تا آخرین خبرِ ممکن در پایین صفحه (که مربوط به 27 ماه مِی است) بروید. حتی تا آنجا هم چیزی درباره #بحران_کرونا نخواهید دید.
به همین اندازه مضحک. به همین اندازه تلخ. به همین اندازه حیرت آور.
ویروس، دسته دسته آدمها را به کام مرگ می کشد و تمام دوستان ایرانی و غیرایرانی ام در توکیو خبر از بحرانی بودنِ وضعیتِ بیمارستانهای توکیو می دهند اما صحفه بی بی سی را که باز می کنید چُنان همه چیز "کول" است و چنان همه چیز عادی است که خدا را شکر می کنید که به! چه خوب.

🔹صفحه سی ان ان هم چنین است.
صفحاتِ انگلیسیِ خبرگزاریهایِ ژاپنی هم چنین است.
این رفتار رسانه ایِ ژاپنی است که "بحرانی نداریم که ما" . همه چیز تحتِ کنترل است. ویروسی آمده و خواهد رفت.

اینکه چند نفر کشته شده اند؟ اوضاع، بدونِ قرنطینه چگونه بوده؟ ظرفیت بیمارستانها؟ و... به کسی ربطی ندارد. خودمان می دانیم چگونه سامانش دهیم.

🔹پوشش خبری #سی_ان_ان حتی از بی بی سی هم بانمکتر است. چرا که، شما با حجمِ زیادی خبر خوب درباره تویوتا، لذتهای سفر به ژاپن و... (!) مواجه خواهید شد.

سی ان ان یک خبر "خیلی ملایم" دربارۀ پرشدنِ ظرفیتِ بیمارستانهای توکیو در مورخ هفدهم آوریل کار کرد (یعنی دوماه و یازده روز قبل- لینک در پائین🔻) و بعد از آن به کما رفت. یعنی دیگر هیچ خبر منفی یا خبر مبتنی بر وجودِ بحران در ژاپن، در سی ان ان کار نشد.
با قانونی نانوشته، همه می دانند که ویزایِ خبرنگارِ خارجی در ژاپن با روالی بسیار بسیار سختگیرانه صادر می شود.

🔹این واقعیت تلخ (و کم گفتۀ) دنیای ماست.
در همین بحثِ پوشش بحران، وضع کشور چین بارها بار بدتر از ژاپن است.
نه اینکه ویروس در این سرزمینها آدم نمی کشد. خیر. ویروس کرونا در همه جای دنیا دارد جانِ بنی آدم را می ستاند ولی در این سرزمینها، جانِ آدمیزاد حتی قابل نیست که در "آمار" قرار گیرد. حتی جنازۀ شهروند هم در چین به تصمیمِ حکومت، در آمارِ #کرونا قرار خواهد گرفت یا نخواهد گرفت.
ماجرا به همین اندازه زشت است.

🔹مسئله، "رسانه" نیست. مسئله نحوۀ ادارۀ یک کشور است. ادارۀ پادگانی، با لعابی مخملین بر روی ظاهر امور.
ظاهری آرام.


کرونا در حال طوفان در سرتاسر دنیاست ولی در چین و ژاپن مشکلی نیست.
جای هیچ نگرانی نیست.




✍️محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️
پی نوشت: آدرس صفحۀ ژاپنِ بی بی سی به این قرار است:
https://www.bbc.com/news/topics/cjnwl8q4g7nt/japan
و آدرس صفحه آسیایِ سی ان ان:
https://www.cnn.com/asia
*یادداشت قبل در خصوص این بحث:
لینک1 درغگویی-چینگویی لینک2
ارزیابی شتابزده
📍روزنامه شرق امروز ؛ یادداشت اینجانب در خصوص انفجار و زلزله 📌ضرورت لحاظ کردن مسئله انفجار💥 در مقاوم سازی زلزله. @solseghalam ⬇️👇👇 https://www.sharghdaily.ir/News/112863/%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1…
✍️چند نکته در مورد انفجار لبنان


این چند روز اخیر گفتگوها و مباحث زیادی درباره انفجار #بیروت منتشر شده و این اتفاق تلخ، حتی سرآغاز برخی تحولات سیاسی هم در این کشور شده است. در این یادداشت تلاش می شود که به چند نکته از منظر فنی بحث «مهندسی انفجار» اشاره شود:

🔹یک- این اتفاق قبلا هم رخ داده بود!
باور کردنش بسیار دشوار است که بشنویم این اتفاق تلخ، دقیقا به همین شکل، قبلا یکبار دیگر در تاریخ رخ داده است! سالها قبل از ماجرایِ #لبنان، یک کشتی که حامل 2300 تُن نیترات آمونیوم بود در #آمریکا و در بندر تگزاس (در خلیج گالوستون) دچار آتش سوزی شد و این امر باعث یک انفجار بزرگ در آن کشتی و همچنین یک سلسله انفجار در مخازن سوختِ (منطقه صنعتی) مجاور شد. این سانحه که مرگبارترین انفجار صنعتی در آمریکا محسوب می شود (تا قبل از این انفجار لبنان) یکی از بزرگترین انفجارهای غیرهسته ای تاریخ محسوب می شُد. متاسفانه به دلیل بی توجهی به حساسیتهای حمل و نگهداری نیترات آمونیوم 581 نفر در آن سانحۀ #بندر_تگزاس کشته و بیش از 5000 نفر مجروح شدند. جالب اینجاست که با وجود سابقۀ چنین تجربه تلخی از نگهداری نیترات آمونیوم، مجددا در لبنان، آزموده، دوباره آزموده شد و به تعبیر حافظ:
مَن جَرَّبَ المُجَرَّب، حَلَّت بِه النَّدامه
(آن کسی که «تجربه شده» را «دوباره تجربه کند»، ندامت و پشیمانی حلالش باد!)

✔️در ماجرای بندر تگزاس، نیترات آمونیم در ایالت نبرسکا (شمال آمریکا) تولید شده بود و از طریق #قطار به جنوب حمل شده و سپس در کشتی بارگیری شده بود. شروع آتش سوزی در این کشتی، شروع زنجیره ای از انفجارهای مرگبار بوده است. در اثر موج انفجار، امواج بزرگ آب تا فاصله بسیار دورتر از کشتی در ساحل تگزاس رویت شد. بیش از 500 ساختمان در ساحل تگزاس در اثر این انفجار تخریب شدند. موج انفجار باعث شد که دو هواپیمای تفریحی که در نزدیکی بندر در حال پرواز بوده اند سقوط کنند. در اثر این انفجار، بیش از شش هزار تُن فولاد کشتی به اطراف پرت می شود. یک قطعه دو تُنی از بدنه کشتی که حدودا سه کیلومتر آن طرف تر از کشتی پرت شده بود، هم اکنون به عنوان "بنای یادبود این سانحه"، نگهداری می شود و در معرض دید بازدیدکنندگان است.

در شرایطی که هرگز مشخص نشد که علت آتش سوزی اولیه در این کشتیِ حامل نیترات آمونیوم چه بوده است، برخی گزارشها گفته اند که شروع آتش بخاطر باقیمانده سیگار کارکنان کشتی بوده است.

این انفجار، به عنوان «بدترین سانحه صنعتی تاریخ آمریکا» شناخته می شود. 405 نفر از اجساد شناسایی و 63 جسد هرگز امکان شناسایی پیدا نکردند. 113 نفر هم به عنوان مفقودالجسد معرفی شدند (چون اجسادشان بعد از انفجار هرگز پیدا نشد). در برخی گزارشها ذکر شده که این آمار، #واقعی نیست و تعداد کشته های انفجار تگزاس، بیشتر از این عدد است.

🔹دو- چرا در لبنان دوباره تکرار شد؟
سوال اینجاست که وقتی «تاریخچۀ» تلخ‌ِ سهل انگاری در نگهداری نیترات آمونیوم در سال 1947 وجود داشته است، چرا مقامات و مسئولین بندری در لبنان در این سالها، تا به این حدّ نسبت به موضوع بی توجهی کرده اند که چنین رویدادی «دوباره» رخ دهد؟

پاسخ اینجاست که بسیاری از مشکلات به دلیل «نبود» دانش فنی نیست بلکه به دلیل نبودن «سیستم» و «ساختار درست» رخ می دهد. حتی اگر بخشی از حادثه لبنان، عمدی هم بوده باشد، ولی بازهم نگهداری از این مقدار قابل توجه نیترات آمونیم در منطقه تجاری/مسکونی «طی مدت طولانی» محل تعجب و حیرت است.

🔹سه- سازه و انفجار
در خصوص مهندسی انفجار (و اساسا بحث ساخت بمب/مواد منفجره) سالهای طولانی است که بشر مطالعات/پیشرفتهای زیادی داشته است ولی درباره «رفتار سازه ها در انفجار» مطالعات (نسبتا) محدودی انجام شده و هنوز ابهام/علامت سوالهای زیادی وجود دارد. موضوع دوره پسادکترای دوم اینجانب در دانشگاه کلمسون، همین بحث رفتار سازه در انفجار بود که کارفرمای آن پروژه، شرکت بیمه
AIG
بود. دلیل اینکه بیمه به دانشگاه برای بحث انفجار پول می داد این بود که بعد از هر سانحه انفجار، شرکتهای بیمه ناچار به پرداخت رقمهای درشت پول به بیمه گزاران می شوند و بنابراین بیمه، شدیدا به دنبال توسعه مدلهای ریسک انفجار است. در آن مطالعه با همکارانم متوجه شدیم که یکی از بزرگترین عوامل جراحت و آسیب جسمی در انفجارها (نه فرو ریختن سازه ها، بلکه) شیشه پنجره های ساختمان است. بخش زیادی از افرادی که در مناطقِ اطراف انفجار زندگی می کنند در اثر پرتاب شدن شیشه پنجره ها، بینایی یا سلامت خود را از دست می دهند. یکی از مقالات منتشره در این بحث قبلا در "اینجا" به اشتراک گذاشته شده بود. فعلا قدری زمان نیاز است تا مشخص شود که "چه درصدی" (از کل) مجروحین انفجار لبنان در اثر شکست شیشه بوده است؟

🖊محمدرضا اسلامی

#مهندسی_انفجار
#لبنان
#انفجار_تگزاس
@solseghalam
✍️ کشورِ اَپل یا اژدهای اَپل ؟
(به بهانه افزایشِ ارزش شرکت اپل به دوهزار میلیارد دلار)

#خبرخوانی

🔹با وجودِ بلایی که #کرونا بر سر اقتصاد جهان آورده، «خبرِ جدید» مبنی بر افزوده شدنِ «ارزشِ» اپل به «دوهزار میلیارد دلار» بهانه ای است که تاملی دوباره در این بحث داشته باشیم.

دوسال پیش، خبری منتشر شد که ابعاد اقتصادی شرکت اپل را نشان می داد. آن زمان در یادداشتی (اینجا) به موضوع ارزش شرکت اپل پرداخته شد. در آن یادداشت از اپل به عنوان یک «کشور» یاد شد و نه شرکت!


چرا کشور اپل؟
نگاهى به بودجه كشور #عربستان سعودی، به ما نشان می دهد که "چرا" باید شرکتی مانند اپل را فراتر از «شرکت» ببینیم و نگاهی در حدِّ قد و قواره یک کشور، به آن داشته باشیم: شركت #آرامكو (نفت)عربستان در نيمه اول همان سال ٣٤ميليارد دلار سودِ فروش #نفت داشت در حالی که اپل در آن سال ۴۸ میلیارد دلار «سودِخالص» داشت! (لينك) یعنی فرزندانِ عبدالعزیز سعودی که در عربستان برروی نفت نشسته اند و طلای سیاه را بی ملال و بی زحمت از دل زمینِ بیرون می کشند و بی عرق جبین می فروشند به یک سبد اقتصادیِ ۳۴ میلیارد دلاری باید فکر کنند، حال آنکه هیات مدیره اَپل بر روی یک سود ۴۸ میلیارد دلاری برنامه ریزی می کنند.

ماجرا اما متوقف نماند! آن یکی (شاهزاده آل سعود) در این دو سالی که گذشت، هر سال (حدودا) همان مقدار نفت از دل زمین بیرون کشیده و فروخته، ولی هیات مدیرۀ اپل ظرف دو سال گذشته، ارزشِ «شرکت» را از هزارمیلیارد دلار، به دو هزار میلیارد دلار افزایش داده است. ابعادِ ذکاوت و توانمندیِ «هیات مدیره» اپل در این مقایسه است که نمایان می شود.


🔷 مسئله «تکنولوژی» است یا «انسانی» است؟
«اپل» یک شرکت «فن آوری» محسوب می شود. شرکتی که همچون ساحرانِ روزگارِ مصر قدیم، پیوسته در کار «سحر» و ساحری است و هر لحظه به شکلی این بتِ عیّار برآید. تفاوت این سِحر با ساحرانِ پیرامونِ موسی این است که اپل «محصول» تولید می کند و دایم به «کار جدید» مشغول است. اما این یک اشتباه کلیدی است که گمان کنیم «ماجرایِ اپل»، «ماجرای تکنولوژی» است. ماجرا، قبل از محصول و قبل از تکنولوژی، بحثِ انسان است. اینکه هيأت مديره اى كه گردشِ مالى به عظمتِ گردش مالىِ يك كشورِ نفتخيز را هدايت مى كنند، چطور دچار اختلافات مهلك و چرخۀ منازعاتِ بى پايان داخلى نمى شوند؟ چطور کودتا نمی شود بین اینها؟!
چطور چنین هیولای بزرگی از قدرت و ثروت، اهالیِ هیات مدیره را مَست نمی کند و «مستیِ قدرت» به بدمستی نمی کشد و زد و خوردی رخ نمی دهد؟!

🔷اژدهایِ اپل؟
در انیمیشن سینمایی «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» (How to Train Your Dragon) که برای کودکان تولید شده، سازندۀ کارتن، عنوان بسیار زیبایی را برای کارتن انتخاب کرد: «مهارِ اژدها» . حکایتِ بشر، همیشه حکایتِ مهار اژدها بوده؛ اینکه چطور و به چه فرمولی باید اژدها را مهار کرد. از اژدهای نفس تا اژدهای قدرت... بشر همیشه در یک تقلّای بی پایان بوده که «برای مهارِ اژدها چه باید کرد»؟! مثلا گفته می شود که «دموکراسی» تلاشِ ناقصِ بشر بوده برای کنترل و مهارِ اژدهای حاکمیت. مساله اساسی در این بحثِ اپل اینجاست که «قبل از» آنکه به موضوع از زاویه «مهندسی الکترونیک» یا کامپیوتر یا برق یا ... هر «مهندسیِ دیگری» نگاه کنیم، باید به موضوع از زاویه «تعاملِ انسانی» نگاه کنیم. باید از خود بپرسیم که چطور بین فرزندانِ عبدالعزیز بر سرِ «قدرت» دعوا می شود و عموزاده های سعودی به جانِ هم می افتند ولی در بینِ آقای «تیم کوک» (مدیرعاملِ سحرخیز!) با آرتور لوینسون، (مدیر عملیات) جِف ویلیامز «ساز و کاری» برقرار است که شرکت «متلاشی» نمی شود؟

بحث، قبل از آنکه بحثِ «کالا» باشد، بحثِ انسان است و «روابط انسانی»
دریغ که بهترین و نخبه ترین دانشجویانِ ما در این سالها (عموما) برای خواندن «مهندسی برق» و «الکترونیک» و «کامپیوتر» و ... (اساسا برای "مهندسی" ) عازم ایالات متحده شدند و ما در این سالها از دانشِ «شرکت داری» و مهارتِ «باهم کارکردن» و سازوکارِ «حقوقی» بنگاههایی مانند اَپل، تقریبا هیچ نمی دانیم.
دریغ است که از جزئیات اختلافاتِ مابین شاهزاده ولید بن طلال و شاهزاده بن سلمان بیشتر می دانیم تا «ساز و کار حقوقیِ» حاکم بر شرکت اوبر و اپل و آمازون و لیفت و ...

🔷اپل و حاکمیت
یک نکته دیگر هم در این بحث مهم است و آن مسئله «حاکمیت و بنگاه اقتصادی» است. به نظر می رسد که یک تعریفِ مشخص از موضوع "همزیستیِ" حاکمیت با بخشِ خصوصیِ فیل پیکر باید شکل گیرد تا مشخص باشد که حدّ و حدود «بزرگ شدنِ» بخشِ خصوصی تا کجاست؟!

اگر حاکمیت بخواهد اضافه بر «مالیات» بر شانه و گردنِ بخشِ خصوصی چیزی «دیکته» کند، این حدّ و حدود باید کاملا شفاف باشد. اگر نباشد، هرگز بخشِ خصوصی از حدّ و حدودی بزرگتر نخواهد شد.


#اپل
#بنگاه_اقتصادی

🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
ارزیابی شتابزده
مهتاب و كنكور 🔷ديشب مهتاب كامل بود و نيمه شب در مسير جاده شماره پنج، از مسير ساكرامنتو به سمت سانفرانسيسكو در حال رانندگى ، صداى آواى آلبوم بيداد شجريان پخش مى شد. هوا باران خورده و جاده ساكت و نور مهتاب پر كرده بود فضاىِ سكوت و سبكى و زيبايي را. آلبوم…
✍️کنکور و اختراع دوباره چرخ

🔹آقای امیر ناظمی در یادداشتی در شبکه توسعه به نقدِ کنکور پرداخته اند. ایشان با مقدمه ای گویا و مناسب شرح داده اند که "هوش" در انسانها انواعِ مختلف دارد و یک «آزمون واحد» نباید مبنایِ سنجشِ توان و استعدادِ انسانها باشد.

✔️این سخن اگر چه در مقام نظر می تواند حرفی درست ارزیابی شود اما در مقامِ عمل چه؟

✔️در مقام عمل کشورهایی مثل ژاپن یا سوئیس یا آمریکا برای حذفِ کنکور چه کرده اند؟

✳️مگر ما می توانیم چرخ را دوباره اختراع کنیم؟!

در انتهای یادداشتِ مذکور، به نحوه ارزیابی دانش آموز در کشورهایی مثل "آمریکا" اشاره شده است. اما سوال اینجاست که: «آیا در کشوری مانند آمریکا که کنکور واحد (مانند ایران) وجود ندارد، ایرادهایی مثل "نابرابری آموزشی" و "نقص روش ارزیابی" هم برطرف شده است؟!»

واقعیت امر این است که مسئله آموزش (بخوانیم: "صنعت آموزش") در آمریکا یکی از بزرگترین حوزه های گردش مالی محسوب می شود و با وجود اینکه «یک کنکور واحد» برگزار نمی شود ولی مسئله "نابرابری" به هیچ عنوان حل نشده است.

✳️ مسائلی که بشر نتوانسته است حل کند

سخنِ اصلی با افرادی همچون جناب ناظمی (و دیگر بزرگوارانی که دغدغه ایران دارند) این است که ما باید نگاه روشنی به تجربه دیگر کشورها داشته باشیم و قبول کنیم که ما نباید چرخ را از اول اختراع کنیم. برخی از مشکلات، گریبان جوامع انسانی را گرفته است و ما نمی توانیم ادعا کنیم که «راه حل» وجود دارد حال آنکه «دیگران» هم در تلاش برای پیدا کردنِ راه حل هستند. «کنکور» و اساسا مسئله ارزیابی دانش آموز از جمله آنهاست. اگر دانشگاه توکیو را در جایگاهی مشابه دانشگاه تهران فرض کنیم برای ژاپن، و دانشگاه توکیو تِک را در جایگاه مشابه دانشگاه شریف فرض کنیم، فزرندانِ کدام خانواده های ژاپنی امکانِ حضور در این دو دانشگاه برایشان میسر می شود؟

✔️آیا در ژاپن روندِ ارزیابی دانش آموز به جایی رسیده که فرزندانِ خانواده های غیربرخوردار، بتوانند براحتی وارد دانشگاه توکیو تِک بشوند؟
✔️آیا در ژاپن چنین نیست که «دبیرستانهای مشخصی» ، آمار قبولیِ بالایی در توکیو تِک دارا هستند؟
✔️آیا در آمریکا مشکلِ میزان دسترسیِ فرزندان خانواده های معمولی به دانشگاههایی مثل استنفورد، برکلی و هاروارد و ... حل شده است؟
✔️آیا در سوئیس یک نظام آموزشی برقرار شده که فرزندِ یک خانواده کارگر روزمزدِ سوئیسی، بتواند براحتی وارد دانشگاه EPFL بشود؟

🔹پاسخ به پرسشهای فوق بسیار تلخ است

واقعیت امر این است که با وجودِ تلاشهای بشر برای حل مشکلِ نابرابری آموزشی، ولی این ماجرا هنوز تا حدود زیادی «حل نشده» باقی مانده است.
ترم گذشته فرصت تدریس و عضویت در هیات علمی دانشگاه Savanah State University در ایالت جورجیا برایم فراهم شد. قبل از رفتن به جلسه آزمایشیِ ارزیابی هیات علمی، با استاد راهنمایم در میشیگان تماس گرفتم. توضیح داد که این دانشگاه جزء دانشگاههایی است که در آمریکا تحت عنوان
Historically black colleges & universities
شناخته می شوند. توضیح داد که ایده تاسیس این دانشگاهها این بوده که فرزندان خانواده های سیاه پوست بتوانند وارد مرحله تحصیلات تکمیلی بشوند. لذا «الزاما» مجبور هستند تعداد مشخصی، دانشجوی سیاه پوست جذب کنند. همچنین گفت: بنیاد علوم آمریکا و همچنین وزارت دفاع یک ردیف بودجه مخصوص پژوهش به این دانشگاهها اختصاص می دهند (هر سال) و لذا اساتیدِ دانشگاههای دیگر سعی می کنند با اساتید این دانشگاهها، «پروپوزال مشترک» بدهند (چون دسترسی به بودجه پژوهش برای اینها راحتتر است!). روزی که برای جلسه آزمایشی به این دانشگاه رفتم، رئیس گروه گفت: بگذار همین ابتدا بهت بگم، تدریس در اینجا رو نباید با کالیفرنیا یکی بدونی. خیلی باید مراعات دانشجو رو بکنی و امتحان سخت هم نگیری(!) و اگه کسی هم غیبت داشت (چند جلسه) بجای اینکه طرف رو بیندازی باید قبلِ امتحان بری دنبالش، و ببینی مشکلش چیه؟(!) بچه های سیاه پوستِ ما در اینجا، گاهی دو شیفت کاری در کنار درس دارند کار می کنند...

مسئله آموزش و «کیفیت آموزش» در دنیای امروز به شدت به میزانِ برخورداریِ خانواده ها وابسته است و با وجود کارهای متعددی که در کشورهایی همچون ژاپن و آمریکا در این بحث انجام شده (مانند در نظر گرفتن بورسیه های تحصیلی و...) ولی مشکل «حل نشده است». حضور در «چند دانشگاه برتر» فقط به تلاشِ دانش آموز بستگی ندارد و پارامترهای بسیاری در این موفقیت موثر هستند.

مقصود از این یادداشت، این نیست که نظامِ کنکور در کشور #ایران را تایید کنیم؛ بلکه بحث در اینجاست که مسئله نابرابری آموزشی راه حلهای آسان و دم دستی ندارد که بگوییم از فردا کنکور را حذف کنیم و با آن راه حلها جلو برویم.

جزئیاتِ کارهای کشورهای دیگر را باید به دقت مطالعه کنیم.


t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️
📌پی نوشت: یادداشت مرتبط
✍️ من خوش شانس بودم!
✍️عاشورا و حافظ، بهرام بیضائی و جواد معروفی

🔹وقتی که هنر به عرصه می آید و جلوه ای دیگر به یک رویداد می دهد، مرورِ حکایتها و احوال تاریخ خواندنی تر می شود و دیدنی تر.

🔹در میان اینهمه ذکرِ نام حسین، و در بسامدِ تکرارِ نامش در این روز عاشورا، ذهن می رود به جستجوی ردّ و اثرِ کربلا در دنیای هنر...
در دنیایِ هنر، از حسین چه داریم؟

✳️هر سال این سوال با ما هست که «چرا با وجود "اینهمه" تکرار نام حسین ولی تولیدات فاخر هنری در این عرصه اینقدر اندک است؟»

دلیلش این است که هنر، بخشنامه ای نیست و برای «تولیدِ فاخر هنری» باید چیزی در درون هنرمند بشکند تا اثری «خلق» شود.
اثری که «ماندگار» شود.
تولیدِ هنری، تولیدِ کمّی نیست. هنر، از جنس «خطّ تولید» نیست بلکه هنر از جنسِ خلق است و «خلق» بی مایه، «فطیر» است!

برای خلقِ اثرِ هنری، «مایه» لازم است و جوشش.


✳️ باز رسیدیم به عصر عاشورا، و در انبوهِ صداها و احوالِ این ساعات، روح تشنه در جستجوی «شراب تلخ» است که به تعبیر حافظ «مرد افکن بُوَد زورش!» .
آن شرابِ تلخ هنر امّا، چه انگشت شمار است!

حافظ و عاشورا

نحوۀ سخن گفتنِ حافظ چنان است که هیچ چیز را به صراحت و وضوح نگفته! (حتی شاید نوعی از خودسانسوری)
برخلافِ #مولوی که سخن به وضوح و روشنی می گفته، و صدسال قبل از حافظ به صراحت از «بلاجویانِ دشتِ کربلایی» سخن گفته (راستی "بلاجویان" چه تعبیر زیبایی است!) ولی حافظ، نه اسمی از کربلا برده و نه مستقیم دربارۀ شهادت سخن گفته.
حافظ، در زمانه ای می زیسته که «کلمات» بی ارج شده بودند و دین فروشی، سکّه رایج بوده و «لقمه» از نامِ دین خوردن، به چنان سطحی رسیده بوده که حافظ، کلافه و عصبانی و خشمگین بوده از هر آنچه که «مصرفِ کلمات دینی» بوده.

پس، حافظ جانِ ما بسیار به احتیاط (و وسواس) «کلمه» ها را مصرف می کرده. یکبار تعبیرِ «همّتِ شحنۀ نجف» را بکار برده و یکبار هم تعبیر «مهدیِّ دین پناه». همین!

اما سالهای سال است که آشنایانِ غزلِ حافظ در ظهر عاشورا ابیاتِ عاشورایی حافظ را به زمزمه می نشینند:

✔️یاری اندر کس نمی بینیم، یاران را چه شد؟!
دوستی کِی آخر آمد، دوستداران را چه شد؟

✔️گویِ توفیق و کرامت در میان افکنده اند/
کس به میدان در نمی آید! سواران را چه شد؟!

✔️خون چکید از شاخِ گل، بادِ بهاران را چه شد؟...
...
(این غزل با صدای موسوی گرمارودی؛ این غزل با صدای شجریان)

🔹کلمه «شهید» فقط یکبار در غزلیاتِ حافظ استفاده شده است! عجیب نیست؟!

✔️با صبا در چمنِ لاله، سحر می‌گفتم
که شهیدان که‌اند؟ این همه خونین کفنان

✔️گفت حافظ من و تو محرم این راز نه ایم...!

(این غزل با صدای موسوی گرمارودی)

عاشورا و قلم بهرام بیضائی

قلمِ شگفتِ بهرام بیضائی و آن چشمان باهوش و تیزبینش، در میان انبوهِ سکانسهای کربلا، یک «بُرش» را انتخاب کرد و با آن قلمِ هنرمند، برایمان به تصویر کشید. شگفتا که کسی بعد از بیضائی هنوز نتوانسته از عاشورا آنچنان فاخر سخن بگوید:
"چگونه سنگی بر بتهای مرده بیاندازم حالا که بتهای زنده بر روی زمین اند..."
(این سکانس با بازیِ بازیگر شوریده ای چون مرحوم حسین پناهی زیباتر شده بود)

آنان که طیلسانِ زهد پوشیده‌اند، تک‌پیرهنان را پیرهن بر تن می‌درند.
آنان که دستار بر سر نهاده‌اند سر از گردنِ خداترسان می‌اندازند و ...
ندیدم سری را به سرداری، مگر بسیار سرها زیرِ پای او.
خودستایان تکیه بر اریکه‌ها زده‌اند؛ کتابِ خدا را چنان می‌خوانند که سودِ ایشان است.

عاشورا و جواد معروفی

در عرصۀ نوا و موسیقی وضع قدری بهتر است. نینوایِ حسین علیزاده را داریم که همچون "تاج محل"، همیشه زیباست. اما در میان آثار موجود، قطعه پیانوی عاشورا اثر مرحوم جواد معروفی، قطعه ای است در اوج زیبایی . اوج هنر . اوج روح نوازی. و در شأن این روز.
(لینک در آپارات)

🔷در نام بردن از آنها که به کار هنر و «خلق» پرداختند، دریغ است که امروز ذکر نامی هم نداشته باشیم از صاحبِ قصیدۀ فاخر «دست». مرحوم ابوالفضل زروئی نصرآباد کمتر از دو سال پیش از میان ما رفت چه در دلش گذشته بود که در کلامش، قصیدۀ دست نشست؟
(لینک غزل)

🔹روزها و ساعات عمر ما می گذرد... امید که کوشش خورشید و باد و باران در کارگاهِ آب و خاک این سرزمین کاری کند که امروز که ابوالفضل زروئی و جواد معروفی نداریم و (نمی دانم به کدام دلیل) قلم بیضائی به گوشه ای در خلیج سانفرانسیسکو کِز کرده، اما این عرصه بی جایگزین نماند.
«هنر»، دستوری نیست، چیزی باید بشکند در دلی.


محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
✍️تصمیم کبرای وزیر آموزش و پرورش

(چرا بلاتکلیفیم؟)

🔹با اینکه تنها دو روز تا آغاز سال تحصیلی جدید باقیمانده است، وزیر آموزش و پرورش دیروز چهارشنبه (12شهریور) در یک تصمیم ناگهانی اعلام کرده است که در سال تحصیلی جدید «حضور دانش آموزان در مدارس» ضروری است.
البته وزیر محترم به لزومِ توجه به پروتکلهای بهداشتی اشاره کرده اند ولی نگفته اند که سه روز بعد از مصاحبه ایشان، چه تعداد دانش آموز باید به مدرسه بروند و چه تعداد نروند؟ همچنین نگفته اند که وقتی جمعیت میلیونی دانش آموزان برای رفت و آمد، نیاز به وسیله نقلیه داشته باشند، جزئیاتِ رعایت مسائل بهداشتی چگونه خواهد بود؟

🔹سوال اصلی دربارۀ مصاحبه دیروز وزیر آموزش و پرورش این است که چرا یک وزارتخانه بزرگ، در برابر اتفاق بزرگی مانند #کرونا ، تا این حد فشل و بلاتکلیف (و با تاخیر) عمل کرده و «شخص وزیر» سه روز قبل از بازگشایی مدارس، به «کلی گویی» پرداخته است؟

🔹«شنبه» مدارس کار خود را آغاز خواهند کرد و جناب وزیر «چهارشنبه» مصاحبه کرده است. مسئله کرونا، مسئلۀ جانِ انسانهاست و مگر می شود به موضوع به این مهمی «تنها سه روز قبل از بازگشایی» مدارس با یک مصاحبه «کلی» پرداخت؟

🔹انبوهی جزئیات در این مسئله دخیل است و باید «آیین نامه های مشخص» و با جزئیات روشن «از چند هفته قبل» تهیه و تدارک دیده شده باشد.

این چه وزیری است که سه روز مانده به پایان تعطیلات به «کلی گویی» در موضوعی مانند #کرونا می پردازد؟

🔹عجیب اینجاست که فرمانده ستاد مقابله با کرونا در تهران در مصاحبه ای به ابراز نگرانی از این موضوع پرداخته و گفته است:
«یکی از دلایلی که نگرانی بازگشایی مدارس را دوچندان می کند، افزایش استفاده از #حمل_و_نقل_عمومی است. کنترل بیماری در تهران دشوار است، جمعیتِ نهصدوشصت هزار نفری منطقه چهار شهرداری را که معادل یک و نیم برابر جمعیت استان #ایلام است، به عنوان تنها یکی از مناطق استان تهران، مصداق این دشواری است»

🔹دکتر مینو محرز عضو کمیته علمی ستاد مقابله با کرونا هم گفته است:
« مدارس می توانند به بهترین جا برای انتقال کرونا تبدیل شوند. معلمان و دانش آموزان حتما باید از ماسک استفاده کرده و فاصله گذاری فیزیکی را رعایت کنند»

🔹دو روز به بازگشایی برخی مدارس باقی است ولی مشخص نیست که فاصله گذاری فیزیکی چگونه قرار است رعایت شود؟ در #تهران، چه تعداد دانش آموز به مدرسه بروند و چه تعداد نروند؟

با چنین وزیری که در برابر چنین تصمیم مهمی (بدون روشن بودن جزئیات) مصاحبه می کند باید چه برخوردی کرد؟

مگر جان انسانها اینگونه بی ارزش است که به چنین موضوع مهمی «بدون ابلاغ آیین نامه های روشن» و با یک مصاحبه کلی (یا دستورالعمل کلی) بپردازیم؟


#از_رنجی_که_می_بریم

محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت: مصاحبه وزیر:
اولویت آموزش و پرورش بر حضور دانش آموزان در مدارس است (لینک)

نقض این مصاحبه یک روز بعد: برداشت ما این است که با توجه به شرایط پیش رو در سال تحصیلی جاری بیش از ۸۰ درصدکلاس‌های مدارس به صورت مجازی برگزار شود (لینک)

نکته عجیب در این میانه، «مصاحبه رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس» است که گفته: «هفته آینده» (!؟) در نشستی با حضور وزیر آموزش و پرورش و معاونانش، روند بازگشایی مدارس در این کمیسیون بررسی می‌شود! (لینک)
هفته آینده؟ سحر بخیر جناب مستطاب. هفته آینده قدری زود نیست؟...

**مصاحبه امشب مجری اخبار شبکه یک (آقای حیدری) با معاون وزیر آموزش و پروش، صریح بود. اینکه پرسید: الان پنجشنبه شب است و فردا جمعه است(!). خانواده ها چطور باید بفهمند که فرزندشان شنبه باید حضوری به مدرسه برود یا نرود؟

نهایتا، خلاصه خبرِ آقای حیدری در اخبار ساعت 9 شبکه یک این بود که «شیوه نامه بازگشایی مدارس» فردا (جمعه!) -یک روز قبل از بازگشایی- ابلاغ خواهد شد!...
4_5965387331337718053.pdf
395 KB
فایل PDF، یادداشت اینجانب در روزنامه شرق امروز درباره انفجار لبنان
۲۰ شهریور ۹۹
لینک یادداشت در خصوص انفجار لبنان در روزنامه شرق امروز

از متن:

در کشور آمریکا یکی از مواردی که در سال‌های اخیر در حال مطالعه جدی است، آسیب‌پذیری مناطق متراکم شهری در برابر «انفجار» است. بنادر و مراکز شهرهای مهم (مانند نیویورک، لس‌آنجلس و سانفرانسیسکو) که محل قرارگیری سرمایه و ساختمان‌های مهم است، علاوه بر تاب‌آوری در برابر زلزله، باید در برابر انفجار نیز مطالعه شود. تأسیسات صنعتی، وجود شبکه‌های فرسوده گاز شهری در مراکز شهرها یا اقدامات تروریستی از‌جمله مواردی هستند که می‌توانند به بروز انفجار در بنادر و مراکز متراکم شهری منجر شوند و آسیب‌های جدی به همراه داشته باشند. در این راستا یکی از سؤالات پیش‌روی پژوهشگران و مدیران این است که «مقاوم‌سازی ساختمان‌های مهم در برابر زلزله، چه تفاوت‌هایی با مقاوم‌سازی ساختمان در برابر انفجار دارد؟»؛ به عبارت دیگر، زمانی که می‌خواهیم «ساختمان‌های مهم یک شهر» را برابر زلزله مقاوم‌سازی کنیم، چه هزینه‌ها یا رویکردهایی را باید در نظر بگیریم تا ساختمان در برابر انفجار هم مقاوم‌سازی شود؟ سازمان مدیریت بحران فدرال آمریکا (FEMA) در نشریه‌های شماره 439 (الف و ب) مربوط به «مطالعات انفجار ساختمان فدرال اوکلاهما» به پاسخ این سؤال پرداخت و نشان داد که در زمان مقاوم‌سازی، با صرف «اندکی هزینه بیشتر» (حدود دو تا پنج درصد )، می‌توان سازه را «هم در برابر زلزله و هم در برابر انفجار» ایمن کرد.

https://sharghdaily.com/fa/Main/Detail/270469/%DA%86%D9%86%D8%AF-%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1-%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86
پنجشنبه ۲۰ شهریور ۹۹

@solseghalam
✍️انتخابات آمریکا چه خواهد شد؟


🔹تنها 44 روز تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده است و ذکر موارد زیر در این خصوص حائز اهمیت است:

🔹یک-ماجراهای جورج فلوید

شرایط دونالد ترامپ تا قبل از شروع کرونا، بسیار عالی بود. رونقِ اقتصادی در اوج بود و بیکاری، در پایین ترین حدّ ممکن خود بود.
کرونا شروع شد و بازار اشتغال اُفت کرد و بعد از مدتی، ماجرای #جورج_فلوید و ناآرامی شروع شد. دموکراتها، خوشحال از این تلاقی اتفاقات (یا به تعبیر حافظ "از خلاف آمدِ عادت") سعی کردند بیشترین بهره را از ماجرا ببرند و با داغ کردن موضوع، آرایِ خاموش (سیاه و هیسپنیک) را به میدان بیاورند.
متاسفانه هدایت ماجرا به سمتی رفت که تقریبا می توان گفت نتیجه عکس داده است.

چرا؟ چون سفیدپوستانی که سبد رای ترامپ محسوب می شوند، به شدت از بهم ریختگیِ کشور و طولانی شدنِ اوضاع "کلافه" شدند و این، آنها را مصمم خواهد کرد که «حتما» رای بدهند.

یعنی عملا اتفاق جورج فلوید که در ابتدا باعث «شرمساری» برای همه بود، بعد از مدتی، با غارت کردن وسیع فروشگاهها و طولانی شدنِ "ناامنی" در جاهایی مثل ایالت اورگان باعث شد که این حرف در میان طرفداران ترامپ رد و بدل شود که: ببین! اگر کشور را دست دموکراتها بدهیم این چنین هرج و مرجی خواهد بود.

فرض کنید در خیابانهای تهران (به هر دلیلی) آشوب باشد ولی، این آشوب "طولانی" شود و این حس پدید آید که "نظم" و "امنیت" دارد فدا می شود. چه خواهد شد؟ عملا آن دلیلی که باعثِ شروع "آشوب" بوده، به حاشیه خواهد رفت.

الان هم هواداران ترامپ، چنین حسی دارند. اینکه: ببین! مملکت ما که (به زعمِ خودشان) بهترین کشور دنیاست، امروز در خیابانهایش، پرچمِ خودِ ما آتش زده می شود!

... و تو خود حدیث مفصل بخوان از حسِ خشمی که در درون سفیدهای دو آتشه هست از این اوضاع اخیر.

✔️در نگاهِ بخشی از طرفداران ترامپ، رسانه CNN نقشِ بسیار مخربی در ادامه آشوبهای خیابانهای آمریکا داشته و باور دارند که CNN نقشِ بنزین روی آتش را (بعد از جورج فلوید) ایفا کرده.
در سمتِ دیگر، فاکس نیوز دائما در این بوق می دمد که: ای مردم ببینید! «آقای رئیس جمهور» می خواهد کشور را اداره کند، ولی دموکراتها آشوب را می خواهند.

🔹دو-کرونا

ممکن است برخی تصور کنند که آمارِ بالایِ کشته های کرونا در آمریکا، باعث ریزش شدیدِ آرای ترامپ در میان هواداران سفیدپوست خواهد شد. این گزاره هم صحیح نیست. دلیل این امر، دو نکته است.

✔️اول اینکه طرفداران پر و پا قرص ترامپ معتقدند که کشته های ویروس، چندان ربطی به ترامپ ندارد (و این ویروس در هرحال "چنین می کرد")؛
✔️اما نکته دوم اینکه ترامپ (با وجود برخی حرفهای احمقانه ای که در مورد #کرونا زد ولی) در تمامِ مدتِ کرونا ارتباطِ "کلامی" و گفتار "مستقیم" روزانه اش را با مردم (هوادارانش) حفظ کرد.

به زبان ساده، ترامپ (بر خلاف بسیاری از سیاستمداران) با مردم، "حرف می زند" و کرونا، بهانه/ابزاری شد که ترامپ "بیشتر" و "روزانه" با مردم تکلم کند.

این شاید به نظر، پارامتر کوچکی باشد، ولی برای کسی که مشتاق/محتاجِ دیده شدن است، و همیشه به دنبال "بهانه" برای مصاحبه می گشت، این بحرانِ کرونا، ابزاری شد برایِ هر روز حرف زدن!

دقت کنیم که برای ترامپ، «کیفیتِ حرف» مهم نیست؛ مهم، حرف زدن است.

ترامپ یک «حضور رسانه ایِ بسیار قوی» را در مدت کرونا داشته، و کمتر رهبری از میان رهبرانِ دنیا در مدت کرونا این میزان حضورِ یومیه در رسانه ها را داشته است.

🔹سه- و اما چه خواهد شد؟

سوال رایج در این روزها این است که:
"ترامپ رای می آورد یا خیر؟"

برای پاسخ به این سوال، لازم است ابتدا در خاطر داشته باشیم که جامعه آمریکا، یک جامعه به شدّت دوقطبی است.

یعنی در حالت عادی، دو «نگاه» و دو جهان بینیِ مختلف، با دو پایگاهِ اجتماعیِ «حدودا برابر» در عرصه هستند.

در حالت عادی، شرایط هر دو طرف شکننده است و "کارت گارانتی" یا تضمینی برای رای آوردنِ نمایندۀ دموکراتها/جمهوریخواهها وجود ندارد!
حال امروز، که اوضاع بدتر هم هست و این دو قطبی، شدیدتر.

شاید بتوان گفت نتیجه این انتخابات، بستگی به این دارد که جو بایدن در عرصه «مناظره ها» چطور ظاهر شود؟

اگر او در زد و خورد کلامیِ مناظره ها، قوی ظاهر شود، و شخصیتی توانمند (و به زبان خودمانی "با عُرضه") از خودش نشان دهد، شاید بخشی از آرایِ بلاتکلیف و مُردد را به سمت خودش بکشاند.

عملا، عددِ رایِ سنّتیِ دموکرات/جمهوریخواه در هر ایالت، تقریبا "مشخص" است؛ آنچه که Game changer است و در اصطلاح، سرنوشت را عوض می کند، موجی است که ممکن است در این روزها در اذهانِ جامعه، ایجاد شود (یا نشود!)

آیا جو، توانِ ایجادِ چنین موجی را داراست؟!

پیرمرد، خسته تر از این است که توانِ جسمی و روحیِ چنین کاری را داشته باشد. اما باید منتظر بنشینیم و ببینیم؛ شاید توانست!

خبرآنلاین
t.iss.one/solseghalam
✍️نکات مثبت مناظره بایدن و ترامپ چه بود؟

🖊محمدرضا اسلامی

🔹دربارۀ نکاتِ منفیِ مناظره اخیر ترامپ و بایدن، سخنهای بسیاری گفته شد و می شود. اینکه اینها چقدر حرفهای بدی بهم زدند و اینکه این مناظره «برنده ای» نداشته و... ؛ اما بی مناسبت نیست که به این مناظره از منظرِ نکاتِ خوب و مثبتی هم که داشت نگاهی داشته باشیم. مگر این جدال، نکاتِ مثبتی هم داشت؟! در این خصوص ذکر موارد زیر محل توجه است:

یک- زبان بدن

پیش از پرداختن به این بحث، چهار سال به عقب برگردیم و مناظره «اول» ترامپ با #هیلاری_کلینتون را در یوتیوب (دوباره) نگاه کنیم.

آن شب، شبی ویژه و استثنایی بود! پس از ماهها که دونالد ترامپ در ستادهای انتخاباتی اش گفته بود «من می خواهم هیلاری کلینتون را نابود کنم» و من برنامه دارم که #هیلاری را «زندانی» کنم و... بالاخره، این دو بر روی یک استیج «مقابل هم» قرار گرفتند. آن ترامپی که ماهها شاخ و شانه می کشید که چه ها خواهم کرد، مقابل هیلاری مانند خرگوشی شده بود که مقابل مار قرار گرفته است.

نه آن حالتِ چهرۀ قلدر و مدعی با ترامپ بود و نه آن همه شاخ و شانه کشیدنهای ماههای گذشته. جالب این که در تمام طولِ آن مناظره، ترامپ در خطاب کردنِ هیلاری از واژه «خانم وزیر» استفاده می کرد و در طرف مقابل هیلاری هر بار که می خواست ترامپ را خطاب کند، بدون اینکه مستقیم نگاهش کند با نوعی غرور و از جایگاهی رفیع(!) او را «دونالد» خطاب می کرد! انگار شخصیتی بزرگ که می خواهد پسرکی را صدا بزند!
پسرک تخس و بازیگوشی که حالا «اشتباهی» در جایگاهِ کاندیدای ریاست جمهوری قرار گرفته!

چهار سال گذشته، و آن «دونالد» این مدت را در مسندِ ریاست جمهوری «گذرانده» ولی همچنان زبانِ بدنِ جُو بایدن هم همان است که چهارسال پیش هیلاری با آن با «دونالد» سخن می گفت! مستقیم نگاهش نمی کند و تا حدی که می تواند روی (چهره) به سمتِ او بر نمی گرداند! با اینکه ترامپ، پیوسته روی به سمت بایدن داشت و تقلا می کرد که او را خطاب کند ولی بایدن تا حد امکان مجریِ فاکس نیوز را خطاب می کند! همان تفرعنی که چهارسال پیش هیلاری با آن با ترامپ سخن می گفت، جو بایدن هم دارد. چرا چنین بود و چرا چنین است؟ دلیلش این است که از دیدگاهِ #سیاسیون (و اهالیِ ساختار قدرت در آمریکا)، ترامپ یک «بیرونی» است. او را در حدّ یک بچه پولدار قلمداد می کنند که به تعبیر سریال مرد هزار چهره «اشتباهی» در این جایگاه قرار گرفته.

نخبگان (خواص، یا هر کلمه دیگری که بجای کلمه الیت (Elite) انتخاب کنیم) نمی توانند قبول کنند که «دونالد» در شانِ ریاست جمهوری کشور است. ولی واقعیت این است که به رغمِ تفرعنِ آن نخبگان (آن الیت)، این دونالد توانست رشته های خواص را در 2016 پنبه کند! و شاید دوباره هم بتواند.

ترامپ، با همه نقاط منفی شخصیتی که دارد، اما یک حسن برای ایالات متحده داشت و آن اینکه «خواص» گمان نکنند که در اتاقهای فکر می توانند «فلک را سقف بشکافند» و هر طرحی که بخواهند در اندازند.

دو- هماوردی قدرت و ثروت
این مناظره/مجادله از یک منظر دیدنی است. این جدال، عرصۀ کتک کاری نمایندگان دو جریان متفاوت در ایالات متحده است: نمایندۀ سرمایه داری (ترامپ) با نمایندۀ ساختارهای قدرت (بایدن).

ما نمی توانیم #سیاسیون را با نصیحت موعظه کنیم. مردان حکومت باید بدانند که قدرت فقط در یدِ حاکمیت نیست! همچنین، ما نمی توانیم جریان «ثروت» در یک جامعه را با اعدام «سلطان» ها هدایت کنیم ولی سلطان "هم" نباید گمان کند که رقیبی ندارد.
این هماوردی امر مبارکی است.

سه- متاسفیم اما...

در اینکه متاسفیم از دیدن این سطح گفتگوها شکی نیست. ولی اگر به این مناظره/مجادله از منظر بالاتری نگاه کنیم، باید به خاطر بیاوریم که در طول تاریخ، ماجرای انسان (بشر) بحثِ مهارِ اژدها بوده است. از اژدهای نفس گرفته تا اژدهای قدرت و ثروت. دموکراسی، راه حلِ (ناقصِ) بشر برای «مهارِ اژدهایِ قدرت» (حاکمیت) بوده است. این مناظره، صحنۀ جدالِ نمایندۀ قدرت سیاسی (بایدن) با نماینده ثروت (دونالد ترامپ) از این منظر دیدنی و ارزشمند است که هر یک از این دو می دانند که «عرصه، خالی نیست» (!) و تو نمی توانی ادعایِ خدایی کنی.

حتی اگر متکی به صندلیِ 47ساله در عالیترین سطوحِ سیاسی بوده ای، می دانی که یک نفر (یک بچه پرو) پیدا می شود که شاخ تو را بشکند و 47سال «قدرت پیشه» بودنت را به «بازی/تمسخر» بگیرد. و در آن سمتِ دیگرِ سن (Stage) همان بچه پولدارِ نیویورکی هم می داند که داشتنِ هواپیمای شخصی و برجهای بلند و کوه اسکناس باعث نمی شود که بتوانی هر غلطی دلت خواست بکنی. برایِ نشستن بر صدرِ مصطبه، باید با اژدهای سیاسیون مواجه شد و در زد و خورد، کوفته شوی تا یادت بماند که «عرصه خالی نیست!» و تو بچه پولدارِ محل، «فعّالِ مایشاء» نیستی!

متاسفیم از گفتگوها، ولی، این زد و خوردِ ارزشمندی است.

@solseghalam
✍️چند نکته دیگر درباره مناظره بایدن و ترامپ

🖊محمدرضا اسلامی

🔹بستری شدنِ ترامپ در بیمارستان، اخبار مناظرۀ اخیر را تحت تاثیر قرار داد، ولی مجددا بازگردیم به بحث #مناظره و فراتر از دشنامهایی که این دو بهم نثار کردند، به چند نکته دیگر هم بپردازیم:

یک- محلِ این مناظره کجا بود؟!

مجری فاکس نیوز در ابتدای این مناظره، محلِ برگزاری این نشست را اعلام کرد: «دانشگاه کِیس وسترن ریزِرو» در شهر کلیولند (ایالت اوهایو). دانشگاهی که تا کنون نامش برای بسیاری از افراد (حتی یکبار هم) شنیده نشده بود، اما این دانشگاه چه ویژگی خاصی دارد که باید مهمترین رویداد سیاسیِ چهارسال اخیر در آن برگزار شود؟!

پاسخ اینجاست که آمریکایی ها در برندسازی از دانشگاههایشان معرکه اند!
«دانشگاه کِیس وسترن ریزرو» در شهر کوچک «کلیولند» جایی است که یکی از بهترین کلینیکهای پزشکی آمریکا در مجاورت آن قرار دارد. سه سال پیش که برای طی دوره آموزشی نرم افزار فلکس به این دانشگاه رفته بودم شاهد بودم که چه تعداد از شیوخ ثروتمندِ کشورهای عرب برای عمل جرّاحی قلب به این کلینیک می آیند.

برندسازی در دنیای پر رقابت امروز، هنر است. دانشگاه در آمریکا کارکردِ #سیاسی ندارد. دانشگاه، یک کارخانه تولید علم است؛ یک بنگاه اقتصادی است ولی بنگاهی که کارش تولید محصول (و حتی مدرک) نیست بلکه «وظیفه» اصلی دانشگاه «تولید علم» تعریف شده است. این «نهادِ تولیدی» هزینه هایش بر گردن دولت نیست بلکه خودش باید خرجِ خودش را دربیاورد. خوب این چه ربطی دارد به مناظره ترامپ و بایدن؟!

شهرت، یکی از مهمترین راههای جذب پول برای دانشگاه است. «دانشگاه در آمریکا کارکرد سیاسی ندارد». استاد، سرش به این گرم است که از هر در و دیواری که می تواند «بودجه» جور کند و دانشجو هم سرش به این گرم است که درسهایی که برای ثبت نامشان «دو-سه هزار دلار» پول پرداخت کرده را پاس کند و وقتهای آزادش را به فعالیتهای ورزشی و کلابهای دانشجویی و جیم صرف کند! در این بنگاه اقتصادی، کسی کارش به #سیاست نیست! چهار سال پیش هم در یادداشتی نوشتم که «چرا مناظره نهایی هیلاری کلینتون با ترامپ در دانشگاه نِوادا برگزار می شود؟!». دانشگاه نِوادا را چه دخلی به سیاست هست؟!

دانشگاه، میزبان می شود ولی نه بخاطر اصالتِ امر سیاسی، بلکه بخاطر اصالتِ اقتصاد! چهار سال گذشته و جماعتی که نوبت قبل در دانشگاه نِوادا حریف «دونالد» نشدند و نتوانستند «کله پایش» کنند دوباره جمع شده اند که رییس جمهور اصلح انتخاب شود! ولی مناظره در «دانشگاه کِیس وسترن ریزرو» برگزار می شود. همان دانشگاهی که دخلی به سیاست ندارد ولی اسمش اینطور «مطرح» می شود. (لینک)

مدتهاست که در (برخی شاخه های) «صنعت» تفاوت معناداری بین آمریکا با ژاپن، کره، چین و... وجود ندارد ولی (مثلا) #استنفورد یا #هاروارد همچنان به شکل معناداری برتر از دانشگاه پکن، دانشگاه توکیو، دانشگاه توکیو تِک و... قرار دارند. چرا؟ چون علاوه بر بحثِ «کیفیتِ آموزش» ، برندسازی از عنوان دانشگاه، یک تخصص است. دانشگاههای آمریکایی هنوز نامهایی هستند که حضور در آنها برای بسیاری از جوانان دنیا یک «رویا» است. فرض کنید یک دانشجوی هندی یا ترکیه ای یا چینی در «دانشگاه کِیس وسترن ریزرو» پس از این مناظره چه احساس خوبی نسبت به «نام» دانشگاهش خود خواهد داشت؟

دو- رتبه دانشگاه و تفاخر به هوش!

یکی از قسمتهای جالب توجه این مناظره، جایی بود که صحبت «درباره هوش» به میان آمد. دونالد ترامپ با لحنی تحقیرآمیز به رتبه دانشگاهِ محل فارغ التحصیلیِ جو بایدن اشاره کرد. اینکه «رنکینگِ» آن دانشگاهی که جو بایدن از آن فارغ التحصیل شده «بسیار پایین» است و لذا بایدن، اصلا و ابدا نباید ادعایِ «هوش» داشته باشد.

دریغ و درد است این بخش از مناظره!

دربارۀ نگاهِ #مولوی به «هوش» قبلا در اینجا نوشته شد. اگر در زمان قبیله قریش، «تکاثر» و افتخار به قوم، قبیله و اجداد رایج بوده، در دنیای معاصر، یکی از بدترین اسبابِ تفاخر، همین موضوع «رتبه دانشگاه» است. برای دونالد ترامپ که در ثروت رشد کرده و آدمها را «طبقه بندی شده» می بیند و حتی زنها را بر اساس معیار زیبایی ارزیابی می کند، طرح این بحث در میانه مناظره بسیار جالب توجه بود.

ترامپ خودش شخصا هیچ برجستگی علمی ای در زندگی نداشته، ولی دیگری را به خاطرِ رتبه دانشگاه محل تحصیلش تحقیر می کند!

حسب اتفاق، دانشگاه لیسانسِ جو بایدن (دانشگاه دلاوِر) دانشگاه خوبی است و دانشگاه تحصیلات تکمیلی او (دانشگاه سیراکیوس) رتبه پایینی دارد. ولی همان دانشگاه سیراکیوس هم محل فارغ التحصیلی ولید بن طلال (ثروتمندترین فرد در عربستان سعودی) است.

47سال سابقه حضور در عالیترین جایگاههای سیاسی نشانه هوش «نیست» ولی دانشگاهِ محل فارغ التحصیلی نشانه «کم هوشی» است! این یکی از واقعیات تلخ دنیای معاصر است.


#مناظره
t.iss.one/solseghalam
✍️انتخابهای شجریان از حافظ و سعدی
(بیت ‌و غزلهایی که شجریان به ما آموخت) 1/3

برای #روز_حافظ

🔷حافظ شناس بزرگ فرانسوی، آقای شارل هانری دوفوشه کور، به وسواس، به رنج و به حوصله شروع به ترجمۀ حافظ کرد. مصرع به مصرع و کلمه به کلمه حافظ را از فارسی به #فرانسه برگرداند. این کار "چهل سال" زمان بُرد.

در میانۀ این مسیر دشوار، آن سالکِ فرانسوی (که عمرش دراز باد) مقاله ای در کنگره حافظ (که یونسکو در شیراز برگزار کرد) نوشت و در پایانِ مقاله، جمله ای به این شرح گفت:

غزلِ فارسی، "شنیدنی" است. "غزل" بیش از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است و شما ای ایرانیان! برای معرفیِ حافظِتان، غزل را با "صدا" به دنیا بشناسانید.

🔷شجریان انتخابهای هوشمندانه و فوق العاده ای از غزل حافظ و سعدی داشت. انتخابهایی که با آنها حافظ و سعدیِ دیگری را به ما شناساند. روزی که آن نوشته آقای دوفوشه کور را خواندم گمان نمی کردم که یک روز یک صدا در ماهور اینگونه در اوج، کلامِ حافظ را فریاد بزند:

سحر با باد می گفتم، حدیثِ آرزومندی/
خطاب آمد که واثق شُو، به الطافِ خداوندی

همیشه با خود تجسم می کردم که آن حافظ شناسِ فرانسوی وقتی که این غزل را در این اوجِ صدا در #ماهور می شنود، چه احساسی خواهد داشت؟ اسرافیل شیرچی وقتی که شکسته نستعلیق می نویسد در شنیدنِ این تحریر از غزل، چه حالی خواهد شد؟ استاد فرشچیان در میانۀ انحناهایِ شگفت و رنگارنگ مینیاتورهایش این را چگونه می شنود؟! یداله کابلی هنگام خلق تابلوهایِ پرشکوهِ «سماع قلم» چه اَحوالی داشته هنگام "شنیدنِ" غزل؟

🔷 در همین غزل و در همان آلبوم «شبِ وصل»، حافظ بیتی دارد که نشانه اوجِ رندی و آزاد اندیشیِ او در فکر کردن به مفاهیم دینی است. در حالی که در سوره یوسف، تحسین بسیار نسبت به پاکدامنیِ یوسف ذکر شده ولی حافظ به گوشه ای دیگر از این قصّه اشاره دارد که متضمّن نوعی جسارت و دگراندیشی دربارۀ یک داستان است:

الا ای یوسفِ مصری که کردت سلطنت مغرور (!) /
پدر را باز پُرس، آخر، کجا شد مِهرِ فرزندی ؟(!)

حال این دوبیت را ببینیم که شجریان چگونه تحریر می کند؟ در بیت اول، "صدا" شور و شیداییِ سحرگاهِ حافظ را بیان می کند (احوالِ حافظِ نشسته در شیداییِ سحر: «حدیثِ آرزومندی») و چند بیت بعد، کنایه ای به یوسفِ صدّیق. که ای نازنین! پس مرام و معرفتت کو؟!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم (با هدفون البته)

🔷 آن غزل از حافظ را مقایسه کنیم با غزل دیگری که در آلبوم «سروِ چمان» خوانده شده است. در غزلِ بالا، حافظ در حال و هوایِ دعا هست و نجوا. امّا، در غزلِ ذیل، حافظ در حالتی از اندوه است و سوز. یک حافظِ کلافه از شیرازِ بی معرفت.
شیرازی که، در آن ارزشِ طوطی با زغن (زاغ) یکی است! شیرازی که حافظ را دلخون کرده بوده... در چنین احوالی، حافظ، غزلِ زیر را گفته و ببینیم (بشنویم) که #شجریان بجای خواندنِ در اوج، با چه سوزی غزل را برایمان روایت کرد (درآمد ماهور، گشایش...و شگفت آور اینکه چنین غزلی را به تصنیف سرشار از حزن و سوزِ جوادِ آذر متصل کرده)

هُمای،
گو مفِکن
سایۀ شرف
هرگز
(!) /
بر آن دیار
که طوطی
کم از زغَن
باشد
....

چه نفرینِ درشتی! چه لعن و عصبانیتی در این کلامِ حافظ هست. سایۀ شرف، دور باد از خاکِ سرزمینی که در آن طوطیِ رنگارنگِ پیچیده در اطوارِ هنر، کمتر از کلاغ است!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم (بدون هدفون نباید شنید این همراهیِ پرشکوهِ آوا و ساز را)

*جالب اینجاست که حافظِ عصبانیِ ما در این غزل، بیتی هم آورده که اوجِ مناعتِ طبعِ خودش را فریاد می زند: که من اگر کلافه ام، فقط از این باب نیست که «ارج» ندیده ام بلکه، از بی سامانیِ اوضاعِ مُلک، کلافه ام. وگرنه، من (حافظ) «نگینِ سلیمان» هم نستانم!

من آن نگینِ سلیمان، «به هیچ» (!) نستانم/
که گاه گاه، بر او، دستِ اهرِمَن باشد...

🔹 انتخابهای #شجریان در این کارها، توام با نوعی آگاهی در نحوۀ خواندنِ غزل است به نحوی که با قطعیت می توان گفت که زیباییِ کارِ شجریان در خواندنِ دو غزلِ فوق، فقط به «کیفیتِ صدا» برنمی گردد بلکه آگاهیِ شجریان از حسّ و حالِ سرایندۀ غزل (حافظ) به وضوح در انتخابِ دستگاه، تُنِ صدا و حال و هوا، مشهود است. مثلا «برآن دیار که طوطی کم از زغن باشد» را ببینیم که چقدر زیبا تحریر شده...

🔷 امروز #روز_حافظ است و دیروز، حنجره ای که در این سالها برایمان حافظ می خواند روی در نقابِ خاک کشید. مرگ حق است و همه ما رفتنی اما، کلمه و صدا، ماندنی است. کلامِ حافظ، تا سالها بعد از ما «شناسنامه» فرزندانِ ماست و چه خوب است که غزل را همراه با صدا، برای فرزندانمان روایت کنیم.

شاید امروز در بهشتِ ازلی و شکرستان، مُتّکئینَ عَلیها مُتقابلین، حافظ نشسته و دارد سرو چمان می شنود از حنجرۀ محمدرضا.
و چه نیک محفلِ انسی...



▪️▪️▪️
خبرآنلاین 20 مهر 99 (لینک)

🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
✍️ انتخابهای شجریان از حافظ و سعدی
(2 از 3)

🔹سعدی بر خلاف حافظ، چندان به مسایلِ پیرامونش با رویکرد «انتقادی تند» نگاه نمی کرده است. غزلیات حافظ، سرشار از انتقادهای شدید و جدی به «ریا» ، «تظاهر» و دین فروشی است.
اما حال و هوایِ سعدی با حافظ متفاوت بوده و البته این منطقی است که حال و هوایِ «غزلِ سعدی» هم با «غزل حافظ» متفاوت باشد. بدیهی است که خودِ حافظ هم در طولِ زندگی، اَحوال گوناگونی را تجربه کرده است و غزلیاتش (مثلا چنان که دکتر #سروش آنها را به سه مقطعِ زمانی مختلف تقسیم می کند) در چند حال و هوای مختلف باشد ولی، در مجموع، فضایِ کلّیِ غزلِ حافظ با سعدی متفاوت است.

🔹این گزاره اگر چه امری بدیهی است ولی لحاظ کردن آن در «خواندنِ غزل با آواز» کاری بسیار دشوار است. در یادداشت قبل، نمونۀ «دقت و توجه» شجریان در نحوۀ خواندنِ غزل حافظ را دیدیم. حال نگاهی کنیم به انتخابهای شجریان از میان #غزلیات_سعدی.
بسیار سخت است اگر بخواهیم در میان کارهای شجریان در خواندنِ غزل سعدی، مواردی را انتخاب کنیم (از بس که همه را زیبا خوانده)، ولی دو مورد زیر شاید تاج محلِ کارهایِ شجریان در انتخابِ غزل سعدی محسوب شود.

✳️یک- «برخیز تا یک سو نَهیم، این دلقِ اَزرق فام را» !

سعدی جانِ ما چندان اهلِ فریاد نبوده. بیشتر اهل عشق و عاشقی بوده اما، در این غزل، سعدی به فریاد آمده و حیرت زده، دارد "داد" می زند که آخر این چه اوضاعی است؟! «هر ساعت از نُو ، قبله ای، با بت پرستی می رود»؛ این چه وضعی است؟!

سعدیِ عاشق پیشۀ ما در این غزل چنان کلافه است که می گوید بابا جان! تو بیا و نمونه و مصداقی از «ایمانِ واقعی» (همان که "توحید" خطابش می کند) به من نشان بده، آنگاه من قول می دهم که هر چه صنم هست را بشکنم! در این غزل، سعدی دارد می گوید که: مصداقِ عملیِ ایمان در اطرافمان نیست وگرنه هر چه بُت باشد را می شِکنیم.

در غزلیاتِ سعدی «آن گونه از کلافگیهای حافظانه» کمتر دیده می شود ولی این شیرازیِ عاشق پیشه این بار دارد از سرِ عصبانیت حرف می زند و سوز. در واقع، حافظ نسبت به امور اجتماعی حسّاس تر بوده، اما در این غزل، سعدی هم نسبت به آنچه در محیط اجتماعی پیرامونش می گذشته، به تندی سخن گفته است. از «شرکِ تقوا نام» (!) سخن می گوید.

▪️حال این غزل را با صدای شجریان (با هدفون) در این 📎لینک بشنویم و ببینیم چه جلوه ای از شُکوه و حماسه به شِکوایِ این غزل داده است.

▪️درآمد بیات ترک و صدایی که فریادش چنان است که انگار «حیرتِ سعدی» از اوضاع را مقابلِ دیدگانت قرار می دهد.
نمی دانیم سعدی چه دیده بود که این غزل را سروده ولی فریادِ حنجره وقتی که می گوید: «غافل مباش اَر عاقلی/ دریاب اگر صاحبدلی» تکانت می دهد. راستی آیا این غزلِ سعدی را بهتر از این می توان خواند؟!

▪️در گوشۀ جامه دران، وقتی که شجریان می خواند: «بارانِ اشکم می‌رود، وَز ابرم آتش می‌جهد» زیباییِ هنرِ سعدی که "اشک" را در کنار آتشِ ابر (صاعقۀ جهنده!) قرار داده، صد چندان می شود.

▪️تعبیر «قبله با بت پرست رفتن» هم از آن شاهکارهای سعدی است. «قبله» آنگونه که مولانا هم می گوید «قبلۀ این جمع شدی» یعنی فردی که محور و مرکز ثقلِ یک گروه است. حال همین آقای قبله، دین و ایمان رها می کند و با «بت پرستی» می رود! همان حکایت شیخ صنعان و رفتن و ...

نمی توان این حجم از زیباییِ غزل را شنید و تصوّر نکرد که «خواننده» با آگاهی و توجه به حالاتِ «سراینده» این سوز و شور را به تصویر کشیده است.

✳️دو- گَرَم بازآمدی، محبوبِ سیم اندامِ سنگین دل (!)
گُل از خارم برآوردی
و
خار از پا
و
پا
از گِل

این غزل، بر خلافِ غزلِ قبلی کاملا عاشقانه است. گویی آنجا که سعدی گفته بود «ترسم که عشق، در سرِ سعدی جنون شود» همین جاست. این غزل یکی از جاهایی است که سعدی حرفش را به صراحت و به قول انگلیسی زبانها
Explicitly
بیان کرده و گفته اینهمه «فرسوده» شدنِ مردم، بخاطرِ زیاد فکر کردن (محاسبه کردن) است.

▪️ #شجریان پنج بیت از این غزل را انتخاب کرده است. در این 📎لینک بشنویم تفاوت خواندنِ حماسی از یک غزلِ انتقادی (غزل اول) را با نحوه خواندنِ پر از سوز و شور در یک غزل عاشقانه.

«آهنگ وفا» نام آلبومی است که در سال 1375 منتشر شد و در همراهی با صدا، کمانچۀ سعید فرجپوری، نیِ بهزاد فروهری و تارِ بهروز همتی فضایی بسیار دلنشین از «غزل» را برای شنونده فارسی زبان پدید آورد.

🔷 زبان فارسی، میراث ماست. مقایسه نحوۀ خواندنِ این دو غزل از سعدی با دو غزل حافظ در یادداشت قبل، نحوۀ به تصویر کشیدنِ «احوالِ مختلف» است از کسانی که شناسنامه ملّی ما ایرانیان محسوب می شوند. حافظِ در حالِ نجوای سحرگاه، با حافظِ عصبانی از شیرازِ قدرنشناس. سعدیِ کلافه از سست دینی، با سعدیِ عاشقِ دلداده.

تا کجا باز شود که روزی کسی برایمان اینگونه غزل بخواند ...


🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
✍️برندۀ رقابتِ جو بایدن و ترامپ، باراک اوباماست

🔹تنها پنج روز تا انتخابات باقیمانده و این سوال برای همگان مطرح است که «سرانجام برندۀ این انتخابات، ترامپ خواهد بود یا جو بایدن؟»

🔹شواهد امر نشان می دهد که دنیا به «چهار سالِ بدون ترامپ» بسیار نزدیک شده است.

🔹مجموع آرای الکترال تا امروز (232 جو بایدن - 210 ترامپ) نشان می دهد که «یک دوره ای شدنِ» ترامپ کاملا ممکن است و این را خودِ ترامپ و هوادارانش هم به خوبی می دانند. تقریبا برای عموم شهروندانِ آمریکا واضح است که امروز «ماجرا»، ماجرایِ رقابتِ دو نفر/حزب نیست بلکه ماجرایِ نبردِ دو نوع طرز تفکر است. دو نگرشِ متفاوت به دنیا و روابط بین الملل. دو جهان بینیِ مختلف اکنون در مقابل هم قرار گرفته اند و در نبرد با یکدیگر در تلاش هستند تا زمام امور را به دست بگیرند.

🔹گوش سپردن به گفتگوهای مردمی که در قطار و کوچه و بازار و توئیتر صحبت می کنند حکایت از دوقطبیِ شدید در فضای ایالات متحده است. گفته می شود که این فضای دوقطبی، می تواند آبستنِ تنش ها و زد و خوردهای کفِ خیابان در روزهایِ بعد از انتخابات شود.

🔹می توان سوالاتِ پیش روی را به این شکل خلاصه کرد:
یک – آیا بعد از انتخابات، زد و خوردهای خونین خیابانی رخ خواهد داد؟
دو – آیا واقعا احتمال «موفق» شدنِ جو بایدن وجود دارد؟
سه – نقشِ خردمندانه باراک اوباما را در این ماجرا چگونه ببینیم؟

🔴سوال اول:
اینکه آیا در کشوری با بیش از سیصدوپنجاه میلیون #اسلحه «در دستِ مردم»، زد و خوردهای خونینِ بعد از انتخابات رخ خواهد داد یا خیر را اکنون نمی توان به قطعیت سخن گفت، اما می توان احتمال داد که در صورتِ شکست ترامپ، بخشی از طرفدارانِ تندرُوی او اقداماتی انجام دهند (مشابه آنچه در دفتر فرماندار میشیگان کردند). اما با قطعیت می توان گفت که این قبیل اقدامات، «طولانی» و «فرسایشی» نخواهد شد. یعنی تقریبا محال است که وضعیتی مشابهِ وضعیت میدان تحریر قاهره (قبل یا بعد از انتخابات مُرسی در مصر) را در آمریکا شاهد باشیم. دلیل این امر، ماهیتِ «مردم» در آمریکاست. در کشوری که بر مبنایِ «مهاجرت» شکل گرفته و همه «شهروندان»، فرزندان/نوادگانِ مهاجرانند (یا خود مهاجر بوده اند)، نوعی «احتیاط کاری» و «ملاحظه گری» در بطنِ جامعه شکل می گیرد. به بیانِ دیگر، آن کسی که یکبار خودش (یا پدران و اجدادش)، هزینه و ریسک «جابجایی» (مهاجرت) را پرداخت کرده، برایش زندگی «امرِی گران» است و نسبت به اقدامات هیجانی و خشم آلود، محتاط است. واقعیت امر این است که برایِ مهاجری که به تعبیرِ اقبال «زِ قید و صیدِ نهنگان» عبور کرده، امنیت و ثبات در خیابانهای شهرش، مهم است. حتی اگر تعدادی از سفیدپوستهای تندرو بعد از شکست ترامپ، اقدامات خشن و خونینی صورت دهند، ولی این امر با همراهیِ «جمهور» جامعه تبدیل به یک «موج» نخواهد شد.

🔘سوال دوم:
جو بایدن، چه رای بیاورد و چه نیاورد تا همین جایِ کار «موفق» بوده است! اساسا همین که کمپینِ انتخاباتیِ بایدن توانست تا همین قدر موی دماغ «دونالد» شود و پسرکِ میلیاردر را به «ترس و لرز» بکشاند و باعث شود که «آقای پرزیدنت» ادعایِ خدایی نکند، به مفهوم یک موفقیتِ جدی است. موفقیتی که البته اصلا ارزان نبوده و میلیون ها دلار پول خرجِ آن شده است. مثلا #سی_ان_ان که هر ثانیه برنامه سازی و «پخش زنده» در آن قیمت های نجومی و چند هزار دلاری دارد، هزاران ساعت برنامه و محتوا تولید کرده است تا «دونالد» ببیند که تنها مردِ قدَر قدرتِ این کوچه نیست و در ترازو، وزنۀ سنگین دیگری هم نشسته است!

🔴سوال سوم:
برندۀ این انتخابات (حتی اگر که ترامپ دوباره رای بیاورد)، جناب باراک اوباماست. سخنرانیِ هفته پیش اوباما در پنسیلوانیا نمونۀ اعلای سخنوری و تکلّمِ یک سیاستمدار با «بدنه جامعه» بود به نحوی که ضمنِ بیان روشنِ دغدغه ها، از جملاتِ پوپولیستی احتراز کند.
اما هنرِ اوباما در این انتخابات، سخنوری اش نبوده، بلکه مشی و روشِ اوباما در این انتخابات 2020 نماد و نمونه یک سیاست ورزیِ «خردمندانه و دائمی» بوده است.
عملا حضورِ ساکتِ اوباما در پسِ پرده، و به استعفا کشاندنِ (!) تمام کاندیداها و رقبایِ دموکرات (بجز برنی سندرز) و ایجادِ نظم و تمرکز در حرکاتِ کمپینِ جو بایدن، نمونه ای از یک سیاستمدارِ موفق را به ما نشان می دهد که پس از کنار کشیدن از صندلی قدرت، «سرمایه اجتماعی» و جایگاه خودش را حفظ می کند. عملا حریفِ اصلیِ ترامپ در این انتخابات اوباماست (و نه جو بایدن). حضورِ اوباما در پروسه این انتخابات، از جنسِ یک حضور ناگهانی (و تَکرار) نبوده است بلکه در تمام یک سال گذشته، دستِ پشتِ پرده بوده که به وقتِ سکوت، سکوت پیشه کرده و به وقتِ لزوم، از پرده برون آمده است.


#انتخابات

🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
✍️و دقایقی به دور از سیاست

🔹ماه کامل بود و هوا روشن، و پسرم مشغول رصدِ آسمان بود و این قطعه🔻، فضایِ شب را زیبا کرده بود. کلمات اینقدر روان و با سلیقه انتخاب شده اند که دلم نیامد که این لحظات و جریانِ سیال موسیقی در هوا را با سرایندۀ «این قطعه» به اشتراک نگذارم و درود و سپاس نگویم. و بیان نکنم که از این شعرِ زیبا، چه خاطره ها که این سالها با ما همراه شد... از دوران دانشجویی تا به امروز.

🔹روزگارِ زندگی ما پیچیده در انواع و اقسام ابهام و مشکلات است و دقایقی در عالم هنر، مجالِ نفس کشیدنِ روح است. هنرمندانِ ما، خالقِ این لحظاتند و عزیزان ما هستند و در این میان، برخی عزیز تر! ساعد باقری، نه فقط بخاطر سروده هایش، و نه فقط بخاطر شبهای رادیو پیام (و آن دقایق و لحظاتِ زیبایی که آن سالها برایمان بوجود می آورد)، بلکه از این جهت عزیز است در این سالهایِ پرفراز و نشیب، و در این روزگارِ رفتارهای زیگزاگی و روزگاری که "هر ساعت از نو قبله ای با بت پرستی می رود" ، مستدام، خطی و بدونِ حرکات جهشی حرکت کرد.

خلاصه، این چند ثانیه ویدئو را از آلبوم «هنگامه» برای آقا ساعد فرستادم و بعد دو فایل صوتی زیر، صدایِ ایشان رسید، و دل و جان را روشن کرد. در این دو فایل صوتی (🔻🔻)، به تاریخچۀ این اثر (بر روی آهنگ آسوری) اشاره شده است.

*این قطعه، یکی از هشت قطعه ای است که علیرضا افتخاری در «هنگامه» از سروده های ساعد باقری خوانده است. در اینجا 🎧 می توان کامل آن را شنید. (علاوه بر این قطعه، هر هفت قطعۀ دیگری هم که در این اثر خوانده شده، شنیدنی است و همدم لحظات)
Forwarded from ساعد باقرى