حافظ جان
مى گويند امروز روز بزرگداشت توست!
مگر مى شود يك روز ، روز حافظ باشد؟!
حافظ جان تو سالهاست كه روزها و ايّام و لحظه ها (آنات) را با مايى. هر روز، بيتى، غزلى، كلامى، لُغزى، چيزى از تو را زمزمه مى كنيم يا مى شنويم.
راستى "لغز"! چه انتخاب با نمكى كرده بودى. اين كلمه را برداشتى و كاشتى توى زبان فارسىِ شيرازِ هفتصد سال پيش تا روزگار رساندش و گذاشت كف دست ما !
🔹حافظ جان آيا در تاريخ اين آب و خاك، كسى بيش از تو لغز بارِ زهدفروشان و شبهه خوران كرده است؟
زاهدِ شهر بين كه چون، لقمه ى شُبهه مى خورد/
پارِ دُمش دراز باد، آن حيَوانِ خوش علف
عصباني بودى خداوكيلى ها!
ولى برادر بدان با اينكه روزگار از آن روزى كه تو در كنار ركن آباد و آبِ چشمه ى الله اكبر قدم ميزدى بسيار گذشته، اما همچنان حكايت باقى است و بساط زهدِ ريايى (آنچه از آن متنفر بودى) برقرار است و خواهد بود.
راستى حافظ جان يك گلايه هم از تو داريم.
اين يعني چه كه برداشتى و گفتى "گلعذارى ز گلستان جهان ما را بس"؟ يعنى چه كه ما را بس؟ اين چه نگاهِ حداقلى اى بوده كه تو به بعضى امور زندگى داشته اى؟
مى دانيم كه اهل قناعت بوده اى و آبروى فقر نمى برده اى، و از چشمه ى خورشيد هم تقاضا نمى كرده اى، ولى برادر اين مفهوم قناعت را نمى پسندم. يعنى چه كه "دیر مغان ما را بس"؟ چرا بس؟ يعنى چه كه " حافظ از مشربِ قسمت گله ناانصافیست". اتفاقا ما از مشرب قسمت گله داريم. و تغييرِ قسمت را خواهانيم...
▪️▪️▪️▪️
خب بگذار بيت #امروز مان را هم از ديوانت بشنويم و برويم. خب ديوان را باز كنيم ببينيم چه مى گويد:
...
عجب، اين!
مدّعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش/
کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد!
▪️▪️▪️▪️
#امروز_با_حافظ
#لغز
#روز_حافظ
@solseghalam
مى گويند امروز روز بزرگداشت توست!
مگر مى شود يك روز ، روز حافظ باشد؟!
حافظ جان تو سالهاست كه روزها و ايّام و لحظه ها (آنات) را با مايى. هر روز، بيتى، غزلى، كلامى، لُغزى، چيزى از تو را زمزمه مى كنيم يا مى شنويم.
راستى "لغز"! چه انتخاب با نمكى كرده بودى. اين كلمه را برداشتى و كاشتى توى زبان فارسىِ شيرازِ هفتصد سال پيش تا روزگار رساندش و گذاشت كف دست ما !
🔹حافظ جان آيا در تاريخ اين آب و خاك، كسى بيش از تو لغز بارِ زهدفروشان و شبهه خوران كرده است؟
زاهدِ شهر بين كه چون، لقمه ى شُبهه مى خورد/
پارِ دُمش دراز باد، آن حيَوانِ خوش علف
عصباني بودى خداوكيلى ها!
ولى برادر بدان با اينكه روزگار از آن روزى كه تو در كنار ركن آباد و آبِ چشمه ى الله اكبر قدم ميزدى بسيار گذشته، اما همچنان حكايت باقى است و بساط زهدِ ريايى (آنچه از آن متنفر بودى) برقرار است و خواهد بود.
راستى حافظ جان يك گلايه هم از تو داريم.
اين يعني چه كه برداشتى و گفتى "گلعذارى ز گلستان جهان ما را بس"؟ يعنى چه كه ما را بس؟ اين چه نگاهِ حداقلى اى بوده كه تو به بعضى امور زندگى داشته اى؟
مى دانيم كه اهل قناعت بوده اى و آبروى فقر نمى برده اى، و از چشمه ى خورشيد هم تقاضا نمى كرده اى، ولى برادر اين مفهوم قناعت را نمى پسندم. يعنى چه كه "دیر مغان ما را بس"؟ چرا بس؟ يعنى چه كه " حافظ از مشربِ قسمت گله ناانصافیست". اتفاقا ما از مشرب قسمت گله داريم. و تغييرِ قسمت را خواهانيم...
▪️▪️▪️▪️
خب بگذار بيت #امروز مان را هم از ديوانت بشنويم و برويم. خب ديوان را باز كنيم ببينيم چه مى گويد:
...
عجب، اين!
مدّعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش/
کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد!
▪️▪️▪️▪️
#امروز_با_حافظ
#لغز
#روز_حافظ
@solseghalam
✍️انتخابهای شجریان از حافظ و سعدی
(بیت و غزلهایی که شجریان به ما آموخت) 1/3
برای #روز_حافظ
🔷حافظ شناس بزرگ فرانسوی، آقای شارل هانری دوفوشه کور، به وسواس، به رنج و به حوصله شروع به ترجمۀ حافظ کرد. مصرع به مصرع و کلمه به کلمه حافظ را از فارسی به #فرانسه برگرداند. این کار "چهل سال" زمان بُرد.
در میانۀ این مسیر دشوار، آن سالکِ فرانسوی (که عمرش دراز باد) مقاله ای در کنگره حافظ (که یونسکو در شیراز برگزار کرد) نوشت و در پایانِ مقاله، جمله ای به این شرح گفت:
غزلِ فارسی، "شنیدنی" است. "غزل" بیش از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است و شما ای ایرانیان! برای معرفیِ حافظِتان، غزل را با "صدا" به دنیا بشناسانید.
🔷شجریان انتخابهای هوشمندانه و فوق العاده ای از غزل حافظ و سعدی داشت. انتخابهایی که با آنها حافظ و سعدیِ دیگری را به ما شناساند. روزی که آن نوشته آقای دوفوشه کور را خواندم گمان نمی کردم که یک روز یک صدا در ماهور اینگونه در اوج، کلامِ حافظ را فریاد بزند:
سحر با باد می گفتم، حدیثِ آرزومندی/
خطاب آمد که واثق شُو، به الطافِ خداوندی
همیشه با خود تجسم می کردم که آن حافظ شناسِ فرانسوی وقتی که این غزل را در این اوجِ صدا در #ماهور می شنود، چه احساسی خواهد داشت؟ اسرافیل شیرچی وقتی که شکسته نستعلیق می نویسد در شنیدنِ این تحریر از غزل، چه حالی خواهد شد؟ استاد فرشچیان در میانۀ انحناهایِ شگفت و رنگارنگ مینیاتورهایش این را چگونه می شنود؟! یداله کابلی هنگام خلق تابلوهایِ پرشکوهِ «سماع قلم» چه اَحوالی داشته هنگام "شنیدنِ" غزل؟
🔷 در همین غزل و در همان آلبوم «شبِ وصل»، حافظ بیتی دارد که نشانه اوجِ رندی و آزاد اندیشیِ او در فکر کردن به مفاهیم دینی است. در حالی که در سوره یوسف، تحسین بسیار نسبت به پاکدامنیِ یوسف ذکر شده ولی حافظ به گوشه ای دیگر از این قصّه اشاره دارد که متضمّن نوعی جسارت و دگراندیشی دربارۀ یک داستان است:
الا ای یوسفِ مصری که کردت سلطنت مغرور (!) /
پدر را باز پُرس، آخر، کجا شد مِهرِ فرزندی ؟(!)
حال این دوبیت را ببینیم که شجریان چگونه تحریر می کند؟ در بیت اول، "صدا" شور و شیداییِ سحرگاهِ حافظ را بیان می کند (احوالِ حافظِ نشسته در شیداییِ سحر: «حدیثِ آرزومندی») و چند بیت بعد، کنایه ای به یوسفِ صدّیق. که ای نازنین! پس مرام و معرفتت کو؟!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم (با هدفون البته)
🔷 آن غزل از حافظ را مقایسه کنیم با غزل دیگری که در آلبوم «سروِ چمان» خوانده شده است. در غزلِ بالا، حافظ در حال و هوایِ دعا هست و نجوا. امّا، در غزلِ ذیل، حافظ در حالتی از اندوه است و سوز. یک حافظِ کلافه از شیرازِ بی معرفت.
شیرازی که، در آن ارزشِ طوطی با زغن (زاغ) یکی است! شیرازی که حافظ را دلخون کرده بوده... در چنین احوالی، حافظ، غزلِ زیر را گفته و ببینیم (بشنویم) که #شجریان بجای خواندنِ در اوج، با چه سوزی غزل را برایمان روایت کرد (درآمد ماهور، گشایش...و شگفت آور اینکه چنین غزلی را به تصنیف سرشار از حزن و سوزِ جوادِ آذر متصل کرده)
هُمای،
گو مفِکن
سایۀ شرف
هرگز (!) /
بر آن دیار
که طوطی
کم از زغَن
باشد....
چه نفرینِ درشتی! چه لعن و عصبانیتی در این کلامِ حافظ هست. سایۀ شرف، دور باد از خاکِ سرزمینی که در آن طوطیِ رنگارنگِ پیچیده در اطوارِ هنر، کمتر از کلاغ است!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم (بدون هدفون نباید شنید این همراهیِ پرشکوهِ آوا و ساز را)
*جالب اینجاست که حافظِ عصبانیِ ما در این غزل، بیتی هم آورده که اوجِ مناعتِ طبعِ خودش را فریاد می زند: که من اگر کلافه ام، فقط از این باب نیست که «ارج» ندیده ام بلکه، از بی سامانیِ اوضاعِ مُلک، کلافه ام. وگرنه، من (حافظ) «نگینِ سلیمان» هم نستانم!
من آن نگینِ سلیمان، «به هیچ» (!) نستانم/
که گاه گاه، بر او، دستِ اهرِمَن باشد...
🔹 انتخابهای #شجریان در این کارها، توام با نوعی آگاهی در نحوۀ خواندنِ غزل است به نحوی که با قطعیت می توان گفت که زیباییِ کارِ شجریان در خواندنِ دو غزلِ فوق، فقط به «کیفیتِ صدا» برنمی گردد بلکه آگاهیِ شجریان از حسّ و حالِ سرایندۀ غزل (حافظ) به وضوح در انتخابِ دستگاه، تُنِ صدا و حال و هوا، مشهود است. مثلا «برآن دیار که طوطی کم از زغن باشد» را ببینیم که چقدر زیبا تحریر شده...
🔷 امروز #روز_حافظ است و دیروز، حنجره ای که در این سالها برایمان حافظ می خواند روی در نقابِ خاک کشید. مرگ حق است و همه ما رفتنی اما، کلمه و صدا، ماندنی است. کلامِ حافظ، تا سالها بعد از ما «شناسنامه» فرزندانِ ماست و چه خوب است که غزل را همراه با صدا، برای فرزندانمان روایت کنیم.
شاید امروز در بهشتِ ازلی و شکرستان، مُتّکئینَ عَلیها مُتقابلین، حافظ نشسته و دارد سرو چمان می شنود از حنجرۀ محمدرضا.
و چه نیک محفلِ انسی...
▪️▪️▪️
خبرآنلاین 20 مهر 99 (لینک)
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
(بیت و غزلهایی که شجریان به ما آموخت) 1/3
برای #روز_حافظ
🔷حافظ شناس بزرگ فرانسوی، آقای شارل هانری دوفوشه کور، به وسواس، به رنج و به حوصله شروع به ترجمۀ حافظ کرد. مصرع به مصرع و کلمه به کلمه حافظ را از فارسی به #فرانسه برگرداند. این کار "چهل سال" زمان بُرد.
در میانۀ این مسیر دشوار، آن سالکِ فرانسوی (که عمرش دراز باد) مقاله ای در کنگره حافظ (که یونسکو در شیراز برگزار کرد) نوشت و در پایانِ مقاله، جمله ای به این شرح گفت:
غزلِ فارسی، "شنیدنی" است. "غزل" بیش از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است و شما ای ایرانیان! برای معرفیِ حافظِتان، غزل را با "صدا" به دنیا بشناسانید.
🔷شجریان انتخابهای هوشمندانه و فوق العاده ای از غزل حافظ و سعدی داشت. انتخابهایی که با آنها حافظ و سعدیِ دیگری را به ما شناساند. روزی که آن نوشته آقای دوفوشه کور را خواندم گمان نمی کردم که یک روز یک صدا در ماهور اینگونه در اوج، کلامِ حافظ را فریاد بزند:
سحر با باد می گفتم، حدیثِ آرزومندی/
خطاب آمد که واثق شُو، به الطافِ خداوندی
همیشه با خود تجسم می کردم که آن حافظ شناسِ فرانسوی وقتی که این غزل را در این اوجِ صدا در #ماهور می شنود، چه احساسی خواهد داشت؟ اسرافیل شیرچی وقتی که شکسته نستعلیق می نویسد در شنیدنِ این تحریر از غزل، چه حالی خواهد شد؟ استاد فرشچیان در میانۀ انحناهایِ شگفت و رنگارنگ مینیاتورهایش این را چگونه می شنود؟! یداله کابلی هنگام خلق تابلوهایِ پرشکوهِ «سماع قلم» چه اَحوالی داشته هنگام "شنیدنِ" غزل؟
🔷 در همین غزل و در همان آلبوم «شبِ وصل»، حافظ بیتی دارد که نشانه اوجِ رندی و آزاد اندیشیِ او در فکر کردن به مفاهیم دینی است. در حالی که در سوره یوسف، تحسین بسیار نسبت به پاکدامنیِ یوسف ذکر شده ولی حافظ به گوشه ای دیگر از این قصّه اشاره دارد که متضمّن نوعی جسارت و دگراندیشی دربارۀ یک داستان است:
الا ای یوسفِ مصری که کردت سلطنت مغرور (!) /
پدر را باز پُرس، آخر، کجا شد مِهرِ فرزندی ؟(!)
حال این دوبیت را ببینیم که شجریان چگونه تحریر می کند؟ در بیت اول، "صدا" شور و شیداییِ سحرگاهِ حافظ را بیان می کند (احوالِ حافظِ نشسته در شیداییِ سحر: «حدیثِ آرزومندی») و چند بیت بعد، کنایه ای به یوسفِ صدّیق. که ای نازنین! پس مرام و معرفتت کو؟!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم (با هدفون البته)
🔷 آن غزل از حافظ را مقایسه کنیم با غزل دیگری که در آلبوم «سروِ چمان» خوانده شده است. در غزلِ بالا، حافظ در حال و هوایِ دعا هست و نجوا. امّا، در غزلِ ذیل، حافظ در حالتی از اندوه است و سوز. یک حافظِ کلافه از شیرازِ بی معرفت.
شیرازی که، در آن ارزشِ طوطی با زغن (زاغ) یکی است! شیرازی که حافظ را دلخون کرده بوده... در چنین احوالی، حافظ، غزلِ زیر را گفته و ببینیم (بشنویم) که #شجریان بجای خواندنِ در اوج، با چه سوزی غزل را برایمان روایت کرد (درآمد ماهور، گشایش...و شگفت آور اینکه چنین غزلی را به تصنیف سرشار از حزن و سوزِ جوادِ آذر متصل کرده)
هُمای،
گو مفِکن
سایۀ شرف
هرگز (!) /
بر آن دیار
که طوطی
کم از زغَن
باشد....
چه نفرینِ درشتی! چه لعن و عصبانیتی در این کلامِ حافظ هست. سایۀ شرف، دور باد از خاکِ سرزمینی که در آن طوطیِ رنگارنگِ پیچیده در اطوارِ هنر، کمتر از کلاغ است!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم (بدون هدفون نباید شنید این همراهیِ پرشکوهِ آوا و ساز را)
*جالب اینجاست که حافظِ عصبانیِ ما در این غزل، بیتی هم آورده که اوجِ مناعتِ طبعِ خودش را فریاد می زند: که من اگر کلافه ام، فقط از این باب نیست که «ارج» ندیده ام بلکه، از بی سامانیِ اوضاعِ مُلک، کلافه ام. وگرنه، من (حافظ) «نگینِ سلیمان» هم نستانم!
من آن نگینِ سلیمان، «به هیچ» (!) نستانم/
که گاه گاه، بر او، دستِ اهرِمَن باشد...
🔹 انتخابهای #شجریان در این کارها، توام با نوعی آگاهی در نحوۀ خواندنِ غزل است به نحوی که با قطعیت می توان گفت که زیباییِ کارِ شجریان در خواندنِ دو غزلِ فوق، فقط به «کیفیتِ صدا» برنمی گردد بلکه آگاهیِ شجریان از حسّ و حالِ سرایندۀ غزل (حافظ) به وضوح در انتخابِ دستگاه، تُنِ صدا و حال و هوا، مشهود است. مثلا «برآن دیار که طوطی کم از زغن باشد» را ببینیم که چقدر زیبا تحریر شده...
🔷 امروز #روز_حافظ است و دیروز، حنجره ای که در این سالها برایمان حافظ می خواند روی در نقابِ خاک کشید. مرگ حق است و همه ما رفتنی اما، کلمه و صدا، ماندنی است. کلامِ حافظ، تا سالها بعد از ما «شناسنامه» فرزندانِ ماست و چه خوب است که غزل را همراه با صدا، برای فرزندانمان روایت کنیم.
شاید امروز در بهشتِ ازلی و شکرستان، مُتّکئینَ عَلیها مُتقابلین، حافظ نشسته و دارد سرو چمان می شنود از حنجرۀ محمدرضا.
و چه نیک محفلِ انسی...
▪️▪️▪️
خبرآنلاین 20 مهر 99 (لینک)
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
سحر باد می گفتم حدیث آرزومندی
محمد رضا شجریان، آلبوم شب وصل، ساز و آواز: سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
3
شب وصل، نام آلبومی است با صدای محمدرضا شجریان که در دستگاه ماهور اجرا شدهاست. یکی از تصنیفهای این اثر، ساخت درویش خان است.
هنرمندان
خواننده: محمدرضا شجریان
تار: داریوش طلایی…
3
شب وصل، نام آلبومی است با صدای محمدرضا شجریان که در دستگاه ماهور اجرا شدهاست. یکی از تصنیفهای این اثر، ساخت درویش خان است.
هنرمندان
خواننده: محمدرضا شجریان
تار: داریوش طلایی…
✍️انتخابهای شجریان از حافظ
(۲۰ مهرماه روز بزرگداشت حافظ شیرازی)
محمدرضا اسلامی
🔷غزل حافظ، بخشی از هویت ایرانی است. اثرگذاری حافظ بر کلام و ادبیات فارسی غیرقابل انکار است. حافظ شناس بزرگ فرانسوی، آقای شارل هانری دوفوشه کُور، به وسواس، به رنج و به حوصله شروع به ترجمۀ حافظ کرد. مصرع به مصرع و کلمه به کلمه حافظ را همراه با دانشجویانش از فارسی به #فرانسه برگرداند. اگر نگارش شاهنامه برای فردوسی سی سال رنج/زمان برد، ترجمه حافظ به فرانسه برای او "چهل سال" زمان بُرد.
در میانۀ این مسیر دشوار، آن سالکِ فرانسوی (که عمرش دراز باد) یک بار به شهر شیراز آمد و در کنگره حافظ (که یونسکو برگزار کرد) چنین گفت:
«غزلِ فارسی "شنیدنی" است. "غزل" بیش از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است و شما ای ایرانیان! برای معرفیِ حافظِتان، غزل را با "صدا" به دنیا بشناسانید!»
🔷محمدرضا شجریان انتخابهای هوشمندانه و فوق العاده ای از غزل حافظ داشت. انتخابهایی که با آنها حافظِ دیگری را به ما شناساند. روزی که آن سخن آقای شارل هانری را شنیدم گمان نمی کردم که یک روز یک صدا در ماهور اینگونه در اوج، کلامِ حافظ را فریاد بزند و این غزل را به ما بشناساند:
سحر با باد می گفتم، حدیثِ آرزومندی/
خطاب آمد که واثق شُو، به الطافِ خداوندی
(لینک صدای شجریان)
گاه تجسم می کنم که آن حافظ شناسِ فرانسوی وقتی که این غزل را در این اوجِ صدای شجریان در #ماهور می شنود، چه احساسی خواهد داشت؟ (لینک+) اسرافیل شیرچی وقتی که شکسته نستعلیق می نویسد در شنیدنِ این تحریر از غزل، چه حالی خواهد شد؟! استاد فرشچیان در میانۀ انحناهایِ شگفت مینیاتورهایش این اوج صدا را چگونه می شنود؟! یداله کابلی هنگام خلق تابلوهایِ پرشکوهِ «سماع قلم» چه احوالی داشته هنگام "شنیدنِ" غزل؟
اصلا خود حافظ وقتی که غزلش را با این صدا می شنود چه حسی دارد؟!
🔷 در همین غزل و در همین آلبوم «شبِ وصل»، حافظ بیتی دارد که نشانه اوجِ رندی و آزاد اندیشیِ او در فکر کردن به مفاهیم دینی است. در حالی که محور سوره یوسف، تحسین پاکدامنیِ یوسف است، ولی حافظ به گوشه ای دیگر از این قصّه اشاره می کند که متضمّن نوعی جسارت و دگراندیشی دربارۀ یک داستان است:
الا ای یوسفِ مصری که کردت سلطنت مغرور (!) /
پدر را باز پُرس، آخر، کجا شد مِهرِ فرزندی ؟(!)
حافظ به یوسف پیامبر نهیب می زند که هی! چرا پدرت را فراموش کردی؟!
حال این دوبیت را ببینیم که شجریان چگونه تحریر می کند؟ دوباره غزل را از لینک بالا بشنویم: در بیت اول، صدای شجریان شور و شیداییِ سحرگاهِ حافظ را تصویر می کند (احوالِ حافظِ نشسته در شیداییِ سحر: «حدیثِ آرزومندی») و چند بیت بعد، کنایه ای به یوسفِ صدّیق. که آهای! پس مرام و معرفتت کو؟!
✔️با این لینک در آپارات می توان غزل را شنید. (لطفا با هدفون)
🔷 حال آن غزل از حافظ را مقایسه کنیم با غزل دیگری که شجریان در آلبوم «سروِ چمان» خوانده است. در غزلِ بالا حافظ در حال و هوایِ دعا هست و نجوا. اما در غزلِ ذیل🔻 حافظ در حالتی از اندوه است و سوز.
یک حافظِ کلافه از شهر شیرازِ بی معرفت.
شهر شیرازی که در آن ارزشِ طوطی با زغَن (زاغ) یکی است! شهر شیرازی که حافظ را دلخون کرده بوده... در چنین احوالی، حافظ، غزلِ زیر را گفته و ببینیم (بشنویم) که #شجریان بجای خواندنِ در اوج، با چه سوزی غزل را برایمان روایت کرد (درآمد ماهور، گشایش...و شگفت آور اینکه چنین غزلی را به تصنیف سرشار از حزن و سوزِ جوادِ آذر متصل کرده)
هُمای،
گو مفِکن
سایۀ شرف
هرگز (!) /
بر آن دیار
که طوطی
کم از زغَن
باشد...
عجب نفرینِ درشتی! چه لعن و عصبانیتی در این کلامِ حافظ هست. می گوید سایۀ شرف، دور باد از خاکِ سرزمینی که در آن طوطیِ رنگارنگِ پیچیده در اطوارِ هنر، کمتر از کلاغ است!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم. (بدون هدفون نباید شنید این همراهیِ پرشکوهِ آوا و ساز را)
*جالب اینجاست که حافظِ عصبانیِ ما در این غزل، بیتی هم آورده که اوجِ مناعتِ طبعِ خودش را فریاد می زند:
من آن نگینِ سلیمان، «به هیچ» (!) نستانم/
که گاه گاه، بر او، دستِ اهرِمَن باشد...
🔹 انتخابهای #شجریان در این کارها، توام با نوعی آگاهی در نحوۀ خواندنِ غزل است به نحوی که با قطعیت می توان گفت که زیباییِ کارِ شجریان در خواندنِ دو غزلِ فوق، فقط به «کیفیتِ صدا» برنمی گردد بلکه هشیاری و آگاهیِ شجریان از حسّ و حالِ غزل (حافظ) به وضوح در انتخابِ دستگاه موسیقی، تُنِ صدا و حال و هوا، مشهود است. مثلا «برآن دیار که طوطی کم از زغن باشد» را ببینیم که چقدر زیبا تحریر شده...🔻
🔷 امروز #روز_حافظ است و چه خوب است که غزل را همراه با صدا برای فرزندانمان روایت کنیم.
شاید امروز در بهشتِ ازلی و شکرستان، حافظ نشسته و دارد سرو چمان می شنود از حنجرۀ محمدرضا.
و چه نیک محفلِ انسی!...
t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️
خبرآنلاین (لینک)
(۲۰ مهرماه روز بزرگداشت حافظ شیرازی)
محمدرضا اسلامی
🔷غزل حافظ، بخشی از هویت ایرانی است. اثرگذاری حافظ بر کلام و ادبیات فارسی غیرقابل انکار است. حافظ شناس بزرگ فرانسوی، آقای شارل هانری دوفوشه کُور، به وسواس، به رنج و به حوصله شروع به ترجمۀ حافظ کرد. مصرع به مصرع و کلمه به کلمه حافظ را همراه با دانشجویانش از فارسی به #فرانسه برگرداند. اگر نگارش شاهنامه برای فردوسی سی سال رنج/زمان برد، ترجمه حافظ به فرانسه برای او "چهل سال" زمان بُرد.
در میانۀ این مسیر دشوار، آن سالکِ فرانسوی (که عمرش دراز باد) یک بار به شهر شیراز آمد و در کنگره حافظ (که یونسکو برگزار کرد) چنین گفت:
«غزلِ فارسی "شنیدنی" است. "غزل" بیش از آنکه خواندنی باشد، شنیدنی است و شما ای ایرانیان! برای معرفیِ حافظِتان، غزل را با "صدا" به دنیا بشناسانید!»
🔷محمدرضا شجریان انتخابهای هوشمندانه و فوق العاده ای از غزل حافظ داشت. انتخابهایی که با آنها حافظِ دیگری را به ما شناساند. روزی که آن سخن آقای شارل هانری را شنیدم گمان نمی کردم که یک روز یک صدا در ماهور اینگونه در اوج، کلامِ حافظ را فریاد بزند و این غزل را به ما بشناساند:
سحر با باد می گفتم، حدیثِ آرزومندی/
خطاب آمد که واثق شُو، به الطافِ خداوندی
(لینک صدای شجریان)
گاه تجسم می کنم که آن حافظ شناسِ فرانسوی وقتی که این غزل را در این اوجِ صدای شجریان در #ماهور می شنود، چه احساسی خواهد داشت؟ (لینک+) اسرافیل شیرچی وقتی که شکسته نستعلیق می نویسد در شنیدنِ این تحریر از غزل، چه حالی خواهد شد؟! استاد فرشچیان در میانۀ انحناهایِ شگفت مینیاتورهایش این اوج صدا را چگونه می شنود؟! یداله کابلی هنگام خلق تابلوهایِ پرشکوهِ «سماع قلم» چه احوالی داشته هنگام "شنیدنِ" غزل؟
اصلا خود حافظ وقتی که غزلش را با این صدا می شنود چه حسی دارد؟!
🔷 در همین غزل و در همین آلبوم «شبِ وصل»، حافظ بیتی دارد که نشانه اوجِ رندی و آزاد اندیشیِ او در فکر کردن به مفاهیم دینی است. در حالی که محور سوره یوسف، تحسین پاکدامنیِ یوسف است، ولی حافظ به گوشه ای دیگر از این قصّه اشاره می کند که متضمّن نوعی جسارت و دگراندیشی دربارۀ یک داستان است:
الا ای یوسفِ مصری که کردت سلطنت مغرور (!) /
پدر را باز پُرس، آخر، کجا شد مِهرِ فرزندی ؟(!)
حافظ به یوسف پیامبر نهیب می زند که هی! چرا پدرت را فراموش کردی؟!
حال این دوبیت را ببینیم که شجریان چگونه تحریر می کند؟ دوباره غزل را از لینک بالا بشنویم: در بیت اول، صدای شجریان شور و شیداییِ سحرگاهِ حافظ را تصویر می کند (احوالِ حافظِ نشسته در شیداییِ سحر: «حدیثِ آرزومندی») و چند بیت بعد، کنایه ای به یوسفِ صدّیق. که آهای! پس مرام و معرفتت کو؟!
✔️با این لینک در آپارات می توان غزل را شنید. (لطفا با هدفون)
🔷 حال آن غزل از حافظ را مقایسه کنیم با غزل دیگری که شجریان در آلبوم «سروِ چمان» خوانده است. در غزلِ بالا حافظ در حال و هوایِ دعا هست و نجوا. اما در غزلِ ذیل🔻 حافظ در حالتی از اندوه است و سوز.
یک حافظِ کلافه از شهر شیرازِ بی معرفت.
شهر شیرازی که در آن ارزشِ طوطی با زغَن (زاغ) یکی است! شهر شیرازی که حافظ را دلخون کرده بوده... در چنین احوالی، حافظ، غزلِ زیر را گفته و ببینیم (بشنویم) که #شجریان بجای خواندنِ در اوج، با چه سوزی غزل را برایمان روایت کرد (درآمد ماهور، گشایش...و شگفت آور اینکه چنین غزلی را به تصنیف سرشار از حزن و سوزِ جوادِ آذر متصل کرده)
هُمای،
گو مفِکن
سایۀ شرف
هرگز (!) /
بر آن دیار
که طوطی
کم از زغَن
باشد...
عجب نفرینِ درشتی! چه لعن و عصبانیتی در این کلامِ حافظ هست. می گوید سایۀ شرف، دور باد از خاکِ سرزمینی که در آن طوطیِ رنگارنگِ پیچیده در اطوارِ هنر، کمتر از کلاغ است!
✔️با این لینک در آپارات، غزل را بشنویم. (بدون هدفون نباید شنید این همراهیِ پرشکوهِ آوا و ساز را)
*جالب اینجاست که حافظِ عصبانیِ ما در این غزل، بیتی هم آورده که اوجِ مناعتِ طبعِ خودش را فریاد می زند:
من آن نگینِ سلیمان، «به هیچ» (!) نستانم/
که گاه گاه، بر او، دستِ اهرِمَن باشد...
🔹 انتخابهای #شجریان در این کارها، توام با نوعی آگاهی در نحوۀ خواندنِ غزل است به نحوی که با قطعیت می توان گفت که زیباییِ کارِ شجریان در خواندنِ دو غزلِ فوق، فقط به «کیفیتِ صدا» برنمی گردد بلکه هشیاری و آگاهیِ شجریان از حسّ و حالِ غزل (حافظ) به وضوح در انتخابِ دستگاه موسیقی، تُنِ صدا و حال و هوا، مشهود است. مثلا «برآن دیار که طوطی کم از زغن باشد» را ببینیم که چقدر زیبا تحریر شده...🔻
🔷 امروز #روز_حافظ است و چه خوب است که غزل را همراه با صدا برای فرزندانمان روایت کنیم.
شاید امروز در بهشتِ ازلی و شکرستان، حافظ نشسته و دارد سرو چمان می شنود از حنجرۀ محمدرضا.
و چه نیک محفلِ انسی!...
t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️
خبرآنلاین (لینک)
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
سحر باد می گفتم حدیث آرزومندی
محمد رضا شجریان، آلبوم شب وصل، ساز و آواز: سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
3
شب وصل، نام آلبومی است با صدای محمدرضا شجریان که در دستگاه ماهور اجرا شدهاست. یکی از تصنیفهای این اثر، ساخت درویش خان است.
هنرمندان
خواننده: محمدرضا شجریان
تار: داریوش طلایی…
3
شب وصل، نام آلبومی است با صدای محمدرضا شجریان که در دستگاه ماهور اجرا شدهاست. یکی از تصنیفهای این اثر، ساخت درویش خان است.
هنرمندان
خواننده: محمدرضا شجریان
تار: داریوش طلایی…