ارزیابی شتابزده
🔴اگر تویوتا یک کشورِ مستقل بود! در یادداشت قبل [بالا ⬆️] به موضوع تفاوتِ دغدغه انتخابات در کشور ژاپن با ایران پرداخته شد. گفته شد که اگر چه مقتضیاتِ کشورها متفاوت است [و بعضاً جنس بی تفاوتی دانشجویان ژاپنی و نسل جوان این کشور پسندیده نیست]، ولی این موضوع…
✍️ابعادِ صنعت بیمه در آمریکا
محمدرضا اسلامی
🔷این روزها بحث ها پیرامون تصمیم دونالد ترامپ مبنی بر باطل کردن #بیمه_اوباما حسابی بالا گرفته است. گاه برای افراد این سوال پیش می آید که این مناقشه بر سر چیست و بیمه اوباما چه مشخصاتی داشته که ترامپ می خواهد آن را از بین ببرد؟ این تصمیم چه عوارضی برای چه کسانی خواهد داشت؟ در این باره در آینده صحبت خواهیم کرد اما برای ورود به این بحث مناسب است که مروری کنیم روی ابعادِ صنعت بیمه در ایالات متحده.
#صنعت_بیمه در آمریکا، بزرگترین گردش مالی را در مقایسه با بحث بیمه در سایر کشورهای دیگر دنیا داراست. در واقع در #بیمه هیچ کشوری در دنیا پولی با ابعاد بیمه در کشور آمریکا خرج نمی شود.
🔷در سال 2009 گردش مالی بازار بیمه آمریکا معادل 520میلیارد دلار بوده است.
برای یک مقایسه ذهنی در خصوص ابعادِ این عدد، با فروش #نفت_ایران در سال 1387 (که پرفروش ترین سالِ نفت دولت احمدی نژاد بود) ، کشور ما حدود 82میلیارد دلار نفت فروخت. یعنی گردش مالی بیمه آمریکا در سال مورد اشاره (520میلیارد دلار) ، بیش از شش برابرِ بهترین سالِ فروشِ نفت کشور نفتخیزی مثل #ایران بوده است (فروش نفت ایران در سال گذشته متاسفانه تنها حدود چهل میلیارددلار بوده). این رقم حدوداً دوبرابرِ گردش مالی شرکت (امپراطوری) تویوتا محسوب می شود (یادداشت بالا در خصوص #تویوتا 🔺). اما سوال اینجاست که چرا همچین پول عظیمی در بحث بیمه در کشور آمریکا خرج می شود؟
🔶پاسخ به این سوال مستلزم ملاحظه چندوجهی «ساختارهای اقتصادی» و «قانونی» ایالات متحده است. اما یک مقایسه ذهنی دیگر در این بحث می تواند ما را به دلایل این امر رهنمون سازد. شرکت های بیمه جمله معروفی دارند مبنی بر اینکه :
« #احتمال اینکه از الان تا دوازده ماه آینده یک طوفان، باعثِ ضررِ بیمه ای 60میلیارد دلاری شود 5% است. احتمال اینکه از الان تا دوازده ماه آینده رخداد یک زلزله بزرگ باعث #ضرر بیمه ای 50میلیارد دلاری شود 1% است.»
یعنی شرکت های بیمه در طول یکسالِ کاری، باید خود را در برابر #ریسک و در معرض پرداخت چنین ارقام وحشتناک درشتی بدانند. مثلاً طوفانی مثل #کاترینا ممکن است باعث شود شرکت بیمه ای مثل ای.آی.جی مجبور شود پولی بیشتر از فروشِ نفت یکسال یک کشور نفتی را ، #خسارت به بیمه گذاران بپردازد.
🔶سوال دیگری که در اینجا شکل می گیرد اینکه شرکت های بیمه چطور این محاسبات ریسک را انجام می دهند؟ پاسخ این است که شرکت هایی در آمریکا شکل گرفته که اینها، مغزهای متفکر شرکت های بیمه ای محسوب می شوند و «خدماتِ مدلسازی» برای بیمه ها انجام می دهند. در واقع شرکت های #مدلسازی، میزانِ ریسک شرکت های بیمه را در سوانحِ مختلف مدل می کنند تا شرکتِ بیمه بداند در سناریوهای مختلفِ بحران ( اعم از انسانی یا طبیعی ) باید آماده پرداخت چه میزان پول یا ضرری باشد.
این شرکت های مدلساز، کار بسیار پیچیده مالی-فنی را عهده دار هستند و در واقع شرکت های بیمه بر مبنایِ مدلهایِ اینها، #سیاست_مالی خود را تعیین می کنند.
📌در خصوص صنعت بیمه در آمریکا در یادداشت های بعد بیشتر گفتگو خواهیم کرد.
#بیمه #خسارت #ریسک #بیمه_اوباما
https://t.iss.one/solseghalam
محمدرضا اسلامی
🔷این روزها بحث ها پیرامون تصمیم دونالد ترامپ مبنی بر باطل کردن #بیمه_اوباما حسابی بالا گرفته است. گاه برای افراد این سوال پیش می آید که این مناقشه بر سر چیست و بیمه اوباما چه مشخصاتی داشته که ترامپ می خواهد آن را از بین ببرد؟ این تصمیم چه عوارضی برای چه کسانی خواهد داشت؟ در این باره در آینده صحبت خواهیم کرد اما برای ورود به این بحث مناسب است که مروری کنیم روی ابعادِ صنعت بیمه در ایالات متحده.
#صنعت_بیمه در آمریکا، بزرگترین گردش مالی را در مقایسه با بحث بیمه در سایر کشورهای دیگر دنیا داراست. در واقع در #بیمه هیچ کشوری در دنیا پولی با ابعاد بیمه در کشور آمریکا خرج نمی شود.
🔷در سال 2009 گردش مالی بازار بیمه آمریکا معادل 520میلیارد دلار بوده است.
برای یک مقایسه ذهنی در خصوص ابعادِ این عدد، با فروش #نفت_ایران در سال 1387 (که پرفروش ترین سالِ نفت دولت احمدی نژاد بود) ، کشور ما حدود 82میلیارد دلار نفت فروخت. یعنی گردش مالی بیمه آمریکا در سال مورد اشاره (520میلیارد دلار) ، بیش از شش برابرِ بهترین سالِ فروشِ نفت کشور نفتخیزی مثل #ایران بوده است (فروش نفت ایران در سال گذشته متاسفانه تنها حدود چهل میلیارددلار بوده). این رقم حدوداً دوبرابرِ گردش مالی شرکت (امپراطوری) تویوتا محسوب می شود (یادداشت بالا در خصوص #تویوتا 🔺). اما سوال اینجاست که چرا همچین پول عظیمی در بحث بیمه در کشور آمریکا خرج می شود؟
🔶پاسخ به این سوال مستلزم ملاحظه چندوجهی «ساختارهای اقتصادی» و «قانونی» ایالات متحده است. اما یک مقایسه ذهنی دیگر در این بحث می تواند ما را به دلایل این امر رهنمون سازد. شرکت های بیمه جمله معروفی دارند مبنی بر اینکه :
« #احتمال اینکه از الان تا دوازده ماه آینده یک طوفان، باعثِ ضررِ بیمه ای 60میلیارد دلاری شود 5% است. احتمال اینکه از الان تا دوازده ماه آینده رخداد یک زلزله بزرگ باعث #ضرر بیمه ای 50میلیارد دلاری شود 1% است.»
یعنی شرکت های بیمه در طول یکسالِ کاری، باید خود را در برابر #ریسک و در معرض پرداخت چنین ارقام وحشتناک درشتی بدانند. مثلاً طوفانی مثل #کاترینا ممکن است باعث شود شرکت بیمه ای مثل ای.آی.جی مجبور شود پولی بیشتر از فروشِ نفت یکسال یک کشور نفتی را ، #خسارت به بیمه گذاران بپردازد.
🔶سوال دیگری که در اینجا شکل می گیرد اینکه شرکت های بیمه چطور این محاسبات ریسک را انجام می دهند؟ پاسخ این است که شرکت هایی در آمریکا شکل گرفته که اینها، مغزهای متفکر شرکت های بیمه ای محسوب می شوند و «خدماتِ مدلسازی» برای بیمه ها انجام می دهند. در واقع شرکت های #مدلسازی، میزانِ ریسک شرکت های بیمه را در سوانحِ مختلف مدل می کنند تا شرکتِ بیمه بداند در سناریوهای مختلفِ بحران ( اعم از انسانی یا طبیعی ) باید آماده پرداخت چه میزان پول یا ضرری باشد.
این شرکت های مدلساز، کار بسیار پیچیده مالی-فنی را عهده دار هستند و در واقع شرکت های بیمه بر مبنایِ مدلهایِ اینها، #سیاست_مالی خود را تعیین می کنند.
📌در خصوص صنعت بیمه در آمریکا در یادداشت های بعد بیشتر گفتگو خواهیم کرد.
#بیمه #خسارت #ریسک #بیمه_اوباما
https://t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
✍️حقوق مدیرعامل فروشگاه والمارت 1,188 برابر کارکنان معمولی!
(حقوق و درآمد در آمریکا- قسمت سوم)
محمدرضا اسلامی
#خبرخوانی
🔵در اخبار چند روز اخیر، خبرى منتشر شد مبنى بر اينكه مدیرعامل فروشگاه زنجيره اى #والمارت (آقای مَک میلُن) در سال مالی گذشته، نزدیک به 23میلیون دلار حقوق و پاداش دریافت کرده است.
این در شرایطی است که کارگر معمولی، در والمارت، در همین مدت (یکسال) $19,177 (کمتر از بیست هزار دلار) دریافتی داشته است.
يعنى مديرعامل، بيش از هزار برابر يك كارگر ساده درآمد داشته است.
این خبر مجددا جنجال و بحث در مورد #اختلاف_درآمد افراد معمولی جامعه #آمریکا و مدیران ارشد بنگاههای بزرگ اقتصادی را براه انداخته است.
🔷دو دیدگاه نسبت به این حقوق و پاداش های کلان در جامعه وجود دارد. دیدگاه موافقان و دیدگاه مخالفان را به اجمال مرور کنیم:
✔️▪️موافقان حقوق های کلان:
افرادی که موافق چنین پرداخت های حیرت آوری هستند چنین استدلال می کنند که (مثلا) فروشگاه زنجیره ای والمارت ، 2میلیون و 300هزار پرسنل دارد. در واقع والمارت دارد «نان» سر سفره چنین بدنه بزرگی می گذارد. مدیرعامل چنین مجموعه بزرگی، باید هم از بهترین مغزهای اقتصادی/مديريتىِ کشور انتخاب شود و بتواند چنین مجوعه ای را اعتلا ببخشد و اگر اشتباه کند، چنین خانواده بزرگی را به خاک سیاه می نشاند. پس هر چقدر به او بدهیم/بدهند، در بهتر کردنِ جامعه ما ، نقش خواهد داشت.
گردش مالی والمارت (500ميليارد دلار!) ، 12برابر درآمد کشور ایران (از محل فروش #نفت) در سال 1395 و 2برابر گردش مالی امپراطوری #تویوتا در #ژاپن است. به ذهنی که چنین گردش مالی عظیمی را هدایت می کند، دادن 23 میلیون دلار در سال ایرادی ندارد.
سیاست گذاری های اخیر مدیرعامل والمارت باعث شده که والمارت بتواند به یک #کارگر_معمولی ساعتی 11دلار حقوق بدهد. اگر همچین کسی را سرِ کار نِگه نداریم، ضررش متوجه شهروند معمولی جامعه است.
اگر آقای مَک میلن از سال ۲۰۱۴ مدیرعامل نبود شاید والمارت در برابر #آمازون ورشکست شده بود.
اینها🔺نمونه ی صحبتهای موافقین این رویکرد است. اما رویکرد مخالفان؟
✔️▪️مخالفان حقوق های کلان:
درطرف دیگر، مخالفانِ چنین پرداخت های نجومی می گویند، بیایید نگاهی به این فهرست بیندازید که در آن، حقوق های برخی مديران عامل شرکت های صاحبنام آمریکا را لیست کرده ایم:
- مدیرعامل #گپ : 15.6 میلیون دلار در سال ؛ یعنی 2900 برابر حقوق کارکنان معمولی گپ
- مدیرعامل #میسیز (Macy's ): $11.1میلیون دلار در سال. یعنی 806 برابر حقوق کارکنان معمولی
- و... نمونه های مشابه نظیر حقوق مدیرعامل بانک #ولزفارگو یا مدیرعامل تاکسی اینترنتی #اوبر (لینک ها در پی نوشت🔻)
مخالفان (و افرادی نظیر Robert Reich) با بیان یک فکت تاریخی از تاریخ معاصر آمریکا می گویند: «عملکرد این #کورپوریشن ها (بنگاه های بزرگ اقتصادی) پولدارتر کردنِ جیبِ مدیران ارشد و فقیرتر کردن مردم عادی است. در سال 1965 (53سال پیش) حقوقِ مدیرعاملِ بزرگترین کورپوریشن آمریکا، حداكثر 20 برابرِ حقوق کارگر در همان مجموعه بود! چه دلیلی دارد که ما به این سمت می رویم؟ این #شكاف (و فاصله بین مدیر و کارگر) هم به لحاظ روحی، و هم به لحاظ اقتصادی برای جامعه مخرب است.
🔴کدام یک از این دیدگاهها صحیح است؟
دیدگاهی که می گوید ارزش انسانی كارآفرين مثل آقای مَک میلن، یعنی ارزش دو کمپانی #تویوتا ، یا دیدگاهی که می گوید حقوق امثال آقای مَک میلُن روحیه جامعه را نابود می کند؟
... کاش جواب ها راحت بود.
https://t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
یادداشت های مرتبط در کانال
✍️حقوق و درآمد مدیرعامل بانک ولزفارگو در آمریکا
https://t.iss.one/solseghalam/1311
✍️حقوق و درآمد آقای دارا خسروشاهی مدیرعامل تاکسی اینترنتی اوبر
https://t.iss.one/solseghalam/1030
✍️حقوق و درآمد سرمربی تیم فوتبال دانشگاه کلمسون & میشیگان استیت
https://t.iss.one/solseghalam/1032
✍️فیش های نجومی https://t.iss.one/solseghalam/585
(حقوق و درآمد در آمریکا- قسمت سوم)
محمدرضا اسلامی
#خبرخوانی
🔵در اخبار چند روز اخیر، خبرى منتشر شد مبنى بر اينكه مدیرعامل فروشگاه زنجيره اى #والمارت (آقای مَک میلُن) در سال مالی گذشته، نزدیک به 23میلیون دلار حقوق و پاداش دریافت کرده است.
این در شرایطی است که کارگر معمولی، در والمارت، در همین مدت (یکسال) $19,177 (کمتر از بیست هزار دلار) دریافتی داشته است.
يعنى مديرعامل، بيش از هزار برابر يك كارگر ساده درآمد داشته است.
این خبر مجددا جنجال و بحث در مورد #اختلاف_درآمد افراد معمولی جامعه #آمریکا و مدیران ارشد بنگاههای بزرگ اقتصادی را براه انداخته است.
🔷دو دیدگاه نسبت به این حقوق و پاداش های کلان در جامعه وجود دارد. دیدگاه موافقان و دیدگاه مخالفان را به اجمال مرور کنیم:
✔️▪️موافقان حقوق های کلان:
افرادی که موافق چنین پرداخت های حیرت آوری هستند چنین استدلال می کنند که (مثلا) فروشگاه زنجیره ای والمارت ، 2میلیون و 300هزار پرسنل دارد. در واقع والمارت دارد «نان» سر سفره چنین بدنه بزرگی می گذارد. مدیرعامل چنین مجموعه بزرگی، باید هم از بهترین مغزهای اقتصادی/مديريتىِ کشور انتخاب شود و بتواند چنین مجوعه ای را اعتلا ببخشد و اگر اشتباه کند، چنین خانواده بزرگی را به خاک سیاه می نشاند. پس هر چقدر به او بدهیم/بدهند، در بهتر کردنِ جامعه ما ، نقش خواهد داشت.
گردش مالی والمارت (500ميليارد دلار!) ، 12برابر درآمد کشور ایران (از محل فروش #نفت) در سال 1395 و 2برابر گردش مالی امپراطوری #تویوتا در #ژاپن است. به ذهنی که چنین گردش مالی عظیمی را هدایت می کند، دادن 23 میلیون دلار در سال ایرادی ندارد.
سیاست گذاری های اخیر مدیرعامل والمارت باعث شده که والمارت بتواند به یک #کارگر_معمولی ساعتی 11دلار حقوق بدهد. اگر همچین کسی را سرِ کار نِگه نداریم، ضررش متوجه شهروند معمولی جامعه است.
اگر آقای مَک میلن از سال ۲۰۱۴ مدیرعامل نبود شاید والمارت در برابر #آمازون ورشکست شده بود.
اینها🔺نمونه ی صحبتهای موافقین این رویکرد است. اما رویکرد مخالفان؟
✔️▪️مخالفان حقوق های کلان:
درطرف دیگر، مخالفانِ چنین پرداخت های نجومی می گویند، بیایید نگاهی به این فهرست بیندازید که در آن، حقوق های برخی مديران عامل شرکت های صاحبنام آمریکا را لیست کرده ایم:
- مدیرعامل #گپ : 15.6 میلیون دلار در سال ؛ یعنی 2900 برابر حقوق کارکنان معمولی گپ
- مدیرعامل #میسیز (Macy's ): $11.1میلیون دلار در سال. یعنی 806 برابر حقوق کارکنان معمولی
- و... نمونه های مشابه نظیر حقوق مدیرعامل بانک #ولزفارگو یا مدیرعامل تاکسی اینترنتی #اوبر (لینک ها در پی نوشت🔻)
مخالفان (و افرادی نظیر Robert Reich) با بیان یک فکت تاریخی از تاریخ معاصر آمریکا می گویند: «عملکرد این #کورپوریشن ها (بنگاه های بزرگ اقتصادی) پولدارتر کردنِ جیبِ مدیران ارشد و فقیرتر کردن مردم عادی است. در سال 1965 (53سال پیش) حقوقِ مدیرعاملِ بزرگترین کورپوریشن آمریکا، حداكثر 20 برابرِ حقوق کارگر در همان مجموعه بود! چه دلیلی دارد که ما به این سمت می رویم؟ این #شكاف (و فاصله بین مدیر و کارگر) هم به لحاظ روحی، و هم به لحاظ اقتصادی برای جامعه مخرب است.
🔴کدام یک از این دیدگاهها صحیح است؟
دیدگاهی که می گوید ارزش انسانی كارآفرين مثل آقای مَک میلن، یعنی ارزش دو کمپانی #تویوتا ، یا دیدگاهی که می گوید حقوق امثال آقای مَک میلُن روحیه جامعه را نابود می کند؟
... کاش جواب ها راحت بود.
https://t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
یادداشت های مرتبط در کانال
✍️حقوق و درآمد مدیرعامل بانک ولزفارگو در آمریکا
https://t.iss.one/solseghalam/1311
✍️حقوق و درآمد آقای دارا خسروشاهی مدیرعامل تاکسی اینترنتی اوبر
https://t.iss.one/solseghalam/1030
✍️حقوق و درآمد سرمربی تیم فوتبال دانشگاه کلمسون & میشیگان استیت
https://t.iss.one/solseghalam/1032
✍️فیش های نجومی https://t.iss.one/solseghalam/585
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
✍️چند نكته درباره كشورِ اَپل
#خبرخوانى
محمدرضا اسلامى
🔷در انبوه اخبار چند روز اخير، خبرى درباره #شركت_اپل با مضمون زير منتشر شد كه انعكاس كمرنگى در وب سايتهاى خبرى و شبكه هاى اجتماعى داشت:
✔️"ارزش سهام شرکت اپل در بازار از مرز یک تریلیون دلار گذشت. این اولین باری است که مجموع ارزش سهام یک شرکت به چنین سطحی میرسد."
(لينك شماره ١🔻)
تجسّم اپل با اين سطح از گردش مالى و ثروت، مانند اين است كه ما داريم از يك #كشور صحبت مى كنيم بجاى يك #شركت.
هزار ميليارد دلار چطور توسط يك هيأت مديره ى چند نفره هدايت و مديريت مى شود؟
🔷دو عدد (و رقم) ديگر نيز در اين #خبر درج شده بود كه باعث حيرت است:
شرکت #اپل سال گذشته ۲۲۹ میلیارد دلار فروش داشت که ۴۸ میلیارد دلارِ آن "#سود خالص" بوده، و به این ترتیب اپل سودآورترین شرکت سال بوده است.
براى اينكه تصوير روشن ترى از دو عدد ٢٢٩ ميليارد و ٤٨ ميليارد داشته باشيم خوب است نگاهى به بودجه كشور #عربستان داشته باشيم. شركت #آرامكو (نفت)عربستان در نيمه اول سال گذشته ٣٤ميليارد دلار سودِ فروش #نفت داشته است (لينك دوم🔻).
البته آرامكو آمار و ارقام مالى خود را (برخلاف شركتهاى آمريكايى) كامل، منتشر نمى كند. ولى همين گزارش را اگر مبنا بگيريم، مفهومِ سود ٤٨ميليارد دلارى #اپل مشخص مى شود. با اين تفاوت كه آرامكو (يا حتى شركت ملى نفت كشور خودمان) مادّه خام را از دل زمين بيرون مى كِشند و مى فروشند، ولى امثال اپل با فن آورى و بازرگانى، توليد ثروت مى كنند.
🔷اما جداى از بحثِ "سود"، نگاهى هم به بحث "گردش مالى" داشته باشيم. طبق مصاحبه اى كه #محمد_الجدان وزير اقتصاد عربستان داشته (لينك سوم🔻) بودجه دولت عربستان در سال ٢٠١٨ معادل٢٦١ميليارد دلار است. اگر اين عدد را مبناى ذهنى قرار دهيم، عظمت گردش مالى يك شركت مانند #اپل (با ٢٢٩ميليارد دلار گردش مالى)
مشخص مى شود. ازاين رو بى مناسبت نيست كه شركتهايى مانند اپل و #آمازون و #اوبر و #والمارت را، كشورهايي در دلِ يك كشور تصوّر كنيم. اما چند سوال در اين بحث به ذهن مى رسد كه خوب است درباره آنها صحبت شود:
🔷 هيأت مديره اى كه گردش مالى به عظمت گردش مالى يك كشورِ نفتخيز را هدايت مى كنند، چطور دچار اختلافات مهلك و چرخه ى منازعات بى پايان داخلى نمى شوند؟ مثلا مدير تحقيق و توسعه (R&D) اپل، از وزير علوم ايران يا عربستان بودجه تحقيقاتي بيشتري را در اختيار دارد. چطور چند انسان (كه مانند انسان هاى ديگر مستعد حسادت و رقابت و ...هستند) ميتوانند در جريان چنين گردش مالى عظيمى، با هم "سازگارى" داشته باشند ؟ چطور همديگر را به استخر فرح و... حواله نمى دهند؟
در چه سنّى، چه مهارت رفتارى اى بايد در انسان نهادينه شود تا ظرفيت "همكارى" و "سازگارى" در چنين مجموعه اى در افراد (بخوانيم مديران) پديد آيد؟
فرزندم را چطور بايد تربيت كنم تا براى چنين فردايي و چنين افقى از كار مهيّا باشد؟
بى گمان مديريتِ يك مجموعه مرتبط با "فن آورى" (و نه فروش ماده خام مثل نفت و گاز)، يعني صدها (يا شايد هزاران) تصميمگيرى در طولِ سال.
از جذب منابع انسانى گرفته تا تخصيص پول به تحقيقات و كارخانه ها.
و هميشه "اختلاف" در جريانِ تصميمگيرىِ تصميمگيران رخ مى نمايد. چطور جُنبايى گسلِ اختلافات منجر به زلزله هايى نمى شود كه دودمان شركت را برباد دهد؟
🔷سؤال ديگر اينكه ساز وكار تعاملِ دولت با اين ابَرشركت ها ، چطور تعريف شده است؟ چطور افق ديد دولت مى تواند تحمل كند رشد لگاريتمى شركتها/ كشورهايى در دلِ كشورِ خودش را؟
چطور دستِ دولت (و سياستمداران) مقابل اين امپراطورى ها دراز نمى شود؟ (يا هست و ما نمى دانيم؟)
بديهى است از منظر "ماليات"، دولت ها علاقمند شكل گيرى چنين بنگاههايى هستند ولى از منظر قدرت چطور؟
🔷سوال آخر هم همان بحث قديمي است كه چندبار در اين كانال به آن پرداخته شده: اينكه چطور جامعه (برخلاف ژاپن) حقوقهاى عجيب چندميليون دلارى مديران عامل والمارت و اپل و اوبر و #ولزفارگو را مى پذيرد؟
* * *
اميد كه مجالى براى صحبت بيشتر در اين باب فراهم شود. به عنوان آخرين نكته در اين بحث، بايد توجه كنيم كه كلِ عمرِ اپل ٤٢سال بيشتر نيست. و البته ٤٢سال (كه عمر كوتاهى دربرابر شركتهاي ژاپنى -همچون سونى و توشيبا- است) در برابر عمرِ ١٢ ساله اوبر، بلند محسوب مى شود! چنين است حكايت روزگار جديد. روزگارى كه شركت ٣١ ساله Huawei چينى در انتظار بلعيدن اپل نشسته است...
https://t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پى نوشت :
لينك ١: ارزش شركت اپل🔻واشنگتن پست
https://goo.gl/tJQA1N
لينك ٢:گزارش بلومبرگ در مورد آرامكو🔻
https://goo.gl/ZixPo3
ويكيپديا🔻هم همين سود را درج كرده(و در رابطه با گردش مالى نوشته "محرمانه"!)
https://goo.gl/dJye1x
لينك ٣: گزارش فوربس درباره بودجه ٢٦١ميليارددلارى عربستان🔻(معادل بودجه كاليفرنيا+فلوريدا)
https://goo.gl/D134Ct
#خبرخوانى
محمدرضا اسلامى
🔷در انبوه اخبار چند روز اخير، خبرى درباره #شركت_اپل با مضمون زير منتشر شد كه انعكاس كمرنگى در وب سايتهاى خبرى و شبكه هاى اجتماعى داشت:
✔️"ارزش سهام شرکت اپل در بازار از مرز یک تریلیون دلار گذشت. این اولین باری است که مجموع ارزش سهام یک شرکت به چنین سطحی میرسد."
(لينك شماره ١🔻)
تجسّم اپل با اين سطح از گردش مالى و ثروت، مانند اين است كه ما داريم از يك #كشور صحبت مى كنيم بجاى يك #شركت.
هزار ميليارد دلار چطور توسط يك هيأت مديره ى چند نفره هدايت و مديريت مى شود؟
🔷دو عدد (و رقم) ديگر نيز در اين #خبر درج شده بود كه باعث حيرت است:
شرکت #اپل سال گذشته ۲۲۹ میلیارد دلار فروش داشت که ۴۸ میلیارد دلارِ آن "#سود خالص" بوده، و به این ترتیب اپل سودآورترین شرکت سال بوده است.
براى اينكه تصوير روشن ترى از دو عدد ٢٢٩ ميليارد و ٤٨ ميليارد داشته باشيم خوب است نگاهى به بودجه كشور #عربستان داشته باشيم. شركت #آرامكو (نفت)عربستان در نيمه اول سال گذشته ٣٤ميليارد دلار سودِ فروش #نفت داشته است (لينك دوم🔻).
البته آرامكو آمار و ارقام مالى خود را (برخلاف شركتهاى آمريكايى) كامل، منتشر نمى كند. ولى همين گزارش را اگر مبنا بگيريم، مفهومِ سود ٤٨ميليارد دلارى #اپل مشخص مى شود. با اين تفاوت كه آرامكو (يا حتى شركت ملى نفت كشور خودمان) مادّه خام را از دل زمين بيرون مى كِشند و مى فروشند، ولى امثال اپل با فن آورى و بازرگانى، توليد ثروت مى كنند.
🔷اما جداى از بحثِ "سود"، نگاهى هم به بحث "گردش مالى" داشته باشيم. طبق مصاحبه اى كه #محمد_الجدان وزير اقتصاد عربستان داشته (لينك سوم🔻) بودجه دولت عربستان در سال ٢٠١٨ معادل٢٦١ميليارد دلار است. اگر اين عدد را مبناى ذهنى قرار دهيم، عظمت گردش مالى يك شركت مانند #اپل (با ٢٢٩ميليارد دلار گردش مالى)
مشخص مى شود. ازاين رو بى مناسبت نيست كه شركتهايى مانند اپل و #آمازون و #اوبر و #والمارت را، كشورهايي در دلِ يك كشور تصوّر كنيم. اما چند سوال در اين بحث به ذهن مى رسد كه خوب است درباره آنها صحبت شود:
🔷 هيأت مديره اى كه گردش مالى به عظمت گردش مالى يك كشورِ نفتخيز را هدايت مى كنند، چطور دچار اختلافات مهلك و چرخه ى منازعات بى پايان داخلى نمى شوند؟ مثلا مدير تحقيق و توسعه (R&D) اپل، از وزير علوم ايران يا عربستان بودجه تحقيقاتي بيشتري را در اختيار دارد. چطور چند انسان (كه مانند انسان هاى ديگر مستعد حسادت و رقابت و ...هستند) ميتوانند در جريان چنين گردش مالى عظيمى، با هم "سازگارى" داشته باشند ؟ چطور همديگر را به استخر فرح و... حواله نمى دهند؟
در چه سنّى، چه مهارت رفتارى اى بايد در انسان نهادينه شود تا ظرفيت "همكارى" و "سازگارى" در چنين مجموعه اى در افراد (بخوانيم مديران) پديد آيد؟
فرزندم را چطور بايد تربيت كنم تا براى چنين فردايي و چنين افقى از كار مهيّا باشد؟
بى گمان مديريتِ يك مجموعه مرتبط با "فن آورى" (و نه فروش ماده خام مثل نفت و گاز)، يعني صدها (يا شايد هزاران) تصميمگيرى در طولِ سال.
از جذب منابع انسانى گرفته تا تخصيص پول به تحقيقات و كارخانه ها.
و هميشه "اختلاف" در جريانِ تصميمگيرىِ تصميمگيران رخ مى نمايد. چطور جُنبايى گسلِ اختلافات منجر به زلزله هايى نمى شود كه دودمان شركت را برباد دهد؟
🔷سؤال ديگر اينكه ساز وكار تعاملِ دولت با اين ابَرشركت ها ، چطور تعريف شده است؟ چطور افق ديد دولت مى تواند تحمل كند رشد لگاريتمى شركتها/ كشورهايى در دلِ كشورِ خودش را؟
چطور دستِ دولت (و سياستمداران) مقابل اين امپراطورى ها دراز نمى شود؟ (يا هست و ما نمى دانيم؟)
بديهى است از منظر "ماليات"، دولت ها علاقمند شكل گيرى چنين بنگاههايى هستند ولى از منظر قدرت چطور؟
🔷سوال آخر هم همان بحث قديمي است كه چندبار در اين كانال به آن پرداخته شده: اينكه چطور جامعه (برخلاف ژاپن) حقوقهاى عجيب چندميليون دلارى مديران عامل والمارت و اپل و اوبر و #ولزفارگو را مى پذيرد؟
* * *
اميد كه مجالى براى صحبت بيشتر در اين باب فراهم شود. به عنوان آخرين نكته در اين بحث، بايد توجه كنيم كه كلِ عمرِ اپل ٤٢سال بيشتر نيست. و البته ٤٢سال (كه عمر كوتاهى دربرابر شركتهاي ژاپنى -همچون سونى و توشيبا- است) در برابر عمرِ ١٢ ساله اوبر، بلند محسوب مى شود! چنين است حكايت روزگار جديد. روزگارى كه شركت ٣١ ساله Huawei چينى در انتظار بلعيدن اپل نشسته است...
https://t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پى نوشت :
لينك ١: ارزش شركت اپل🔻واشنگتن پست
https://goo.gl/tJQA1N
لينك ٢:گزارش بلومبرگ در مورد آرامكو🔻
https://goo.gl/ZixPo3
ويكيپديا🔻هم همين سود را درج كرده(و در رابطه با گردش مالى نوشته "محرمانه"!)
https://goo.gl/dJye1x
لينك ٣: گزارش فوربس درباره بودجه ٢٦١ميليارددلارى عربستان🔻(معادل بودجه كاليفرنيا+فلوريدا)
https://goo.gl/D134Ct
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
✍️ کشورِ اَپل یا اژدهای اَپل ؟
(به بهانه افزایشِ ارزش شرکت اپل به دوهزار میلیارد دلار)
#خبرخوانی
🔹با وجودِ بلایی که #کرونا بر سر اقتصاد جهان آورده، «خبرِ جدید» مبنی بر افزوده شدنِ «ارزشِ» اپل به «دوهزار میلیارد دلار» بهانه ای است که تاملی دوباره در این بحث داشته باشیم.
دوسال پیش، خبری منتشر شد که ابعاد اقتصادی شرکت اپل را نشان می داد. آن زمان در یادداشتی (اینجا) به موضوع ارزش شرکت اپل پرداخته شد. در آن یادداشت از اپل به عنوان یک «کشور» یاد شد و نه شرکت!
✅ چرا کشور اپل؟
نگاهى به بودجه كشور #عربستان سعودی، به ما نشان می دهد که "چرا" باید شرکتی مانند اپل را فراتر از «شرکت» ببینیم و نگاهی در حدِّ قد و قواره یک کشور، به آن داشته باشیم: شركت #آرامكو (نفت)عربستان در نيمه اول همان سال ٣٤ميليارد دلار سودِ فروش #نفت داشت در حالی که اپل در آن سال ۴۸ میلیارد دلار «سودِخالص» داشت! (لينك) یعنی فرزندانِ عبدالعزیز سعودی که در عربستان برروی نفت نشسته اند و طلای سیاه را بی ملال و بی زحمت از دل زمینِ بیرون می کشند و بی عرق جبین می فروشند به یک سبد اقتصادیِ ۳۴ میلیارد دلاری باید فکر کنند، حال آنکه هیات مدیره اَپل بر روی یک سود ۴۸ میلیارد دلاری برنامه ریزی می کنند.
ماجرا اما متوقف نماند! آن یکی (شاهزاده آل سعود) در این دو سالی که گذشت، هر سال (حدودا) همان مقدار نفت از دل زمین بیرون کشیده و فروخته، ولی هیات مدیرۀ اپل ظرف دو سال گذشته، ارزشِ «شرکت» را از هزارمیلیارد دلار، به دو هزار میلیارد دلار افزایش داده است. ابعادِ ذکاوت و توانمندیِ «هیات مدیره» اپل در این مقایسه است که نمایان می شود.
🔷 مسئله «تکنولوژی» است یا «انسانی» است؟
«اپل» یک شرکت «فن آوری» محسوب می شود. شرکتی که همچون ساحرانِ روزگارِ مصر قدیم، پیوسته در کار «سحر» و ساحری است و هر لحظه به شکلی این بتِ عیّار برآید. تفاوت این سِحر با ساحرانِ پیرامونِ موسی این است که اپل «محصول» تولید می کند و دایم به «کار جدید» مشغول است. اما این یک اشتباه کلیدی است که گمان کنیم «ماجرایِ اپل»، «ماجرای تکنولوژی» است. ماجرا، قبل از محصول و قبل از تکنولوژی، بحثِ انسان است. اینکه هيأت مديره اى كه گردشِ مالى به عظمتِ گردش مالىِ يك كشورِ نفتخيز را هدايت مى كنند، چطور دچار اختلافات مهلك و چرخۀ منازعاتِ بى پايان داخلى نمى شوند؟ چطور کودتا نمی شود بین اینها؟!
چطور چنین هیولای بزرگی از قدرت و ثروت، اهالیِ هیات مدیره را مَست نمی کند و «مستیِ قدرت» به بدمستی نمی کشد و زد و خوردی رخ نمی دهد؟!
🔷اژدهایِ اپل؟
در انیمیشن سینمایی «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» (How to Train Your Dragon) که برای کودکان تولید شده، سازندۀ کارتن، عنوان بسیار زیبایی را برای کارتن انتخاب کرد: «مهارِ اژدها» . حکایتِ بشر، همیشه حکایتِ مهار اژدها بوده؛ اینکه چطور و به چه فرمولی باید اژدها را مهار کرد. از اژدهای نفس تا اژدهای قدرت... بشر همیشه در یک تقلّای بی پایان بوده که «برای مهارِ اژدها چه باید کرد»؟! مثلا گفته می شود که «دموکراسی» تلاشِ ناقصِ بشر بوده برای کنترل و مهارِ اژدهای حاکمیت. مساله اساسی در این بحثِ اپل اینجاست که «قبل از» آنکه به موضوع از زاویه «مهندسی الکترونیک» یا کامپیوتر یا برق یا ... هر «مهندسیِ دیگری» نگاه کنیم، باید به موضوع از زاویه «تعاملِ انسانی» نگاه کنیم. باید از خود بپرسیم که چطور بین فرزندانِ عبدالعزیز بر سرِ «قدرت» دعوا می شود و عموزاده های سعودی به جانِ هم می افتند ولی در بینِ آقای «تیم کوک» (مدیرعاملِ سحرخیز!) با آرتور لوینسون، (مدیر عملیات) جِف ویلیامز «ساز و کاری» برقرار است که شرکت «متلاشی» نمی شود؟
✅بحث، قبل از آنکه بحثِ «کالا» باشد، بحثِ انسان است و «روابط انسانی»
دریغ که بهترین و نخبه ترین دانشجویانِ ما در این سالها (عموما) برای خواندن «مهندسی برق» و «الکترونیک» و «کامپیوتر» و ... (اساسا برای "مهندسی" ) عازم ایالات متحده شدند و ما در این سالها از دانشِ «شرکت داری» و مهارتِ «باهم کارکردن» و سازوکارِ «حقوقی» بنگاههایی مانند اَپل، تقریبا هیچ نمی دانیم.
دریغ است که از جزئیات اختلافاتِ مابین شاهزاده ولید بن طلال و شاهزاده بن سلمان بیشتر می دانیم تا «ساز و کار حقوقیِ» حاکم بر شرکت اوبر و اپل و آمازون و لیفت و ...
🔷اپل و حاکمیت
یک نکته دیگر هم در این بحث مهم است و آن مسئله «حاکمیت و بنگاه اقتصادی» است. به نظر می رسد که یک تعریفِ مشخص از موضوع "همزیستیِ" حاکمیت با بخشِ خصوصیِ فیل پیکر باید شکل گیرد تا مشخص باشد که حدّ و حدود «بزرگ شدنِ» بخشِ خصوصی تا کجاست؟!
اگر حاکمیت بخواهد اضافه بر «مالیات» بر شانه و گردنِ بخشِ خصوصی چیزی «دیکته» کند، این حدّ و حدود باید کاملا شفاف باشد. اگر نباشد، هرگز بخشِ خصوصی از حدّ و حدودی بزرگتر نخواهد شد.
#اپل
#بنگاه_اقتصادی
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
(به بهانه افزایشِ ارزش شرکت اپل به دوهزار میلیارد دلار)
#خبرخوانی
🔹با وجودِ بلایی که #کرونا بر سر اقتصاد جهان آورده، «خبرِ جدید» مبنی بر افزوده شدنِ «ارزشِ» اپل به «دوهزار میلیارد دلار» بهانه ای است که تاملی دوباره در این بحث داشته باشیم.
دوسال پیش، خبری منتشر شد که ابعاد اقتصادی شرکت اپل را نشان می داد. آن زمان در یادداشتی (اینجا) به موضوع ارزش شرکت اپل پرداخته شد. در آن یادداشت از اپل به عنوان یک «کشور» یاد شد و نه شرکت!
✅ چرا کشور اپل؟
نگاهى به بودجه كشور #عربستان سعودی، به ما نشان می دهد که "چرا" باید شرکتی مانند اپل را فراتر از «شرکت» ببینیم و نگاهی در حدِّ قد و قواره یک کشور، به آن داشته باشیم: شركت #آرامكو (نفت)عربستان در نيمه اول همان سال ٣٤ميليارد دلار سودِ فروش #نفت داشت در حالی که اپل در آن سال ۴۸ میلیارد دلار «سودِخالص» داشت! (لينك) یعنی فرزندانِ عبدالعزیز سعودی که در عربستان برروی نفت نشسته اند و طلای سیاه را بی ملال و بی زحمت از دل زمینِ بیرون می کشند و بی عرق جبین می فروشند به یک سبد اقتصادیِ ۳۴ میلیارد دلاری باید فکر کنند، حال آنکه هیات مدیره اَپل بر روی یک سود ۴۸ میلیارد دلاری برنامه ریزی می کنند.
ماجرا اما متوقف نماند! آن یکی (شاهزاده آل سعود) در این دو سالی که گذشت، هر سال (حدودا) همان مقدار نفت از دل زمین بیرون کشیده و فروخته، ولی هیات مدیرۀ اپل ظرف دو سال گذشته، ارزشِ «شرکت» را از هزارمیلیارد دلار، به دو هزار میلیارد دلار افزایش داده است. ابعادِ ذکاوت و توانمندیِ «هیات مدیره» اپل در این مقایسه است که نمایان می شود.
🔷 مسئله «تکنولوژی» است یا «انسانی» است؟
«اپل» یک شرکت «فن آوری» محسوب می شود. شرکتی که همچون ساحرانِ روزگارِ مصر قدیم، پیوسته در کار «سحر» و ساحری است و هر لحظه به شکلی این بتِ عیّار برآید. تفاوت این سِحر با ساحرانِ پیرامونِ موسی این است که اپل «محصول» تولید می کند و دایم به «کار جدید» مشغول است. اما این یک اشتباه کلیدی است که گمان کنیم «ماجرایِ اپل»، «ماجرای تکنولوژی» است. ماجرا، قبل از محصول و قبل از تکنولوژی، بحثِ انسان است. اینکه هيأت مديره اى كه گردشِ مالى به عظمتِ گردش مالىِ يك كشورِ نفتخيز را هدايت مى كنند، چطور دچار اختلافات مهلك و چرخۀ منازعاتِ بى پايان داخلى نمى شوند؟ چطور کودتا نمی شود بین اینها؟!
چطور چنین هیولای بزرگی از قدرت و ثروت، اهالیِ هیات مدیره را مَست نمی کند و «مستیِ قدرت» به بدمستی نمی کشد و زد و خوردی رخ نمی دهد؟!
🔷اژدهایِ اپل؟
در انیمیشن سینمایی «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» (How to Train Your Dragon) که برای کودکان تولید شده، سازندۀ کارتن، عنوان بسیار زیبایی را برای کارتن انتخاب کرد: «مهارِ اژدها» . حکایتِ بشر، همیشه حکایتِ مهار اژدها بوده؛ اینکه چطور و به چه فرمولی باید اژدها را مهار کرد. از اژدهای نفس تا اژدهای قدرت... بشر همیشه در یک تقلّای بی پایان بوده که «برای مهارِ اژدها چه باید کرد»؟! مثلا گفته می شود که «دموکراسی» تلاشِ ناقصِ بشر بوده برای کنترل و مهارِ اژدهای حاکمیت. مساله اساسی در این بحثِ اپل اینجاست که «قبل از» آنکه به موضوع از زاویه «مهندسی الکترونیک» یا کامپیوتر یا برق یا ... هر «مهندسیِ دیگری» نگاه کنیم، باید به موضوع از زاویه «تعاملِ انسانی» نگاه کنیم. باید از خود بپرسیم که چطور بین فرزندانِ عبدالعزیز بر سرِ «قدرت» دعوا می شود و عموزاده های سعودی به جانِ هم می افتند ولی در بینِ آقای «تیم کوک» (مدیرعاملِ سحرخیز!) با آرتور لوینسون، (مدیر عملیات) جِف ویلیامز «ساز و کاری» برقرار است که شرکت «متلاشی» نمی شود؟
✅بحث، قبل از آنکه بحثِ «کالا» باشد، بحثِ انسان است و «روابط انسانی»
دریغ که بهترین و نخبه ترین دانشجویانِ ما در این سالها (عموما) برای خواندن «مهندسی برق» و «الکترونیک» و «کامپیوتر» و ... (اساسا برای "مهندسی" ) عازم ایالات متحده شدند و ما در این سالها از دانشِ «شرکت داری» و مهارتِ «باهم کارکردن» و سازوکارِ «حقوقی» بنگاههایی مانند اَپل، تقریبا هیچ نمی دانیم.
دریغ است که از جزئیات اختلافاتِ مابین شاهزاده ولید بن طلال و شاهزاده بن سلمان بیشتر می دانیم تا «ساز و کار حقوقیِ» حاکم بر شرکت اوبر و اپل و آمازون و لیفت و ...
🔷اپل و حاکمیت
یک نکته دیگر هم در این بحث مهم است و آن مسئله «حاکمیت و بنگاه اقتصادی» است. به نظر می رسد که یک تعریفِ مشخص از موضوع "همزیستیِ" حاکمیت با بخشِ خصوصیِ فیل پیکر باید شکل گیرد تا مشخص باشد که حدّ و حدود «بزرگ شدنِ» بخشِ خصوصی تا کجاست؟!
اگر حاکمیت بخواهد اضافه بر «مالیات» بر شانه و گردنِ بخشِ خصوصی چیزی «دیکته» کند، این حدّ و حدود باید کاملا شفاف باشد. اگر نباشد، هرگز بخشِ خصوصی از حدّ و حدودی بزرگتر نخواهد شد.
#اپل
#بنگاه_اقتصادی
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
✍️ شهردار شدنِ زاکانی اتفاقِ بسیار مبارکی است!
🔹احتمالا این روزها زاکانی بسیار خوشحال است که اخبارِ #طالبان و #کرونا و... باعث شده تا خبرِ شهردار شدنِ او از مرکزِ توجه رسانه ها و اذهان عمومی "دور" شود. حیرت و تعجبی که برای بسیاری از افراد با شنیدنِ خبر انتخاب/انتصاب زاکانی به سِمت شهردار پایتخت رخ داد، با اخبار تاسف بار موج پنجم کرونا و فرار اشرف غنی و... به حاشیه رفت. اما شهردار شدن زاکانی به این دلایل امر بسیار مبارکی است:
1️⃣- وقتی بدنۀ برج میلاد را به کسی که در عمرش درگیرِ صد مترمکعب بتن ریزی «نبوده» نشان بدهی و بگویی در اینجا سی هزار متر مکعب بتن ریخته شده، با چشمانی بی فروغ و بی هیچ واکنشی درچهره به تو نگاه می کند. شهردار شدنِ امثال زاکانی که یک عمر بر روی صندلی، در حالِ نظریه پردازی بوده اند معادل این است که آن چهره بی واکنش را برداری و بِبری وسطِ کارگاه بتن ریزی و بگویی حالا بتن بریز!
وقتی که چهار سال درگیرِ بتن ریزی شد، سمبادۀ روزگار و سختیِ کار به او خواهد آموخت که «واقعیتِ کار» یعنی چه؟ و خواهد آموخت که قدری «با احتیاط» سخن بگوید.
2️⃣- جنسِ کارِ شهرداری، یک کار بسیار پرتنش و عملیاتی است. امثال زاکانی همیشه در حاشیۀ امن نشسته اند و همیشه براحتی دیگران را نقد کرده اند. با اینکه شهردار شدنِ این تیپ افراد باعث آسیب به شهر می شود ولی فرصت بسیار مناسبی است که قدری با سمبادۀ کارهای «واقعی» و سخت، پرداخته شوند و از «عالمِ ادعا» فاصله بگیرند.
3️⃣- یکی دو ماه بعد از اینکه ماهِ عسلِ خوشحالی و خشنودیِ از «شهردار شدم» گذشت، هر روز صبح زاکانی باید به این فکر کند که «آخرِ این ماه» برای پرداخت «حقوقِ کارکنانِ شهرداری» چه کنم؟!
اوایل کار احتمالا با همان لبخند ملیح و چهرۀ سرشار از اطمینان، رو به معاونش «دستور» خواهد داد که فلان قطعه زمین را بفروشید و حقوق این ماه را بدهید... ولی مگر چند بار می توان زمین فروخت؟ و مگر چقدر می شود از اموال شهرداری برای «پرداخت حقوق» حراج کرد؟ یک ماه و دو ماه نیست که!
آن آقای زاکانی یکباره می بیند که همزمان با پرداخت حقوقها، باید شبکه #مترو را هم توسعه داد و بسیار زشت است اگر چهار سال بگذرد و بگویند در مدتِ شهرداریِ زاکانی فقط سه کیلومتر خط مترو احداث شده!
پس باز با همان لبخند پر طمانینه به مدیر توسعه قطار شهری دستور می دهد که «مترو بسازید». ولی مدیر اجرایی مترو گزارشی روی میز زاکانی خواهد گذاشت و خواهد گفت که در 1402 به سی هزارمیلیارد تومان بودجه نیاز داریم. آن زاکانی ای که نمی داند حقوق کارکنان را چطور باید بدهد، سی هزار میلیارد تومان از کجا بیاورد؟... آن لبخند ملیح در اینجای کار، قدری کمرنگ خواهد شد. اما ماجرا هنوز ادامه دارد:
4️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر به #توکیو خواهد رفت. آنجا #شهردار_توکیو میزبانش خواهد بود و او را به بازدید از اتاق مدیریت کنترلِ شبکه قطار شهری و ترافیک توکیو خواهد برد. زاکانی با دهان باز و حیرت زده نگاه خواهد کرد که در کشوری که #نفت نداشته اند چطور صدها کیلومتر شبکه قطار شهری (روی زمین و زیر زمین) احداث کرده اند و چطور متوسط میزان #تاخیر قطار در توکیو دو ثانیه است و چطور فاصله زمانیِ عبور واگنها از یکدیگر 2 دقیقه است؟
این لحظۀ طلایی بسیار ارزشمندی است. زاکانیِ تا قبل از این، اگر به بازدید از توکیو می رفت، یک سفر تفریحی/کاری برایش محسوب می شُد، اما این اولین باری است که زاکانیِ ایستاده در اتاقِ مدیریت ترافیک شهر توکیو، دارد با خودش فکر می کند: «خب حقوق کارکنان رو از کجا میدن؟ اینهمه پول برای ساخت مترو در کشورِ بدون نفت چطور فراهم کردن؟»
5️⃣- پلاسکو، شبکه مترو، سیلاب، پرداخت حقوق کارمندان، احداث بزرگراه و... اینها مسائل «واقعی» است و مواجه شدنِ تیپولوژیِ امثال زاکانی (که عادت کرده اند در پای کولر و از کنار گودِ کُشتی فریاد برآورند)، امر مبارکی است.
6️⃣- زاکانی اگر شانس بیاورد در این چهار سال #زلزله ای در تهران نخواهد آمد، اما اگر شانس با او یار نباشد و گسلهای تهران تصمیم به جُنبیدن بگیرند، متوجه خواهد شد که «مدیریت بحران» چه کار تخصصی ای است. و سازمان مدیریت بحرانِ شهر تهران جایی نیست که «یکی از رفقا» را آنجا بگماریم! بلکه «زلزله تهران» به زاکانی (و امثال زاکانی) خواهد آموخت که باید از «متخصص» استفاده کنند. نه از جبهه پایداری.
7️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر هم به پاریس خواهد رفت. آنجا زاکانی متوجه می شود که جدای از مترو، و جدای از حقوق کارکنان، و جدای از زلزله، و جدای از احداث تونل و بزرگراه... و جدای از هر فرایندِ مکانیکی، «روح شهر» هم مهم است. احتمالا به این نتیجه خواهد رسید که برای اینکه شهر بانشاط و با طراوت باشد «باید فکر کرد».
8️⃣- گذشت 4 سال «به احتمال زیاد» باعث خواهد شد که همفکران زاکانی برای «شهردارِ بعدی» قدری بیشتر «فکر» کنند.
🌐t.iss.one/solseghalam
🔹احتمالا این روزها زاکانی بسیار خوشحال است که اخبارِ #طالبان و #کرونا و... باعث شده تا خبرِ شهردار شدنِ او از مرکزِ توجه رسانه ها و اذهان عمومی "دور" شود. حیرت و تعجبی که برای بسیاری از افراد با شنیدنِ خبر انتخاب/انتصاب زاکانی به سِمت شهردار پایتخت رخ داد، با اخبار تاسف بار موج پنجم کرونا و فرار اشرف غنی و... به حاشیه رفت. اما شهردار شدن زاکانی به این دلایل امر بسیار مبارکی است:
1️⃣- وقتی بدنۀ برج میلاد را به کسی که در عمرش درگیرِ صد مترمکعب بتن ریزی «نبوده» نشان بدهی و بگویی در اینجا سی هزار متر مکعب بتن ریخته شده، با چشمانی بی فروغ و بی هیچ واکنشی درچهره به تو نگاه می کند. شهردار شدنِ امثال زاکانی که یک عمر بر روی صندلی، در حالِ نظریه پردازی بوده اند معادل این است که آن چهره بی واکنش را برداری و بِبری وسطِ کارگاه بتن ریزی و بگویی حالا بتن بریز!
وقتی که چهار سال درگیرِ بتن ریزی شد، سمبادۀ روزگار و سختیِ کار به او خواهد آموخت که «واقعیتِ کار» یعنی چه؟ و خواهد آموخت که قدری «با احتیاط» سخن بگوید.
2️⃣- جنسِ کارِ شهرداری، یک کار بسیار پرتنش و عملیاتی است. امثال زاکانی همیشه در حاشیۀ امن نشسته اند و همیشه براحتی دیگران را نقد کرده اند. با اینکه شهردار شدنِ این تیپ افراد باعث آسیب به شهر می شود ولی فرصت بسیار مناسبی است که قدری با سمبادۀ کارهای «واقعی» و سخت، پرداخته شوند و از «عالمِ ادعا» فاصله بگیرند.
3️⃣- یکی دو ماه بعد از اینکه ماهِ عسلِ خوشحالی و خشنودیِ از «شهردار شدم» گذشت، هر روز صبح زاکانی باید به این فکر کند که «آخرِ این ماه» برای پرداخت «حقوقِ کارکنانِ شهرداری» چه کنم؟!
اوایل کار احتمالا با همان لبخند ملیح و چهرۀ سرشار از اطمینان، رو به معاونش «دستور» خواهد داد که فلان قطعه زمین را بفروشید و حقوق این ماه را بدهید... ولی مگر چند بار می توان زمین فروخت؟ و مگر چقدر می شود از اموال شهرداری برای «پرداخت حقوق» حراج کرد؟ یک ماه و دو ماه نیست که!
آن آقای زاکانی یکباره می بیند که همزمان با پرداخت حقوقها، باید شبکه #مترو را هم توسعه داد و بسیار زشت است اگر چهار سال بگذرد و بگویند در مدتِ شهرداریِ زاکانی فقط سه کیلومتر خط مترو احداث شده!
پس باز با همان لبخند پر طمانینه به مدیر توسعه قطار شهری دستور می دهد که «مترو بسازید». ولی مدیر اجرایی مترو گزارشی روی میز زاکانی خواهد گذاشت و خواهد گفت که در 1402 به سی هزارمیلیارد تومان بودجه نیاز داریم. آن زاکانی ای که نمی داند حقوق کارکنان را چطور باید بدهد، سی هزار میلیارد تومان از کجا بیاورد؟... آن لبخند ملیح در اینجای کار، قدری کمرنگ خواهد شد. اما ماجرا هنوز ادامه دارد:
4️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر به #توکیو خواهد رفت. آنجا #شهردار_توکیو میزبانش خواهد بود و او را به بازدید از اتاق مدیریت کنترلِ شبکه قطار شهری و ترافیک توکیو خواهد برد. زاکانی با دهان باز و حیرت زده نگاه خواهد کرد که در کشوری که #نفت نداشته اند چطور صدها کیلومتر شبکه قطار شهری (روی زمین و زیر زمین) احداث کرده اند و چطور متوسط میزان #تاخیر قطار در توکیو دو ثانیه است و چطور فاصله زمانیِ عبور واگنها از یکدیگر 2 دقیقه است؟
این لحظۀ طلایی بسیار ارزشمندی است. زاکانیِ تا قبل از این، اگر به بازدید از توکیو می رفت، یک سفر تفریحی/کاری برایش محسوب می شُد، اما این اولین باری است که زاکانیِ ایستاده در اتاقِ مدیریت ترافیک شهر توکیو، دارد با خودش فکر می کند: «خب حقوق کارکنان رو از کجا میدن؟ اینهمه پول برای ساخت مترو در کشورِ بدون نفت چطور فراهم کردن؟»
5️⃣- پلاسکو، شبکه مترو، سیلاب، پرداخت حقوق کارمندان، احداث بزرگراه و... اینها مسائل «واقعی» است و مواجه شدنِ تیپولوژیِ امثال زاکانی (که عادت کرده اند در پای کولر و از کنار گودِ کُشتی فریاد برآورند)، امر مبارکی است.
6️⃣- زاکانی اگر شانس بیاورد در این چهار سال #زلزله ای در تهران نخواهد آمد، اما اگر شانس با او یار نباشد و گسلهای تهران تصمیم به جُنبیدن بگیرند، متوجه خواهد شد که «مدیریت بحران» چه کار تخصصی ای است. و سازمان مدیریت بحرانِ شهر تهران جایی نیست که «یکی از رفقا» را آنجا بگماریم! بلکه «زلزله تهران» به زاکانی (و امثال زاکانی) خواهد آموخت که باید از «متخصص» استفاده کنند. نه از جبهه پایداری.
7️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر هم به پاریس خواهد رفت. آنجا زاکانی متوجه می شود که جدای از مترو، و جدای از حقوق کارکنان، و جدای از زلزله، و جدای از احداث تونل و بزرگراه... و جدای از هر فرایندِ مکانیکی، «روح شهر» هم مهم است. احتمالا به این نتیجه خواهد رسید که برای اینکه شهر بانشاط و با طراوت باشد «باید فکر کرد».
8️⃣- گذشت 4 سال «به احتمال زیاد» باعث خواهد شد که همفکران زاکانی برای «شهردارِ بعدی» قدری بیشتر «فکر» کنند.
🌐t.iss.one/solseghalam
✍ علی لاریجانی و سلیکن ولی
انتشار نامه شورای نگهبان مبنی بر دلایل رد صلاحیت علی لاریجانی برای انتخابات ریاست جمهوری بدون شک از اوراقی است که در تاریخ معاصر ایران ماندگار خواهدشد. چندسطر نامه که سوالات زیادی برانگیخت. به این نامه از منظری دیگر نگاه کنیم:
1⃣- از خیابان بهارستان تهران، به سلیکن ولی برویم و گشتی در پیرامون ساختمان فیس بوک بزنیم. انرژی عجیبی که در فضای پیرامون این ساختمان نوساز حس می شود. بله انرژی و نوساز بودن!
نوساز به این مفهوم که نوعی بی هویت بودن، نوعی تازه به دوران رسیدن (به تعبیر ما ایرانیها) در مشاهده این ساختمان قابل حس است. سازه ای که عمرش حتی به بیست سال هم نمی رسد!
اما سوال اینجاست که چطور چنین قدرت شگفت آوری در درون این ساختمان متمرکز شده؟
اطلاعات(Data) چاه نفتِ دنیای جدید محسوب می شود و تیم مدیریت فیس بوک/اینستاگرام/واتس اپ به خصوصی ترین اطلاعات شخصی بیش از دومیلیارد نفر جمعیت روی زمین (روزانه!) دسترسی دارند. عجب قدرتی!
2⃣- یک اشتباه کلیدی در مورد #سلیکن_ولی این است که گمان کنیم شرکتهای عظیمی که در آن منطقه حضور دارند بر مبنای "تکنولوژی" شکل گرفته اند، حال آنکه آن شرکتها برمبنای "روابط انسانی پایدار" بنا می شوند.
ابتدا باید هسته ای از روابط انسانی بین چند نفر (اعضای هیات مدیره) شکل بگیرد تا که بر بستر آن، امکان گسترش/تجاری سازیِ تکنولوژی فراهم شود.
هر چندماه یکبار میانشان کودتا نشود. هر یکسال یکبار مدیرعامل عوض نکنند. هر دوسال یکبار دادگاه و دادگاه کشی میانشان رخ ندهد. سلیکن ولی، رقصِ غولهاست، ولی نه رقص تکنولوژی بلکه رقص روابطِ پایدار انسانی، آنهم وقتی که در وسط میز میلیاردها دلار ثروت تلمبار شده.
هیات مدیره ای که اعضایش پیوسته با هم در حال درگیری و منازعه هستند چطور می توانند یک شرکت چند نفره را به جایی برسانند که گردش مالی آن از گردش مالی فروش #نفت_عربستان بزرگتر شود؟
هیات مدیره ای که مدام یک نفر با چند نفر، یا چند نفر با چند نفر در حال گلاویز شدن هستند، چگونه توان حفظ اطلاعات (Data) چند میلیارد نفر انسان روی کره زمین را خواهد داشت؟
3⃣- سلیکن ولی نه بر مبنای تکنولوژی، و نه حتی بر مبنای اصول اقتصادی، که بر مبنای اصول انسانی و روابطِ پایدارِ انسانی شکل گرفته است. بر مبنای این واقعیت شکل گرفته که یک دفتر کار (شامل چند میز و صندلی چوبی) مانند #اوبر می تواند در عرض چندسال گردش مالی معادل #آرامکو عربستان پیدا کند ولی آدمهایی که روز اول پشت آن "سه چهار میز و صندلی بودند" خصمِ جان هم نشوند و رفاقت/همکاری شان (یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم) "برقرار" بماند.
4⃣- زمانی که محمد سرافراز کتاب خاطراتش از مدیریت صدا و سیما را منتشر کرد، در یادداشتی بحث شد که این کتاب "نماد و تجلی" اوجِ منازعه های داخلی ما ایرانیان با یکدیگر است. بسیاری از افراد با انکار این واقعیت گفتند که آن کتاب نماد منازعه بینِ ارکان قدرت است. ولی واقعیت تلختر از این حرفهاست. چه در حکومت پهلوی و چه در جمهوری اسلامی رخ نداده (پیش نیامده) که پنج نفر ایرانی بتوانند با همدیگر شرکتی تاسیس کنند و آن شرکت (به عنوان نمادِ همراهی و همکاری) عمری چند ده ساله پیدا کند.
بلافاصله این موضوع را به حکومت نسبت می دهیم و گفته می شود که حکومتها مانع شکلگیری شرکتها می شوند اما نگاهی کنیم به #برادران_خیامی و سرگذشت شکلگیری ایران خودرو!
حتی آن دو برادر در حکومت پهلوی (به محض آنکه شرکتشان بُرو بیایی پیدا کرد) نتوانستند با هم سازگاری داشته باشند و با هم ادامه بدهند! نگاه کنیم به مثلا شرکت بلندپایه که #برج_میلاد را ساخت (میلاد به عنوان نماد جدید) و هر سال یا هر دوسال یکبار مدیرارشد عوض می کند. طنز تلخ روزگار اینکه برادران خیامی حتی پس از فرو افتادنِ حکومت پهلوی و رفتن به خارج، در روزگار غربت هم با یکدیگر همراه وهمدم نشدند!
5⃣- نامه شورای نگهبان به علی لاریجانی ادامه کتابِ محمد سرافراز است. نمادی از "اوج" منازعه های داخلی.
و این یک اشتباه کلیدی است که گمان کنیم که این منازعه و زد و خورد، صرفا میان ارکان قدرت است بلکه ماجرا جدی تر و عمیقتر از این حرفهاست.
ماجرا واقعی تر از آن است که بخواهیم آن را به یک امر حاکمیتی تقلیل دهیم.
امروز، روزگارِ محمدباقر قالیباف است و او دربرابر این یک برگ کاغذ سکوت می کند. می دانیم که فردا نوبت آسیاب به قالیباف می رسد ولی آن روز، روز شادمانی نخواهد بود. اینکه مَحرمترین فرد در "هیات مدیره یک شرکت" به زننده ترین شکل ممکن به بیرون پرتاب شود، نه مایه خوشحالی، بلکه نمادی از شکننده بودن(Fragility) در آن "ساختار" است.
تنها بارقه امید، نسل جوان بعد است. شاید (شاید!) آنها عاقلانه تر به مفهومِ "قدرت" نگاه کنند. آنچه که امروز میان ما جاری است هیچ جای امیدی در آن نیست. و این حقیقت بسیار تلخ است.
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
انتشار نامه شورای نگهبان مبنی بر دلایل رد صلاحیت علی لاریجانی برای انتخابات ریاست جمهوری بدون شک از اوراقی است که در تاریخ معاصر ایران ماندگار خواهدشد. چندسطر نامه که سوالات زیادی برانگیخت. به این نامه از منظری دیگر نگاه کنیم:
1⃣- از خیابان بهارستان تهران، به سلیکن ولی برویم و گشتی در پیرامون ساختمان فیس بوک بزنیم. انرژی عجیبی که در فضای پیرامون این ساختمان نوساز حس می شود. بله انرژی و نوساز بودن!
نوساز به این مفهوم که نوعی بی هویت بودن، نوعی تازه به دوران رسیدن (به تعبیر ما ایرانیها) در مشاهده این ساختمان قابل حس است. سازه ای که عمرش حتی به بیست سال هم نمی رسد!
اما سوال اینجاست که چطور چنین قدرت شگفت آوری در درون این ساختمان متمرکز شده؟
اطلاعات(Data) چاه نفتِ دنیای جدید محسوب می شود و تیم مدیریت فیس بوک/اینستاگرام/واتس اپ به خصوصی ترین اطلاعات شخصی بیش از دومیلیارد نفر جمعیت روی زمین (روزانه!) دسترسی دارند. عجب قدرتی!
2⃣- یک اشتباه کلیدی در مورد #سلیکن_ولی این است که گمان کنیم شرکتهای عظیمی که در آن منطقه حضور دارند بر مبنای "تکنولوژی" شکل گرفته اند، حال آنکه آن شرکتها برمبنای "روابط انسانی پایدار" بنا می شوند.
ابتدا باید هسته ای از روابط انسانی بین چند نفر (اعضای هیات مدیره) شکل بگیرد تا که بر بستر آن، امکان گسترش/تجاری سازیِ تکنولوژی فراهم شود.
هر چندماه یکبار میانشان کودتا نشود. هر یکسال یکبار مدیرعامل عوض نکنند. هر دوسال یکبار دادگاه و دادگاه کشی میانشان رخ ندهد. سلیکن ولی، رقصِ غولهاست، ولی نه رقص تکنولوژی بلکه رقص روابطِ پایدار انسانی، آنهم وقتی که در وسط میز میلیاردها دلار ثروت تلمبار شده.
هیات مدیره ای که اعضایش پیوسته با هم در حال درگیری و منازعه هستند چطور می توانند یک شرکت چند نفره را به جایی برسانند که گردش مالی آن از گردش مالی فروش #نفت_عربستان بزرگتر شود؟
هیات مدیره ای که مدام یک نفر با چند نفر، یا چند نفر با چند نفر در حال گلاویز شدن هستند، چگونه توان حفظ اطلاعات (Data) چند میلیارد نفر انسان روی کره زمین را خواهد داشت؟
3⃣- سلیکن ولی نه بر مبنای تکنولوژی، و نه حتی بر مبنای اصول اقتصادی، که بر مبنای اصول انسانی و روابطِ پایدارِ انسانی شکل گرفته است. بر مبنای این واقعیت شکل گرفته که یک دفتر کار (شامل چند میز و صندلی چوبی) مانند #اوبر می تواند در عرض چندسال گردش مالی معادل #آرامکو عربستان پیدا کند ولی آدمهایی که روز اول پشت آن "سه چهار میز و صندلی بودند" خصمِ جان هم نشوند و رفاقت/همکاری شان (یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم) "برقرار" بماند.
4⃣- زمانی که محمد سرافراز کتاب خاطراتش از مدیریت صدا و سیما را منتشر کرد، در یادداشتی بحث شد که این کتاب "نماد و تجلی" اوجِ منازعه های داخلی ما ایرانیان با یکدیگر است. بسیاری از افراد با انکار این واقعیت گفتند که آن کتاب نماد منازعه بینِ ارکان قدرت است. ولی واقعیت تلختر از این حرفهاست. چه در حکومت پهلوی و چه در جمهوری اسلامی رخ نداده (پیش نیامده) که پنج نفر ایرانی بتوانند با همدیگر شرکتی تاسیس کنند و آن شرکت (به عنوان نمادِ همراهی و همکاری) عمری چند ده ساله پیدا کند.
بلافاصله این موضوع را به حکومت نسبت می دهیم و گفته می شود که حکومتها مانع شکلگیری شرکتها می شوند اما نگاهی کنیم به #برادران_خیامی و سرگذشت شکلگیری ایران خودرو!
حتی آن دو برادر در حکومت پهلوی (به محض آنکه شرکتشان بُرو بیایی پیدا کرد) نتوانستند با هم سازگاری داشته باشند و با هم ادامه بدهند! نگاه کنیم به مثلا شرکت بلندپایه که #برج_میلاد را ساخت (میلاد به عنوان نماد جدید) و هر سال یا هر دوسال یکبار مدیرارشد عوض می کند. طنز تلخ روزگار اینکه برادران خیامی حتی پس از فرو افتادنِ حکومت پهلوی و رفتن به خارج، در روزگار غربت هم با یکدیگر همراه وهمدم نشدند!
5⃣- نامه شورای نگهبان به علی لاریجانی ادامه کتابِ محمد سرافراز است. نمادی از "اوج" منازعه های داخلی.
و این یک اشتباه کلیدی است که گمان کنیم که این منازعه و زد و خورد، صرفا میان ارکان قدرت است بلکه ماجرا جدی تر و عمیقتر از این حرفهاست.
ماجرا واقعی تر از آن است که بخواهیم آن را به یک امر حاکمیتی تقلیل دهیم.
امروز، روزگارِ محمدباقر قالیباف است و او دربرابر این یک برگ کاغذ سکوت می کند. می دانیم که فردا نوبت آسیاب به قالیباف می رسد ولی آن روز، روز شادمانی نخواهد بود. اینکه مَحرمترین فرد در "هیات مدیره یک شرکت" به زننده ترین شکل ممکن به بیرون پرتاب شود، نه مایه خوشحالی، بلکه نمادی از شکننده بودن(Fragility) در آن "ساختار" است.
تنها بارقه امید، نسل جوان بعد است. شاید (شاید!) آنها عاقلانه تر به مفهومِ "قدرت" نگاه کنند. آنچه که امروز میان ما جاری است هیچ جای امیدی در آن نیست. و این حقیقت بسیار تلخ است.
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
YouTube
Inside look at Facebook's newest Frank Gehry-designed office
Read the story: https://bayareane.ws/2ouaMkD
Facebook is moving its new Menlo Park building MPK 21, which was designed by Frank Gehry and is an extension of its MPK 20 site.
Video by LiPo Ching/Bay Area News Group
------------
SUBSCRIBE TO SUPPORT…
Facebook is moving its new Menlo Park building MPK 21, which was designed by Frank Gehry and is an extension of its MPK 20 site.
Video by LiPo Ching/Bay Area News Group
------------
SUBSCRIBE TO SUPPORT…