زیر سقف آسمان
9.8K subscribers
3.32K photos
761 videos
452 files
3.59K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️معنوی‌سازی‌ی بدبختی: ترجیح دینی‌ی گریه بر خنده بر اساس توجیهات فلسفه‌دان تلویزیون

حسن محدثی
۲۲ آذر ۱۴۰۳

معنوی‌سازی‌ی بدبختی از جمله کارکردهای دین و عرفان است. همان‌طور که در عرفان اسلامی و عرفان مسیحی ما با پدیده‌ی معنوی‌سازی‌ی فقر مواجه ایم، شاهد معنوی‌سازی‌ی بدبختی نیز هستیم.

وقتی این دنیا را "دار البلا" و "دره‌ی اشک‌ها" بدانیم، لاجرم منطقی است که آدمیان را به گریز از دنیا و بریدن از همه‌ی تعلقات دعوت کنیم و به تمسخر کسانی بپردازیم که درگیر آباد کردن دنیا اند.

مطابق این تفکر باید دنیا را برای اهل اش رها کنیم و بدانیم که این جهان جهان درد و رنج و فنا است. شادی (و خنده که زبان شادی است)، برای مردمی است که به دنیا تعلق دارند. اهل ایمان اهل گریه اند و بدبختی از قضا کارکرد مثبت دارد، چون قلب آدمی را مالامال از درد و تضرع می‌کند و سبب نزدیکی به خداوند می‌شود.

در چنین تفکری، خدا موجودی است که به احوال آدمی در بدبختی رقت می‌آورد و به آن‌ها پاداش معنوی می‌دهد. در این تفکر راه به سوی خدا از فلاکت و بدبختی و گریه می‌گذرد!


منبع:
https://t.iss.one/Naqdagin/13537

#خنده
#گریه
#شادی
#دکتر_دینانی
@NewHasanMohaddesi
👌12👎53👍1
♦️فقدان "دستگاه فکریِ فلسفی" و "دستگاه فکریِ منسجم" در اندیشه های دکتر ابراهیمی دینانی [بخش نخست]

✍️
دکتر محمدباقر تاج‌الدین
بازنشر: ۲۳ آذر ۱۴۰۳

آقای دکتر ابراهیمی دینانی را به طور عموم به عنوان یک فیلسوف در جامعۀ ما معرفی می کنند و می شناسند و این در حالی است که تأمّل در آثار و اندیشه های ایشان به خوبی نشان می دهد که ایشان نه تنها "فاقد دستگاه فکری فلسفی" است بلکه از "دستگاه فکری منجسمی" دربارۀ بسیاری از موضوعاتی که سخن گفته اند یا نوشته اند نیز برخوردار نیستند. در این زمینه چند نکتۀ قابل تأمّل زیر محل بحث است:

1.این که ادعا شد دکتر ابراهیمی دینانی "فاقد دستگاه فکری فلسفی" است و در حقیقت "فیلسوف" نیست و بیش تر در قامت یک "متکلّم" ظاهر می شود به این دلیل است که ایشان نسبت به بسیاری از اصول بنیادین فلسفه قائل و پای بند نیستند و بیش از همه به دنبال اثبات "عقاید و پیش فرض های اعتقادی از پیش تعیین شده شان" هستند. آشکار است که اگر کسی چنین ویژگی فکری و اندیشگی داشته باشد بیش از آن که فیلسوف باشد، "متکلم" است. گفتن ندارد که متکلم بودن لزوماً کنش گری فاقد ارزشی نیست و کسانی بوده اند که در قامت یک متکلم ظاهر شده اند. اما تفکر کلامی یا تئولوژیک از چندین محدودیت اساسی رنج می برد که برای رعایت اختصار به برخی از آن ها اشاره می شود. 1. تفکر تئولوژیک گرفتار در چنبرۀ برخی "عقاید از پیش تعیین شده" و "مسلّم" است و تمام کوشش هایی که می کند دائر بر این است که بر روی این عقاید تأیید کند در واقع تأییدیۀ آن را به اطلاع دیگران برساند؛ 2.تفکر کلامی یا تئولوژیک اگرچه در مواردی برای اثبات ادعاها و عقاید خودش متوسل به استدلال عقلی می شود اما واقعیت این است که عقلانیت و استدلال را تا جایی می پذیرد و بر می گیرد که بتواند "عقاید از پیش تعیین شده اَش" را اثبات کند و اگر چنین نکند عقل را فرو می نهد و "عقیدۀ از پیش تعیین شده اَش" را بر می گیرد و این نوعی نگاه دوگانه و ابزاری با عقل است. به گونه ای که اگر عقل، عقاید از پیش تعیین شده را تأیید کرد چیز خوبی است و اما اگر تأیید نکرد چیز خوبی نیست و باید آن را کنار گذاشت؛ 3. "اعتقادی اندیشی" هستۀ مرکزی تفکر کلامی یک متکلم محسوب می شود و تو گویی که توان فراتر رفتن از این نوع تفکر و دست یافتن به تفکر "انتقادی اندیشانه" و "بازاندیشانه" را ندارد؛ 4. تفکر کلامی پیش فرض هایی که می سازد را به عنوان اثبات یا استدلال یک مدعا جا می زند و این در حالی است که خود آن پیش فرض ها نیز نیازمند اثبات و استدلال هستند؛ 5. تفکر کلامی یا تئولوژیک بیش از آن که دغدغۀ فهم و کشف حقایق انسانی، تاریخی، اجتماعی، دینی، اخلاقی و جهانی را داشته باشد خودش را متعهد به دفاع از پاره ای از باورهای تاریخی و از پیش تعیین شده می داند.

2.بیان این نکتۀ مهم ضرورت دارد که متکلم بودن هرگز به معنای نادرست بودن اندیشۀ ایشان نیست و می توان برخی اندیشه های درست و منطقی نیز در اندیشه های شان پیدا کرد. اما تمام سخن بر سر این است که نوشتار حاضر ادعا دارد آقای دکتر ابراهیمی دینانی "فاقد دستگاه فلسفی" است و نه این که گفته شود "فاقد افکار و اندیشه های درست و قابل قبولی" است که این دو را هرگز نباید یکی دانست و خلط مبحث ایجاد نمود. مانند این که بگوییم فلانی چون عارف یا شاعر است پس هیچ سخن درست و قابل قبولی نگفته است که می دانیم هرگز چنین نیست. چه بسیار عارفان و شاعرانی که سخنان ارزشمند و درستی گفته اند و می توان صدق سخنان شان را نیز به خوبی دریافت نمود. اما تمام سخن بر سر این است که اگر کسی خود را فیلسوف می داند ضرورت دارد که نسبت به اصول فلسفی که همانا پای بندی تمام و کمال به استدلال و برهان عقلانی و منطقی است وفادار بماند. این انتظار البته از متکلم و عارف و شاعر نمی رود اما از یک فیلسوف چرا!!

(ادامه دارد)👇👇👇


https://t.iss.one/tajeddin_mohammadbagher/4034


#دکتر_دینانی
@NewHasanMohaddesi
👍2
♦️فقدان "دستگاه فکریِ فلسفی" و "دستگاه فکریِ منسجم" در اندیشه های دکتر ابراهیمی دینانی [بخش دوم]

✍️
دکتر محمدباقر تاج‌الدین
بازنشر: ۲۳ آذر ۱۴۰۳

3. تفکر فلسفی یا عقلانی نیز واجد چندین خصلت اساسی است که به برخی از آن ها اشاره می شود: 1. در فلسفه هیچ گاه با عقل و عقلانیت برخوردی دوگانه و ابزاری نمی شود و فیلسوف همواره خود را ملتزم و پای بند به استدلال و برهان عقلانی و منطقی می داند و تا آخر بر سر این روش باقی می ماند؛ 2. فیلسوف هیچ تعهد و سرسپردگی ای به عقاید خاصی از جانب هیچ شخص و آیینی نداشته و بالعکس تعهد دارد که با ارائۀ دلایل منطقی و عقلانی به کشف و فهم حقایق اقدام نماید و اگر در نهایت عقیده ای از پیش تعیین شده هم مورد پذیرش واقع نشود هیچ باکی نیست؛ 3. البته که فیلسوف هم دارای پیش فرض است اما تفاوتش با متکلم این است که پیش فرض خودش را در معرض آزمون فلسفی و عقلانی قرار می دهد و اگر سربلند از چنین آزمونی بیرون آمد آن را می پذیرد و اگر نه که نه؛ 4.عقلانیت فلسفی برخلاف عقلانیت کلامی و تئولوژیک همواره با تفکری بنیادین، پرسش های بنیادین و نقد بنیادین کار می کند و تمام امور و پدیده ها برای وی چونان اُبژه ای در نظر گرفته می شوند که ضرورت دارد در معرض نقد و پرسش و تفکر قرار گیرند؛ 5.در تفکر فلسفی تبعیت از عقل و استدلال حرف اول و آخر را می زند و نه تبعیت از هیچ عقیده و اندیشۀ دیگری و این که کیش شخصیت هرگز در چنین تفکری راه ندارد.


4. بنابر آن چه گفته شد و بنابر غور و بررسی در برخی آثار گفتاری و نوشتاری دکتر ابراهیمی دینانی به خوبی نشان می دهد که ایشان بیش از آن که فیلسوف باشند، متکلم هستند. برای این که این ادعا همراه با استدلال و همچنین سندیت باشد نمونه هایی از آثار ایشان را با دقت مورد بررسی قرار می دهیم تا برخی افراد نگویند که بدون ارجاع اقدام به داوری دربارۀ اندیشه های وی شده است. برای نمونه به نوشتار ایشان در کتاب "عقلانیت و معنویت" بنگرید:«باید ببینیم اصل فلسفۀ اسلامی و هویت و ماهیت آن چیست؟ در اینجا لازم است که یک پیش فرض دیگری اضافه کنیم و آن اینکه ما یک فلسفۀ قطعی، منسجم و درست در اسلام داشته ایم؛ یعنی چیزی به نام «فلسفۀ اسلامی» هست. حال امروز تکلیف آن فلسفۀ اسلامی چیست؟ عده ای نیز سئوال را جلوتر می برند که اصلاً فلسفۀ اسلامی چه بوده و هست؟ کسی نمی گوید که اسلام چیست؟ اسلام، اسلام است و هویت خود را در طول چهارده قرن در طیف وسیعی از جامعه نشان داده است........فلسفۀ اسلامی فلسفه ای است که در آن متفکران بزرگی مانند فارابی، ابن سینا و سهروردی براساس تعالیم اسلام و وحی محمدی(ص) اندیشیدند و کوشیدند وحی را بفهمند و تا حدودی هم فهمیدند و مطالب زیادی دارند. مگر فلسفه چیست؟ فهم وحی، خودش فلسفه است و این همان چیزی است که به آن فلسفۀ اسلامی می گوییم، یعنی فلسفه ای که در جهان اسلام رشد کرده و نفس کشیده است»(ابراهیمی دینانی، 1400: 7-2).

5.به همین چند خط از نوشتار ایشان از کتاب "عقلانیت و معنویت" با دقت بنگرید تا دریابید که فقط یک متکلم می تواند چنین اندیشه هایی را مطرح کند و نه یک فیلسوف. و اما نقدهای وارد به این اندیشۀ ایشان به شرح زیر است:

1. این که ایشان فرض شان این است که «ما یک فلسفۀ قطعی، منسجم و درست در اسلام داشته ایم» به طور دقیق نشان از جدلی بودن بحث از طرف وی داشته که بدون ارائۀ دلایل منطقی و عقلانی موضوعی را به عنوان پیش فرض پذیرفته اند(همان چیزی که در پاراگراف پیشین به آن پرداخته ام).

2.در حالی که اگر ایشان بنا بود در قامت یک فیلسوف ظاهر شوند در همین بحثی که ارائه کرده اند چندین پرسش اساسی را مطرح می کردند، چرا که فیلسوف کارش "پرسش افکنی" و آن هم "پرسش افکنی بنیادین" است مانند این که:

الف.کدام دلایل عقلانی ارائه شده است که چنین فلسفه ای در اسلام وجود داشته است؟؛

ب. چنین فلسفه ای به فرضِ وجود کجا در معرض "نقادی فلسفی" و سپس "اثبات فلسفی" قرار گرفته است؟؛

ج.پیش فرض گرفتن برخی عقاید دینی و سپس دلایلی از درون متون دینی برای آن ارائه کردن کجا نامش فلسفه ورزی و فلسفه اندیشی است؟؛

د.مگر نه این که فیلسوف فقط و فقط پای بند به استدلال عقلانی و فلسفی است و هرگز نباید از این روش و خط مشی عبور و عدول کند؟؛

ه. مگر نه این که بنابر مشی فلسفی هیچ فیلسوفی تا به استدلال دقیق و همه جانبه دربارۀ موضوعی نپردازد آن را از پیش مسلم و قطعی نمی پندارد؟؛

(ادامه دارد......)👇👇👇

https://t.iss.one/tajeddin_mohammadbagher/4036

#دکتر_دینانی
@NewHasanMohaddesi
👍3👎1
♦️فقدان "دستگاه فکریِ  فلسفی" و "دستگاه فکریِ  منسجم" در اندیشه های دکتر ابراهیمی دینانی
[بخش سوم]

✍️
دکتر محمدباقر تاج‌الدین
بازنشر: ۲۵ آذر ۱۴۰۳

6.پیش فرض دیگری که ایشان  آورده اند و آن را مسلّم و قطعی پنداشته اند این است که « کسی نمی گوید که اسلام چیست، اسلام، اسلام است و هویت خود را در طول چهارده قرن در طیف وسیعی از جامعه نشان داده است». در این زمینه نیز نقدهای زیر بر ایشان وارد است: 1.به راستی  فیلسوف حق ندارد بپرسد که اسلام چیست؟ و در پاسخ  فقط بگوید« اسلام، اسلام است؟»!! آیا  کسی که داعیۀ فیلسوف بودن را دارد چنین سخنان ساده انگارانه ای را مطرح می کند؟؛  2. اگر فیلسوف کارش پرسشگری آن هم پرسشگری بنیادین به ویژه در جهان مدرن که زمانۀ رواج گسترده و عمیق "پرسش های بنیادین" و "نقدهای  بنیادین" است،  باشد  آن گاه  نباید دربارۀ هر موضوع و پدیده ای  پرسش های بنیادین مطرح کند؟  3.امروزه نه تنها در بین اندیشمندان غیر اسلامی(روشنفکران به اصطلاح سکولار)  بلکه در بین اندیشمندان اسلامی دربارۀ این که اسلام چیست  فوراً این پرسش مهم مطرح می شود که منظور کدام "اسلام" است؟ اسلام صدر(ارتدوکس یا اولیه)؟ اسلام تاریخی؟ اسلام نهادینۀ شدۀ موجود؟ کدام قرائت و خوانش  از اسلام؟ قرائت بنیادگرایانه؟ قرائت سنت گرایانه؟ قرائت نواندیشانه؟ اما در سراسر کتاب "عقلانیت و معنویت" اثر آقای دکتر ایراهیمی دینانی  هیچ کدام از این پرسش ها طرح نشده است!!! 4. واقعیت این است آن چیزی که آقای دکتر ابراهیمی  دینانی تحت عنوان "فلسفۀ اسلامی"  بر آن پافشاری می کند در حقیقت  "کلام اسلامی" است و این را بسیاری از فیلسوفان و حتی برخی متکلمان نیز بیان داشته اند. 5.اگر ایشان حتی اندکی عمیق تر با تاریخ تحولات فکری در جهان اسلام آگاهی می داشتند موضوع را تا این حد تقلیل نمی دادند و ساده انگارانه با آن مواجه نمی شدند؛ 6. می توان گفت که جناب ایشان هیچ گزارش درستی از  "تحولات  تاریخی دین اسلام" در طول قرن های گذشته ارائه نمی کنند و حتی آن جا که به اصطلاح خودشان به ماجراهای فکر فلسفی در اسلام نیز می پردازند چنین غفلتی در کارشان آشکار است. 

7.واکاوی دقیق  در اثر مورد نظر نشان می دهد که آقای دکتر ابراهیمی دینانی هیچ تفاوت و تفکیکی بین اندیشه ورزی در جامعۀ سنتی با جامعۀ مدرن قائل نشده اند و بدتر این که پیش فرض های انسان شناختی، روان شناختی، جامعه شناختی، تاریخی و فلسفی اندیشمندانی چون فارابی و ابن سینا و سهروردی را که به طور کامل برخاسته از بافت و زمینۀ جامعه ای سراسر پیشامدرن و سنتی بوده است را با پیش فرض های متفکران و فیلسوفان جهان مدرن که از اساس دیگرگونه اند یکی گرفته اند و این یکی از بدترین خلط مبحث هایی است که توسط ایشان صورت گرفته است. همچنین ایشان  بین دو نگاه "درون دینی" و "برون دینی"  نیز نتوانستند تفکیکی و تفاوتی قائل شوند و بیش تر با نگاه درون دینی درصدد پاسخ به پرسش های برون دینی برآمده اند. مگر می توان  تصور کرد که کسی خود را فیلسوف بداند و نتواند بین دو نگاه درون دینی و برون دینی تفکیک ایجاد کند؟ بنابراین  روشن است که  نگاه کسانی چون فارابی و ابن سینا و سهروردی نگاهی درون دینی بوده است و نه نگاه برون دینی و در نتیجه بیش تر متکلم  اَند تا  فیلسوف. فلسفه  نگاهی غیر دینی و سکولار به موضوعات و پدیده های دینی داشته و کوشش می کند مبتنی بر قواعد و اصول فلسفی  آن ها را مورد نقد و بررسی قرار دهد. برای مثال فیلسوفِ دین که نگاهی برون دینی دارد  متفاوت از متکلم که نگاه درون دینی دارد  دربارۀ خدا و وحی و نبوت و معاد می اندیشد و کوشش می کند برای تمام این موارد استدلال های فلسفی اقامه کند. این گفته به این معنا نیست که فیلسوفِ دین به متون دینی توجهی ندارد،  بلکه سخن بر سر این است که متون دینی را نیز با نگاه برون دینی و استدلالی مورد واکاوی قرار می دهد و نه عقایدی از پیش مسلّم و قطعی. لذا جناب دکتر ابراهیمی دینانی در کتاب مورد نظر هیچ کدام از این مباحثی که مطرح شد را بیان نکرده اند و کاملاً با نگاه درون دینی و متکلمانه بحث خود را پیش برده اند. 

(ادامه دارد.......)

https://t.iss.one/tajeddin_mohammadbagher/4038

#دکتر_دینانی
#دکتر_تاج‌الدین
@NewHasanMohaddesi
👍8
♦️فقدان "دستگاه فکریِ  فلسفی" و "دستگاه فکریِ  منسجم" در اندیشه های دکتر ابراهیمی دینانی
[بخش چهارم]

✍️
دکتر محمدباقر تاج‌الدین
بازنشر: ۳ دی ۱۴۰۳


8.همان گونه که از عنوان کتاب "عقلانیت و معنویت"  بر می آید خواننده انتظار  دارد پس از مطالعۀ این کتاب درک و دریافتی به نسبت روشن از موضوع "عقلانیت" و "معنویت" داشته باشد،  اما واقعیت این است که چنین نیست.  این اثر را می توان اثری کاملاً "اعتقادی اندیشانه" دانست چرا که گویندۀ اثر  برای بحث دربارۀ عقلانیت و معنویت کوشش کرده است با توسل  به اعتقادات و باورهای از پیش پذیرفته شدۀ خودش و البته دیگران این دو موضوع را مورد بررسی قرار دهد. این در حالی است که ضرورت دارد اگر کسی خود را  فیلسوف  می داند بیش از نگاه "اعتقادی اندیشانه"  بر نگاه "انتقادی اندیشانه" و نگاه "پرسشگرانه" و نگاه "استدلال گرایانه"  تأکید بورزد که در این اثر چندان خبری از چنین نگاه فلسفی ای نیست. برای مثال در بحث مربوط به "نسبت فلسفه و  دین" که از صفحۀ 45 کتاب آغاز می شود و  تا صفحۀ 57  ادامه می یابد  نویسنده کوشش می کند این نسبت را بکاود اما نه حق فلسفه را به خوبی ادا می کند، نه حق دین را  و نه حق نسبت بین این دو را.

9.به دلیل طولانی بودن متن به بخشی از آن اشاره می شود و مطالعۀ بقیۀ متن را بر عهدۀ خوانندگان گرامی  می گذارم. «چطور می شود که آدم هم فیلسوف باشد و هم مؤمن؟ اگر مؤمن است باید تسلیم باشد و اگر فیلسوف است باید بگوید چرا؟ فیلسوف به خدا  می گوید: اول تو  خودت را  معرفی کن تا من از تو اطاعت کنم. فیلسوف بسیار جسور است. وقتی می گویم ماجراجوست بیهوده نمی گویم. اصلاً به چه دلیل باید مطیع باشم؟ همین هم سئوال فلسفی است. حالا چطور می شود که یک آدمی هم مؤمن و هم فیلسوف باشد. لذا عرض کردم که وقتی فلسفه وارد جهان ادیان می شود مشکلش مضاعف می شود. خودش که ماجراجوست حالا در دیانت این ماجرا چند برابر می شود و اینطور هم رخ داده است......در اسلام هم فارابی و ابن سینا به یکباره وارد میدان شدند. از معاد و خدا تفسیر می دهند. خدای ابن سینا با خدای مردم کمی فرق دارد. ابن سینا از واجب و ممکن صحبت می کند، از برهان صدیقین حرف می زند. ....ابن سینا و فارابی مشکل دارند. وقتی که وارد می شوند دیگرانی که فیلسوف نیستند می گویند: تو چکاره ای که آمدی و این سخنان گزاف چیست که می گویی؟ و ماجرا شدیدتر می شود. ابوحامد غزالی پیدا می شود. غزالی خودش متفکر است. آدم معمولی که نیست،  اندیشمند است. ولی یکباره حس می کند که قرن پنجم است و در همین یکی دو قرن با پیدایش فارابی و ابن سینا یه دفعه صحنۀ عقاید دینی عوض شده و به سمت یونانی زدگی رفته است. قرآن کجا و ارسطو کجا؟ اصلا احساس کرد که اسلام در چنگال ارسطو رفت. فلسفه و منطق ارسطو وارد صحنه شده و همه جا را فرا گرفته است....غزالی هوشیار بود. حس کرد که دیگر این ذائقه،  ذائقۀ اسلامی نیست بلکه ذائقۀ یونانی است. یونانی زدگی یعنی غرب زدگی. غرب زدگی که فقط امروز مطرح نیست از اول مطرح بوده است. متأسفانه آن هم غرب زدگی بود. از نظر غزالی، ابن سینا و فارابی غرب زده بودند. منتهی غرب ارسطویی و غرب افلاطونی. غزالی احساس وظیفۀ شرعی کرد که بساط آن ها را بر هم بریزد»(ابراهیمی دینانی، 1383: 45-48).

10.صحبت از ربط و نسبت فلسفه با دین است و نه فلسفه با مؤمن که مؤمن بودن اگرچه نسبتی با دین دارد اما خودِ دین نیست و موضوع دیگری است. ایشان ضرورت داشت  در آغاز،  تعریفی دقیق و مشخص از "فلسفه"  ارائه می کرد و سپس منظور خودش از "دین" را طرح می کرد و در نهایت ربط و نسبت این دو را می کاوید. اما بحث هایی را پیش کشید که اصلِ  موضوع به حاشیه رفت به گونه ای که  خواننده نمی تواند درک درستی از بحث داشته باشد. ایشان به هیچ وجه نگفت که فلسفه در "جهان سنتی"  چه نسبتی با "دین" داشته و در "جهان مدرن"  چه نسبتی. بلکه بدون تفکیک این دو موضوع مهم به صورت بسیار کلی و در هم آمیخته به ماجراهای فکر فلسفی در جهان اسلام در دورۀ پیشامدرن پرداخته که جای آن دست کم این جا نبود. البته اشاره ای کوتاه و دقیق می توانست مناسب باشد اما بیش و پیش از همه باید کوشش می کرد این ربط و نسبت و تأثیر و تأثیر متقابل را واکاوی نماید. در واقع، شرحی که ایشان ارائه می کند نه  تنها  هیچ ربطی  به "نسبت میان فلسفه و دین" به لحاظ هستی شناسانه(ontological)، معرفت شناسانه(epistemological) و روش‌شناسانه (methodological) نداشته، بلکه خواننده را دچار سردرگمی و بلاتکلیفی در این عرصه می نماید. به دیگر سخن، از کسی که خودش را فیلسوف می داند این انتظار  می رود که بتواند دست به چنین کاری بزند و حوزۀ بحث را به خوبی روشن نماید. 
(ادامه دارد.......)


https://t.iss.one/tajeddin_mohammadbagher/4039

#دکتر_دینانی
#دکتر_تاج‌الدین
@NewHasanMohaddesi
👍1👎1
♦️فقدان "دستگاه فکریِ  فلسفی" و "دستگاه فکریِ  منسجم" در اندیشه های دکتر ابراهیمی دینانی
[بخش پنجم]

✍️
دکتر محمدباقر تاج‌الدین
۳ دی ۱۴۰۳

11.پایان بخش  کتاب عقلانیت و معنویت که عنوان "عقلانیت و معنویت در اسلام" به خودش گرفته از صفحۀ 149 تا صفحۀ 174 را در بر می گیرد. این بخش  در قالب گفتگویی که  با آقای دکتر ایراهیمی دینانی انجام  شده است تنظیم گردید  و  ایشان کوشش کردند ربط و نسبت عقلانیت و معنویت را مورد واکاوی قرار دهند. به بخش هایی از این گفتگو اشاره می شود تا دریابیم که فهم آقای دکتر دینانی از نسبت میان عقلانیت و معنویت چیست. نخستین پرسش که در این بخش از ایشان شد این بود:«جنابعالی از عقلانیت و معنویت  چه  برداشتی دارید؟ این دو مفهوم را چگونه تعریف می کنید؟». نام برده در پاسخ آورده اند:«دربارۀ عقلانیت معانی و تعریفات مختلفی گفته شده است. شاید برای هیچ چیزی این مقدار تعریف مطرح نشده باشد. اشراقیون یک طور تعریف کرده اند، در ادیان یک طور تعریف شده است؛ مثلا در روایات ما عقل شریعت باطن خوانده شده است؛ این در واقع یک نوع تعریف است. فلاسفه هرکدام بنا به مسلکی که داشته اند عقل را یک طور معنا کرده اند. بیشتر حکمای ما عقل را موطن کلیات نامیده اند، عقل نیرویی است که به کلیات نائل می شود.....من از شما می پرسم که اصلاً عقل را با چه باید تعریف کنیم و تعریف کنندۀ عقل نیست؟ هیچ چاره ای در جواب این سئوال نداریم به جز اینکه بگوییم غیر عقل نمی تواند عقل را تعریف کند.....هرکس هم عقل را تعریف کند با لحاظ عقلانی آن را تعریف می کند. تعریف عقل کاری عقلانی است و برای همین هم تعریف عقل فقط با عقل قابل بیان است...بنابراین عقل با آن معنایی که از آن صحبت می کنم از همۀ تعریف هایی که خودش برای خودش کرده فراتر است. من از عقلانیت یک چنین معنایی را می فهمم. حال سراغ معنویت می رویم؛ معنویت را هم عقل می فهمد، یعنی چه؟ من نمی دانم معنویت چگونه می تواند از دایرۀ عقل بیرون باشد یا خلاف عقل باشد....اگر معنویت را که کمتر تعریف شده است بخواهند تعریف کنند معمولا می گویند چیزی است که مافوق محسوس است و در امور ظاهری نمی گنجد»(عقلانیت و معنویت، 1383: 149-151). همان گونه که ملاحظه می شود هیچ تعریف روشن و مشخصی از "عقل" و "عقلانیت" و "معنویت" از ایشان نمی بینید و نمی شنوید.

12.در ادامه پرسش های دیگری از  ایشان می شود که برای توضیح هر یک از پرسش ها بسیاری از دیدگاه های فلسفی، کلامی، عرفانی، فقهی و ادبی را با یکدیگر در هم می آمیزند به گونه ای که خواننده نمی تواند به نتیجه ای منطقی و درست در این زمینه دست یابد که در نهایت عقلانیت چه تعریف و شاخص ها و مؤلفه هایی دارد؟ معنویت چه تعریف یا تعاریف و مؤلفه های مهم و سازنده ای دارد؟ و این که در نهایت ربط و نسبت عقلانیت و معنویت چه می تواند باشد؟ آقای  دکتر ابراهیمی دینانی به جای توضیح دربارۀ  این سه پرسش  مهم بسیار به حاشیه رفته اند و ابعاد و زوایای بحث را به خوبی روشن نکردند و به جای پرداختن به موضوعات فرعی و غیر مرتبط اصل بحث را دنبال می کردند تا در نهایت به نتیجه ای به نسبت روشن و قابل توجه دست یابند. اما واقعیت این است که چنین نشد. آوردن تمام  این گفتگو هم نوعی اطالۀ کلام است و هم ممکن است خارج از حوصلۀ خوانندۀ گرامی باشد. «ببینید خود واژۀ معنویت از معناست، اگر معنا نداشه باشیم آیا معنویتی وجود پیدا می کند؟ معنا از معنویت است یا معنویت از معنا؟ معنویت را از معنا می سازیم یا معنا را از معنویت؟ اگر معنویت از معنا است پاسخ دهید که معنا با چه نیرویی قابل درک است و موطن آن کجاست؟ معنا در چه عالمی تحقق می یابد؟ موطن معنا عالم عقل است. معنا در عالم عقل حضور دارد»(همان، 155). از سرِ انصاف  شما از این توضیحات ایشان دربارۀ "معنا" و "معنویت" و نسبتش با "عقل" و "عقلانیت" چیزی دستگیرتان می شود؟ اگر چیزی دستگیرتان شد لطفاً مرا هم با خبر کنید تا متوجه موضوع بشوم!!!
(ادامه دارد........)


https://t.iss.one/tajeddin_mohammadbagher/4040

#دکتر_دینانی
#دکتر_تاج‌الدین
@NewHasanMohaddesi
👍1
♦️فقدان "دستگاه فکریِ  فلسفی" و "دستگاه فکریِ  منسجم" در اندیشه های دکتر ابراهیمی دینانی
[بخش ششم و پایانی]

✍️
دکتر محمدباقر تاج‌الدین
بازنشر: ۳ دی ۱۴۰۳

13.این که ادعا شد ایشان از  فقدان دستگاه فکری منسجم رنج می برند دقیقا ناظر به همین سخنان و دیدگاه های شان است چرا که دستگاه فکری عرفان و علم و فلسفه و الاهیات و ادبیات و شعر را با هم چنان مخلوط می کنند که حق هیچ کدام به خوبی ادا نمی شود. به این بخش از گفتگوی ایشان توجه کنید:«البته بعضی از جنون ها هستند که عین عقل اند. این عقل عقل کسی است که به قول مولانا: خنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش/ بِنَماند هیچش الّا هوس قمار دیگر. این جنون العاشقین است یا همان عقلاء المجانین. خوب، این آدمی است که زده زیر همه چیز، ولی این عین عقلانیت است....من این را عین عقل می دانم»(همان، 156). از نظر ایشان همه چیز دارای استدلال عقلانی است و آن وقت مشخص نیست پس تفاوت بین مثلاً "شعر" با "فلسفه" و با "علم تجربی(science)" و با "عرفان" و سایر موضوعات در چیست؟ هنگامی که از ایشان سئوال شد که برخی معتقدند ممکن است  در ادیان بین آموزه هایی با مُدرَکات عقل عملی یا نظری ناسازگاری وجود داشته باشد و اگر خاستگاه عقل و وحی یکی است[فرضی که آقای دکتر ایراهیمی دینانی به آن قائل هستند و پیش تر هم بیان کرده اند] چگونه این تعارض قابل تبیین اند؟ و ایشان  در پاسخ گفته اند:« شما گرفتار این تعارض شده اید برای این که اصالت را به عقل تجربی داده اید. ...من تعارضی نمی بینم شما گرفتار تعارضید، به علت این که عقل را آنطور که من معنا می کنم، معنا نمی کنید...یک عقل معنوی داشته باش تا بفهمی که عقل تجربی همۀ عقل نیست»(همان، 159). می بینید که چگونه ایشان فقط دیدگاه و سخن خود را قبول دارند و این که  دستور به قرار گرفتن همگان و تمام اندیشه ها و دیدگاه ها در یک قالب از پیش تعیین شدۀ مورد نظر خودشان می دهند و در نهایت این که چنان  دچار ساده انگاری و تقلیل گرایی عجیبی می شوند که هرگز از کسی که ادعا دارد مشی فلسفی دارد چنین انتظاری نمی رود!!

14.از این کتاب  آقای دکتر ابراهیمی دینانی چندین  انتظار مهم می رفت که چندان  برآورده نشد.
1.14.هیچ تعریفی از عقلانیت نظری و عقلانیت عملی که از شعب مهم عقلانیت و مورد نظر تمام فیلسوفان بوده است،  ارائه نداده اند و بدون توجه به این بحث مهم حرف های حاشیه ای فراوانی زده اند که فقط خواننده را در یک وادی سرگردان رها می سازد.

2.14.در تعرف معنویت هم نه تنها آن را روشن نکرده اند بلکه حتی تفاوت آن را با عرفان و دین هم مشخص نکرده اند و این که نگفته اند معنویت در جهان سنتی برای یک انسان سنتی چگونه حاصل شدنی بود و برای یک انسان مدرن در جامعۀ مدرن چگونه برآوردنی است؟. ما اکنون با انسان مدرن و جامعه و فرهنگ مدرنی روبرو هستیم که بسیار با جامعۀ سنتی و فرهنگ پیشامدرن متفاوت است واین که برای این انسان با این ویژگی های جدید چه باید کرد؟ و این که سرچشمه های معنویت از کجاست؟

3.14.این که فلسفۀ جهان پیشامدرن چگونه می تواند به بسیاری از پرسش های انسان امروزی و مدرن پاسخ بگوید و نگاه تاریخی و فراتاریخی در این جا چه کاربردی خواهد داشت. برای مثال اگر انسان امروزین به کتاب حکمه الاشراق شیخ شهاب الدین سهروردی مراجعه کند کدام یک از نیازهای خود را می تواند  رفع نماید و پاسخ کدام یک از پرسش های سهمگین و پیچیدۀ  مربوط به جهان کنونی را می تواند بیابد؟!!

4.14.با این دیدگاهی که  جناب دکتر دینانی طرح کرده اند کدام آگاهی و معرفت برای انسان امروز حاصل می شود  و چگونه می تواند انبوهی از مسائل و گره های  هستی شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی، روان شناختی و جامعه شناختی ای که در جامعۀ مدرن سربرآورده اند را باز کند؟  این که عقلانیت و معنویتِ مورد نظر جناب ایشان  انسان امروزی چگونه می تواند به یک زندگی سرشار از ارزشمندی، خوشی و خوبی دست یابد؟ و قرار است کدام یک از  درد و رنج های بی شمار انسان در این جهان مدرن را کاهش دهد؟ چرا که هنگامی که  یک فیلسوف سخن از عقلایت و معنونیت می کند چنین انتظاری چندان بی راه و بیهوده نیست!!

#عقلانیت
#معنویت
#دکتر_ابراهیمی_دینانی
#نقد



#دکتر_دینانی
#دکتر_تاج‌الدین
@NewHasanMohaddesi
👍3