♦️اندیشه و تحول وجدان: پاسخی به دکتر محمدی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
از دوست و برادر عزیز ام دکتر رحیم محمدی به خاطر توجه به این بحث و ورود به آن بسیار تشکر میکنم و نکاتی را برای ایضاح بیشتر فکر اولیهام مینگارم. امیدوار ام این گفتوگوها ثمربخش باشد!
مراد من از اندیشهی متحول کنندهی وجدان چیست؟ آدمی به یک تعبیر سه ساحت دارد: ساحت شناختی، ساحت ابرازی، و ساحت هنجارین. در یک نامگذاریی دیگر این سه ساحت عبارت اند از: دانستن، بودن، و انجام دادن. بین این سه ساحت همیشه حدی از شکاف وجود دارد. همیشه آنچه آدمی میداند، الزاما به بودنی جدید نمیانجامد و بودنهای جدید آدمی نیز الزاما در عمل او ریزش نمیکنند.
مراد من از اندیشه و اندیشیدنی که وجدان آدمی را تغییر دهد، آن اندیشه و اندیشیدنی است که هر سه ساحت آدمی را متحول کند: شناخت تازهای به او بدهد، بودنی جدید نصیباش کند، و کردار و اخلاق او را دگرگون سازد.
گاهی ما کتابی را میخوانیم یا پای صحبت فلسفهدانی مینشینیم و چیزهای کاملا تازهای میآموزیم. در این وضع، بهلحاظ شناختی تغییر میکنیم. اما نه در بودن و درونیات و احساسات و عواطفمان تغییری رخ میدهد و نه در عمل ما. گاهی اما اثری را میخوانیم و فکرمان تغییر میکند و علاوه بر آن همهی وجودمان درگیر میشوند و آن فکر تازه ما را رها نمیکند. ذرّهذرّه، احساسات و عواطف ما نیز متأثّر میشوند و بودن و زیستنمان تغییر میکند و حتّا بهتدریج اعمال و کردار ما نیز تغییر میکند.
این آنچیزی است که من میگویم: اندیشه و اندیشیدنی که وجدان ما را متحول کند یا بهعبارتی دیگر، هم دانستن ما را تغییر دهد و هم بودن و زیستنمان را و هم اعمال و کردار ما را متحوّل کند.
حال میپرسم کدام اندیشه با ما چنین میکند؟ اندیشهی وارداتی یا اندیشهی زیسته شده در جهان ما؟ من فکر میکنم اندیشهی زیستهشده در جهان (یعنی اندیشهای که محصول زیستن در جهان ما است و با تجربههای زیستهی ما و نظامهای معرفتیی ما و با هویت و عواطف ما و با زیست جهان ما نسبتی وثیق دارد) بیشتر مستعد آن است که وجدان ما (کلیت هستیی ما) را متحوّل کند. با چنین تحولی است که جهان درونیی ما تغییر میکند و ما نیز مستعد آن میشویم که جهان بیرونیمان را تغییر دهیم. البته گاهی جهان بیرونیی ما زودتر تغییر میکند. حالا ما باز هم نیاز به اندیشهای داریم که جهان درونیی ما را تغییر دهد و جهان درونی و بیرونیی ما قدری همساز بشوند.
حالا من پرسشی از برادر عزیز ام آقای محمدی دارم. من قدری شما را میشناسم و شک ندارم که شما هم مثل من در این عمر کوتاه دچار تحولات جدی شده اید. پرسشام از شما این است که کدام اندیشهها شما را دچار تحول اساسی کرده است و شما را از یک مرحلهی رحیم محمدی بودن به مرحلهی دیگر برده است و داستان زندهگیتان را دچار تحول اساسی کرده است؟
میدانید چه کسی دست مرا گرفته و مرا دچار تحول اساسی کرده است و من اینجا که هستم را مدیون او میدانم؟ یک روشنفکر بهاصطلاح دینی به نام علیی شریعتی. اندیشهی مندرج در آثار او سرآغاز تحول اساسیی من بوده است؛ درست در سن ۱۹ سالهگی. با آنکه اینک از او عبور کرده ام و نقدهای بسیار به او دارم، اما سرآغاز تحول فکری و وجودیی من ریشه در مطالعهی آثار او دارد. من اینک با تعبیر «روشنفکریی دینی» و درستی یا نادرستیی آن کاری ندارم. برخی دائماً و گاه بهنحو لجبازانه ما را متوجه مناقشهآمیز بودن این تعبیر میکنند. من با آثار و افکار کسانی کار دارم که بهغلط یا درست به این عنوان متصّف شده اند. لطفاً لجبازی را کنار بگذاریم و واقعیت جامعهشناختیی این پدیده را ببینیم.
اکنون پرسش من این است: چه کسی و کدام اندیشهای با شما چنین کرده است آقای محمدیی عزیز؟ اندیشههای هگل یا مارکس یا کانت یا هایدگر؟ یا اندیشههای یک متفکر ایرانی؟ من فکر میکنم برخی از آنان را میشناسم، اما منتظر توضیح شما میمانم.
این پرسش البته ظاهراً متوجه شما است. اما من این پرسش را از همهی مخاطبان عزیز میپرسم: کدام اندیشه، افکار و بودن و زیستن و منش و کنش شما را تغییری اساسی داده است؟ من این پرسش را از دکتر جباریی عزیز که در این بحثها بهطور نهفته حضور دارد، هم میپرسم. میدانم که او نیز دچار تحولات جدی شده است. چه روندی از زندهگی و اندیشهورزی ایشان را تغییر اساسی داده است و به مرحلهی کنونی رسانده است؟
ادامه دارد. 👇👇👇
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
از دوست و برادر عزیز ام دکتر رحیم محمدی به خاطر توجه به این بحث و ورود به آن بسیار تشکر میکنم و نکاتی را برای ایضاح بیشتر فکر اولیهام مینگارم. امیدوار ام این گفتوگوها ثمربخش باشد!
مراد من از اندیشهی متحول کنندهی وجدان چیست؟ آدمی به یک تعبیر سه ساحت دارد: ساحت شناختی، ساحت ابرازی، و ساحت هنجارین. در یک نامگذاریی دیگر این سه ساحت عبارت اند از: دانستن، بودن، و انجام دادن. بین این سه ساحت همیشه حدی از شکاف وجود دارد. همیشه آنچه آدمی میداند، الزاما به بودنی جدید نمیانجامد و بودنهای جدید آدمی نیز الزاما در عمل او ریزش نمیکنند.
مراد من از اندیشه و اندیشیدنی که وجدان آدمی را تغییر دهد، آن اندیشه و اندیشیدنی است که هر سه ساحت آدمی را متحول کند: شناخت تازهای به او بدهد، بودنی جدید نصیباش کند، و کردار و اخلاق او را دگرگون سازد.
گاهی ما کتابی را میخوانیم یا پای صحبت فلسفهدانی مینشینیم و چیزهای کاملا تازهای میآموزیم. در این وضع، بهلحاظ شناختی تغییر میکنیم. اما نه در بودن و درونیات و احساسات و عواطفمان تغییری رخ میدهد و نه در عمل ما. گاهی اما اثری را میخوانیم و فکرمان تغییر میکند و علاوه بر آن همهی وجودمان درگیر میشوند و آن فکر تازه ما را رها نمیکند. ذرّهذرّه، احساسات و عواطف ما نیز متأثّر میشوند و بودن و زیستنمان تغییر میکند و حتّا بهتدریج اعمال و کردار ما نیز تغییر میکند.
این آنچیزی است که من میگویم: اندیشه و اندیشیدنی که وجدان ما را متحول کند یا بهعبارتی دیگر، هم دانستن ما را تغییر دهد و هم بودن و زیستنمان را و هم اعمال و کردار ما را متحوّل کند.
حال میپرسم کدام اندیشه با ما چنین میکند؟ اندیشهی وارداتی یا اندیشهی زیسته شده در جهان ما؟ من فکر میکنم اندیشهی زیستهشده در جهان (یعنی اندیشهای که محصول زیستن در جهان ما است و با تجربههای زیستهی ما و نظامهای معرفتیی ما و با هویت و عواطف ما و با زیست جهان ما نسبتی وثیق دارد) بیشتر مستعد آن است که وجدان ما (کلیت هستیی ما) را متحوّل کند. با چنین تحولی است که جهان درونیی ما تغییر میکند و ما نیز مستعد آن میشویم که جهان بیرونیمان را تغییر دهیم. البته گاهی جهان بیرونیی ما زودتر تغییر میکند. حالا ما باز هم نیاز به اندیشهای داریم که جهان درونیی ما را تغییر دهد و جهان درونی و بیرونیی ما قدری همساز بشوند.
حالا من پرسشی از برادر عزیز ام آقای محمدی دارم. من قدری شما را میشناسم و شک ندارم که شما هم مثل من در این عمر کوتاه دچار تحولات جدی شده اید. پرسشام از شما این است که کدام اندیشهها شما را دچار تحول اساسی کرده است و شما را از یک مرحلهی رحیم محمدی بودن به مرحلهی دیگر برده است و داستان زندهگیتان را دچار تحول اساسی کرده است؟
میدانید چه کسی دست مرا گرفته و مرا دچار تحول اساسی کرده است و من اینجا که هستم را مدیون او میدانم؟ یک روشنفکر بهاصطلاح دینی به نام علیی شریعتی. اندیشهی مندرج در آثار او سرآغاز تحول اساسیی من بوده است؛ درست در سن ۱۹ سالهگی. با آنکه اینک از او عبور کرده ام و نقدهای بسیار به او دارم، اما سرآغاز تحول فکری و وجودیی من ریشه در مطالعهی آثار او دارد. من اینک با تعبیر «روشنفکریی دینی» و درستی یا نادرستیی آن کاری ندارم. برخی دائماً و گاه بهنحو لجبازانه ما را متوجه مناقشهآمیز بودن این تعبیر میکنند. من با آثار و افکار کسانی کار دارم که بهغلط یا درست به این عنوان متصّف شده اند. لطفاً لجبازی را کنار بگذاریم و واقعیت جامعهشناختیی این پدیده را ببینیم.
اکنون پرسش من این است: چه کسی و کدام اندیشهای با شما چنین کرده است آقای محمدیی عزیز؟ اندیشههای هگل یا مارکس یا کانت یا هایدگر؟ یا اندیشههای یک متفکر ایرانی؟ من فکر میکنم برخی از آنان را میشناسم، اما منتظر توضیح شما میمانم.
این پرسش البته ظاهراً متوجه شما است. اما من این پرسش را از همهی مخاطبان عزیز میپرسم: کدام اندیشه، افکار و بودن و زیستن و منش و کنش شما را تغییری اساسی داده است؟ من این پرسش را از دکتر جباریی عزیز که در این بحثها بهطور نهفته حضور دارد، هم میپرسم. میدانم که او نیز دچار تحولات جدی شده است. چه روندی از زندهگی و اندیشهورزی ایشان را تغییر اساسی داده است و به مرحلهی کنونی رسانده است؟
ادامه دارد. 👇👇👇
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
👍11👎1
👆اما یک نکتهی اساسیی دیگر: من نگاهی آرمانی به اندیشه و اندیشهورزی ندارم تا بخواهم مثل شما کسانی را که موسوم به «روشنفکریی دینی» هستند، از دایرهی اندیشهورزی خارج کنم. تعریفی عام از اندیشهورزی دارم: اندیشهورزی نوعی درگیریی ذهنیی ویژه است که با تجرّدی (کندهشدن از زندهگیی روزمره) معطوف به حل مسائل وجودی و مسائل ذهنیی عام همراه است. مسائل ذهنیی عام یعنی آن مسائل ذهنیای که میتوانند بهطور بالقوّه تمامیی انسانها را درگیر خود بکنند. اندیشهورزی در این معنا شامل اندیشیدن به مسائل روزمره نمیشود، مگر آنکه مسائل روزمره در طیی فرآیندی به مسائل وجودی و مسائل ذهنیی عام بدل و ترجمه شوند. از نظر من، نگاه شما به اندیشه و اندیشهورزی بهنحو بسیار افراطی نخبهگرایانه است.
من امیدوار ام صاحبنظران مختلف به این بحث وارد شوند و این تمایز بین اندیشهی زیسته شده و اندیشهی وارداتی را نقد کنند یا در باب آن بحث کنند و از تحولات فکری و شخصیتی و هویتی خود بگویند و به ما بگویند کدام اندیشهها آنان را دچار تحولات اساسی کرده است.
پسنوشت: بر اساس تجریهی زیسته ام دریافته ام که فرآیند اندیشهورزی فرد و تحولات این فرآیند مهمتر از محصول و فرآوردهی اندیشهی فرد است.
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
من امیدوار ام صاحبنظران مختلف به این بحث وارد شوند و این تمایز بین اندیشهی زیسته شده و اندیشهی وارداتی را نقد کنند یا در باب آن بحث کنند و از تحولات فکری و شخصیتی و هویتی خود بگویند و به ما بگویند کدام اندیشهها آنان را دچار تحولات اساسی کرده است.
پسنوشت: بر اساس تجریهی زیسته ام دریافته ام که فرآیند اندیشهورزی فرد و تحولات این فرآیند مهمتر از محصول و فرآوردهی اندیشهی فرد است.
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
👍15👎1
♦️وفادار باشیم یا اندیشمند؟ /۱
توضیحی درباره نوشتهی دوست گرامیام دکتر حسن محدثی
✍️ دکتر رحیم محمدی
۱ اسفند ۱۴۰۱
پیش از این یادداشت کوتاهی تقدیم کردم که عنوانش بود: آیا در ایران روشنفکریِ دینی شدنی بود؟ این یادداشت، پرسشی بود از نوشتهی دکتر حسن محدثی با عنوان «اندیشهی زیسته شده و اندیشه وارداتی». سپس ایشان از سر مرحمت پاسخی نوشتند تحت عنوانِ: اندیشه و تحوّل وجدان.
نوشتههای دکتر محدثی در هر دو مورد، به «دگرگونیِ آدمها» و به قول خودش «تحوّل وجدانِ آدمیان» یا «تحوّل وجدانی» پرداخته بود. من هم توضیحی به همین موضوع عرض میکنم، اما نه با واژگان و مفاهیمی که آقای محدثی به کار برده است. این واژهی وجدان، واژهای از واژگان علم اخلاق آن هم اخلاق قدیم است و دست کم امروزه در حوزه جامعهشناسی و فلسفه، واژهای از واژگان عقلِ عادی و شعورِ عامّه (Common sense) دانسته میشود. به عنوان مثال شاید همه ما بارها پرسیدهایم یا شنیدهایم؛ وجداناً سر قرار میآیی؟
ما ایرانیان چند قرنی است که «دگرگونیِ اساسیِ خویشتن» را آغاز کردهایم، گویا «آگاهی جدیدی» به ما رسیده بود که با جهان و جهانبینی و عقاید موجود ما ناسازگار بود و تا جایی که من فهمیدهام هیچ چیز در عالَم بغرنجتر و دردمندتر از «تغییرِ خویشتن» و به قول گروهی از فیلسوفانِ مدرن «دگرگونی اگزیستانس» مان نیست. به تعبیر هر روزی انسان میمیرد و زنده میشود. تغییرِ خویشتن، زخمی کردن خود است و چه دردی بالاتر از این که آدمی خود، خویشتن را زخمی کند. آدمی وقتی خویشتن را زخم میکند تا جایی که زورش برسد دیگران را نیز زخمی و رنجور میکند و با نالههای دردمندش گوشها و جانها را میآزارد و به همه چیز از جمله دین و اخلاق و عقاید و آداب و رسوم بد میگوید و گویا در زمانهی ما این از نشانههایِ تحقق «سوژه شدن» است. یکیاش همین علی شریعتی، کسانی که مستقیماً سخنان او را شنیدند یا دست کم تعدادی از آثار او را خواندهاند، میدانند که او با خویشتن و دیگران چه کرد، اتفاقاً در زمانهای که من و دکتر محدثی کودک و نوجوان و جوان بودیم.
البته طبیعی است که همه ایرانیان و همه خانوادهها و گروههای ایرانی یکباره و به یک میزان دگرگون نشوند و یکباره این تجربهی بغرنج را نزیسته باشند، کسانی و خانوادههایی خیلی پیشتر حتی از اواخر حکومت سلسلهی صفوی میزانی از این دگرگونی را تجربه کردند. من این سخن را به اعتبار نوشتهها و تجربههایِ حزین لاهیجی و میر عبداللطیف شوشتری و ابوطالب لندنی میگویم. سپس نوبت به منورالفکران بی نام و با نام پیش و پس از مشروطه رسید و این بیچارهها چه ها که از دست و زبان سنتگرایان و دینداران و روحانیان و درباریان و چپها نکشیدند! آخر این میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل چه کرده بود که جلّادش جلوی چشم شاه قاجار تن رنجورش را پاره پاره کرد و دهخدا در نیمههای سیاه شب مسمّط «یاد آر زِ شمع مرده یاد آر» را در سوگش سرود. باز اگر باورتان نمیشود همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» آل احمد را به یاد آورید و اگر نخواندهاید آن را بخوانید. احمد فردید را نیز به یاد آورید که گفت؛ ای هموطنان شجاع و دیندار شما به جنگ «غربِ» طاغوت و بیدین نروید با همین فرزندان غرب با همین «غربزدههایی» که در داخل خانهمان هستند، بجنگید.
سپس نوبت به روشنفکرانی رسید که یک دستهیشان دیندار بودند و دردِ حفظِ دین و بقای ایمان داشتند و دستهی دیگرشان غالباً در ایدئولوژی چپ و چپگرا بودند و به نابودی نابرابریها و ستمهای قدیم و جدید (استبداد ـ امپریالیسم) روی آوردند. اتفاقاً پیش از آنکه من و دکتر حسن محدثی به دنیا بیاییم روشنفکران، چه چپ و چه دینی، فرمان را از دست منورالفکران و مشروطهچیان ربوده بودند و آنان را متهم به تقلید و وابستگی و خیانت کرده بودند که همین «غربزدگی» و «خدمت و خیانت» آل احمد شواهد باقی ماندهی همان ذهنیتهاست. در اواخر این دوره بود که نوشتهها و گفتارهای دو کس در میان هممسلکان خود اِقبال خیلی بیشتری در میان توده و دانشجویان و دانشآموزان یافت؛ یکی احسان طبری و دیگری علی شریعتی و اینان نیز کردند آنچه کردند تا نوبت به انقلاب ۵۷ رسید. در انقلاب ۵۷ «زخمِ سوژگی» به بیشترین حد بزرگتر و عمیقتر شده بود و اتفاقاً نوجوانی من و دوست عزیزم حسن محدثی به این مرحله خورده بود، ما که در خانوادههای مذهبی و سنتی بودیم و دانشآموزانی که جزوات و کتابهای علی شریعتی به دستمان میرسید، البته ما میتوانستیم جزوات و کتابهای احسان طبری و احمد شاملو و اسماعیل خویی و دیگران را نیز بخوانیم، ولی مگر میشد در میان دینداران و سنتگرایان محل، نفس بکشی و شریعتی را بگذاری و سراغ شاملو و طبری ملحد و بیدین بروی!
ادامه .... 👇🏾
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
توضیحی درباره نوشتهی دوست گرامیام دکتر حسن محدثی
✍️ دکتر رحیم محمدی
۱ اسفند ۱۴۰۱
پیش از این یادداشت کوتاهی تقدیم کردم که عنوانش بود: آیا در ایران روشنفکریِ دینی شدنی بود؟ این یادداشت، پرسشی بود از نوشتهی دکتر حسن محدثی با عنوان «اندیشهی زیسته شده و اندیشه وارداتی». سپس ایشان از سر مرحمت پاسخی نوشتند تحت عنوانِ: اندیشه و تحوّل وجدان.
نوشتههای دکتر محدثی در هر دو مورد، به «دگرگونیِ آدمها» و به قول خودش «تحوّل وجدانِ آدمیان» یا «تحوّل وجدانی» پرداخته بود. من هم توضیحی به همین موضوع عرض میکنم، اما نه با واژگان و مفاهیمی که آقای محدثی به کار برده است. این واژهی وجدان، واژهای از واژگان علم اخلاق آن هم اخلاق قدیم است و دست کم امروزه در حوزه جامعهشناسی و فلسفه، واژهای از واژگان عقلِ عادی و شعورِ عامّه (Common sense) دانسته میشود. به عنوان مثال شاید همه ما بارها پرسیدهایم یا شنیدهایم؛ وجداناً سر قرار میآیی؟
ما ایرانیان چند قرنی است که «دگرگونیِ اساسیِ خویشتن» را آغاز کردهایم، گویا «آگاهی جدیدی» به ما رسیده بود که با جهان و جهانبینی و عقاید موجود ما ناسازگار بود و تا جایی که من فهمیدهام هیچ چیز در عالَم بغرنجتر و دردمندتر از «تغییرِ خویشتن» و به قول گروهی از فیلسوفانِ مدرن «دگرگونی اگزیستانس» مان نیست. به تعبیر هر روزی انسان میمیرد و زنده میشود. تغییرِ خویشتن، زخمی کردن خود است و چه دردی بالاتر از این که آدمی خود، خویشتن را زخمی کند. آدمی وقتی خویشتن را زخم میکند تا جایی که زورش برسد دیگران را نیز زخمی و رنجور میکند و با نالههای دردمندش گوشها و جانها را میآزارد و به همه چیز از جمله دین و اخلاق و عقاید و آداب و رسوم بد میگوید و گویا در زمانهی ما این از نشانههایِ تحقق «سوژه شدن» است. یکیاش همین علی شریعتی، کسانی که مستقیماً سخنان او را شنیدند یا دست کم تعدادی از آثار او را خواندهاند، میدانند که او با خویشتن و دیگران چه کرد، اتفاقاً در زمانهای که من و دکتر محدثی کودک و نوجوان و جوان بودیم.
البته طبیعی است که همه ایرانیان و همه خانوادهها و گروههای ایرانی یکباره و به یک میزان دگرگون نشوند و یکباره این تجربهی بغرنج را نزیسته باشند، کسانی و خانوادههایی خیلی پیشتر حتی از اواخر حکومت سلسلهی صفوی میزانی از این دگرگونی را تجربه کردند. من این سخن را به اعتبار نوشتهها و تجربههایِ حزین لاهیجی و میر عبداللطیف شوشتری و ابوطالب لندنی میگویم. سپس نوبت به منورالفکران بی نام و با نام پیش و پس از مشروطه رسید و این بیچارهها چه ها که از دست و زبان سنتگرایان و دینداران و روحانیان و درباریان و چپها نکشیدند! آخر این میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل چه کرده بود که جلّادش جلوی چشم شاه قاجار تن رنجورش را پاره پاره کرد و دهخدا در نیمههای سیاه شب مسمّط «یاد آر زِ شمع مرده یاد آر» را در سوگش سرود. باز اگر باورتان نمیشود همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» آل احمد را به یاد آورید و اگر نخواندهاید آن را بخوانید. احمد فردید را نیز به یاد آورید که گفت؛ ای هموطنان شجاع و دیندار شما به جنگ «غربِ» طاغوت و بیدین نروید با همین فرزندان غرب با همین «غربزدههایی» که در داخل خانهمان هستند، بجنگید.
سپس نوبت به روشنفکرانی رسید که یک دستهیشان دیندار بودند و دردِ حفظِ دین و بقای ایمان داشتند و دستهی دیگرشان غالباً در ایدئولوژی چپ و چپگرا بودند و به نابودی نابرابریها و ستمهای قدیم و جدید (استبداد ـ امپریالیسم) روی آوردند. اتفاقاً پیش از آنکه من و دکتر حسن محدثی به دنیا بیاییم روشنفکران، چه چپ و چه دینی، فرمان را از دست منورالفکران و مشروطهچیان ربوده بودند و آنان را متهم به تقلید و وابستگی و خیانت کرده بودند که همین «غربزدگی» و «خدمت و خیانت» آل احمد شواهد باقی ماندهی همان ذهنیتهاست. در اواخر این دوره بود که نوشتهها و گفتارهای دو کس در میان هممسلکان خود اِقبال خیلی بیشتری در میان توده و دانشجویان و دانشآموزان یافت؛ یکی احسان طبری و دیگری علی شریعتی و اینان نیز کردند آنچه کردند تا نوبت به انقلاب ۵۷ رسید. در انقلاب ۵۷ «زخمِ سوژگی» به بیشترین حد بزرگتر و عمیقتر شده بود و اتفاقاً نوجوانی من و دوست عزیزم حسن محدثی به این مرحله خورده بود، ما که در خانوادههای مذهبی و سنتی بودیم و دانشآموزانی که جزوات و کتابهای علی شریعتی به دستمان میرسید، البته ما میتوانستیم جزوات و کتابهای احسان طبری و احمد شاملو و اسماعیل خویی و دیگران را نیز بخوانیم، ولی مگر میشد در میان دینداران و سنتگرایان محل، نفس بکشی و شریعتی را بگذاری و سراغ شاملو و طبری ملحد و بیدین بروی!
ادامه .... 👇🏾
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
👍10❤1
♦️وفادار باشیم یا اندیشمند؟ /۲
توضیحی درباره نوشتهی دوست گرامیام دکتر حسن محدثی
✍️ دکتر رحیم محمدی
۱ اسفند ۱۴۰۱
خب اینک بازهم چند پرسش:
حالا که نسل ما از جمله من و دکتر محدثی اهل جامعهشناسی و دانشگاه شدهایم، آیا به کسانی که مجرای این آگاهیِ جدید و عاملِ تغییرات اساسی یا غیراساسی ما بودهاند وفادار بمانیم؟ یا با اتّخاذ فاصلهای عقلانی و انتقادی، گفتارها و کنشها و تجربههای آنان را از نو بیاندیشیم؟ و پیامدها و آثار آنها را هر چه که باشد کشف کنیم و به زبان علمی توضیح دهیم، توضیحی که در زمانهی خودِ آنان ممکن نبود و به فکر آنان نمیرسید؟
البته اینکه چگونه میتوان آنان را اندیشید؟ و چگونه از گفتارهایی که درباره آنان در قلمروِ شعور عامه و ایدئولوژی و قوهی حکم و عقلِ سیاسی و روشنفکری زمانه گفته شده است، میتوان استعلاء جست؟ و چگونه آنها را میتوان در قلمرو عقلِ نظری و خِرد عِلمی اندیشید؟ چیزی است که خود آقای دکتر محدثی و دوستان خواننده آنها را میشناسند و دیگر سرشان را درد نمیآورم.
لینک مطالب قبلی:
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/8240
https://t.iss.one/RahimMohamadi/1599
https://t.iss.one/RahimMohamadi/1600
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
توضیحی درباره نوشتهی دوست گرامیام دکتر حسن محدثی
✍️ دکتر رحیم محمدی
۱ اسفند ۱۴۰۱
خب اینک بازهم چند پرسش:
حالا که نسل ما از جمله من و دکتر محدثی اهل جامعهشناسی و دانشگاه شدهایم، آیا به کسانی که مجرای این آگاهیِ جدید و عاملِ تغییرات اساسی یا غیراساسی ما بودهاند وفادار بمانیم؟ یا با اتّخاذ فاصلهای عقلانی و انتقادی، گفتارها و کنشها و تجربههای آنان را از نو بیاندیشیم؟ و پیامدها و آثار آنها را هر چه که باشد کشف کنیم و به زبان علمی توضیح دهیم، توضیحی که در زمانهی خودِ آنان ممکن نبود و به فکر آنان نمیرسید؟
البته اینکه چگونه میتوان آنان را اندیشید؟ و چگونه از گفتارهایی که درباره آنان در قلمروِ شعور عامه و ایدئولوژی و قوهی حکم و عقلِ سیاسی و روشنفکری زمانه گفته شده است، میتوان استعلاء جست؟ و چگونه آنها را میتوان در قلمرو عقلِ نظری و خِرد عِلمی اندیشید؟ چیزی است که خود آقای دکتر محدثی و دوستان خواننده آنها را میشناسند و دیگر سرشان را درد نمیآورم.
لینک مطالب قبلی:
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/8240
https://t.iss.one/RahimMohamadi/1599
https://t.iss.one/RahimMohamadi/1600
#فلسفه
#هایدگریسم
#روشنفکری_دینی
#اندیشهی_وارداتی
#اندیشهی_زیستهشده
@NewHasanMohaddesi
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️اندیشهی زیسته شده و اندیشهی وارداتی: اندیشهای که وجدان انسان ایرانی را درگیر و متحول میکند
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
من از اندیشهی زیستنی سخن میگویم نه از اندیشهی وارد کردنی. چنین اندیشهای حتا آموختنی هم نیست. در کتابها هم نیست. اندیشهی…
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
من از اندیشهی زیستنی سخن میگویم نه از اندیشهی وارد کردنی. چنین اندیشهای حتا آموختنی هم نیست. در کتابها هم نیست. اندیشهی…
👍11
♦️«روشنفکریی دینی» و معضل زمانسوختهگی: داستان خروج من از مدرسهی «روشنفکریی دینی»
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🔹حسن بوژمهرانی:
سلام، لطفاً راجع به چرایی خروج از پروژه فکری انسانیسازی دین بیشتر توضیح دهید. ممنون
🔸محدثی:
سلام!
دو دلیل عمده داشت:
۱. من از زمان آشنایی با آثار شریعتی در سال شصت و چهار رفتهرفته به یک جستوجوگر بدل شدم و این هم محصول خود این آثار و نیز تأملات من بود؛ بهویژه زمانی این روند در من به نتیجهی نهایی رسید که کتابی به نام «زیر سقف اعتقاد: بنیانهای ماقبل انتقادی شریعتی» نوشتم و در سال ۱۳۸۳ منتشر کردم و او را فردی معتقد و مقیم زیر سقف اعتقاد معرفی کردم نه یک دانشپژوه تمامعیار یا یک جستوجوگر. از آن لحظه من بدل به یک جستوجوگر شدم، به این معنا که واجد این خودآگاهی شدم که به هیچ نظام اعتقادی یک بار برای همیشه تعهد نداده ام و آرمانام شد زیستن زیر سقف آسمان. در این روند، من بیش از بیست و هفت سال بهعنوان محقق در جامعهشناسیی دین مطالعه و تحقیق کردم و نوشتم. رفتهرفته نقدهایم به دین و عملکرد تاریخیاش بنیادیتر و بنیادیتر شد؛
۲. دلیل دوم این بود که از رهگذر این مطالعات و تأملات دریافتم که دین نهادی در ایران قویتر از کوششهای کسانی است که میخواهند دین را اصلاح بکنند. اینجا بود که به این نتیجه رسیدم که بهرغم برخی فواید مهم روشنفکریی دینی و خدمات مهماش، کارگزاران دین نهادی فرصت تاریخیی آن را به باد داده اند. این است که در ذهن ام سرنوشت روشنفکریی دینی به دختران دمبخت پر شور و نشاطی شبیه شد که منتظر ازدواج خواهر بزرگتر زشتشان مانده اند تا اول او ازدواج کند و بعد نوبت به آنها برسد. اما هرگز نوبت به آنها نرسید و زمان ازدواج و زندهگیی مشترک و زایندهگیشان منقضی شد. روشنفکریی دینی در ایران هیچگاه نتوانست بر دین نهادیی موجود غلبه کند و استیلای اجتماعی-سیاسیی آن را از بین ببرد. این است که من معتقد ام روشنفکریی دینی در ایران قربانیی چیزی شد که میتوان آن را زمانسوختهگی نام نهاد، به این معنا که زمان عمل و اثرگذاریی مثبتاش سوخت و از دست رفت.
#دین_نهادی
#زمانسوختهگی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
🔹حسن بوژمهرانی:
سلام، لطفاً راجع به چرایی خروج از پروژه فکری انسانیسازی دین بیشتر توضیح دهید. ممنون
🔸محدثی:
سلام!
دو دلیل عمده داشت:
۱. من از زمان آشنایی با آثار شریعتی در سال شصت و چهار رفتهرفته به یک جستوجوگر بدل شدم و این هم محصول خود این آثار و نیز تأملات من بود؛ بهویژه زمانی این روند در من به نتیجهی نهایی رسید که کتابی به نام «زیر سقف اعتقاد: بنیانهای ماقبل انتقادی شریعتی» نوشتم و در سال ۱۳۸۳ منتشر کردم و او را فردی معتقد و مقیم زیر سقف اعتقاد معرفی کردم نه یک دانشپژوه تمامعیار یا یک جستوجوگر. از آن لحظه من بدل به یک جستوجوگر شدم، به این معنا که واجد این خودآگاهی شدم که به هیچ نظام اعتقادی یک بار برای همیشه تعهد نداده ام و آرمانام شد زیستن زیر سقف آسمان. در این روند، من بیش از بیست و هفت سال بهعنوان محقق در جامعهشناسیی دین مطالعه و تحقیق کردم و نوشتم. رفتهرفته نقدهایم به دین و عملکرد تاریخیاش بنیادیتر و بنیادیتر شد؛
۲. دلیل دوم این بود که از رهگذر این مطالعات و تأملات دریافتم که دین نهادی در ایران قویتر از کوششهای کسانی است که میخواهند دین را اصلاح بکنند. اینجا بود که به این نتیجه رسیدم که بهرغم برخی فواید مهم روشنفکریی دینی و خدمات مهماش، کارگزاران دین نهادی فرصت تاریخیی آن را به باد داده اند. این است که در ذهن ام سرنوشت روشنفکریی دینی به دختران دمبخت پر شور و نشاطی شبیه شد که منتظر ازدواج خواهر بزرگتر زشتشان مانده اند تا اول او ازدواج کند و بعد نوبت به آنها برسد. اما هرگز نوبت به آنها نرسید و زمان ازدواج و زندهگیی مشترک و زایندهگیشان منقضی شد. روشنفکریی دینی در ایران هیچگاه نتوانست بر دین نهادیی موجود غلبه کند و استیلای اجتماعی-سیاسیی آن را از بین ببرد. این است که من معتقد ام روشنفکریی دینی در ایران قربانیی چیزی شد که میتوان آن را زمانسوختهگی نام نهاد، به این معنا که زمان عمل و اثرگذاریی مثبتاش سوخت و از دست رفت.
#دین_نهادی
#زمانسوختهگی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
👍20👎1
Forwarded from عبدالکریم سروش و فلاسفه
اختصاصی ایران آنلاین/ نقد #حسن_محدثی بر کتاب جدید #سیدجواد_طباطبایی
♦️ملاحظاتی درباره «ملاحظات» طباطبایی
✍️ حسن محدثی گیلوایی
(توضیح: این یادداشت قبل از ایراد سخنرانی در 18 آبان 1398 در روزنامهی ایران منتشر شده و ارجاع استاد ارجمند دکتر #عبدالکریم_سروش 👆احتمالاً به فایل سخنرانی بوده است.)
سیدجواد طباطبایی در کتاب #ملاحظات_درباره_دانشگاه در باب کسانی که با آنان مخالف است، کینهتوزانه و نفرتانگیز سخن گفته است. او هنوز به مرحلهای از رشد فکری و اخلاقی و شخصیتی نرسیده است که مخالفان فکری خود را به رسمیت بشناسد و محترمانه درباره آنان سخن بگوید. طباطبایی درباره آنان مینویسد: «نمیتوان انتظار داشت که جز یاوه چیزی بنویسند»
1. از من دعوت شد که در جلسه نقد کتاب «ملاحظات دربارة دانشگاه» آقای دکتر سیدجواد طباطبایی که قرار است هفته آینده (شنبه 18 آبان) در پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شود، شرکت کنم و سخن بگویم. چون نقد کتاب را دوست دارم و این کار را هم برای خود و هم برای دیگران مفید میدانم، این دعوت را پذیرفتم. اما بعد از اینکه کتاب را در دست گرفتم، دریافتم که قبلاً اغلب مطالب آن را خواندهام؛ زیرا این کتاب مجموعهای از نقدهای آقای طباطبایی به افراد مختلف است که در مجلات روشنفکری کشور منتشر شدهاند و من اغلبشان را جدا جدا در زمان انتشار این مجلات خواندهام. از این رو، از پذیرش دعوت برای شرکت در جلسه نقد این کتاب پشیمان شدهام و صرفاً برای رعایت وفای به عهد در آن شرکت خواهم کرد و سخن خواهم گفت.
2. نخست اینکه در این کتاب نیز مثل دیگر آثار طباطبایی خطاهای نگارشی کم نیست. قبلاً دو اثر او را از نظر نقد بلاغی و نگارشی مورد بررسی قرار دادهام و درباره آنها نوشتهام. در این اثر نیز موارد متعددی از اینگونه خطاهای نگارشی دیده میشود. از جمله عنوان کتاب نیز دارای اشکال است و تعبیر «ملاحظات دربارة دانشگاه» تعبیر مناسبی نیست و میبایست به «ملاحظاتی دربارة دانشگاه» تغییر کند؛ زیرا مطلق «ملاحظات» اینجا قابل کاربرد نیست بلکه چند یا چندین ملاحظه مدّنظر است و لذا میبایست از واژه «ملاحظاتی» استفاده کرد.
3. سیدجواد طباطبایی در این اثر نیز در باب کسانی که با آنان مخالف است، کینهتوزانه و نفرتانگیز سخن گفته است. او هنوز به مرحلهای از رشد فکری و اخلاقی و شخصیتی نرسیده است که مخالفان فکری خود را بهرسمیت بشناسد و محترمانه درباره آنان سخن بگوید. طباطبایی درباره آنان مینویسد: «نمیتوان انتظار داشت که جز یاوه چیزی بنویسند» (طباطبایی، 1398: 53)
4. اما این کتاب در واقع مجموعهای از مقالات در نقد برخی آثار برخی از دانشگاهیان و برخی از مترجمان ایرانی است؛ کسانی نظیر حجتالاسلام داوود فیرحی، دکتر حاتم قادری، دکتر کریم مجتهدی، مراد فرهادپور، دکتر تقی آزاد ارمکی و برخی دیگر.
5. روشن است که کتابی در نقد افکار و آثار برخی استادان دانشگاه و برخی مترجمان و اهل نظر ایرانی، آن هم به قلم سیدجواد طباطبایی، میتواند نکات آموزنده فراوانی داشته باشد. نقد آثار و افکار برخی دانشگاهیان و مترجمان مشارکت مهمی در مباحث علومانسانی کشور است. اما نقد آثار و افکار برخی دانشگاهیان و مترجمان و اهل نظر ایرانی، «[ملاحظاتی] دربارة دانشگاه» نیست، بلکه ملاحظاتی درباره برخی دانشگاهیان است.
6. توجیهی که در این اثرِ طباطبایی، برای این نوع نامگذاری میتوان یافت، این است:
«یکی از مهمترین ایرادهای دانشگاه ایرانی در صورت کنونی به استادان آن مربوط میشود. چند بخش از این دفتر را به تحلیل نوشتهها و ترجمههای این استادان اختصاص دادهام. در این بخش، با تفصیل بیشتری دربارة یکی از آنها بحث کردهام، اما بدیهی است که موضوع این بخش، و همة بخشهای دیگر، اگرچه یک فرد است، اما میتوان به جای او نامهای بسیاری را قرار داد. در واقع، بحث من به نظام آموزش عالی دهههای اخیر مربوط میشود، که به نظر من در بیراهه است و کارنامة آن بههیچ وجه قابل دفاع نیست. اگر روزی ارادهای برای اصلاح وجود داشته باشد، یکی از عاجلترین کارها بازآموزی خود استادهای دانشگاه خواهد بود» (همان: 120-119)
امّا این سخنان بههیچ وجه قانعکننده نیست. بحث از معدودی از استادان دانشگاه و بررسی آراء و افکار و آثارشان، بحث از «دانشگاه» نیست. چنین نامگذاری مثل این است که ما عملکرد برخی از مدیران برخی از وزارتخانهها را بررسی کنیم و سپس بگوییم قوّه مجریه را بررسی کردهایم! کنشگران دانشگاهی (آنهم بخشی از آنان) گوشهای از «نظام آموزش عالی» است.
https://www.ion.ir/news/512657/
👇👇👇
تاریخ بازنشر: 24 اسفند 1398
#روشنفکری_دینی
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
@Soroush_Philosopher
♦️ملاحظاتی درباره «ملاحظات» طباطبایی
✍️ حسن محدثی گیلوایی
(توضیح: این یادداشت قبل از ایراد سخنرانی در 18 آبان 1398 در روزنامهی ایران منتشر شده و ارجاع استاد ارجمند دکتر #عبدالکریم_سروش 👆احتمالاً به فایل سخنرانی بوده است.)
سیدجواد طباطبایی در کتاب #ملاحظات_درباره_دانشگاه در باب کسانی که با آنان مخالف است، کینهتوزانه و نفرتانگیز سخن گفته است. او هنوز به مرحلهای از رشد فکری و اخلاقی و شخصیتی نرسیده است که مخالفان فکری خود را به رسمیت بشناسد و محترمانه درباره آنان سخن بگوید. طباطبایی درباره آنان مینویسد: «نمیتوان انتظار داشت که جز یاوه چیزی بنویسند»
1. از من دعوت شد که در جلسه نقد کتاب «ملاحظات دربارة دانشگاه» آقای دکتر سیدجواد طباطبایی که قرار است هفته آینده (شنبه 18 آبان) در پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شود، شرکت کنم و سخن بگویم. چون نقد کتاب را دوست دارم و این کار را هم برای خود و هم برای دیگران مفید میدانم، این دعوت را پذیرفتم. اما بعد از اینکه کتاب را در دست گرفتم، دریافتم که قبلاً اغلب مطالب آن را خواندهام؛ زیرا این کتاب مجموعهای از نقدهای آقای طباطبایی به افراد مختلف است که در مجلات روشنفکری کشور منتشر شدهاند و من اغلبشان را جدا جدا در زمان انتشار این مجلات خواندهام. از این رو، از پذیرش دعوت برای شرکت در جلسه نقد این کتاب پشیمان شدهام و صرفاً برای رعایت وفای به عهد در آن شرکت خواهم کرد و سخن خواهم گفت.
2. نخست اینکه در این کتاب نیز مثل دیگر آثار طباطبایی خطاهای نگارشی کم نیست. قبلاً دو اثر او را از نظر نقد بلاغی و نگارشی مورد بررسی قرار دادهام و درباره آنها نوشتهام. در این اثر نیز موارد متعددی از اینگونه خطاهای نگارشی دیده میشود. از جمله عنوان کتاب نیز دارای اشکال است و تعبیر «ملاحظات دربارة دانشگاه» تعبیر مناسبی نیست و میبایست به «ملاحظاتی دربارة دانشگاه» تغییر کند؛ زیرا مطلق «ملاحظات» اینجا قابل کاربرد نیست بلکه چند یا چندین ملاحظه مدّنظر است و لذا میبایست از واژه «ملاحظاتی» استفاده کرد.
3. سیدجواد طباطبایی در این اثر نیز در باب کسانی که با آنان مخالف است، کینهتوزانه و نفرتانگیز سخن گفته است. او هنوز به مرحلهای از رشد فکری و اخلاقی و شخصیتی نرسیده است که مخالفان فکری خود را بهرسمیت بشناسد و محترمانه درباره آنان سخن بگوید. طباطبایی درباره آنان مینویسد: «نمیتوان انتظار داشت که جز یاوه چیزی بنویسند» (طباطبایی، 1398: 53)
4. اما این کتاب در واقع مجموعهای از مقالات در نقد برخی آثار برخی از دانشگاهیان و برخی از مترجمان ایرانی است؛ کسانی نظیر حجتالاسلام داوود فیرحی، دکتر حاتم قادری، دکتر کریم مجتهدی، مراد فرهادپور، دکتر تقی آزاد ارمکی و برخی دیگر.
5. روشن است که کتابی در نقد افکار و آثار برخی استادان دانشگاه و برخی مترجمان و اهل نظر ایرانی، آن هم به قلم سیدجواد طباطبایی، میتواند نکات آموزنده فراوانی داشته باشد. نقد آثار و افکار برخی دانشگاهیان و مترجمان مشارکت مهمی در مباحث علومانسانی کشور است. اما نقد آثار و افکار برخی دانشگاهیان و مترجمان و اهل نظر ایرانی، «[ملاحظاتی] دربارة دانشگاه» نیست، بلکه ملاحظاتی درباره برخی دانشگاهیان است.
6. توجیهی که در این اثرِ طباطبایی، برای این نوع نامگذاری میتوان یافت، این است:
«یکی از مهمترین ایرادهای دانشگاه ایرانی در صورت کنونی به استادان آن مربوط میشود. چند بخش از این دفتر را به تحلیل نوشتهها و ترجمههای این استادان اختصاص دادهام. در این بخش، با تفصیل بیشتری دربارة یکی از آنها بحث کردهام، اما بدیهی است که موضوع این بخش، و همة بخشهای دیگر، اگرچه یک فرد است، اما میتوان به جای او نامهای بسیاری را قرار داد. در واقع، بحث من به نظام آموزش عالی دهههای اخیر مربوط میشود، که به نظر من در بیراهه است و کارنامة آن بههیچ وجه قابل دفاع نیست. اگر روزی ارادهای برای اصلاح وجود داشته باشد، یکی از عاجلترین کارها بازآموزی خود استادهای دانشگاه خواهد بود» (همان: 120-119)
امّا این سخنان بههیچ وجه قانعکننده نیست. بحث از معدودی از استادان دانشگاه و بررسی آراء و افکار و آثارشان، بحث از «دانشگاه» نیست. چنین نامگذاری مثل این است که ما عملکرد برخی از مدیران برخی از وزارتخانهها را بررسی کنیم و سپس بگوییم قوّه مجریه را بررسی کردهایم! کنشگران دانشگاهی (آنهم بخشی از آنان) گوشهای از «نظام آموزش عالی» است.
https://www.ion.ir/news/512657/
👇👇👇
تاریخ بازنشر: 24 اسفند 1398
#روشنفکری_دینی
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
@Soroush_Philosopher
👍14👎6❤2
♦️روشنفکریی دینی پدیدهای محصول جهان مدرن: در بارهی احمد کسروی
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۴ خرداد ۱۴۰۲
منبع تصویر: کتاب آیین، احمد کسروی، چاپ اول، ۱۳۱۱
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۴ خرداد ۱۴۰۲
منبع تصویر: کتاب آیین، احمد کسروی، چاپ اول، ۱۳۱۱
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
👍5❤1
♦️روشنفکریی دینی پدیدهای محصول جهان مدرن: در بارهی احمد کسروی
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۴ خرداد ۱۴۰۲
👇👇👇
🔸منبع تصویر: کتاب آیین، احمد کسروی، چاپ اول، ۱۳۱۱
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۴ خرداد ۱۴۰۲
👇👇👇
🔸منبع تصویر: کتاب آیین، احمد کسروی، چاپ اول، ۱۳۱۱
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
👍5
♦️روشنفکریی دینی پدیدهای محصول جهان مدرن: در بارهی کسروی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۴ خرداد ۱۴۰۲
کسروی مثل مستشارالدوله و طالبوف جزو روشنفکران دینیی مهم است، در دورانی که هنوز دانشگاه پدید نیامده اما اندیشهی مدرن در میان نخبهگان رواج یافته و روزنامه و نشریات مختلف اندیشهی مدرن را رواج داده اند. روشنفکریی دینی بهعنوان یک پروسه با روشنفکریی دینی بهعنوان یک پروژه فرق دارد. ترویج و تبلیغ روشنفکریی دینی مثل یک پروژه است، اما پیداییی روشنفکریی دینی بخشی اجتنابناپذیر از پروسهی مدرن شدن جامعه بوده و من اینجا از دومی سخن میگویم.
در فرآیند مدرن شدن جوامع خواهی نخواهی روشنفکریی دینی پدید خواهد آمد. بهعبارت دیگر، در طیی این فرآیند کسانی پیدا میشوند که از یک سو به دین تعلق دارند و از سوی دیگر میخواهند بهنحو عقلانی به جهان بنگرند و حتا جهان اجتماعیشان را عقلانیسازی کنند. در نتیجه، عقلانیسازیی دین را نیز در پیش میگیرند. این نوع روشنفکران در اروپای قرن هجده و نوزده نیز حضوری جدی داشته اند و نقش مهمی ایفا میکنند. کسروی در ایران تا حد زیادی شبیه ولتر در فرانسه عمل میکند. ولتر نیز از دینی عقلانی دفاع میکرد.
کسروی بر آن است که قانون نمیتواند جای دین را بگیرد: ”اروپا مدعی است که جبران بیدینی را با قانون میتوان کرد و اینست که در اروپا قانونگزاری یکی از کارهای مهم دولتهاست. ما هم اقرار داریم که قانون برای جهان سودمند و دربایست است. ولی پوشیده نباید داشت که از قانون به تنهایی کاری پیش نمیرود” (کسروی، ۱۳۱۱: ۱۲؛ آیین).
او راه پیامبران را تبلیغ میکند: ”در آیین پیغمبران هر کسی هر چه پارسا و نیکوکارتر، گرامیتر و با ارجتر ... ولی در اروپاییگری چنانکه آشکار میبینیم مایه ارجمندی، خودآرایی و راه داشتن به بزمهای خوشگذرانی است” (همان: ۳۴).
وی علاوه بر اینکه بهخطا اروپا را آکنده از بیدینی تلقی میکند، اروپائیان را غرق در مادیگری و فساد اخلاقی میبیند! او میگویید: ”اروپاییگری چیست؟ پولاندوزی، خودآرایی، کامجویی و دیگر هیچ!” (همان: ۳۴).
اما دین در نزد کسروی چیست و چه مشخصات و کارکردهایی دارد؟ او در تعریف دین میگوید: ”دوباره میگوییم مایه آبادانی جهان دین است. گروهی که دشمنی با دین میکنند مگر بیخردانی باشند که نیک از بد باز نشناسند یا دیوانگانی که ویرانی جهان آرزو کنند. آنچه آدمیزاده را برگزیده آفریدگان ساخته دین است و کسانی که دین را کنار میگزارند همتای چهارپایان و دداناند، گو سر و تن پیراسته و جامههای زیبا در بر کنند” (همان: ۳۸).
اما مراد او از دین چیست؟ کسروی مثل اکثر دینداران، دینی آرمانی را که سراسر ذهنی است، به تصویر میکشد:
”اکنون بگوییم دین چیست؟ ما از دینی که آدمیان را از هم جدا کرده گروهی را بر دیگری برتری دهد بیزاریم. از دینی که مایه ستیزه و خونریزی باشد بیزاریم. ما آن را دین میگوییم که آدمیان همه با هم برادر و برابر باشند و کسی بر دیگری برتری نجوید. آن را میگوییم که هر کسی هر چه نیکوکارتر گرامیتر باشد و آرایش بیرون را ارج و بهایی نباشد. آن را میگوییم که آدمیان جلو آز را گرفته در داد و ستد پیشه خود پروای سود و زیان دیگران را بر خود فرض شمارد. آن را میگوییم که توانگران غم بیچیزای بخورند و بیچیزان با سختی ساخته طمع در مال توانگران نکنند. آن را میگوییم که آدمیان دزدی و دغلکاری را ننگ دانسته از دارایی که بدزدی و نادرستی گرد آوردهاند بخود نبالند. آن را میگوییم که آدمیان خود را برتر از چهارپایان دانسته جز از خوردن و خوابیدن و کام جستن، کارهای دیگری بر خود فرض شمارند و همچون ددان به آزار همدیگر برنخیزند” (همان: ۳۹-۳۸).
اکنون بعد از این تصویرسازیی آرمانی از دین، باید دید دین مد نظر کسروی چه مولفهها و عناصر سازندهای دارد:
”دین را اگر خانهای فرض کنیم، چهار دیوار آن، خدا را شناختن و بجاودانی روان و جهان ناپدیدار باور داشتن و راستی و درستی است و آرایش آن خانه نکوکاریست. ... اما دو پایه دیگر دین: راستی ... و درستی” (همان: ۳۹).
بدین ترتیب، از نظر کسروی دین چهار مولفهی اصلی دارد:
۱. باور به خدا
۲. باور به روان یا همان روح
۳. معاد
۴. اخلاق
او مینویسد: ”دیندار کسی است که خدا را شناخته و در کارهایش از یاد او بیگانه نباشد و بجاویدانی روان باور داشته بداند که آنچه در این جهان از نیک و بد کند، در آن جهان پاداش یا کیفر خواهد یافت و راستی و درستی را شیوه خود ساخته از دروغ و ناراستی اگرچه امیدوار سودی باشد بگریزد و آدمیان را از هر گوهر و هر خاک برادر دانسته نیکوکاری و دستگیری دریغ نسازد” (همان: ۴۰).
وقتی از کسروی بهعنوان یک روشنفکر دینی یاد میکنم، از چنین شخصیتی سخن میگویم نه از اسطورهای که اینجا و آنجا از او ساخته شده است.
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۴ خرداد ۱۴۰۲
کسروی مثل مستشارالدوله و طالبوف جزو روشنفکران دینیی مهم است، در دورانی که هنوز دانشگاه پدید نیامده اما اندیشهی مدرن در میان نخبهگان رواج یافته و روزنامه و نشریات مختلف اندیشهی مدرن را رواج داده اند. روشنفکریی دینی بهعنوان یک پروسه با روشنفکریی دینی بهعنوان یک پروژه فرق دارد. ترویج و تبلیغ روشنفکریی دینی مثل یک پروژه است، اما پیداییی روشنفکریی دینی بخشی اجتنابناپذیر از پروسهی مدرن شدن جامعه بوده و من اینجا از دومی سخن میگویم.
در فرآیند مدرن شدن جوامع خواهی نخواهی روشنفکریی دینی پدید خواهد آمد. بهعبارت دیگر، در طیی این فرآیند کسانی پیدا میشوند که از یک سو به دین تعلق دارند و از سوی دیگر میخواهند بهنحو عقلانی به جهان بنگرند و حتا جهان اجتماعیشان را عقلانیسازی کنند. در نتیجه، عقلانیسازیی دین را نیز در پیش میگیرند. این نوع روشنفکران در اروپای قرن هجده و نوزده نیز حضوری جدی داشته اند و نقش مهمی ایفا میکنند. کسروی در ایران تا حد زیادی شبیه ولتر در فرانسه عمل میکند. ولتر نیز از دینی عقلانی دفاع میکرد.
کسروی بر آن است که قانون نمیتواند جای دین را بگیرد: ”اروپا مدعی است که جبران بیدینی را با قانون میتوان کرد و اینست که در اروپا قانونگزاری یکی از کارهای مهم دولتهاست. ما هم اقرار داریم که قانون برای جهان سودمند و دربایست است. ولی پوشیده نباید داشت که از قانون به تنهایی کاری پیش نمیرود” (کسروی، ۱۳۱۱: ۱۲؛ آیین).
او راه پیامبران را تبلیغ میکند: ”در آیین پیغمبران هر کسی هر چه پارسا و نیکوکارتر، گرامیتر و با ارجتر ... ولی در اروپاییگری چنانکه آشکار میبینیم مایه ارجمندی، خودآرایی و راه داشتن به بزمهای خوشگذرانی است” (همان: ۳۴).
وی علاوه بر اینکه بهخطا اروپا را آکنده از بیدینی تلقی میکند، اروپائیان را غرق در مادیگری و فساد اخلاقی میبیند! او میگویید: ”اروپاییگری چیست؟ پولاندوزی، خودآرایی، کامجویی و دیگر هیچ!” (همان: ۳۴).
اما دین در نزد کسروی چیست و چه مشخصات و کارکردهایی دارد؟ او در تعریف دین میگوید: ”دوباره میگوییم مایه آبادانی جهان دین است. گروهی که دشمنی با دین میکنند مگر بیخردانی باشند که نیک از بد باز نشناسند یا دیوانگانی که ویرانی جهان آرزو کنند. آنچه آدمیزاده را برگزیده آفریدگان ساخته دین است و کسانی که دین را کنار میگزارند همتای چهارپایان و دداناند، گو سر و تن پیراسته و جامههای زیبا در بر کنند” (همان: ۳۸).
اما مراد او از دین چیست؟ کسروی مثل اکثر دینداران، دینی آرمانی را که سراسر ذهنی است، به تصویر میکشد:
”اکنون بگوییم دین چیست؟ ما از دینی که آدمیان را از هم جدا کرده گروهی را بر دیگری برتری دهد بیزاریم. از دینی که مایه ستیزه و خونریزی باشد بیزاریم. ما آن را دین میگوییم که آدمیان همه با هم برادر و برابر باشند و کسی بر دیگری برتری نجوید. آن را میگوییم که هر کسی هر چه نیکوکارتر گرامیتر باشد و آرایش بیرون را ارج و بهایی نباشد. آن را میگوییم که آدمیان جلو آز را گرفته در داد و ستد پیشه خود پروای سود و زیان دیگران را بر خود فرض شمارد. آن را میگوییم که توانگران غم بیچیزای بخورند و بیچیزان با سختی ساخته طمع در مال توانگران نکنند. آن را میگوییم که آدمیان دزدی و دغلکاری را ننگ دانسته از دارایی که بدزدی و نادرستی گرد آوردهاند بخود نبالند. آن را میگوییم که آدمیان خود را برتر از چهارپایان دانسته جز از خوردن و خوابیدن و کام جستن، کارهای دیگری بر خود فرض شمارند و همچون ددان به آزار همدیگر برنخیزند” (همان: ۳۹-۳۸).
اکنون بعد از این تصویرسازیی آرمانی از دین، باید دید دین مد نظر کسروی چه مولفهها و عناصر سازندهای دارد:
”دین را اگر خانهای فرض کنیم، چهار دیوار آن، خدا را شناختن و بجاودانی روان و جهان ناپدیدار باور داشتن و راستی و درستی است و آرایش آن خانه نکوکاریست. ... اما دو پایه دیگر دین: راستی ... و درستی” (همان: ۳۹).
بدین ترتیب، از نظر کسروی دین چهار مولفهی اصلی دارد:
۱. باور به خدا
۲. باور به روان یا همان روح
۳. معاد
۴. اخلاق
او مینویسد: ”دیندار کسی است که خدا را شناخته و در کارهایش از یاد او بیگانه نباشد و بجاویدانی روان باور داشته بداند که آنچه در این جهان از نیک و بد کند، در آن جهان پاداش یا کیفر خواهد یافت و راستی و درستی را شیوه خود ساخته از دروغ و ناراستی اگرچه امیدوار سودی باشد بگریزد و آدمیان را از هر گوهر و هر خاک برادر دانسته نیکوکاری و دستگیری دریغ نسازد” (همان: ۴۰).
وقتی از کسروی بهعنوان یک روشنفکر دینی یاد میکنم، از چنین شخصیتی سخن میگویم نه از اسطورهای که اینجا و آنجا از او ساخته شده است.
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
👍13
New Recording 6
✍ اردشیر منصوری
♦️روشنفکری دینی؛ انسجام مفهومی، کارکردها، مسالهها
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
♦️روشنفکری دینی؛ انسجام مفهومی، کارکردها، مسالهها
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
♦️[در بارهی احمد کسروی]
✍️ یوسف شیخی
۲۷ تیر ۱۴۰۲
سلام و درود وافر خدمت دکتر محدثی عزیز
از مطالب روشنگرانه شما بهره بردم. از آنجا که کسروی جزو نخستین متفکرانی بود که به مطالعه آثارش اهتمام ورزیدم ملاحظاتی در تکمیل مطالب ارزنده شما دارم که به عرض میرسانم.
به نظر می رسد میراث فکری کسروی را میتوان به سه بخش تقسیم نمود که نمایانگر سه شمایل متفاوت از وی هستند؛ ۱. سهم او در ارائه روایتی دقیق و منصفانه از تاریخ مشروطه در شمایل یک مورخ ملی گرا، ۲. نوشته های انتقادی او در مورد دین در شمایل یک روشنفکر خردگرا، ۳. تلاش های او در در زمینه پاکسازی زبان فارسی از زبان عربی در شمایل یک ادیب زبان شناس.
صحبت های شما بیشتر متوجه بخش دوم میراث مرحوم کسروی بود و تبیینی درست و به واقع از نسبت مرحوم شریعتی با مرحوم کسروی ارائه فرمودید، اما شخصیت و اندیشه کسروی سویه ها و زوایای دیگری نیز داشت که پرتوافشانی بر آنها می تواند مخاطب را در جهت ترسیم تصویر کاملتر و واقعیتری از وی یاری رساند.
کسروی نسبت به نسل روشنفکران پس از خود که تلاش میکردند با نصب العین قرار دادن سرنوشت تراژیک وی کمی محتاطانه تر عمل کنند، درواقع روشنفکری عملگرا، آوانگارد و پیشرو محسوب می شود و در عین حال شاید بتوان او را رادیکال ترین روشنفکر دینی ایران برشمرد، چرا که برخلاف برخی روشنفکران عافیت طلب صرفا به بحث تئوریک و تالیف کتاب اکتفا نکرد و با تاسیس روزنامه و حزب گامهایی عملی در مسیر تحقق باورهایش برداشت. نگارش کتابی به نام <ورجاوند بنیاد> به عنوان بنیاد پاکدینی و شاید جایگزینی برای متون مقدس در زبان فارسی و برگزاری جشن کتابسوزی و معدوم سازی نمادین بخشی از میراث فرهنگی ایرانیان از آثار خیام و سعدی و مولانا تا حافظ در کنار برخی کتاب های دینی و آثار صوفیانه جزو اقدامات هنجارشکنانه وی بود که در کنار حملات تندش به مذاهب و استوانه ها و قله های تفکر و ادب ایران به زعم خرافات زدایی، چهره ای ضدفرهنگی و متعصب و عنود از وی در نظرها ثبت نمود و حتی شهرت وی به عنوان یک مورخ منصف و ملی گرا را نیز تحت الشعاع خود قرار داد.
علیرغم ادعای خردورزی و علمیت، شیوه کسروی در نگارش کتاب هایش و استدلال هایی که در رد یک اعتقاد می آورد، فارغ از ارزشگذاری محتوایی، در وجه سلبی عموما در فضای جدلی سیر می کند و در وجه ایجابی گرفتار آرمانگرایی افراطی است. وی با گزینش یکی از بدترین باورمندان ممکن به عقیده ای که از نظر وی اشتباه است، به جدالی کلامی میپردازد، جدالی که طرف بازنده از ابتدا مشخص است.
قلم کسروی قلمی دردمند و دل نگران عقب ماندگی ایران و زنگارگرفتگی دین و مرثیه سرایی عقلانیت فراموش شده است، اما عاصی و عصبی است و مشحون از مغالطه و استدلال های سست بنیاد. در بخش اول کتاب <ورجاوند بنیاد> کسروی میکوشد با استناد به برهان نظم مادیگرایی را به چالش بکشد، غافل از اینکه این برهان یکی از سست ترین براهین اثبات خداست، چنانکه فقط دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی قرن هیجدهم میلادی ده اشکال بر برهان نظم وارد نموده است.
ایده ناب گرایی و رویای خلوص در هر زمینه ای از اساس امری خلاف واقعیت جاری جامعه است که بر مبنای تکثر نضج یافته است، لذا این رویا هیچگاه تعبیر نشده و به واقعیت نخواهد پیوست. ناب گرایی دینی، نژادی، ملی، زبانی را جز با سرکوب و خشونت و نادیده گرفتن خرده فرهنگ های بومی نمیتوان بر کرسی نشاند. ایده پالودن زبان فارسی از عربی نیز جزو همین افراط گرایی ها و عدم توجه به واقعیت سیال و زنده و ارگانیک زبان است. ناب گرایی امروزه در فرهنگستان زبان فارسی نیز به گونه ای پیش رفته است که با تغییر کتاب های درسی و تبدیل بسیاری از اصطلاحات تخصصی از انگلیسی به فارسی نهایتا رهاوردی جز بی سوادی برای نسل فردا نخواهد داشت و کمکی نیز به حفظ زبان فارسی نخواهد کرد.
هرچند افراطگرایی کسروی در تضاد با آرمان پاکدینی و خردگرایی وی بود، اما تردیدی نیست که ترور به هر شکلی و درباره هر فکر و عقیده ای محکوم است. مخالفان کسروی به جای نقد روشمند و علمی آثار وی که کمکی شایان به او و جریان روشنفکری مینمود، - جریانی که هنوز در گامهای آغازین خود بود - متاسفانه تنها به بازتولید خشونت دامن زدند. بدین گونه شمایل مورخ ملی گرا، قربانی ایده موهوم ناب گرایی دینی و زبانی شد و این رفت که قاطبه روشنفکران هرچند در مسیری که او آغاز نموده بود گام مینهادند، اما جز مواردی معدود، درباره وی همچون رازی مگو سکوت اختیار کردند.
با احترام
https://t.iss.one/joreah_journal/1796
#شیخی
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
✍️ یوسف شیخی
۲۷ تیر ۱۴۰۲
سلام و درود وافر خدمت دکتر محدثی عزیز
از مطالب روشنگرانه شما بهره بردم. از آنجا که کسروی جزو نخستین متفکرانی بود که به مطالعه آثارش اهتمام ورزیدم ملاحظاتی در تکمیل مطالب ارزنده شما دارم که به عرض میرسانم.
به نظر می رسد میراث فکری کسروی را میتوان به سه بخش تقسیم نمود که نمایانگر سه شمایل متفاوت از وی هستند؛ ۱. سهم او در ارائه روایتی دقیق و منصفانه از تاریخ مشروطه در شمایل یک مورخ ملی گرا، ۲. نوشته های انتقادی او در مورد دین در شمایل یک روشنفکر خردگرا، ۳. تلاش های او در در زمینه پاکسازی زبان فارسی از زبان عربی در شمایل یک ادیب زبان شناس.
صحبت های شما بیشتر متوجه بخش دوم میراث مرحوم کسروی بود و تبیینی درست و به واقع از نسبت مرحوم شریعتی با مرحوم کسروی ارائه فرمودید، اما شخصیت و اندیشه کسروی سویه ها و زوایای دیگری نیز داشت که پرتوافشانی بر آنها می تواند مخاطب را در جهت ترسیم تصویر کاملتر و واقعیتری از وی یاری رساند.
کسروی نسبت به نسل روشنفکران پس از خود که تلاش میکردند با نصب العین قرار دادن سرنوشت تراژیک وی کمی محتاطانه تر عمل کنند، درواقع روشنفکری عملگرا، آوانگارد و پیشرو محسوب می شود و در عین حال شاید بتوان او را رادیکال ترین روشنفکر دینی ایران برشمرد، چرا که برخلاف برخی روشنفکران عافیت طلب صرفا به بحث تئوریک و تالیف کتاب اکتفا نکرد و با تاسیس روزنامه و حزب گامهایی عملی در مسیر تحقق باورهایش برداشت. نگارش کتابی به نام <ورجاوند بنیاد> به عنوان بنیاد پاکدینی و شاید جایگزینی برای متون مقدس در زبان فارسی و برگزاری جشن کتابسوزی و معدوم سازی نمادین بخشی از میراث فرهنگی ایرانیان از آثار خیام و سعدی و مولانا تا حافظ در کنار برخی کتاب های دینی و آثار صوفیانه جزو اقدامات هنجارشکنانه وی بود که در کنار حملات تندش به مذاهب و استوانه ها و قله های تفکر و ادب ایران به زعم خرافات زدایی، چهره ای ضدفرهنگی و متعصب و عنود از وی در نظرها ثبت نمود و حتی شهرت وی به عنوان یک مورخ منصف و ملی گرا را نیز تحت الشعاع خود قرار داد.
علیرغم ادعای خردورزی و علمیت، شیوه کسروی در نگارش کتاب هایش و استدلال هایی که در رد یک اعتقاد می آورد، فارغ از ارزشگذاری محتوایی، در وجه سلبی عموما در فضای جدلی سیر می کند و در وجه ایجابی گرفتار آرمانگرایی افراطی است. وی با گزینش یکی از بدترین باورمندان ممکن به عقیده ای که از نظر وی اشتباه است، به جدالی کلامی میپردازد، جدالی که طرف بازنده از ابتدا مشخص است.
قلم کسروی قلمی دردمند و دل نگران عقب ماندگی ایران و زنگارگرفتگی دین و مرثیه سرایی عقلانیت فراموش شده است، اما عاصی و عصبی است و مشحون از مغالطه و استدلال های سست بنیاد. در بخش اول کتاب <ورجاوند بنیاد> کسروی میکوشد با استناد به برهان نظم مادیگرایی را به چالش بکشد، غافل از اینکه این برهان یکی از سست ترین براهین اثبات خداست، چنانکه فقط دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی قرن هیجدهم میلادی ده اشکال بر برهان نظم وارد نموده است.
ایده ناب گرایی و رویای خلوص در هر زمینه ای از اساس امری خلاف واقعیت جاری جامعه است که بر مبنای تکثر نضج یافته است، لذا این رویا هیچگاه تعبیر نشده و به واقعیت نخواهد پیوست. ناب گرایی دینی، نژادی، ملی، زبانی را جز با سرکوب و خشونت و نادیده گرفتن خرده فرهنگ های بومی نمیتوان بر کرسی نشاند. ایده پالودن زبان فارسی از عربی نیز جزو همین افراط گرایی ها و عدم توجه به واقعیت سیال و زنده و ارگانیک زبان است. ناب گرایی امروزه در فرهنگستان زبان فارسی نیز به گونه ای پیش رفته است که با تغییر کتاب های درسی و تبدیل بسیاری از اصطلاحات تخصصی از انگلیسی به فارسی نهایتا رهاوردی جز بی سوادی برای نسل فردا نخواهد داشت و کمکی نیز به حفظ زبان فارسی نخواهد کرد.
هرچند افراطگرایی کسروی در تضاد با آرمان پاکدینی و خردگرایی وی بود، اما تردیدی نیست که ترور به هر شکلی و درباره هر فکر و عقیده ای محکوم است. مخالفان کسروی به جای نقد روشمند و علمی آثار وی که کمکی شایان به او و جریان روشنفکری مینمود، - جریانی که هنوز در گامهای آغازین خود بود - متاسفانه تنها به بازتولید خشونت دامن زدند. بدین گونه شمایل مورخ ملی گرا، قربانی ایده موهوم ناب گرایی دینی و زبانی شد و این رفت که قاطبه روشنفکران هرچند در مسیری که او آغاز نموده بود گام مینهادند، اما جز مواردی معدود، درباره وی همچون رازی مگو سکوت اختیار کردند.
با احترام
https://t.iss.one/joreah_journal/1796
#شیخی
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
Telegram
جرعه
♦️حسن محدثی عنوان میکند که احمد کسروی روشنفکر دینی بود🔺
مشاهده در یوتیوب
@joreah_journal
www.instagram.com/joreah_journal
مشاهده در یوتیوب
@joreah_journal
www.instagram.com/joreah_journal
👍16👎3❤2💔1
♦️جناب دکتر سروش، تناقضگویی تا کی و کجا؟!
✍️محمود سرمدی
27تیرماه 1402
دکتر عبدالکریم سروش که در عالم علم و تحقیق، مشهور خاص و عام و در نظر اهل اندیشه از جایگاهی بلند و محترم برخوردار است، چند ده سال است که به عنوان یک روشنفکر دینی برجسته نامش بر سر زبانهاست. با وجود آنکه بنده در مسیر تحول فکر و اندیشه از این بزرگمرد تأثیرات بسیار گرفتهام و همواره وی را ستودهام، اما مدتی است که بیانات و سخنان ایشان علامت سؤال بزرگی در فکر و ذهن بنده و چه بسا دیگران، ایجاد کرده و لذا در چند سطر وی را نقد کلی میکنم:
# تناقص در بیانات ایشان پس از اعلام نظریۀ «رؤیاهای رسولانه/ قرآن کلام محمد».
به واقع چنین است که پس از اعلام این نظریه، تلقی جملگی مسلمانان اهل فکر و اندیشه اعم از سنتی و روشنفکر، چنین بود که دکتر سروش بنیان دین اسلام را از جا برکنده، چرا که وحی آسمانی قرآن را انکار کرده و آن را کلام محمد دانسته که در خواب و رؤیا بر ذهن و دل او مینشسته است. مثلاً بهاءالدین خرمشاهی در همان زمانِ برملا شدن این نظریه، مقالهای نوشت تحت عنوان: «یکی بر سر شاخ بُن میبُرید»! یعنی که آقای دکتر سروش با ابراز این نظریه، دست به خودکشی زده است! نیز روحانیان بنام قم تا حد تکفیر او پیش رفتند!
البته در سالهای اخیر دکتر سروش با برخی توجیهات و توضیحات تکمیلی سعی در تعدیل نظریهاش داشته تا از زبری و زمختی این نظریه در دیدگاه منتقدان خویش بکاهد؛ ولی اصل قضیه بر جای خود باقی است و در اندیشۀ دکتر سروش قرآن هنوز همان تألیف و کلام محمد است. خوب، اگر واقعاً قرآن کلام خدا نیست و کلام یک بشر است، چرا و به چه دلیل دکتر سروش در تمام سخنرانیهای مناسبتی دینی، هنوز از محمد پیامبر خدا و قرآن و تکالیفی چون نماز و روزه و دعا و رمضان و شب قدر و خوبی نماز جماعت و حج و... طوری سخن میگویند که انگار نه انگار قبلاً پنبۀ این کتاب و آسمانی بودن آیات و احکامش را حسابی زده و نسبتش با خدا را به کلی انکار کرده است! یعنی ایشان به واقع قصد دارد همگان را به دنبال عقاید و باورها دستورهای فقهی یک بشر امّی 1400 سال پیش - که خود کتابی بر اساس رؤیاهایش تألیف کرده و در آن مدعی شده که این کلامالله است، یعنی در حقیقت به خدا دروغ بسته است- بکشاند؟! به نظر حقیر این نوع سخنگفتن- آن هم از زبان شخصیت برجستهای چون دکتر سروش- مخاطبان را به بیابان سرگردانی اندیشه و باور و عمل کشانده و در میانۀ انبوهی از تناقضات رها میکند! لذا این شاگرد کوچک از ایشان تقاضا میکنم: آقای دکتر لطفاً سر ما بر یک بالین بگذارید!
🔸محدثی: ضمن سپاس از برادر ارجمند و سرور گرامیام آقای سرمدیی عزیز، گمان من این است که این موضوع نیازمند بحث و گفتوگویی جدی است و امیدوار ام مجالی برای گفتوگوی بیشتر فراهم شود. به نظر ام تاثیر کار دکتر سروش در اصلاح دینی بسیار جدی است.
#شیخی
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
✍️محمود سرمدی
27تیرماه 1402
دکتر عبدالکریم سروش که در عالم علم و تحقیق، مشهور خاص و عام و در نظر اهل اندیشه از جایگاهی بلند و محترم برخوردار است، چند ده سال است که به عنوان یک روشنفکر دینی برجسته نامش بر سر زبانهاست. با وجود آنکه بنده در مسیر تحول فکر و اندیشه از این بزرگمرد تأثیرات بسیار گرفتهام و همواره وی را ستودهام، اما مدتی است که بیانات و سخنان ایشان علامت سؤال بزرگی در فکر و ذهن بنده و چه بسا دیگران، ایجاد کرده و لذا در چند سطر وی را نقد کلی میکنم:
# تناقص در بیانات ایشان پس از اعلام نظریۀ «رؤیاهای رسولانه/ قرآن کلام محمد».
به واقع چنین است که پس از اعلام این نظریه، تلقی جملگی مسلمانان اهل فکر و اندیشه اعم از سنتی و روشنفکر، چنین بود که دکتر سروش بنیان دین اسلام را از جا برکنده، چرا که وحی آسمانی قرآن را انکار کرده و آن را کلام محمد دانسته که در خواب و رؤیا بر ذهن و دل او مینشسته است. مثلاً بهاءالدین خرمشاهی در همان زمانِ برملا شدن این نظریه، مقالهای نوشت تحت عنوان: «یکی بر سر شاخ بُن میبُرید»! یعنی که آقای دکتر سروش با ابراز این نظریه، دست به خودکشی زده است! نیز روحانیان بنام قم تا حد تکفیر او پیش رفتند!
البته در سالهای اخیر دکتر سروش با برخی توجیهات و توضیحات تکمیلی سعی در تعدیل نظریهاش داشته تا از زبری و زمختی این نظریه در دیدگاه منتقدان خویش بکاهد؛ ولی اصل قضیه بر جای خود باقی است و در اندیشۀ دکتر سروش قرآن هنوز همان تألیف و کلام محمد است. خوب، اگر واقعاً قرآن کلام خدا نیست و کلام یک بشر است، چرا و به چه دلیل دکتر سروش در تمام سخنرانیهای مناسبتی دینی، هنوز از محمد پیامبر خدا و قرآن و تکالیفی چون نماز و روزه و دعا و رمضان و شب قدر و خوبی نماز جماعت و حج و... طوری سخن میگویند که انگار نه انگار قبلاً پنبۀ این کتاب و آسمانی بودن آیات و احکامش را حسابی زده و نسبتش با خدا را به کلی انکار کرده است! یعنی ایشان به واقع قصد دارد همگان را به دنبال عقاید و باورها دستورهای فقهی یک بشر امّی 1400 سال پیش - که خود کتابی بر اساس رؤیاهایش تألیف کرده و در آن مدعی شده که این کلامالله است، یعنی در حقیقت به خدا دروغ بسته است- بکشاند؟! به نظر حقیر این نوع سخنگفتن- آن هم از زبان شخصیت برجستهای چون دکتر سروش- مخاطبان را به بیابان سرگردانی اندیشه و باور و عمل کشانده و در میانۀ انبوهی از تناقضات رها میکند! لذا این شاگرد کوچک از ایشان تقاضا میکنم: آقای دکتر لطفاً سر ما بر یک بالین بگذارید!
🔸محدثی: ضمن سپاس از برادر ارجمند و سرور گرامیام آقای سرمدیی عزیز، گمان من این است که این موضوع نیازمند بحث و گفتوگویی جدی است و امیدوار ام مجالی برای گفتوگوی بیشتر فراهم شود. به نظر ام تاثیر کار دکتر سروش در اصلاح دینی بسیار جدی است.
#شیخی
#کسروی
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
👍19❤3👎3
♦️کارکردهای اجتماعیی دین از نظرگاه احمد کسروی
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۸ آذر ۱۴۰۲
پیش از این نوشتم که سنت اسلامی-ایرانی چهار مرحلهی نهفتهگی، بیداری، انکشاف، و بیاعتبارشدهگی را طی کرده است. احمد کسروی از روشنفکران دورهی انکشاف سنت در ایران است. او یک روشنفکر دینی است. عبدالرحیم طالبوف و مستشارالدوله از روشنفکران دینیی دورهی بیداریی سنت بوده اند.
این روشنفکران دینی، پیشگام نسلهای بعدیی روشنفکران دینی در ایران بوده اند. نمایندهی نسل بعد از کسروی، علیی شریعتی است و نمایندهی نسل بعد از شریعتی، عبدالکریم سروش است. دو نفر اخیر تجربهی احمد کسروی را در پیش چشم داشتند. کسروی قربانیی نقد رادیکال اش به تشیع شد. شریعتی از تجربهی او بهره گرفت و برای نقد تشیع، دو تشیع برساخت نمود: علوی و صفوی. شریعتی هم تکفیر شد و هزینههای زیادی داد. سروش نیز تجربهی هر دو را در پیش چشم داشت و به این نتیجه رسید که خواب خفتهگان را نباید آشفته کرد و به جای نقد میراث شیعی بر حوزهی معرفتشناسیی دینی تمرکز نمود و هرگز بهنحو همهجانبه به نقد تشیع نپرداخت.
اما اغلب کسانی که با نقدهای احمد کسروی به تشیع و دیگر مذاهب و فرقهها آشنا هستند یا در این باره چیزی شنیده یا خوانده اند، گمان میکنند کسروی از دین عبور کرده است. اما کسروی از مدافعان سرسخت دین است و پروژهی فکریی او نفی دین نیست بلکه اصلاح دین است. اندیشهی پاکدینیی او بخشی از اصلاحگریی فرهنگیی او است. او میخواست تمام میراث ما اصلاح گردد.
کسروی اندیشهی متفکران غربی را در نقد رادیکال دین و نفی دین اندیشهای زهرآگین میداند و بر آن است که زندهگیی آدمی بدون دین، بهدور از نظم و قانون و آکنده از تضاد خواهد بود و آسایش از زندهگیی آدمیان خواهد گریخت و وجود دین برای زندهگیی اجتماعی ضروری است: "جهان را پیش از هر چیز دین دربایست است و آسایش جهانیان جز بدستیاری دین از دشوارترین کارهاست" (کسروی، ۱۳۱۱: ۱۱).
نگاه کسروی به مناسبات اجتماعی سلطهمحورانه است. آدمیان همواره در کشاکش با طبیعت و با یکدیگر هستند و بر هم اعمال قدرت میکنند. جهان اجتماعی جهان تضادها است. برای مهار این تضادها نیاز به قانون داریم و قانون را دین در اختیار مینهد.
نگاه او به انسان نیز بسیار منفی است. از نظر کسروی انسان دیوانهای است نیازمند زنجیر:
"آدمی آن دیوانهایست که تا زنجیر بگردن دارد خردمند و هوشیار است و چون زنجیر بگسست، دیوانگی از سر میگیرد و هیچ نیرویی جلوی آسیب و گزند او را نمیگیرد" (همان: ۱۱).
کسروی در کتاب آیین دستکم چهار کارکرد مهم و تعیینکننده برای دین برمیشمرد:
۱. دین بهمثابه "قانونگذار": دین قوانینی در اختیار آدمی مینهد تا تضادهای اجتماعی به نظم بدل گردد و دیوانگیاش مهار شود (همان: ۱۰).
۲. دین بهمثابه تضمینکننده و حافظ قانون (دین همچون "شحنه"): دین در جهت تداوم و پاسداری و ضمانت اجتماعیی قانون نقش ایفا میکند.
۳. دین بهمنزلهی تامینکنندهی نظارت درونی (دین همچون "مربی"): دین همچون ترمزی درونی عمل میکند. آدمیان با درونی کردن آنچه دین عرضه میکند، واجد نظارتی درونی میشوند و از درون کنترل میگردند.
۴. دین بهمنزلهی تامینکنندهی نظارت اجتماعیی غیر رسمی (دین همچون "قاضی"): آدمیان دیندار بر خوب و بد رفتارهای هم نظارت دارند و کنشهای نیکو را تایید و کنشهای ناپسند را تقبیح میکنند.
بر مبنای این اندیشهها است که کسروی به متفکران غربیی ناقد دین شدیدا حمله میکند:
"در این جنبش دو سه قرنی اروپا کسانی هم به بنام فیلسوفان آزاد اندیشه شناخته شدهاند. بخوانید نوشتههای آنان را و ببینید چه سخنان زهرناک و بیهوده از زبان قلم بیرون ریختهاند! سخنانی که بنیادی جز کجاندیشی ندارد ولی برای بیزاری مردم از دین دستاویزی نیکوست!" (همان: ۱۲).
از نظر کسروی "مایه نیکی جهان و یگانه آرزوی جهانیان آسایش و خورسندی است" و پیامبران برای همین برخاسته اند (همان: ۵).
#دین
#سنت
#احمد_کسروی
#کارکردهای_دین
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۸ آذر ۱۴۰۲
پیش از این نوشتم که سنت اسلامی-ایرانی چهار مرحلهی نهفتهگی، بیداری، انکشاف، و بیاعتبارشدهگی را طی کرده است. احمد کسروی از روشنفکران دورهی انکشاف سنت در ایران است. او یک روشنفکر دینی است. عبدالرحیم طالبوف و مستشارالدوله از روشنفکران دینیی دورهی بیداریی سنت بوده اند.
این روشنفکران دینی، پیشگام نسلهای بعدیی روشنفکران دینی در ایران بوده اند. نمایندهی نسل بعد از کسروی، علیی شریعتی است و نمایندهی نسل بعد از شریعتی، عبدالکریم سروش است. دو نفر اخیر تجربهی احمد کسروی را در پیش چشم داشتند. کسروی قربانیی نقد رادیکال اش به تشیع شد. شریعتی از تجربهی او بهره گرفت و برای نقد تشیع، دو تشیع برساخت نمود: علوی و صفوی. شریعتی هم تکفیر شد و هزینههای زیادی داد. سروش نیز تجربهی هر دو را در پیش چشم داشت و به این نتیجه رسید که خواب خفتهگان را نباید آشفته کرد و به جای نقد میراث شیعی بر حوزهی معرفتشناسیی دینی تمرکز نمود و هرگز بهنحو همهجانبه به نقد تشیع نپرداخت.
اما اغلب کسانی که با نقدهای احمد کسروی به تشیع و دیگر مذاهب و فرقهها آشنا هستند یا در این باره چیزی شنیده یا خوانده اند، گمان میکنند کسروی از دین عبور کرده است. اما کسروی از مدافعان سرسخت دین است و پروژهی فکریی او نفی دین نیست بلکه اصلاح دین است. اندیشهی پاکدینیی او بخشی از اصلاحگریی فرهنگیی او است. او میخواست تمام میراث ما اصلاح گردد.
کسروی اندیشهی متفکران غربی را در نقد رادیکال دین و نفی دین اندیشهای زهرآگین میداند و بر آن است که زندهگیی آدمی بدون دین، بهدور از نظم و قانون و آکنده از تضاد خواهد بود و آسایش از زندهگیی آدمیان خواهد گریخت و وجود دین برای زندهگیی اجتماعی ضروری است: "جهان را پیش از هر چیز دین دربایست است و آسایش جهانیان جز بدستیاری دین از دشوارترین کارهاست" (کسروی، ۱۳۱۱: ۱۱).
نگاه کسروی به مناسبات اجتماعی سلطهمحورانه است. آدمیان همواره در کشاکش با طبیعت و با یکدیگر هستند و بر هم اعمال قدرت میکنند. جهان اجتماعی جهان تضادها است. برای مهار این تضادها نیاز به قانون داریم و قانون را دین در اختیار مینهد.
نگاه او به انسان نیز بسیار منفی است. از نظر کسروی انسان دیوانهای است نیازمند زنجیر:
"آدمی آن دیوانهایست که تا زنجیر بگردن دارد خردمند و هوشیار است و چون زنجیر بگسست، دیوانگی از سر میگیرد و هیچ نیرویی جلوی آسیب و گزند او را نمیگیرد" (همان: ۱۱).
کسروی در کتاب آیین دستکم چهار کارکرد مهم و تعیینکننده برای دین برمیشمرد:
۱. دین بهمثابه "قانونگذار": دین قوانینی در اختیار آدمی مینهد تا تضادهای اجتماعی به نظم بدل گردد و دیوانگیاش مهار شود (همان: ۱۰).
۲. دین بهمثابه تضمینکننده و حافظ قانون (دین همچون "شحنه"): دین در جهت تداوم و پاسداری و ضمانت اجتماعیی قانون نقش ایفا میکند.
۳. دین بهمنزلهی تامینکنندهی نظارت درونی (دین همچون "مربی"): دین همچون ترمزی درونی عمل میکند. آدمیان با درونی کردن آنچه دین عرضه میکند، واجد نظارتی درونی میشوند و از درون کنترل میگردند.
۴. دین بهمنزلهی تامینکنندهی نظارت اجتماعیی غیر رسمی (دین همچون "قاضی"): آدمیان دیندار بر خوب و بد رفتارهای هم نظارت دارند و کنشهای نیکو را تایید و کنشهای ناپسند را تقبیح میکنند.
بر مبنای این اندیشهها است که کسروی به متفکران غربیی ناقد دین شدیدا حمله میکند:
"در این جنبش دو سه قرنی اروپا کسانی هم به بنام فیلسوفان آزاد اندیشه شناخته شدهاند. بخوانید نوشتههای آنان را و ببینید چه سخنان زهرناک و بیهوده از زبان قلم بیرون ریختهاند! سخنانی که بنیادی جز کجاندیشی ندارد ولی برای بیزاری مردم از دین دستاویزی نیکوست!" (همان: ۱۲).
از نظر کسروی "مایه نیکی جهان و یگانه آرزوی جهانیان آسایش و خورسندی است" و پیامبران برای همین برخاسته اند (همان: ۵).
#دین
#سنت
#احمد_کسروی
#کارکردهای_دین
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
👍7❤4👌2
♦️در بارهی دکتر سیدجواد طباطبایی و برخی دیگر: سخنان آقای مهدی خلجی
https://youtu.be/xVpxe14wFL4?si=4R3KGeP3lUqYpr6d
از اینجا میتوان شنید.
#مهدی_خلجی
#روشنفکری_دینی
#عبدالکریم_سروش
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
https://youtu.be/xVpxe14wFL4?si=4R3KGeP3lUqYpr6d
از اینجا میتوان شنید.
#مهدی_خلجی
#روشنفکری_دینی
#عبدالکریم_سروش
#سیدجواد_طباطبایی
@NewHasanMohaddesi
YouTube
خطاب به عماد باقی: محمد قوچانی و مرگ جواد طباطبائی
دربارهی کنترل روشنفکران و فعالان مدنی/سیاسی از سوی دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی
کلابهاوس آرنت خوانی ۱۰ آوریل ۲۰۲۵
#خامنه_ای #خامنهای #آیت_الله_خمینی #خمینی #مجتبی_خامنه_ای #قاسم_سلیمانی #سلیمانی #رهبر_انقلاب #رهبر_ایران #ولی_فقیه #ولایت_فقیه #روحانیت…
کلابهاوس آرنت خوانی ۱۰ آوریل ۲۰۲۵
#خامنه_ای #خامنهای #آیت_الله_خمینی #خمینی #مجتبی_خامنه_ای #قاسم_سلیمانی #سلیمانی #رهبر_انقلاب #رهبر_ایران #ولی_فقیه #ولایت_فقیه #روحانیت…
👍4❤3🤣1
♦️در ستایش دکتر عبدالکریم سروش: نفرت میتواند بسیار مخرب باشد!
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ فروردین ۱۴۰۴
آقای دکتر مجید محمدی، بزرگترین متفکر و بزرگترین نظریهپرداز معاصر کشورمان را "روضهخوان" خوانده اند! مایهی شگفتی است! نفرت میتواند بسیار مخرب باشد.
میتوانیم به افکار و اندیشههای دکتر سروش نقد داشته باشیم. اما از نظر من در تاریخ معاصرمان متفکری بزرگتر و تاثیرگذارتر از دکتر عبدالکریم سروش نداریم. او بزرگترین نظریهپرداز ایرانی در قرن اخیر است.
قبلا هم گفته ام که در میان متفکران ایرانی، چهار متفکر داریم که نقش معلمان عمومی را برای نسلهای مختلف ایرانی ایفا کرده اند و نسلهای گوناگون ایرانی از نظر دانشاندوزی و معرفتآموزی، مدیون این چهار تن هستند:
احمد کسروی، علیی شریعتی، عبدالکریم سروش، و مصطفی ملکیان.
جالب توجه است که هر چهار نفرشان جزو "روشنفکران دینی" بوده اند؛ الا استاد ملکیان که در دوران متاخر زندهگیشان از جرگهی "روشنفکریی دینی" خارج شده اند.
بسیاری از ما از طریق خواندن آثار این چهار تن با مفاهیم و نظریههای مختلف آشنا شده ایم. ما در عین نقادی، وظیفه داریم قدر این بزرگان را بشناسیم.
دکتر عبدالکریم سروش از برجستهترین متفکران معاصر ایرانی است. او نظریهپردازی بزرگ در قلمروی اندیشهی دینی و دینشناسی است.
ما جامعهشناسیخواندهها بهنحو دیگری نیز مدیون تلاشهای فکریی دکتر سروش هستیم؛ بهخاطر کتابها و مقالاتی که ایشان در حوزهی فلسفهی علوم اجتماعی نوشته و ترجمه کرده اند. من در حال آموختن، شخصا بارها اندیشههای ایشان را خوب یا بد نقد کرده ام. اما انکار بزرگیی او همچون انکار آفتاب در روز روشن است.
🔻برخی آثار دکتر سروش در حوزهی علوم اجتماعی👇
- درسهایی در فلسفهی علمالاجتماع
- فلسفهی علوم اجتماعی (ترجمه) / نوشتهی آلن راین
- تبیین در علوم اجتماعی (ترجمه) / نوشتهی دانیل لیتل
- مقالهی علت و دلیل در علوم اجتماعی
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۸ فروردین ۱۴۰۴
آقای دکتر مجید محمدی، بزرگترین متفکر و بزرگترین نظریهپرداز معاصر کشورمان را "روضهخوان" خوانده اند! مایهی شگفتی است! نفرت میتواند بسیار مخرب باشد.
میتوانیم به افکار و اندیشههای دکتر سروش نقد داشته باشیم. اما از نظر من در تاریخ معاصرمان متفکری بزرگتر و تاثیرگذارتر از دکتر عبدالکریم سروش نداریم. او بزرگترین نظریهپرداز ایرانی در قرن اخیر است.
قبلا هم گفته ام که در میان متفکران ایرانی، چهار متفکر داریم که نقش معلمان عمومی را برای نسلهای مختلف ایرانی ایفا کرده اند و نسلهای گوناگون ایرانی از نظر دانشاندوزی و معرفتآموزی، مدیون این چهار تن هستند:
احمد کسروی، علیی شریعتی، عبدالکریم سروش، و مصطفی ملکیان.
جالب توجه است که هر چهار نفرشان جزو "روشنفکران دینی" بوده اند؛ الا استاد ملکیان که در دوران متاخر زندهگیشان از جرگهی "روشنفکریی دینی" خارج شده اند.
بسیاری از ما از طریق خواندن آثار این چهار تن با مفاهیم و نظریههای مختلف آشنا شده ایم. ما در عین نقادی، وظیفه داریم قدر این بزرگان را بشناسیم.
دکتر عبدالکریم سروش از برجستهترین متفکران معاصر ایرانی است. او نظریهپردازی بزرگ در قلمروی اندیشهی دینی و دینشناسی است.
ما جامعهشناسیخواندهها بهنحو دیگری نیز مدیون تلاشهای فکریی دکتر سروش هستیم؛ بهخاطر کتابها و مقالاتی که ایشان در حوزهی فلسفهی علوم اجتماعی نوشته و ترجمه کرده اند. من در حال آموختن، شخصا بارها اندیشههای ایشان را خوب یا بد نقد کرده ام. اما انکار بزرگیی او همچون انکار آفتاب در روز روشن است.
🔻برخی آثار دکتر سروش در حوزهی علوم اجتماعی👇
- درسهایی در فلسفهی علمالاجتماع
- فلسفهی علوم اجتماعی (ترجمه) / نوشتهی آلن راین
- تبیین در علوم اجتماعی (ترجمه) / نوشتهی دانیل لیتل
- مقالهی علت و دلیل در علوم اجتماعی
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
❤25👍14👎7
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️دربارهی اهمیت مهندس مهدی بازرگان👇👇👇
*♦️در ستایش دکتر عبدالکریم سروش: نفرت میتواند بسیار مخرب باشد!*
✍*حسن محدثی*
۲۸ فروردین ۱۴۰۴
آقای دکتر مجید محمدی، بزرگترین متفکر و بزرگترین نظریهپرداز معاصر کشورمان را "روضهخوان" خواندهاند! مایۀ شگفتی است! نفرت میتواند بسیار مخرب باشد!
میتوانیم به افکار و اندیشههای دکتر سروش نقد داشته باشیم. اما از نظر من در تاریخ معاصرمان متفکری بزرگتر و تاثیرگذارتر از دکتر عبدالکریم سروش نداریم. او بزرگترین نظریهپرداز ایرانی در قرن اخیر است.
قبلا هم گفتهام که در میان متفکران ایرانی، چهار متفکر داریم که نقش معلمان عمومی را برای نسلهای مختلف ایرانی ایفا کردهاند و نسلهای گوناگون ایرانی از نظر دانشاندوزی و معرفتآموزی، مدیون این چهار تن هستند: *احمد کسروی، علی شریعتی، عبدالکریم سروش، و مصطفی ملکیان.*
دکتر عبدالکریم سروش از برجستهترین متفکران معاصر ایرانی است. او نظریهپردازی بزرگ در قلمروی اندیشۀ دینی و دینشناسی است.
ما جامعهشناسیخواندهها بهنحو دیگری نیز مدیون تلاشهای فکری دکتر سروش هستیم؛ بهخاطر کتابها و مقالاتی که ایشان در حوزۀ فلسفه علوم اجتماعی نوشته و ترجمه کردهاند. من شخصا بارها اندیشههای ایشان را خوب یا بد نقد کردهام. اما انکار بزرگی او همچون انکار آفتاب در روز روشن است.
#مجید_محمدی
#عبدالکریم_سروش
@NewHasanMohaddesi
🔻🔻🔻
جناب دکتر محدثی عزیز
در خصوص این مطلب شما نقد و نظری مختصر تقدیم دارم.
در اینکه مجید محمدی روزنامهنگار ایرانی مقیم خارج و مولف کتابهایی چند، در حدی نیست که دکتر سروش را دستکم بگیرد، با نظر استاد محدثی موافقم.
ولی سخن دکتر محدثی گیلوایی در مورد "چهار متفکر در نقش معلمان عمومی" در جامعه ایرانی جامع نیست. درون مایههای اصلی فکر دکتر علی شریعتی و دکتر عبدالکریم سروش از مهندس مهدی بازرگان است.
مهندس بازرگان پیشگام نواندیشی دینی پس از مشروطیت و مبدع و مروج نظریه دموکراسی در بستر آموزههای دینی در ایران است که بعدها دیگران این اندیشهها را بسط دادند.
بازرگان مستقیما بر اندیشههای شریعتی و سروش تاثیرگذار بود که هر دو بزرگوار به کرات بر این امر اذعان کردهاند ولی در خصوص تاثیرپذیری احتمالی استاد ملکیان بنده مطالعهای در این باب ندارم.
با تشکر
✍علی ملکپور
۲۸ فروردین ۱۴۰۴
🔸محدثی: سلام و سپاس فراوان از دکتر ملکپور عزیز! ممنون ام از توجه شما! به نظر من مهندس مهدیی بازرگان بههیچ وجه در سطحی نیست که بتوان او را متفکر مهمی بهحساب آورد؛ چه برسد به اینکه بخواهیم او را با این چهار متفکر برجسته از نظر اهمیت و تاثیرگذاری قابل مقایسه بدانیم. ارزیابیمان در این مورد متفاوت است.
#علی_ملکپور
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
♦️دربارهی اهمیت مهندس مهدی بازرگان👇👇👇
*♦️در ستایش دکتر عبدالکریم سروش: نفرت میتواند بسیار مخرب باشد!*
✍*حسن محدثی*
۲۸ فروردین ۱۴۰۴
آقای دکتر مجید محمدی، بزرگترین متفکر و بزرگترین نظریهپرداز معاصر کشورمان را "روضهخوان" خواندهاند! مایۀ شگفتی است! نفرت میتواند بسیار مخرب باشد!
میتوانیم به افکار و اندیشههای دکتر سروش نقد داشته باشیم. اما از نظر من در تاریخ معاصرمان متفکری بزرگتر و تاثیرگذارتر از دکتر عبدالکریم سروش نداریم. او بزرگترین نظریهپرداز ایرانی در قرن اخیر است.
قبلا هم گفتهام که در میان متفکران ایرانی، چهار متفکر داریم که نقش معلمان عمومی را برای نسلهای مختلف ایرانی ایفا کردهاند و نسلهای گوناگون ایرانی از نظر دانشاندوزی و معرفتآموزی، مدیون این چهار تن هستند: *احمد کسروی، علی شریعتی، عبدالکریم سروش، و مصطفی ملکیان.*
دکتر عبدالکریم سروش از برجستهترین متفکران معاصر ایرانی است. او نظریهپردازی بزرگ در قلمروی اندیشۀ دینی و دینشناسی است.
ما جامعهشناسیخواندهها بهنحو دیگری نیز مدیون تلاشهای فکری دکتر سروش هستیم؛ بهخاطر کتابها و مقالاتی که ایشان در حوزۀ فلسفه علوم اجتماعی نوشته و ترجمه کردهاند. من شخصا بارها اندیشههای ایشان را خوب یا بد نقد کردهام. اما انکار بزرگی او همچون انکار آفتاب در روز روشن است.
#مجید_محمدی
#عبدالکریم_سروش
@NewHasanMohaddesi
🔻🔻🔻
جناب دکتر محدثی عزیز
در خصوص این مطلب شما نقد و نظری مختصر تقدیم دارم.
در اینکه مجید محمدی روزنامهنگار ایرانی مقیم خارج و مولف کتابهایی چند، در حدی نیست که دکتر سروش را دستکم بگیرد، با نظر استاد محدثی موافقم.
ولی سخن دکتر محدثی گیلوایی در مورد "چهار متفکر در نقش معلمان عمومی" در جامعه ایرانی جامع نیست. درون مایههای اصلی فکر دکتر علی شریعتی و دکتر عبدالکریم سروش از مهندس مهدی بازرگان است.
مهندس بازرگان پیشگام نواندیشی دینی پس از مشروطیت و مبدع و مروج نظریه دموکراسی در بستر آموزههای دینی در ایران است که بعدها دیگران این اندیشهها را بسط دادند.
بازرگان مستقیما بر اندیشههای شریعتی و سروش تاثیرگذار بود که هر دو بزرگوار به کرات بر این امر اذعان کردهاند ولی در خصوص تاثیرپذیری احتمالی استاد ملکیان بنده مطالعهای در این باب ندارم.
با تشکر
✍علی ملکپور
۲۸ فروردین ۱۴۰۴
🔸محدثی: سلام و سپاس فراوان از دکتر ملکپور عزیز! ممنون ام از توجه شما! به نظر من مهندس مهدیی بازرگان بههیچ وجه در سطحی نیست که بتوان او را متفکر مهمی بهحساب آورد؛ چه برسد به اینکه بخواهیم او را با این چهار متفکر برجسته از نظر اهمیت و تاثیرگذاری قابل مقایسه بدانیم. ارزیابیمان در این مورد متفاوت است.
#علی_ملکپور
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
👍11👎4❤2🤣1
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️بازرگان و جامعهشناسی ایرانی
✍دکتر سیدعبدالمجید الهامی
۲۹ فروردین ۱۴۰۴
سخن دکتر محدثی عزیز در رابطه با جامعه شناسی وچهار اندیشمندی که در این حوزه موثر بودند بیان شد، با احترام کامل به نظر ایشان که از دیدگاه وی ابراز گردید، که با باورهای وی همخوانی دارد. باید عنوان نمایم اگر رشته جامعه شناسی به این مرحله از رشد رسید با عنایت و استعانت از اندیشه های مهندس بازرگان بوده است.
این نوشتار تعرضی به هیچ دیدگاهی در این رابطه ندارد اما باور دارد که باید نقش مهندس بازرگان را مورد نظر قرار داد. به همین منظور عرض می شود، لطف جامعه شناسی و جامعه شناس از منظر بنده در این امر نهفته است که بتواند گلوگاه های یک جامعه عقب مانده جهان سومی را به بهترین وجه ممکن آنالیز نماید. یکی از این روشها شناخت روحیه وخصلت های انسانهای آن جامعه و مملکت است. همچنین یکی از مصادیق این شناخت که سر به تاریخ می ساید این است که ریشه عدم موفقیت تحول ساختاری در جامعه را کشف نماید.
یکی از بهترین کسانی که توانست این موضوع را روشن کند. مهندس بازرگان، که به بهترین وجه به این خصلت ها پرداخت و خود تبدیل به معلم خیلی از اندیشمندان ایرانی در حوزه جامعه شناسی گردید. در همین راستا با توجه به این موضوع مهندس بازرگان درباره روح ایرانی و خصوصیت آن می نویسند: بردباری و پوست کلفتی که آن را تحمل منفعلانه می نامد. شلختگی که لاابالگری بدون نظم و دقت واینکه کار امروز را به فردا وا نهادن. وارهائی، سپردن امور به عوامل متافیزیکی و جوی ونگاه به آسمان وطلب مال وکمک از عنصری که در دنیا نیست و از او خواهان مدد یا به عبارتی پارتی بازی است.
نوسانهای زندگی، بروز حوادث شدید زندگی، قحطی، امراض، بلایایی طبیعی که منجر به توسل به پیر، پیغمبر و حادث شدن گشاد بازی وقناعت پیشگی می شود. زمین گیری، وابستگی شدید به زمین ونبود الترناتیو دیگر در زندگی اقتصادی و اجتماعی که منجر به قبول هر مشقت وخفتی می شود، بعبارتی حاضر است برای حفظ وضع موجود تن به هر خفتی بدهد.
تک زیستی اتکای به خود قوم وخویش و فرقه، نیازی به رجوع به مردم را نمی بیند و از همزیستی با دیگر مردم فراری است، در نتیجه اجتماع را از بین برده، این امر به عدم اتحاد وهمبستگی اجتماعی منجر می شود. این موارد با دیگر موارد تکمیل شده تا روح مسلط بر ایرانیان را مشخص می کند.
سازگاری که از ترکیب تاثیرهای مستقیم، برد باری، نوسانهای زندگی و زمین گیری متآثراست، این خصلت کلی وعمیق ایرانی را ساخته که تن به هر نکبتی می دهد. چهار راه تاریخ تمدن بودن و در مسیر تجارت و تهاجم دیگران بودن به خصلت سازگاری کمک کرده است. سر بقای ایران را هم همین می دانند. مهندس عنوان می کند این سر بقا پفیوزی ما است. وقتی بنا شد ملتی در مقابل تهاجم مقاومت نکند وتبدیل به قوم مهاجم شود.
وقتی در هر زمانی به رنگ تازه وارد درآمدن و بهر کس خدمت کردن از اصول ما محسوب شود ملت منفعل ومغلوب هر تمدنی می شویم.
التهایم می نویسد، قالب روحی هیچ ملتی را ساخته وپرداخته در گهواره نمی گذارند. برای تحصیل آن باید تلاش وسعی وافر نمود وجان داد. مهندس اضافه می کند ما اهل نبرد وکوشش برای رقابت وجهد با دیگران و اهل جنگیدن با دیگر ملتها و فرهنگ آنها نیستیم تقلید وسازگاری را ترجیح می دهیم. بنابرین قالب روحی مستقل نداریم.
روح مذهبی وارهایی و انصراف از مسئولیت وانتظار و رو به قضا وتقدیر شدن ربط اساسی با روح مذهبی وصوفی مسلکی دارد. نوسانهای زندگی هم به این امر کمک رسان است. تاریخ ایران هیچگاه خالی از روح دینداری نبوده و اسلام که از فرهنگ دنیای عرب برآمده بود را دو دستی به آغوش کشید.
اما این روح ثابت وهمیشگی نبوده بلکه در متون ادبی، ما در کنار دین داری از بزم و نرده عشق باختن، می وشراب سخن گفتن بوفور شاهد هستیم. تجمیع دین داری و دنیاداری که روح کاسب کاری را تولید کرده از نبوغ ایرانیان است. مهندس اضافه می کند که ایران اسلام را پذیرفت وتشیع را که اصولاً چیزی جز مغز ومقصد اسلام نیست پرورش داد ولی در زمینه نژادی و روحی خودش، رو به خدا ودینی آورد که برای پناهندگی ونجات روز معصیت باشد، عبادتش یکنوع استخدام و استفاده شخصی حساب شود اما دست او را برای عیش ونوش در روزهای خوش وتعدی و تملک در مواقع زورمندی باز بگذارد.
بعبارتی علی را می سازد تا او و فرزندانش جایگاه خدا را بگیرند. ائمه و امامزده درست می کند تا شفیع او در روز حساب شود بارگاه عبادت می سازد تا بتکده ومعابد باستان را تداعی کند ومردم را تخدیر آن کند تا وحدانیت خدا وتلاش برای کمال و روزی را از یاد ببرند و در غیاب وحدانیت به هر موجود زورگویی زمینی متوسل وملجا، شود.
ادامه دارد.👇👇👇
#علی_ملکپور
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
♦️بازرگان و جامعهشناسی ایرانی
✍دکتر سیدعبدالمجید الهامی
۲۹ فروردین ۱۴۰۴
سخن دکتر محدثی عزیز در رابطه با جامعه شناسی وچهار اندیشمندی که در این حوزه موثر بودند بیان شد، با احترام کامل به نظر ایشان که از دیدگاه وی ابراز گردید، که با باورهای وی همخوانی دارد. باید عنوان نمایم اگر رشته جامعه شناسی به این مرحله از رشد رسید با عنایت و استعانت از اندیشه های مهندس بازرگان بوده است.
این نوشتار تعرضی به هیچ دیدگاهی در این رابطه ندارد اما باور دارد که باید نقش مهندس بازرگان را مورد نظر قرار داد. به همین منظور عرض می شود، لطف جامعه شناسی و جامعه شناس از منظر بنده در این امر نهفته است که بتواند گلوگاه های یک جامعه عقب مانده جهان سومی را به بهترین وجه ممکن آنالیز نماید. یکی از این روشها شناخت روحیه وخصلت های انسانهای آن جامعه و مملکت است. همچنین یکی از مصادیق این شناخت که سر به تاریخ می ساید این است که ریشه عدم موفقیت تحول ساختاری در جامعه را کشف نماید.
یکی از بهترین کسانی که توانست این موضوع را روشن کند. مهندس بازرگان، که به بهترین وجه به این خصلت ها پرداخت و خود تبدیل به معلم خیلی از اندیشمندان ایرانی در حوزه جامعه شناسی گردید. در همین راستا با توجه به این موضوع مهندس بازرگان درباره روح ایرانی و خصوصیت آن می نویسند: بردباری و پوست کلفتی که آن را تحمل منفعلانه می نامد. شلختگی که لاابالگری بدون نظم و دقت واینکه کار امروز را به فردا وا نهادن. وارهائی، سپردن امور به عوامل متافیزیکی و جوی ونگاه به آسمان وطلب مال وکمک از عنصری که در دنیا نیست و از او خواهان مدد یا به عبارتی پارتی بازی است.
نوسانهای زندگی، بروز حوادث شدید زندگی، قحطی، امراض، بلایایی طبیعی که منجر به توسل به پیر، پیغمبر و حادث شدن گشاد بازی وقناعت پیشگی می شود. زمین گیری، وابستگی شدید به زمین ونبود الترناتیو دیگر در زندگی اقتصادی و اجتماعی که منجر به قبول هر مشقت وخفتی می شود، بعبارتی حاضر است برای حفظ وضع موجود تن به هر خفتی بدهد.
تک زیستی اتکای به خود قوم وخویش و فرقه، نیازی به رجوع به مردم را نمی بیند و از همزیستی با دیگر مردم فراری است، در نتیجه اجتماع را از بین برده، این امر به عدم اتحاد وهمبستگی اجتماعی منجر می شود. این موارد با دیگر موارد تکمیل شده تا روح مسلط بر ایرانیان را مشخص می کند.
سازگاری که از ترکیب تاثیرهای مستقیم، برد باری، نوسانهای زندگی و زمین گیری متآثراست، این خصلت کلی وعمیق ایرانی را ساخته که تن به هر نکبتی می دهد. چهار راه تاریخ تمدن بودن و در مسیر تجارت و تهاجم دیگران بودن به خصلت سازگاری کمک کرده است. سر بقای ایران را هم همین می دانند. مهندس عنوان می کند این سر بقا پفیوزی ما است. وقتی بنا شد ملتی در مقابل تهاجم مقاومت نکند وتبدیل به قوم مهاجم شود.
وقتی در هر زمانی به رنگ تازه وارد درآمدن و بهر کس خدمت کردن از اصول ما محسوب شود ملت منفعل ومغلوب هر تمدنی می شویم.
التهایم می نویسد، قالب روحی هیچ ملتی را ساخته وپرداخته در گهواره نمی گذارند. برای تحصیل آن باید تلاش وسعی وافر نمود وجان داد. مهندس اضافه می کند ما اهل نبرد وکوشش برای رقابت وجهد با دیگران و اهل جنگیدن با دیگر ملتها و فرهنگ آنها نیستیم تقلید وسازگاری را ترجیح می دهیم. بنابرین قالب روحی مستقل نداریم.
روح مذهبی وارهایی و انصراف از مسئولیت وانتظار و رو به قضا وتقدیر شدن ربط اساسی با روح مذهبی وصوفی مسلکی دارد. نوسانهای زندگی هم به این امر کمک رسان است. تاریخ ایران هیچگاه خالی از روح دینداری نبوده و اسلام که از فرهنگ دنیای عرب برآمده بود را دو دستی به آغوش کشید.
اما این روح ثابت وهمیشگی نبوده بلکه در متون ادبی، ما در کنار دین داری از بزم و نرده عشق باختن، می وشراب سخن گفتن بوفور شاهد هستیم. تجمیع دین داری و دنیاداری که روح کاسب کاری را تولید کرده از نبوغ ایرانیان است. مهندس اضافه می کند که ایران اسلام را پذیرفت وتشیع را که اصولاً چیزی جز مغز ومقصد اسلام نیست پرورش داد ولی در زمینه نژادی و روحی خودش، رو به خدا ودینی آورد که برای پناهندگی ونجات روز معصیت باشد، عبادتش یکنوع استخدام و استفاده شخصی حساب شود اما دست او را برای عیش ونوش در روزهای خوش وتعدی و تملک در مواقع زورمندی باز بگذارد.
بعبارتی علی را می سازد تا او و فرزندانش جایگاه خدا را بگیرند. ائمه و امامزده درست می کند تا شفیع او در روز حساب شود بارگاه عبادت می سازد تا بتکده ومعابد باستان را تداعی کند ومردم را تخدیر آن کند تا وحدانیت خدا وتلاش برای کمال و روزی را از یاد ببرند و در غیاب وحدانیت به هر موجود زورگویی زمینی متوسل وملجا، شود.
ادامه دارد.👇👇👇
#علی_ملکپور
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
❤2👏2👍1
👆 این موضوعات عامل برتری یافتن دغل کاریها وسیطره استبداد وخودکامگی وعدم رشد وبالندگی جامعه بسوی توسعه وتمدن است، که خود حدیث مفصل دارا می باشد.
@majidelhami_nazar
#علی_ملکپور
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
@majidelhami_nazar
#علی_ملکپور
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
❤2👏2👍1
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️متفکران تأثیرگذار /۱
✍️ دکتر احمد فعال
۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
🎋 در دنیای غرب گفته میشود چهار تن از متفکران جامعه شناسی وجود دارند که اینها چهار ستونپایه جامعه شناسی محسوب میشوند. اندیشمندانی چون اگوست کنت، کارل مارکس، امیل دورکیم و ماکس وبر، اینها چهار ستونپایه جامعه شناسی هستند. دلیل آن هم روشن است، هیچ متن جامعه شناسی نمییابید که از این چهار تن یاد نکرده باشد. آقای دکتر حسن محدثی به عنوان یک جامعه شناس چهار تن از اندیشمندان ایرانی را به عنوان اثرگذارترین متفکران ایرانی معرفی کرده است که شامل احمد کسروی، عبدالکریم سروش، علی شریعتی و مصطفی ملکیان میشوند. قصد دارم تکملهای بر این یادداشت ایشان داشته باشم.
🎋 متفکران ایرانی را به سه دسته میتوان تقسیم کرد، یکی همین عنوان کلی متفکران، دوم بزرگترین متفکران، و سوم اثرگذارترین متفکران. متاسفانه بعضیها با هر متنی سعی میکنند سیاسی برخورد کنند. برخوردهای سیاسی خالی از حب و بغض نیست. انسان باید قدر اندیشهگران کشور خود را فارغ از گرایشهای سیاسی آنها و فارغ از نوع تأثیرگذاریها ارج بگذارد. کارل پوپر یکی از منتقدین سرسخت کارل مارکس است. او در کتاب جامعه باز و دشمنانش سه فیلسوف به نامهای افلاطون، هگل و مارکس را زیر تندترین انتقادات قرار میدهد. اما همین پوپر وقتی نظریه ارزش اضافی مارکس را نقد میکند مینویسد: «اگر هم این تحلیل مارکس معیوب باشد، به نظر من کوشش او در تبیین پدیده استثمار سزاوار برترین احترامات است». در جای دیگر مینویسد: «به نظر من، مارکس از صمیم قلب بر جامعه باز و آزاد ایمان داشت». ریمون آرون هم که به فیلسوف ضدمارکسیسم شهرت دارد، در کتاب مراحل اساسی جامعه شناسی در ستایش مارکس مینویسد: «مارکس در قیاس با جامعه شناسان موسوم به عینی امروزه، هم دانشمند بود و هم پیغمبر و مرد عمل، باری باید صداقت داشت و انکار نکرد که تغییر وضع موجود و قضاوت در باره وضعی که باید به وجود بیاید همیشه با هم پیوند دارند». ریمون آرون وقتی وضعیت شوروی سابق و چین را بررسی میکند، حساب مارکس را از این نظامها با این عبارت تفکیک میکند: «مارکس از هر نوع تعبیر و روایتی از این جوامع که خود را طرفدار او میدانستند، خرسند نمیشد».
🎋 اجازه بدهید مختصری به تاریخ اندیشه در ایران بازگردیم. قرن دوم تا پنجم هجری اوج شکوفایی جریان اندیشهورزی در ایران بوده است، از ابن مقفع با نام اصلی برزویه تا خواجه نظام الملک طوسی. همه این اندیشهورزان یا کارگزار دستگاه خلافت و امارت بودند و یا در خدمت قدرت سیاسی. اغلب آنها هم فیلسوفان و اندیشهورزان بزرگ بودند، و هم تأثیرگذارترین. از همه اینها خواجه نظام الملک طوسی برجستهترین و تأثیرگذارترین دانشمند در علوم سیاسی بود. این خواجه وزیر ملکشاه سلجوقی بود. دکتر سید جواد طباطبایی در ستایش اندیشه ایرانشهری او یک کتاب نوشته، و در آثار دیگر فصول مفصلی به شرح اندیشههای خواجه پرداخته است. دشمنی خواجه با جنبشهای اجتماعی و سیاسی زمان خود مانند قرمطیان و خرمدینان، مهمترین و پرحجمترین فصل کتاب سیاستنامه است. برای ملکشاه سلجوقی هم شجرهنامهای جعل میکند که به قول طباطبایی خواجه: «با جعل نسب برای پادشاهان آل سلجوق و تعمیم نظریه شاهی آرمانی به افراسیاب تورانی سلطان را متوجه سنت ملکان عجم کند». طباطبایی اندیشه سیاسی خواجه نظام الملک را بزرگترین اندیشهای میداند که امتداد دهنده اندیشه و فرهنگ ایرانشهری است.
🎋 حالا داستان خواجه نصیرالدین طوسی از این هم جالبتر است. این خواجهی دومی فیلسوف اسماعیلی مسلک بود و حدود 26 سال در قلعههای اسماعیلی زندگی میکرد. کتاب خود را با عنوان اخلاق ناصری به نام ناصرالدین محتشم حاکم قهستان مینویسد و به او تقدیم میکند. وقتی مغولها حمله میکنند و قلعههای اسماعیلیان را به تصرف در میآورند، همین خواجه با یک رندی خاص صفحه اول کتاب را که به ناصرالدین محتشم تقدیم کرده بود پاره میکند و سپس آن را به هلاکوخان تقدیم میکند. خدماتی که خواجه نصیر به مملکت کرد، هیچکس نکرد. او مغولهای وحشی را در نسل سوم، با ادب و آداب ایرانی آشنا کرد، به طوریکه بعد از آن همه خونریزیها از زمان هلاکوخان مغول، در عمران و آبادی کشور و ترویج و فرهنگ و زبان فارسی کوشیدند. رصدخانه مراغه هم از آثار زرین اوست.
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://t.iss.one/bayane_azadi
🔸محدثی: خواجه نصیر طوسی رصدخانهی مراغه را به دستور هلاکوخان و به خاطر باور اسطورهای اش به سعد و نحس ایام و گردش روزگار ساخت و این ربط مستقیمی به اسطوره داشت نه علم.
ادامه دارد.👇👇👇
#احمد_فعال
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
♦️متفکران تأثیرگذار /۱
✍️ دکتر احمد فعال
۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
🎋 در دنیای غرب گفته میشود چهار تن از متفکران جامعه شناسی وجود دارند که اینها چهار ستونپایه جامعه شناسی محسوب میشوند. اندیشمندانی چون اگوست کنت، کارل مارکس، امیل دورکیم و ماکس وبر، اینها چهار ستونپایه جامعه شناسی هستند. دلیل آن هم روشن است، هیچ متن جامعه شناسی نمییابید که از این چهار تن یاد نکرده باشد. آقای دکتر حسن محدثی به عنوان یک جامعه شناس چهار تن از اندیشمندان ایرانی را به عنوان اثرگذارترین متفکران ایرانی معرفی کرده است که شامل احمد کسروی، عبدالکریم سروش، علی شریعتی و مصطفی ملکیان میشوند. قصد دارم تکملهای بر این یادداشت ایشان داشته باشم.
🎋 متفکران ایرانی را به سه دسته میتوان تقسیم کرد، یکی همین عنوان کلی متفکران، دوم بزرگترین متفکران، و سوم اثرگذارترین متفکران. متاسفانه بعضیها با هر متنی سعی میکنند سیاسی برخورد کنند. برخوردهای سیاسی خالی از حب و بغض نیست. انسان باید قدر اندیشهگران کشور خود را فارغ از گرایشهای سیاسی آنها و فارغ از نوع تأثیرگذاریها ارج بگذارد. کارل پوپر یکی از منتقدین سرسخت کارل مارکس است. او در کتاب جامعه باز و دشمنانش سه فیلسوف به نامهای افلاطون، هگل و مارکس را زیر تندترین انتقادات قرار میدهد. اما همین پوپر وقتی نظریه ارزش اضافی مارکس را نقد میکند مینویسد: «اگر هم این تحلیل مارکس معیوب باشد، به نظر من کوشش او در تبیین پدیده استثمار سزاوار برترین احترامات است». در جای دیگر مینویسد: «به نظر من، مارکس از صمیم قلب بر جامعه باز و آزاد ایمان داشت». ریمون آرون هم که به فیلسوف ضدمارکسیسم شهرت دارد، در کتاب مراحل اساسی جامعه شناسی در ستایش مارکس مینویسد: «مارکس در قیاس با جامعه شناسان موسوم به عینی امروزه، هم دانشمند بود و هم پیغمبر و مرد عمل، باری باید صداقت داشت و انکار نکرد که تغییر وضع موجود و قضاوت در باره وضعی که باید به وجود بیاید همیشه با هم پیوند دارند». ریمون آرون وقتی وضعیت شوروی سابق و چین را بررسی میکند، حساب مارکس را از این نظامها با این عبارت تفکیک میکند: «مارکس از هر نوع تعبیر و روایتی از این جوامع که خود را طرفدار او میدانستند، خرسند نمیشد».
🎋 اجازه بدهید مختصری به تاریخ اندیشه در ایران بازگردیم. قرن دوم تا پنجم هجری اوج شکوفایی جریان اندیشهورزی در ایران بوده است، از ابن مقفع با نام اصلی برزویه تا خواجه نظام الملک طوسی. همه این اندیشهورزان یا کارگزار دستگاه خلافت و امارت بودند و یا در خدمت قدرت سیاسی. اغلب آنها هم فیلسوفان و اندیشهورزان بزرگ بودند، و هم تأثیرگذارترین. از همه اینها خواجه نظام الملک طوسی برجستهترین و تأثیرگذارترین دانشمند در علوم سیاسی بود. این خواجه وزیر ملکشاه سلجوقی بود. دکتر سید جواد طباطبایی در ستایش اندیشه ایرانشهری او یک کتاب نوشته، و در آثار دیگر فصول مفصلی به شرح اندیشههای خواجه پرداخته است. دشمنی خواجه با جنبشهای اجتماعی و سیاسی زمان خود مانند قرمطیان و خرمدینان، مهمترین و پرحجمترین فصل کتاب سیاستنامه است. برای ملکشاه سلجوقی هم شجرهنامهای جعل میکند که به قول طباطبایی خواجه: «با جعل نسب برای پادشاهان آل سلجوق و تعمیم نظریه شاهی آرمانی به افراسیاب تورانی سلطان را متوجه سنت ملکان عجم کند». طباطبایی اندیشه سیاسی خواجه نظام الملک را بزرگترین اندیشهای میداند که امتداد دهنده اندیشه و فرهنگ ایرانشهری است.
🎋 حالا داستان خواجه نصیرالدین طوسی از این هم جالبتر است. این خواجهی دومی فیلسوف اسماعیلی مسلک بود و حدود 26 سال در قلعههای اسماعیلی زندگی میکرد. کتاب خود را با عنوان اخلاق ناصری به نام ناصرالدین محتشم حاکم قهستان مینویسد و به او تقدیم میکند. وقتی مغولها حمله میکنند و قلعههای اسماعیلیان را به تصرف در میآورند، همین خواجه با یک رندی خاص صفحه اول کتاب را که به ناصرالدین محتشم تقدیم کرده بود پاره میکند و سپس آن را به هلاکوخان تقدیم میکند. خدماتی که خواجه نصیر به مملکت کرد، هیچکس نکرد. او مغولهای وحشی را در نسل سوم، با ادب و آداب ایرانی آشنا کرد، به طوریکه بعد از آن همه خونریزیها از زمان هلاکوخان مغول، در عمران و آبادی کشور و ترویج و فرهنگ و زبان فارسی کوشیدند. رصدخانه مراغه هم از آثار زرین اوست.
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://t.iss.one/bayane_azadi
🔸محدثی: خواجه نصیر طوسی رصدخانهی مراغه را به دستور هلاکوخان و به خاطر باور اسطورهای اش به سعد و نحس ایام و گردش روزگار ساخت و این ربط مستقیمی به اسطوره داشت نه علم.
ادامه دارد.👇👇👇
#احمد_فعال
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
@NewHasanMohaddesi
👎3❤2🤣1
♦️متفکران تأثیرگذار /۲
✍️دکتر احمد فعال
۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
🎋 یکی از عادات بدی که در این دوران رواج پیدا کرده است، نفرتپراکنی و پروندهسازی نسبت به اندیشهورزان است. جامعه ما در این دوران به شدت سیاستزده شده است. همه چیز را و حتی اندیشههای فلسفی و جامعه شناسی را به معیارها و اغراضهای سیاسی به محک میگذاریم. ما میتوانیم ضمن ارجگذاری به اندیشهورزان، نقدهای رادیکال خود را خالی از اغراضها و نفرتهای سیاسی ادا کنیم. اگر بخواهیم از دید آن دو خواجه به اوضاع زمانه نگاه کنیم، شاید درست این بود که دکتر سروش در همان شورای انقلاب فرهنگی میماند، و دکتر بنی صدر به جای سرشاخ شدن و ترک وطن، اندکی مماشات میکرد و رئیس جمهوری باقی میماند. منظور من توجیه وضع موجود و نفی مبارزه کردن نیست. مبارزه کردن و ایستادگی در برابر خودکامگی و بیعدالتی، فضیلت آدمیان است. منظور من این است که اولاً انسان یا ورود به یک نظام سیاسی را نمیپذیرد، و یا اگر وارد شد با پذیرش الزامات سیاستورزی رفتاری مانند آن دو خواجه + با چاشنی ملاحظات اخلاقی و تلفیقی از ظرفیتهای جامعه و نظام سیاسی انجام میدهد. مثال میزنم، اگر از من درباره رئیس جمهوری خاتمی و پزشکیان بپرسید، میگویم، این دو تن ظرفیت جامعه را نادیده گرفتند و میگیرند، چنانچه مرحوم بنیصدر ظرفیت نظام را در نظر نگرفت.
🎋 متاسفانه بنیاد نفرتپراکنی را دو تن از اندیشهورزان برجسته یکی آرامش دوستدار و دومی دکتر سید جواد طباطبایی گذاشتند. هر دو دشمنان روشنفکری دینی بودند و هر نوع فحش و فضاحت نثار روشنفکران دینی کردند، نه تنها این، بلکه تا توانستند جریانهای فکری و فلسفی در ایران را با هر سنخیتی به باد ناسزا بگیرند. از نظر من طباطبایی یکی از برجستهترین دانشمندان در حوزه علوم سیاسی است، و کارهای ایشان صرفنظر از خطاهای اساسی قابل تقدیر هستند، و اندیشه و آثار آرامش دوستدار نیز درخور توجه هستند. از زمان آن دو مرحوم سیاستزدگی و نفرتافکنی که از تبعات سیاستزدگی است، رونق بیشتری در بازار سیاست پیدا کرده است. یادتان میآید تا یک دهه قبل هزاران و شاید صدها هزار جوک قومی علیه اقوام مختلف دهان به دهان میگشت؟ یکی از تفریحهای ما ایرانیان وقتی گرد هم جمع میشدیم، جوک گفتن علیه اقوام بود. اکنون شما اثری از جوک گفتن نمییابید. شبکههای اجتماعی صنعت جوکسازی را از میان برداشت، لیکن پتانسیل آن را به سمت ناسزاها و نفرتپراکنیهای سیاسی تغییر داد.
🎋 واقعیت این است که از دوران مشروطه تا کنون ایران با اندیشهگران مختلفی مواجه بود، اما تأثیرگذارترین آنها روشنفکران دینی بودند. غیر از این هم نمیتوانست باشد و تا آنجا که من میفهمم هرگز هم نخواهد توانست. چون تنها دین است که دو ظرفیت بزرگ هم برای تحمیق مردم و هم برای روشنگری جامعه در اختیار دارد. از سید جمالالدین اسدآبادی تا مستشارالدوله و تا شریعتی و سروش، اینها اثرگذارترین اندیشهورزان در ایران بودند. میتوانیم به همه اینها نقدهای جدی و اساسی داشته باشیم، اما تأثیرگذاری آنها را در ایران نمیتوان نادیده گرفت. نقدهای تیز و رادیکال شریعتی به اسلام سنتی و اسلام روضه خوانی، مثل بمب جامعه آگاه دینی را ترکاند. و نقدهای سروش به اسلام فقاهتی ماندگارترین جریان فکری در میان اندیشهورزان دینی تا حوزههای دینی محسوب میشود.
🔸محدثی: ضمن سپاس از دکتر فعال عزیز بهخاطر ارسال یادداشتشان، عرض میکنم که به نظر من دلیل اینکه بزرگترین متفکران قرن اخیر ما از میان روشنفکران دینی برخاسته اند، این بود که در اغلب دهههای قرنی که گذشت، ما ایرانیان در جامعهی دینی میزیستیم. اما اکنون ایران وارد عصر پسادینیی خود شده است. بههمین دلیل هم هست که اکنون میزان تاثیرگذاریی روشنفکران دینی بهنحو چشمگیری افول کرده است.
#احمد_فعال
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
#جامعهی_پسادینی
@NewHasanMohaddesi
✍️دکتر احمد فعال
۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
🎋 یکی از عادات بدی که در این دوران رواج پیدا کرده است، نفرتپراکنی و پروندهسازی نسبت به اندیشهورزان است. جامعه ما در این دوران به شدت سیاستزده شده است. همه چیز را و حتی اندیشههای فلسفی و جامعه شناسی را به معیارها و اغراضهای سیاسی به محک میگذاریم. ما میتوانیم ضمن ارجگذاری به اندیشهورزان، نقدهای رادیکال خود را خالی از اغراضها و نفرتهای سیاسی ادا کنیم. اگر بخواهیم از دید آن دو خواجه به اوضاع زمانه نگاه کنیم، شاید درست این بود که دکتر سروش در همان شورای انقلاب فرهنگی میماند، و دکتر بنی صدر به جای سرشاخ شدن و ترک وطن، اندکی مماشات میکرد و رئیس جمهوری باقی میماند. منظور من توجیه وضع موجود و نفی مبارزه کردن نیست. مبارزه کردن و ایستادگی در برابر خودکامگی و بیعدالتی، فضیلت آدمیان است. منظور من این است که اولاً انسان یا ورود به یک نظام سیاسی را نمیپذیرد، و یا اگر وارد شد با پذیرش الزامات سیاستورزی رفتاری مانند آن دو خواجه + با چاشنی ملاحظات اخلاقی و تلفیقی از ظرفیتهای جامعه و نظام سیاسی انجام میدهد. مثال میزنم، اگر از من درباره رئیس جمهوری خاتمی و پزشکیان بپرسید، میگویم، این دو تن ظرفیت جامعه را نادیده گرفتند و میگیرند، چنانچه مرحوم بنیصدر ظرفیت نظام را در نظر نگرفت.
🎋 متاسفانه بنیاد نفرتپراکنی را دو تن از اندیشهورزان برجسته یکی آرامش دوستدار و دومی دکتر سید جواد طباطبایی گذاشتند. هر دو دشمنان روشنفکری دینی بودند و هر نوع فحش و فضاحت نثار روشنفکران دینی کردند، نه تنها این، بلکه تا توانستند جریانهای فکری و فلسفی در ایران را با هر سنخیتی به باد ناسزا بگیرند. از نظر من طباطبایی یکی از برجستهترین دانشمندان در حوزه علوم سیاسی است، و کارهای ایشان صرفنظر از خطاهای اساسی قابل تقدیر هستند، و اندیشه و آثار آرامش دوستدار نیز درخور توجه هستند. از زمان آن دو مرحوم سیاستزدگی و نفرتافکنی که از تبعات سیاستزدگی است، رونق بیشتری در بازار سیاست پیدا کرده است. یادتان میآید تا یک دهه قبل هزاران و شاید صدها هزار جوک قومی علیه اقوام مختلف دهان به دهان میگشت؟ یکی از تفریحهای ما ایرانیان وقتی گرد هم جمع میشدیم، جوک گفتن علیه اقوام بود. اکنون شما اثری از جوک گفتن نمییابید. شبکههای اجتماعی صنعت جوکسازی را از میان برداشت، لیکن پتانسیل آن را به سمت ناسزاها و نفرتپراکنیهای سیاسی تغییر داد.
🎋 واقعیت این است که از دوران مشروطه تا کنون ایران با اندیشهگران مختلفی مواجه بود، اما تأثیرگذارترین آنها روشنفکران دینی بودند. غیر از این هم نمیتوانست باشد و تا آنجا که من میفهمم هرگز هم نخواهد توانست. چون تنها دین است که دو ظرفیت بزرگ هم برای تحمیق مردم و هم برای روشنگری جامعه در اختیار دارد. از سید جمالالدین اسدآبادی تا مستشارالدوله و تا شریعتی و سروش، اینها اثرگذارترین اندیشهورزان در ایران بودند. میتوانیم به همه اینها نقدهای جدی و اساسی داشته باشیم، اما تأثیرگذاری آنها را در ایران نمیتوان نادیده گرفت. نقدهای تیز و رادیکال شریعتی به اسلام سنتی و اسلام روضه خوانی، مثل بمب جامعه آگاه دینی را ترکاند. و نقدهای سروش به اسلام فقاهتی ماندگارترین جریان فکری در میان اندیشهورزان دینی تا حوزههای دینی محسوب میشود.
🔸محدثی: ضمن سپاس از دکتر فعال عزیز بهخاطر ارسال یادداشتشان، عرض میکنم که به نظر من دلیل اینکه بزرگترین متفکران قرن اخیر ما از میان روشنفکران دینی برخاسته اند، این بود که در اغلب دهههای قرنی که گذشت، ما ایرانیان در جامعهی دینی میزیستیم. اما اکنون ایران وارد عصر پسادینیی خود شده است. بههمین دلیل هم هست که اکنون میزان تاثیرگذاریی روشنفکران دینی بهنحو چشمگیری افول کرده است.
#احمد_فعال
#مجید_محمدی
#احمد_کسروی
#علی_شریعتی
#مهدی_بازرگان
#مصطفی_ملکیان
#عبدالکریم_سروش
#روشنفکری_دینی
#جامعهی_پسادینی
@NewHasanMohaddesi
👍11❤2👎2🤣2👏1