✍️حقوق مدیرعامل فروشگاه والمارت 1,188 برابر کارکنان معمولی!
(حقوق و درآمد در آمریکا- قسمت سوم)
محمدرضا اسلامی
#خبرخوانی
🔵در اخبار چند روز اخیر، خبرى منتشر شد مبنى بر اينكه مدیرعامل فروشگاه زنجيره اى #والمارت (آقای مَک میلُن) در سال مالی گذشته، نزدیک به 23میلیون دلار حقوق و پاداش دریافت کرده است.
این در شرایطی است که کارگر معمولی، در والمارت، در همین مدت (یکسال) $19,177 (کمتر از بیست هزار دلار) دریافتی داشته است.
يعنى مديرعامل، بيش از هزار برابر يك كارگر ساده درآمد داشته است.
این خبر مجددا جنجال و بحث در مورد #اختلاف_درآمد افراد معمولی جامعه #آمریکا و مدیران ارشد بنگاههای بزرگ اقتصادی را براه انداخته است.
🔷دو دیدگاه نسبت به این حقوق و پاداش های کلان در جامعه وجود دارد. دیدگاه موافقان و دیدگاه مخالفان را به اجمال مرور کنیم:
✔️▪️موافقان حقوق های کلان:
افرادی که موافق چنین پرداخت های حیرت آوری هستند چنین استدلال می کنند که (مثلا) فروشگاه زنجیره ای والمارت ، 2میلیون و 300هزار پرسنل دارد. در واقع والمارت دارد «نان» سر سفره چنین بدنه بزرگی می گذارد. مدیرعامل چنین مجموعه بزرگی، باید هم از بهترین مغزهای اقتصادی/مديريتىِ کشور انتخاب شود و بتواند چنین مجوعه ای را اعتلا ببخشد و اگر اشتباه کند، چنین خانواده بزرگی را به خاک سیاه می نشاند. پس هر چقدر به او بدهیم/بدهند، در بهتر کردنِ جامعه ما ، نقش خواهد داشت.
گردش مالی والمارت (500ميليارد دلار!) ، 12برابر درآمد کشور ایران (از محل فروش #نفت) در سال 1395 و 2برابر گردش مالی امپراطوری #تویوتا در #ژاپن است. به ذهنی که چنین گردش مالی عظیمی را هدایت می کند، دادن 23 میلیون دلار در سال ایرادی ندارد.
سیاست گذاری های اخیر مدیرعامل والمارت باعث شده که والمارت بتواند به یک #کارگر_معمولی ساعتی 11دلار حقوق بدهد. اگر همچین کسی را سرِ کار نِگه نداریم، ضررش متوجه شهروند معمولی جامعه است.
اگر آقای مَک میلن از سال ۲۰۱۴ مدیرعامل نبود شاید والمارت در برابر #آمازون ورشکست شده بود.
اینها🔺نمونه ی صحبتهای موافقین این رویکرد است. اما رویکرد مخالفان؟
✔️▪️مخالفان حقوق های کلان:
درطرف دیگر، مخالفانِ چنین پرداخت های نجومی می گویند، بیایید نگاهی به این فهرست بیندازید که در آن، حقوق های برخی مديران عامل شرکت های صاحبنام آمریکا را لیست کرده ایم:
- مدیرعامل #گپ : 15.6 میلیون دلار در سال ؛ یعنی 2900 برابر حقوق کارکنان معمولی گپ
- مدیرعامل #میسیز (Macy's ): $11.1میلیون دلار در سال. یعنی 806 برابر حقوق کارکنان معمولی
- و... نمونه های مشابه نظیر حقوق مدیرعامل بانک #ولزفارگو یا مدیرعامل تاکسی اینترنتی #اوبر (لینک ها در پی نوشت🔻)
مخالفان (و افرادی نظیر Robert Reich) با بیان یک فکت تاریخی از تاریخ معاصر آمریکا می گویند: «عملکرد این #کورپوریشن ها (بنگاه های بزرگ اقتصادی) پولدارتر کردنِ جیبِ مدیران ارشد و فقیرتر کردن مردم عادی است. در سال 1965 (53سال پیش) حقوقِ مدیرعاملِ بزرگترین کورپوریشن آمریکا، حداكثر 20 برابرِ حقوق کارگر در همان مجموعه بود! چه دلیلی دارد که ما به این سمت می رویم؟ این #شكاف (و فاصله بین مدیر و کارگر) هم به لحاظ روحی، و هم به لحاظ اقتصادی برای جامعه مخرب است.
🔴کدام یک از این دیدگاهها صحیح است؟
دیدگاهی که می گوید ارزش انسانی كارآفرين مثل آقای مَک میلن، یعنی ارزش دو کمپانی #تویوتا ، یا دیدگاهی که می گوید حقوق امثال آقای مَک میلُن روحیه جامعه را نابود می کند؟
... کاش جواب ها راحت بود.
https://t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
یادداشت های مرتبط در کانال
✍️حقوق و درآمد مدیرعامل بانک ولزفارگو در آمریکا
https://t.iss.one/solseghalam/1311
✍️حقوق و درآمد آقای دارا خسروشاهی مدیرعامل تاکسی اینترنتی اوبر
https://t.iss.one/solseghalam/1030
✍️حقوق و درآمد سرمربی تیم فوتبال دانشگاه کلمسون & میشیگان استیت
https://t.iss.one/solseghalam/1032
✍️فیش های نجومی https://t.iss.one/solseghalam/585
(حقوق و درآمد در آمریکا- قسمت سوم)
محمدرضا اسلامی
#خبرخوانی
🔵در اخبار چند روز اخیر، خبرى منتشر شد مبنى بر اينكه مدیرعامل فروشگاه زنجيره اى #والمارت (آقای مَک میلُن) در سال مالی گذشته، نزدیک به 23میلیون دلار حقوق و پاداش دریافت کرده است.
این در شرایطی است که کارگر معمولی، در والمارت، در همین مدت (یکسال) $19,177 (کمتر از بیست هزار دلار) دریافتی داشته است.
يعنى مديرعامل، بيش از هزار برابر يك كارگر ساده درآمد داشته است.
این خبر مجددا جنجال و بحث در مورد #اختلاف_درآمد افراد معمولی جامعه #آمریکا و مدیران ارشد بنگاههای بزرگ اقتصادی را براه انداخته است.
🔷دو دیدگاه نسبت به این حقوق و پاداش های کلان در جامعه وجود دارد. دیدگاه موافقان و دیدگاه مخالفان را به اجمال مرور کنیم:
✔️▪️موافقان حقوق های کلان:
افرادی که موافق چنین پرداخت های حیرت آوری هستند چنین استدلال می کنند که (مثلا) فروشگاه زنجیره ای والمارت ، 2میلیون و 300هزار پرسنل دارد. در واقع والمارت دارد «نان» سر سفره چنین بدنه بزرگی می گذارد. مدیرعامل چنین مجموعه بزرگی، باید هم از بهترین مغزهای اقتصادی/مديريتىِ کشور انتخاب شود و بتواند چنین مجوعه ای را اعتلا ببخشد و اگر اشتباه کند، چنین خانواده بزرگی را به خاک سیاه می نشاند. پس هر چقدر به او بدهیم/بدهند، در بهتر کردنِ جامعه ما ، نقش خواهد داشت.
گردش مالی والمارت (500ميليارد دلار!) ، 12برابر درآمد کشور ایران (از محل فروش #نفت) در سال 1395 و 2برابر گردش مالی امپراطوری #تویوتا در #ژاپن است. به ذهنی که چنین گردش مالی عظیمی را هدایت می کند، دادن 23 میلیون دلار در سال ایرادی ندارد.
سیاست گذاری های اخیر مدیرعامل والمارت باعث شده که والمارت بتواند به یک #کارگر_معمولی ساعتی 11دلار حقوق بدهد. اگر همچین کسی را سرِ کار نِگه نداریم، ضررش متوجه شهروند معمولی جامعه است.
اگر آقای مَک میلن از سال ۲۰۱۴ مدیرعامل نبود شاید والمارت در برابر #آمازون ورشکست شده بود.
اینها🔺نمونه ی صحبتهای موافقین این رویکرد است. اما رویکرد مخالفان؟
✔️▪️مخالفان حقوق های کلان:
درطرف دیگر، مخالفانِ چنین پرداخت های نجومی می گویند، بیایید نگاهی به این فهرست بیندازید که در آن، حقوق های برخی مديران عامل شرکت های صاحبنام آمریکا را لیست کرده ایم:
- مدیرعامل #گپ : 15.6 میلیون دلار در سال ؛ یعنی 2900 برابر حقوق کارکنان معمولی گپ
- مدیرعامل #میسیز (Macy's ): $11.1میلیون دلار در سال. یعنی 806 برابر حقوق کارکنان معمولی
- و... نمونه های مشابه نظیر حقوق مدیرعامل بانک #ولزفارگو یا مدیرعامل تاکسی اینترنتی #اوبر (لینک ها در پی نوشت🔻)
مخالفان (و افرادی نظیر Robert Reich) با بیان یک فکت تاریخی از تاریخ معاصر آمریکا می گویند: «عملکرد این #کورپوریشن ها (بنگاه های بزرگ اقتصادی) پولدارتر کردنِ جیبِ مدیران ارشد و فقیرتر کردن مردم عادی است. در سال 1965 (53سال پیش) حقوقِ مدیرعاملِ بزرگترین کورپوریشن آمریکا، حداكثر 20 برابرِ حقوق کارگر در همان مجموعه بود! چه دلیلی دارد که ما به این سمت می رویم؟ این #شكاف (و فاصله بین مدیر و کارگر) هم به لحاظ روحی، و هم به لحاظ اقتصادی برای جامعه مخرب است.
🔴کدام یک از این دیدگاهها صحیح است؟
دیدگاهی که می گوید ارزش انسانی كارآفرين مثل آقای مَک میلن، یعنی ارزش دو کمپانی #تویوتا ، یا دیدگاهی که می گوید حقوق امثال آقای مَک میلُن روحیه جامعه را نابود می کند؟
... کاش جواب ها راحت بود.
https://t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
یادداشت های مرتبط در کانال
✍️حقوق و درآمد مدیرعامل بانک ولزفارگو در آمریکا
https://t.iss.one/solseghalam/1311
✍️حقوق و درآمد آقای دارا خسروشاهی مدیرعامل تاکسی اینترنتی اوبر
https://t.iss.one/solseghalam/1030
✍️حقوق و درآمد سرمربی تیم فوتبال دانشگاه کلمسون & میشیگان استیت
https://t.iss.one/solseghalam/1032
✍️فیش های نجومی https://t.iss.one/solseghalam/585
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
✍️چند نكته درباره كشورِ اَپل
#خبرخوانى
محمدرضا اسلامى
🔷در انبوه اخبار چند روز اخير، خبرى درباره #شركت_اپل با مضمون زير منتشر شد كه انعكاس كمرنگى در وب سايتهاى خبرى و شبكه هاى اجتماعى داشت:
✔️"ارزش سهام شرکت اپل در بازار از مرز یک تریلیون دلار گذشت. این اولین باری است که مجموع ارزش سهام یک شرکت به چنین سطحی میرسد."
(لينك شماره ١🔻)
تجسّم اپل با اين سطح از گردش مالى و ثروت، مانند اين است كه ما داريم از يك #كشور صحبت مى كنيم بجاى يك #شركت.
هزار ميليارد دلار چطور توسط يك هيأت مديره ى چند نفره هدايت و مديريت مى شود؟
🔷دو عدد (و رقم) ديگر نيز در اين #خبر درج شده بود كه باعث حيرت است:
شرکت #اپل سال گذشته ۲۲۹ میلیارد دلار فروش داشت که ۴۸ میلیارد دلارِ آن "#سود خالص" بوده، و به این ترتیب اپل سودآورترین شرکت سال بوده است.
براى اينكه تصوير روشن ترى از دو عدد ٢٢٩ ميليارد و ٤٨ ميليارد داشته باشيم خوب است نگاهى به بودجه كشور #عربستان داشته باشيم. شركت #آرامكو (نفت)عربستان در نيمه اول سال گذشته ٣٤ميليارد دلار سودِ فروش #نفت داشته است (لينك دوم🔻).
البته آرامكو آمار و ارقام مالى خود را (برخلاف شركتهاى آمريكايى) كامل، منتشر نمى كند. ولى همين گزارش را اگر مبنا بگيريم، مفهومِ سود ٤٨ميليارد دلارى #اپل مشخص مى شود. با اين تفاوت كه آرامكو (يا حتى شركت ملى نفت كشور خودمان) مادّه خام را از دل زمين بيرون مى كِشند و مى فروشند، ولى امثال اپل با فن آورى و بازرگانى، توليد ثروت مى كنند.
🔷اما جداى از بحثِ "سود"، نگاهى هم به بحث "گردش مالى" داشته باشيم. طبق مصاحبه اى كه #محمد_الجدان وزير اقتصاد عربستان داشته (لينك سوم🔻) بودجه دولت عربستان در سال ٢٠١٨ معادل٢٦١ميليارد دلار است. اگر اين عدد را مبناى ذهنى قرار دهيم، عظمت گردش مالى يك شركت مانند #اپل (با ٢٢٩ميليارد دلار گردش مالى)
مشخص مى شود. ازاين رو بى مناسبت نيست كه شركتهايى مانند اپل و #آمازون و #اوبر و #والمارت را، كشورهايي در دلِ يك كشور تصوّر كنيم. اما چند سوال در اين بحث به ذهن مى رسد كه خوب است درباره آنها صحبت شود:
🔷 هيأت مديره اى كه گردش مالى به عظمت گردش مالى يك كشورِ نفتخيز را هدايت مى كنند، چطور دچار اختلافات مهلك و چرخه ى منازعات بى پايان داخلى نمى شوند؟ مثلا مدير تحقيق و توسعه (R&D) اپل، از وزير علوم ايران يا عربستان بودجه تحقيقاتي بيشتري را در اختيار دارد. چطور چند انسان (كه مانند انسان هاى ديگر مستعد حسادت و رقابت و ...هستند) ميتوانند در جريان چنين گردش مالى عظيمى، با هم "سازگارى" داشته باشند ؟ چطور همديگر را به استخر فرح و... حواله نمى دهند؟
در چه سنّى، چه مهارت رفتارى اى بايد در انسان نهادينه شود تا ظرفيت "همكارى" و "سازگارى" در چنين مجموعه اى در افراد (بخوانيم مديران) پديد آيد؟
فرزندم را چطور بايد تربيت كنم تا براى چنين فردايي و چنين افقى از كار مهيّا باشد؟
بى گمان مديريتِ يك مجموعه مرتبط با "فن آورى" (و نه فروش ماده خام مثل نفت و گاز)، يعني صدها (يا شايد هزاران) تصميمگيرى در طولِ سال.
از جذب منابع انسانى گرفته تا تخصيص پول به تحقيقات و كارخانه ها.
و هميشه "اختلاف" در جريانِ تصميمگيرىِ تصميمگيران رخ مى نمايد. چطور جُنبايى گسلِ اختلافات منجر به زلزله هايى نمى شود كه دودمان شركت را برباد دهد؟
🔷سؤال ديگر اينكه ساز وكار تعاملِ دولت با اين ابَرشركت ها ، چطور تعريف شده است؟ چطور افق ديد دولت مى تواند تحمل كند رشد لگاريتمى شركتها/ كشورهايى در دلِ كشورِ خودش را؟
چطور دستِ دولت (و سياستمداران) مقابل اين امپراطورى ها دراز نمى شود؟ (يا هست و ما نمى دانيم؟)
بديهى است از منظر "ماليات"، دولت ها علاقمند شكل گيرى چنين بنگاههايى هستند ولى از منظر قدرت چطور؟
🔷سوال آخر هم همان بحث قديمي است كه چندبار در اين كانال به آن پرداخته شده: اينكه چطور جامعه (برخلاف ژاپن) حقوقهاى عجيب چندميليون دلارى مديران عامل والمارت و اپل و اوبر و #ولزفارگو را مى پذيرد؟
* * *
اميد كه مجالى براى صحبت بيشتر در اين باب فراهم شود. به عنوان آخرين نكته در اين بحث، بايد توجه كنيم كه كلِ عمرِ اپل ٤٢سال بيشتر نيست. و البته ٤٢سال (كه عمر كوتاهى دربرابر شركتهاي ژاپنى -همچون سونى و توشيبا- است) در برابر عمرِ ١٢ ساله اوبر، بلند محسوب مى شود! چنين است حكايت روزگار جديد. روزگارى كه شركت ٣١ ساله Huawei چينى در انتظار بلعيدن اپل نشسته است...
https://t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پى نوشت :
لينك ١: ارزش شركت اپل🔻واشنگتن پست
https://goo.gl/tJQA1N
لينك ٢:گزارش بلومبرگ در مورد آرامكو🔻
https://goo.gl/ZixPo3
ويكيپديا🔻هم همين سود را درج كرده(و در رابطه با گردش مالى نوشته "محرمانه"!)
https://goo.gl/dJye1x
لينك ٣: گزارش فوربس درباره بودجه ٢٦١ميليارددلارى عربستان🔻(معادل بودجه كاليفرنيا+فلوريدا)
https://goo.gl/D134Ct
#خبرخوانى
محمدرضا اسلامى
🔷در انبوه اخبار چند روز اخير، خبرى درباره #شركت_اپل با مضمون زير منتشر شد كه انعكاس كمرنگى در وب سايتهاى خبرى و شبكه هاى اجتماعى داشت:
✔️"ارزش سهام شرکت اپل در بازار از مرز یک تریلیون دلار گذشت. این اولین باری است که مجموع ارزش سهام یک شرکت به چنین سطحی میرسد."
(لينك شماره ١🔻)
تجسّم اپل با اين سطح از گردش مالى و ثروت، مانند اين است كه ما داريم از يك #كشور صحبت مى كنيم بجاى يك #شركت.
هزار ميليارد دلار چطور توسط يك هيأت مديره ى چند نفره هدايت و مديريت مى شود؟
🔷دو عدد (و رقم) ديگر نيز در اين #خبر درج شده بود كه باعث حيرت است:
شرکت #اپل سال گذشته ۲۲۹ میلیارد دلار فروش داشت که ۴۸ میلیارد دلارِ آن "#سود خالص" بوده، و به این ترتیب اپل سودآورترین شرکت سال بوده است.
براى اينكه تصوير روشن ترى از دو عدد ٢٢٩ ميليارد و ٤٨ ميليارد داشته باشيم خوب است نگاهى به بودجه كشور #عربستان داشته باشيم. شركت #آرامكو (نفت)عربستان در نيمه اول سال گذشته ٣٤ميليارد دلار سودِ فروش #نفت داشته است (لينك دوم🔻).
البته آرامكو آمار و ارقام مالى خود را (برخلاف شركتهاى آمريكايى) كامل، منتشر نمى كند. ولى همين گزارش را اگر مبنا بگيريم، مفهومِ سود ٤٨ميليارد دلارى #اپل مشخص مى شود. با اين تفاوت كه آرامكو (يا حتى شركت ملى نفت كشور خودمان) مادّه خام را از دل زمين بيرون مى كِشند و مى فروشند، ولى امثال اپل با فن آورى و بازرگانى، توليد ثروت مى كنند.
🔷اما جداى از بحثِ "سود"، نگاهى هم به بحث "گردش مالى" داشته باشيم. طبق مصاحبه اى كه #محمد_الجدان وزير اقتصاد عربستان داشته (لينك سوم🔻) بودجه دولت عربستان در سال ٢٠١٨ معادل٢٦١ميليارد دلار است. اگر اين عدد را مبناى ذهنى قرار دهيم، عظمت گردش مالى يك شركت مانند #اپل (با ٢٢٩ميليارد دلار گردش مالى)
مشخص مى شود. ازاين رو بى مناسبت نيست كه شركتهايى مانند اپل و #آمازون و #اوبر و #والمارت را، كشورهايي در دلِ يك كشور تصوّر كنيم. اما چند سوال در اين بحث به ذهن مى رسد كه خوب است درباره آنها صحبت شود:
🔷 هيأت مديره اى كه گردش مالى به عظمت گردش مالى يك كشورِ نفتخيز را هدايت مى كنند، چطور دچار اختلافات مهلك و چرخه ى منازعات بى پايان داخلى نمى شوند؟ مثلا مدير تحقيق و توسعه (R&D) اپل، از وزير علوم ايران يا عربستان بودجه تحقيقاتي بيشتري را در اختيار دارد. چطور چند انسان (كه مانند انسان هاى ديگر مستعد حسادت و رقابت و ...هستند) ميتوانند در جريان چنين گردش مالى عظيمى، با هم "سازگارى" داشته باشند ؟ چطور همديگر را به استخر فرح و... حواله نمى دهند؟
در چه سنّى، چه مهارت رفتارى اى بايد در انسان نهادينه شود تا ظرفيت "همكارى" و "سازگارى" در چنين مجموعه اى در افراد (بخوانيم مديران) پديد آيد؟
فرزندم را چطور بايد تربيت كنم تا براى چنين فردايي و چنين افقى از كار مهيّا باشد؟
بى گمان مديريتِ يك مجموعه مرتبط با "فن آورى" (و نه فروش ماده خام مثل نفت و گاز)، يعني صدها (يا شايد هزاران) تصميمگيرى در طولِ سال.
از جذب منابع انسانى گرفته تا تخصيص پول به تحقيقات و كارخانه ها.
و هميشه "اختلاف" در جريانِ تصميمگيرىِ تصميمگيران رخ مى نمايد. چطور جُنبايى گسلِ اختلافات منجر به زلزله هايى نمى شود كه دودمان شركت را برباد دهد؟
🔷سؤال ديگر اينكه ساز وكار تعاملِ دولت با اين ابَرشركت ها ، چطور تعريف شده است؟ چطور افق ديد دولت مى تواند تحمل كند رشد لگاريتمى شركتها/ كشورهايى در دلِ كشورِ خودش را؟
چطور دستِ دولت (و سياستمداران) مقابل اين امپراطورى ها دراز نمى شود؟ (يا هست و ما نمى دانيم؟)
بديهى است از منظر "ماليات"، دولت ها علاقمند شكل گيرى چنين بنگاههايى هستند ولى از منظر قدرت چطور؟
🔷سوال آخر هم همان بحث قديمي است كه چندبار در اين كانال به آن پرداخته شده: اينكه چطور جامعه (برخلاف ژاپن) حقوقهاى عجيب چندميليون دلارى مديران عامل والمارت و اپل و اوبر و #ولزفارگو را مى پذيرد؟
* * *
اميد كه مجالى براى صحبت بيشتر در اين باب فراهم شود. به عنوان آخرين نكته در اين بحث، بايد توجه كنيم كه كلِ عمرِ اپل ٤٢سال بيشتر نيست. و البته ٤٢سال (كه عمر كوتاهى دربرابر شركتهاي ژاپنى -همچون سونى و توشيبا- است) در برابر عمرِ ١٢ ساله اوبر، بلند محسوب مى شود! چنين است حكايت روزگار جديد. روزگارى كه شركت ٣١ ساله Huawei چينى در انتظار بلعيدن اپل نشسته است...
https://t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️▪️▪️
📌پى نوشت :
لينك ١: ارزش شركت اپل🔻واشنگتن پست
https://goo.gl/tJQA1N
لينك ٢:گزارش بلومبرگ در مورد آرامكو🔻
https://goo.gl/ZixPo3
ويكيپديا🔻هم همين سود را درج كرده(و در رابطه با گردش مالى نوشته "محرمانه"!)
https://goo.gl/dJye1x
لينك ٣: گزارش فوربس درباره بودجه ٢٦١ميليارددلارى عربستان🔻(معادل بودجه كاليفرنيا+فلوريدا)
https://goo.gl/D134Ct
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
✍️فرض
يك- فرض كنيد شما در بوشهر به دنيا آمده ايد و دوران كودكى زيبايي را در كنار سواحل بوشهر به بازي و شادى داشته ايد. فرض كنيد يكي از بهترين دانشگاههاي دنيا در بوشهر واقع شده و شما دوران دانشجويي خاطره انگيزى را هم در آنجا گذرانده و در يكي از رشته هاي فنى مورد علاقه تان فارغ التحصيل كارشناسي ارشد شده ايد. پس از چند سال كار فنى، حال در اين بوشهر دوست داشتنى تان ، در يك شركت مهندسين مشاور خوب استخدام شده ايد. اما مدير قسمت شما يك جوان بنگلادشى است كه حدود بيست و سه سالگى از بنگلادش وارد بوشهر و دانشگاه شما شده و حالا به شما امر و نهى مى كند. اين فرض؛ قبول؟
دو- ديروز روپا، خانم مهندس هندى (كه هم سن و سال من است) و مدير قسمت سازه است چنان عربده اى بر سر پيتر زد كه چشمانم گرد شد. پيتر ، فارغ التحصيل بركلى است (چهل سال پيش) و دقيقا به اندازه سن من و روپا سابقه كار فنى-مهندسى دارد. من اگر به جاى پيتر بودم و در اين سن و سال كسى جلو جمع سرم عربده مى كشيد، لب تاب و دفتر و دستكم را جمع مى كردم و از آن شركت مى رفتم. همان روز. البته قبلش عربده بلندترى بر سر دخترك هندى مي كشيدم و جلو جمع از خجالتش خارج مى شدم و بعد مى رفتم پى كارم. ولى اينها در خيالات من است. پيتر سفيد پوست در آن فضاى ملتهب تلاش كرد كه خيلي به آرامش و با صدايي دور از خشم جواب دخترك در اصطلاح
Brown skin
هندى را بدهد. پاسخ داد و بعد سرش را پايين انداخت و به ادامه كارش مشغول شد.
اين چند لحظه به گمان من، عصاره آمريكاست!
اينكه من (پيتر) صاحب "اينجا" هستم اگر، كه در پس ذهنِ پيرمرد باشد، هرگز نمى تواند در كنار روپا، كار كند.
اين واقعيتى است كه هيساشى تاناكا، (همكار سابقم در ژاپن) هرگز نمى توانست بپذيرد، چون من تا ابد برايش "گايجين" (خارجى) محسوب مى شدم، ولى پيتر، پذيرفته/مى پذيرد.
كه "صاحبخانه" نيست .
ممكن است گفته شود آمريكا سرزمين مهاجران است و ژاپن (و كشورهاى مشابه ژاپن) خير. اين صحيح است ولي اين نگاه، ساده شده ى يك مفهوم ذهنى پيچيده است. پدر يا پدربزرگِ پيتر، محتمل بود كه از اين سازوكار ذهنى يا
Mindset
فاصله بگيرند. و اگر گرفته بودند امروز پيتر نمى توانست روپا را تحمل كند و گوگل نمى توانست مديرعاملىِ جوان هندى (#سوندار_پيچاى) را تحمل كند.
هيساشى تاناكا ژاپنى، نمى خواهد ذهنيتش نسبت به مفهوم "خارجى" را عوض كند ولى هيأت مديره سفيدپوست #گوگل، و #اوبر و ... مى تواند.
سه- ذهنيت ما، نسبت به مفهوم حضور (و بكارگيرى) خارجى، بايد عوض شود. حضور خارجى بايد در عرصه هايى كه نياز به تخصص است پذيرفته شود. در دنياي پيچيده امروز، براى حل مشكلات جوامع، نياز به ذهن ها و تجربه هاى متكثر است.
@solseghalam
▪️▪️▪️▪️
📌پى نوشت: در كارگاههاى عمرانى، داد و عربده چيز عجيب و غريبى نيست ولى، در دفاتر مشاور و طراحى، جنس كار و نوع فضاى دفتر عمدتا با سكوت و شمرده سخن گفتن توأم است. معمولا كسى بر سر كسى داد نمى زند.
اينكه مثال داد زدن در اين بحث آورده شد، اشاره به يك "لحظه كارى اكستريم" است؛ لحظه اى كه واكنش ها در آن، بسيار وابسته به سازوكار ذهنى است.
#سوندار_پيچاى
يك- فرض كنيد شما در بوشهر به دنيا آمده ايد و دوران كودكى زيبايي را در كنار سواحل بوشهر به بازي و شادى داشته ايد. فرض كنيد يكي از بهترين دانشگاههاي دنيا در بوشهر واقع شده و شما دوران دانشجويي خاطره انگيزى را هم در آنجا گذرانده و در يكي از رشته هاي فنى مورد علاقه تان فارغ التحصيل كارشناسي ارشد شده ايد. پس از چند سال كار فنى، حال در اين بوشهر دوست داشتنى تان ، در يك شركت مهندسين مشاور خوب استخدام شده ايد. اما مدير قسمت شما يك جوان بنگلادشى است كه حدود بيست و سه سالگى از بنگلادش وارد بوشهر و دانشگاه شما شده و حالا به شما امر و نهى مى كند. اين فرض؛ قبول؟
دو- ديروز روپا، خانم مهندس هندى (كه هم سن و سال من است) و مدير قسمت سازه است چنان عربده اى بر سر پيتر زد كه چشمانم گرد شد. پيتر ، فارغ التحصيل بركلى است (چهل سال پيش) و دقيقا به اندازه سن من و روپا سابقه كار فنى-مهندسى دارد. من اگر به جاى پيتر بودم و در اين سن و سال كسى جلو جمع سرم عربده مى كشيد، لب تاب و دفتر و دستكم را جمع مى كردم و از آن شركت مى رفتم. همان روز. البته قبلش عربده بلندترى بر سر دخترك هندى مي كشيدم و جلو جمع از خجالتش خارج مى شدم و بعد مى رفتم پى كارم. ولى اينها در خيالات من است. پيتر سفيد پوست در آن فضاى ملتهب تلاش كرد كه خيلي به آرامش و با صدايي دور از خشم جواب دخترك در اصطلاح
Brown skin
هندى را بدهد. پاسخ داد و بعد سرش را پايين انداخت و به ادامه كارش مشغول شد.
اين چند لحظه به گمان من، عصاره آمريكاست!
اينكه من (پيتر) صاحب "اينجا" هستم اگر، كه در پس ذهنِ پيرمرد باشد، هرگز نمى تواند در كنار روپا، كار كند.
اين واقعيتى است كه هيساشى تاناكا، (همكار سابقم در ژاپن) هرگز نمى توانست بپذيرد، چون من تا ابد برايش "گايجين" (خارجى) محسوب مى شدم، ولى پيتر، پذيرفته/مى پذيرد.
كه "صاحبخانه" نيست .
ممكن است گفته شود آمريكا سرزمين مهاجران است و ژاپن (و كشورهاى مشابه ژاپن) خير. اين صحيح است ولي اين نگاه، ساده شده ى يك مفهوم ذهنى پيچيده است. پدر يا پدربزرگِ پيتر، محتمل بود كه از اين سازوكار ذهنى يا
Mindset
فاصله بگيرند. و اگر گرفته بودند امروز پيتر نمى توانست روپا را تحمل كند و گوگل نمى توانست مديرعاملىِ جوان هندى (#سوندار_پيچاى) را تحمل كند.
هيساشى تاناكا ژاپنى، نمى خواهد ذهنيتش نسبت به مفهوم "خارجى" را عوض كند ولى هيأت مديره سفيدپوست #گوگل، و #اوبر و ... مى تواند.
سه- ذهنيت ما، نسبت به مفهوم حضور (و بكارگيرى) خارجى، بايد عوض شود. حضور خارجى بايد در عرصه هايى كه نياز به تخصص است پذيرفته شود. در دنياي پيچيده امروز، براى حل مشكلات جوامع، نياز به ذهن ها و تجربه هاى متكثر است.
@solseghalam
▪️▪️▪️▪️
📌پى نوشت: در كارگاههاى عمرانى، داد و عربده چيز عجيب و غريبى نيست ولى، در دفاتر مشاور و طراحى، جنس كار و نوع فضاى دفتر عمدتا با سكوت و شمرده سخن گفتن توأم است. معمولا كسى بر سر كسى داد نمى زند.
اينكه مثال داد زدن در اين بحث آورده شد، اشاره به يك "لحظه كارى اكستريم" است؛ لحظه اى كه واكنش ها در آن، بسيار وابسته به سازوكار ذهنى است.
#سوندار_پيچاى
✍ علی لاریجانی و سلیکن ولی
انتشار نامه شورای نگهبان مبنی بر دلایل رد صلاحیت علی لاریجانی برای انتخابات ریاست جمهوری بدون شک از اوراقی است که در تاریخ معاصر ایران ماندگار خواهدشد. چندسطر نامه که سوالات زیادی برانگیخت. به این نامه از منظری دیگر نگاه کنیم:
1⃣- از خیابان بهارستان تهران، به سلیکن ولی برویم و گشتی در پیرامون ساختمان فیس بوک بزنیم. انرژی عجیبی که در فضای پیرامون این ساختمان نوساز حس می شود. بله انرژی و نوساز بودن!
نوساز به این مفهوم که نوعی بی هویت بودن، نوعی تازه به دوران رسیدن (به تعبیر ما ایرانیها) در مشاهده این ساختمان قابل حس است. سازه ای که عمرش حتی به بیست سال هم نمی رسد!
اما سوال اینجاست که چطور چنین قدرت شگفت آوری در درون این ساختمان متمرکز شده؟
اطلاعات(Data) چاه نفتِ دنیای جدید محسوب می شود و تیم مدیریت فیس بوک/اینستاگرام/واتس اپ به خصوصی ترین اطلاعات شخصی بیش از دومیلیارد نفر جمعیت روی زمین (روزانه!) دسترسی دارند. عجب قدرتی!
2⃣- یک اشتباه کلیدی در مورد #سلیکن_ولی این است که گمان کنیم شرکتهای عظیمی که در آن منطقه حضور دارند بر مبنای "تکنولوژی" شکل گرفته اند، حال آنکه آن شرکتها برمبنای "روابط انسانی پایدار" بنا می شوند.
ابتدا باید هسته ای از روابط انسانی بین چند نفر (اعضای هیات مدیره) شکل بگیرد تا که بر بستر آن، امکان گسترش/تجاری سازیِ تکنولوژی فراهم شود.
هر چندماه یکبار میانشان کودتا نشود. هر یکسال یکبار مدیرعامل عوض نکنند. هر دوسال یکبار دادگاه و دادگاه کشی میانشان رخ ندهد. سلیکن ولی، رقصِ غولهاست، ولی نه رقص تکنولوژی بلکه رقص روابطِ پایدار انسانی، آنهم وقتی که در وسط میز میلیاردها دلار ثروت تلمبار شده.
هیات مدیره ای که اعضایش پیوسته با هم در حال درگیری و منازعه هستند چطور می توانند یک شرکت چند نفره را به جایی برسانند که گردش مالی آن از گردش مالی فروش #نفت_عربستان بزرگتر شود؟
هیات مدیره ای که مدام یک نفر با چند نفر، یا چند نفر با چند نفر در حال گلاویز شدن هستند، چگونه توان حفظ اطلاعات (Data) چند میلیارد نفر انسان روی کره زمین را خواهد داشت؟
3⃣- سلیکن ولی نه بر مبنای تکنولوژی، و نه حتی بر مبنای اصول اقتصادی، که بر مبنای اصول انسانی و روابطِ پایدارِ انسانی شکل گرفته است. بر مبنای این واقعیت شکل گرفته که یک دفتر کار (شامل چند میز و صندلی چوبی) مانند #اوبر می تواند در عرض چندسال گردش مالی معادل #آرامکو عربستان پیدا کند ولی آدمهایی که روز اول پشت آن "سه چهار میز و صندلی بودند" خصمِ جان هم نشوند و رفاقت/همکاری شان (یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم) "برقرار" بماند.
4⃣- زمانی که محمد سرافراز کتاب خاطراتش از مدیریت صدا و سیما را منتشر کرد، در یادداشتی بحث شد که این کتاب "نماد و تجلی" اوجِ منازعه های داخلی ما ایرانیان با یکدیگر است. بسیاری از افراد با انکار این واقعیت گفتند که آن کتاب نماد منازعه بینِ ارکان قدرت است. ولی واقعیت تلختر از این حرفهاست. چه در حکومت پهلوی و چه در جمهوری اسلامی رخ نداده (پیش نیامده) که پنج نفر ایرانی بتوانند با همدیگر شرکتی تاسیس کنند و آن شرکت (به عنوان نمادِ همراهی و همکاری) عمری چند ده ساله پیدا کند.
بلافاصله این موضوع را به حکومت نسبت می دهیم و گفته می شود که حکومتها مانع شکلگیری شرکتها می شوند اما نگاهی کنیم به #برادران_خیامی و سرگذشت شکلگیری ایران خودرو!
حتی آن دو برادر در حکومت پهلوی (به محض آنکه شرکتشان بُرو بیایی پیدا کرد) نتوانستند با هم سازگاری داشته باشند و با هم ادامه بدهند! نگاه کنیم به مثلا شرکت بلندپایه که #برج_میلاد را ساخت (میلاد به عنوان نماد جدید) و هر سال یا هر دوسال یکبار مدیرارشد عوض می کند. طنز تلخ روزگار اینکه برادران خیامی حتی پس از فرو افتادنِ حکومت پهلوی و رفتن به خارج، در روزگار غربت هم با یکدیگر همراه وهمدم نشدند!
5⃣- نامه شورای نگهبان به علی لاریجانی ادامه کتابِ محمد سرافراز است. نمادی از "اوج" منازعه های داخلی.
و این یک اشتباه کلیدی است که گمان کنیم که این منازعه و زد و خورد، صرفا میان ارکان قدرت است بلکه ماجرا جدی تر و عمیقتر از این حرفهاست.
ماجرا واقعی تر از آن است که بخواهیم آن را به یک امر حاکمیتی تقلیل دهیم.
امروز، روزگارِ محمدباقر قالیباف است و او دربرابر این یک برگ کاغذ سکوت می کند. می دانیم که فردا نوبت آسیاب به قالیباف می رسد ولی آن روز، روز شادمانی نخواهد بود. اینکه مَحرمترین فرد در "هیات مدیره یک شرکت" به زننده ترین شکل ممکن به بیرون پرتاب شود، نه مایه خوشحالی، بلکه نمادی از شکننده بودن(Fragility) در آن "ساختار" است.
تنها بارقه امید، نسل جوان بعد است. شاید (شاید!) آنها عاقلانه تر به مفهومِ "قدرت" نگاه کنند. آنچه که امروز میان ما جاری است هیچ جای امیدی در آن نیست. و این حقیقت بسیار تلخ است.
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
انتشار نامه شورای نگهبان مبنی بر دلایل رد صلاحیت علی لاریجانی برای انتخابات ریاست جمهوری بدون شک از اوراقی است که در تاریخ معاصر ایران ماندگار خواهدشد. چندسطر نامه که سوالات زیادی برانگیخت. به این نامه از منظری دیگر نگاه کنیم:
1⃣- از خیابان بهارستان تهران، به سلیکن ولی برویم و گشتی در پیرامون ساختمان فیس بوک بزنیم. انرژی عجیبی که در فضای پیرامون این ساختمان نوساز حس می شود. بله انرژی و نوساز بودن!
نوساز به این مفهوم که نوعی بی هویت بودن، نوعی تازه به دوران رسیدن (به تعبیر ما ایرانیها) در مشاهده این ساختمان قابل حس است. سازه ای که عمرش حتی به بیست سال هم نمی رسد!
اما سوال اینجاست که چطور چنین قدرت شگفت آوری در درون این ساختمان متمرکز شده؟
اطلاعات(Data) چاه نفتِ دنیای جدید محسوب می شود و تیم مدیریت فیس بوک/اینستاگرام/واتس اپ به خصوصی ترین اطلاعات شخصی بیش از دومیلیارد نفر جمعیت روی زمین (روزانه!) دسترسی دارند. عجب قدرتی!
2⃣- یک اشتباه کلیدی در مورد #سلیکن_ولی این است که گمان کنیم شرکتهای عظیمی که در آن منطقه حضور دارند بر مبنای "تکنولوژی" شکل گرفته اند، حال آنکه آن شرکتها برمبنای "روابط انسانی پایدار" بنا می شوند.
ابتدا باید هسته ای از روابط انسانی بین چند نفر (اعضای هیات مدیره) شکل بگیرد تا که بر بستر آن، امکان گسترش/تجاری سازیِ تکنولوژی فراهم شود.
هر چندماه یکبار میانشان کودتا نشود. هر یکسال یکبار مدیرعامل عوض نکنند. هر دوسال یکبار دادگاه و دادگاه کشی میانشان رخ ندهد. سلیکن ولی، رقصِ غولهاست، ولی نه رقص تکنولوژی بلکه رقص روابطِ پایدار انسانی، آنهم وقتی که در وسط میز میلیاردها دلار ثروت تلمبار شده.
هیات مدیره ای که اعضایش پیوسته با هم در حال درگیری و منازعه هستند چطور می توانند یک شرکت چند نفره را به جایی برسانند که گردش مالی آن از گردش مالی فروش #نفت_عربستان بزرگتر شود؟
هیات مدیره ای که مدام یک نفر با چند نفر، یا چند نفر با چند نفر در حال گلاویز شدن هستند، چگونه توان حفظ اطلاعات (Data) چند میلیارد نفر انسان روی کره زمین را خواهد داشت؟
3⃣- سلیکن ولی نه بر مبنای تکنولوژی، و نه حتی بر مبنای اصول اقتصادی، که بر مبنای اصول انسانی و روابطِ پایدارِ انسانی شکل گرفته است. بر مبنای این واقعیت شکل گرفته که یک دفتر کار (شامل چند میز و صندلی چوبی) مانند #اوبر می تواند در عرض چندسال گردش مالی معادل #آرامکو عربستان پیدا کند ولی آدمهایی که روز اول پشت آن "سه چهار میز و صندلی بودند" خصمِ جان هم نشوند و رفاقت/همکاری شان (یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم) "برقرار" بماند.
4⃣- زمانی که محمد سرافراز کتاب خاطراتش از مدیریت صدا و سیما را منتشر کرد، در یادداشتی بحث شد که این کتاب "نماد و تجلی" اوجِ منازعه های داخلی ما ایرانیان با یکدیگر است. بسیاری از افراد با انکار این واقعیت گفتند که آن کتاب نماد منازعه بینِ ارکان قدرت است. ولی واقعیت تلختر از این حرفهاست. چه در حکومت پهلوی و چه در جمهوری اسلامی رخ نداده (پیش نیامده) که پنج نفر ایرانی بتوانند با همدیگر شرکتی تاسیس کنند و آن شرکت (به عنوان نمادِ همراهی و همکاری) عمری چند ده ساله پیدا کند.
بلافاصله این موضوع را به حکومت نسبت می دهیم و گفته می شود که حکومتها مانع شکلگیری شرکتها می شوند اما نگاهی کنیم به #برادران_خیامی و سرگذشت شکلگیری ایران خودرو!
حتی آن دو برادر در حکومت پهلوی (به محض آنکه شرکتشان بُرو بیایی پیدا کرد) نتوانستند با هم سازگاری داشته باشند و با هم ادامه بدهند! نگاه کنیم به مثلا شرکت بلندپایه که #برج_میلاد را ساخت (میلاد به عنوان نماد جدید) و هر سال یا هر دوسال یکبار مدیرارشد عوض می کند. طنز تلخ روزگار اینکه برادران خیامی حتی پس از فرو افتادنِ حکومت پهلوی و رفتن به خارج، در روزگار غربت هم با یکدیگر همراه وهمدم نشدند!
5⃣- نامه شورای نگهبان به علی لاریجانی ادامه کتابِ محمد سرافراز است. نمادی از "اوج" منازعه های داخلی.
و این یک اشتباه کلیدی است که گمان کنیم که این منازعه و زد و خورد، صرفا میان ارکان قدرت است بلکه ماجرا جدی تر و عمیقتر از این حرفهاست.
ماجرا واقعی تر از آن است که بخواهیم آن را به یک امر حاکمیتی تقلیل دهیم.
امروز، روزگارِ محمدباقر قالیباف است و او دربرابر این یک برگ کاغذ سکوت می کند. می دانیم که فردا نوبت آسیاب به قالیباف می رسد ولی آن روز، روز شادمانی نخواهد بود. اینکه مَحرمترین فرد در "هیات مدیره یک شرکت" به زننده ترین شکل ممکن به بیرون پرتاب شود، نه مایه خوشحالی، بلکه نمادی از شکننده بودن(Fragility) در آن "ساختار" است.
تنها بارقه امید، نسل جوان بعد است. شاید (شاید!) آنها عاقلانه تر به مفهومِ "قدرت" نگاه کنند. آنچه که امروز میان ما جاری است هیچ جای امیدی در آن نیست. و این حقیقت بسیار تلخ است.
🖊محمدرضا اسلامی
t.iss.one/solseghalam
YouTube
Inside look at Facebook's newest Frank Gehry-designed office
Read the story: https://bayareane.ws/2ouaMkD
Facebook is moving its new Menlo Park building MPK 21, which was designed by Frank Gehry and is an extension of its MPK 20 site.
Video by LiPo Ching/Bay Area News Group
------------
SUBSCRIBE TO SUPPORT…
Facebook is moving its new Menlo Park building MPK 21, which was designed by Frank Gehry and is an extension of its MPK 20 site.
Video by LiPo Ching/Bay Area News Group
------------
SUBSCRIBE TO SUPPORT…
نشریه «بخارا» گفتگویی را که در زمینه بنگاههای بزرگ اقتصادی با جناب دکتر صیدی (مدیرعامل بانک صادرات) انجام شده بود در شماره ۱۴۳ صفحه ۴۳۷ منتشر نموده است. این گفتگو پیش از کرونا انجام شده بود که انتشار آن در اینجا به تاخیر افتاد.
دکتر صیدی اخیرا از مدیریت عاملی بانک صادرات کنار رفته اند اما ایشان نمونۀ یک متخصص امور مالی کلان هستند که علاقمندیها/مطالعات عمیقی در حوزه هنر و ادبیات دارا هستند. برای این رفیق قدیمیِ قیصر امین پور، در هر جایگاهی که منبعد فعالیت نمایند آرزوی موفقیت می نمایم. اما یک نکته درباره این گفتگو:
❌در این گفتگو به بحثِ اهمیتِ «هیات مدیره» و نقش «گفتگو» میان اعضای هیات مدیرۀ یک بنگاهِ بزرگ اقتصادی پرداخته شده است، و مثالهایی از شرکتهایی همچون SOM (طراح برج خلیفه) و ... آورده شده است، اما امروز (دو سال پس از تاریخ آن گفتگو در برج سپهر) دیگر آنگونه فکر نمی کنم.
❌«امروز» اصلاً گمان نمی کنم که تواناییِ «گفتگو» یک امرِ اخلاقی است. (به خُلق و خُو بر نمی گردد). حتی دیگر باور ندارم که گفتگو یک «مهارتِ» اکتسابی است که با شرکت در کلاسهای آموزشی و دوره هایِ مذاکره/فن بیان و ... کسب شود.
❌بلکه امروز به این باور رسیده ام «اگر» توانِ گفتگو میان اعضایِ هیات مدیرۀ #تویوتا وجود دارد، یا اگر سطح عالی گفتگو میان زاگربرگ و رفقایش در اعضای هیات مدیره #فیس_بوک محقق می شود (و مسیری از فیس بوک تا متا طی می شود)، یا اگر توان تصمیم گیری میان اعضای هیات مدیره #اوبر ممکن می شود (و دارا خسروشاهی به عنوان مدیرعامل انتخاب می شود)، ناشی از «ساختار ذهنی» است. این افراد دارایِ «ذهنهای پیچیده» هستند و آشنایی به پیچیدگیها (و درکِ از پیچیدگی) باعث می شود که «یک نفر» در گفتگو «محتاط» باشد.
🔷 اینکه در کشور ما شرکت بزرگ شکل نمی گیرد (متناظر با "اوبایاشیِ ژاپن" ایجاد نمی شود)، یا #برداران_خیامی بعد از ایجاد ایران خودرو با هم اختلاف پیدا می کنند (و حتی دو برادر از هم جدا می شوند) ناشی از این است که ذهنها به ساختارهای ساده «عادت» داشته اند. ذهنِ ساده، به محض رسیدن به موفقیتهای اولیه (خصوصا موفقیتهای اقتصادی) فعّالِ مایشاء می شود. دیگر خدا را بنده نخواهد بود چه برسد به شریک و شراکت.
برای گفتگو، ساختارِ ذهنی، مقدم بر خلق و خویِ فردی است.
🔷شرکت و شراکت، امری بسیار پیچیده است. برخلاف تصورِ بسیاری از افراد، «شرکت» بر روی «تخصص/فن آوری» بنا نمی شود. شالوده و سنگِ بنای یک شرکت، «فن آوری» نیست، ثروت هم نیست؛ بلکه اساس و زیربنایِ شرکت «روابط انسانی» است و کسانی می توانند در مسیرِ «شرکتداری» موفق شوند که آشنا به پیچیدگیهای رفتار انسانی باشند. توانِ گفتگو داشته باشند.
و این «توان» یک امر اخلاقی نیست.
🔷این فایل پی.دی.اف🔻 از نشریه بخارا از این جهت به اشتراک گذاشته می شود که این روزها (سال 1401) در میان نسل جوانِ ما بحثِ «دانش بنیان» و «استارت آپ» شدیداً بحثِ روز است (بهتر بگوییم مُد روز است). اما نسل جوانی که به دنبالِ ثبت شرکت دانش بنیان است باید بداند که قبل از «او» بسیاری افراد، شرکت (های فن آوری) ثبت کردند و (حتی) محصول تولید کردند، اما دولتِ مستعجل بودند. شرکت و «محصول دهی» ابتر ماند و حتی به اندازه دو نسل هم مستدام نشد.
شرکت به راحتی متولّد می شود (ثبت می شود) و به سختی به «محصول» می رسد، اما براحتی متلاشی می شود. براحتیِ چند مشاجره ساده.
راستی! خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی/
خوش درخشید ولی «دولتِ مُستَعجل» بود!
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان حافظ؟/
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا، غافل بود!
#حافظ
▪️▪️▪️
*با تشکر از دوست ارجمند جناب محسن وطنی برای انتشار این بحث، جناب امیر لعلی بابت مدیریت جلسه و همچنین تشکر دوباره از نشریه بخارا.
t.iss.one/solseghalam
دکتر صیدی اخیرا از مدیریت عاملی بانک صادرات کنار رفته اند اما ایشان نمونۀ یک متخصص امور مالی کلان هستند که علاقمندیها/مطالعات عمیقی در حوزه هنر و ادبیات دارا هستند. برای این رفیق قدیمیِ قیصر امین پور، در هر جایگاهی که منبعد فعالیت نمایند آرزوی موفقیت می نمایم. اما یک نکته درباره این گفتگو:
❌در این گفتگو به بحثِ اهمیتِ «هیات مدیره» و نقش «گفتگو» میان اعضای هیات مدیرۀ یک بنگاهِ بزرگ اقتصادی پرداخته شده است، و مثالهایی از شرکتهایی همچون SOM (طراح برج خلیفه) و ... آورده شده است، اما امروز (دو سال پس از تاریخ آن گفتگو در برج سپهر) دیگر آنگونه فکر نمی کنم.
❌«امروز» اصلاً گمان نمی کنم که تواناییِ «گفتگو» یک امرِ اخلاقی است. (به خُلق و خُو بر نمی گردد). حتی دیگر باور ندارم که گفتگو یک «مهارتِ» اکتسابی است که با شرکت در کلاسهای آموزشی و دوره هایِ مذاکره/فن بیان و ... کسب شود.
❌بلکه امروز به این باور رسیده ام «اگر» توانِ گفتگو میان اعضایِ هیات مدیرۀ #تویوتا وجود دارد، یا اگر سطح عالی گفتگو میان زاگربرگ و رفقایش در اعضای هیات مدیره #فیس_بوک محقق می شود (و مسیری از فیس بوک تا متا طی می شود)، یا اگر توان تصمیم گیری میان اعضای هیات مدیره #اوبر ممکن می شود (و دارا خسروشاهی به عنوان مدیرعامل انتخاب می شود)، ناشی از «ساختار ذهنی» است. این افراد دارایِ «ذهنهای پیچیده» هستند و آشنایی به پیچیدگیها (و درکِ از پیچیدگی) باعث می شود که «یک نفر» در گفتگو «محتاط» باشد.
🔷 اینکه در کشور ما شرکت بزرگ شکل نمی گیرد (متناظر با "اوبایاشیِ ژاپن" ایجاد نمی شود)، یا #برداران_خیامی بعد از ایجاد ایران خودرو با هم اختلاف پیدا می کنند (و حتی دو برادر از هم جدا می شوند) ناشی از این است که ذهنها به ساختارهای ساده «عادت» داشته اند. ذهنِ ساده، به محض رسیدن به موفقیتهای اولیه (خصوصا موفقیتهای اقتصادی) فعّالِ مایشاء می شود. دیگر خدا را بنده نخواهد بود چه برسد به شریک و شراکت.
برای گفتگو، ساختارِ ذهنی، مقدم بر خلق و خویِ فردی است.
🔷شرکت و شراکت، امری بسیار پیچیده است. برخلاف تصورِ بسیاری از افراد، «شرکت» بر روی «تخصص/فن آوری» بنا نمی شود. شالوده و سنگِ بنای یک شرکت، «فن آوری» نیست، ثروت هم نیست؛ بلکه اساس و زیربنایِ شرکت «روابط انسانی» است و کسانی می توانند در مسیرِ «شرکتداری» موفق شوند که آشنا به پیچیدگیهای رفتار انسانی باشند. توانِ گفتگو داشته باشند.
و این «توان» یک امر اخلاقی نیست.
🔷این فایل پی.دی.اف🔻 از نشریه بخارا از این جهت به اشتراک گذاشته می شود که این روزها (سال 1401) در میان نسل جوانِ ما بحثِ «دانش بنیان» و «استارت آپ» شدیداً بحثِ روز است (بهتر بگوییم مُد روز است). اما نسل جوانی که به دنبالِ ثبت شرکت دانش بنیان است باید بداند که قبل از «او» بسیاری افراد، شرکت (های فن آوری) ثبت کردند و (حتی) محصول تولید کردند، اما دولتِ مستعجل بودند. شرکت و «محصول دهی» ابتر ماند و حتی به اندازه دو نسل هم مستدام نشد.
شرکت به راحتی متولّد می شود (ثبت می شود) و به سختی به «محصول» می رسد، اما براحتی متلاشی می شود. براحتیِ چند مشاجره ساده.
راستی! خاتمِ فیروزهٔ بواسحاقی/
خوش درخشید ولی «دولتِ مُستَعجل» بود!
دیدی آن قهقههٔ کبکِ خرامان حافظ؟/
که ز سرپنجهٔ شاهینِ قضا، غافل بود!
#حافظ
▪️▪️▪️
*با تشکر از دوست ارجمند جناب محسن وطنی برای انتشار این بحث، جناب امیر لعلی بابت مدیریت جلسه و همچنین تشکر دوباره از نشریه بخارا.
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
نشریه بخارا
سال بیست و ششم شماره ۱۴۳
صفحه ۴۳۷
@solseghalam
سال بیست و ششم شماره ۱۴۳
صفحه ۴۳۷
@solseghalam