ارزیابی شتابزده
13.8K subscribers
896 photos
302 videos
33 files
846 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
✍️ گاه شمار اندوهِ اخیر کابلستان

🔴این چند عدد و رقم، خلاصه ای است بر گاه شمارِ این اندوهِ اخیرِ کابل . نقطه پایانی آیا متصوّر هست؟

-🔹15 ماه آوریل 2017: آمریکا مادر بمب ها را در ایالت #ننگرهار منفجر کرد . بمبی با طول 9متر ، به قیمت شانزده میلیون دلار.
-🔹 31 ماه مه (45 روز بعد): بمبی چندهزار کیلوگرمی که در یک تانکر کارسازی شده بود در چندصدمتری ارگ ریاست جمهوری منفجر شد. حدود 100 شهروند به کام مرگ کشیده شدند و حدود 460 تن قطع عضو یا مجروح.
این بمب آیا به تلافی آن بمب بود؟ هر چه که بود صدها خانواده داغدار شدند.
-🔹 2 ژوئن (دو روز بعد) : مردم در اعتراض به ناامنی در کشورشان تظاهرات کردند. کار به خشونت کشید و در یک اتفاق بی‌سابقه، نیروهای امنیتی افغان به روی شرکت‌کنندگان راهپیمایی اعتراضی آتش گشودند. 8 نفر در جریان خشونت ها کشته و 20 نفر زخمی شدند. از جمله محمد سالم ایزدیار ، فرزند 26 ساله محمدعلم ایزدیار، نائب رئیس مجلس سنای افغانستان و اهل ولایت پنجشیر.
-🔹[دیروز] 3 ژوئن (فردای اعتراض ها) : مردم در مراسم خاکسپاری آن جوان شرکت کردند. [به دلیل حضور مقام‌های بلندپایه دولتی و چهره‌های شناخته‌شده سیاسی در این مراسم] سه انفجار و بمب گذاری در این خاکسپاری رخ داد که به مرگ بیش از 8 شهروند دیگر و 100 زخمی انجامید که برای خاکسپاری جوانِ کشته شدۀ دیروز، آمده بودند.
....
🔴پایانی آیا متصور است بر احوالِ کشوری که چند دهه روزگار مردمانش در قطع عضو و ناامنی و فقر گذشت؟ دومینوی بدبختی گویی وقتی شروع شد ، متوقف شدنی نیست.
دریغ.
جانستان کابلستان.


* * * * *
📌پی نوشت: محمد سالم ایزدیار متاهل بود و از او دو فرزند دوساله و شش‌ماهه مانده است.
📌پی نوشت 2: در درۀ پنجشیر دیگر شیری باقی است؟ شیرها همه کشته و گرگ ها و کفتارها همه پراکنده. شهر در بوی ماتم و تریاک . در قندهار، قندی آیا باقی مانده؟ بر مزارهایِ مزارشریف دیگر صدایی جز فغان باقی مانده؟ انگار #اخوان_ثالث این را امروز سروده

باز ما مانديم و شهرِ بی تپش
وآنچه كفتارست و گرگ و روبَه ست.
گاه مي گويم فغاني بركشم,
باز مي بينم صدايم كوتَه ست.
...
در مزارآباد شهرِ بي تپش
وایِ جغدي هم نمي آيد بگوش.
دردمندانِ بی خروش و بي فغان.
خشمناكانِ بي فغان و بی خروش
...
کاوه ای پيدا نخواهد شد, اميد!
كاشكی اسكندری پيدا شود.

#مهدی_اخوان_ثالث 1335

شاید مردم امروز افغانستان می گویند "صد رحمت به دوران طالبان. کاوه اي پيدا نخواهد شد ، كاشكی اسكندری پيدا شود."

📌پی نوشت 3: از اواخر دهه ۱۳۵۰ خورشیدی شورش مجاهدین افغان علیه حکومت #شوروی، این کشور را درگیر جنگی طولانی کرد که در طول یک دهه، جان بیش از یک میلیون افغانی را گرفت. این جنگ پس از پیروزی مجاهدین بر دولت محمد نجیب‌الله نیز «میانِ خودِ گروه‌هایِ مجاهدین» ادامه یافت. شاید بتوان گفت کلافگی مردم از 20 سال ناآرامی، یکی از دلایلی بود که باعث شد تا #طالبان در میانه‌های دهه ۱۳۷۰ به راحتی کنترل #افغانستان را به دست گیرد. با حمله #ائتلاف بین‌المللی به رهبری #آمریکا در سال ۱۳۸۰ حکومت طالبان رفت. اما 16 سال است کشور در چنین احوالی است... کودکی ده ساله امروز شیخی شصت ساله شده، شاهدِ این اَحوال. این بار هم که پس از حمله آمریکا، کاوه ای پیدا نشده ، مردم به کدامین اسکندرِ خونخواری راضی خواهند شد؟

📌پی نوشت 4: افغانستان حدود 33میلیون نفر جمعیت دارد.

https://t.iss.one/solseghalam
دنیایِ سی سال آینده

🔴خبرنگار بی بی سی برای اولین بار سفری رفته به قلمرو طالبانِ افغانستان در #ایالت_هلمند. او در گزارشی چند دقیقه ای ، تصویری از چهرۀ پنهان زندگی در حاکمیتِ طالبان را نشان می دهد.

تصاویر مختلفی در این گزارش ارایه می شود. اینکه چطور با وجودِ یک دولتِ مرکزی، بخشی از #کشور از دست رفته و طالبان در بخشی از کشور [سمتِ دیگرِ رودخانه هلمند] قوانینِ حکومت داریِ خودش را برپا کرده. اینکه #طالبان در آن منطقه کاری کرده که هیچ زنی در کوچه و بازار حضور ندارد. اینکه در بازارِ "موسی قلعه" در کنار کالا و مواد غذایی ، خشاب گلوله و اسلحه خرید و فروش می شود. در میان این تصاویر، یک تصویر بیش از همه در ذهن زنگ می زند. جایی که خبرنگار به میان یک #مدرسه می رود و در کلاسِ درسِ بچه ها حضور پیدا می کند. کلاس درسی که فقط پسرانه است و بچه های کودک سالی که دارند تحت آموزه های طالبان رشد می کنند. چهره های معصوم بچه هایی که مدرسه شان را طالبان می گرداند. مدرسه ای که #پول اش را دولتِ کابل می دهد ولی اداره اش با طالبان است!

🔵چهرۀ این بچه ها را که نگاه می کنی یکباره دلت می لرزد. انگار یک امیدِ بی پایه در دلت خشک می شود. اینکه پیوسته یک گمانِ خام در دلهایمان هست که روزی این ماجراها به پایان خواهد رسید. نه! بیست سالِ دیگر این بچه ها خواهند رسید به جایِ آنها که امروز این شهر و این خاک را اداره می کنند. خاکِ تریاک پرور و اسلحه دوست.

🔴اگر امروز گمان کنیم ماجرایِ سوریه در نقطه ای به پایان خواهد رسید ولی کودکانی که در تمامِ این چندسال در کمپ های میلیونیِ پناهندگانِ سوری در ترکیه در معرض انواع آسیب های روحی و جسمی بوده اند، دنیایِ بیست سی سالِ آینده را بی نصیب و بی آسیب رها خواهند کرد ، تصوّری باطل است. دنیایِ امروز ما، کودکانی را در دلِ خود دارد که دوهزار وهفده سال پس از میلاد مسیح تحت هدایت تحجری ترین مغزها و منجمدترین فکرها و خون ریزترین جهان بینی ها و با کمترین آموزش ها و بیشترین آسیب ها ، رشد و نموّ می یابند. اگر بیست ویک سال پس از جنگ جهانیِ اول، پروندۀ این جنگ بسته نشد و به ترقه ای، منجر به جنگِ جهانی دوّم شد، ماجراهای امروزِ سوریه و افغانستان و عراق هم، حتی اگر توقفی کوتاه در خون ریزیهایش رخ دهد، باز دمل چرکین شان باز خواهد شد.
این ماجراها یحتمل تا پایان عمر ما دوام خواهد یافت.

https://t.iss.one/solseghalam
✍️ شهردار شدنِ زاکانی اتفاقِ بسیار مبارکی است!

🔹احتمالا این روزها زاکانی بسیار خوشحال است که اخبارِ #طالبان و #کرونا و... باعث شده تا خبرِ شهردار شدنِ او از مرکزِ توجه رسانه ها و اذهان عمومی "دور" شود. حیرت و تعجبی که برای بسیاری از افراد با شنیدنِ خبر انتخاب/انتصاب زاکانی به سِمت شهردار پایتخت رخ داد، با اخبار تاسف بار موج پنجم کرونا و فرار اشرف غنی و... به حاشیه رفت. اما شهردار شدن زاکانی به این دلایل امر بسیار مبارکی است:

1️⃣- وقتی بدنۀ برج میلاد را به کسی که در عمرش درگیرِ صد مترمکعب بتن ریزی «نبوده» نشان بدهی و بگویی در اینجا سی هزار متر مکعب بتن ریخته شده، با چشمانی بی فروغ و بی هیچ واکنشی درچهره به تو نگاه می کند. شهردار شدنِ امثال زاکانی که یک عمر بر روی صندلی، در حالِ نظریه پردازی بوده اند معادل این است که آن چهره بی واکنش را برداری و بِبری وسطِ کارگاه بتن ریزی و بگویی حالا بتن بریز!
وقتی که چهار سال درگیرِ بتن ریزی شد، سمبادۀ روزگار و سختیِ کار به او خواهد آموخت که «واقعیتِ کار» یعنی چه؟ و خواهد آموخت که قدری «با احتیاط» سخن بگوید.

2️⃣- جنسِ کارِ شهرداری، یک کار بسیار پرتنش و عملیاتی است. امثال زاکانی همیشه در حاشیۀ امن نشسته اند و همیشه براحتی دیگران را نقد کرده اند. با اینکه شهردار شدنِ این تیپ افراد باعث آسیب به شهر می شود ولی فرصت بسیار مناسبی است که قدری با سمبادۀ کارهای «واقعی» و سخت، پرداخته شوند و از «عالمِ ادعا» فاصله بگیرند.

3️⃣- یکی دو ماه بعد از اینکه ماهِ عسلِ خوشحالی و خشنودیِ از «شهردار شدم» گذشت، هر روز صبح زاکانی باید به این فکر کند که «آخرِ این ماه» برای پرداخت «حقوقِ کارکنانِ شهرداری» چه کنم؟!

اوایل کار احتمالا با همان لبخند ملیح و چهرۀ سرشار از اطمینان، رو به معاونش «دستور» خواهد داد که فلان قطعه زمین را بفروشید و حقوق این ماه را بدهید... ولی مگر چند بار می توان زمین فروخت؟ و مگر چقدر می شود از اموال شهرداری برای «پرداخت حقوق» حراج کرد؟ یک ماه و دو ماه نیست که!

آن آقای زاکانی یکباره می بیند که همزمان با پرداخت حقوقها، باید شبکه #مترو را هم توسعه داد و بسیار زشت است اگر چهار سال بگذرد و بگویند در مدتِ شهرداریِ زاکانی فقط سه کیلومتر خط مترو احداث شده!
پس باز با همان لبخند پر طمانینه به مدیر توسعه قطار شهری دستور می دهد که «مترو بسازید». ولی مدیر اجرایی مترو گزارشی روی میز زاکانی خواهد گذاشت و خواهد گفت که در 1402 به سی هزارمیلیارد تومان بودجه نیاز داریم. آن زاکانی ای که نمی داند حقوق کارکنان را چطور باید بدهد، سی هزار میلیارد تومان از کجا بیاورد؟... آن لبخند ملیح در اینجای کار، قدری کمرنگ خواهد شد. اما ماجرا هنوز ادامه دارد:

4️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر به #توکیو خواهد رفت. آنجا #شهردار_توکیو میزبانش خواهد بود و او را به بازدید از اتاق مدیریت کنترلِ شبکه قطار شهری و ترافیک توکیو خواهد برد. زاکانی با دهان باز و حیرت زده نگاه خواهد کرد که در کشوری که #نفت نداشته اند چطور صدها کیلومتر شبکه قطار شهری (روی زمین و زیر زمین) احداث کرده اند و چطور متوسط میزان #تاخیر قطار در توکیو دو ثانیه است و چطور فاصله زمانیِ عبور واگنها از یکدیگر 2 دقیقه است؟

این لحظۀ طلایی بسیار ارزشمندی است. زاکانیِ تا قبل از این، اگر به بازدید از توکیو می رفت، یک سفر تفریحی/کاری برایش محسوب می شُد، اما این اولین باری است که زاکانیِ ایستاده در اتاقِ مدیریت ترافیک شهر توکیو، دارد با خودش فکر می کند: «خب حقوق کارکنان رو از کجا میدن؟ اینهمه پول برای ساخت مترو در کشورِ بدون نفت چطور فراهم کردن؟»

5️⃣- پلاسکو، شبکه مترو، سیلاب، پرداخت حقوق کارمندان، احداث بزرگراه و... اینها مسائل «واقعی» است و مواجه شدنِ تیپولوژیِ امثال زاکانی (که عادت کرده اند در پای کولر و از کنار گودِ کُشتی فریاد برآورند)، امر مبارکی است.

6️⃣- زاکانی اگر شانس بیاورد در این چهار سال #زلزله ای در تهران نخواهد آمد، اما اگر شانس با او یار نباشد و گسلهای تهران تصمیم به جُنبیدن بگیرند، متوجه خواهد شد که «مدیریت بحران» چه کار تخصصی ای است. و سازمان مدیریت بحران‌‌ِ شهر تهران جایی نیست که «یکی از رفقا» را آنجا بگماریم! بلکه «زلزله تهران» به زاکانی (و امثال زاکانی) خواهد آموخت که باید از «متخصص» استفاده کنند. نه از جبهه پایداری.

7️⃣- احتمالا زاکانی یک سفر هم به پاریس خواهد رفت. آنجا زاکانی متوجه می شود که جدای از مترو، و جدای از حقوق کارکنان، و جدای از زلزله، و جدای از احداث تونل و بزرگراه... و جدای از هر فرایندِ مکانیکی، «روح شهر» هم مهم است. احتمالا به این نتیجه خواهد رسید که برای اینکه شهر بانشاط و با طراوت باشد «باید فکر کرد».

8️⃣- گذشت 4 سال «به احتمال زیاد» باعث خواهد شد که همفکران زاکانی برای «شهردارِ بعدی» قدری بیشتر «فکر» کنند.



🌐t.iss.one/solseghalam