تک درخت _ گلپا
@baritonmosighi
♦️آثار موسیقایی / ۸
"تک درخت" / خواننده: اکبر گلپایگانی
۱۵ آیان ۱۴۰۲
شعر: هما میرافشار
آهنگساز: اسدالله ملک
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سنگی، ز شاخه ی غم
گل هستی ام را بچین و برو
که هستم من اون تک درختی
که در کام طوفان نشسته
همه شاخههای وجودش
ز خشم طبیعت شکسته
ندونستم این را به عمرم
نمیمونه عشقم برایم
ندونستم ای بی خبر ز دلم
که بی اعتباره وفای تو هم
تو اکنون ز عشقم گریزونی
غمم را ز چشمم نمیخونی
ازین غم چه حالم، نمیدونی
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سنگی، ز شاخهی غم
گل هستی ام را بچین و برو
که هستم من اون تک درختی
که در کام طوفان نشسته
همه شاخههای وجودش
ز خشم طبیعت شکسته
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
"تک درخت" / خواننده: اکبر گلپایگانی
۱۵ آیان ۱۴۰۲
شعر: هما میرافشار
آهنگساز: اسدالله ملک
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سنگی، ز شاخه ی غم
گل هستی ام را بچین و برو
که هستم من اون تک درختی
که در کام طوفان نشسته
همه شاخههای وجودش
ز خشم طبیعت شکسته
ندونستم این را به عمرم
نمیمونه عشقم برایم
ندونستم ای بی خبر ز دلم
که بی اعتباره وفای تو هم
تو اکنون ز عشقم گریزونی
غمم را ز چشمم نمیخونی
ازین غم چه حالم، نمیدونی
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سنگی، ز شاخهی غم
گل هستی ام را بچین و برو
که هستم من اون تک درختی
که در کام طوفان نشسته
همه شاخههای وجودش
ز خشم طبیعت شکسته
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
♦️آثار موسیقایی / ۹
قارئهالفنجان / عبدالحلیم حافظ / شعر: نزار قبانی / ترجمهی شعر: رضا طاهری
۱۰ آذر ۱۴۰۲
جَلَسَت / نشست
جَلَسَت والخوفُ بعینیها / نشست و ترس در چشمانش بود
تتأمَّلُ فنجانی المقلوب / فنجان واژگونم را می نگریست
قالت: یا ولدی.. لا تَحزَن / گفت: اندوهگین مباش پسرم
فالحُبُّ عَلیکَ هوَ المکتوب / عشق سرنوشت توست
الحُبُّ عَلیکَ هوَ المکتوب / عشق سرنوشت توست
یا ولدی، قد ماتَ شهیداً / من ماتَ على دینِ المحبوب
پسرم هر که در راه عشق بمیرد شهید است
یا ولدی، یا ولدی / پسرم پسرم
بصرت،بصَّرتُ.. ونجَّمت کثیراً / بسیار دیده ام و گردش ستارگان بسیارخوانده ام
لکنّی.. لم أقرأ أبداً فنجاناً یشبهُ فنجانک / اما هرگز نخوانده ام هیچ فنجانی شبیه فنجان تو
بصرت،بصَّرتُ.. ونجَّمت کثیراً / بسیار دیدهام و گردش ستارگان بسیار خوانده ام
لکنّی.. لم أعرف أبداً أحزاناً تشبهُ أحزانک / اما هرگز نخوانده ام اندوهی شبیه اندوه تو
مقدورک ان تمضى أبدا فى بحر الحب بغیر قلوع / سرنوشت تو، بی بادبان در دریای عشق راندن است
وتکون حیاتک طول العمر، کتاب دموع / و سراسر زندگیات کتابی است از اشک
مقدورک أن تبقى مسجونا بین الماء وبین النار / سرنوشت تو زندانی شدن میان آب و آتش است
فبرغم جمیع حرائیقه / با وجود همه ی سوختن ها
فبرغم جمیع سوابقه / با وجود همهی سرگذشت ها
وبرغم الحزن الساکن فینا لیل نهار / و با وجود اندوه ساکن در شب و روز
وبرغم الریح وبرغم الجو الماطر والاعصار / و با وجود باد و هوای بارانی، طوفان ها
الحب سیبقى یاولدی
أحلى الاقداریاولدی / پسرم عشق زیباترین سرنوشت ها باقی خواهد ماند
بحیاتک یاولدى امراة / در زندگی ات زنی است
عیناها سبحان المعبود / چشمانش شکوهمند
فمها مرسوم کالعنقود / لبان اش نقاشی شده چون خوشه انگور
ضحکتها أنغام وورود / و خنده اش موسیقی و گل ها
والشعر الغجرى المجنون یاسافر فى کل الدنیا / و موی کولی و آشفته اش به همه ی دنیا سفر میکند
قد تغدو أمرأة یاولدى یهواها القلب هی الدنیا / پسرم زنی که تو می خواهی اش دنیا دوست اش دارد
لکن سماءک ممطرة / اما آسمان تو بارانی است
وطریقک مسدود مسدود / و راه تو بسته است و بسته است
فحبیبةُ قلبکَ.. یا ولدی نائمةٌ فی قصرٍ مرصود / پسرم! معشوقهات در خواب است در کاخی از نگاهبانان
من یدخُلُ حُجرتها من یطلبُ یَدَها... / هرکه بخواهد وارد خانه اش شود یا خواستگاریش کند
من یَدنو من سورِ حدیقتها / هر که نزدیک پرچین باغش شود
من حاولَ فکَّ ضفائرها... / هر که بخواهد گره گیسوانش را بگشاید
یا ولدی.. مفقودٌ.. مفقود / پسرم ، ناپدید میشود و ناپدید میشود و ناپدید
ستفتش عنها یاولدی فى کل مکان / پسرم به زودی در همه جا به جستوجوی او خواهی رفت
وستسأل عمها موج البحر وستسأل فیروز الشطأن / از موج دریا و مرواریدهای فیروزه ای کرانه سراغش را می گیری
وتجوب بحارا وبحارا وتفیض دموعک أنهارا / و در می نوردی و می پیمایی دریاها و دریاها را و اشک هات رودخانه می شود
وسیکبر حزنک حتى یصبح أشجارا / وغم ات که فزونی مییابد درختان سر برمیکشند
وسترجع یوما یاولدی مهزوما مکسور الوجدان / روزی شکست خورده و دلشکسته باز می گردی پسرم
وستعرف بعد رحیل العمر / و پی می بری بعد از گذشت زندگی
بأنک کنت تطارد خیط دخان / در پی رشته ای از دود بوده ای
فحبیبة قلبک یاولدی لیس لها أرض أو وطن أو عنوان / پسرم معشوقه ات نه جغرافیایی دارد نه سرزمینی نه نشانی
ما أصعب أن تهوى أمرأة یاولدی لیس لها عنوان / و چه دشوار است عشق تو به زنی که او را نام و نشانی نیست
https://www.aparat.com/v/Bkl8b
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
قارئهالفنجان / عبدالحلیم حافظ / شعر: نزار قبانی / ترجمهی شعر: رضا طاهری
۱۰ آذر ۱۴۰۲
جَلَسَت / نشست
جَلَسَت والخوفُ بعینیها / نشست و ترس در چشمانش بود
تتأمَّلُ فنجانی المقلوب / فنجان واژگونم را می نگریست
قالت: یا ولدی.. لا تَحزَن / گفت: اندوهگین مباش پسرم
فالحُبُّ عَلیکَ هوَ المکتوب / عشق سرنوشت توست
الحُبُّ عَلیکَ هوَ المکتوب / عشق سرنوشت توست
یا ولدی، قد ماتَ شهیداً / من ماتَ على دینِ المحبوب
پسرم هر که در راه عشق بمیرد شهید است
یا ولدی، یا ولدی / پسرم پسرم
بصرت،بصَّرتُ.. ونجَّمت کثیراً / بسیار دیده ام و گردش ستارگان بسیارخوانده ام
لکنّی.. لم أقرأ أبداً فنجاناً یشبهُ فنجانک / اما هرگز نخوانده ام هیچ فنجانی شبیه فنجان تو
بصرت،بصَّرتُ.. ونجَّمت کثیراً / بسیار دیدهام و گردش ستارگان بسیار خوانده ام
لکنّی.. لم أعرف أبداً أحزاناً تشبهُ أحزانک / اما هرگز نخوانده ام اندوهی شبیه اندوه تو
مقدورک ان تمضى أبدا فى بحر الحب بغیر قلوع / سرنوشت تو، بی بادبان در دریای عشق راندن است
وتکون حیاتک طول العمر، کتاب دموع / و سراسر زندگیات کتابی است از اشک
مقدورک أن تبقى مسجونا بین الماء وبین النار / سرنوشت تو زندانی شدن میان آب و آتش است
فبرغم جمیع حرائیقه / با وجود همه ی سوختن ها
فبرغم جمیع سوابقه / با وجود همهی سرگذشت ها
وبرغم الحزن الساکن فینا لیل نهار / و با وجود اندوه ساکن در شب و روز
وبرغم الریح وبرغم الجو الماطر والاعصار / و با وجود باد و هوای بارانی، طوفان ها
الحب سیبقى یاولدی
أحلى الاقداریاولدی / پسرم عشق زیباترین سرنوشت ها باقی خواهد ماند
بحیاتک یاولدى امراة / در زندگی ات زنی است
عیناها سبحان المعبود / چشمانش شکوهمند
فمها مرسوم کالعنقود / لبان اش نقاشی شده چون خوشه انگور
ضحکتها أنغام وورود / و خنده اش موسیقی و گل ها
والشعر الغجرى المجنون یاسافر فى کل الدنیا / و موی کولی و آشفته اش به همه ی دنیا سفر میکند
قد تغدو أمرأة یاولدى یهواها القلب هی الدنیا / پسرم زنی که تو می خواهی اش دنیا دوست اش دارد
لکن سماءک ممطرة / اما آسمان تو بارانی است
وطریقک مسدود مسدود / و راه تو بسته است و بسته است
فحبیبةُ قلبکَ.. یا ولدی نائمةٌ فی قصرٍ مرصود / پسرم! معشوقهات در خواب است در کاخی از نگاهبانان
من یدخُلُ حُجرتها من یطلبُ یَدَها... / هرکه بخواهد وارد خانه اش شود یا خواستگاریش کند
من یَدنو من سورِ حدیقتها / هر که نزدیک پرچین باغش شود
من حاولَ فکَّ ضفائرها... / هر که بخواهد گره گیسوانش را بگشاید
یا ولدی.. مفقودٌ.. مفقود / پسرم ، ناپدید میشود و ناپدید میشود و ناپدید
ستفتش عنها یاولدی فى کل مکان / پسرم به زودی در همه جا به جستوجوی او خواهی رفت
وستسأل عمها موج البحر وستسأل فیروز الشطأن / از موج دریا و مرواریدهای فیروزه ای کرانه سراغش را می گیری
وتجوب بحارا وبحارا وتفیض دموعک أنهارا / و در می نوردی و می پیمایی دریاها و دریاها را و اشک هات رودخانه می شود
وسیکبر حزنک حتى یصبح أشجارا / وغم ات که فزونی مییابد درختان سر برمیکشند
وسترجع یوما یاولدی مهزوما مکسور الوجدان / روزی شکست خورده و دلشکسته باز می گردی پسرم
وستعرف بعد رحیل العمر / و پی می بری بعد از گذشت زندگی
بأنک کنت تطارد خیط دخان / در پی رشته ای از دود بوده ای
فحبیبة قلبک یاولدی لیس لها أرض أو وطن أو عنوان / پسرم معشوقه ات نه جغرافیایی دارد نه سرزمینی نه نشانی
ما أصعب أن تهوى أمرأة یاولدی لیس لها عنوان / و چه دشوار است عشق تو به زنی که او را نام و نشانی نیست
https://www.aparat.com/v/Bkl8b
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
اجرای بینظیر شعر قارئة الفنجان (فالگیر) عبدالحلیم حافظ (ترجمه در توضیحات)
️ترجمه شعر قارئة الفنجان نزار قبانیhttps://www.instagram.com/dokhanism/در حالی که ترس در چشمانش بود، نشستدر فنجان قهوه من تامل میکردگفت، پسرم ناراحت نباشچرا که عشق، سرنوشت توستپسرم، پسرمشهید به حساب میآیدکسی که فدایی محبوب بمیردتا کنون فنجانهای زیادی دیدهام،…
♦️آثار موسیقایی /۱۰
🔻گریهی بید / محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی
https://www.aparat.com/v/LSZ6E
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
🔻گریهی بید / محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی
https://www.aparat.com/v/LSZ6E
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
یکی از زیباترین ساز و آوازهای استاد شجریان و استاد لطفی...بهار سوگوار
پشتِ بید از گریه همچون خُم شکست ...
...
....
نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار…
...
....
نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار…
♦️ آثار موسیقایی / ۱۰
گریهی بید
https://youtu.be/wQ874FGUr_c?si=hT_aomXRizpfSjsS
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
گریهی بید
https://youtu.be/wQ874FGUr_c?si=hT_aomXRizpfSjsS
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#جنبش_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
YouTube
محمد رضا شجریان، آلبوم چاوش یک - به یاد عارف، ضربی شکسته و آواز: ببین در آینه جویبار گریه بید
به یاد عارف (چاووش ۱)
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
به یاد عارف که در گذشته با نام چاووش ۱ شناخته میشد، اولین مجموعهٔ موسیقی از مجموعه ۱۲ آلبوم چاووش است که با صدای محمدرضا شجریان و با همکاری گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی در بیات ترک اجرا شد. غزل و تصنیف…
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
به یاد عارف که در گذشته با نام چاووش ۱ شناخته میشد، اولین مجموعهٔ موسیقی از مجموعه ۱۲ آلبوم چاووش است که با صدای محمدرضا شجریان و با همکاری گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی در بیات ترک اجرا شد. غزل و تصنیف…
♦️کانال جامعهشناسیی خودکشی / دکتر اردشیر بهرامی
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
https://t.iss.one/ardeshir3bahrami
دوست و همکار عزیز ام دکتر اردشیر بهرامی بهطور تخصصی در بارهی جامعهشناسیی خودکشی کار میکند. علاقهمندان میتوانند کارهای ایشان را در کانالشان دنبال کنند.
#خودکشی
#اردشیر_بهرامی
@NewHasanMohaddesi
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
https://t.iss.one/ardeshir3bahrami
دوست و همکار عزیز ام دکتر اردشیر بهرامی بهطور تخصصی در بارهی جامعهشناسیی خودکشی کار میکند. علاقهمندان میتوانند کارهای ایشان را در کانالشان دنبال کنند.
#خودکشی
#اردشیر_بهرامی
@NewHasanMohaddesi
Telegram
⚕ کانال دکتر اردشیر بهرامی ✎
☜ جامعه شناسی مسائل اجتماعی ایران
☜ یاداشت ها، گقتگوهای جامعه شناختی
☜ پژوهش ها، تالیفات
⚚دکتر اردشیر بهرامی⚚
⫷ جامعه شناس و پژوهشگر ⫸
ارتباط با دکتر :
@Ardeshir2bahrami
لینک پیج اینستاگرام:
Insta: suicide_prevention_drbahrami
☜ یاداشت ها، گقتگوهای جامعه شناختی
☜ پژوهش ها، تالیفات
⚚دکتر اردشیر بهرامی⚚
⫷ جامعه شناس و پژوهشگر ⫸
ارتباط با دکتر :
@Ardeshir2bahrami
لینک پیج اینستاگرام:
Insta: suicide_prevention_drbahrami
قدغن- شهیار قنبری
@DARIUSH_PARASTESH
♦️ آثار موسیقایی / ۱۱
ترانهی زیبای قدغن
شاعر، آهنگساز، و خوانتده: شهیار قنبری
آبی دریا، قدغن
شوق تماشا، قدغن
عشق دو ماهی، قدغن
با همو تنها، قدغن...
🔻در بارهی شهیار قنبری:
https://t.iss.one/mosighi_andishe/22044
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#شهریار_قنبری
@NewHasanMohaddesi
ترانهی زیبای قدغن
شاعر، آهنگساز، و خوانتده: شهیار قنبری
آبی دریا، قدغن
شوق تماشا، قدغن
عشق دو ماهی، قدغن
با همو تنها، قدغن...
🔻در بارهی شهیار قنبری:
https://t.iss.one/mosighi_andishe/22044
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#شهریار_قنبری
@NewHasanMohaddesi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎼 قدغن
▫شاعر، آهنگساز و خواننده: شهیار قنبری
تنظیمکننده: آرمیک
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#شهریار_قنبری
@NewHasanMohaddesi
▫شاعر، آهنگساز و خواننده: شهیار قنبری
تنظیمکننده: آرمیک
#امید
#مهاجرت
#خودکشی
#شهریار_قنبری
@NewHasanMohaddesi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️آیا شفقت گمشدهای در نظام اداریی آموزش و پرورش ما است؟
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۳ آبان ۱۴۰۳
شفقت بر متعلم از اصول بنیادیی تعلیم و تربیت است. اما هفتهی پیش دو دانشآموز دختر در ایران در اثر فشارهای وارده در مدرسه، اقدام به خودکشی کردند.
از سوی دیگر گزارشهای متعددی از مادران شنیده ام که ناظمها و مدیران مدارس سختگیریهای عجیبی بر دانشآموزان و خانوادههایشان اعمال میکنند و بهشدت به ظاهر دانشآموزان و برخی رفتارهایشان تمرکز میکنند و دانشآموزان و خانوادههایشان را مواخذه میکنند.
مدیران و ناظمهای مدارس برای رعایت معیارهای سختگیرانهی دینی بر دانشآموزان اعمال فشار میکنند و از سوی دیگر، دانشآموزان بهطور مداوم درگیر امتحانات و امور درسی اند و فشار مضاعفی را تحمل میکنند.
این وضعیت منجر به زندهگی در شرایط سخت برای دانشآموزان میشود و گاهی آنان را از زندهگی بیزار میکند. اکنون پرسش من این است: آیا در نظام آموزشی ما شفقت بر متعلم گم شده و از دست رفته است؟
#خودکشی
#شفقت_بر_متعلم
#آموزش_و_پرورش
#خودکشی_دانشآموزان
@NewHasanMohaddesi.
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۳ آبان ۱۴۰۳
شفقت بر متعلم از اصول بنیادیی تعلیم و تربیت است. اما هفتهی پیش دو دانشآموز دختر در ایران در اثر فشارهای وارده در مدرسه، اقدام به خودکشی کردند.
از سوی دیگر گزارشهای متعددی از مادران شنیده ام که ناظمها و مدیران مدارس سختگیریهای عجیبی بر دانشآموزان و خانوادههایشان اعمال میکنند و بهشدت به ظاهر دانشآموزان و برخی رفتارهایشان تمرکز میکنند و دانشآموزان و خانوادههایشان را مواخذه میکنند.
مدیران و ناظمهای مدارس برای رعایت معیارهای سختگیرانهی دینی بر دانشآموزان اعمال فشار میکنند و از سوی دیگر، دانشآموزان بهطور مداوم درگیر امتحانات و امور درسی اند و فشار مضاعفی را تحمل میکنند.
این وضعیت منجر به زندهگی در شرایط سخت برای دانشآموزان میشود و گاهی آنان را از زندهگی بیزار میکند. اکنون پرسش من این است: آیا در نظام آموزشی ما شفقت بر متعلم گم شده و از دست رفته است؟
#خودکشی
#شفقت_بر_متعلم
#آموزش_و_پرورش
#خودکشی_دانشآموزان
@NewHasanMohaddesi.
♦️گریز به مرگ را کنش سیاسی جا نزنیم: فرق ناگزیریی مرگ و گریز به مرگ
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۵ آبان ۱۴۰۳
👇👇👇
#خودکشی
#محمد_مرادی
#ناگزیری_مرگ
#گریز_به_مرگ
#کنش_سیاسی
#کیانوش_سنجری
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۵ آبان ۱۴۰۳
👇👇👇
#خودکشی
#محمد_مرادی
#ناگزیری_مرگ
#گریز_به_مرگ
#کنش_سیاسی
#کیانوش_سنجری
@NewHasanMohaddesi
♦️گریز به مرگ را کنش سیاسی جا نزنیم: فرق ناگزیریی مرگ و گریز به مرگ
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دو سال پیش یک دانشجوی ایرانی در فرانسه به نام محمد مرادی خودکشی را بهمنزلهی کنشی سیاسی مطرح کرد و نوشت: "امیدوارم مرگ من توجه دستکم بخشی از رسانهها در خارج از کشور را به خود جلب کند و همینطور امیدوارم این پیامی باشد به مردم ایران که فکر نکنند ایرانیان خارج از کشور در غم آنها شریک نیستند و اگر پیش بیاید نخواهند جانشان را برای آنها فدا کنند" (https://parsi.euronews.com/2022/12/30/irans-protests-investigating-suicide-of-iranian-in-lyon-river-mohammad-moradi-analysis-itw).
او سپس خودکشی کرد و از زندهگی گریخت. اما گریز از زندهگی به مرگ، با ناگزیریی مرگ فرق فاحشی دارد. اکنون با خودکشیی کیانوش سنجری برخی در حال خلط بین این دو اند.
موقعیت گریز به مرگ موقعیت کسی است که از زندهگی و جان خود سیر شده است. تاب و تحمل اش به پایان رسیده و خود را میکشد. این رفتار، رفتاری پاتولوژیک است. چنین رفتاری نیازمند تحلیل و بررسیی دقیق است که چرا و طیی چه فرآیندی فرد به آنجا رسیده که تن به خودکشی میدهد. گریز به مرگ بیش از آنکه کنشی سیاسی باشد، واکنشی پاتولوژیک است.
اما موقعیت ناگزیریی مرگ امر متفاوتی است. گاهی آدمیان در موقعیتی قرار میگیرند که میبایست از خود یا عزیزانشان یا عزیزترین عناصر زندهگیشان دفاع کنند. در چنین موقعیتی آنان ناگزیر به انجام کنش یا کنشهای منتهیی به مرگ هستند. در چنین موقعیتی، فرد به مرگ نمیگریزد بلکه مرگ به او تحمیل میشود. او خواهان مرگ نیست، مرگ او را برمیگزیند.
این دو موقعیت بسیار با هم متفاوت اند. رفتارهای کسانی چون محمد مرادی و کیانوش سنجری گریز به مرگ بوده اند. هر دو اعلام کرده اند پیامهایی دارند و برای بیان پیامهای خود، خودکشی خواهند کرد. آنچه آنها انجام داده اند، گریز به مرگ و گریز از زندهگی است. گریز از زندهگی کنشی قهرمانانه نیست، بلکه بیشتر امری مسالهدار است. گریز از زندهگی، کنشی سیاسی نیست. تلقیی خودکشی بهمنزلهی کنش سیاسی، تقدیس مرگ است.
#خودکشی
#محمد_مرادی
#ناگزیری_مرگ
#گریز_به_مرگ
#کنش_سیاسی
#گریز_از_زندهگی
#کیانوش_سنجری
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دو سال پیش یک دانشجوی ایرانی در فرانسه به نام محمد مرادی خودکشی را بهمنزلهی کنشی سیاسی مطرح کرد و نوشت: "امیدوارم مرگ من توجه دستکم بخشی از رسانهها در خارج از کشور را به خود جلب کند و همینطور امیدوارم این پیامی باشد به مردم ایران که فکر نکنند ایرانیان خارج از کشور در غم آنها شریک نیستند و اگر پیش بیاید نخواهند جانشان را برای آنها فدا کنند" (https://parsi.euronews.com/2022/12/30/irans-protests-investigating-suicide-of-iranian-in-lyon-river-mohammad-moradi-analysis-itw).
او سپس خودکشی کرد و از زندهگی گریخت. اما گریز از زندهگی به مرگ، با ناگزیریی مرگ فرق فاحشی دارد. اکنون با خودکشیی کیانوش سنجری برخی در حال خلط بین این دو اند.
موقعیت گریز به مرگ موقعیت کسی است که از زندهگی و جان خود سیر شده است. تاب و تحمل اش به پایان رسیده و خود را میکشد. این رفتار، رفتاری پاتولوژیک است. چنین رفتاری نیازمند تحلیل و بررسیی دقیق است که چرا و طیی چه فرآیندی فرد به آنجا رسیده که تن به خودکشی میدهد. گریز به مرگ بیش از آنکه کنشی سیاسی باشد، واکنشی پاتولوژیک است.
اما موقعیت ناگزیریی مرگ امر متفاوتی است. گاهی آدمیان در موقعیتی قرار میگیرند که میبایست از خود یا عزیزانشان یا عزیزترین عناصر زندهگیشان دفاع کنند. در چنین موقعیتی آنان ناگزیر به انجام کنش یا کنشهای منتهیی به مرگ هستند. در چنین موقعیتی، فرد به مرگ نمیگریزد بلکه مرگ به او تحمیل میشود. او خواهان مرگ نیست، مرگ او را برمیگزیند.
این دو موقعیت بسیار با هم متفاوت اند. رفتارهای کسانی چون محمد مرادی و کیانوش سنجری گریز به مرگ بوده اند. هر دو اعلام کرده اند پیامهایی دارند و برای بیان پیامهای خود، خودکشی خواهند کرد. آنچه آنها انجام داده اند، گریز به مرگ و گریز از زندهگی است. گریز از زندهگی کنشی قهرمانانه نیست، بلکه بیشتر امری مسالهدار است. گریز از زندهگی، کنشی سیاسی نیست. تلقیی خودکشی بهمنزلهی کنش سیاسی، تقدیس مرگ است.
#خودکشی
#محمد_مرادی
#ناگزیری_مرگ
#گریز_به_مرگ
#کنش_سیاسی
#گریز_از_زندهگی
#کیانوش_سنجری
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from فلسفه اجتماعی/ اندیشه خراسانی sm nejatihosseini
🔹زندگی در زمانه فاجعه و بحران زندگی نیست نوعی مرگیدن شبیه زیستن است به ویژه برای کنشگران منتقد معترض مخالف سیستم و جامعه :
تکمله ای و نقدی مختصر
بر روایت حسن محدثی گیلوایی
🔻🔻🔻🔻
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/11540
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/11542
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
@smnejatihosseini
روایت دوست دانشپژوهم حسن محدثی گیلوایی از رخ داد تاسف انگیز و قابل تامل پایان خود خواسته زندگی یک فعال سیاسی جوان(کیانوش سنجری )
که برخی ان را خودکشی سیاسی و برخی هم خودکشی اعتراضی انتقادی و برخی دیگر هم خودکشی ناشی از شرایط جامعه ای می نامند
موجبیست برای بازاندیشی در باره فرایندهای جامعه ای ( اجتماعی فرهنگی و سیاسی امنیتی ) که منجر به بروز خودکشی هایی خود خواسته با دستاویز اعتراض و انتقاد و مخالفت با سیستم سیاسی حاکم شده و میشود( و با فرض ثابت بودن شرایط ) و خواهد شد
کاویدن این فرآیندها اگر بخواهیم جامعه شناسانه و علمی و کارشناسانه انجام شود نمی تواند با تحلیلهای سطحی و شتابزده مانند روایت های رسانه ای و ژورنالیستی فعلی در شبکه های اجتماعی و شبکه های خبری ماهواره ای فارسی زبان فراگیر و پر مخاطب و پر تاثیر بر افکار عمومی ایرانیان داخل و خارج ( بی بی سی فارسی + ایران اینترنشنال + صدای امریکا + رادیو فردا ) همراه باشد.
ما نیازمند تحلیل های جامعه شناسانه پایان دادن خودخواسته به مرگ های این چنینی هستیم .
قطعا این تحلیل ترکیبی از جامعه شناسی های پزشکی و زیستی و سیاسی و روان شناسی اجتماعی فعالیت سیاسی خواهد بود.
به ویژه تحلیل از منظر جامعه شناسی دین و الاهیات سیاسی اجتماعی که مدنظر من هست .
باری ازین منظر
من با روایت محدثی گیلوایی موافقم که زندگی هر فردی مهمست ( هر چند برخیها ارزش زیستن را فدای نفی ارزشهای اخلاقی و معنوی و انسانی نمی کنند ) ومعتقدست خودکشی های سیاسی را نباید تقدیس کرد و نباید از سوژههای خودکشی قهرمان سازی و اسطوره سازی کرد و از مرگ خودخواسته انان الگویی برای مبارزه اعتراضی انتقادی و مخالفت با سیستم های سیاسی ساخت .
در عین حال متفاوت از روایت محدثی گیلوایی و حتی در نقد روایت او معتقدم که زیستن برای بهزیستن اخلاقی معنوی انسانی در جهت خیر اجتماعی( که البته این مدنظر محدثی نیزهست) و خیر جمعی و خیر جامعه است ارزشمندتر از زندگیست و حتی خود زندگی حقیقی در معنای سقراطی آن است یعنی زندگی برای پاسداشت حقیقت و در راه حقیقت
لذا اگر مرگ و مردنی در راستای این هدف معنوی اخلاقی انسانی و خیر جمعی خداپسندانه و والا باشد بشرط این که دگر خواسته باشد! و نه خود خواسته؟ هم چون خودکشی سوژه مورد نظر؛ عین زندگی است و حتی ارزش آن والاتر از زیستن بد و بدزیستی است .
چنین الگویی از مرگ والا و بهزیستانه را می توان در الگوی الاهیات قرآنی( جهاد فی سبیل الله برای رهایی بندگان خدا از سلطه و سرکوب سیستم های طاغوتی دیکتاتوری شرک و کفر و نیز جهاد فکری معرفتی علمی دانش پژوهانه برای روشن گری اجتماعی دینی معنوی اخلاقی مع فتی ) و الگوی امامت شیعی علوی حسینی ( انما الحیوه عقیده و الجهاد ) مبنی بر زیستن برای عقیده و عقیده برای زیستن دانست .
در الگوی الاهیاتی اسلامی جهادعقیدتی و معرفتی
مردن در راه عقیده دینی خداپسندانه و پر منفعت برای مردم
عین زندگی حقیقی است.
چنین الگوی دینی معنوی اخلاقی انسانی باید تقدیس و تکریم شود ( و ترویج و تبلیغ شود) نه مرگ خودخواسته ای که بی ثمر برای فرد و جامعه و خیر جمعی ! است.
Tehran
25 08 1403
@smnejatihosseini
#مرگ_خود_خواسته
#کیانوش_سنجری
#خودکشی_سیاسی
#مرگ_اعتراضی
#تحلیل_جامعه_شناسی_پزشکی
#تحلیل_جامعه_شناسی_زیستی
#تحلیل_جامعه_شناسی_سیاسی
#تحلیل_جامعه_شناسی_دین
#تحلیل_الاهیات_اجتماعی_سیاسی
#الگوی_الاهیات_قرآنی_جهاد
#جهاد_عقیدتی_فکری
#الگوی_جهاد_امامت_شیعی_علوی_حسینی
#محدثی_گیلوایی
#نجاتی_حسینی
تکمله ای و نقدی مختصر
بر روایت حسن محدثی گیلوایی
🔻🔻🔻🔻
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/11540
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/11542
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
@smnejatihosseini
روایت دوست دانشپژوهم حسن محدثی گیلوایی از رخ داد تاسف انگیز و قابل تامل پایان خود خواسته زندگی یک فعال سیاسی جوان(کیانوش سنجری )
که برخی ان را خودکشی سیاسی و برخی هم خودکشی اعتراضی انتقادی و برخی دیگر هم خودکشی ناشی از شرایط جامعه ای می نامند
موجبیست برای بازاندیشی در باره فرایندهای جامعه ای ( اجتماعی فرهنگی و سیاسی امنیتی ) که منجر به بروز خودکشی هایی خود خواسته با دستاویز اعتراض و انتقاد و مخالفت با سیستم سیاسی حاکم شده و میشود( و با فرض ثابت بودن شرایط ) و خواهد شد
کاویدن این فرآیندها اگر بخواهیم جامعه شناسانه و علمی و کارشناسانه انجام شود نمی تواند با تحلیلهای سطحی و شتابزده مانند روایت های رسانه ای و ژورنالیستی فعلی در شبکه های اجتماعی و شبکه های خبری ماهواره ای فارسی زبان فراگیر و پر مخاطب و پر تاثیر بر افکار عمومی ایرانیان داخل و خارج ( بی بی سی فارسی + ایران اینترنشنال + صدای امریکا + رادیو فردا ) همراه باشد.
ما نیازمند تحلیل های جامعه شناسانه پایان دادن خودخواسته به مرگ های این چنینی هستیم .
قطعا این تحلیل ترکیبی از جامعه شناسی های پزشکی و زیستی و سیاسی و روان شناسی اجتماعی فعالیت سیاسی خواهد بود.
به ویژه تحلیل از منظر جامعه شناسی دین و الاهیات سیاسی اجتماعی که مدنظر من هست .
باری ازین منظر
من با روایت محدثی گیلوایی موافقم که زندگی هر فردی مهمست ( هر چند برخیها ارزش زیستن را فدای نفی ارزشهای اخلاقی و معنوی و انسانی نمی کنند ) ومعتقدست خودکشی های سیاسی را نباید تقدیس کرد و نباید از سوژههای خودکشی قهرمان سازی و اسطوره سازی کرد و از مرگ خودخواسته انان الگویی برای مبارزه اعتراضی انتقادی و مخالفت با سیستم های سیاسی ساخت .
در عین حال متفاوت از روایت محدثی گیلوایی و حتی در نقد روایت او معتقدم که زیستن برای بهزیستن اخلاقی معنوی انسانی در جهت خیر اجتماعی( که البته این مدنظر محدثی نیزهست) و خیر جمعی و خیر جامعه است ارزشمندتر از زندگیست و حتی خود زندگی حقیقی در معنای سقراطی آن است یعنی زندگی برای پاسداشت حقیقت و در راه حقیقت
لذا اگر مرگ و مردنی در راستای این هدف معنوی اخلاقی انسانی و خیر جمعی خداپسندانه و والا باشد بشرط این که دگر خواسته باشد! و نه خود خواسته؟ هم چون خودکشی سوژه مورد نظر؛ عین زندگی است و حتی ارزش آن والاتر از زیستن بد و بدزیستی است .
چنین الگویی از مرگ والا و بهزیستانه را می توان در الگوی الاهیات قرآنی( جهاد فی سبیل الله برای رهایی بندگان خدا از سلطه و سرکوب سیستم های طاغوتی دیکتاتوری شرک و کفر و نیز جهاد فکری معرفتی علمی دانش پژوهانه برای روشن گری اجتماعی دینی معنوی اخلاقی مع فتی ) و الگوی امامت شیعی علوی حسینی ( انما الحیوه عقیده و الجهاد ) مبنی بر زیستن برای عقیده و عقیده برای زیستن دانست .
در الگوی الاهیاتی اسلامی جهادعقیدتی و معرفتی
مردن در راه عقیده دینی خداپسندانه و پر منفعت برای مردم
عین زندگی حقیقی است.
چنین الگوی دینی معنوی اخلاقی انسانی باید تقدیس و تکریم شود ( و ترویج و تبلیغ شود) نه مرگ خودخواسته ای که بی ثمر برای فرد و جامعه و خیر جمعی ! است.
Tehran
25 08 1403
@smnejatihosseini
#مرگ_خود_خواسته
#کیانوش_سنجری
#خودکشی_سیاسی
#مرگ_اعتراضی
#تحلیل_جامعه_شناسی_پزشکی
#تحلیل_جامعه_شناسی_زیستی
#تحلیل_جامعه_شناسی_سیاسی
#تحلیل_جامعه_شناسی_دین
#تحلیل_الاهیات_اجتماعی_سیاسی
#الگوی_الاهیات_قرآنی_جهاد
#جهاد_عقیدتی_فکری
#الگوی_جهاد_امامت_شیعی_علوی_حسینی
#محدثی_گیلوایی
#نجاتی_حسینی
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
♦️زرنگبازی یا غفلت جامعهشناسانه!! (تأملی بر نوشتهی محدثی گیلوایی دربارهی خودکشی کیانوش سنجری )
✍️افشین احمدپور
بازنشر: ۲۴ آبان ۱۴۰۳
«محدثی گیلوایی» به درستی، خودکشی سیاسی را مذمت کرده و به همه درباره ی الگو قرار دادن این شیوه از کنش سیاسی هشدار داده است!
تا اینجای کار من هم با نوشته ی «محدثی» کاملا موافقم و معتقدم که خودکشی در اکثریت قریب به اتفاق موارد نه تنها امری معقول نیست بلکه به طور مستقیم ریشه در بیماریهای سایکولوژیکی همچون افسردگی دارد و استفاده از آن به عنوان حربه ای سیاسی برای مبارزه ، به شدت مذموم است چرا که نوعی ترویج خشونت محسوب می شود و فراگیر شدن آن ، نه تنها کوچک ترین تهدیدی برای رژیم های اقتدارگرا ایجاد نمی کند بلکه با لاغر کردن بدنه ی مبارزان اهل اندیشه و خشونت پرهیز ، موجبات ادخال سرور در قلب دشمنان قسم خورده ی دموکراسی و آزادی را فراهم خواهد آورد!!
اما هم من ، هم شما و هم «محدثی» می دانیم که در ماجرای خودکشی «کیانوش سنجری» ، نفس خودکشی ، کم اهمیت ترین بعد ماجراست و مذمت الگوسازی از چنین اقدامی حتی اگر مهم باشد صرفا موضوعی است فرعی و طرح آن در شرایط فعلی ، نه فوریت دارد و نه ضرورت!!
مهم تربن و قابل تأمل ترین نکته ی ماجرای غم انگیز خودکشی «کیانوش سنجری» که «محدثی» ، آگاهانه و از روی زرنگ بازی یا نآآگاهانه و از روی بی توجهی ، از کنار آن رد شده ، آن است که چرا بایستی جوانی ایرانی ، از ۱۷ سالگی تا زمان مرگش در ۴۲ سالگی ، بیش از ۹ بار بازداشت و دو سال زندانی شود ، مجبور به ترک وطن گردد ، به فقر و فلاکت و بیکاری بیفتد و سرانجام به خاطر این فشارهای سهمگین و کمرشکن ، افسرده شود و با احساس بی پناهی در برابر قدرت هیولاوار استبداد مذهبی ، به زانو در آید و در اوج جوانی و ناکام از برآوردن آرزوها ، عفریت مرگ را در آغوش کشد !؟
و دقیقا با تأمل در همین بعد از قضیه است که تفاوت کسی مثل «کیانوش سنجری» با «محدثی» و بخش عظیمی از جامعه ی ایران مشخص می شود!!
اشکال «محدثی» آن است که می خواهد ادای روشنفکرها را در بیاورد و نشان بدهد که مرگ یک کتشگر سیاسی برایش مهم است و می خواهد این مرگ را دستمایه ی اندیشه ورزی کند و مخاطب خویش را با «اپوزوسیون لاشخور» ، تنها نگذارد اما چون از پرداخت هزینه ی سنگین روشنفکری واقعی می ترسد ، از بین همه ی پیغمبرها می چسبد به «جرجبس» و بخشی از حادثه را مهم جلوه می دهد که درد سری برایش ایجاد نکند و همان جا نرود که «سعید مدنی» رفت!!
و دقیقا به دلیل همین ترس و محافظه کاری است که «محدثی» بر خلاف جامعه شناس مهمی مثل «سعید مدنی» که تمرکزش را بر روی «فحشا» و «اعتیاد» و «بازنگری قانون اساسی» و «جنبش های اجتماعی» می گذارد و سر از «اوین» در می آورد ، همیشه مشغول شلوغ کاری است و با معلق زدن و معرکه گیری درباره ی موضوعات کم اهمیت و بی خطری همچون «فلسفه» و «ریاضیات» و «کوروش» و «نوروز» ، ژست روشنفکری می گیرد چون می داند که نه جنازه ی اموات «هخامنشی» ، زورشان می رسد که در معیشتش خللی وارد کنند و نه «عمو نوروز!!» می تواند با پرونده سازی و استفاده از عناوین مجرمانه ی مسخره و بی معنی و گل و گشادی مثل «تبلیغ علیه نظام» و «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» و «توهین به مقدسات» ، چپقش را چاق کند!!
خودکشی «کیانوش سنجری» حتی اگر مذموم باشد که هست ، تنها یک ورق از دفتر زندگی افتخار آمیز ، غم انگیز و پر برگ این جوان ایرانی است!! زندگی کسی که از ۱۷ سالگی ، همچون یک کنش گر سیاسی با تجربه و جا افتاده ، معنی استبداد را می فهمد و برای ساختن جامعه ای دموکراتیک ، آزاد و مرفه ، پیه حبس و تحقیر و بازجویی و شکنجه و انفرادی را به تنش می مالد سراسر افتخار است حتی اگر پر از اشتباه باشد!!
خلاصه کنم و باب اطناب را ببندم!!
«محدثی» اگر هم می خواهد به مخاطب خویش بفهماند که خودکشی سیاسی ، کنشی مذموم است نباید بین السطور را آن قدر خالی بگذارد که خواننده گمان کند مرحوم مربوطه ، معتاد تزریقی بوده و به خاطر نرسیدن مواد ، خودکشی کرده است!!!
حقیقت بسیار تلخ است اما به باور من ، یک لاخه موی «کیانوش سنجری» می ارزد به کرور کرور مرده ی متعفن متحرکی که غرق در زندگی حیوانی و سرشار از حقارت و ترس و طمع ، جز خوردن و خوابیدن و گشنی کردن ، چیزی نمی فهمند و به خاطر چند روز زندگی بیشتر و شکم چرانی و شهوت رانی ، به هر ذلت و کثافتی تن می دهند و ککشان هم نمی گزد!!
تنی زنده دل، خفته در زیر گل
به از عالمی زنده ی مرده دل
دل زنده هرگز نگردد هلاک
تن زنده دل گر بمیرد چه باک؟
https://t.iss.one/elmdinkhorafeh
🔸محدثی: سپاس از نقد محترمانهی دکتر احمدپور عزیز! چه بسیار جای سخن هست که میگذارم برای مجالی مناسب. اما از این پزشک فرهیخته، صمیمانه قدردانی میکنم!
#خودکشی
#گریز_از_زندهگی
#کیانوش_سنجری
@NewHasanMohaddesi
♦️زرنگبازی یا غفلت جامعهشناسانه!! (تأملی بر نوشتهی محدثی گیلوایی دربارهی خودکشی کیانوش سنجری )
✍️افشین احمدپور
بازنشر: ۲۴ آبان ۱۴۰۳
«محدثی گیلوایی» به درستی، خودکشی سیاسی را مذمت کرده و به همه درباره ی الگو قرار دادن این شیوه از کنش سیاسی هشدار داده است!
تا اینجای کار من هم با نوشته ی «محدثی» کاملا موافقم و معتقدم که خودکشی در اکثریت قریب به اتفاق موارد نه تنها امری معقول نیست بلکه به طور مستقیم ریشه در بیماریهای سایکولوژیکی همچون افسردگی دارد و استفاده از آن به عنوان حربه ای سیاسی برای مبارزه ، به شدت مذموم است چرا که نوعی ترویج خشونت محسوب می شود و فراگیر شدن آن ، نه تنها کوچک ترین تهدیدی برای رژیم های اقتدارگرا ایجاد نمی کند بلکه با لاغر کردن بدنه ی مبارزان اهل اندیشه و خشونت پرهیز ، موجبات ادخال سرور در قلب دشمنان قسم خورده ی دموکراسی و آزادی را فراهم خواهد آورد!!
اما هم من ، هم شما و هم «محدثی» می دانیم که در ماجرای خودکشی «کیانوش سنجری» ، نفس خودکشی ، کم اهمیت ترین بعد ماجراست و مذمت الگوسازی از چنین اقدامی حتی اگر مهم باشد صرفا موضوعی است فرعی و طرح آن در شرایط فعلی ، نه فوریت دارد و نه ضرورت!!
مهم تربن و قابل تأمل ترین نکته ی ماجرای غم انگیز خودکشی «کیانوش سنجری» که «محدثی» ، آگاهانه و از روی زرنگ بازی یا نآآگاهانه و از روی بی توجهی ، از کنار آن رد شده ، آن است که چرا بایستی جوانی ایرانی ، از ۱۷ سالگی تا زمان مرگش در ۴۲ سالگی ، بیش از ۹ بار بازداشت و دو سال زندانی شود ، مجبور به ترک وطن گردد ، به فقر و فلاکت و بیکاری بیفتد و سرانجام به خاطر این فشارهای سهمگین و کمرشکن ، افسرده شود و با احساس بی پناهی در برابر قدرت هیولاوار استبداد مذهبی ، به زانو در آید و در اوج جوانی و ناکام از برآوردن آرزوها ، عفریت مرگ را در آغوش کشد !؟
و دقیقا با تأمل در همین بعد از قضیه است که تفاوت کسی مثل «کیانوش سنجری» با «محدثی» و بخش عظیمی از جامعه ی ایران مشخص می شود!!
اشکال «محدثی» آن است که می خواهد ادای روشنفکرها را در بیاورد و نشان بدهد که مرگ یک کتشگر سیاسی برایش مهم است و می خواهد این مرگ را دستمایه ی اندیشه ورزی کند و مخاطب خویش را با «اپوزوسیون لاشخور» ، تنها نگذارد اما چون از پرداخت هزینه ی سنگین روشنفکری واقعی می ترسد ، از بین همه ی پیغمبرها می چسبد به «جرجبس» و بخشی از حادثه را مهم جلوه می دهد که درد سری برایش ایجاد نکند و همان جا نرود که «سعید مدنی» رفت!!
و دقیقا به دلیل همین ترس و محافظه کاری است که «محدثی» بر خلاف جامعه شناس مهمی مثل «سعید مدنی» که تمرکزش را بر روی «فحشا» و «اعتیاد» و «بازنگری قانون اساسی» و «جنبش های اجتماعی» می گذارد و سر از «اوین» در می آورد ، همیشه مشغول شلوغ کاری است و با معلق زدن و معرکه گیری درباره ی موضوعات کم اهمیت و بی خطری همچون «فلسفه» و «ریاضیات» و «کوروش» و «نوروز» ، ژست روشنفکری می گیرد چون می داند که نه جنازه ی اموات «هخامنشی» ، زورشان می رسد که در معیشتش خللی وارد کنند و نه «عمو نوروز!!» می تواند با پرونده سازی و استفاده از عناوین مجرمانه ی مسخره و بی معنی و گل و گشادی مثل «تبلیغ علیه نظام» و «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» و «توهین به مقدسات» ، چپقش را چاق کند!!
خودکشی «کیانوش سنجری» حتی اگر مذموم باشد که هست ، تنها یک ورق از دفتر زندگی افتخار آمیز ، غم انگیز و پر برگ این جوان ایرانی است!! زندگی کسی که از ۱۷ سالگی ، همچون یک کنش گر سیاسی با تجربه و جا افتاده ، معنی استبداد را می فهمد و برای ساختن جامعه ای دموکراتیک ، آزاد و مرفه ، پیه حبس و تحقیر و بازجویی و شکنجه و انفرادی را به تنش می مالد سراسر افتخار است حتی اگر پر از اشتباه باشد!!
خلاصه کنم و باب اطناب را ببندم!!
«محدثی» اگر هم می خواهد به مخاطب خویش بفهماند که خودکشی سیاسی ، کنشی مذموم است نباید بین السطور را آن قدر خالی بگذارد که خواننده گمان کند مرحوم مربوطه ، معتاد تزریقی بوده و به خاطر نرسیدن مواد ، خودکشی کرده است!!!
حقیقت بسیار تلخ است اما به باور من ، یک لاخه موی «کیانوش سنجری» می ارزد به کرور کرور مرده ی متعفن متحرکی که غرق در زندگی حیوانی و سرشار از حقارت و ترس و طمع ، جز خوردن و خوابیدن و گشنی کردن ، چیزی نمی فهمند و به خاطر چند روز زندگی بیشتر و شکم چرانی و شهوت رانی ، به هر ذلت و کثافتی تن می دهند و ککشان هم نمی گزد!!
تنی زنده دل، خفته در زیر گل
به از عالمی زنده ی مرده دل
دل زنده هرگز نگردد هلاک
تن زنده دل گر بمیرد چه باک؟
https://t.iss.one/elmdinkhorafeh
🔸محدثی: سپاس از نقد محترمانهی دکتر احمدپور عزیز! چه بسیار جای سخن هست که میگذارم برای مجالی مناسب. اما از این پزشک فرهیخته، صمیمانه قدردانی میکنم!
#خودکشی
#گریز_از_زندهگی
#کیانوش_سنجری
@NewHasanMohaddesi
Telegram
علم ، دین ، خرافه
نوشته های کوتاه یک طبیب
♦️یک نقد و پاسخ به آن: مردمان مردهپرستی که از تهیدستی و بیچارهگی و بیعملی قهرمان میطلبند
۲۵ آبان ۱۴۰۴
#خودکشی
#محمد_مرادی
#ناگزیری_مرگ
#گریز_به_مرگ
#کنش_سیاسی
#گریز_از_زندهگی
#کیانوش_سنجری
@NewHasanMohaddesi
۲۵ آبان ۱۴۰۴
#خودکشی
#محمد_مرادی
#ناگزیری_مرگ
#گریز_به_مرگ
#کنش_سیاسی
#گریز_از_زندهگی
#کیانوش_سنجری
@NewHasanMohaddesi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️حق وطن داشتن و حق در وطن بودن: تسلیت عرض میکنم!
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۷ دی ۱۴۰۳
در بارهی او آورده اند که از حق بودن در وطن محروم شد. از آن پس به دنبال آن گشت و سرانجام در تمنای وطن خود را کشت.
ابراهیم نبوی نویسندهی گیلانیی جامعهشناسی خوانده، از درد دور ماندن از وطن، خود را کشت. او که بارها و بارها با نوشتههایش خنده بر لبان ما جاری کرده بود، داستان زندهگی اش بسیار اندوهناک تمام شد. طنزپرداز بزرگی بود و حیف که از دست رفت.
وطن جایی است که ما آن را طلب میکنیم و خواهان نسبت بیواسطه با آن هستیم. وطن جایی است که نفس کشیدن در آن برای ما حیاتی است. وطن فقط جغرافیا نیست. وطن فضا-زمانی است که موجودیت ما بدان وابسته است و قلب ما در آن آرام است. وطن نفس کشیدن در وسط مردمانی است که حضورشان را در کنارمان دوست میداریم.
مرگ این طنزپرداز برجستهی معاصر را تسلیت عرض میکنم به همهی هموطنان!
#خودکشی
#ابراهیم_نبوی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲۷ دی ۱۴۰۳
در بارهی او آورده اند که از حق بودن در وطن محروم شد. از آن پس به دنبال آن گشت و سرانجام در تمنای وطن خود را کشت.
ابراهیم نبوی نویسندهی گیلانیی جامعهشناسی خوانده، از درد دور ماندن از وطن، خود را کشت. او که بارها و بارها با نوشتههایش خنده بر لبان ما جاری کرده بود، داستان زندهگی اش بسیار اندوهناک تمام شد. طنزپرداز بزرگی بود و حیف که از دست رفت.
وطن جایی است که ما آن را طلب میکنیم و خواهان نسبت بیواسطه با آن هستیم. وطن جایی است که نفس کشیدن در آن برای ما حیاتی است. وطن فقط جغرافیا نیست. وطن فضا-زمانی است که موجودیت ما بدان وابسته است و قلب ما در آن آرام است. وطن نفس کشیدن در وسط مردمانی است که حضورشان را در کنارمان دوست میداریم.
مرگ این طنزپرداز برجستهی معاصر را تسلیت عرض میکنم به همهی هموطنان!
#خودکشی
#ابراهیم_نبوی
@NewHasanMohaddesi
♦️مهاجر همچون غریبه: در سوگ خودکشیی ابراهیم نبوی
✍دکتر خیام عباسی
۲۷ ای ۱۴۰۳
👇👇👇
#مهاجر
#خودکشی
#خیام_عباسی
#ابراهیم_نبوی
@NewHasanMohaddesi
✍دکتر خیام عباسی
۲۷ ای ۱۴۰۳
👇👇👇
#مهاجر
#خودکشی
#خیام_عباسی
#ابراهیم_نبوی
@NewHasanMohaddesi
♦️مهاجر چون غریبه: در سوگ خودکشی ابراهیم نبوی
✍دکتر خیام عباسی
۲۷ دی ۱۴۰۳
فراوان هستند کسانی که مهاجرت را راه نهایی برای تغییر فرم و محتوای زندگی خود میدانند و اگر از راه قانونی نتوانند، ترجیح میدهند خطر آوارگی، پناهندگی، دستگیری و زندان، دیپورت شدن، غارت شدن توسط قاچاقچیها و حتا مرگ را بپذیرند اما از کشور خود بروند. بسیاری از این افراد حتا اگر موفق بشوند به کشور دیگری برسند، برنامۀ کوتاهمدتی برای فردای پس از رسیدن ندارند.
چه اتفاقی میافتد که انسان، از وطن خود فرار میکند؟ وطن در نظرگاه او چگونه معنا و دلبستگی را از دست میدهد تا جایی که مهاجر هیچ تعلق خاطری به آن ندارد؟ آیا چنین شخصی الینۀ وطنی شده است؟ چگونه تمامی رشتههای پیوستگی و وابستگی فرد به وطن دچار گسیختگی میگردد؟ آیا فردای زندگی در وطن آن اندازه مبهم و سیاه است که مهاجر حاضر است آیندهای مجهول با بار سنگین بیوطنی و دهها پیامد ناخوشایند آن را تحمل کند، ولی زندگی در وطناش را تحمل نکند؟
این سلسلههای اتصال و ارتباط انسان با هویت اصلی او، چگونه قطع میشوند که رفتن را بر ماندن ترجیح میدهد؟. اگر وطن مادر است، دلبستگی فرزند به مادر، بریدنی نیست اما در این ماجرا، مادر، مادریّت خود را از دست داده است. به طور طبیعی، برای هر دو سخت، بسیار سخت است که نسبت بههم غریبه بشوند.
غریبه به گفتۀ زیمل، نیامده که بماند. امروز آمده و فردا میرود. پس، دلبستگی در نظر او واجد ارزش نیست چرا که وطن، پایدار نیست، آنچه هم نپاید، دلبستگی را نشاید.
غریبه، به اجبار در امروز متوقف شده است. دیروزش را گویی از او ستاندهاند، و سهمی هم از فردا ندارد.عوامل بسیاری همدست شدهاند تا انسان هویّتاش را متلاشیشده و فاقد معنا بداند و وارد دایرۀ بیوطنی بشود. شیرازیها، مهاجران افغانی را «وطندار» مینامیدند؛ انتخابی سرشار از معنا که در عین حال، تعلیقشدگی هویّتی و سرزمینی را بهمثابه یک لیبل به پیشانی شخصیّت مهاجر یا غریبه الصاق میکند.
به نظرم مهاجری که به جامعه و سرزمین دیگری خود را تحمیل میکند، خیلی شبیه بیمار آلزایمری است.او بر خلاف آنچه که کوندرا گفته، دچار «بیحسی مقطعی» که نه، دچار بیحسی مداوم شده. اندکی از خویشتن شناسنامهدار دیروز را به خاطر میآورد اما همان را هم به سرعت به فراموشی میسپارد. در عین حال،«دیگران» نزدیک و دور از بیمار آلزایمری شناخت دارند اما در سرزمین موعود، غرببۀ از راه رسیده، ابژۀ شناخت کسی نیست. او وضعیت متناقضی دارد از این جهت که خودش کوشیده وطن و فرهنگ و هویّت تاریخیاش را چون پیرهنی چرکین از تن بهدر آورد اما دیگران اجازۀ تعویض پیرهن نمیدهند و این چنین است که مهاجر میشود امریکایی افریقاییالاصل یا فرانسوی الجزایریالاصل و دردناکتر مانند ایرانیان مقیم استرالیا؛ در حالی که انسان دارای وطن، مقیم نیست. او اهل وطن خود است. فرق است میان تعلق اصالت با تعلق اقامت. مهاجر، غریبۀ برزخی است. میداند که از جهانی سفر کرده به اجبار، و نمیداند که رحل اقامتش در جهان بعدی چگونه است و چه سرنوشتی را باید باز با تحمیل و اجبار بپذیرد. گویی نیرویی قاهر او را از وطن خود بیرون رانده، و با وجود موانعی قدرتمند در کشوری به نام پناهگاه یا اقامتگاه جدید، او را یا نمیپذیرد یا بخشی از هویًتاش را در خود حل و هضم میکند؛ وضعیتی تناقضآلود و دردناک. در هر دو جانب، انتخاب و اختیاری نداشته و آن خاک، خاک پذیرنده نیست گرچه سرد هست.مهاجران، غریبههاییاند که آشنای هیچ زمان و مکانی نیستند.
#مهاجر
#خودکشی
#خیام_عباسی
#ابراهیم_نبوی
@NewHasanMohaddesi
✍دکتر خیام عباسی
۲۷ دی ۱۴۰۳
فراوان هستند کسانی که مهاجرت را راه نهایی برای تغییر فرم و محتوای زندگی خود میدانند و اگر از راه قانونی نتوانند، ترجیح میدهند خطر آوارگی، پناهندگی، دستگیری و زندان، دیپورت شدن، غارت شدن توسط قاچاقچیها و حتا مرگ را بپذیرند اما از کشور خود بروند. بسیاری از این افراد حتا اگر موفق بشوند به کشور دیگری برسند، برنامۀ کوتاهمدتی برای فردای پس از رسیدن ندارند.
چه اتفاقی میافتد که انسان، از وطن خود فرار میکند؟ وطن در نظرگاه او چگونه معنا و دلبستگی را از دست میدهد تا جایی که مهاجر هیچ تعلق خاطری به آن ندارد؟ آیا چنین شخصی الینۀ وطنی شده است؟ چگونه تمامی رشتههای پیوستگی و وابستگی فرد به وطن دچار گسیختگی میگردد؟ آیا فردای زندگی در وطن آن اندازه مبهم و سیاه است که مهاجر حاضر است آیندهای مجهول با بار سنگین بیوطنی و دهها پیامد ناخوشایند آن را تحمل کند، ولی زندگی در وطناش را تحمل نکند؟
این سلسلههای اتصال و ارتباط انسان با هویت اصلی او، چگونه قطع میشوند که رفتن را بر ماندن ترجیح میدهد؟. اگر وطن مادر است، دلبستگی فرزند به مادر، بریدنی نیست اما در این ماجرا، مادر، مادریّت خود را از دست داده است. به طور طبیعی، برای هر دو سخت، بسیار سخت است که نسبت بههم غریبه بشوند.
غریبه به گفتۀ زیمل، نیامده که بماند. امروز آمده و فردا میرود. پس، دلبستگی در نظر او واجد ارزش نیست چرا که وطن، پایدار نیست، آنچه هم نپاید، دلبستگی را نشاید.
غریبه، به اجبار در امروز متوقف شده است. دیروزش را گویی از او ستاندهاند، و سهمی هم از فردا ندارد.عوامل بسیاری همدست شدهاند تا انسان هویّتاش را متلاشیشده و فاقد معنا بداند و وارد دایرۀ بیوطنی بشود. شیرازیها، مهاجران افغانی را «وطندار» مینامیدند؛ انتخابی سرشار از معنا که در عین حال، تعلیقشدگی هویّتی و سرزمینی را بهمثابه یک لیبل به پیشانی شخصیّت مهاجر یا غریبه الصاق میکند.
به نظرم مهاجری که به جامعه و سرزمین دیگری خود را تحمیل میکند، خیلی شبیه بیمار آلزایمری است.او بر خلاف آنچه که کوندرا گفته، دچار «بیحسی مقطعی» که نه، دچار بیحسی مداوم شده. اندکی از خویشتن شناسنامهدار دیروز را به خاطر میآورد اما همان را هم به سرعت به فراموشی میسپارد. در عین حال،«دیگران» نزدیک و دور از بیمار آلزایمری شناخت دارند اما در سرزمین موعود، غرببۀ از راه رسیده، ابژۀ شناخت کسی نیست. او وضعیت متناقضی دارد از این جهت که خودش کوشیده وطن و فرهنگ و هویّت تاریخیاش را چون پیرهنی چرکین از تن بهدر آورد اما دیگران اجازۀ تعویض پیرهن نمیدهند و این چنین است که مهاجر میشود امریکایی افریقاییالاصل یا فرانسوی الجزایریالاصل و دردناکتر مانند ایرانیان مقیم استرالیا؛ در حالی که انسان دارای وطن، مقیم نیست. او اهل وطن خود است. فرق است میان تعلق اصالت با تعلق اقامت. مهاجر، غریبۀ برزخی است. میداند که از جهانی سفر کرده به اجبار، و نمیداند که رحل اقامتش در جهان بعدی چگونه است و چه سرنوشتی را باید باز با تحمیل و اجبار بپذیرد. گویی نیرویی قاهر او را از وطن خود بیرون رانده، و با وجود موانعی قدرتمند در کشوری به نام پناهگاه یا اقامتگاه جدید، او را یا نمیپذیرد یا بخشی از هویًتاش را در خود حل و هضم میکند؛ وضعیتی تناقضآلود و دردناک. در هر دو جانب، انتخاب و اختیاری نداشته و آن خاک، خاک پذیرنده نیست گرچه سرد هست.مهاجران، غریبههاییاند که آشنای هیچ زمان و مکانی نیستند.
#مهاجر
#خودکشی
#خیام_عباسی
#ابراهیم_نبوی
@NewHasanMohaddesi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️قصه و غصهی خودکشی و مهاجرت: فقدان امید اجتماعی (با سپاس از شاهین عزیز برای ارسال این قطعه از مناظره ام با دکتر عبدالکریمی)
۱۵ بهمن ۱۴۰۳
#مناظره
#مهاجرت
#خودکشی
#حکمرانی_بد
#امید_اجتماعی
#بیژن_عبدالکریمی
#فقدان_درهمآمیختهگی
#sociality
@NewHasanMohaddesi
۱۵ بهمن ۱۴۰۳
#مناظره
#مهاجرت
#خودکشی
#حکمرانی_بد
#امید_اجتماعی
#بیژن_عبدالکریمی
#فقدان_درهمآمیختهگی
#sociality
@NewHasanMohaddesi
♦️مهاجرت از وطن😭
۱۵ بهمن ۱۴۰۳
ممنون ام از آقایان مومنیی عزیز، مهندس عزیز از ارومیه، و آقای دکتر محمودیی عزیز برای ارسال این تصاویر! 🌺❤️🙏
#مناظره
#مهاجرت
#خودکشی
#حکمرانی_بد
#امید_اجتماعی
#بیژن_عبدالکریمی
#فقدان_درهمآمیختهگی
#sociality
@NewHasanMohaddesi
۱۵ بهمن ۱۴۰۳
ممنون ام از آقایان مومنیی عزیز، مهندس عزیز از ارومیه، و آقای دکتر محمودیی عزیز برای ارسال این تصاویر! 🌺❤️🙏
#مناظره
#مهاجرت
#خودکشی
#حکمرانی_بد
#امید_اجتماعی
#بیژن_عبدالکریمی
#فقدان_درهمآمیختهگی
#sociality
@NewHasanMohaddesi
♦️چه کسانی برای دکتر هاله لاجوردی جهنم اجتماعی ساختند؟
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ بهمن ۱۴۰۳
👇👇👇
#خودکشی
#هاله_لاجوردی
#جهنم_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ بهمن ۱۴۰۳
👇👇👇
#خودکشی
#هاله_لاجوردی
#جهنم_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
♦️چه کسانی برای دکتر هاله لاجوردی جهنم اجتماعی ساختند؟
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ بهمن ۱۴۰۳
من دورهی کارشناسی و کارشناسیی ارشد جامعهشناسی را در دانشکدهی علوم اجتماعیی دانشگاه تهران خوانده ام. از آنجایی که به خاطر فعالیتهایم مطمئن نبودم در گزینش دکترا در این دانشگاه پذیرفته شوم و بهعنوان مدرس پذیرفته شوم، دکترا را به دانشگاه آزاد رفتم.
در مقطع کارشناسیی ارشد با خانم دکتر لاجوردی همکلاس بودم. او بیشتر به خاطر ترجمههایش شناخته شده بود. تا آنجایی که به یاد دارم از آن جمع ۱۲ نفرهی ما سه نفر مدرس دانشگاه شدیم. خانم دکتر هاله لاجوردی، خانم دکتر رفعتجاه که همان موقع هم همسر معاون وزیر نیرو بود، و من که به دانشگاه آزاد رفتم و بعد کلی تلاش و تقلا در مهر ۱۳۸۰ در تهران مرکزی بهعنوان مربی استخدام شدم و در اردیبهشت ۱۳۸۳ دکترا گرفتم. رابطهمان با این همکلاسیهای گرامی محترمانه بود؛ اگرچه از جنسهای متفاوتی بودیم. من در میانشان بیشتر غریبه بودم؛ یک روستاییی بیکسوکار که خود اش را تا حد یک دانشگاه تهرانی بالا کشیده بود. تحویل ام نمیگرفتند و گاه به سلامهایم نیز پاسخ نمیدادند. البته بعدها که مقالات ام در برخی از مهمترین مجلات روشنفکریی کشور منتشر شد، رابطهشان با من عوض شد.
باری، من از شنیدن داستان خانم دکتر هاله لاجوردی بسیار غمگین شدم. اکنون خوشحال ام که در دانشگاه تهران ادامه ندادم و از آن جهنم اجتماعی خارج شدم. در ابتدای رسالهی کارشناسیی ارشد آن وضع جهنمی را توصیف کرده ام.
مصاحبهی تازه منتشر شدهی خانم دکتر لاجوردی را بخوانید تا دریابید چه کسانی او را به سمت خودکشی سوق داده اند و چه فرآیندهایی منجر به خودکشیی او شده اند. قصهی پرآبچشمی است. خانم دکتر هاله لاجوردی با ترجمههایش به علوم اجتماعی در ایران خدمت کرده است. من هم ترجمههایش را در مجلهی ارغنون خوانده ام و از آنها بهره برده ام و بسیار متأسف ام که او را از دست داده ایم! باید بیشتر مواظب هم باشیم و دستکم در جهنمی ساختن زندهگیی اجتماعی برای هم سهیم نشویم.
این مصاحبه را که تازه منتشر شده بخوانید تا دریابید چه کسانی زندهگی را برای او جهنمی ساخته اند و چهگونه و طیی چه فرآیندی همکار توانای ما را به سمت خودکشی سوق داده اند.👇
https://www.radiozamaneh.com/848142/
#خودکشی
#هاله_لاجوردی
#جهنم_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۸ بهمن ۱۴۰۳
من دورهی کارشناسی و کارشناسیی ارشد جامعهشناسی را در دانشکدهی علوم اجتماعیی دانشگاه تهران خوانده ام. از آنجایی که به خاطر فعالیتهایم مطمئن نبودم در گزینش دکترا در این دانشگاه پذیرفته شوم و بهعنوان مدرس پذیرفته شوم، دکترا را به دانشگاه آزاد رفتم.
در مقطع کارشناسیی ارشد با خانم دکتر لاجوردی همکلاس بودم. او بیشتر به خاطر ترجمههایش شناخته شده بود. تا آنجایی که به یاد دارم از آن جمع ۱۲ نفرهی ما سه نفر مدرس دانشگاه شدیم. خانم دکتر هاله لاجوردی، خانم دکتر رفعتجاه که همان موقع هم همسر معاون وزیر نیرو بود، و من که به دانشگاه آزاد رفتم و بعد کلی تلاش و تقلا در مهر ۱۳۸۰ در تهران مرکزی بهعنوان مربی استخدام شدم و در اردیبهشت ۱۳۸۳ دکترا گرفتم. رابطهمان با این همکلاسیهای گرامی محترمانه بود؛ اگرچه از جنسهای متفاوتی بودیم. من در میانشان بیشتر غریبه بودم؛ یک روستاییی بیکسوکار که خود اش را تا حد یک دانشگاه تهرانی بالا کشیده بود. تحویل ام نمیگرفتند و گاه به سلامهایم نیز پاسخ نمیدادند. البته بعدها که مقالات ام در برخی از مهمترین مجلات روشنفکریی کشور منتشر شد، رابطهشان با من عوض شد.
باری، من از شنیدن داستان خانم دکتر هاله لاجوردی بسیار غمگین شدم. اکنون خوشحال ام که در دانشگاه تهران ادامه ندادم و از آن جهنم اجتماعی خارج شدم. در ابتدای رسالهی کارشناسیی ارشد آن وضع جهنمی را توصیف کرده ام.
مصاحبهی تازه منتشر شدهی خانم دکتر لاجوردی را بخوانید تا دریابید چه کسانی او را به سمت خودکشی سوق داده اند و چه فرآیندهایی منجر به خودکشیی او شده اند. قصهی پرآبچشمی است. خانم دکتر هاله لاجوردی با ترجمههایش به علوم اجتماعی در ایران خدمت کرده است. من هم ترجمههایش را در مجلهی ارغنون خوانده ام و از آنها بهره برده ام و بسیار متأسف ام که او را از دست داده ایم! باید بیشتر مواظب هم باشیم و دستکم در جهنمی ساختن زندهگیی اجتماعی برای هم سهیم نشویم.
این مصاحبه را که تازه منتشر شده بخوانید تا دریابید چه کسانی زندهگی را برای او جهنمی ساخته اند و چهگونه و طیی چه فرآیندی همکار توانای ما را به سمت خودکشی سوق داده اند.👇
https://www.radiozamaneh.com/848142/
#خودکشی
#هاله_لاجوردی
#جهنم_اجتماعی
@NewHasanMohaddesi