ارزیابی شتابزده
13.9K subscribers
897 photos
302 videos
33 files
848 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
✍️برای روز مهندس:
مهندسِ این چنینم آرزوست

✔️🔹یک - بهار 1378 بود و عطر اردیبهشت در هوا. قرار بود نشستی در ساختمان وزارت مسکن برگزار بشود و درباره مراحل طراحی سازۀ برج میلاد صحبت شود.
دکتر #ارسلان_قهرمانی از دانشگاه شیراز آمده بود و در مورد طراحی فونداسیون برج توضیح داد و اینکه مشخصاتِ خاک آن منطقه، چه بوده و چرا شمع در طراحی بکار نرفته است؟
مهندس #بهمن_حقیقی هم از اصفهان آمده بود و درباره طراحی سازه و استفاده از تجارب دیگر کشورها توضیح داد.
در فاصله تنفس جلسه و وقت پذیرایی، در لابی وزارت مسکن در میان میهمانان، مردی بود که توجه را جلب می کرد.
یک سبیل واقعا بلند و تا بناگوش رسیده و کُتی که بر روی دوش انداخته بود (و نپوشیده بود) ، و تو گویی به سیاق داش آکل، چهره ای است که در این روزگار دیگر چندان باب نیست. چهره ای بسیار پر جذبه . از یکی از دوستان پرسیدم ایشان کیست؟ گفت مهندس قالیبافیان است. [و واژه ی «مهندس» چه برازنده او بود]

✔️🔹دو- بهار 1379 بود و بوی بتن ریزی در کارگاه برج به هوا بود و صدای آرماتورهایی که با جرثقیل به آسمان می رفت تا متر به متر به ارتفاع سازه میلاد افزوده شود.
در محوطه کارگاه، دکتر قالیبافیان به همراه عده ای از دانشجویان دانشکده فنی در حال بازگشت از بازديد بودند. چهره ها خندان و روشن، از دیدار مراحل اجرای پروژه. مهندس خیّامیان دعوت گرفت که قبل از رفتن، به دفتر کارگاه بروند (و چه نیک احترام کرد ایشان را).
در دفتر کارگاه، مهندس خیامیان پرسید چه خبر؟
دکتر قالیبافیان جواب داد:

«طاعت از دست نیاید، گُنَهی باید کرد /
در دلِ دوست به هر شیوه، رهی باید کرد

گفتیم بچه ها رو بیاریم و مراحل اجرای سازه رو ببینند. به هرحال طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد!»

از این خوش ذوقی در پاسخ و زیبنده سخن گفتن، در میانۀ صدای بتن و آرماتور، سرشار از لذت می شدی.

✔️🔹سه- خرداد 1383 بود و فراخوانی رسیده بود برای ارایه مقاله در سمیناری در #پژوهشگاه_زلزله ، تحت عنوان بررسی دستورالعمل مقاوم سازی. کارهای سازۀ برج، از بتن به فولاد رسیده بود و به اتفاق مهندس رحیمی نیا مقاله ای تنظيم شد در خصوص «اتصالات سازه» (در سازه فولادی راس برج میلاد و دکل آنتن، «اتصالات» از اهمیت ویژه ای برخوردار است). اینکه به چه والذّاریاتی واشرهای
DTI
را به رغم #تحریم و با واسطۀ یک شرکت اروپایی، از آمریکا خریده و در سازه بکار رفته است. روز قبل از سمینار، تلفن زنگ زد. خانمی بود از پژوهشگاه زلزله. گفت:
برنامۀ ما عوض شده و بجای سمینار می خواهیم یک کارگاه داشته باشیم (در طبقه ی بالای پژوهشگاه) تا اساتید بتوانند بیشتر (و راحتتر) باهم گفتگو و تبادل نظر داشته باشند، لذا لطفا دانشجویانتان را با خود به همراه نیاورید(!)؛ گفتم من که دانشجویی ندارم ولی به چشم.

روز سمینار، وارد سالن برگزاری که شدم جوّ جلسه کاملا سنگین بود. یک میزگرد، که همۀ اساتید بزرگوار بر گِرد آن بودند و هر کس به نوبت ارایه می کرد. به چند دانشجویِ دکترا هم اجازه داده بودند که گوشه ای (همچون طفلان مسلم) بنشینند و گوش فرا بدهند. آن زمان، مثل الان نبود که #دانشجوی_دکترا، مثل باران و تگرگ باریدن گرفته باشد. دانشجویِ دکترا شدن، داستانی داشت و اَرجی.

وسط صبحتهای یکی از اساتید درباره ضریب آلفا، یکی از دانشجوهای دکترا دست بلند کرد و توضیحاتی تکمیلی داد. برخی با نگاهی به انواعِ عتاب آلوده (به تعبیر #حافظ) چنان نگاهی به او کردند که یعنی: حرف می زنی؟! وسط گفتگویِ بزرگان؟
همۀ اینها منجر شد که وقتی نوبت، به ارایۀ من رسید خیلی پراسترس و بد ارایه کردم! خاطرم هست که اسلاید ها با عجله جلو و عقب می شد و تلاش كه صدا نلرزد و... یک دست و پا چلفتگی تمام عیار!
بخشی از صحبت، درباره گشتاور بود. کلمه «گشتاور» به انگلیسی می شود
Torque (تُرک)
توضیح دادم که برای اعمال گشتاورِ لازم به پیچ (به تعبیر کارگاهی: "تُرک زنی") روشهای مختلفی هست، و ما این واشرهای مخصوص را از آمریکا خریده و استفاده کرده ایم.
در پایانِ پرزنته هم تشکر کرده و جمله ای گفتم مبنی بر اینکه «ببخشید اگر که ارایۀ خوبی نداشتم».

جلسه تمام شد و در بازۀ پذیرایی و تنفس، (کلافه) ایستاده بودم که دکتر قالیبافیان به سمتم آمد. با همان چهره ی گشاده سرِ صبحت را به شوخی باز کرد که: «آقای مهندس شما چرا اینقدر در پرزنته تُرکها رو كتك زدید. آخر چرا ترکها رو می زنید؟!» (او اهل تبریز بود). بعد از این شوخی، به جدیت و صلابت گفت: «آقای مهندس شما در پایان گفتی "ببخشید ارایه ام خوب نبود". بسیار هم خوب بود. خیلی هم خوب بود. حواست باشه كه تا آخر عمرِ حرفه ای ات ممکنه در دهها جا، صحبت و سخنرانی کنی، دیگه هرگز نگو ببخشید که بد صحبت کردم. خیلی هم خوب بودی. خیلی عالی.»

ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید:🔻

https://www.khabaronline.ir/news/1489441

#روز_مهندس
t.iss.one/solseghalam
Forwarded from ارزیابی شتابزده (Mohammadreza Eslami)
✍️برای روز مهندس:
مهندسِ این چنینم آرزوست

✔️🔹یک - بهار 1378 بود و عطر اردیبهشت در هوا. قرار بود نشستی در ساختمان وزارت مسکن برگزار بشود و درباره مراحل طراحی سازۀ برج میلاد صحبت شود.
دکتر #ارسلان_قهرمانی از دانشگاه شیراز آمده بود و در مورد طراحی فونداسیون برج توضیح داد و اینکه مشخصاتِ خاک آن منطقه، چه بوده و چرا شمع در طراحی بکار نرفته است؟
مهندس #بهمن_حقیقی هم از اصفهان آمده بود و درباره طراحی سازه و استفاده از تجارب دیگر کشورها توضیح داد.
در فاصله تنفس جلسه و وقت پذیرایی، در لابی وزارت مسکن در میان میهمانان، مردی بود که توجه را جلب می کرد.
یک سبیل واقعا بلند و تا بناگوش رسیده و کُتی که بر روی دوش انداخته بود (و نپوشیده بود) ، و تو گویی به سیاق داش آکل، چهره ای است که در این روزگار دیگر چندان باب نیست. چهره ای بسیار پر جذبه . از یکی از دوستان پرسیدم ایشان کیست؟ گفت مهندس قالیبافیان است. [و واژه ی «مهندس» چه برازنده او بود]

✔️🔹دو- بهار 1379 بود و بوی بتن ریزی در کارگاه برج به هوا بود و صدای آرماتورهایی که با جرثقیل به آسمان می رفت تا متر به متر به ارتفاع سازه میلاد افزوده شود.
در محوطه کارگاه، دکتر قالیبافیان به همراه عده ای از دانشجویان دانشکده فنی در حال بازگشت از بازديد بودند. چهره ها خندان و روشن، از دیدار مراحل اجرای پروژه. مهندس خیّامیان دعوت گرفت که قبل از رفتن، به دفتر کارگاه بروند (و چه نیک احترام کرد ایشان را).
در دفتر کارگاه، مهندس خیامیان پرسید چه خبر؟
دکتر قالیبافیان جواب داد:

«طاعت از دست نیاید، گُنَهی باید کرد /
در دلِ دوست به هر شیوه، رهی باید کرد

گفتیم بچه ها رو بیاریم و مراحل اجرای سازه رو ببینند. به هرحال طاعت از دست نیاید، گنهی باید کرد!»

از این خوش ذوقی در پاسخ و زیبنده سخن گفتن، در میانۀ صدای بتن و آرماتور، سرشار از لذت می شدی.

✔️🔹سه- خرداد 1383 بود و فراخوانی رسیده بود برای ارایه مقاله در سمیناری در #پژوهشگاه_زلزله ، تحت عنوان بررسی دستورالعمل مقاوم سازی. کارهای سازۀ برج، از بتن به فولاد رسیده بود و به اتفاق مهندس رحیمی نیا مقاله ای تنظيم شد در خصوص «اتصالات سازه» (در سازه فولادی راس برج میلاد و دکل آنتن، «اتصالات» از اهمیت ویژه ای برخوردار است). اینکه به چه والذّاریاتی واشرهای
DTI
را به رغم #تحریم و با واسطۀ یک شرکت اروپایی، از آمریکا خریده و در سازه بکار رفته است. روز قبل از سمینار، تلفن زنگ زد. خانمی بود از پژوهشگاه زلزله. گفت:
برنامۀ ما عوض شده و بجای سمینار می خواهیم یک کارگاه داشته باشیم (در طبقه ی بالای پژوهشگاه) تا اساتید بتوانند بیشتر (و راحتتر) باهم گفتگو و تبادل نظر داشته باشند، لذا لطفا دانشجویانتان را با خود به همراه نیاورید(!)؛ گفتم من که دانشجویی ندارم ولی به چشم.

روز سمینار، وارد سالن برگزاری که شدم جوّ جلسه کاملا سنگین بود. یک میزگرد، که همۀ اساتید بزرگوار بر گِرد آن بودند و هر کس به نوبت ارایه می کرد. به چند دانشجویِ دکترا هم اجازه داده بودند که گوشه ای (همچون طفلان مسلم) بنشینند و گوش فرا بدهند. آن زمان، مثل الان نبود که #دانشجوی_دکترا، مثل باران و تگرگ باریدن گرفته باشد. دانشجویِ دکترا شدن، داستانی داشت و اَرجی.

وسط صبحتهای یکی از اساتید درباره ضریب آلفا، یکی از دانشجوهای دکترا دست بلند کرد و توضیحاتی تکمیلی داد. برخی با نگاهی به انواعِ عتاب آلوده (به تعبیر #حافظ) چنان نگاهی به او کردند که یعنی: حرف می زنی؟! وسط گفتگویِ بزرگان؟
همۀ اینها منجر شد که وقتی نوبت، به ارایۀ من رسید خیلی پراسترس و بد ارایه کردم! خاطرم هست که اسلاید ها با عجله جلو و عقب می شد و تلاش كه صدا نلرزد و... یک دست و پا چلفتگی تمام عیار!
بخشی از صحبت، درباره گشتاور بود. کلمه «گشتاور» به انگلیسی می شود
Torque (تُرک)
توضیح دادم که برای اعمال گشتاورِ لازم به پیچ (به تعبیر کارگاهی: "تُرک زنی") روشهای مختلفی هست، و ما این واشرهای مخصوص را از آمریکا خریده و استفاده کرده ایم.
در پایانِ پرزنته هم تشکر کرده و جمله ای گفتم مبنی بر اینکه «ببخشید اگر که ارایۀ خوبی نداشتم».

جلسه تمام شد و در بازۀ پذیرایی و تنفس، (کلافه) ایستاده بودم که دکتر قالیبافیان به سمتم آمد. با همان چهره ی گشاده سرِ صبحت را به شوخی باز کرد که: «آقای مهندس شما چرا اینقدر در پرزنته تُرکها رو كتك زدید. آخر چرا ترکها رو می زنید؟!» (او اهل تبریز بود). بعد از این شوخی، به جدیت و صلابت گفت: «آقای مهندس شما در پایان گفتی "ببخشید ارایه ام خوب نبود". بسیار هم خوب بود. خیلی هم خوب بود. حواست باشه كه تا آخر عمرِ حرفه ای ات ممکنه در دهها جا، صحبت و سخنرانی کنی، دیگه هرگز نگو ببخشید که بد صحبت کردم. خیلی هم خوب بودی. خیلی عالی.»

ادامه یادداشت را در لینک زیر بخوانید:🔻

https://www.khabaronline.ir/news/1489441

#روز_مهندس
t.iss.one/solseghalam
✍️ در ۱۴۰۱ برای توسعه میادین نفت و گاز ایران چقدر پول می خواهیم؟

🖊محمدرضا اسلامی

سال ۱۴۰۰ با همه فراز و نشیب هایش گذشت، اما در میان تمام اخبار و اتفاقات، یک مصاحبه از وزیر نفت به مانند تابلویی در ذهن ماندگار شده و خاموش و روشن می شود.

در مورخ ۱۰ آبان وزیر نفت دولت جدید در مصاحبه ای گفت:

برای پاسخ به نیاز کشور در حوزه نفت و گاز ۱۶۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری لازم است. در غیر این صورت، در آینده به واردکننده این محصولات تبدیل می‌شویم.
▪️▪️▪️

برای اینکه مقیاسی از این عدد داشته باشیم، ضروری است مروری بر ارزش واقعی "یک میلیارد دلار" انجام دهیم و ببینیم اساسا در "دنیای امروز" یک میلیارد دلار یعنی چه؟
و بعد با این مقیاس، بسنجیم و ببینیم چطور ۱۶۰ واحد از آن یک میلیارد دلار را تامین کنیم؟

ابتدا به #ترکیه برویم و سپس به #ژاپن و بعد از آن به #کالیفرنیا. بعد از آن مجددا به مصاحبه مهندس اوجی باز خواهیم گشت.

1️⃣- ترکیه و دو مگاپروژه اردوغان
جناب رجب طیب اردوغان برای قدرت نمایی و به منظور اینکه توان مدیریتی خود را نشان دهد، چند پروژه بزرگ را در ترکیه اجرا کرد. یکی از آنها پروژه مسجد چاملیجا بود (تصویر زیر). مسجدی ۶۳۰۰۰ نفری با یک معماری با شکوه و سازه ای ضدزلزله. هزینه ساخت این شاهکار معماری و سازه ۱۰۰ میلیون دلار بوده است.
عملا این سازه می تواند شاخصی ذهنی برای ما باشد که "۱۰۰ میلیون دلار" یعنی چه.
به بیان دیگر، ده تا از این پروژه، معادل می شود با ارزش/اثر یک میلیارد دلار (در منطقه ما).

مگاپروژه دیگر اردوغان، افتتاح سد عظیم ایلیسو بر روی دجله در آبانماه ۱۴۰۰ بوده است. هزینه ساخت این سد ۱/۷ میلیارد دلار بوده است. یعنی اگر اردوغان بتواند ۸۰ سدِ مشابهِ دیگر اجرا کند (که چنین چیزی برایش محال است!) تازه معادل می شود با بودجه ای که ما ایرانیان لازم داریم تا میادین نفت و گاز کشورمان را توسعه دهیم.
میادینی که "امروز" اولویتِ توسعه دارند و "فردا" که انرژیهای تجدیدپذیر گسترش پیدا کرد، عملا توسعه این میادین کم فایده است.

2️⃣- پاناسونیک در ژاپن
در سال ۲۰۱۴ این شرکت نهایت تلاش و همت مدیران و مهندسین خود را بکار گرفت و (طبق گزارش مالی) ۱ میلیارد دلار سود کرد.

مدیریت این شرکت، تلاش خود را ادامه داد و توانست در ۲۰۲۱ حدود دومیلیارد دلار سودآوری داشته باشد.

اگر “فرض” کنیم پاناسونیک بخواهد در توسعه میادین ایران سرمایه گذاری کند و همچنین باز اگر “فرض” کنیم که پاناسونیک بتواند که سود سالانه خود را به همین شکل نگه دارد (چیزی که در رقابت با رقبای کره/چین بسیار دشوار است)، برای توسعه میادین باید سودِ ۸۰ سالِ پاناسونیک در ایران سرمایه گذاری شود.

شاید این مثال، ارزش و ارج واقعی دو میلیارد دلار را بهتر به ما نشان دهد؛ و این امر ابعاد ۱۶۰ میلیارد دلار را نمایان می کند. ۱۶۰، تنها یک عدد نیست، ۱۶۰ یعنی سرمایه ای که از تلاش هزاران متخصص در طول چند دهه در یک بنگاه اقتصادی فراهم می شود.

3️⃣- قطار پرسرعت کالیفرنیا
به کالیفرنیا برویم و به منطقه ای که قلب اقتصاد و تکنولوژی آمریکاست. از سانفرانسیسکو در شمال ایالت کالیفرنیا تا لس آنجلس در حوالی جنوب ایالت، انبوهی از شرکتهای عظیم بین المللی (نظیر فیس بوک، گوگل، اوبر ...) قرار گرفته اند. فاصله این دو شهر از هم، حدودا به اندازه فاصله اصفهان تا شیراز است؛ اما با وجود انبوه تکنولوژی و اقتصاد قوی در این منطقه، خط قطار سریع السیر بین این دو شهر وجود ندارد. (چیزی که در ژاپن سالهاست وجود دارد)

هزینه پروژه احداث قطار پرسرعت بین این دو شهر ۷۷ میلیارد دلار برآورد شده، اما این پروژه تا کنون اجرا نشده. چرا؟
چون پول نیست!
در منطقه ای که آنهمه ثروت و فن آوری هست بودجه لازم برای احداث چنین پروژه کلیدی موجود نیست. (یادداشت قبل درباره این پروژه)

4️⃣- بازگردیم به مصاحبه مهندس اوجی. ما ایرانیان ۱۶۰ میلیارد دلار نیاز داریم تا نسل بعد از ما از مواهب و قدرت اقتصادی مخازن نفت و گاز کشور بهره مند شود؛ این امر، به هیچ وجه میسر نیست مگر اینکه سرمایه گذاران قَدر و متعدد از خارج از کشور در این حوزه ورود کنند و آنهم ممکن نیست مگر اینکه ما ذهنیت (Mindset) درستی از ارزش پول داشته باشیم.
۱۶۰ لقلقه زبان ماست. براحتی بر زبان می آید اما از کجا؟ و چطور؟

وقتی تامین ۲ میلیارد دلار برای #پاناسونیک و فرماندار کالیفرنیا دشوار است ما چگونه می خواهیم در فضای #تحریم و بیرون از مناسبات بین المللی ۱۶۰ م د تامین کنیم؟

ایرانِ فقیر، هدیه ما به نسل بعدی خواهد بود اگر که با سرعتِ فعلی به توسعه میادین بپردازیم. ایرانِ استوار و توسعه یافته هدیه ما به نسل بعدی خواهد بود اگر که این ثروتها را از دل زمین بیرون بکشیم و در کار توسعه زیربناهای کشور خرج کنیم.
۱۴۰۰ تمام می شود با این نگرانی که ایرانِ فردا، ایران فقیر است یا توانمند؟
۱۴۰۱/۱/۱


t.iss.one/solseghalam