ارزیابی شتابزده
13.9K subscribers
897 photos
302 videos
33 files
848 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
مهمان پیری شدم در دیارِ بکر که مال فروان داشت و فرزندی خوب روی.

شبی حکایت کرد که مرا به عمرِ خویش به جز این فرزند نبوده است، درختی درین وادی زیارتگاهست که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند، شبهای دراز در آن پایِ درخت بر حق بنالیده‌ام تا مرا این فرزند بخشیده است.

شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی‌گفت چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی پدر بمُردی.
😱
#سعدی
#گلستان_سعدی #باب_ششم_درضعف_وپیری
#فرزند_ناخلف

@solseghalam
«خطِ میانه هودسون»

🔴این تصویر رودخانه هودسون است(👆). وسطِ این رودخانه خطی هست که سمت شرقِ خط ، نیویورک است و سمت غربِ خط نیوجرسی. البته که این خط واقعی نیست ولی هرچه هست یک روزی یک نفر (یا چندنفر) نشسته اند و یک خطی رویِ هودسون کشیده اند و آن خط برقرار و بردوام مانده و حالا اگر از این خط عبور کنی، هر گالن بنزین نیم دلار گران تر می شود . باید پانزده دلار پولِ تونل پرداخت کنی برای هربار رفتن از سمتِ غرب خط به سمت شرق اش و پولی نباید بدهی وقتی که از سمتِ شرق خط می آیی (یا رانده می شوی!) به سمت غرب خط (نیوجرسی). آن طرف پارکینگ ساعتی سی دلار است و این طرف چیزی که زیاد است زمین. هرکجا دلت خواست پارک کن.
یک روزی یک نفر ( یا چند نفر ) این خط را کشیده اند و قرار شده وسطِ هودسون، بشود مرز دو ایالت نیویورک و نیوجرسی. همه چیز این بر گران تر است و آن بر ارزان تر. قیمت زمین و ملک و ارزاق و سوخت و ...

🔵این خط ها ، و سابقه و تاریخچه این خط ها شدیداً روی اعصاب است. یک خطی کشیده شده آن بالا، صافِ صاف. قشنگ معلوم هست با خط کش کشیده شده ، و شده مرز کانادا و آمریکا. ماجرای این خط چیست؟ چطور اینقدر صاف کشیده اند؟ چه شده که صد/دویست کیلومتر پایین تر نیامده اند؟ یا بالاتر نرفته اند؟ این دست سوالات روی اعصاب نیست . آنچه که روی اعصاب است اینکه، چرا برخی خط ها این سر عالم علی الدوام و برقرار و بی ماجرای خون و تنش، ماندگار شده است و برخی خط ها، محل مناقشه بوده و هست و خواهد بود.
چرا یک جماعتی، یک روزی ، در گوشه ای از تاریخ بر سرِ یک خط یا چند خط برایِ گوشه ای از جغرافیا ، توافقی می کنند و بعد از آن روز و روزگار، آن خط می شود مبنایِ گردش امور و اقتصاد و زندگی و ... و یک جایی از تاریخ ، جماعتی بر سرِ یک خط یا چند خط توافق می کنند و آن خط می شود مبنای خون و منازعه و مشاجره و ...؟

سوال شاید قدری ساده انگارانه به نظر برسد ولی از هر سو که می روی و دست به هر کاری که می خواهی بزنی با این خط ها طرفی . خط هایی که دارد کار می کند و خط هایی که کار نکرده و نمی کند.
با دوستی در این باره صحبت می کردیم. می گفت علتش آب و هواست! برخی آب و هوا ها، روحیات را عصیانگر و شورشگر (علیه هر چه که هست) می کند ، و برخی آب و هوا ها، روحیات را هشیار و اهل مدارا و تجارت و زندگی و ... می کند.

🔴بی گمان جواب ها اینقدر سر راست و شسته رفته و راحت نیست و هر خطی داستان خودش را دارد و ماجراهای پیچیده اش. چه آن خطی که کار می کند چه آنکه کار نمی کند.
...قصد یادداشتِ مطلبی در ادامه موضوعِ خروجی های نیویورک بود که بحث به این سمت و سو کشید.

🔵سالی که محمد خوارزمشاه با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد به جامعِ کاشغر در آمدم، پسری دیدم نحوی، به غایتِ اعتدال و نهایت جمال ... مقدمه نحو زمخشری در دست داشت و همی‌خواند: «ضربَ زیدٌ عمرواً و کان المتعدی عمرواً». گفتم ای پسر خوارزم و ختا صلح کردند و زید و عمر را همچنان خصومت باقیست؟! (#سعدی)

🔴جنگِ هفتاد و دو ملّت، همه را عُذر بِنِه /
چون ندیدند حقیقت ، رَهِ افسانه زدند
شُکرِ ایزد ، که میانِ من و او صلح افتاد! /
صوفیان رقص کنان ، ساغرِ شُکرانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخِ اندیشه نقاب /
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند

#ورودیهای_نیویورک #نیوجرسی #امروز_با_حافظ

https://t.iss.one/solseghalam
دل داده را ملامت، گفتن چه سود دارد؟ /
می باید این نصیحت، کردن به دلسِتانان

- - - - -
🔹طرحی زیبا از این بیتِ زیبای #سعدی علیه الرحمه

@solseghalam
✔️از هاله نور تا هاله فحش و «سرنگونی»


🔷 ویدئویِ عربده کشیدن های بقایی پس از آزادی قهرمانانه اش در حال دست به دست شدن در تلگرام و سایر شبکه های اجتماعی است.

گروهی که زمانی دسته جمعی به نیویورک می شتافت و "هاله نور" پیرامونِ خود می دید، امروز آرزوی «سرنگونی» می کند.

کسانی که سالها مصدر امور بودند امروز با ادبیات «انتخابات شرکت کردیم میدونیم کجاتون سوخته» سخن می گویند. انگار وسط دعوای مشتی پسر دبیرستانی هست مبادله این کلمات.

🔹«مبارک بودنِ» این اتفاقات از آنجاست که عیارِ ادب و بزرگ منشی «دیگرانی» که اینگونه سخن نگفتند را مشخص می کند.
آنها که مصائبی را تحمل کردند و "هاله فحش" پیرامونشان را در بر نگرفت، ارج و ارزششان امروز مشخص می شود.

آنها که گوشه پَرِشان سوخته چنین عربده می کشند، اگر حرارت آتش را چشیده بودند چه ها می کردند به تعبیر #سعدی

ترا آتشِ عشق اگر " پَر" (!) بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت

🔹«نامبارک بودنِ» این اتفاقات از آنجاست که سالهایِ سختِ پیش روی کشور را در "چشم انداز" نشان می دهد. سالهایی که قرار است همه همدیگر را با واژه "دروغگو" خطاب کنند. قالیباف، روحانی را دروغگو خطاب کند و احمدی نژاد بیاید، قالیباف و روحانی و اژه ای و تعلل روا ندارد، "همه" را به این واژه بخواند و دور چون با عاشقان افتد، تسلسل بایدش ...

ساقیا در گردشِ ساغر، تعلّل تا به چند؟
دور چون با عاشقان افتد تَسلسُل بایدش
#حافظ

#امروز_با_حافظ

https://t.iss.one/solseghalam
سایبان

بر سایبانِ حُسنِ عمل، اعتبار نیست
#سعدی مگر به سایه ی لطفِ خدا رود
* *
گاه به توانمندیهامون خیلی مطمئنیم. به همان حُسنِ عمل. ولی جلو میریم ومیبینیم که درسایه دیگه ای باید سکنی گرفت. نه حسن عمل
✍️ چند کلامی درباره آتش🔥 در ساختمان برق حرارتی وزارت نیرو

بنا به شرایط جدید، (به تعبیر #سعدی) چنان که افتد و دانی، کمتر مجال نوشتن فراهم می شود. اما دربارۀ #آتش در ساختمان وزارت نیرو، ذکر چند نکته بسیار ضروری است:

✔️1- فرماندهی آتش نشانی در چنین شرایطی ، باید همراه با نگاهِ سازه ای باشد:


🔹در واقع خاموش كردن اين گونه از آتش سوزي ها ، صرفا يك عمليات آتش نشاني «نيست» و بايد با رصدكردن نقاط حساس سازه اي (اتصالات ، ستونها ) و آگاهي از سيستم باربري قاب، و توجه كلي به «جريان نيروها در سازه»، صورت پذيرد.

عدم بارگذاري آب بر روي المانهاي حساس كه بخشي از ظرفيت باربري خود را (در اثر حرارت) از دست داده اند، و كم كردن دماي أعضاء حساس سازه اي، جزو ملاحظات سازه اي هستند كه بايد توسط تيم آتش نشان مد نظر قرار گيرد.

اين ملاحظات باعث مي شود تا "خرابى پيش رونده"
(Progressive collapse )، شروع نشود.

✔️2- از ساختمان تان نقشه داشته باشید:

🔹مجددا در حین اطفاء این حریق هم مشکلِ ساختمان پلاسکو وجود داشت: «نقشه های ساختمان موجود نبود». از ساختمان محل سکونت و یا دفتر کارتان، نقشه داشته باشید. این نقشه ها در زمان مدیریت بحران (در صورت بروز آتش یا زلزله) کمک حیاتی به گروه های امداد و نجات می کند.

✔️3- آتش خاموش شد، اما الان با این سازه چه باید کرد؟

🔹خوشبختانه ساختمان وزارت نیرو، پلاسکوی دوم نشد. درود باید فرستاد به آنها که مدیریت کردند این اتفاق را و درود به آتش نشانهایی که جان در کف دست، به درون چنین ساختمانی رفتند.

اما سوال اساسی اکنون این است که با چنین ساختمانی چه باید کرد؟

سه سناریو ممکن است:
▪️آیا می شود همچنان از آن استفاده کرد؟
▪️آیا باید آن را تخریب کرد؟
▪️آیا باید مقاوم سازی شود؟

در مراسم سال نو میلادی 2016 یکی از برج های #دبی (برج آدرس ) دچار آتش شد و در مدت ده دقیقه شعله های آتش تمام برج را در بر گرفت. ویدئوی این آتش قبلا در این کانال به اشتراک گذاشته شده بود (لینک در پی نوشت).

پس از خاموش کردن آتش، این سوال مطرح بود که حالا باید این برج #تخریب شود یا امکان استفاده دارد؟

در واقع بخشی از مشخصاتِ مکانیکی مصالح فولادی ، در اثر حرارت اُفت می کند و لذا پاسخ به سوال مذکور بسیار دشوار است. اینکه آیا این افت مشخصات مکانیکی در حدی بوده که سازۀ ما، دچار ضعف جدی شده؟ یا اینکه سازه هنوز قادر به تامین امنیتِ جانی ساکنان هست؟

آن سال در آزمایشگاه آتش دانشگاه ایالتی میشیگان، پروژه ای تعریف شد که طی آن تعدادی تیر بتنی (با بتن مقاوت بالا) در کوره آتش قرار داده می شد، و سپس تیرها تا 800 درجه سانتیگراد تحت حرارت قرار می گرفتند (و همزمان بارگذاری تا 60% ظرفیت خمشی تیر نیز صورت می گرفت) ، سپس کوره خاموش می شد و تیر به سالن دیگری حمل می شد. پس از رسیدنِ تیر به دمای محیط، مجددا بارگذاری خمشی روی تیر انجام می دادیم تا مشخص شود چنین تیری در مقایسه با تیر بتنی که حرارت «ندیده» ، چه مقدار از ظرفیت خود را از دست داده است؟

مشخصا اینکه رفتار خمشی تیرِ بتنیِ حرارت دیده، در مقایسه با تیر بتنی در دمای معمولی، چه تفاوت هایی دارد؟
بدیهی است که این بحث در مورد اعضای فولادی به شکل پررنگ تری مطرح است.

در حال حاضر نتایج مطالعات آزمایشگاهی در این بحث بسیار محدود است.

منظور از این بحث اینکه، پاسخ به سوال مذکور در مورد ساختمان وزارت نیرو، پاسخ آسانی نیست و دانش مهندسی در این زمینه، در حال رشد است و اگر متولیان این سازه تصمیم به عدم تخریب و بهره برداری از سازه را دارند، این امر باید پس از مدلسازی های سازه با نرم افزارهای المان محدود مثل ABAQUS یا ANSYS (که امکانات مدلسازی حرارتی را دارا هستند) و مقایسه با نتایج آزمایشگاهی صورت پذیرد.

در صورت تصمیم به مقاوم سازی نیز، باید مشخص باشد که چه میزان از ظرفیت اعضای تیر و ستون از دست رفته، و مقاوم سازی قرار است برای تامین چه میزان از ظرفیت باشد؟

یک قضاوت مهندسی کلی، در این زمینه ، کافی نیست و حتما باید مدلسازی های دقیق از وضعیت طبقات زیرین سازه (و امكان تحمل بارِ طبقات فوقانى)، صورت پذیرد.
https://t.iss.one/solseghalam

▪️▪️▪️▪️▪️

📌پی نوشت1: ویدئوی آتش سوزی برج آدرس، دبی
https://t.iss.one/solseghalam/543
📌پی نوشت 2: ویدئوی آتش سوزی در برج Fountain Views complex ، دبی، 13 فروردین امسال
https://t.iss.one/solseghalam/743

📌 یادداشت مرتبط در کانال: ✍️چرا پلاسکو فرو ریخت ولی برج گرنفل لندن فرو نریخت؟◀️ https://t.iss.one/solseghalam/902
Forwarded from ارزیابی شتابزده (Mohammadreza E)
✍️#روز_سعدی و روح حساس و لطیف شاعری

🔵در این روزهای بهاری و اردیبهشتی و خصوصاً این چند روزه که نام #سعدی و روزِ سعدی باعث شده تا در بسامد اخبار سیاسی، گاه سخنی هم از بحث غزل و #شعر و دوبیتی شنیده شود ، آنچه بسیار آزاردهنده و ملال آور است اینکه گاه و بیگاه می شنویم که در صحبت از ادبیات چنین سخن گفته می شود که ادبیات امری است مرتبط با روح های حساس و دلتنگی و... . آخر این چه جور تلقّی و تعبیری از ادبیات فارسی است؟

ادبیات فارسی دریایی است برای روح های سرکش و ذهن های ریاضی . ذهن هایی که تنها با ریاضیات قانع نمی شوند و در نظم و عروضِ سروده هایِ پیچیده در معنا ، چنان ورز می یابند که آرام میگیرند . مثل اسبی وحشی که از پسِ تاخت در دشتی بزرگ و سبز ، آرام می گیرد. روح های وحشی که از ابتذالِ روزمرگی فراترند. غزلِ #مولانا و شعله های تندِ کنایه هایِ #حافظ مخصوص اینچنین احوالی است ونه آنها که از سرِ ضعف و دلتنگی به دامان ادبیات پناه می برند. ادبیات فارسی را برخی چنان تنزّل می دهند ، که هنگام سخن گفتن از "شاعری" با حالتی مشمئزکننده می گویند: «آره! طرف روحش خیلی لطیف و حساسه!» چرا و چه شده که ادبیات فارسی تا این حد در برخی ذهن ها نازل شده؟

* * * * *

گاه غزلی می بینی فاخر و بلندبالا که گویی شکوهِ دیدارِ آبشاری مرتفع است در دلِ کوهساری شگفت . انگار که در پسِ عبور از دشتی بزرگ و گذراندنِ کوه و صخره های صعب به آبشار بلندبالایی برسی و در دیدنش بشنوی: «اینجا خیلی برای روحهای لطیف و حساس خوبه!» . شکوه و عظمتِ آبشاری که از ستیغ کوه و صخره به پایین می جهد را به روحی ملوس و دل نازک ببندی؛ این چه کاری است؟ این چه جور تخفیفِ شُکوه یک فضایِ فاخر است که آن را فقط به دلتنگی و حساسیت و نازک خیالی ببندیم؟
گاه غزلی می بینی فاخر و بلندقامت ، حکایت همین آبشار ، که فهمش و درکش ذهنی می خواهد صخره نَورد، و تو بعد از قرائت چنین غزلی ببینی که شنوَنده می گوید: چه روح لطیفی!

حساسیت و لطافت روح امر منفی نیست ولی وقتی زیباست که تو آن را توأم با قدرت و توانمندی شاهد باشی .
دیدنِ لطافت روح، از روحهای بزرگ است که دیدن دارد وگرنه روحِ خُرد را که لطیفی چه لطفی دارد؟ دیدنِ نازک اندیشی از ذهنِ پُر ازدحام و ورزیده و چالاک است که دیدنی است وگرنه ذهنِ خلوت و آرام و تپل را که نازک اندیشی ، هنری نیست.

🔷ادبیات فارسی چنان است که هر کسی از ظنِّ خود، یارش می تواند شود، اما دیدنِ این تلقّی عمومی که ادب فارسی الزاماً حوزۀ روح های لطیف و دلتنگ است واقعا نافر است.
این غزل مولانا را ببینیم:

بیارید «به یک بار» همه جان و جهان را/
به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیده‌ست

بِکوبید دهل‌ها و دگر هیچ مگویید/
چه جای دل و عقلست؟ که جان نیز رمیده‌ست

چنین عرصه ای را به دلتنگی و غمزدگی و حزن و ملوسیت چه کار است؟

🔴دکتر #علی_شریعتی در کتاب کویر می گوید: « "خوب بودن!" کلمه هیجان آوری نیست. خوبی، در فارسی شُکوه و عظمتِ خارق العاده ای ندارد ، با متوسط بودن و بی بو و خاصیت بودن هم صف است. خوب بودن از نظر ما یعنی بد نبودن! و این معنیِ مبتذلی است.»

این حکایت، متاسفانه به مقوله شاعری هم کشیده شده است. شاعری امرِ هیجان آوری نیست. با حساس بودن و متوسط بودن و... هم صف شده است. و دریغ! غزل و قصیده و دوبیتی اگر چه عرصه خلعت و مدح و دلتنگی و... «هم» بوده ، اما چند ده هزار بیت مولانا عرصه خون است و جنون است و رهایی . عرصه شیدایی.

مرگ اگر مَرد است، آید پیشِ من (!) /
تا کِشم خوش در کنارش تنگ تنگ/
من از او جانی بَرم بی‌رنگ و بو/
او زِ من دلقی ستاند رنگ رنگ/
دست را بر چشم خود نِه گو به چشم/
چشم بُگشا خیره مَنگر دنگ دنگ
#مولوی

و شاید برای این معنا باید باز از #کویر شریعتی وام گرفت تا که حق مطلب ادا شود: «مرا برای سعادت و آسودگی نساخته اند. آوارگی و سراسیمگی صفتی در من نیست، خودِ من است. اصلی ترین بُعد روحِ "من" است. روح یک وحشی»


* * * * * * * *
پی نوشت:
📍ملوس (لغتنامه دهخدا) : [ م َ ] (ع ص ) شتر نیکورَوش پیشی گیرنده به هر راه که باشد.

https://telegram.me/solseghalam
در صورت فیلتر تلگرام 😔

🔴 امکان گفتگو و صحبت، شاید از برترین موهبت های این دنیای جدید باشد. دنیایی که فاصله آدم ها، از صفحه موبایل در کف دست به کف دست رسید.

دوره دانشجویی در خوابگاه، دو هفته یکبار امکان گفتگو با پدر و مادر "شاید" فراهم می شد. یا آنها باید دو سه ساعت پای تلفن می نشستند که چهار خطِ همیشه اشغال برای یک خوابگاه دوهزار نفره آزاد شود و تلفنچی با اخم بگوید: بله؟ ، یا دانشجوها باید یک دو کیلومتر کشان کشان تا پای باجه تلفن می رفتند و در صف منتظر می ایستادند تا با کارت تلفن های 800 تومانیِ آنزمان بشود چهار کلمه سلام و علیکی کرد. هنوز چند جمله حرف نزده، نفر پشتِ سر تق تق میزد به باجه ، که یعنی: آقا منتظریم.

🔵 روزگار فاصله ها را به اندازه کف دستها و لمس انگشتان کوتاه کرده!
صدا و تصویر در کنارت. همه ساعت.
برای آنها که تلخی و به قول #سعدی، زهرِ هجر را چشیده اند، این موهبت، کهنه شدنی نیست.
اما برای تماس، حرفی باید و کلمه ای و احساسی.
وگرنه آقای چینی ای که میز کنار دست من نشسته هم، هشت ماه است که در دو متری هم هستیم، و کلمه ای با هم حرف نزده ایم.
مَتلب کُد می نویسد و گمان می کند فرعون روی زمین است. با فرعون مگر می شود حرف زد؟
تلگرام و اینستاگرام و ... «گرام» های دیگر ، ابزار گفتگو است ، وقتی که «کلمه» باشد و احساس.

🔴 امیدوارم که تلگرام فیلتر نشود. اما اگر شُد به آدرس زیر در اینستاگرام در ادامه ی این گفتگو ها خواهیم ماند.
امیدوارم که تلگرام فیلتر نشود ، اما اگر شد، مگر کلمه را می توان نگه داشت؟
مگر می توان حرف نزد؟
این عمرهای کوتاه ما، و سکوت؟!

🔵 از روزگار ژاپن، متعهد بودم که در بازدید از هر کارخانه ای یا پروژه صنعتی-ساختمانی ای یا معبدی و ... در برابر هر یک از مظاهر «مدرنیته و سنت»، به هر والذّاریاتی که شده یک-دو صفحه آ چهار در وبلاگ بنویسم. این نوشتن ها (در قطار یا اتوبوس یا پشت میز آزمایشگاه) فرصتی بود برای آموختن ، از آنها که به تو تذکر می دهند؛ از آنها که اصلاحت می کنند؛ گاه به تندی و گاه به مهر.
بلند حرف زدن، و در معرض بودن، مجالی است که فقط در کلّه ات به تنهایی فکر نکنی. حرف بزنی و حرف بشنوی.
که کلمه، سرمایه آدمهاست.
و سرمایه روح های ناب ، به تعبیر #شریعتی.
در میانه ی اینهمه ابزار گفتگو، مگر می شود ساکت ماند؟!

https://www.instagram.com/eslamimohammadreza/
✍️در مصرف نام سردار صرفه جویی کنیم

✔️🔹۱- یک شیشه عطر خوب و گران قیمت، چیزی نیست که هر دم و برای هر دکان بقالی رفتنی از آن استعمال کنیم.

غزل حافظ، چیزی نیست که گاه و بیگاه خواند و هر وقت عشقمان کشید، حافظ بخوانیم. حافظ خواندن، شأن دارد و تمرکز/سکون می طلبد.

🔹شما را به خدا در فوروارد مطالب مربوط به سردار سلیمانی قدری تامل کنید. ذکر نام هر چیزی اگر از حدی بیشتر شود، آن مطلب و آن مفهوم لوث می شود. تلألو و درخشندگیش را از دست می دهد.

"کلمه" چیز مقدسی است؛ ارج دارد؛ شأن و حرمت دارد. کلمه را اگر مصرف می کنیم، در مصرف صرفه جویی کنیم.

🔹 تعبیر عجیب و زیبایی #سعدی دارد. می گوید: حاجت مشاطه نیست / رویِ دلآرام را!

سال هفتادوهشت در خوابگاه دانشجویی بودم و نزدیکیهای انتخابات مجلس ششم بود که یک شب در راهرو خوابگاه دیدم آقامحسن رضایی دارد به همراه دوسه تا از بچه ها قدم می زند. برای شستن ظرفها رفته بودم که از دیدن ایشان جا خوردم. از بچه ها پرسیدم ایشان و این طرفها؟ گفتند پس فردا انتخابات مجلس است و ایشان آمده برای دیدار با دانشجوها... اصلا احساس خوبی پیدا نکردم. شاید دیدن محسن رضایی در حالت عادی در خوابگاه دانشجویی (که حتی #اساتید_دانشگاه هم به آن سر نمی زدند) می توانست جالب باشد اما، دیدن یک کاندیدا دو شب قبل از انتخابات مجلس آن حس خوب را به دل نمی نشاند. با ظرفهای نشُسته در دست، احساس پیرمرد دهاتی ای را داشتم که سرِ زمین زراعتش نشسته و یکباره می بیند جماعتی برای سرکشی به او و دهاتش آمده اند و بعد می فهمد نزدیکیهای انتخابات است...

از آن سال به بعد، چه بسیار انتخابات که محسن رضایی کاندیدا شد و هیچ وقت هم رای نیاورده. چرا؟ مگر "آقامحسن" فرمانده حاج قاسم ها نبود؟ پس چرا چنین است؟ شاید رمز بردلها نشستن و ننشستن چیزی است که برخی از آن بی توجه عبور می کنند؟

✔️🔹۲- چرا قاسم سلیمانی دکترای مدیریت استراتژیک نگرفت؟ فردی با آن میزان #ذکاوت و محاسبه گری چرا بعد از جنگ هوس نکرد که تایتل "دکترا" هم به پشت سرداری اش، اضافه شود؟ نمی توانست برود و سر کلاس بنشیند و چند واحد پاس کند و رساله ای و...خلاص. چرا نکرد؟

✔️🔹۳- بعد از جنگ و زمانی که حاج قاسم ها به میان "شهر" برگشتند، کم نبودند آنها که رفتند و کوشیدند تا به شجاعتهای دوران جنگشان، "محاسنی" اضافه کنند. آنها که دکترای مدیریت و اقتصاد و...گرفتند کم نبودند. بسیاری از بچه هایی که روزهای جوانی را در فضای خاک وگلوله سپری کرده بودند ولی خواستند "دکتر" هم بشوند رفتند این مشاطه را هم برخود بستند. طیفی از فرماندهان هم بودند که سَمتِ فعالیتهای اقتصادی رفتند و دستی به کار واردات و صادرات...؛ البته نه دکترا خواندن و نه بیزینسمن شدن هیچ یک بد نیست. ولی حاج قاسم سمت این خیابانها نرفت! عده ای از بچه های جنگ هم بودند که کاندیدای مجلس شدند و دست در کار سیاست شدند... ولی قاسم سلیمانی وارد این خیابان هم نشد. حاج قاسم، حاج قاسم ماند ولی بدون اضافه شدن تایتلها و عناوین دکتر/اقتصاددان/نماینده/فعال اقتصادی و... بی اینها مِهرش در دلها افزون شد. مهر حاج قاسم در حالی به دلها بیشتر و بیشتر شد که مشخصا در همان حوزه فعالیتش، انتقاد/سوالهایی برای بخشی از جامعه ایرانی وجود داشت. اما «حکایتِ مهر و وفا» (به تعبیر #حافظ) از کجا بر می خیزد؟

✔️🔹۴- حافظ عزیز ما در میانه غزلیاتش تعبیر عجیبی دارد. یک جا می گوید: برای بر دل نشستن، باید "چیزی" افزون بر حُسن داشته باشی! خلاصه ی حرفش در آن بیت این است که افزون بر خوبی و خوشگلی و تایتل و القاب، باید یک "چیزی" باشد که کسی بر دل بنشیند. اسمش را هم گذاشته "نکته" ! :

بس «نکته» غیرِ حُسن، بباید که تا کسی/
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود!

بله، به غیر از "حُسن" نکته هایی لازم است که کسی مقبول دلها بشود.
(*در این بیت «مردم»:
«مردمک چشم» یا همان «مردم»؛ هر دویش زیباست!)

✔️🔹۵- برگردیم به حرف سعدی. سعدی عزیز ما یک جا حرف فوق العاده ای زده. خلاصه و مجمل به قدر دهها سطر حرف در مصرعی سروده:

«حاجتِ مشّاطه نیست رویِ دلآرام را»!

لغتنامه دهخدا «مشاطه» را چنین تعریف کرده است: آرایش کننده ی عروس. بله سعدی می گوید رویِ زیبا را چه نیاز به آرایش؟! آنکه «واقعا زیباست» بی آرایش و بی عنوان و بی القاب هم زیبا و دلنشین است. حاجتِ مشاطه نیست!

روزگار ما، روزگار مشّاطه است.
نه اینکه کاندیدای مجلس شدن بد است و یا دکترا گرفتن بد است یا خلبان شدن بد است یا بیزینسمن شدن بد است؛ خیر، ولی اینها آن «حُسن» ی که #حافظ می گوید نیست. اینها #مشاطه است، همان که #سعدی می گوید.

✔️🔹۶- برخی بر دلها می نشینند و برخی خیر. قاسم سلیمانی بی مشّاطه بر دلها نشست. حال ما زور نزنیم که بر دلها «بیشتر» بنشانیمش.
بگذاریم کلمه، نام، مفهوم، آن درخشندگی بکر و روشن خودش را داشته باشد. در تَکرار، صرفه جویی کنیم.

#چهلم

t.iss.one/solseghalam
✍️در ژاپن، آمار «کشته های خودکشی» بیشتر از آمار کشته های کروناست

#خبرخوانی
🖊محمدرضا اسلامی

🔷 گزارش جدید سی.ان.ان دربارۀ آمار اخیر خودکشی در #ژاپن برای بسیاری حیرت آور بوده است. کرونا در ژاپن هم باعث ایجاد مشکلاتی در روندِ زندگیِ عادی مردمان شده است ولی، طبق آمار منتشر شده، در ماه اکتبر تعدادِ افرادی که به دلیل فشارهای روحی #خودکشی کرده اند از تعداد افرادی که به دلیل #کرونا مُرده اند بیشتر بوده و این تناقض، محل تعجّب و تاملِ جدی است.

🔷 آمار خودکشی در ماه اکتبر 2153 نفر (دوهزار و صدوپنجاه و سه نفر) بوده در حالی که تعداد کشته های ناشی از #ویروس_کرونا 2087 نفر (دوهزار و هشتادوهفت نفر) بوده است. اما چرا چنین است؟

🔷این سوال وقتی پررنگ تر می شود که بدانیم که دولت، در ژاپن به هیچ عنوان به سمت #قرنطینه نرفت و مردم (همانند مردم برخی کشورهای اروپایی یا آمریکای شمالی) خانه نشین "نشدند" (پیشتر در مورد تصمیم دولت ژاپن در عدمِ اعلام قرنطینه در "اینجا" صحبت شد)، ولی با وجود اینکه افراد دچار خانه نشینیِ #اجباری نشده اند ولی مشکلات روحی/اقتصادی ناشی از کرونا، باعث جهش در آمار #خودکشی شده است.

🔴سابقه خودکشی در ژاپن
کشور ژاپن سابقه طولانی در این ماجرا داشته است. یک تصوّرِ ذهنیِ ساده از خودکشی در ژاپن به زمانِ سامورائی ها بازمی گردد؛ به وقتی که یک سامورائی، به دلیلِ لکه دار شدن غرور یا شرف (یا وفاداریِ) خود نسبت به #هاراگیری (خودکشی با خنجر Seppuku) اقدام می کرد. امّا ماجرا در دنیایِ جدید، به این سادگی ها نیست.

🔴آمارهای رسمی (سازمان جهانی بهداشت) می گوید:
در سال 2016 نرخ خودکشی در ژاپن، عدد 18.5 نفر برای هر #صدهزار_نفر بوده است. از حوالیِ زمان شکل گیری انقلاب در ایران (سال 1978) سالهاست که دولت ژاپن در این زمینه کارهای جدی کرده است تا اینکه نهایتا (با موفقیت هایِ زیاد دولت) در سال 2019 تعداد کسانی که به زندگی خود پایان دادند، 20هزار نفر بوده است (!؟).
این عدد (بیست هزار نفر) کمترین میزانِ خودکشی در طول یک سال، در کشور ژاپن بوده است.

حال #کرونا آمده و حاصل چهل سال زحماتِ دولت و کارشناسان ژاپنی را در این زمینه، به چالش کشیده است.

✳️اما چرا چنین است؟
همه می دانیم که آمار کشته هایِ سوانح جاده ای در #ایران بالاست. اما متعجب می شویم وقتی که می شنویم که آمارِ کشته های #جاده های ایران با آمار کشته های ناشی از خودکشی در #ژاپن (حدودا) برابر است (قدرمطلق عدد و نه نسبتِ عدد به جمعیت).
یعنی در یک کشور، بی نظمی و #شلختگی اجتماعی در #رانندگی (و کیفیت پایین جاده ها و ماشین ها) منجر به کشته شدنِ مردم شده، و در کشوری دیگر انضباطِ بالا، و نظم بسیار سختگیرانه در ساختار زندگی، منجر به ناامیدی و کشته های زیاد ناشی از #خودکشی شده است.

✳️چه طنز تلخ و عجیبی است که در یک سوی عالم، بی توجهی باعث مرگ و میر است و در سمت دیگر دنیا، توجهِ زیاده از حدّ، وسواس و پرکاری باعث #مرگ.

پیشتر درباره مرگِ ناشی از کار (!) که با کلمه «کاروشی"/Karōshi/ 過労死» شناخته می شود، نوشته بودم. اما شاید تصوّرش برای بسیاری غیرژاپنی ها سخت باشد که :
✔️- ساعات طولانیِ کار
✔️- سردیِ روابط اجتماعی/خانوادگی
✔️- فشارهای تحصیلی (مدرسه/دانشگاه)
✔️- اختلالات ذهنی/افسردگی
باعث می شود که در کشوری با غایتِ نظم و انضباط، چنین مشکلِ جدی ای وجود داشته باشد.

✳️ سعدی علیه الرحمه در جایی در یک تک بیت، یک قصه و یک مفهومِ حیرت آور را به تصویر می کشد:
شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست /
چون روز شد، او بمُرد و بیمار بِزیست!

در این سکانس شاهکار که #سعدی به تصویر کشیده، می گوید: ممکن است ترسِ از یک چیز، ما را بکُشد در حالی که خودِ آن امر، آنقدرها که در ذهن داریم، مهلک نباشد!

جامعه ژاپنی، جامعه ای است که انسان را در چنان در قالب های تنگِ از نظم و «محدودیت» قرار می دهد که «فروپاشی های ذهنی»، منجر به متلاشی شدنِ افراد می شود. بیست هزار نفر در سال!

✳️ حکایت اما (از منظری دورتر)، حکایتِ انسان است و ناتوانیِ ذهن بشر در ادارۀ جوامع. حکایت، حکایتِ ضعفِ بشر است که می خواهد «سیستم» ها را برای ادارۀ «جامعه» پیاده کند، اما توانِ کنترلِ «آسیب» ها را ندارد. حکایتِ تلخی است حکایتِ انسان. ادعاهای بزرگ دارد، اما توانِ محدود.

کاش آنها که رویای ایجاد ژاپنِ اسلامی (یا چین اسلامی را) داشتند/دارند، پیش از رویا پردازی ها، کشورهای مبداءِ رویایِ خود را بهتر بشناسند!



t.iss.one/solseghalam
- - - - - - - - -
*لینک گزارش سی.ان.ان (+)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سعدی

به شیر بود مگر، شورِ عشق سعدی را؟/
که پیر گشت و تغیُّر در او، نمی‌آید!


فروردین ۱۴۰۰

@solseghalam
#خبرخوانی

تسلیت ظریف برای درگذشت اهدا کننده فرش بنی آدم... به سازمان ملل

متن پیام تسلیت ظریف:

🔹با نهایت تاسف و تاثر مطلع شدم، حاج محمد صیرفیان از شناخته‌شده‌ترین و خوشنام‌ترین پیشکسوتان صنف فرش در ایران که دلباخته فرهنگ و هنر این مرز و بوم بود، از این جهان فانی رخت بربسته‌ و به دیدار معبود شتافته‌است.

🔹ایشان اهداء کننده فرش معروف بنی آدم به سازمان ملل متحد در دوران سفارت اینجانب است که به عنوان سندی ماندگار از نگاه انسانی و جهانی فرهنگ و تمدن ایران کهن بر دیوار این سازمان نصب است.

▪️▪️▪️

🔹نکته جالبی دارد این خبر! در کلاس چهارم ابتدایی بودیم که در "کتاب درسی" مان نوشته شده بود که شعرِ بنی آدم اعضای یکدیگرند و فلان ... بر سردر سازمان ملل نصب شده.

بیست سال بعد، تازه متوجه شدیم که اصلا چنین شعری بر هیچ کجای سردرهای سازمان ملل نصب نیست!

هيچ اثری از اين شعر نه‌تنها در سردر سازمان ملل، بلكه در هيچ كجای شهر نيويورك آمريكا ديده نمی شود. 

باز لااقل ایشان در زمان سفارتش برای کمرنگ کردن این افتضاح، و تجسم بخشیدن به این "خیالِ ایرانی"، یک قطعه فرش (مذکور🔺) که شعر سعدی در آن گنجانده شده را در گوشه ای از نمایشگاه سازمان (که صدها قطعه ی اهدایی کشورهای دیگر هم در آن هست) قرار داد.

🔹واقعا این ماجرا، نمونه عجیبی از حسِ "مرکز عالم بودنِ" ما ایرانی هاست که گمان می کنیم اگر مثلا سعدی یک شعر خوبی گفته، "بر سر درِ سازمان ملل" (سیر واژه‌ ها رو ببین!) قرار گرفته....

نوعی از خودشیفتگی تاریخی.

🔹جای تامل است که چه شده بود که سالهای طولانی گمان می کردیم از میان انبوهِ شاعران ملل مختلف که در طول اعصار در هند، در ژاپن، در چین، مصر، سایر کشورهای عربی، ترکیه و ... شعر‌ گفته اند، شعر سعدی بوده که انتخاب شده که بر سر در سازمان ملل به خط نستعلیق طلاکوب نصب شود؟! (لینک)

به تعبیر یکی از دوستان، این قصه ی شعر بنی آدم و آن ادعای عجیب، نوعی مالیخولیای خفیف بوده،
که گنجانده شده بود در کتب درسی.

🔹این مشابه همان حکایتِ "خود مرکزِ عالم پنداری" است. حکایت همان مالیخولیایِ مدیریت جهانی. (+)
یا همان که "تهران" را اُم القرای جهان اسلام خطاب می کردیم... آخر از کجا شهر ما شد ام القری؟ مگر سایرین "شهر" ندارند که شهرِ ما شد ام القری؟ چرا شعر ما شد برترین شعر؟ (و جایگاهش بر سر در سازمان ملل). و مدیریت مان مدیریت "جهانی"؟

ولی در امور جاریِ خود درگیریم. در تامین برق، در آب و در محیط زیست و ...

🔹نزدیک عید غدیر هستیم. ایکاش بجای توهمِ "خود ویژه پنداری"، بدانیم ابعادِ ما چقدر است، توانِ علمی/اقتصادی ما چقدر بوده و (در بهترین حالت ممکن) چقدر خواهد شد؟ از میان هر آنچه که از #علی بجای مانده، ایکاش همین یک جمله را در خاطر بسپاریم:

✔️می گوید: خداوند رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده و در کجاست و به کجا خواهد رفت.


#خبرخوانی
#سعدی
#سازمان_ملل


t.iss.one/solseghalam
▪️▪️▪️
📌پی نوشت:
گزارش بازدید از سازمان ملل و هدایای کشورهای مختلف (لینک)
https://solsnevis.blogfa.com/post/32
✍️در مصرف نام، صرفه جویی باید...

✔️🔹۱- یک شیشه عطر خوب و گران قیمت، چیزی نیست که هر دم و برای هر دکان بقالی رفتنی از آن استعمال کنیم.

غزل حافظ، چیزی نیست که گاه و بیگاه خواند و هر وقت عشقمان کشید، حافظ بخوانیم. حافظ خواندن، شأن دارد و تمرکز/سکون می طلبد.

🔹در فوروارد مطالب مربوط به سردار سلیمانی قدری تامل باید.
ذکر نامِ هر چیزی اگر از حدی بیشتر شود، آن مطلب و آن مفهوم لوث می شود. تلألو و درخشندگیش را از دست می دهد.

"کلمه" چیز مقدسی است؛ ارج دارد؛ شأن و حرمت دارد. کلمه را اگر مصرف می کنیم، در مصرف صرفه جویی کنیم.

🔹 تعبیر عجیب و زیبایی #سعدی دارد. می گوید: حاجت مشاطه نیست / رویِ دلآرام را!

سال هفتادوهشت در خوابگاه دانشجویی بودم و نزدیکیهای انتخابات مجلس ششم بود که یک شب در راهرو خوابگاه، دیدم آقامحسن رضایی دارد به همراه دوسه تا از بچه ها قدم می زند. برای شستن ظرفها رفته بودم که از دیدن ایشان جا خوردم. از بچه ها پرسیدم ایشان و این طرفها؟ گفتند پس فردا انتخابات مجلس است و ایشان آمده برای دیدار با دانشجوها... اصلا احساس خوبی پیدا نکردم. شاید دیدن محسن رضایی در حالت عادی در خوابگاه دانشجویی (که حتی #اساتید_دانشگاه هم به آن سر نمی زدند) می توانست جالب باشد اما، دیدن یک کاندیدا دو شب قبل از انتخابات مجلس آن حس خوب را به دل نمی نشاند. با ظرفهای نشُسته در دست، احساس پیرمرد دهاتی ای را داشتم که سرِ زمین زراعتش نشسته و یکباره می بیند جماعتی برای سرکشی به او و دهاتش آمده اند و بعد می فهمد نزدیکیهای انتخابات است...

از آن سال به بعد، چه بسیار انتخابات که محسن رضایی کاندیدا شد و هیچ وقت هم رای نیاورده. چرا؟ مگر "آقامحسن" فرمانده حاج قاسم ها نبود؟ پس چرا چنین است؟ شاید رمز بردلها نشستن و ننشستن، چیزی است که برخی از آن بی توجه عبور می کنند؟

✔️🔹۲- چرا قاسم سلیمانی دکترای مدیریت استراتژیک نگرفت؟ فردی با آن میزان #ذکاوت و محاسبه گری چرا بعد از جنگ هوس نکرد که تایتل «دکترا» هم به پشت سرداری اش، اضافه شود؟ مگر نمی توانست برود و سر کلاس بنشیند و چند واحد پاس کند و رساله ای و...خلاص. چرا نکرد؟

✔️🔹۳- بعد از جنگ و زمانی که حاج قاسم ها به میان "شهر" برگشتند، کم نبودند آنها که رفتند و کوشیدند تا به شجاعتهای دوران جنگشان، "محاسنی" اضافه کنند. آنها که دکترای مدیریت و اقتصاد و...گرفتند کم نبودند. بسیاری از بچه هایی که روزهای جوانی را در فضای خاک وگلوله سپری کرده بودند ولی خواستند "دکتر" هم بشوند رفتند این مشاطه را هم برخود بستند. طیفی از فرماندهان هم بودند که سَمتِ فعالیتهای اقتصادی رفتند و دستی به کار واردات و صادرات...؛ البته نه دکترا خواندن و نه بیزینسمن شدن هیچ یک بد نیست. ولی حاج قاسم سمتِ این خیابانها نرفت! عده ای از بچه های جنگ هم بودند که کاندیدای مجلس شدند و دست در کار سیاست شدند... ولی قاسم سلیمانی وارد این خیابان هم نشد. حاج قاسم، حاج قاسم ماند ولی بدون اضافه شدن تایتلها و عناوین دکتر/اقتصاددان/نماینده/فعال اقتصادی و... بی اینها مِهرش در دلها افزون شد. مهر حاج قاسم در حالی به دلها بیشتر و بیشتر شد که مشخصا در همان حوزه فعالیتش، انتقاد/سوالهایی برای بخشی از جامعۀ ایرانی وجود داشت. اما «حکایتِ مهر و وفا» (به تعبیر #حافظ) از کجا بر می خیزد؟

✔️🔹۴- حافظِ عزیز ما در میانه غزلیاتش تعبیر عجیبی دارد. یک جا می گوید: برای بر دل نشستن، باید "چیزی" افزون بر حُسن داشته باشی! خلاصه ی حرفش در آن بیت این است که افزون بر خوبی و خوشگلی و تایتل و القاب، باید یک "چیزی" باشد که کسی بر دل بنشیند. اسمش را هم گذاشته "نکته" ! :

بس «نکته» غیرِ حُسن، بباید که تا کسی/
مقبولِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود!

بله، به غیر از "حُسن" نکته هایی لازم است که کسی مقبول دلها بشود.
(*در این بیت «مردم»:
«مردمک چشم» یا همان «مردم»؛ هر دویش زیباست!)

✔️🔹۵- برگردیم به حرف سعدی. سعدی عزیز ما یک جا حرف فوق العاده ای زده. خلاصه و مجمل به قدر دهها سطر حرف در مصرعی سروده:

«حاجتِ مشّاطه نیست رویِ دلآرام را»!

لغتنامه دهخدا «مشاطه» را چنین تعریف کرده است: آرایش کننده ی عروس. بله سعدی می گوید رویِ زیبا را چه نیاز به آرایش؟! آنکه «واقعا زیباست» بی آرایش و بی عنوان و بی القاب هم زیبا و دلنشین است. حاجتِ مشّاطه نیست!

روزگار ما، روزگار مشاطه است.
نه اینکه کاندیدای مجلس شدن بد است، یا دکترا گرفتن بد است یا خلبان شدن بد است یا بیزینسمن شدن بد است؛ خیر، ولی اینها آن «حُسن» ی که #حافظ می گوید نیست. اینها #مشاطه است، همان که #سعدی می گوید.

✔️🔹۶- برخی بر دلها می نشینند و برخی خیر. قاسم سلیمانی بی مشّاطه بر دلها نشست. حال ما زور نزنیم که بر دلها «بیشتر» بنشانیمش.
بگذاریم کلمه، نام، مفهوم... آن درخشندگیِ بکر و روشن خودش را داشته باشد. در تَکرار، صرفه جویی کنیم.


#بازنشر
t.iss.one/solseghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
طراوت هوای این روزهای سعدیه و حافظیه


به شیر بود مگر، شور عشق #سعدی را/
که پیر گشت و تغَیُّر در او نمی‌آید؟

@solseghalam