سپاه سربازان رهبر
1.37K subscribers
8.72K photos
3.36K videos
137 files
1.13K links
سپاه بزرگ اسلام و سربازان رهبر در تمام جهان و انعکاس اخبار جبهه مقاومت و جهان اسلام ، امام خمینی (ره) در تجلیل از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند: من از سپاه راضی هستم، و به هیچ وجه نظرم از شما برنمی‌گردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.
@vorojax
Download Telegram
#الموت الصدام

به سنگری رسیدم و به #عربی گفتم:
قولوا لا اله الالله!
منظورم این بود که #تسلیم شوید!

كسی جواب نداد.
خیلی #تشنه ‌ام بود!
معمولا در سنگرهای #دشمن آب خُنک و #گوارا پیدا می‌شد.

وقتی دیدم صدایی نمی‌آید و کسی خارج نمی‌شود، به سرعت وارد #سنگر شدم.
ناگهان لوله‌ی داغ #اسلحه را پشت سرم احساس كردم!

آرام‌آرام از سنگر بیرون آمدم!
تا چشمم به هیکل بزرگ او افتاد، رنگم پرید!
کماندویی اردنی یا سودانی بود،
دقیقا یادم نیست.
فقط می‌دانم #عراقی نبود!

اسرای عراقی تا به اسارت درمی‌آمدند، خیلی سریع این جمله را تكرار می‌كردند:
#الدّخیل_الخمینی و #الموت_لصدام!

كه ناخودآگاه ورد زبان ما هم شده بود.
وقتی هیکل آن #كماندو را دیدم که با غضب نگاهم می‌کرد، نزدیك بود كه قبض روح شوم!
با خود گفتم بهتر است اعلام #اسارت کنم!

ناخواسته و تند تند گفتم:
الدخیل الخمینی و الموت لصدام!
بدون آن‌که بدانم اصلا چه می‌گویم، این جمله را تکرار می‌کردم!

او لبش را گزید و با چهره‌ی #عصبانی گفت:
الدخیل الخمینی، هان؟
الموت لصدام، هان؟

و چند تا فحش عربی نثارم کرد.
بدون آن‌که بدانم باید چیزی غیر این را بگویم، جواب دادم:
نعم، نعم یا سیدی!

با پوتین‌های بزرگش #لگد محكمی به من زد که دو متر به هوا پرت شدم و چند متر آن طرف‌تر افتادم!
من هم میان ناله‌ام طوری كه متوجه نشود، به #ترکی بهش گفتم:
اِشَّگ آدام!

یک مرتبه #گلنگدن را کشید و آمد بالای سرم!
چشم‌هایش کاسه‌ی #خون بود!
شاید با خودش فکر می‌کرد که این #بسیجی‌ های نوجوان چه‌قدر #شجاع و با ایمان‌اند كه مدام تکرار می‌کنند:
الدخیل الخمینی...! تازه دوزاریم افتاده بود که ای دل غافل!
من باید برعکس می‌گفتم!

تا آمدم بگویم لا ...، به گمان این‌که دوباره می‌خواهم آن جمله را تکرار کنم، بر سرم فریاد زد و گفت:
اُسکوت!
و انگشتش را به اشاره‌ی هیس مقابل لب‌هایش گرفت.

آماده‌ی #شلیک بود!
چشم‌هایم را بسته بودم و داشتم اَشهدم را می‌خواندم و كم‌كم از او فاصله می‌گرفتم که ناگهان صدای شلیک تیری آمد!
بلافاصله تیر دیگری به بازوی راستم خورد كه مرا به هوا بلند کرد و محکم به روی #خاکریز کوبید!

چشم که باز کردم دیدم بسیجی‌های لشكر «علی‌بن ابی‌طالب(ع)» قم با لبخند، بالای سرم هستند و آن #غول بی‌شاخ و دم در گوشه‌ای به خاک افتاده و به درک واصل شده است!

از فردای آن روز بچه‌های گردان تا به یكدیگر می‌رسیدند، می‌گفتند:
الدخیل الخمینی، هان؟
الموت لصدام، هان؟
و این قضیه اسباب خنده و شادی بچه‌های گردان را تا مدت‌ها فراهم كرده بود.

🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg

https://www.instagram.com/p/BKEDZojAaR6/
‍ بهنام برای گرفتن یک تکه #نان به سوی #آشپزخانه می رود.
آشپزخانه بخشی از محوطه حیاط #مسجد است که با برزنت جدا شده.
بهنام دو سه بار یا الله می گوید.
احترام از فروغ می پرسد:
کیه؟
فروغ می گوید:
کسی نیست.
#آقابهنام است!

بهنام می گوید:
خواهرها حجابتان را رعایت کنید!
یا الله!

احترام به فروغ #چشمک می زند!
با صدای بلند بهنام را صدا می کند:
بهنام جان تویی؟
بیا داخل!
تو که #نامحرم نیستی!
مثل بچه من می مانی!

بهنام #عصبانی می شود!

بچه ها آماده می شوند تا به مقابله با #دشمن بروند.
بهنام از دیدن این صحنه طاقتش طاق می شود!
مهدی رفیعی را می بیند.
با #دلخوری و #ناراحتی از خواهرها گله می کند!

مهدی رفیعی علاقه زیادی به بهنام دارد.
مهدی به قصد #شوخی اما با لحنی #جدی می گوید:
درست می گویند!
نه؟
تو هنوز دهنت بوی #شیر می ده!
لابد پیش خودت خیال می کنی #مرد شدی!
نه؟
اصلا اینجا چه کار می کنی؟
نمیگی یک وقت ممکن است نا غافل کشته شوی؟

بهنام با صدایی که مثل همیشه بلند و محکم نبود می گوید:
اولا همه چیز سرم می شود و می فهمم!
ثانیا بچه تو #قنداق است!
ثالثا خودم می دانم نامحرم هستم!
اگر #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر نکنم #معصیت دارد!
تکلیف #شرعی است و واجب!
آخرش هم میخوام #شهید بشوم!
آرزو دارم تا به #شهادت برسم!
مثل خیلی از بچه ها!
مثل #پرویز_عرب ...!


#نوجوان_سیزده_ساله
#شهید_بهنام_محمدی_راد

📚 سرو نخلستان

@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام

تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLxfQ0AAp2l/
‍ وارد #کوچه شد.
برای یک لحظه نگاهش به پسر #همسایه افتاد که با دختری #جوان مشغول صحبت بود.
#پسر تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت.
می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد.

چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد.
این بار تا می خواست از دختره خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آنهاست!
پسر ترسیده بود، اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت.
قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند، با #آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت:
ببین!
در کوچه و محله ما این چیزها سابقه نداشته!
من تو و خانواده ات رو کامل میشناسم!
تو اگه واقعا این دختر رو میخوای من با پدرت صحبت میکنم که...

جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت:
نه!
تو رو خدا به بابام چیزی نگو!
من اشتباه کردم!
غلط کردم!
ببخشید!

ابراهیم گفت:
نه!
منظورم رو نفهمیدی!
ببین!
پدرت خونه بزرگی رو داره تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی.
من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می کنم انشاء الله بتونی با این دختر #ازدواج کنی، دیگه چی می خوای؟

جوان که سرش رو پائین انداخته بود خیلی خجالت زده گفت:
بابام اگه بفهمه خیلی #عصبانی میشه !

ابراهیم جواب داد:
پدرت با من!
حاجی رو من میشناسم!
آدم منطقی و خوبیه!

شب بعد از #نماز، ابراهیم در #مسجد با پدر آن جوان صحبت کرد.
فردای آن روز #مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...

یک ماه از آن قضیه گذشت.
ابراهیم وقتی از #بازار بر می گشت شب بود.
آخر کوچه #چراغانی شده بود.
لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بسته بود.
رضایت بخاطر اینکه یک #دوستی_شیطانی را به یک #پیوند_الهی تبدیل کرده بود!
این ازدواج هنوز هم پا برجاست و این زوج زندگیشان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دانند. .

#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
‍ از #بیمارستان که مرخص شد، هنوز به ماه نرسیده، رفت #جبهه!
حسابی #عصبانی شدم.
بهش گفتم:
محسن!
تو با این وضعیت چه جوری میخوای بجنگی؟
تو که دست راستت کار نمیکنه!
عضله بازوی دست راستش کاملا از بین رفته بود و فقط انگشت سبابه اش حرکت میکرد!

به همان #انگشت سبابه اش اشاره کرد و گفت:
ببین!
#خدا این انگشت را برای من #سالم نگه داشته!
برای چکاندن ماشه #تفنگ!
همین یه انگشت کافیه!
و در حالی که سعی میکرد #اشک هایش را از من پنهان کند، گفت:
#مادر!
دلم بدجوری هوای #کربلا رو کرده!

به او گفتم:
من چشام آب نمیخوره تو بری کربلا رو ببینی!
کربلا رو نمی بینی که هیچ، ما رو هم به #فراق خودت می نشونی!

کمی تامل کرد و گفت:
مادر جان!
من کربلا رو برای خودم نمیخوام!
برای نسل های بعدی میخوام!
برای 7-8 سال آینده!

#شهید_محسن_وزوایی

@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام

تصویر:
https://www.instagram.com/p/BL0xNZNge44/