Forwarded from یاد شهیدان
. .
استاد #پناهیان :
.
#شهدا معمولا نقطه آغاز رشد و تعالیشان را از نیت قرار می دهند مثل #شهید_ابراهیم_هادی که در نیت و مراقبت از نیت بی نظیر بود... شهید ابراهیم هادی فوق العاده و عجیب بود. همه چیز را پنهان می کرد .خیلی کارهای بزرگ انجام می داد ولی همه را پنهان می کرد.#شهید_هادی به قدرت های عجیب دسترسی پیدا کرده بود.
توی خط مقدم بود در لحظه ای گفت بچه ها می خواهم #اذان بگم.در محاصره شروع کرد به اذان گفتن!
به سمتش تیر اندازی کردند و مجروح شد و بچه ها او را به عقب آوردند. بعد از مدتی دیدند گروهی با لباس های سفید(به عنوان تسلیم)به سمت آن ها می آیند.
متوجه شدند گروه زیادی #عراقی هستند.فرامانده آن ها گفت:آن کسی که اذان می گفت که بود؟می خواهم اورا ببینم بچه ها گفتند:مجروح شده چه طور مگه؟
عراقی گفت:او با اذانش مارا بهم ریخت .داغون شدیم .عراقی گفت:آن کسی که تیر زده خودش آمده و پشیمان است اگر آن آقایی که اذان گفته، بگوید من خودم او را در اینجا به قتل می رسانم! این #جوان بود؟حالا شما ده مرتبه اذان بگو اثرش این گونه خواهد بود؟فرقش در چیست؟در نیت ،در نیت... فرقش در نیت است. او اهل مراقبت بود. روزی #ابراهیم در گود زورخانه نشسته بود .یک شخصی می آید و زنگ زورخانه را به صدادرمیآورند. ابراهیم به رفیقش می گوید:نگاه کن آدم به خاطر زنگ گود زور خانه خوشحال بشود نه به خاطر خدا از خدا دور میفتد! مراقبت می کرد...از به صدا در آمدن زنگ گود خانه هم خوشحال نشد...او واقعا از اولیا,الله بود...
. . .
#شهید_ابراهیم_هادی
#ابراهیم_هادی
#علمدار_کمیل
🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌷
@yade_shahidan
استاد #پناهیان :
.
#شهدا معمولا نقطه آغاز رشد و تعالیشان را از نیت قرار می دهند مثل #شهید_ابراهیم_هادی که در نیت و مراقبت از نیت بی نظیر بود... شهید ابراهیم هادی فوق العاده و عجیب بود. همه چیز را پنهان می کرد .خیلی کارهای بزرگ انجام می داد ولی همه را پنهان می کرد.#شهید_هادی به قدرت های عجیب دسترسی پیدا کرده بود.
توی خط مقدم بود در لحظه ای گفت بچه ها می خواهم #اذان بگم.در محاصره شروع کرد به اذان گفتن!
به سمتش تیر اندازی کردند و مجروح شد و بچه ها او را به عقب آوردند. بعد از مدتی دیدند گروهی با لباس های سفید(به عنوان تسلیم)به سمت آن ها می آیند.
متوجه شدند گروه زیادی #عراقی هستند.فرامانده آن ها گفت:آن کسی که اذان می گفت که بود؟می خواهم اورا ببینم بچه ها گفتند:مجروح شده چه طور مگه؟
عراقی گفت:او با اذانش مارا بهم ریخت .داغون شدیم .عراقی گفت:آن کسی که تیر زده خودش آمده و پشیمان است اگر آن آقایی که اذان گفته، بگوید من خودم او را در اینجا به قتل می رسانم! این #جوان بود؟حالا شما ده مرتبه اذان بگو اثرش این گونه خواهد بود؟فرقش در چیست؟در نیت ،در نیت... فرقش در نیت است. او اهل مراقبت بود. روزی #ابراهیم در گود زورخانه نشسته بود .یک شخصی می آید و زنگ زورخانه را به صدادرمیآورند. ابراهیم به رفیقش می گوید:نگاه کن آدم به خاطر زنگ گود زور خانه خوشحال بشود نه به خاطر خدا از خدا دور میفتد! مراقبت می کرد...از به صدا در آمدن زنگ گود خانه هم خوشحال نشد...او واقعا از اولیا,الله بود...
. . .
#شهید_ابراهیم_هادی
#ابراهیم_هادی
#علمدار_کمیل
🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌷
@yade_shahidan
اختلاف نظر «روحانی» با «گاندی» در خصوص آموزش زبان انگلیسی در هند
روحانی:
🔹زبان انگلیسی زبان اختصاصی علم است و پیشرفتهای هند در IT به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی است.
گاندی:
🔹آیا انسانی هست که رؤیایش این باشد که زبان انگلیسی، زبان ملی هندوستان شود؟ (فریادهای «هرگز، هرگز» حاضرین)...
🔹هر جوان هندی، فقط به خاطر اینکه دانشاش را از طریق زبان انگلیسی کسب کرده است، حداقل 6 سال باارزش از زندگی خود را از دست داده است.
🔹چطور میتوانیم نوآوری داشته باشیم، اگر باید این سالهای باارزش زندگیمان را به تسلط یافتن به زبانی بیگانه اختصاص دهیم؟
پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷 @basijtv
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BFItsNbPqtr/
روحانی:
🔹زبان انگلیسی زبان اختصاصی علم است و پیشرفتهای هند در IT به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی است.
گاندی:
🔹آیا انسانی هست که رؤیایش این باشد که زبان انگلیسی، زبان ملی هندوستان شود؟ (فریادهای «هرگز، هرگز» حاضرین)...
🔹هر جوان هندی، فقط به خاطر اینکه دانشاش را از طریق زبان انگلیسی کسب کرده است، حداقل 6 سال باارزش از زندگی خود را از دست داده است.
🔹چطور میتوانیم نوآوری داشته باشیم، اگر باید این سالهای باارزش زندگیمان را به تسلط یافتن به زبانی بیگانه اختصاص دهیم؟
پایگاه بسیج تلگرام 🇮🇷 @basijtv
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BFItsNbPqtr/
Instagram
اختلاف نظر « #روحانی » با « #گاندی » در خصوص آموزش زبان #انگلیسی در هند
روحانی: 🔹زبان انگلیسی زبان اختصاصی علم است و پیشرفتهای #هند در IT به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی است.
گاندی: 🔹آیا انسانی هست که رؤیایش این باشد که زبان انگلیسی، زبان #ملی #هندوستان شود؟…
روحانی: 🔹زبان انگلیسی زبان اختصاصی علم است و پیشرفتهای #هند در IT به دلیل تسلط بر زبان انگلیسی است.
گاندی: 🔹آیا انسانی هست که رؤیایش این باشد که زبان انگلیسی، زبان #ملی #هندوستان شود؟…
لطفا كامل مطالعه كنيد
هفت ماه تلاش بچه ها در شهرک "ملیحه" حومه #زینبیه ( #سوریه ) به بن بست رسیده بود!
یک ساختمان بتنی هفت طبقه با خاکریزی در اطرافش راه فتح را بسته بود، با #سلاح 23 و 14/5 تمام طبقاتش رو کوبیدیم ولی بازهم #تکفیریها در زیرزمین مستحکم ساختمان موضع داشتند و امکان نزدیک شدن نبود.
چند دفعه بچه ها به ساختمان زدند و با دادن چند شهید و مجروح برگشتند، همه کلافه شده بودند، هیچ راهی به ذهنمون نمیرسید که یکباره یک رزمنده بلند شد و گفت راه تصرف این ساختمان دست منه!!!
🔺او کسی نبود جز #خدابخش_خاوری #جوان #افغانستانی که از منطقه گلشهر(مشهد) آمده بود و معروف بود به " #علی_شارجی "🔻
گفتیم: علی شارجی باز به سرت زده!؟ چطوری این زیرزمین مخوف رو تصرف کنیم؟
علی شارجی با اطمینان گفت: یک راه بیشتر نداره! من با #تانک از روی خاکریز عبور میکنم و لوله تانک رو داخل زیرزمین میفرستم و شلیک میکنم! شما هم سریع وارد عمل بشید و کار رو یکسره کنید.
.
طرح خوبی بود، شلیک تانک در زیرزمین باعث نابودی تکفیریها میشد اما یک مشکلی وجود داشت؛ شلیک در محیط بسته باعث برگشت موج به داخل تانک میشد و احتمال #شهادت راننده تانک بسیار بالا بود!!!
علی شارجی گفت: بالاخره باید یک کاری کرد و من با تانک میرم و شلیک میکنم.
علی شارجی با تانک از خاکریز عبور کرد، تا خاکریز با صدای گلوله تانک لرزید همه بچه ها به سمت زیرزمین حرکت کردند، تصرف و پاکسازی حدود نیم ساعت طول کشید و ساختمان رو گرفتیم، تازه فرصت پیدا کردیم و رفتیم سراغ تانک...
درب تانک رو که بازکردیم دیدیم "علی شارجی" را به شدت موج گرفته، به سختی بیرونش آوردیم.
.
پ ن:
علی شارجی یک سال و نیم در بستر جانبازی بود و عمل های متعددی انجام داد و در آخرین عملش وقتی بیهوشش کردند دیگر به هوش نیامد و پیش رفقای #شهید ش رفت...
سمت راست تصویر #شهیدمصطفی_صدرزاده و سمت چپ #جانباز #شهید_خدابخش_خاوری
@basijtv
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BFRwGlfPquR/
هفت ماه تلاش بچه ها در شهرک "ملیحه" حومه #زینبیه ( #سوریه ) به بن بست رسیده بود!
یک ساختمان بتنی هفت طبقه با خاکریزی در اطرافش راه فتح را بسته بود، با #سلاح 23 و 14/5 تمام طبقاتش رو کوبیدیم ولی بازهم #تکفیریها در زیرزمین مستحکم ساختمان موضع داشتند و امکان نزدیک شدن نبود.
چند دفعه بچه ها به ساختمان زدند و با دادن چند شهید و مجروح برگشتند، همه کلافه شده بودند، هیچ راهی به ذهنمون نمیرسید که یکباره یک رزمنده بلند شد و گفت راه تصرف این ساختمان دست منه!!!
🔺او کسی نبود جز #خدابخش_خاوری #جوان #افغانستانی که از منطقه گلشهر(مشهد) آمده بود و معروف بود به " #علی_شارجی "🔻
گفتیم: علی شارجی باز به سرت زده!؟ چطوری این زیرزمین مخوف رو تصرف کنیم؟
علی شارجی با اطمینان گفت: یک راه بیشتر نداره! من با #تانک از روی خاکریز عبور میکنم و لوله تانک رو داخل زیرزمین میفرستم و شلیک میکنم! شما هم سریع وارد عمل بشید و کار رو یکسره کنید.
.
طرح خوبی بود، شلیک تانک در زیرزمین باعث نابودی تکفیریها میشد اما یک مشکلی وجود داشت؛ شلیک در محیط بسته باعث برگشت موج به داخل تانک میشد و احتمال #شهادت راننده تانک بسیار بالا بود!!!
علی شارجی گفت: بالاخره باید یک کاری کرد و من با تانک میرم و شلیک میکنم.
علی شارجی با تانک از خاکریز عبور کرد، تا خاکریز با صدای گلوله تانک لرزید همه بچه ها به سمت زیرزمین حرکت کردند، تصرف و پاکسازی حدود نیم ساعت طول کشید و ساختمان رو گرفتیم، تازه فرصت پیدا کردیم و رفتیم سراغ تانک...
درب تانک رو که بازکردیم دیدیم "علی شارجی" را به شدت موج گرفته، به سختی بیرونش آوردیم.
.
پ ن:
علی شارجی یک سال و نیم در بستر جانبازی بود و عمل های متعددی انجام داد و در آخرین عملش وقتی بیهوشش کردند دیگر به هوش نیامد و پیش رفقای #شهید ش رفت...
سمت راست تصویر #شهیدمصطفی_صدرزاده و سمت چپ #جانباز #شهید_خدابخش_خاوری
@basijtv
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BFRwGlfPquR/
Instagram
لطفا كامل مطالعه كنيد
هفت ماه تلاش بچه ها در شهرک "ملیحه" حومه #زینبیه ( #سوریه ) به بن بست رسیده بود!
یک ساختمان بتنی هفت طبقه با خاکریزی در اطرافش راه فتح را بسته بود، با #سلاح 23 و 14/5 تمام طبقاتش رو کوبیدیم ولی بازهم #تکفیریها در زیرزمین مستحکم ساختمان…
هفت ماه تلاش بچه ها در شهرک "ملیحه" حومه #زینبیه ( #سوریه ) به بن بست رسیده بود!
یک ساختمان بتنی هفت طبقه با خاکریزی در اطرافش راه فتح را بسته بود، با #سلاح 23 و 14/5 تمام طبقاتش رو کوبیدیم ولی بازهم #تکفیریها در زیرزمین مستحکم ساختمان…
سبک_زندگی
غذا خوردن در ماموریت✈️ .
در یک ماموریت کاری در یکی از استانهای کشور من و عباس با سردار بودیم ؛ ما رو ناهار دعوت کردند به یکی از رستوران های آن شهر، وقتی
مِنو رو گذاشتن جلوی ما ،من تو این فکر بودم که چون بیت الماله چیزی بخوریم که کم ترین قیمت رو داشته باشه این به ذهنم اومد خواستم به عباس یواشکی بگم، یکدفعه عباس گفت : مجید موافقی خورشت قرمه سبزی بخوریم؟گفتم چرا؟ گفت بعدا بهت میگم. نگاهی دوباره به منو کردم از همه ارزان تر اون غذا بود.
.
#بیت_المال
#جوان_مومن_انقلابی
#شهید_عباس_دانشگر
#دانشگاه_امام_حسین
غذا خوردن در ماموریت✈️ .
در یک ماموریت کاری در یکی از استانهای کشور من و عباس با سردار بودیم ؛ ما رو ناهار دعوت کردند به یکی از رستوران های آن شهر، وقتی
مِنو رو گذاشتن جلوی ما ،من تو این فکر بودم که چون بیت الماله چیزی بخوریم که کم ترین قیمت رو داشته باشه این به ذهنم اومد خواستم به عباس یواشکی بگم، یکدفعه عباس گفت : مجید موافقی خورشت قرمه سبزی بخوریم؟گفتم چرا؟ گفت بعدا بهت میگم. نگاهی دوباره به منو کردم از همه ارزان تر اون غذا بود.
.
#بیت_المال
#جوان_مومن_انقلابی
#شهید_عباس_دانشگر
#دانشگاه_امام_حسین
#مسابقات قهرمانی باشگاه ها بود
ابراهیم در اوج آمادگی بود.
مربیان می گفتند امسال کسی حریف ابراهیم نیست!
ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو بر می داشت.
تا اینکه رفت روی تشک برای #فینال!
ابراهیم جلو رفت و با #لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد.
#حریف او چیزی گفت که متوجه نشدم.
اما ابراهیم سرش رو به علامت تائید تکان داد.
بعد هم حریف او، جائی را در بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد.
ابراهیم خیلی بد #کشتی را شروع کرد.
همه اش #دفاع می کرد!
در پایان هم باخت و حریف ابراهیم قهرمان 74 کیلو شد!
وقتی داور دست حریف را بالا می برد، ابراهیم #خوشحال بود!
انگار که خودش #قهرمان شده!
حریف ابراهیم در حالی که از خوشحالی #گریه می کرد خم شد و دست ابراهیم را بوسید!
با عصبانیت سمت ابراهیم آمدم و سرش #داد زدم!
ابراهیم خیلی #آرام و با لبخند همیشگی گفت:
اینقدر حرص نخور!
بعد سریع لباسهایش را پوشید و رفت.
بیرون #ورزشگاه، حریف فینال ابراهیم من را صدا کرد.
برگشتم و با #اخم گفتم:
بله؟
گفت:
شما #رفیق آقا ابرام هستید،درسته؟
با #عصبانیت گفتم:
فرمایش؟
گفت:
آقا عجب رفیق بامرامی دارید!
من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم شک ندارم که از شما می خورم،
اما هوای ما رو داشته باش!
#مادر و برادرام بالای سالن نشستند!
کاری کن ما خیلی #ضایع نشیم!
بعد ادامه داد:
رفیقتون سنگ تموم گذاشت.
نمی دونی مادرم چقدر خوشحاله!
بعد هم گریه اش گرفت و گفت:
من تازه #ازدواج کرده ام.
به جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم،
نمی دونی چقدر خوشحالم!
مانده بودم که چه بگویم.
یاد تمرین های سختی که ابراهیم در این مدت کشیده بود افتادم!
یاد لبخندهای آن پیرزن و خوشحالی آن #جوان!
یکدفعه گریه ام گرفت!
عجب آدمیه این ابراهیم!
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BJ9qxZ9gmC7/
ابراهیم در اوج آمادگی بود.
مربیان می گفتند امسال کسی حریف ابراهیم نیست!
ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو بر می داشت.
تا اینکه رفت روی تشک برای #فینال!
ابراهیم جلو رفت و با #لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد.
#حریف او چیزی گفت که متوجه نشدم.
اما ابراهیم سرش رو به علامت تائید تکان داد.
بعد هم حریف او، جائی را در بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد.
ابراهیم خیلی بد #کشتی را شروع کرد.
همه اش #دفاع می کرد!
در پایان هم باخت و حریف ابراهیم قهرمان 74 کیلو شد!
وقتی داور دست حریف را بالا می برد، ابراهیم #خوشحال بود!
انگار که خودش #قهرمان شده!
حریف ابراهیم در حالی که از خوشحالی #گریه می کرد خم شد و دست ابراهیم را بوسید!
با عصبانیت سمت ابراهیم آمدم و سرش #داد زدم!
ابراهیم خیلی #آرام و با لبخند همیشگی گفت:
اینقدر حرص نخور!
بعد سریع لباسهایش را پوشید و رفت.
بیرون #ورزشگاه، حریف فینال ابراهیم من را صدا کرد.
برگشتم و با #اخم گفتم:
بله؟
گفت:
شما #رفیق آقا ابرام هستید،درسته؟
با #عصبانیت گفتم:
فرمایش؟
گفت:
آقا عجب رفیق بامرامی دارید!
من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم شک ندارم که از شما می خورم،
اما هوای ما رو داشته باش!
#مادر و برادرام بالای سالن نشستند!
کاری کن ما خیلی #ضایع نشیم!
بعد ادامه داد:
رفیقتون سنگ تموم گذاشت.
نمی دونی مادرم چقدر خوشحاله!
بعد هم گریه اش گرفت و گفت:
من تازه #ازدواج کرده ام.
به جایزه نقدی مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم،
نمی دونی چقدر خوشحالم!
مانده بودم که چه بگویم.
یاد تمرین های سختی که ابراهیم در این مدت کشیده بود افتادم!
یاد لبخندهای آن پیرزن و خوشحالی آن #جوان!
یکدفعه گریه ام گرفت!
عجب آدمیه این ابراهیم!
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
🇮🇷 پایگاه بســــــیــج تلگرام 🇮🇷
telegram.me/joinchat/BaOAwT5zfbIlCz_3z1Lpjg
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BJ9qxZ9gmC7/
Instagram
#مسابقات قهرمانی باشگاه ها بود
ابراهیم در اوج آمادگی بود.
مربیان می گفتند امسال کسی حریف ابراهیم نیست!
ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو بر می داشت.
تا اینکه رفت روی تشک برای #فینال!
ابراهیم جلو رفت و با #لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد.
#حریف او چیزی…
ابراهیم در اوج آمادگی بود.
مربیان می گفتند امسال کسی حریف ابراهیم نیست!
ابراهیم همه را یکی یکی از پیش رو بر می داشت.
تا اینکه رفت روی تشک برای #فینال!
ابراهیم جلو رفت و با #لبخند به حریفش سلام کرد و دست داد.
#حریف او چیزی…
وارد #کوچه شد.
برای یک لحظه نگاهش به پسر #همسایه افتاد که با دختری #جوان مشغول صحبت بود.
#پسر تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت.
می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد.
چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد.
این بار تا می خواست از دختره خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آنهاست!
پسر ترسیده بود، اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت.
قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند، با #آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت:
ببین!
در کوچه و محله ما این چیزها سابقه نداشته!
من تو و خانواده ات رو کامل میشناسم!
تو اگه واقعا این دختر رو میخوای من با پدرت صحبت میکنم که...
جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت:
نه!
تو رو خدا به بابام چیزی نگو!
من اشتباه کردم!
غلط کردم!
ببخشید!
ابراهیم گفت:
نه!
منظورم رو نفهمیدی!
ببین!
پدرت خونه بزرگی رو داره تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی.
من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می کنم انشاء الله بتونی با این دختر #ازدواج کنی، دیگه چی می خوای؟
جوان که سرش رو پائین انداخته بود خیلی خجالت زده گفت:
بابام اگه بفهمه خیلی #عصبانی میشه !
ابراهیم جواب داد:
پدرت با من!
حاجی رو من میشناسم!
آدم منطقی و خوبیه!
شب بعد از #نماز، ابراهیم در #مسجد با پدر آن جوان صحبت کرد.
فردای آن روز #مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
یک ماه از آن قضیه گذشت.
ابراهیم وقتی از #بازار بر می گشت شب بود.
آخر کوچه #چراغانی شده بود.
لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بسته بود.
رضایت بخاطر اینکه یک #دوستی_شیطانی را به یک #پیوند_الهی تبدیل کرده بود!
این ازدواج هنوز هم پا برجاست و این زوج زندگیشان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دانند. .
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
برای یک لحظه نگاهش به پسر #همسایه افتاد که با دختری #جوان مشغول صحبت بود.
#پسر تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت.
می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد.
چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد.
این بار تا می خواست از دختره خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آنهاست!
پسر ترسیده بود، اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت.
قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند، با #آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت:
ببین!
در کوچه و محله ما این چیزها سابقه نداشته!
من تو و خانواده ات رو کامل میشناسم!
تو اگه واقعا این دختر رو میخوای من با پدرت صحبت میکنم که...
جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت:
نه!
تو رو خدا به بابام چیزی نگو!
من اشتباه کردم!
غلط کردم!
ببخشید!
ابراهیم گفت:
نه!
منظورم رو نفهمیدی!
ببین!
پدرت خونه بزرگی رو داره تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی.
من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می کنم انشاء الله بتونی با این دختر #ازدواج کنی، دیگه چی می خوای؟
جوان که سرش رو پائین انداخته بود خیلی خجالت زده گفت:
بابام اگه بفهمه خیلی #عصبانی میشه !
ابراهیم جواب داد:
پدرت با من!
حاجی رو من میشناسم!
آدم منطقی و خوبیه!
شب بعد از #نماز، ابراهیم در #مسجد با پدر آن جوان صحبت کرد.
فردای آن روز #مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد...
یک ماه از آن قضیه گذشت.
ابراهیم وقتی از #بازار بر می گشت شب بود.
آخر کوچه #چراغانی شده بود.
لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بسته بود.
رضایت بخاطر اینکه یک #دوستی_شیطانی را به یک #پیوند_الهی تبدیل کرده بود!
این ازدواج هنوز هم پا برجاست و این زوج زندگیشان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می دانند. .
#شهید_ابراهیم_هادی
📚 سلام بر ابراهیم
#جوان بایستی در خود و محیط پیرامونش ایمان و معرفت و اراده را تقویت کند. یکایک شما #دختران باید در محیط #دانشگاه، #مدرسه، کار و تلاش اجتماعی و سیاسی مراقب باشید و از نفوذ فساد و رخنه کردن ترشّحات آن جلوگیری کنید. باید نسبت به آن حسّاس باشید.
رهبر انقلاب؛ ۸۱/۱۲/۶
📖 🖊 #روز_دانش_آموز
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
رهبر انقلاب؛ ۸۱/۱۲/۶
📖 🖊 #روز_دانش_آموز
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🔰 رهبرانقلاب: این موفقیت تحسین برانگیز، نتیجه وحدت و انسجام درونی در عراق و همچنین سیاست درست دولت عراق در #اعتماد به نیروهای #جوان و #مؤمن عراق و حضور آنها در وسط میدان است.
☑️ @Khamenei_ir
☑️ @Khamenei_ir
پایگاه بسیج مردمی تلگرام
@BasijTv
پایگاه بسیج مردمی تلگرام
@BasijTv