زیر سقف آسمان
9.8K subscribers
3.33K photos
761 videos
452 files
3.6K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
♦️بی‌تابی‌ی بت‌پرست: نقد متن قبل از شنیدن آن! /۱

✍️حسن محدثی‌ی گیلوایی

۳۰ آذر ۱۴۰۳


دی‌روز ۲۹ آذر ۱۴۰۳ منتظر دیدار آقای هادی‌ی حکیم شفایی -یک شریعتیست با تأخیر- بودم؛ چون او بارها به نقدهای من به شریعتی واکنش حاد نشان داده است. گمان داشتم او در جلسه شرکت خواهد کرد. اما او حضور نداشت. متنی که از جلسه منتشر شده هم ناقص است. دی‌شب باشگاه اندیشه دقایق پایانی‌ی گفت‌وگوهای پس از سخن‌رانی را منتشر کردم و من هم با تیتر «بخشی از جلسه‌ی "شریعتی پس از شریعتی"» منتشر اش کردم. در صفحه‌ی گفت‌وگوهای کانال زیر سقف آسمان نیز در پاسخ به یک مخاطب محترم توضیح دادم که «این فقط قسمت انتهایی‌ی پرسش و پاسخ و گفت‌وگو است. اصل سخن‌رانی‌ی من و دکتر باغیدوست منتشر نشده و فقط دکتر میری سخن‌رانی‌ی خودشان را منتشر کرده اند که من هم بازنشر کردم.» دکتر سیدجواد میری‌ی عزیز -سخن‌ران سوم جلسه- صدای خود را ضبط کرد و امروز منتشر کرد و من هم بازنشر اش کردم. بنابراین، هنوز سخن‌رانی‌ی دو سخن‌ران اول و دوم یعنی دکتر بهزاد باغیدوست و سخن‌رانی‌ی من شنیده نشده است. در نوشته‌ی آقای هادی‌ی حکیم شفایی هیچ نشانه‌ای از این‌که اصل سخن‌رانی‌ها شنیده باشد، نیست بل‌که تمام نشانه‌های حاکی از آن است که اصل سخن‌رانی‌ها را نشنیده است.

به‌راستی، چه‌طور می‌توان سخن‌رانی‌هایی را که هنوز شنیده نشده، نقد کرد؟ آیا می‌توان چند دقیقه از گفت‌وگوی بعد از سخن‌رانی‌ها ملاک داوری قرار داد و اقدام به نقد نمود در حالی‌که متن اصلی شنیده نشده؟‌ این رفتار از چه کسانی می‌تواند سر بزند؟

از نظر من چنین رفتاری رفتار بت‌پرستان است و از کسانی سر می‌زند که از نقد سخن‌رانان بی‌تاب شده اند و مجال نمی‌دهند که متن اصلی‌ی دو سخن‌ران منتشر شود. ما چه کسی را نقد کرده ایم: دکتر علی‌ی شریعتی، کسی که بدل به بت گروهی از افراد شده است که من آنان را شریعتیست خوانده ام و آنان را به دو دسته‌ی شریعتیست به‌هنگام و شریعتیست با تأخیر تقسیم کرده ام. از قضا من در سخن‌رانی‌ی خود از فرهنگ بت‌پرستی (بت‌پرستی در معنای وسیع‌تر کلمه و با ارایه‌ی تعریف از آن) در ایران امروز سخن گفته ام و آن را نقد کرده ام. نمی‌دانستم به همین سرعت شاهد از غیب می‌رسد!

شتاب‌ناکی این شریعتیست با تأخیر فقط در نقد متن قبل از انتشار آن خلاصه نمی‌شود. او از فرط عجله چند جا اسم دکتر باغی دوست را «باقردوست» نوشته است! جالب‌تر از همه این است که دکتر میری نیز نقدی را از قول برخی متوجه دکتر شریعتی کرد و عملاً آن را تأیید کرد و سپس با مایه گذاشتن از خود کوشید آن را توضیح دهد و تبیین کند و تا حدی موجه سازد: آشوب‌ناکی‌ی افکار و آثار شریعتی. اما ناقد عجول به این سخن‌رانی‌ نپرداخته بل‌که به سخن‌رانی‌هایی که نشنیده است پرداخته و نوشته است:

«نگارنده‌ی این سطور بر این باور است که زوال نقد، سستی استدلال و یا تعارض میان ادعا و عمل، در سخن و عمل هر دو سخنران، آشکار بود لذا عمده نقدهای مطرح شده ناموجه هستند» (حکیم شفایی، https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls/1676).

به‌راستی، او چه‌طور توانسته‌ی عمده‌ی نقدهای دو سخن‌ران را بدون گوش کردن متن اصلی‌ی سخن‌رانی‌ها دریابد و احصا کند و بدان‌ها پاسخ دهد؟ او در نوشته‌ی خود از اخلاق و اخلاق نقد سخن می‌گوید ولی سخن‌رانی‌ها ناشنیده را نقد کرده است! مایه‌ی شگفتی است! در سال‌های اخیر پدیده‌های عجیبی در عرصه‌ی فرهنگ ایران‌زمین رخ می‌دهد. پیش‌تر نیز خانم محترمی کتاب دو سه خروار کیاست مرا بی‌آن‌که بخواند (خود اذعان کرده بود که کتاب را نخوانده است)، نقد کرده بود!

بداخلاقی‌ و بدکنشی‌ی دیگر حکیم شفایی آن است که عنوان متن خود و نیز در ذیل عنوان، مرا جزو گروهی به نام «شریعتی‌زدایان» قرار داده است، در حالی که من نه در سخن‌رانی و نه در گفت‌وگوهای پس از آن از چنین تعبیری بهره نبرده ام و این باز نشان می‌دهد که او سخن‌رانی‌ی مرا گوش نکرده است.


ادامه دارد. 👇👇👇

#نقد
#علی_شریعتی
#بهزاد_باغی‌دوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
👍52👏2
♦️بی‌تابی‌ی بت‌پرست: نقد متن قبل از شنیدن آن! /۲

✍️حسن محدثی‌

۳۰ آذر ۱۴۰۳

بدکنشی و بداخلاقی‌ی سوم او این است که به‌رغم تذکرات قبلی من به وی برای پرهیز از بهره‌گیری از مغالطه‌ی پهلوان پنبه بار دیگر آن را تکرار کرده است و سخن آشکار و صریح من در باره‌ی وجود محدود و معدود بودن فرهیخته‌گان و مولدان سخن در دهه‌های سی و چهل و فقدان آثار کافی و فقر فرهنگی‌ در آن عصر در مقایسه با شرایط کنونی و مواهبی که ما در عصر انقلاب ارتباطی از آن برخوردار هستیم و معروف شدن دکتر شریعتی در آن شرایط خاص، سخن روشن مرا تحریف کرده است و تلاش کرده است نام برخی از دکاتره‌ی آن دوران را ردیف کند. او چون سخن‌رانی‌ی مرا گوش نکرده و نمی‌داند که من در سخن‌رانی ام شریعتی را فردی نابغه خوانده ام و او را شخصیتی جهانی یا دست‌کم بین‌المللی دانسته ام و نیز او را مؤثرترین کارگزار فرهنگی‌ی ایران در ایران معاصر تلقی کرده ام و گفته ام که در میان کارگزاران فرهنگی‌ی ایرانی در عصر حاضر کسی هم‌چون علی‌ی شریعتی از نظر دامنه‌ی جغرافیایی، برد جمعیتی، و حوزه‌های تأثیرگذاری (حوزه‌های اندیشه، هنر، ایده‌ئولوژی و عمل اجتماعی) شریعتی هنوز نظیری نیافته است، لذا گمان کرده است من او را تحقیر کرده ام.

علاوه بر همه‌ی این‌ها ایراد حکیم شفایی به تلفظ کلمه‌ی hogiology از سوی من بوده است. او نوشته است:
«محدثی رشته‌ی مورد نظر را به اشتباه، هاجیولوژی تلفظ می‌کند که برخی در فضای مجازی آن را دستمایه‌ی تمسخر کرده اند! این رشته نامش هاگیولوژی است (Hagiology) به معنای قدیس‌شناسی که از حیطه‌های رشته ادبیات قرون وسطا محسوب می شود» (همان‌جا، ۱۴۰۳).

اولا من دو بار این کلمه را هوژیولوژی تلفظ کرده ام نه هاجیولوژی (مراجعه شود به فایل صوتی‌ی سخن‌رانی). به نظر می‌رسد این مدافعه‌گر شریعتی به‌خاطر تمسخرهای فضای مجازی دلی پرخون داشته و سخن مرا با درگیری‌های خود مرتبط ساخته است. اما مهم‌تر از تلفظ، توجیهاتی است که ناقد در دفاع از شریعتی می‌آورد. مشکل در رفتار شریعتی چیست؟ این‌جا دقیق‌تر توضیح می‌دهم:

شریعتی قدیس‌شناسی خوانده ولی خود را جامعه‌شناس معرفی کرده است. آیا رساله‌ی دکترای او پژوهشی در جامعه‌شناسی است؟ خیر ترجمه‌ای از کتاب فضایل بلخ به زبان فرانسه است که لابد با تصحیح هم هم‌راه بوده اما چون ترجمه نشده ما نمی‌دانیم شریعتی چه کاری و با چه کیفیتی انجام داده است. همین‌قدر می‌دانیم رساله‌ی دکترای شریعتی اثری جامعه‌شناختی نیست. لااقل رساله‌ی دکترای دکتر غلامحسین صدیقی اثری تاریخی-جامعه‌شناختی است. آیا شریعتی بعد از رساله‌ی دکترا اثری جامعه‌شناختی منتشر کرده؟ خیر، از علی‌ی شریعتی پژوهشی جامعه‌شناسی (خواه در حوزه‌ی نظری و خواه در حوزه‌ی تجربی) منتشر نشده و به دست ما نرسیده است. آیا این‌که شریعتی خود را بارها در آثار خود جامعه‌شناس خوانده، با معیارهای اخلاقی و معیارهای حرفه‌ای قابل دفاع است؟ از نظر من خیر این رفتار نه اخلاقی است و نه حرفه‌ای.

اما اکنون ببینید حکیم‌شفایی چه‌گونه از مراد خود دفاع می‌کند و این رفتار نامطلوب و غیراخلاقی‌ و غیرحرفه‌ای‌ی شریعتی را موجّه‌سازی می‌کند:

«شریعتی به علت اینکه رشته‌ی دوره لیسانش ادبیات بود نمی‌توانست در رشته‌ی دیگری در دوره دکتری تحصیل کند لذا مجبور بود علارغم فقدان علاقه به این حیطه، در این رشته مدرک بگیرد(نقل قول از خانم پوران شریعت رضوی). شریعتی با این وجود، تمام تمرکز خود را بر مطالعات تاریخی، اجتماعی و دینی معطوف داشته بود. اما طبیعی است که وقتی فردی رشته رسمی خود را دوست ندارد یا از آن اکراه دارد نخواهد با آن رشته خود را به همگان معرفی کند و لذا به نظر می‌رسد شریعتی تلاش می‌کند خود را با آن رشته‌ای به مخاطبان خویش بنمایاند که مطالعه‌ی آن را حیاتی دانسته یا دوست می‌داشته است. عبدالحسین زرین‌کوب نیز مدرک تاریخ ندارد اما بخش بزرگی از علاقه‌مندی‌ها و نوشته هایش در حیطه تاریخ است و خود را ادیب و تاریخ دان معرفی می‌کند. محدثی از مساله‌‌ای به این سادگی همچون کاه، معضلی اخلاقی می‌سازد همچون کوه و مخاطب خویش از از مسائل عمیق و مهم به سطح و حاشیه‌پردازی می‌راند» (هما ن، ۱۴۰۳).

مورد بعدی که باز هم نشان می‌دهد ناقد عجول سخن‌رانی‌ی مرا گوش نکرده است، این است که او می‌گوید: محدثی «مراد خود از ایدئولوژی را مشخص نمی‌کند گویی ایدئولوژی فقط یک معنا دارد» (همان، ۱۴۰۳). این در حالی است که من در سخن‌رانی ام با دقت مفهوم ایده‌ئولوژی را تعریف کرده ام.

اما مورد نهایی‌ی نقد وی به من باز هم حاکی از آن است که او تمام سخنان مرا نشنیده و شتابان به دست و پا کردن پاسخ مشغول شده، زیرا من در آن نسبت انقلاب ۱۳۵۷ و نظامی که پس از انقلاب شکل گرفته را توضیح داده ام و در باره‌ی تأثیرات شریعتی در آن‌چه برای ما رقم خورده نیز سخن گفته ام.

#بهزاد_باغی‌دوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
5👍4👎2👏1
♦️در باره‌ی جلسه‌ی "شریعتی پس از شریعتی"

محمد شیخ‌الملوکی

۱ دی ۱۴۰۳

#بهزاد_باغی‌دوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
👍1👎1
🔸🔸🔸مطالب وارده🔸🔸🔸



♦️[در باره‌ی جلسه‌ی "شریعتی پس از شریعتی"]

محمد شیخ‌الملوکی

۱ دی ۱۴۰۳

با سلام و احترام، در جلسه ۲۹ آذر نشست شریعتی پس از شریعتی در باشگاه اندیشه شرکت کردم. از مباحث اساتید بزرگوار دکتر محدثی، دکتر باغی دوست و دکتر جواد میری بسیار سود بردم.

نکته‌ای که لازم می‌دانم به آقای دکتر باغی دوست تذکر دهم، شیوه برخوردشان با اشتباهات شریعتی بود، ایشان با تعریف و تمجید بسیاری که از آشنایی با شریعتی شروع کردند یکباره وقتی به نقد کویر رسیدند، چون دکتر نوار موسیقی بتهوون را به جای نوار دیگری معرفی می‌کند و منتقد خود را که آن موسیقی را نمی‌شناسد خیط می‌کند یا وقتی ارجاعی به دانشمندان مختلف می‌دهند و منبع اعلام نمی‌کنند و حتی با اعلام شاندل (یک شخصیت خیالی) به جوانان، او را دروغگو خطاب می‌کند، برخورد جناب باغی دوست به قول خودشان نقد بی‌رحمانه است. من به ایشان عرض می‌کنم که نقد باید عادلانه و منصفانه باشد، بی رحمانه و بی‌رحمی صفت بدی است اما انصاف و عدالت صفت خوبی است.

بله پذیرفتیم که شریعتی اگر دوستش را خیط نمی‌کرد درجه عرفانی‌اش بالا می‌رفت ولی اکنون یک آدم عادی شده است که دوست دارد شیطنت کند. نوار اشتباهی در ضبط بگذارد و طرف را امتحان کند که در نهایت او کم بیاورد.

اگر ما این‌ها را بولد کرده و او را در حد کذابان تاریخ جار بزنیم، این کم لطفی در حق شریعتی است. در نقد همدلانه بهتر است انتظار خود را بیان کنیم و بگوییم بهتر بود شریعتی نوع دیگری عمل می‌کرد، ارجاع علمیش دقیق بود  و دوستش را شرمنده نمی‌کرد، اما آقای باغی دوست بسیار با عصبانیت دکتر را دروغگو حساب کرد، (ما باید از اشتباه کسی که مورد نقدمان است ایراد بگیریم نه این که کل شخصیت او را زیر سوال ببریم).

محمد شیخ الملوکی
دبیر بازنشسته


#علی_شریعتی
#بهزاد_باغی‌دوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
👍8
باشگاه اندیشه. آکادمی علوم اجتماعی سپنتا. شریعتی پس از شریعتی. محدثی…
باشگاه اندیشه. آکادمی علوم اجتماعی سپنتا. شریعتی پس از شریعتی. محدثی…
♦️جهان‌سازی‌ی سخن و سخن جهان‌ساز: نسبت سخن شریعتی و زمینه‌ی اجتماعی

سخن‌رانی‌ی حسن محدثی‌ی گیلوایی

در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۳
بازنشر: ۱ دی ۱۴۰۳


پوشهٔ شنیداری نشست

"شریعتی، پس از شریعتی"

👤با ارائهٔ:

دکتر حسن محدثی (هیأت‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی) : حیات و ممات متفکر: واسازی و بازسازی یا تکرار؟

دکتر سیدجواد میری (استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی): شریعتی و "نظریه آشوب": تأملی در باب طبقه‌بندی علوم

صحبت‌های دکتر بهزاد باغیدوست با موضوع ِ شریعتی؛ یک روایت شخصی بنا به خواستهٔ ایشان در این فایل صوتی نیامده ست.

⌛️پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳

آکادمی علوم اجتماعی سپنتا با همکاری باشگاه اندیشه

#شریعتی #سپنتا #باشگاه_اندیشه

@sepantasocialscience
@bashgahandishe


#علی_شریعتی
#سیدجواد_میری
#بهزاد_باغی‌دوست

@NewHasanMohaddesi
2👎1
🔸🔸🔸بازخورد / نقد🔸🔸🔸


💥حسن محدثی، حاشیه سازی و ناسازگاری نظر و عمل!

هادی حکیم شفایی

پیرو نشست شریعتی پس از شریعتی و انتشار بخشی از سخنرانی‌های دکتر حسن محدثی و دکتر بهزاد باغی دوست که از قضا بخش مهمِ پرسش و پاسخ و انتقادی‌ترین بخش این جلسه بود یادداشتی در نقد سخنان این دو سخنران نگاشتم. با شناخت کافی و پیشینی‌ای که از دیدگاه‌ها و رویکرد جناب محدثی داشتم و بخاطر نقدهای سابق که میان من و این بزرگوار رد و بدل شده بود و بخصوص بخاطر حساس‌ترین بخش سخنرانی‌ها که به دستم رسیده بود و چالشی می‌نمود نقد خود به همان بخش‌های حساس را تنظیم و منتشر نمودم. بخش اصلی  سخنرانی جناب محدثی، ساعاتی بعد به دستم رسید که چندان انتقادی و چالش‌برانگیز نبود لذا بر نوشته نقاد من اثری نمی‌گذاشت. اکنون از همان بخش چالشی سخنرانی، نقدهایی بر هر دو سخنران وارد است که انتظار می‌رود ایشان صبورانه پاسخ دهند اما جناب محدثی، بجای پاسخگویی به نقدها و چالش‌ها، وفق روال خود، به حاشیه‌سازی پرداخته و عنوان کرده‌اند که چرا من در جلسه نشست حضور نداشته‌ام و چرا بدون شنیدن بخش اصلی سخنرانی، فقط بخش پرسش و پاسخ را نقد نموده‌ام و نتیجه گرفته‌اند که پس نگارنده، یک شریعتیستِ بت‌پرستِ بی‌تاب است!!! حال آنکه خود به نیکی می‌دانند که نگارنده سالهاست این استاد گرامی را پیگیری می‌کند و بارها و بارها با ایشان به رد و بدل نقدهای کتبی پرداخته است و به اندیشه‌ها و رویکردهای ایشان بسیار اشراف دارد.

جناب محدثی در مقام نظر، گاه از نقد علمی و منصفانه و نقد در زمینه و زمانه سخن می‌رانند و خود همچون بخش اصلی جلسه، به تحلیل زمینه و زمانه‌ی شریعتی می‌پردازند و گاه شگفتا که از ناقدان خود که از او نقد زمینه‌مند و زمانه‌مند طلب می‌کنند گله می‌کنند!! این در حالی است که مفهوم زمینه و زمانه در نقد، جزو بنیادینِ علم زبانشناسی و تحلیل نقاد گفتمان است و از ضروریات نقد است. بعلاوه، سکوت‌ها و گاه تاییدات جناب محدثی در برابر شیوه و رفتار دکتر باغیدوست، حاکی از آن بود که او نیز مانند جناب باغیدوست، به شریعتی‌زدایی باور دارد وگرنه انتظار می‌رفت به ایشان نقد وارد کند.

لذا مجدداً از ایشان خواهشمندم که بجای حاشیه‌روی، این لطف را در حق اینجانب بکنند و نقدهای نگارنده به سخنان خود را پاسخی منطقی دهند.

#ناسازگاری_نظر_و_عمل
#زمینه_و_زمانه_در_نقد
#تحلیل_نقاد_گفتمان
#بهزاد_باغی‌دوست
#حسن_محدثی

https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls

#علی_شریعتی
#بهزاد_باغی‌دوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
👍1
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸


💥پایان گفتگو!

هادی حکیم شفایی

جناب محدثی وفق روال همیشگی‌اش، با برچسب زدن‌های متوالی آغاز نموده و با تاکید بلاوجه و بی‌اساس مبنی بر اینکه ناقد (اینجانب) بدون شنیدن فایل صوتی نقد نموده است تلاش کرده توجیهاتی ناموجه برای برخی از نقدها ارائه کند:

🔹او مدعی شده که معنای ایدئولوژی را توضیح داده است و ایدئولوژی را به معنای عقیده‌ی سیاسی گرفته است در حالی که این معنا، بسیار کلی و غیرشفاف است و نمی‌توان آن را بدون شرح و ارائه مستندات دقیق، به متن شریعتی منتسب نمود. عقیده‌ سیاسی به چه معناست؟ آیا به معنای یک مانیفست حزبی سیاسی است؟ آیا به معنای نظریه دولت است؟ آیا به معنای قدرت حاکمیت است؟ و یا معنای دیگری مد نظر است؟

رجوع به متن شریعتی نشان می‌دهد که او نه نظریه‌ی دولتِ شفاف، مبسوط و مدوّنی را مطرح نموده و نه مانیفست سیاسیِ حزبی خاصی را ارائه کرده است. به نظر می‌رسد از متن او دو مفهوم مرتبط با امر سیاسی، بطور کلی قابل استنباط است:

۱. نوعی دموکراسی سوسیالیستی، آنطور که خود می فهمیده

۲. قرائتی رهایی‌بخش از اسلام

اگر این دو مصداقِ قابل استنباط را وفق ادعای محدثی، ایدئولوژی به معنای عقیده‌ی سیاسی بنامیم، باید گفت اگر نخواهیم او را تبرئه کنیم، دست کم، جرم شریعتی چندان که محدثی تصور می‌کند سنگین نیست. محدثی خود اکنون به دنبال رهایی است و احتمالاً اندیشه‌های رهایی‌بخشی را دنبال می‌کند. تنها تفاوت او با شریعتی در این مساله، این است که او به زمانه و زمینه دیگری تعلق دارد که در آن، دین به حاشیه رفته و اندیشه‌های رهایی‌بخش بطور اغلبی، بر بستری غیر از دین سوار می‌شوند.


🔹چه هاجیولوژی و چه هوژیولوژی، هر دو تلفظ خطا هستند یا دست کم تلفظ رایج نیستند. بعلاوه، نقد اخلاقی جناب محدثی بر شریعتی در بیان جامعه‌شناس‌خواندنِ خود، برای نگارنده ناموجه است زیرا شریعتی، فهم خود را از جامعه‌شناسی داشته و احتمالاً این اصطلاح را نه در معنای دیسیپلینری آن بلکه در معنای عامیانه‌ی آن -به معنای جامعه‌اندیشی- می فهمیده و بکار می‌برده است. لذا از هر منتقدی عقلاً و اخلاقاً انتظار می‌رود در نقد اخلاقی، حداکثر احتیاط را لحاظ کنند بخصوص زمانی که نویسنده در قید حیات نباشد. عمده نقدهای چالشیِ جناب محدثی در این نشست، سطحی و حاشیه‌ای می‌نماید و ایشان به برخی از نقدها نیز پاسخ نمی‌دهند.

به نظر می‌رسد جناب محدثی بیش از این مایل به پاسخگویی و ادامه گفتگو نباشد لذا این مباحثه فعلا به پایان می‌رسد.


https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls


#علی_شریعتی
#بهزاد_باغی‌دوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
👍1
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸



💥نکته‌ای ارزشمند درباره دیدگاه جناب محدثی در خصوص مساله اسطوره‌سازی از میراث اسلامی

هادی حکیم شفایی

جناب محدثی، استاد بزرگوار جامعه‌شناسی، پیش از این، در یادداشت‌ها و مقالات تلگرامی و در سخنرانی‌های خود، در خصوص میراث اسلامی ما چنین عنوان می‌کرد که 'شریعتی از میراث اسلامی ما اسطوره‌سازی کرده است'، دقت بفرمایید، 'اسطوره‌سازی کرده است'. پس از نقدهایی که نگارنده برای ایشان فرستادم و عنوان نمودم که شریعتی در جای جای آثار خود به صراحت عنوان می‌کند که 'علی، مافوق انسان نیست؛ انسان مافوق است' ایشان در نشست اخیر شریعتی پس از شریعتی، خوشبختانه بطور ظریف و زیرپوستی، دیدگاه سابق خود را اصلاح نمودند و عنوان کردند که 'شریعتی، اسطوره‌ها را از آسمان به زمین آورد ولی....'، ایشان ادامه می‌دهد که 'ولی....پای اسطوره‌ها را بر روی زمین نگذاشت؛ پای آنها را بالاتر از زمین قرار داد!' باز هم ارزشمند هست که ایشان در ضمیر خود واقعیت‌گریز نیست و تلاش می‌کند نقدهای موثر را اعمال نماید اما در مقام تحلیل و استدلال، باید همچنان پرسید که سرانجام، شریعتی، اسطوره‌سازی کرده یعنی آنچه اسطوره نبوده است را اسطوره کرده یا از اسطوره‌ بودنِ اسطوره‌ها کاسته است؟ داده‌هایی که از عمده‌ی آثار شریعتی بدست می‌آید، در کنار هم حاکی از آن است که اسطوره‌های میراث اسلامی، از پیش وجود داشتند و در طی بیش از هزار سال، در کشاکش حوادث و در معرض عقاید گوناگون، ساخته شده بودند. او اسطوره‌ها را با رویکردی نقاد، در حد ظرفیت زمانه و جهان فکری آن دوران، به الگوهایی قابل پیروی اما باشکوه تبدیل نمود. لذا این نقد همچنان بر دیدگاه اصلاح شده‌ی جناب محدثی وارد است که با شاخص زمان و سیر تحول اندیشه، نمی‌توان هم ادعا نمود که از این شخصیت‌ها اسطوره‌سازی شده و هم همزمان ادعا نمود که اسطوره‌ها از آسمان به زمین آورده شده اند! این دو نظر، متعارض‌اند.

#اسطوره‌سازی
#الگوسازی
#ظرفیت_زمانه
#جهان_فکری
#شریعتی
#حسن_محدثی

https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls

#علی_شریعتی
#بهزاد_باغی‌دوست
#هادی_حکیم_شفایی
@NewHasanMohaddesi
👍1
♦️ناراستی و لجاجت و حق‌ناپذیری‌ی یک شریعتیست: بی ثمر بودن گفت‌و‌گو با بت‌پرستان و عقیده‌پرستان و جزم‌اندیشان

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱ دی ۱۴۰۳

چنان‌که ملاحظه می‌کنید، در فرسته‌های فوق سه واکنش از آقای هادی‌ی حکیم شفایی به پاسخ ام به نقد وی، منتشر شده است.

در واکنش نخست، او عملا اعتراف کرده که قبل از شنیدن سخن‌رانی‌ی من و آقای دکتر باغیدوست به نقد بخش انتهایی‌ی سخنان ما اقدام کرده است. بنابراین، اصلا مقدمات بحث را نشنیده است. بعد از شنیدن سخنان ام نیز تغییری در نوشته‌ی خود نداده و نیازی به تغییر ندیده است! سخنان دکتر باغیدوست هم که هنوز منتشر نشده. لاجرم نتیجه می‌گیریم که حکیم‌شفایی مبانی‌ی بحث او را هم نشنیده است. اما نه تنها اقدام به نقد هر دوی ما کرده بل‌که ما را هم کنار هم قرار داده است! در حالی‌که سخن‌رانی‌ی من نوعی واگرایی‌ی نسبی را از نظر مبانی‌ی بحث با سخنان دکتر باغیدوست نمایان می‌سازد.
https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls/1689

واکنش دوم وی نیز نشانه‌‌هایی حاکی از جزم‌اندیشی و اصرار مدافعه‌گرانه بر سخنان و مدعاهای نادرست اش را عرضه می‌کند.
https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls/1692

واکنش سوم او هم از همه عجیب‌تر است و نشان می‌دهد نه تنها کتاب مرا در نقد دکتر علی‌ی شریعتی نخوانده بل‌که به فقرات منتشر شده از آن کتاب در کانال زیر سقف آسمان نیز اعتنایی نکرده و می‌گوید بحث محدثی در باره‌ی نوسازی‌ی اسطوره‌ها جدید است. این در حالی است که بحث از نوسازی‌ی اسطوره‌ها به‌نحو دقیق‌تر و جامع‌تر و با ذکر شواهد متنی از متون شریعتی، در سال ۱۳۸۳ (یعنی ۲۰ سال پیش) منتشر شده است.
https://t.iss.one/ReligionPhilosophyPoliticsAnimls/1695

من تاکنون نقدهای او را بی‌کم و کاست در کانال ام منتشر کرده ام تا مخاطبان محترم سخنان مخالفان و منتقدان ام را هم بخوانند. با توجه به این موارد و این بروزات شخصیتی و اخلاقی‌ی ایشان، از این پس گفت‌وگو با این شریعتیست با تاخیر را زایل کردن وقت و نیروی خود تلقی می‌کنم و آن را بی‌فایده می‌دانم. پیش از این متنی در باره‌ی افراد مادون گفت‌وگو نوشته ام و بار دیگر مخاطبان محترم را به مطالعه‌ی آن دعوت می‌کنم!
https://t.iss.one/NewHasanMohaddesi/11233

#علی_شریعتی
#بهزاد_باغی‌دوست
#نوسازی_اسطوره‌ها
#هادی_حکیم_شفایی
#شریعتیست_با_تاخیر
@NewHasanMohaddesi
👍43👎2
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸




♦️تأملی در باب مفهوم شریعتی‌زدایی
به بهانه‌ی برگزاری نشست «شریعتی پس از شریعتی»

مهدی نوریان
۱دی ۱۴۰۳

به‌نظر بتوان مفهوم شریعتی‌زدایی را ذیل پروژه‌ای فکری برای عبور از صورت‌های اندیشگانی سنگواره‌شده و تصلب‌یافته‌ی یک اندیشمند به قصدِ برساختن یک صورت اندیشگانیِ نوپدیدِ سازگار با زمینه و زمانه در نظر گرفت. به‌عبارت دیگر، به‌جایِ آنکه صورتِ تصلب‌یافته‌ای از اندیشه را که خودْ محصولِ زمینه و زمانه‌ای تکین است و به‌شکلی تاریخی در بستری فرهنگی ممکن شده است ستایش یا تخریب کنیم، این تصلب را از سرِ راه برداریم، تا جریان اندیشه به‌شکلی خلاقانه و انتقادی رهِ خود بپوید.

این تصلب اندیشگانی‌ست که راه رستگاری را می‌بندد، چراکه نیرویی‌ست بیرونی که توان و قدرتی بر اندیشه یافته است. ملهم از ایده‌ی زیمل در جستار «در باب رستگاری روح»، می‌توان گفت که روحْ (بخوانید روح اندیشه‌ورزی) پیشاپیش به رستگاری رسیده است و فقط کافی‌ست از شر این نیروهای متصلب که از بیرون بر سر او هوار شده‌اند خلاصی یابد ([۱۹۰۳] ۱۹۹۷: ۳۱). ازاین‌رو، رستگاری نسبتی وثیق با آزادی پیدا می‌کند؛ آزادی در کنشی انسانی تجربه می‌شود که درراهِ رسیدن به رستگاری رخ نمایانده باشد. به‌نظر زیمل، انسان تا جایی آزاد است که مرکزِ هستی‌اشْ پیرامونِ هستی‌اش را تعیین کرده باشد، نه بالعکس (همان: ۳۲). وامدار این ایده، که واجد لحظه‌ای وجود‌شناسانه است، مقاومت دربرابرِ هر صورت اندیشگانی متصلب که نسبتی با هستی امروزی ما ندارد و فقط بر سر روح اندیشه‌ورز ما هوار شده است تا راه رستگاری‌اش را سد کند، کنشی آزادی‌بخش است. به‌نظر می‌رسد، شریعتی‌زدایی، یا هر شکل دیگری از این‌دست زدایش‌ها، قرار است بی‌آنکه در دامگه عشق یا نفرت نسبت به اندیشه، اندیشمند، یا دوره‌ای خاص که این اندیشه در آن زاییده شده است بیفتد، با نقد رادیکال صورت اندیشگانی تصلب‌یافته و سنگواره‌شده، در این پروژه‌ی فکری قرار گیرد. از سوی دیگر، طبیعی‌ست که ایده‌ی زدایشِ صورت اندیشگانی متصلب و عبور از آن، در طول تاریخ اندیشه توسط اندیشمندان و متفکران زیادی نسبت به اندیشه‌ی بزرگان پیش از خود، انجام شده باشد؛ بزرگترین نمونه‌ی این مهم را می‌توان در کار مارکس نسبت به هگل دید؛ جایی‌که به تعبیر آلتوسر، دیالکتیک هگلی به‌شکل معجزه‌واری دیگر هگلی نیست (آلتوسر، ۱۹۶۹: ۹۱) و به تعبیر من هگل‌زدایی می‌شود.

هراس از زدایش صورت‌های اندیشگانی سنگواره‌شده و یا ایستادگی دربرابر آن، جنبه‌ای ایدئولوژیک پیدا می‌کند؛ چراکه به تعبیر پولانزاس، در آن روابطِ خیالی جای روابطِ وجودی را می‌گیرد (۱۹۷۳). این روابطِ خیالی و برساخته می‌توانند چنان دامن‌گیر سوژه‌ها شوند که ازدست‌دادن این روابط را به‌مثابه‌ی نابودی خویش در نظر آورند. ازاین‌روست که سوژه‌هایی نسبت به این زدایش، هراس پیدا کرده و تمام تلاش خود را می‌کنند تا آن را تداوم بخشند، چراکه وجود خویش را در خطر می‌بینند، غافل‌ازاینکه، اینجا روابطِ خیالی‌اند که در مناسباتی ایدئولوژیک، جای روابطِ وجودی را گرفته‌اند. ازدگرسو، این هراس می‌تواند جنبه‌ای بومی‌گرایانه و البته پارانوئید نیز به خود بگیرد و سوژه‌ها هرگونه تلاش برای زدایش این صورت‌های‌ اندیشگانی سنگواره‌شده را به‌مثابه‌ی خطری در نظر بگیرند که کیان یا بوم ایشان را تهدید می‌کند؛ بنایی که ایشان ساخته‌اند و بدان چنان دل بسته‌اند که هرگز بنای واسازی آن را ندارند. برای نمونه، این‌دست هراس‌ها را به‌خوبی می‌توان در وضعیت روان‌شناختی سوژه‌های گفتار ایران‌باستان‌گرا مشاهده نمود که کوچکترین نقدی به گزاره‌های این گفتار را تاب نمی‌آورند. سخن آخر اینکه اندیشه تا وقتی زلال است که درجریان باشد.

Althusser, Louis. (1969). For Marx. Translated by Ben Brewster. The Penguin Press.

Poulantzas, Nicos. (1973). Political Power and Social Classes. Translated by Timothy O’Hagan. London: NLB.

Simmel, Georg. ([1903] 1997). “On the Salvation of the Soul,” in Essays on Religion. Translated and Edited by Horst Jürgen Helle and Ludwig Nieder. New Haven and London: Yale University Press.
—————
@mavaajid

#مهدی_نوریان
#علی_شریعتی
#بهزاد_باغی‌دوست
#نوسازی_اسطوره‌ها


@NewHasanMohaddesi
3👍2🤪1
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸





♦️درباره‌ی شبی که بسیار بلند است.
تاملی بر نشست «شریعتی، پس از شریعتی»
 
✍️ دکتر نیلوفر باغبان

۲ دی ۱۴۰۳

گاهی گمان می‌کنی اتفاقی پیش چشمت در حال شکل گرفتن است که می‌توانست جهان را زیر و رو کند. اما نمی‌کند. همه چیز چنان طبق روال پیش می‌رود، چنان «عادی» و «طبیعی» به نظر می‌رسد که گمان می‌کنی عقلی گم کرده‌ای که جهانت چنان در حال تکان خوردن است. آن شب، شب گفتگو درباره «علی شریعتی»، برای من چنین تجربه‌ای بود. اتفاق مهم اما، برای ما (من و همکلاسی‌هایی شبیه به من)، که صراحت استاد باغیدوست را پیش‌تر بارها دیده‌ بودیم؛ زبان آتشین او در نقد نبود. اتفاق، اینجا بود که کسی، او را، به واسطه‌ی در اقلیت بودنش دعوت به سکوت کرد. او، آنچنان که از «او» انتظار می‌رفت، خاموش نشد. اما «ما»، همه کسانی که «حاضر» بودیم چرا! به اتفاق سکوت کردیم. و اگر نهیب او نبود، چه بسا چرتمان هم پاره نمی‌شد.
تمام این مدت را، از آن لحظه تا اکنون، صرف پرسیدن این پرسش از خودم کرده‌ام که «چرا؟» چطور «شاهد» بودی و هیچ کجای روحت درد نگرفت؟ گیرم اصلا تو غریبه تازه‌واردی بودی! اگر به تمام آنچه می‌گفتی باور داشتی؛ اینجا، جای سکوت نبود. پس تمام آنچه «آموختی» کجا نشسته بود که درست در همین لحظه، نقش تماشاگر را بازی کردی؟ این‌ها پرسش‌هایی است و سرگشتگی‌هایی برای من. که با من خواهند ماند. اما آنچه برایم روشن است اینکه هرگز تحلیل‌های «بی‌طرف» را از زبان «خنثی» و «کار-شناس» مردانه باور نکردم. «مسئله»، همیشه شخصی است. سهو و اشتباهی در کار نیست. تفاوت، در چگونه شخصی کردن و شجاعتی در آشکار ساختن آن است. مسئله، اینجا، به گمان من «شریعتی» نیست. هرگز نبوده. مسئله چیستی حقیقت یا امکان غلبه بر شرارت نیز نیست. مسئله -باز هم به امانت از «او»- «نسبتی» است که هر کدام از ما با این مفاهیم برقرار می‌کنیم. تمام آن چیزی که داریم و می‌توانیم درباره آن تصمیم بگیریم. تمام آن جایی که می‌توانیم در آن آزاد باشیم. استاد باغیدوست هر کجا که توانست از «ضبط» شدن و «تکثیر» شدن دوری کرد و به ما آموخت که تمام آنچه قرار است خلق شود به دست ما رخ خواهد داد؛ همه کسانی که «حضور» داریم، در مشارکتمان در آن «آن» و با تصمیماتی که هر لحظه می‌گیریم. هیچ چیز مهم‌تر از آن جمع و آن لحظه نیست. لحظه‌ای که برای من و به تصمیم خودم از دست رفت.
این‌ها همه را به قصد دفاع از «او» نیست که نوشتم. نه این که نباید. که چه حقی بالاتر از دفاع از «انسان»! اما این، مسئولیتی است بزرگتر از شانه‌های من. ما شاگردان «او» هستیم؛ کسانی که بیشترشان را ندیده‌ام و با این حال گویی آشنایانی قدیمی‌اند. امیدوارم رابطه ما با «او» رابطه‌ای باشد و بماند، متفاوت با رابطه شاگردان «آن» معلم بزرگ با او.

این همه را نوشتم؛ برای محاکمه علنی خودم و به شهادت گرفتن جمع. به خاطر پشت کردن به عهدی که «خود»م را بر آن، بنا کرده بودم. و در همین زمان، دفاع از خودم. خودی که برای مواجهه با ترس‌هایش تقلا می‌کند. خودی که می‌تواند به اندازه‌ی به دوش کشیدن اشتباهات بزرگش، بزرگ باشد. خوشا به بازگشتن بر سر آن کار نیمه تمام. شکستن آن بت بزرگ. آن بت آخر.

#بهزاد_باغی‌دوست
#نیلوفر_باغبان
#علی_شریعتی


@NewHasanMohaddesi
👍4🤪1
به نام خدا

♦️درباره‌ی بیانیه نژادپرستانه و متولیانه‌ی هشتصد تن از شاغلین حوزه‌ی فرهنگ و هنر و ادبیات
ص۱

دکتر بهزاد باغیدوست
[مدرس جامعه‌شناسی‌ی سیاسی]
۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

اوژن یونسکو در اثر درخشان‌اش کرگدن، وضعیتی را ترسیم می‌کند که در آن مردمان شهری ناگهان، به طور دسته‌جمعی و گروهی به کرگدن تبدیل می‌شوند. پوست‌شان تغییر می‌کند و رفتارهایشان توده‌وار، خشن و بی‌شعور می‌شود. معیارهای زیبایی و اخلاق تغییر می‌کند و انسان‌ها نه تنها کرگدن می‌شوند، بلکه «کرگدنیت» را با "عالی‌ترین" دلایل ممکن فلسفی و علمی و زیبایی‌شناختی توضیح می‌دهند و توجیه می‌کنند. آن‌ها کرگدنیت را عالی‌تر از انسانیت می‌دانند و چنان توده‌وار آن را امضا می‌کنند و چنان نیرویی در جامعه‌ی کرگدن‌ها تولید می‌کنند که هر آن‌که هنوز کرگدن نشده است، از بودن‌اش و از نوع بودن‌اش، لحن و لهجه و زبان‌اش، رنگش و اندام‌اش می‌ترسد، خجل و بی‌زار می‌شود و احساس شرم می‌کند.

اینجا مسئله، فردی نیست. موضوع این نیست که یک یا چند نفر در یک جامعه‌ی انسانی اخلاقا و قانونا دچار خطا شده‌اند؛ که می‌شود با ارزش‌ها و معیارهای اخلاقی و انسانی و یا بحث فلسفی و حقوقی، آنان را متوجه خطایشان کرد و به وجدان انسانی و اخلاقی بازگرداند. اینجا تغییر توده‌وار/ گله‌وار همگانی است که مسئله است که در آن اساسا همه‌ی بنیان‌های انسانی تغییر یافته و در شرّ و تاریکی سقوط کرده است.

بیانیه‌ای نژادپرستانه، غیراخلاقی و غیر انسانی، شرورانه، فرمایشی و درباریِ عده‌ای که جسارت آن را دارند که خود را اصحاب علم و فرهنگ و هنر نامیده‌اند، در سطح وسیعی به بهانه‌ی اتفاقاتی در یکی از شهرهای استان‌های غربی کشور، منتشر شده است. این بیانیه را بیش از هشت‌صد نفر امضا کرده‌اند. آن‌ها استاد دانشگاه، موسیقی‌دان، جامعه‌شناس، نویسنده و سیاست‌پیشه‌اند. بیانیه به قدری سخیف و متولیانه و گنده دماغانه است که آرام اندیشیدن و سخن گفتن در این باره را ناممکن می‌کند و ننگین‌تر و گستاخانه‌تر از آن است که وجدان انسان در برابر آن آرام بماند و سکوت کند. نژادپرستی حقیر «تهران» در برابر مردم ایران، با این نامه به درجه‌ای از وقاحت رسیده و چنان سطحی از جریان فاشیستی و سلطه‌طلب موجود را آشکار کرده که سابقه ندارد. اگر نامه تاریخ نداشت، گمان می‌کردم آن را افسران و آجودان‌های امنیتی احزاب نازی دهه‌ی بیست و سی چون سومکا نوشته و منتشر کرده‌اند. در واقع با این بیانیه، «خودآگاهی فاشیستی» این فرقه به اوج خود رسیده و بیان شده. این خودآگاهی شرورانه، ادامه‌ی ضروری و منطقی ایده‌های ایرانشهری و ایرانِ باستان‌گراییِ تاریخ‌زده است که سالها منتظر آن بوده‌ایم. این خودآگاهی مستبدانه و تهران‌زده، نوعی «بایدِ» تاریخی بود که می‌بایست ظاهر می‌شد. و چه خوب. هر شرّی، اگر درست و متعالی و اخلاقی و انسانی باشی، به خیر خواهد انجامید. این درست فرصتی است که در برابر آن، «خودآگاهی» آزادی‌خواهان و رنج‌دیدگان، آنان که تمنای برابری و زندگی انسانی دارند؛ و برای آن تقلا می‌کنند، بیان می‌شود. این می‌تواند آغاز شعوری انسانی و اخلاقی باشد که نویسندگان این بیانیه‌ی هولناک از آن بی‌بهره‌اند و حتی آشکارا علیه آنند.

بیش از صد سال است که با توهم تاًسیس دولت جدید، چکمه‌پوش‌های مستبد کودتاچی و طبقه‌ی درس‌خوانده‌ی وابسته‌ی درباری، همه‌ی منابع مردم بی‌گناه این سرزمین را به لش گستاخ و آلوده‌ی یک شهر بسته‌اند تا یک زبان، یک فرهنگ (که هرگز هیچکس توضیح نداده چیست) و یک شهر بادکرده‌ی متعفن نفتی را بر فرهنگ عزیز و متنوع و غنی مردمان این سرزمینِ بلادیده سوار کنند. و این بار زبان فارسی را ابزار این سلطه کرده‌اند. زبانی را که می‌توانست، و هنوز می‌تواند، به واسطه‌ی انسان‌های آزاد و رها و خلاق و متعالی، زبانی برای رهایی انسان دوره‌ی جدید -که بیش از هر زمان دیگری آشکار است که در آشفتگی و ابتلای دوره‌ی جدید گم شده- باشد، به زبانی برای تحقیر و توهین و کریت و کوریت مزمن و سمج و نفهمی تبدیل‌اش کرده‌اند، به زبانی برای تولید ناآگاهی و ناخودآگاهی نو، برای سیاست‌نامه نویسی برای مستبدان ایرانشهری و زبانی بیگانه از شرایط عینی انسانی و تهی از ارزش‌های اخلاقی متعالی، برابری و برادری، تهی از ارزش‌های انسانی برای تاریخ فردا و پس‌فردا، زبان ارتجاع و پس‌رفت تبدیل کرده‌اند.

ادامه دارد👇👇👇


#اتنیک
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#شهوت_سلطه
#بهزاد_باغی‌دوست
#بیانیه_نژادپرستانه
#سرکوب_ایده‌ئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
👏24👎5👍43🤣1
♦️درباره‌ی بیانیه نژادپرستانه و متولیانه‌ی هشتصد تن از شاغلین حوزه‌ی فرهنگ و هنر و ادبیات
ص۲

یکی از امضاکنندگان این بیانیه، که اکنون به دعوت یکی از بازوهای این فرقه در خارج از ایران و از طریق یکی از دانشگاه‌های امریکا، آنجاست؛ نویسنده و فعال فمینیست دیگری را به صرف این که گفته بود: «برخی مردمان این سرزمین/ عرب‌ها/ ممکن است جشن‌های دیگری غیر از نوروز را در سال جشن بگیرند، تهدید به «اخراج از دایره‌ی ایرانیت و ملت ایران» کرده بود. وقاحت را به جایی رسانده‌اند که یکی از آنها اخیرا گفت زبان‌های دیگر در برابر زبان فارسی پلاسند. و گفت این را با برهان و مقایسه می‌گوید. بلاهت این فرقه‌ی فسیل تمامی ندارد.

در این میان هر صدایی از هر انسان آزادی‌خواهی بلند شده، که از حق مردم ایران، به واقع مردم ایران، دفاعی کرده باشد؛ به شنیع‌ترین و زشت‌ترین شیوه‌ها طرد شده، تهدید شده و از حیثیت انسانی‌اش خلع شده.

مردم ایران، مردم ایران‌اند و هر آنچه که ایرانی است به همین مردم ساکن دره‌ها و دشت‌ها و بیابان‌ها و کوهستان‌ها تعلق دارد؛ نه به توی متوهم مزخرف توخالی که از مردمیت هیچ اثری در تو نیست. تکبر نفتی غلیظ و توخالی تو مردم ایران را از هم پراکنده؛ سرتاسر تاریخ را و فرهنگ را به دشنامی تبدیل کرده‌اید که وجود نازنین این مردم را روز و شب آزار می‌دهد. فرهنگ را چنان آلوده کرده‌اید، چنان محدود و تاریک و تنگ کرده‌اید که اگر کسی به نژادپرستانه‌ترین خزعبلات شما هم معترض باشد، به او تجزیه‌طلب خواهید گفت. مردم ایران، مردم ایرانند و تجزیه‌طلب شما هستید. امروز، من ضدایرانی‌تر و تجزیه‌طلب‌تر از شما بین این مردم نمی‌بینم. تجزیه‌طلب شمایید. شما فرقه‌ی باریک‌چشم و خرد، به واسطه‌ی نگاه تنگ و حقیرتان به انسان ایرانی، ایرانی را از هم پراکنده‌اید.

تجزیه‌طلب شمایید. شما "تهران" را از ایران جدا کرده‌اید و مفت‌خورانه به واسطه‌ی لوله‌ی نفتی که از جنوب مستقیما به این «شهر» تیره و آلوده و عمیقا غیرانسانی کشیده‌اید، به حیات زالووار خود ادامه می‌دهید. شما ایران را از ایرانی و زبان عزیز فارسی را از شیراز و اصفهان و کرمان و مشهد و همه جا دزدیده‌اید و در کارخانه‌های فاشیستی یکسان‌سازی تهران به سلاحی برای سرکوب و تحقیر و نژادپرستی و سلطه و مفت‌خوری تبدیل کرده‌اید.

"تهران‌زدگی" مهم‌ترین و هولناک‌ترین بیماری صدساله‌ی اخیر است که تمام ایران را گرفتار کرده و تمام لایه‌های وجودی و معرفتی این مردم را آلوده کرده است. خطر این بیماری از هر چه که پیش از این بوده بیشتر و عمیق‌تر است. وجودش را در معماری، اقتصاد، روابط شهری، مذهب، زبان و ادبیات وخیم فارسی تهرانی متبلور و مادی کرده است و بنابراین به مانع اصلی در برابر توسعه ایران و فرهنگ ایرانی بدل شده. تهران، تنها شهری است که من اثری از «روح ایرانی» و «روح ملی» در آن نمیبینم. تهران، روح این ملت را زندانی هوس و ولع مادی و خودخواهی پلید خود کرده است. ایده‌های فاشیستی سلطه‌طلبانه، تاریخ‌گرایی مرتجع و پس‌رونده، خشونت‌طلب و سلطنت‌طلب ایرانشهری، زاده‌ی «طبیعی» و منطقی و ضروری چنین شهری است. انسان «تهرانی» چنین است.

از بزرگ‌جوانمردان یاد گرفته‌ام که دماغ گنده‌دماغانِ متبختر را باید به خاک مالید. تردید ندارم مردم ایران، معلمان و کارگران و بازاری‌ها و شاعران و نویسندگانی که هنوز وجدان بیداری برایشان مانده است، و مردمانی که من هنوز نمی‌شناسم، این کار را خواهند کرد. در این سرزمین، بسیاری هنوز بیدارند. شما نخواهید توانست این پروژه‌ی پلیدِ از هم گسستن و پراکندنِ این مردم را به انجام رسانید. خنده و گریه و رقص و شادی و شعر و قصه و لحن و لهجه و رنگ و پوشش و کار و بود و نبود این مردم شما را شکست خواهد داد. اما، مردمی را خسته خواهید کرد. مردم خسته‌ای را خسته‌تر خواهید کرد.

نشستن بر سرِ لوله‌های نفت و مفت خوردن و باد کردن و دماغ بالا گرفتن و فرهنگ عینی و واقعی این مردم را تحقیر کردن، ننگ غلیظی است که از صورت و روح شما پاک نخواهد شد؛ و بخشیده نخواهد شد. شما احساس تعلق به مردم و به ایران را در نسل‌های ایرانی کشته‌اید؛ همان احساسی را که خود از آن بی‌بهره‌اید. مسئله‌ی شما البته که زبان فارسی، زبان ما و زبان همه‌ی مردمان دنیا تا آنجا که معنایی انسانی تولید کرده است -برابر با همه‌ی زبان‌های دنیا- نیست. مسئله شما سلطه است. به مقصود خود نخواهید رسید.
در برابر تفرعن شما، در هر کوچه ای در ایران شاعری زاده که شعرش چون انسانی است، چون سرشار از عشق و رهایی و تعالی است شما را شکست خواهد داد. در هر خانه ای هر خنده ای از مرگ برای شما بدتر است. شما چنان کرده اید که خنده و گریه و رقص و شادی مردمان اینجا و همه جا را دشمن خود کرده اید. شما ترحم برانگیزید.

ادامه دارد👇👇👇

#اتنیک
#ملی‌گرایی
#بهزاد_باغی‌دوست
#بیانیه_نژادپرستانه
#سرکوب_ایده‌ئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
👏25👎54🤣1
♦️درباره‌ی بیانیه نژادپرستانه و متولیانه‌ی هشتصد تن از شاغلین حوزه‌ی فرهنگ و هنر و ادبیات
ص۳

دکتر بهزاد باغیدوست
[مدرس جامعه‌شناسی‌ی سیاسی]
۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

زبان، چون هر مقوله‌ی اجتماعی دیگر، بازنمایی تمامیت جامعه نیست. چنانکه موسیقی یا مذهب یا دانش یا نظام‌های معرفتی. زبان همواره از جامعه عقب است و نمی‌تواند تمامیت جامعه را نمایندگی کند و بازنماید. انسان از زبان و از هر مقوله‌ی دیگری بالاتر است. انسان خلاق است و هر لحظه ممکن است امکانی از خود بروز دهد که مقولات اجتماعی را تغییر و یا معنی آنها را استعلا و ارتقا دهد. زبان (چون هر مقوله‌ی دیگر) لال است و در بهترین حالت امکانی است درون امکانات انسانی که ممکن است به جهت خصلت خلاقانه‌ی انسانی و عاملیت او به هر سرنوشتی درآید. زبان، خود حاوی چیزی نیست. زبان، خود حاوی هیچ معنایی نیست؛ مگر آن‌که انسانِ خلاقِ عاملِ ناطق آن را به سخن درآورد. در این لحظه، در طی بیش از صد سال فرقه‌ی بی‌استعدادِ به غایت فاشیستی ایران باستان‌گرا و تهران‌زده از زبان، چون یک ابزار پلید و بیمار در جهت سلطه‌‌ی لخت و عریان سیاسی استفاده کرده‌اند و آن را آلوده‌ی شهوت سلطه و قدرت کرده‌اند. "تهران زدگی" از وبا، از طاعون، از هر آلودگی و بیماری و بلا آلوده‌تر و بلاتر است. خشونتی که در این واژه و مفهوم نهفته است، در هیچ مفهوم دیگری مثل غرب‌زدگی نیست.

بلایی که این دروغ‌گوهای عمدتا ادبیات‌چی بر سر زبان فارسی آورده‌اند -و به واسطه‌ی آن بر سر فرهنگ عزیز این مردم- حتی دشمنانش هم نمی‌توانستند چنین کنند. بی‌دلیل نیست که این هشتصد نفر «فرهیخته» ناگهان به آجودان‌ها و آژان‌های امنیتی تبدیل می‌شوند؛ حکم صادر می‌کنند و فتوا؛ و مردم این سرزمین را، مردم واقعی این سرزمین را، به این دلیل که شبیه این جماعت چکمه‌پوش بی‌عقل نیستند، مثل آن‌ها نمی‌خندند، گریه نمی‌کنند و نمی‌رقصند و نمی‌پوشند و جشن نمی‌گیرند و حرف نمی‌زنند از دایره‌ی «ملت ایران» و ایرانیان بیرون می‌کنند.

مردمان این سرزمین عزیز و بلادیده هزاره‌ها با هم زندگی کرده و راه گفت‌وگو با هم را نیز پیدا کرده‌اند. این مردم، همانند همه‌ی مردم دنیا به قدر کافی باهوشند و به اندازه‌ی کافی انسانی تا بدانند «انسان» از خاک و زبان و نژاد برتر است. و اگر کرامت‌اش، حرمت‌اش، خصلت‌هایش، فرهنگ، موسیقی و مذهب‌اش به غارت برود؛ انسانیت او نابود شده است. شما به واسطه‌ی تبختر متعفن‌تان همه‌ی اخلاق را، همه‌ی انسانیت را قربانی بزدلی خود کرده‌اید؛ قربانی تبختر و فدای وجود رایگان و کودن خود کرده‌اید. شما به‌واسطه‌ی فاشیسم و شوونیسم حقیری که دچار آن شده اید، تا انتهای تاریکی سقوط کرده‌اید. زانو بزنید و به تمام وجود از مردم عذر بخواهید.

این است که من از دوستانم، دوستان فارسم و همه‌ی دوستانم در همه‌ی ایران که عاشقانه دوستشان دارم -که هرگز فرصت آن را نداشته‌ام که بگویم چقدر دوستشان دارم- چون عده‌ای غارتگر دزد و وقیح مانند امضاکنندگان این بیانیه‌ی ننگین، این فرصت را همچون دیگر فرصت‌ها از من و تو گرفته‌اند -می‌خواهم زبان عزیز فارسی را از شرّ این جماعت بی‌ربط و کودن و دزد نجات دهند. این فرقه‌ی پلید، کمترین ربطی با تو و رنج‌های مدام تو ندارند و از دردهای تو بیگانه‌اند. نجات زبانتان -زبانمان- از دست این قبیله‌ی بی‌وجود زالوی نفتی بی‌عقل، نجات زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر و نجات ایران است. من، بنا به تجربه و بنا به مطالعاتم، این فرقه را ضد ایرانی‌ترین مردمی می‌دانم که در کولونی "تهران" نشسته‌اند و به مادران عاشق ایرانی در سراسر ایران دستور می‌دهند که چگونه شادی کنند؛ چگونه بگریند، احساسات و خیال خود را تجربه کنند و چگونه و به چه زبان و لهجه‌ای سخن بگویند. و اگر کسی در این ایران عزیز به یکی از لهجه‌ها و زبان‌های غیر از تهران سخن گفت، گریست یا خندید یا شادی کرد، خُرد و قبیله‌ای عمل کرده است: شما باید تهرانی بخندید، تهرانی بگریید، بپوشید، رفتار کنید و سخن بگویید؛ وگرنه ایرانی نیستید. این‌ها ایرانیت را در ما کشته‌اند. خنده و شادی را در وجود مردمان این سرزمین به افسردگی و احساس حقارت تبدیل کرده اند و ابلهانه در رثای طفل گم شده‌ی شادی شعر می‌گویند. خود می‌کشید و خود عزاداری می‌کنید؟ چقدر ریاکارید! چقدر دروغگویید!

در تمام دوره‌ی عمر خود من و نسل من، این همه رنج و بلا بر جان مردم بزرگ ایران ریخته شده؛ هشتصد نفر که حتی هشت نفر از اینها با هم، بیانیه‌ای درباره‌ی رنج و درد این مردم ننوشته‌اند. هرگز با مردم و رنج‌هایشان نبوده‌اند. اصلا با رنج‌های عینی و واقعی آن‌ها آشنا نبوده‌اند نه تنها، خود بر رنج این مردم افزوده‌اند. اینها از مردم واقعی ایران و از بود و نبودشان بغایت بیگانه‌اند.

ادامه دارد👇👇👇

#اتنیک
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#شهوت_سلطه
#بهزاد_باغی‌دوست
#بیانیه_نژادپرستانه
#سرکوب_ایده‌ئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
👏21👎84👍1👌1
♦️درباره‌ی بیانیه نژادپرستانه و متولیانه‌ی هشتصد تن از شاغلین حوزه‌ی فرهنگ و هنر و ادبیات
ص۴

دکتر بهزاد باغیدوست
[مدرس جامعه‌شناسی‌ی سیاسی]
۲ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

چرا از انسان مغرور و مستقل متنفرید؟ چرا مردم ایران را ذلیل و حقیر و مطیع و بنده می‌خواهید؟ چرا تا این درجه نفرت درون شما خانه کرده؟ این همه شهوت سلطه بر دیگری از کجا می‌آید؟ چرا این همه از شادیِ دیگری بی‌زارید؟ چرا همه‌ی وجود خود را بسته‌اید که با «برهان» ثابت کنید دیگران ناچیز و پلاس‌اند؟ چرا اینقدر با انسان همین‌جا و همین زمان اجنبی هستید؟ که حتی گریه‌تان و اندوهتان را بر قبر کسی که در سرزمین دیگری و هزار سال پیش بیشتر مرده است می‌برید؛ ولی این همه رنج و بیچارگی و شادی و غم و هیجان و لحن و موسیقی و خنده و گریه‌ی همین مردم را همین‌جا ندیده‌اید؟

این نوشته را خطاب به همه‌ی دوستانم، در همه جای این سرزمین عزیز، دوستانی که با آن‌ها خندیده‌ام، گریسته‌ام، عشق ورزیده‌ام، جنگیده‌ام و با رنج‌هایشان و دردهایشان عمیقا آشنا هستم تمام می‌کنم.

روشنفکران پیشین نتوانستند به‌روشنی این خطر بزرگ را ببینند. جلال این را ندید. او باید این را می‌دید تا غربزدگی او معنایی عمیق‌تر و جدی‌تر بیابد. غربزگی جلال را باید ذیل "تهران زدگی" خواند تا جریان روشنفکری ایرانی منتقد احیا شود و معنایی جدی‌تر بیابد؛ وگرنه تا روشنفکری ایران، متمرکز و وابسته به مفهوم تهران است؛ خود نیرویی مستعمره و پس‌رونده و مرتجع و نازا خواهد ماند. الطهران و ما الطهران و ما ادراک ما الطهران.

زبان فارسی به خودشیفتگی، به شوونیسم این گروه و قبیله‌ی خون‌ریز و مرتجع و تاریک‌اندیش و پلید آلوده شده. زبان فارسی را که می‌توانست و هنوز می‌تواند به یکی از عالی‌ترین امکانات معنوی و معرفتی انسان خلّاق فردا و پس‌فردای ایرانی بدل شود، به زبانی برای برده‌گیری و سلطه در دوره‌ی جدید تبدیل کرده‌اند و بنابراین، جاهلانه آن را به مانعی برای ایران شدن ایران درآورده‌اند. به واسطه‌ی این زبان، تاریخ را تحریف می‌کنند و از آن روایتی فاشیستی و سلطه‌طلبانه ارائه می‌دهند؛ فرهنگ‌های به واقع موجود ایرانی را که سرشار از غنای معنوی و لطافت انسانی است سرکوب می‌کنند. انسان ایرانی را که باید مغرور و سربلند و عزیز و عالی در جامعه‌ی ایرانی زندگی کند، عشق بورزد و با کرامت و عزت و بزرگی نفس بکشد؛ به این دلیل که با معیارهای یک شهر مزخرفِ بی‌اصولِ فروپاشیده از نظر اخلاقی و انسانی نمی‌سازد، تحقیر می‌کنند، آن هم کسانی را که حتی زبان دفاع از خود را ندارند. این فرقه بزرگترین لطمه ممکن را به زبان فارسی و به زبان‌های دیگر ایرانی و فرهنگ آن زده‌اند. ایرانی که نه به واسطه‌ی این یا آن زبان، یا فرهنگ یا مذهب، بلکه به واسطه‌ی احساس تعلق به این تنوع و غنای معنوی و باغ‌گونگی فرهنگی که خاک فرهنگی و معنوی، آن را مستعد رویش زبان‌ها و ادراک و فهم مختلف و متنوع، موسیقی، و هنر و فهم و مذهب کرده است؛ ایران شده است و درست لحظه‌ای که این یا آن فرهنگ، مذهب و زبان بر دیگری ترجیح داده شده و سلطه یافته، خاک فرهنگی آن سترون شده. این درک معنوی و احساسی و انسانی که در آن عدالت و برابری و احساس معنوی، بنیاد آن را شکل می‌دهد؛ ایران و ایرانیت و انسان ایرانی را معنی می‌بخشد. حقیقتا همّت شما برای نجات زبان فارسی از شرّ این فرقه‌ی شرور ضروری‌ترین اقدام انسانی تاریخ صدساله‌ی اخیر است. بلایی که بنیادگرایان مذهبی کله‌خشک بر سر اسلام و تشیع که می‌توانست (و می‌تواند) منبع الهام عالی‌ترین مفاهیم انسانی و معنوی در دنیای جدید -دنیایی که انسان گم‌شده و اندوهگین در انتظار خداست که بازگردد- آوردند، این فرقه‌ی پلیدِ نژادپرستِ تاریک‌اندیشِ نافرهیخته دارند بر سر زبان فارسی و فرهنگ ایرانی و به واسطه‌ی آن مردم عزیز ایران می‌آورند. نجات این زبان، تعهد انسانی و معنوی روشنفکر راستین امروز ایرانی است. نجات این زبان از شرّ "تهران‌زدگی"، از شرّ این قبیله‌ی بی‌اصول کوته‌بین و از خطر سقوط معنوی و انسانی است.

سکوت در برابر این فرقه جایز نیست. سکوت ما اکنون، سقوط ارزش‌های انسانی بسیاری است. ممکن است تاریخ فردا و پس‌فردا، جنایت فرهنگی این قبیله‌ی بدوی را فراموش کند؛ اما سکوت ما را نخواهد بخشید. خاموشی شما قلب انسان را می‌شکند.

پایان



🔻بیانیه هشت‌صد نفر:
https://ensafnews.com/586509/%d9%87%d8%b4%d8%af%d8%a7%d8%b1-%db%b8%db%b0%db%b0-%da%86%d9%87%d8%b1%d9%87-%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%8c-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%d9%88-%d9%87%d9%86%d8%b1-%d9%86%d8%b3%d8%a8%d8%aa-%d8%a8%d9%87/

#اتنیک
#ملی‌گرایی
#زبان_فارسی
#شهوت_سلطه
#بهزاد_باغی‌دوست
#بیانیه_نژادپرستانه
#سرکوب_ایده‌ئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
31👎10👍7👏3👌1
♦️یادداشت دکتر بهزاد باغیدوست در ذیل تصاویر ارسالی
۸ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

"سلام دکتر محدثی عزیز. این عکس مقاله‌ای است که رضا خجسته رحیمی در شماره 84 اندیشه پویا چاپ کرده و در آن از  دو مقاله اسم برده که در ستایش و تعریف از سیدجواد طباطبایی چاپ شده. نویسنده شخصی است به نام سیروس پرویزی است که به تحقیق خجسته رحیمی وجود خارجی ندارد و روشن است (با مشابهتی که در نوع نوشتار است و غیره) خود سیدجواد نوشته - در تعریف خودش.

این دو مقاله به سفارش سیدجواد طباطبایی در ویژه‌نامه‌ای که حامد زارع برای سیدجواد طباطبایی چاپ کرده گنجانده شده و چاپ شده در سال 93".

#اندیشه‌ی_پویا
#سیروس_پرویزی
#بهزاد_باغی‌دوست
#سیدجواد_طباطبایی
#رضا_خجسته_رحیمی
@NewHasanMohaddesi
👍12🤣6🥴1
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️یادداشت دکتر بهزاد باغیدوست در ذیل تصاویر ارسالی
۸ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

"سلام دکتر محدثی عزیز. این عکس مقاله‌ای است که رضا خجسته رحیمی در شماره 84 اندیشه پویا چاپ کرده و در آن از  دو مقاله اسم برده که در ستایش و تعریف از سیدجواد طباطبایی چاپ شده. نویسنده شخصی است به نام سیروس پرویزی است که به تحقیق خجسته رحیمی وجود خارجی ندارد و روشن است (با مشابهتی که در نوع نوشتار است و غیره) خود سیدجواد نوشته - در تعریف خودش.

این دو مقاله به سفارش سیدجواد طباطبایی در ویژه‌نامه‌ای که حامد زارع برای سیدجواد طباطبایی چاپ کرده گنجانده شده و چاپ شده در سال 93".

#اندیشه‌ی_پویا
#سیروس_پرویزی
#بهزاد_باغی‌دوست
#سیدجواد_طباطبایی
#رضا_خجسته_رحیمی
@NewHasanMohaddesi
👌8👎2👍1
🔸مطلب وارده🔸


آقای دکتر محدثی عزیز، با سلام

به لطف یکی از دوستانم موفق شدم مطالب کانال شما را بعد از هفته ها باز مطالعه کنم. از حمله ها و تهدید های نوچه های مافیای ایرانشهری و ایران باستان گرا علیه شما به هیچ وجه متعجب نشدم. آنچه از آن شگفت زده و نفرت زده شدم میزان وقاحت و گستاخی آشکار این جماعت لمپن بیمایه و تهی از اخلاق و سخیف به تمام معنی است. این فرقه هرگز در این زمینه که تا چه حد پلید و حقیر و بیچاره اند انسان را ناامید نکرده اند. هر چه که گمان میکنی دیگر نمیشود از این بیشتر وقیح، دروغ گو و کذاب و ورشکسته و پرت از نظر اخلاقی بود. این گروه با یک دروغ دیگر، یک کار هولناک و شرم آور دیگری وقیحانه تر از پیش ثابت میکنند که تاریکی هولناک روح این جماعت وحشی بیفکر بیمار تمامی ندارد. این فرقه –همچنانکه پیش از این تاًکید کرده ام– خطرناکترین گروهی هستند که در تاریخ معاصر این سرزمین ظهور کرده اند و به پشتوانه امکانات عظیمی که در دست آنهاست همه جا چه در فضای اینترنتی و چه در سطح عینی جامعه پخش و پلا هستند و در حال گسترش ویروس و بیماری خطرناک فاشیسم اند. درست بر پایه همین جریان است که –و با اطمینان به پشتوانه مالی و حمایت گله ای و سازمانی و مافیایی که ازشان میشود- وقاحتشان به پایه ای رسیده که آشکار و در معرض دید هزاران نفر هر کسی را که اندکی از دروغ و نکبتی که این گروه به شکل وخیمی دچار آن است ناراحت است و سخنی در نقد این فرقه میگوید را حتی تهدید جانی میکنند. اینها آشکارا گروهی تروریستی اند. شجاع نیستند، وحشی اند و به تمام معنی بیخرد و ریاکار و کم هوش و عمیقاً ورشکسته از نظر اخلاقی اند. فقط کافی است نگاهی بیاندازید به صفحه اینستاگرام یکی از افسران رتبه سوم ایرانشهری و ایران باستان گرا و مطلبی که در مورد منتقدین خود و جریان ایرانشهری نوشته و در آن به غلامحسین ساعدی و آن اقدام ناب آریایی ها بر قبر ساعدی در گورستان پرلاشز در پاریس اشاره کرده. تازه این یک افسر جز فرقه ایرانشهری و ایران باستانگرایی است.

اینها حقیقتاً حقارت نفس را به تمامی معنی کرده اند و از نظر من هنوز ظرفیت کامل این گروه رو نشده است. هنوز دروغ های بسیار دارند که بگویند و ارواح تشنه حقیقت را از این سرزمین برانند. هنوز کار نکرده بسیار دارند. این فرقه تا این سرزمین را به برهوت انسانی و اخلاقی تبدیل نکنند ماجرا را رها نخواهند کرد: اینها از حقیقت و انسان متنفرند. اینها به معنی کامل کلمه فاشیست هستند و فاشیست ها از انسان بیزارند، از حقیقت نفرت دارند.

این است که در برابر این فرقه بیمار وقیح گستاخ و به خاطر حقیقت و انسانیت باید شجاع بود. شجاعت در اندیشیدن، در گفتار و به همان اندازه "استقامت" در این راه. تمام استراتژی این گروه و فرقه تاریک و سخیف و بیمار این است که در درجه اول حقیقت گفته نشود و اگر کسی جراًت کرد و از حقیقت گفت آنقدر گله وار و کفتارگونه بر او حمله برند تا بترسد و عقب بنشیند و اگر آنقدر استقامت داشت که ایستاد و مقاومت کرد، به هر قیمتی او را حذف کرد. این استراتژی همه فاشیست ها همیشه بوده است.

این راه که شما در پیش گرفته اید بسیار دشوار و خطرناک است و غیر از تقوی اخلاقی و دانش و معرفت لازم بیش از هر چیز دیگری به استقامت و پایداری انسانی نیاز دارد که شک ندارم شما دارید و در این راه دوستان شما و شاگردانتان –گر چه گمنام، گرچه بی صدا و ضعیف شده– بسیارند و شما را تنها نخواهند گذاشت. آنچه روبروی این "جبهه" قرار دارد فرقه‌ی  پلیدی است که آشکار است همه امکانات و نیروهای عمیقاً فاسد و تاریک اینجا را در اختیار گرفته اند تا حقیقت را سرکوب کنند. این "جبهه" تکیه‌گاهی جز حقیقت و تقلای دایمی برای عدالت و برابری و اخلاق ندارد. میدانم که "آنها" نیرومندند و ممکن است در این مسیر "غلبه" کنند، اما هرگز و هرگز پیروز نخواهند شد. ما هستیم. خواهیم نوشت. آواز خواهیم خواند. خواهیم رقصید و بر حقیقت نماز خواهیم گذاشت.

در این مسیر با تمام وجود با شما هستیم و دشمنان حقیقت و اخلاق هیچ غلطی نخواهند توانست بکنند. فاشیست‌ها شکست خورده زاده میشوند و این را نمیفهمند تا وقتی حقیقت و انسانیت به ذلتشان بکشاند. تردید ندارم این اتفاق خواهد افتاد.

با تمام قلبم برای شما آرزوی موفقیت بیشتر در این مسیر را دارم.
بهزاد
[۲۸ اردی‌بهشت ۱۴۰۴]

پ.ن: بسیار از لطف شما ممنونم. از آنجا که اکانت من را تلگرام به دلیل ریپورت گله ای پادوهای فرقه‌ی فاشیستی ایرانشهری و ایران باستان‌گرا بسته است امید دارم این یادداشت کوتاه را جنابعالی از طرف من منتشر بفرمایید
و ممنون میشوم مقاله ای که از تونی موریسون در باره "فاشیسم" ترجمه کرده بودم را در انتهای این یادداشت منتشر بفرمایید. مقاله کوتاه است اما بسیار در زمینه استراتژی فاشیست‌ها در سرکوب "دیگری" گویاست.


👇👇👇

#فاشیسم
#ایران‌شهری‌گری
#بهزاد_باغی‌دوست
@NewHasanMohaddesi
👌22👎52
♦️مراحل ده‌گانه‌ای که جوامع را به فاشیسم نزدیک می‌کند
ص۱

چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰
کالین مارشال[۱]
ترجمه‌ی دکتر بهزاد باغیدوست
بازنشر: ۲۸ اردی‌بهشت ۱۴۰۴

فاشیسم اصطلاحی است که این روزها مکرراً از آن استفاده می‌شود، و در استفاده از آن لزوماً به معنا و انسجام معنایی این مفهوم توجه نمی‌شود. شبیه اصطلاح اوروِلی[۲] برگرفته از داستان قلعۀ حیوانات، به‌نظر می‌رسد کلمۀ فاشیسم هم صرفاً به‌عنوان یک برچسب سیاسی در سخنرانی‌ها علیه جریان سیاسی رقیب استفاده می‌شود. حتی، جورج اورول خود در یک سخنرانی در دهۀ ۱۹۴۰ تلاش کرد تا توضیح دهد در واقع دقیقاً منظور او از فاشیسم، کلمه‌ای که دیگر اکنون بسیار بی‌معنی شده است، چیست. نیم قرن بعد از او، این پرسش که فاشیسم دقیقاً چه معنایی دارد و چگونه کار می‌کند توسط نویسندۀ دیگری ظاهراً با احساس و درکی متفاوت دوباره مطرح شد؛ توسط تونی موریسون[۳] نویسندۀ «آبی‌ترین چشم»[۴] و «محبوب»[۵]. معمولاً اصطلاح فاشیسم یادآور آلمان نازی است. تونی موریسون هم در سخنرانی‌اش در سال ۱۹۹۵ در دانشگاه هووارد[۶] موضوع هراس از هیتلر و «راه‌حل نهایی» او را پیش کشید؛ «بگذارید اما یاد بیاوریم که پیش از آن‌که راه‌حل نهایی وجود داشته باشد، باید راه‌حل اولی و سپس راه‌حل دومی و حتی سومی نیز وجود داشته باشد. حرکت به‌سمت راه‌حل نهایی محصول یک جهش بلند و ناگهانی نیست. این یک فرایند تدریجی و قدم به قدم است.»
موریسون در ادامه یک‌سری اصول و فرضیه‌های فراموش‌نشدنی و گیرا از آن مراحل و قدم‌هایی که ما را آهسته و به‌تدریج به‌سمت شکل‌گیری فاشیسم می‌کشاند، مطرح می‌کند:

یکم. دشمنی «درونی و داخلی» بساز، هم برای اینکه بر آن تمرکز شود، و هم توجه‌ها از موضوعات دیگر منحرف شود.

دوم. آن دشمنی که برساخته‌ای را ایزوله کن، بدنامش کن، و از او چهره‌ای شیطانی بساز. آشکارا بر او نام بگذار، نام و صفتی که او با آن نام کدگذاری شده است، و از این کدگذاری و آزار کلامی حمایت و مراقبت کن. حملۀ شخصی را بر انگیزه‌ها و شخصیت او به جای ایده‌ها و افکارش به‌عنوان عمل مشروع به‌کار بگیر.

سوم. منابع و نیروهای منتشرکننده و توزیع‌کنندۀ «اطلاعات» را درگیر کن، یا خلق کن، آن‌هایی که خواهانند که مراحل بدنام‌سازی و چهرۀ شیطانی ساختن از آن دشمن را تداوم بخشند، آن‌ها که چنین می‌کنند برای این‌که چنین کاری برایشان سودمند است، قدرت برایشان می‌‌‌آورد و برای اینکه این موضوع برایشان کار می­کند.

چهارم. تمام اشکال هنر را در اختیار و کنترل خود بگیر و بر همۀ آن‌هایی که ممکن است در فرایند شیطانی‌سازی و بزرگ‌نمایی این دشمن «داخلی» چالش ایجاد کنند نظارت کن، بی‌اعتبارشان کن و یا اخراج‌شان کن.

پنجم. نمایندگان این دشمن داخلی برساخته و همۀ کسانی را که با این دشمن برساختۀ داخلی همدل‌اند، کوچک کن و پلید نشان‌شان بده.

ششم. با کسی از بین آنان –دشمن برساختۀ داخلی- مشورت کن؛ همکاران خائنی از بین آنان که با فرایند خلع ید و سلب مالکیت مادی آن‌ها موافق است و می‌تواند این فرایند را «بهداشتی‌تر» کند.

هفتم. او را پاتولوژی کن، و به شکل «محققانه» و در رسانه‌های عمومی از نظر روانی و ذهنی و شخصیتی بیمار و خطرناک نشان‌اش بده؛ به‌عنوان مثال نژادپرستی علمی و دروغ و افسانۀ برتری نژادی را در جهت «طبیعی» نشان دادن این «پاتولوژی» نشر و بازنشر کن.

هشتم. او -دشمن برساختۀ داخلی- را جانی و جنایتکار نشان ده. سپس آماده شو برای ساخت مکان نگهداری مردان و کودکان، برای آن بودجه تعیین کن و آن‌ را معقول و ضروری نشان بده.

نهم. بی‌فکری و بی‌تفاوتی را پاداش بده، با سرگرمی‌های دائمی و لذتی اندک، جذابیت حقیر، و دقایقی بر صفحۀ تلویزیون، یا چندخطی در روزنامه‌ها. موفقیت‌های کوچک و حقیر و غیر واقعی، و توهم قدرت و نفوذ، اندکی خوشی و استیل، و نتایج اندک و حقیر.

دهم. این وضعیت را به هر قیمتی حفظ کن و چنین نگه‌دار، ساکت کن.
همانند هر داستان‌گوی خوبی، موریسون تصور و خیال ما را در مورد فاشیسم برمی‌انگیزاند و در عین حال توجه ما را به سمت و سوی ارزیابی شرایط خود ما می‌چرخاند. در طول ربع قرن گذشته بسیاری از موضوعات و گرایشاتی که او توصیف کرده است در صحنۀ سیاسی و رسانه‌ها در نقاط مختلف جهان بیشتر و بیشتر بروز پیدا کرده است. خوانندۀ قرن بیست‌و‌یکمی البته ممکن است روی شمارۀ نهم از لیست بالا توقف بیشتری داشته باشد. از سال‌های دهۀ ۱۹۹۰ و خصوصاً در آمریکا، که موریسون متعلق به آنجاست، سرگرمی‌ها بیشتر پایدارتر شده‌اند و لذت از زندگی روزبه‌روز نحیف‌تر شده است.

ادامه دارد.👇👇👇


🔻لینک مقاله:
https://mashghenow.com/?p=5299

#فاشیسم
#کالین_مارشال
#بهزاد_باغی‌دوست
@NewHasanMohaddesi
👍112👏2👎1
♦️مراحل ده‌گانه‌ای که جوامع را به فاشیسم نزدیک می‌کند
ص۲

چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰
کالین مارشال
ترجمه‌ی دکتر بهزاد باغیدوست
بازنشر: ۲۸ اردی‌بهشت ۱۴۰۴


بعدها موریسون در سخنرانی‌اش آینده‌ای را برای ما ترسیم می‌کند که در آن ترس‌های ما سریالیزه و تلویزیونیزه شده است، خلاقیت‌های ما سانسور می‌شوند، ایده‌های ما تجاری شده‌اند و حقوق ما فروخته شده‌اند، هوش و ادراک ما شعارزده شده ‌است، نیروی ما تضعیف شده، و زندگی خصوصی ما به حراج گذاشته شده است؛ تا زمانی‌که فروش زندگی ما چون یک نمایش و چون برنامه‌ای سرگرم‌کننده کامل شده است.

اکنون عدۀ قلیلی از ما، علی‌رغم هر آنچه که باور سیاسی ما باشد، ایده‌ها و پیش‌بینی او را نادرست می‌دانند، و عدۀ کمی ممکن است برای این پرسش پاسخ روشنی داشته باشند که زمانی‌که زندگی ما زندگی با مردم دیگر نیست و زندگی درون کمپانی‌های صنعتی است و ابداً برای ما جز از طریق صفحۀ نمایش رسانه‌ها قابل درک و فهم نیست، چه باید کرد؟


*این مقاله از سایت فرهنگ باز (open culture) برداشته و توسط بهزاد باغیدوست به فارسی بازگردانده شده است. توضیح آنکه تیتر و متن، موسع و نسبتاً آزاد ترجمه شده‌اند.
 
🔻پی‌نوشت
[۱] این مقالۀ کوتاه نوشتۀ کالین مارشال (Colin Marshall) نویسندۀ آمریکایی است که در سایت فرهنگ باز و گاردین و چندین روزنامۀ معتبر دیگر می‌نویسد. او سال‌ها ساکن سئول کرۀ جنوبی بوده است.
[۲] Orwellian
[۳] خانم تونی موریسون (Toni Morrison) نوولیست سیاه‌پوست آمریکایی است. اولین نوول او در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و به‌عنوان یک نویسندۀ برجسته مطرح بود. او برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۳ است و جایزۀ پولیتزر در ادبیات را در سال ۱۹۸۷ برای رمان «محبوب» برده است. او فعال و صاحب‌نظر قدرتمندی در زمینۀ مسائل نژادی و فعالیت‌های ضد نژادپرستی بود. او در سال ۲۰۱۹ از دنیا رفت.
[۴] The Bluest Eye
[۵] Beloved
[۶] Howard University

🔻لینک مقاله:
https://mashghenow.com/?p=5299

#فاشیسم
#کالین_مارشال
#بهزاد_باغی‌دوست
@NewHasanMohaddesi
👍111👎1👏1🤪1