زیر سقف آسمان
10.1K subscribers
3.04K photos
674 videos
431 files
3.35K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
♦️نظام دانش‌گاهی‌ی سرکوب‌گر و سرکوب پرسش، اندیشه، و شخصیت دانش‌جویان

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۷ خرداد ۱۴۰۱

🔻تاکنون بارها و بارها دانش‌جویان‌ام با من از این سخن گفته اند که چه‌گونه پرسش‌ها و اندیشه‌ها و شخصیت‌شان در طول دوران تحصیلی سرکوب شده است.

🔻بسیاری‌شان از انواع تحقیرهایی سخن گفته اند که در کلاس‌‌ها نصیب‌شان شده است.

🔻من خود نیز ۱۳ سال دانش‌جو بوده ام و برخی از این‌ها را تجربه کرده‌ام؛ کلاس‌هایی که دانش‌جو حق نداشت سخن بگوید یا جرأت نداشت پرسشی مطرح کند.

🔻به‌عنوان مثال، در کلاس آمار ، دانش‌جویان دانش‌کده‌ی علوم اجتماعی‌ی دانش‌گاه تهران، دانش‌جویان علوم انسانی خوانده در میان انبوه دانش‌جویان با تعابیر «دختر ام خنگ خدا فرهنگ و ادبی؟» یا «پسر ام خنگ خدا فرهنگ و ادبی» تحقیر می‌شدند. استاد آمار با چنین تعابیری دانش‌جوی علوم انسانی خوانده را تحقیر می‌کرد. تصور بکنید به یک دانش‌جوی جوان در برابر پنجاه دانش‌جوی دیگر چنین چیزی گفته شود.

🔻بسیاری از دانش‌جویان تعریف کرده اند که در کلاس برخی از استادان، استاد مربوطه از پرسش‌کردن‌های ما عصبانی می‌شده است.

🔻چیزهای دیگری هم گفته اند که من نمی‌توانم بیان‌شان کنم.

🔻برخی از دانش‌جویان توصیف می‌کنند که در کلاس‌ها جرأت ندارند افکار و اندیشه‌ی خود را بر زبان بیاورند. استادان ما دانش‌جویی را باسواد می‌دانند که آرای متفکران بزرگ و برجسته‌ی جهانی را بلغور کنند.

🔻این نظام دانش‌گاهی، سرکوب‌گرانه است. دانش‌جویان از طریق پرسش کردن و بیان اندیشه‌های‌شان در همین کلاس‌ها است که رشد می‌کنند و صاحب اندیشه می‌شوند.

🔻در برابر نظام دانش‌گاهی‌ی سرکوب‌گر بایستیم و شرایط را برای پرسش‌گری و رشد اندیشه و بالیدن شخصیت دانش‌جویان فراهم سازیم.

🔻خاطرات زیر از زبان یک دانش‌جوی دکتری‌ی جامعه‌شناسی که این نوع سرکوب‌گری را در دانش‌گاه ایرانی تجربه کرده، نوشته شده است. این خاطرات مشتی نمونه‌ی خروار است.

🔻لطفاً اگر تمایل دارید شما نیز خاطرات‌تان را از این نوع تجربه‌های سرکوب‌گرانه برای ما بنویسید. البته نیازی نیست حتما از افراد نام ببرید.

👇👇👇

#دانش‌جو
#دانش‌گاه
#سرکوب_دانش‌گاهی
#دانش‌گاه_سرکوب‌گر

@NewHasanMohaddesi
♦️[دو خاطره از سرکوب دانش‌گاهی]

✍️ ز. م.
دانش‌جوی دکتری‌ی جامعه‌شناسی

۱

سال۸۵ وقتی دانشجوی کارشناسی بودم، فکر می‌کردم دانشگاه محلِ بحث و گفت‌وگو و بیانِ دیدگاه‌های مختلف است. سرِ کلاسِ جامعه‌شناسیِ فرهنگی، استاد یه موضوعِ اجتماعی رو مطرح کرد که از نظرِ فرهنگی بهش بپردازیم و یک تحقیقِ مقاله طوری بنویسیم. پرسیدم: میشه در آخر، نظر و دیدگاهِ خودمون رو هم بنویسیم؟ استاد یک نگاهِ عاقل اندر سفیهی به من کرد و گفت: شما؟
متوجهِ منظورش نشدم و با تعجب خودمو معرفی کردم. وقتی همه خندیدند، اون وقت فهمیدم که منظور ایشون اینه که من عددی نیستم که بخوام حرفی یا نظری داشته باشم و تا امروز که دانشجوی ترم اخر دکتری هستم، هم‌چنان ایده‌ها و نظرات‌ام را در سر رسیدهای سالانه‌ام دفن کرده ام.....

۲

ترم اولِ کارشناسی که بودم، سرِ کلاس، یه دختر خانمِ شهرستانی و باوقار کنارم نشسته بود. فقط من و ایشون چادری بودیم. با این‌که صورت‌اش پر از مو بود، ولی بسیار زیبا و معصوم به‌نظر می‌رسید. سعی می‌کرد مبادی آداب باشه و نسبتاً موفق بود. دو ترم با هم واحدهامون مشترک بود و من خوشحال بودم که یه نفر هم عقیده‌ی خودم در کلاس هست. مدتی گذشت، احساس کردم از پوشش و ظاهرِ خودش راضی نیست. احتمالاً انتخابِ خودش نبود ولی با این حال حرمتِ خانواده و خودشو حفظ می‌کرد. یه روز سرِ کلاسِ فرهنگِ معاصر، استاد داشت یه موضوع عجیبی رو درس می‌داد. بچه‌ها گفتند استاد این موضوع خیلی عجیبه و باورش سخته.

استاد برای این‌که حرف‌اش رو ثابت کنه، به جای این‌که دلیلِ علمی و یا منبع مو‌َثقی معرفی کنه، گفت: باور ندارید؟ بعد با دست اشاره کرد به همین خانمِ چادری و با لب‌خندی تمسخرآمیز گفت: به سیبیلای این خانوم قسم ...

همه خندیدند و گذشت و من دیگه اون خانم رو ندیدم. چند سال بعد وقتی رفتم برای دریافتِ مدرک‌ام، به‌طورِ اتفاقی اون خانم رو توی سلف دیدم. عجیب بود. موهای قرمز و ناخن‌های سیاه و کفشِ فسفری، وسطِ۵ تا پسر نشسته بود و جوک تعریف می‌کرد. و عجیب‌تر از همه چیز، نحوه‌ی نشستن‌اش بود. حتی برجستگی ِخصوصی‌ترین قسمتِ بدن‌اش هم مشخص بود. نمی‌دونم اون روز که سرِ کلاس تحقیر شد، چه تاثیری بر رفتارِ امروزش گذاشته بود. ولی قطعاً بی تاثیر هم نبوده...



🔸توضیح محدثی:
من به داستان مربوطه یا نوع داوری‌ی نویسنده‌ی محترم کاری ندارم. مسأله‌ی من تحقیر و سرکوب افکار و شخصیت دانش‌جویان در دانش‌گاه است.


#دانش‌جو
#دانش‌گاه
#سرکوب_دانش‌گاهی
#دانش‌گاه_سرکوب‌گر

@NewHasanMohaddesi
♦️[خاطره‌ای از رابطه‌ی یک‌طرفه‌ی استاد و دانش‌جو در دانش‌گاه‌های ایرانی]

✍️ حسن. م.
(متن ارسالی به کانال)
۱۷ خرداد ۱۴۰۱

در دوران دانشگاه، استادی داشتیم که حقوق بین الملل درس می داد. ایشان جانباز بود و روابط بسیار حسنه ای هم با نظام و حکومت داشت و علی رغم اینکه در مقایسه با سایر اساتید این رشته، توانمندی چندانی و اشراف علمی قابل ملاحظه ای نداشت، اما راه و بیراه در رادیو و تلویزیون برای ایشان مصاحبه و تایم حضور در برنامه به عنوان کارشناس هماهنگ می‌شد!

روزی من منتظر ایشان بودم و کاری در ارتباط با درسمان با ایشان داشتم. ایشان بر خلاف تایم همیشگی خیلی دیر آمدند و من حسابی منتظر ماندم. وقتی آمدند، من بعد از سلام و احوال پرسی، با حالت مؤدبانه ای گفتم: «استاد! خیلی منتظرتان ماندم. مشکلی که براتون پیش نیامده بود؟» ایشان جلوی چند دانشجوی دختر و پسر دیگر با نگاه غضب آلود و لحن تندی به من نگاه کرد و گفت: «کی مجبورت کرده بود وایستی؟! حالام دیر نشده میتونی بری. منم خیلی کار دارم و وقت ندارم...» و به راهش ادامه داد! این برخورد برق آسا و غیر منتظره او مانند آب سردی بود روی من و همان جا خشکم زد و بقیه دانشجوها به همراه استاد از کنار من گذشتند...

بعد از اینکه این تجربه تلخ را با سایر دوستانم در میان گذاشتم و خاطرات تلخ آنان از رفتار نامطلوب و غیر محترمانه این استاد را شنیدم، متوجّه شدم این استاد عزیز (!) از دانشجویانی که متملّق و اهل خواهش و تمنّا نیستند، خوشش نمی آید و با آن ها خیلی خشک و بی ادبانه برخورد می کند، اما با معدود افرادی که بیش از حدّ متعارف با استاد گرم می گیرند و تمجیدش را می کنند یا أحیاناً در نهادها و تشکّل های حکومتی دانشگاه عضو هستند، بسیار صمیمانه و خوب برخورد می کند.


#دانش‌جو
#دانش‌گاه
#سرکوب_دانش‌گاهی
#دانش‌گاه_سرکوب‌گر

@NewHasanMohaddesi
فقر را کاشتید حالا خشونت و ناامنی درو کنید

سعید معدنی

قتل دانشجوی ۱۹ ساله و نخبه دانشگاه تهران همه ما را در شوک فروبرده و غمگین هستیم.

https://t.iss.one/Saeed_Maadani/5091

دانشجویی که از شهرستان به قدیمی‌ترین دانشگاه ایران آمده بود تا در آینده بتواند برای مردمان‌اش متخصصی کارگشا و مفید باشد. اما خشونت دو جوان فقرزده، ناکام اجتماعی و زورگیر به او امان زیستن نداد و جان‌اش گرفته‌شد. اینها هر سه قربانی مدیریت غلط جامعه پر از مشکل هستند. این روزها به وفور شاهد بسیاری از زورگیری‌ها و خشونت و دزدی در جامعه هستیم. به باور من هم مرگ دلخراش این جوان مظلوم و هم رفتار قاتلان، محصول فقر، بیکاری، گرانی و تورم است.

چهل سال زیستن در زیر سایه تورم دورقمی، تحریم، بیکاری، نداری و فقر باعث شده تا خیل عظیمی از جوانان‌و میان‌سالان در حسرت زندگی‌های نزیسته باشند. بسیاری از جوانان در حسرت داشتن یک وسیله مثل لپ‌تاپ شخصی هستد اما قدرت خرید ندارند؛ برخی سعی می‌کنند حسرت و احساس حقارت نداشتن را پنهان کنند تا به دوره میانسالی و پیری برسند و انبوهی از حسرت های روی همدیگر انباشته را با آرزومندی‌های بسیاری دیگر با خود به گور ببرند. برخی دیگر مثل آن دو جوان دزد که خود محصول جامعه بشدت ظالم و نابرابر هستند برای کسب درآمد و یا داشتن وسیله‌‌ای مثل لپ تاپ به دیگری حمله کنند و حتی به قیمت ستاندن جان صاحب‌اش، شیئ مذکور را بدست می‌آورند.

وقتی که با جامعه ۹۰ میلیون نفری مثل یک گروه و یا سازمان چریکی برخورد کنید و آن را در ورطه‌ی ایدئولوژی متوهمانه غرق‌اش کنید و دائما در تحریم و فقر و بیکاری نگه‌اش دارید، زندگی مردم همین می‌شود که ما داریم و جوان ۱۹ ساله را با هزاران آرزو به کام مرگ می‌فرستید و ساکنان مستاصل این سرزمین باید نگران فرزندان‌شان باشند که آیا شب سالم به خانه برمی‌گردند یا نه؟ اخیرا اقتصاددانی گفته است:

«براساس گزارش‌های رسمی، جمعیت فقیر ایران از سال ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۰ نزدیک به ۵ برابر افزایش یافته و هم‌اکنون بیش از ۳۰ درصد از کل جمعیت کشور زیر خط فقر قرار دارند. در دو تا سه سال اخیر نیز بیش از ۳ میلیون نفر به جمعیت فقیر اضافه شده‌اند»

در چنین جامعه ای نه امید خواهد ماند و نه سازندگی شکل خواهد گرفت و مردم نگران سلامت مال و جان‌شان هستند. خدا نبخشدتان! که با ندانم کاریهایتان در یک دوره چهل ساله‌ امید به بهبود را از جامعه و جوانان‌اش گرفتید و سال به سال نامیدی و یاس جایگزین ان شد.‌

۲۷ بهمن ۱۴۰۳

#سعید_معدنی
#تحریم
#تورم
#فقر
#خشونت
#قتل
#دانشجو

@Saeed_Maadani

@NewHasanMohaddesi