✍️معلم فیزیک: راننده تریلی هیجده چرخ
(به یاد رضا عابد، معلم فیزیک سال آخر دبیرستان)
محمدرضا اسلامی
تنها کسی بود که سر کلاس درس دبیرستان سیگار می کشید. و سیگار اولی تمام می شد سیگار دوم روشن بود. نعش سیگار چندمی کف کلاس ولو بود که داشت با فریاد، انرژی و هیجان، فیزیک درس می داد. واضح بود که او از تمام قوانین آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مستثنی است!
این مستثنی بودن البته شامل چیزهای دیگری هم می شد. قدری که درس فیزیک جلو تر می رفت، سوالی اگر می کرد و پاسخِ غلط می شنید بی برو برگرد آن آبدارترین و بدترین فحشی که در جاده گفته می شود را نثار می کرد. و فحش در کلاس بیشتر از سیگار مصرف می شد. ولی «فیزیک درس می داد».
این سه کلمه، ولی “واقعا” این سه کلمه!
«فیزیک درس می داد».
🔷 میخواست مفهوم «سرعتِ حد» را درس بدهد. هیچ وقت خاطرم نمی رود، به صدای بلند جزوه می گفت و ما داشتیم می نوشتیم:
هواپیمایی در ارتفاع سه هزار متری از سطح زمین در حال پرواز است. قاطری را از هواپیما رها می کنیم. وزن قاطر دویست و هفتادکیلوگرم است. محاسبه کنید که چند ثانیه طول می کشد که سرعتِ سقوط قاطر به پنجاه و پنج متر بر ثانیه برسد؟
🔷 بعد از حل مساله ی قاطر، مجدد همان مفهوم فیزیک را با نهایت دقت و فشار بر روی کلمات «به بیان خودمانی» اینگونه می گفت:
بچه ها، سرعت حد تعریفش این هست که جسم با یک سرعتی شروع به حرکت میکنه و همینطور سرعتش بیشتر میشه اما به نقطه ای میرسه که دیگه «شتاب صفر میشه» یعنی با همون سرعت بدون تغییر مثبت یا منفی به حرکتش ادامه میده.
و بعد یکبار دیگر همان مفهوم را لفظ قلم، به «واژگان علمی»، کلمه به کلمه و به دقت بیان می کرد:
بچه ها، دوباره گوشکنید! در دینامیک شارهها، یک جسم، زمانی با سرعت حد (Terminal velocity) حرکت میکند که سرعتش به خاطر نیروی مقاومت هوا، آب یا شارهی دیگری که در آن سقوط کرده ثابت شود. یک جسم که در حال سقوط آزاد است هنگامی به سرعت حد میرسد که نیروی به سمت پایینِ گرانش (Fg) با برآیند نیروهای به سمت بالا (نیروی کشش و نیروی شناوری) مساوی شود. با نوشتن موازنهٔ نیرو در
4/3πR^3g(ρs-ρf)=Fd
R، شعاع کرهٔ در حال سقوط، g شتاب گرانش، ρs چگالی کره ، ρf چگالی شاره
هستند.
🔷 تک تک این پارامترها را با فریاد، انرژی و هیجان بیان می کرد. گذشت زمان را سر کلاس حس نمی کردی.اصلا.
🔷 در فضای آموزش و پرورشِ به شدت محافظه کار آنزمان، این قدر رواداری عجیب بود که یک معلم در سرکلاس، مستثنی از سیگار کشیدن و فحشدادن باشد ولی رضا عابد همان مستثنی بود! و این یک دلیل داشت: چون رضا عابد خودش بود. خودِ خودش، راننده تریلی هیجده چرخ.
رضا عابد، «جاده» را سر کلاس فیزیک می آورد و تمام مدیران دبیرستانهای آن روز پذیرفته بودند که قرار است «یک راننده کامیون» فیزیک درس بدهد ولی او «فیزیک درس می دهد»، واقعا همین سه کلمه!
🔷 دو ویدئوی کوتاه زیر مربوط به مراسم پاسداشتی است که بچه های بامرام و بامعرفت قبل از کرونا برای رضا عابد گرفتند. او مدت کوتاهی بعد از این مراسم پاسداشت درگذشت. ولی همین چند ثانیه ویدئو هم اگر که نبود، نمی دانم امروز چطور آن طنین صدایش و آن سیبیلهای بناگوش در رفته اش را دوباره می دیدیم؟ و چه باید می کردیم با خاطره ها؟ دست مریزاد به بچه های با مرام که قدر آقا معلم فیزیک را پاس داشتند.
🔷 ماکس پلانگ را ، پلنگِ پدرسگ خطاب می کرد. و اقسام دیگری از ادبیات مشابه! ولی حالات لوتی مسلکی، جوانمردی و مردانگی را به شدت ارج می نهاد. طیف وسیعی از بچه ها فیزیک را بخاطر او در کنکور بالای هشتاد درصد زدند. به گردن بسیاری از جامعه مهندسان شیراز حق داشت و دارد. این ترم چهاردهمین باری است که درکالیفرنیا درس مکانیک جامدات (یا همان مقاومت مصالح) را تدریس می کنم. تقریبا به ندرت می شود که یک روز سر کلاس بروم، یک مسئله مکانیک که به انتگرال ربط داشته باشد حل کنم و بعد در پایان درس (به هنگام خروج از کلاس) به روح رضا عابد درودی نفرستم. هرگز دوست ندارم سرکلاس سیگار بکشم و البته نَه در ژاپن و نه در آمریکا هرگز ندیدم و نشنیدم که کسی (معلمی یا استاد دانشگاهی) باشد که مجوز سیگار کشیدن سرکلاس را داشته باشد، ولی رضا عابد به غیر از فیزیک دو چیز را به ما آموخت:
در مرام انسانی ات، خودت باش (بدون تظاهر)؛ و در فیزیک خواندن، عمیق باش. عمیق بفهم.
خدایش رحمت کند.
▪️▪️▪️
روز معلم به آنها که خودشان هستند و عمیق آموختن را با «نهایت تلاش» سر کلاس به دانش آموز «می آموزند» مبارک باد.
*لینک ویدئوهای مراسم پاسداشت رضا عابد
https://t.iss.one/solseghalam/2138?single
https://t.iss.one/solseghalam/2139?single
(به یاد رضا عابد، معلم فیزیک سال آخر دبیرستان)
محمدرضا اسلامی
تنها کسی بود که سر کلاس درس دبیرستان سیگار می کشید. و سیگار اولی تمام می شد سیگار دوم روشن بود. نعش سیگار چندمی کف کلاس ولو بود که داشت با فریاد، انرژی و هیجان، فیزیک درس می داد. واضح بود که او از تمام قوانین آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مستثنی است!
این مستثنی بودن البته شامل چیزهای دیگری هم می شد. قدری که درس فیزیک جلو تر می رفت، سوالی اگر می کرد و پاسخِ غلط می شنید بی برو برگرد آن آبدارترین و بدترین فحشی که در جاده گفته می شود را نثار می کرد. و فحش در کلاس بیشتر از سیگار مصرف می شد. ولی «فیزیک درس می داد».
این سه کلمه، ولی “واقعا” این سه کلمه!
«فیزیک درس می داد».
🔷 میخواست مفهوم «سرعتِ حد» را درس بدهد. هیچ وقت خاطرم نمی رود، به صدای بلند جزوه می گفت و ما داشتیم می نوشتیم:
هواپیمایی در ارتفاع سه هزار متری از سطح زمین در حال پرواز است. قاطری را از هواپیما رها می کنیم. وزن قاطر دویست و هفتادکیلوگرم است. محاسبه کنید که چند ثانیه طول می کشد که سرعتِ سقوط قاطر به پنجاه و پنج متر بر ثانیه برسد؟
🔷 بعد از حل مساله ی قاطر، مجدد همان مفهوم فیزیک را با نهایت دقت و فشار بر روی کلمات «به بیان خودمانی» اینگونه می گفت:
بچه ها، سرعت حد تعریفش این هست که جسم با یک سرعتی شروع به حرکت میکنه و همینطور سرعتش بیشتر میشه اما به نقطه ای میرسه که دیگه «شتاب صفر میشه» یعنی با همون سرعت بدون تغییر مثبت یا منفی به حرکتش ادامه میده.
و بعد یکبار دیگر همان مفهوم را لفظ قلم، به «واژگان علمی»، کلمه به کلمه و به دقت بیان می کرد:
بچه ها، دوباره گوشکنید! در دینامیک شارهها، یک جسم، زمانی با سرعت حد (Terminal velocity) حرکت میکند که سرعتش به خاطر نیروی مقاومت هوا، آب یا شارهی دیگری که در آن سقوط کرده ثابت شود. یک جسم که در حال سقوط آزاد است هنگامی به سرعت حد میرسد که نیروی به سمت پایینِ گرانش (Fg) با برآیند نیروهای به سمت بالا (نیروی کشش و نیروی شناوری) مساوی شود. با نوشتن موازنهٔ نیرو در
4/3πR^3g(ρs-ρf)=Fd
R، شعاع کرهٔ در حال سقوط، g شتاب گرانش، ρs چگالی کره ، ρf چگالی شاره
هستند.
🔷 تک تک این پارامترها را با فریاد، انرژی و هیجان بیان می کرد. گذشت زمان را سر کلاس حس نمی کردی.اصلا.
🔷 در فضای آموزش و پرورشِ به شدت محافظه کار آنزمان، این قدر رواداری عجیب بود که یک معلم در سرکلاس، مستثنی از سیگار کشیدن و فحشدادن باشد ولی رضا عابد همان مستثنی بود! و این یک دلیل داشت: چون رضا عابد خودش بود. خودِ خودش، راننده تریلی هیجده چرخ.
رضا عابد، «جاده» را سر کلاس فیزیک می آورد و تمام مدیران دبیرستانهای آن روز پذیرفته بودند که قرار است «یک راننده کامیون» فیزیک درس بدهد ولی او «فیزیک درس می دهد»، واقعا همین سه کلمه!
🔷 دو ویدئوی کوتاه زیر مربوط به مراسم پاسداشتی است که بچه های بامرام و بامعرفت قبل از کرونا برای رضا عابد گرفتند. او مدت کوتاهی بعد از این مراسم پاسداشت درگذشت. ولی همین چند ثانیه ویدئو هم اگر که نبود، نمی دانم امروز چطور آن طنین صدایش و آن سیبیلهای بناگوش در رفته اش را دوباره می دیدیم؟ و چه باید می کردیم با خاطره ها؟ دست مریزاد به بچه های با مرام که قدر آقا معلم فیزیک را پاس داشتند.
🔷 ماکس پلانگ را ، پلنگِ پدرسگ خطاب می کرد. و اقسام دیگری از ادبیات مشابه! ولی حالات لوتی مسلکی، جوانمردی و مردانگی را به شدت ارج می نهاد. طیف وسیعی از بچه ها فیزیک را بخاطر او در کنکور بالای هشتاد درصد زدند. به گردن بسیاری از جامعه مهندسان شیراز حق داشت و دارد. این ترم چهاردهمین باری است که درکالیفرنیا درس مکانیک جامدات (یا همان مقاومت مصالح) را تدریس می کنم. تقریبا به ندرت می شود که یک روز سر کلاس بروم، یک مسئله مکانیک که به انتگرال ربط داشته باشد حل کنم و بعد در پایان درس (به هنگام خروج از کلاس) به روح رضا عابد درودی نفرستم. هرگز دوست ندارم سرکلاس سیگار بکشم و البته نَه در ژاپن و نه در آمریکا هرگز ندیدم و نشنیدم که کسی (معلمی یا استاد دانشگاهی) باشد که مجوز سیگار کشیدن سرکلاس را داشته باشد، ولی رضا عابد به غیر از فیزیک دو چیز را به ما آموخت:
در مرام انسانی ات، خودت باش (بدون تظاهر)؛ و در فیزیک خواندن، عمیق باش. عمیق بفهم.
خدایش رحمت کند.
▪️▪️▪️
روز معلم به آنها که خودشان هستند و عمیق آموختن را با «نهایت تلاش» سر کلاس به دانش آموز «می آموزند» مبارک باد.
*لینک ویدئوهای مراسم پاسداشت رضا عابد
https://t.iss.one/solseghalam/2138?single
https://t.iss.one/solseghalam/2139?single
Telegram
ارزیابی شتابزده
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍️ جلسه آموزشی مدلسازی ساختمان بتنی 10 طبقه با نرم افزار SAP 2000
این جلسه گفتگو جهت دانشجویان علاقمند به بحث کاربرد نرم افزار SAP 2000 در مدلسازی رفتار لرزه ای ساختمانها می تواند مفید باشد. بحث، در قالب دو ویدئو ضبط شده است. قسمت اول در این فرسته ارسال می شود و قسمت دوم در ذیل این پست قرار می گیرد.
مشخصا قسمت دوم از این بحث به دلیل پرداختن به "مفاهیم" آنالیز غیرخطی (Non-Linear Analysis) ضروری است.
قسمت اول: مدت 1:40:54 - 193 مگ 🔺
قسمت دوم: مدت 1:52:32 - 210 مگ 🔻
t.iss.one/solseghalam
این جلسه گفتگو جهت دانشجویان علاقمند به بحث کاربرد نرم افزار SAP 2000 در مدلسازی رفتار لرزه ای ساختمانها می تواند مفید باشد. بحث، در قالب دو ویدئو ضبط شده است. قسمت اول در این فرسته ارسال می شود و قسمت دوم در ذیل این پست قرار می گیرد.
مشخصا قسمت دوم از این بحث به دلیل پرداختن به "مفاهیم" آنالیز غیرخطی (Non-Linear Analysis) ضروری است.
قسمت اول: مدت 1:40:54 - 193 مگ 🔺
قسمت دوم: مدت 1:52:32 - 210 مگ 🔻
t.iss.one/solseghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✍️ قسمت دوم جلسه آموزشی مدلسازی ساختمان بتنی 10 طبقه با نرم افزار SAP 2000
جهت دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی زلزله و سازه، در این قسمت از بحث به تنظیمات نرم افزار SAP جهت آنالیز غیرخطی (Non-Linear Analysis) پرداخته می شود.
▪️مدت 1:42:14 - 201 مگ
t.iss.one/solseghalam
جهت دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی زلزله و سازه، در این قسمت از بحث به تنظیمات نرم افزار SAP جهت آنالیز غیرخطی (Non-Linear Analysis) پرداخته می شود.
▪️مدت 1:42:14 - 201 مگ
t.iss.one/solseghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جهت دانشجویان دوره کارشناسی ارشد و دکترا که علاقمند به کار و مطالعه در زمینه طراحی سازه های مقاوم در برابر انفجار هستند این جلسه می تواند مفید باشد. ضمن مروری بر مفاهیم پایه بارگذاری انفجار، با استفاده از مبانی دینامیک سازه (سیستمهای یک درجه آزادی SDOF) یک کد کامپیوتری متلب نوشته می شود.
عملا استفادۀ همزمان از دینامیک سازه و متلب هدف از برگزاری این جلسه بود.
در صنایع نفت و گاز و همچنین برای سازه های خاص همیشه طراحی در برابر بارهای انفجار یک ضرورت است.
Blast Analysis Basics
مدت: 1:33:11 - حجم: 300 مگ
t.iss.one/solseghalam
عملا استفادۀ همزمان از دینامیک سازه و متلب هدف از برگزاری این جلسه بود.
در صنایع نفت و گاز و همچنین برای سازه های خاص همیشه طراحی در برابر بارهای انفجار یک ضرورت است.
Blast Analysis Basics
مدت: 1:33:11 - حجم: 300 مگ
t.iss.one/solseghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتگویی درباره تجارب و درسهای زلزله ترکیه
✍️ گفتگویی درباره تجارب و درسهای زلزله ترکیه
در این جلسه🔻 دکتر کیت میاموتو ، مدیرعامل شرکت مهندسین مشاور میاموتو (لس آنجلس) درباره بازدید میدانی اش از مناطق زلزله زده ترکیه صحبت کرد و با دانشجویان درباره نکات اصلی که از این زلزله آموخته بود سخن گفت.
دکتر میاموتو جدای از کارهای مدیریتی و سازه ای یک ویژگی جالب دارد. بخشهای مثبت از خُلقیات و رفتارهای ژاپنی (نظیر نظم و پشتکار) را با ویژگیهای مثبت آمریکایی (روحیه ریسک پذیری/چابکی) ترکیب کرده و لذا در حوزه مهندسی زلزله کارهای ممتازی ارایه داده است. او سالهاست که بعد از هر زلزله ای که در هر نقطه دنیا رخ می دهد در فاصله کمتر از یک یا دو روز، خودش را به مناطق زلزله زده می رساند، و بلافاصله گزارشی از اولین ارزیابی هایش از مناطق بحران را منتشر می کند.
با همین روحیه یک شرکت پنج نفره را تبدیل کرده به شرکتی که در 25 کشور دنیا دفتر دارد.
🔵در این جلسه چندین بار عملکرد دولت ترکیه را جریان امدادِ بعد از زلزله تحسین کرد. همچنین چند بار اشاره کرد که پیمانکارهای بسیار خوب و توانمندی در ترکیه وجود دارند. او تاکید کرد که یکی از دلایل عملکرد خوب دولت در این زلزله این بوده که «سالهاست که ترکیه خودش را برای "زلزله بزرگ استانبول" آماده کرده بود».
سوال اصلی اینجاست که چرا وقتی پیمانکارهای توانمند وجود دارند، استاندارد ملی/کد هم خوب نوشته شده، ولی زلزله صدها هزار سازه را ویران کرد و هزاران شهروند جانشان را از دست دادند؟
t.iss.one/solseghalam
در این جلسه🔻 دکتر کیت میاموتو ، مدیرعامل شرکت مهندسین مشاور میاموتو (لس آنجلس) درباره بازدید میدانی اش از مناطق زلزله زده ترکیه صحبت کرد و با دانشجویان درباره نکات اصلی که از این زلزله آموخته بود سخن گفت.
دکتر میاموتو جدای از کارهای مدیریتی و سازه ای یک ویژگی جالب دارد. بخشهای مثبت از خُلقیات و رفتارهای ژاپنی (نظیر نظم و پشتکار) را با ویژگیهای مثبت آمریکایی (روحیه ریسک پذیری/چابکی) ترکیب کرده و لذا در حوزه مهندسی زلزله کارهای ممتازی ارایه داده است. او سالهاست که بعد از هر زلزله ای که در هر نقطه دنیا رخ می دهد در فاصله کمتر از یک یا دو روز، خودش را به مناطق زلزله زده می رساند، و بلافاصله گزارشی از اولین ارزیابی هایش از مناطق بحران را منتشر می کند.
با همین روحیه یک شرکت پنج نفره را تبدیل کرده به شرکتی که در 25 کشور دنیا دفتر دارد.
🔵در این جلسه چندین بار عملکرد دولت ترکیه را جریان امدادِ بعد از زلزله تحسین کرد. همچنین چند بار اشاره کرد که پیمانکارهای بسیار خوب و توانمندی در ترکیه وجود دارند. او تاکید کرد که یکی از دلایل عملکرد خوب دولت در این زلزله این بوده که «سالهاست که ترکیه خودش را برای "زلزله بزرگ استانبول" آماده کرده بود».
سوال اصلی اینجاست که چرا وقتی پیمانکارهای توانمند وجود دارند، استاندارد ملی/کد هم خوب نوشته شده، ولی زلزله صدها هزار سازه را ویران کرد و هزاران شهروند جانشان را از دست دادند؟
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
گفتگویی درباره تجارب و درسهای زلزله ترکیه
۵۱ ماهواره ی دیگر استارلینک
چهارشنبه ۱۰ می (۲۰ اردیبهشت)
✍️محمدرضا اسلامی
🔷 چند دقیقه پیش ۵۱ ماهواره ی دیگر استارلینک در مدار قرار گرفت (لینک توئیت). عملا شرکت اسپس اکس باعث شده که پرتاب موشک برای ارسال ماهواره به فضا در حد چیزی شبیه به اسنپ گرفتن و تپسی گرفتن، عادی شود! هر یک از این پرتابها اگر که قرار بود توسط ناسا انجام شود، چقدر بروکراسی اداری باید طی می شد؟!
در هر نوبت از پرتاب، چند ده ماهواره در مدار زمین قرار می گیرد. چند ده ماهواره که «هر یک از آنها» به تنهایی با سرعت 27000 کیلومتر بر ساعت جابجا می شود! و می تواند دیتا را به خانه ای کوچک در گوشه یک مزرعه در سرزمینی دورافتاده، با سرعت بیش از 100 مگابیت بر ثانیه (100 Mbs) ارسال کند.
پروژه استارلینک مرحله به مرحله در حال تکمیل است. تا پایان امسال قرار است چهار هزار(!) ماهواره کوچک در مدار LEO زمین قرار داده شوند. نکته قابل تامل این است که شاید اگر که این سلسله اتفاقات در گذشته ها و در ایام قدیم بود می گفتیم: اینها اتفاقاتی ست که دارد «خاموش و بی صدا» در دنیای پیرامون ما رخ می دهد. ولی مسئله این است که در دنیای امروز این روَند اصلا خاموش و بی صدا نیست . اسپیس اکس قدم به قدمِ کارهایش را توئیت میکند و برای هر پرتاب پخش زنده توئیتری می گذارد.
همه چیز کاملا
Transparent
است.
بر خلاف تفکر عمومی که گمان می شود در این پروژۀ استارلینک اصالت به بحثِ «هوا-فضا» ی ماجراست، ولی پیچیدگی ابعاد فنی مخابرات/الکترونیک در این پروژه را در ویدیوی زیر🔻 ملاحظه نمایید.
بیست و هشت دقیقه و هشت ثانیه توضیح درباره پروژه ای که اینهمه «کارهای ماهواره ای» برای انجامش نیاز بوده است. در این ویدئو ابتدا درباره ساختار دیش (گیرنده) ای که باید بر پشت بام شما نصب شود توضیح داده می شود. سپس می گوید که چطور دیش روی پشت بام به طور دایم با این ماهواره ها در تماس قرار خواهد گرفت. و نهایتا هم درباره مکانیزم انتقال دیتا از دیش روی پشت بام شما به ماهواره های استارلینک صحبت می کند.
نکته جالب در این ویدئو، «تعدد» مسایل فنی برای دست یافتن به «پوشش اینترنت» استارلینک است. اینهمه مباحث فیزیک، الکترونیک و مخابرات در این پروژه فوق العاده هیجان انگیز است.
اما قسمت شگفت آور ماجرا این است که این همه کارهای هوا-فضا، موشک به هوا فرستادن ... و مسایل مرتبط به آن، صرفا قسمت «لجستیک یک پروژه» محسوب می شود!
🔷 سوال اینجاست که چرا تا قبل از ایلان ماسک کسی این کار را نکرد؟
پاسخِ ساده این است که «نادر شاه»ی باید پیدا می شد تا اینهمه تخصص و فنآوری به هم زنجیر شوند و «اتفاق» رخ بدهد. ولی اگر بخواهیم از سطح یک پاسخِ ساده بالاتر برویم باید چنین گفت:
انجام چنین کارهایی، فراتر از ظرفیتِ دولتهاست. بخش دولتی، به لحاظ ساختار بروکراتیک توان انجامِ چابک چنین پروژه های چند وجهی ای را ندارد. هرگز سازمان ناسا در آمریکا (یا Roscosmos در روسیه) نمی توانست چنین کند.
«بخش خصوصیِ سنتی» هم فاصله معناداری با انجام چنین پروژه هایی داراست چون که از جنونِ لازم برای دست زدن به این میزان از ریسک فاصله زیادی دارد.
«بخش خصوصی سنتی» عادت دارد به جدول ضرب و چهار عمل اصلی.
به این معنا که مثلا:
این تعداد واحد آپارتمان/ساختمان می سازم و این قدر سود می کنم.
این تعداد خودرو می سازم و برای هر خودرو اینقد دلار سود می کنم. فلان مِلک را می خرم، سه سال بعد می فروشم و فلان مقدار سود . چهار عمل اصلی!
اینکه بخش خصوصی سنتی مانند تویوتا، هوندا، شرکت سافت بانک ژاپن و … درگیر کاری چندوجهی و در چنین مقیاسی نشدند، دلیلش این است که برای آنها این میزان از «صرف انرژی» بر یک فنآوری «کاملا جدید» در یک ساختارِ غیرسنتی، بی مفهوم بود.
برای مثال مدیرعامل سافت بانک ژاپن فردی ایده پرداز تلقی می شود. از سالها قبل در حوزه مخابرات سرمایه گذاریهای شگفت کرد؛ حتی او «اولین فرد غیرآمریکایی» بود که بعد از انتخابات ۲۰۱۶ بلند شد و به نیویورک رفت و در آپارتمان دونالد ترامپ با او دیدار کرد و درباره تجارت سافت بانک در آمریکا با او گفتگو کرد (یک فرد ژاپنی تا این حد چابک). ولی سافت بانک (به عنوان مثال) هرگز حتی به "انجام" پروژه ای با یک دهم ریسکهای اسپیس اکس و استارلینک فکر هم نکرد! در تمام مصاحبه هایش هرگز حتی یک جمله یا یک گفتگو درباره چنین افق فکری ای سخن نگفت…
🔷علی ایحال، فعلا فضای داخل کشور ما اینقدر درگیر مباحث مختلف است که بحث و صحبت درباره استارلینک (و ابعاد مختلفش) یک دغدغه دست چندم تلقی می شود (متاسفانه). یک روز بحث شاسی بلند هست و روز دیگر قصه ای دیگر. ولی این پروژه تا سالها منبع الهام خواهد بود برای جوانان جسور و رویاپرداز نسلهای آینده، مبنی بر اینکه چطور می شود نادرشاهی پیدا بشود و آن کند که تویوتا و سونی و سامسونگ و… نتوانستند حتی تجسم کنند.
🌐t.iss.one/solseghalam
چهارشنبه ۱۰ می (۲۰ اردیبهشت)
✍️محمدرضا اسلامی
🔷 چند دقیقه پیش ۵۱ ماهواره ی دیگر استارلینک در مدار قرار گرفت (لینک توئیت). عملا شرکت اسپس اکس باعث شده که پرتاب موشک برای ارسال ماهواره به فضا در حد چیزی شبیه به اسنپ گرفتن و تپسی گرفتن، عادی شود! هر یک از این پرتابها اگر که قرار بود توسط ناسا انجام شود، چقدر بروکراسی اداری باید طی می شد؟!
در هر نوبت از پرتاب، چند ده ماهواره در مدار زمین قرار می گیرد. چند ده ماهواره که «هر یک از آنها» به تنهایی با سرعت 27000 کیلومتر بر ساعت جابجا می شود! و می تواند دیتا را به خانه ای کوچک در گوشه یک مزرعه در سرزمینی دورافتاده، با سرعت بیش از 100 مگابیت بر ثانیه (100 Mbs) ارسال کند.
پروژه استارلینک مرحله به مرحله در حال تکمیل است. تا پایان امسال قرار است چهار هزار(!) ماهواره کوچک در مدار LEO زمین قرار داده شوند. نکته قابل تامل این است که شاید اگر که این سلسله اتفاقات در گذشته ها و در ایام قدیم بود می گفتیم: اینها اتفاقاتی ست که دارد «خاموش و بی صدا» در دنیای پیرامون ما رخ می دهد. ولی مسئله این است که در دنیای امروز این روَند اصلا خاموش و بی صدا نیست . اسپیس اکس قدم به قدمِ کارهایش را توئیت میکند و برای هر پرتاب پخش زنده توئیتری می گذارد.
همه چیز کاملا
Transparent
است.
بر خلاف تفکر عمومی که گمان می شود در این پروژۀ استارلینک اصالت به بحثِ «هوا-فضا» ی ماجراست، ولی پیچیدگی ابعاد فنی مخابرات/الکترونیک در این پروژه را در ویدیوی زیر🔻 ملاحظه نمایید.
بیست و هشت دقیقه و هشت ثانیه توضیح درباره پروژه ای که اینهمه «کارهای ماهواره ای» برای انجامش نیاز بوده است. در این ویدئو ابتدا درباره ساختار دیش (گیرنده) ای که باید بر پشت بام شما نصب شود توضیح داده می شود. سپس می گوید که چطور دیش روی پشت بام به طور دایم با این ماهواره ها در تماس قرار خواهد گرفت. و نهایتا هم درباره مکانیزم انتقال دیتا از دیش روی پشت بام شما به ماهواره های استارلینک صحبت می کند.
نکته جالب در این ویدئو، «تعدد» مسایل فنی برای دست یافتن به «پوشش اینترنت» استارلینک است. اینهمه مباحث فیزیک، الکترونیک و مخابرات در این پروژه فوق العاده هیجان انگیز است.
اما قسمت شگفت آور ماجرا این است که این همه کارهای هوا-فضا، موشک به هوا فرستادن ... و مسایل مرتبط به آن، صرفا قسمت «لجستیک یک پروژه» محسوب می شود!
🔷 سوال اینجاست که چرا تا قبل از ایلان ماسک کسی این کار را نکرد؟
پاسخِ ساده این است که «نادر شاه»ی باید پیدا می شد تا اینهمه تخصص و فنآوری به هم زنجیر شوند و «اتفاق» رخ بدهد. ولی اگر بخواهیم از سطح یک پاسخِ ساده بالاتر برویم باید چنین گفت:
انجام چنین کارهایی، فراتر از ظرفیتِ دولتهاست. بخش دولتی، به لحاظ ساختار بروکراتیک توان انجامِ چابک چنین پروژه های چند وجهی ای را ندارد. هرگز سازمان ناسا در آمریکا (یا Roscosmos در روسیه) نمی توانست چنین کند.
«بخش خصوصیِ سنتی» هم فاصله معناداری با انجام چنین پروژه هایی داراست چون که از جنونِ لازم برای دست زدن به این میزان از ریسک فاصله زیادی دارد.
«بخش خصوصی سنتی» عادت دارد به جدول ضرب و چهار عمل اصلی.
به این معنا که مثلا:
این تعداد واحد آپارتمان/ساختمان می سازم و این قدر سود می کنم.
این تعداد خودرو می سازم و برای هر خودرو اینقد دلار سود می کنم. فلان مِلک را می خرم، سه سال بعد می فروشم و فلان مقدار سود . چهار عمل اصلی!
اینکه بخش خصوصی سنتی مانند تویوتا، هوندا، شرکت سافت بانک ژاپن و … درگیر کاری چندوجهی و در چنین مقیاسی نشدند، دلیلش این است که برای آنها این میزان از «صرف انرژی» بر یک فنآوری «کاملا جدید» در یک ساختارِ غیرسنتی، بی مفهوم بود.
برای مثال مدیرعامل سافت بانک ژاپن فردی ایده پرداز تلقی می شود. از سالها قبل در حوزه مخابرات سرمایه گذاریهای شگفت کرد؛ حتی او «اولین فرد غیرآمریکایی» بود که بعد از انتخابات ۲۰۱۶ بلند شد و به نیویورک رفت و در آپارتمان دونالد ترامپ با او دیدار کرد و درباره تجارت سافت بانک در آمریکا با او گفتگو کرد (یک فرد ژاپنی تا این حد چابک). ولی سافت بانک (به عنوان مثال) هرگز حتی به "انجام" پروژه ای با یک دهم ریسکهای اسپیس اکس و استارلینک فکر هم نکرد! در تمام مصاحبه هایش هرگز حتی یک جمله یا یک گفتگو درباره چنین افق فکری ای سخن نگفت…
🔷علی ایحال، فعلا فضای داخل کشور ما اینقدر درگیر مباحث مختلف است که بحث و صحبت درباره استارلینک (و ابعاد مختلفش) یک دغدغه دست چندم تلقی می شود (متاسفانه). یک روز بحث شاسی بلند هست و روز دیگر قصه ای دیگر. ولی این پروژه تا سالها منبع الهام خواهد بود برای جوانان جسور و رویاپرداز نسلهای آینده، مبنی بر اینکه چطور می شود نادرشاهی پیدا بشود و آن کند که تویوتا و سونی و سامسونگ و… نتوانستند حتی تجسم کنند.
🌐t.iss.one/solseghalam
YouTube
How does Starlink Satellite Internet Work?📡☄🖥
Go to https://brilliant.org/BranchEducation/ to sign up for free and expand your knowledge. The first 200 people will get 20% off their annual premium membership.
With Starlink internet, data is continuously being sent between a ground dish and a Starlink…
With Starlink internet, data is continuously being sent between a ground dish and a Starlink…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
درباره مناظره موسی غنی نژاد و علی علیزاده 🔻
✍️درباره مناظره غنی نژاد و علیزاده
(و نگاهی به افت و خیز جامعه مدنی ایران از مشروطه تا به امروز)
محمدرضا اسلامی
بگذارید پیش از پرداختن به مباحث مطرح در مناظره غنی نژاد و علیزاده نگاهی به برخی حواشی این اتفاق داشته باشیم. گاه حواشی از اصل می تواند مهم تر باشد.
🔷یک- مناظره در حوالی نیمه شب به وقت ایران تمام شد. حوالی ساعت سه سحرگاه وب سایت اکو ایران (مربوط به اخبار اقتصادی) ویدئوی دانلود شدۀ این مناظره را در کانال تلگرامش قرار داد. همان حوالی اوقات سحر (به صبح نرسیده) این فایل در کانال یوتیوب اکو ایران هم قرار گرفته بود. نزدیک ساعت چهار سحرگاه کانال تلگرام هفته نامه تجارت فردا چندین بُرش ادیت شده از ویدئوهای این مناظره را در کانالش قرار داد. چه حس می شود؟ یک گفتگوی نظری (که شاید موضوعی "حوصله سربر" به نظر برسد) در فضای فعلی جامعه روشنفکری ایرانی تا به این حد دینامیک (به دقیقه و به ساعت) دنبال می شود و انعکاس می یابد.
🔷دو- غنی نژاد عمری را در مباحث نظری صرف کرده است. خوانده و تدریس کرده و... ولی از موضعِ هیجان و خشم وارد بحث نمی شود. یک شروع شمرده، متین و آرام.
از موضِع نخوت هم وارد گفتگو نمی شود. گمان نمی کند که من بیش از طول عمر این جوان کتاب خوانده ام و مرا با او حرفی نیست. از موضع "بیان" وارد بحثی مهم و نظری می شود.
🔷سه- می توان با غنی نژاد مخالف بود (یا موافق). می توان با علیزاده مخالف بود (یا موافق). ولی یک واقعیت نباید از مطمح نظر فراموش شود: آیا گفتگویی در این تراز و در این سطح در فضای روشنفکری عربستان شکل می گیرد؟ در رسانه های عراقی چطور؟ چند سال دیگر باید سپری شود تا محصولات نظام آموزش عالی در افغانستان بتوانند در خصوص مباحث نظری در این تراز به گفتگو/مناظره بنشینند؟ در تاجیکستان امروز آیا چنین مباحثی در رسانه در جریان است؟
بحث، تفاخر به کشورهای اطراف نیست اما ذکر یک واقعیت (fact) است.
غنی نژاد خود را ادامه جریان مشروطه می داند. و این امری است صحیح.
جریان مشروطه جریانی مبتنی بر آزادی خواهی و روشنفکری بود که در ایران صدوپنجاه سالِ پیش شروع شده و غنی نژادِ امروز، ادامۀ آن هویت است.
این نکته نباید فراموش شود که سرزمین ایران (با وجود همه افت و خیزهایش) از صدوپنجاه سال قبل تا به امروز مسیری دشوار پیموده، و سالخورده پیری درسخوانده، همچون غنی نژاد، نمونه و تمثالی از «ادامه» جریان مشروطه است.
🔷چهار- بحث غنی نژاد درباره نظریات جان لاک و آدام اسمیت در نُه دقیقه🔻 بیان شد. ولی عصاره و فشردۀ یک ترم گفتگوی دانشگاهی را بیان کرد. کاری که به نظر سهل می رسد ولی فقط یک معلم پیر می تواند اینگونه هنرمندانه بحثی چندصدساله را در نه دقیقه با بیانی شمرده به لسان بیاورد.
تک به تک واژه ها و کلمات را دقیق و عمیق انتخاب کرد.
🔷پنج- علی علیزاده مخالفان بسیار دارد. موافقان و طرفدارانی هم دارد. ولی یک نکته را درباره علیزاده نباید فراموش کرد. او کسی است که خودش رسانه ی خودش را ساخته است. این گزاره ممکن است برای مخالفان علیزاده (که بنده هم از جمله مخالفان دیدگاه هایش هستم) صعب باشد ولی یک واقعیت است. علی علیزاده می توانست با همان مدرک برق شریف روز و روزگار عمر را به کار در یک شرکت مهندسی بگذراند. همچنین می توانست با مدرک فلسفه دانشگاه Middlesex University به تدریس بپردازد. ولی او نه در مسیری که والدین اش می خواستند گام گذاشته و نه به شغلهای متعارف پرداخته.
او به سمت رسانه رفته ولی "خود" رسانه ای برای خودش ساخته .
علیزاده اشتباه های بسیار داشته (و دارد) ولی یک نکته درباره او را نباید فراموش کرد: او The Departed است.
🔷شش- غنی نژاد می گوید: انسان آزاد است و حق مالکیت انسان، حقی الهی است. او می گوید: به «فلسفه آزادی» باید فکر کنیم. با آزاد گذاشتن انسانها (که حق طبیعی انسان است)، عملکرد (Performance)ی از انسان را شاهد خواهیم بود که «سر ریزِ آن آزادی» ثروت بیشتر و رفاه جامعه است.
🔷هفت- اینکه در تلویزیون جمهوری اسلامی بیان می شود که:
«"مدرنیته" از دلِ اندیشه های مذهبی مسیحیت بیرون آمده»
شاید نقطه عطفی در طرح مباحث نظری و دینی به حساب بیاید. در صداوسیمایی که سنتور و سه تار اجازه به تصویر کشیده شدن نداشت، بیان گزاره های مشابه گزاره بالا درباره اندیشه های مذهبی مسیحیت، بدیع و مستبعد است.
🔷هشت- «صنعت شکلات سازی» تنها صنعتی است در ایران که دولت در آن دخالت نکرده! این مثالی که غنی نژاد در سخنانش استفاده کرد، گویای حرفهای بسیاری بود…
- - -
مناظره را در این لینک + ببینید. این گفتگو و نحوه رفتار غنی نژاد سطحی ممتاز از ایرانِ درسخوانده است.
t.iss.one/solseghalam
(و نگاهی به افت و خیز جامعه مدنی ایران از مشروطه تا به امروز)
محمدرضا اسلامی
بگذارید پیش از پرداختن به مباحث مطرح در مناظره غنی نژاد و علیزاده نگاهی به برخی حواشی این اتفاق داشته باشیم. گاه حواشی از اصل می تواند مهم تر باشد.
🔷یک- مناظره در حوالی نیمه شب به وقت ایران تمام شد. حوالی ساعت سه سحرگاه وب سایت اکو ایران (مربوط به اخبار اقتصادی) ویدئوی دانلود شدۀ این مناظره را در کانال تلگرامش قرار داد. همان حوالی اوقات سحر (به صبح نرسیده) این فایل در کانال یوتیوب اکو ایران هم قرار گرفته بود. نزدیک ساعت چهار سحرگاه کانال تلگرام هفته نامه تجارت فردا چندین بُرش ادیت شده از ویدئوهای این مناظره را در کانالش قرار داد. چه حس می شود؟ یک گفتگوی نظری (که شاید موضوعی "حوصله سربر" به نظر برسد) در فضای فعلی جامعه روشنفکری ایرانی تا به این حد دینامیک (به دقیقه و به ساعت) دنبال می شود و انعکاس می یابد.
🔷دو- غنی نژاد عمری را در مباحث نظری صرف کرده است. خوانده و تدریس کرده و... ولی از موضعِ هیجان و خشم وارد بحث نمی شود. یک شروع شمرده، متین و آرام.
از موضِع نخوت هم وارد گفتگو نمی شود. گمان نمی کند که من بیش از طول عمر این جوان کتاب خوانده ام و مرا با او حرفی نیست. از موضع "بیان" وارد بحثی مهم و نظری می شود.
🔷سه- می توان با غنی نژاد مخالف بود (یا موافق). می توان با علیزاده مخالف بود (یا موافق). ولی یک واقعیت نباید از مطمح نظر فراموش شود: آیا گفتگویی در این تراز و در این سطح در فضای روشنفکری عربستان شکل می گیرد؟ در رسانه های عراقی چطور؟ چند سال دیگر باید سپری شود تا محصولات نظام آموزش عالی در افغانستان بتوانند در خصوص مباحث نظری در این تراز به گفتگو/مناظره بنشینند؟ در تاجیکستان امروز آیا چنین مباحثی در رسانه در جریان است؟
بحث، تفاخر به کشورهای اطراف نیست اما ذکر یک واقعیت (fact) است.
غنی نژاد خود را ادامه جریان مشروطه می داند. و این امری است صحیح.
جریان مشروطه جریانی مبتنی بر آزادی خواهی و روشنفکری بود که در ایران صدوپنجاه سالِ پیش شروع شده و غنی نژادِ امروز، ادامۀ آن هویت است.
این نکته نباید فراموش شود که سرزمین ایران (با وجود همه افت و خیزهایش) از صدوپنجاه سال قبل تا به امروز مسیری دشوار پیموده، و سالخورده پیری درسخوانده، همچون غنی نژاد، نمونه و تمثالی از «ادامه» جریان مشروطه است.
🔷چهار- بحث غنی نژاد درباره نظریات جان لاک و آدام اسمیت در نُه دقیقه🔻 بیان شد. ولی عصاره و فشردۀ یک ترم گفتگوی دانشگاهی را بیان کرد. کاری که به نظر سهل می رسد ولی فقط یک معلم پیر می تواند اینگونه هنرمندانه بحثی چندصدساله را در نه دقیقه با بیانی شمرده به لسان بیاورد.
تک به تک واژه ها و کلمات را دقیق و عمیق انتخاب کرد.
🔷پنج- علی علیزاده مخالفان بسیار دارد. موافقان و طرفدارانی هم دارد. ولی یک نکته را درباره علیزاده نباید فراموش کرد. او کسی است که خودش رسانه ی خودش را ساخته است. این گزاره ممکن است برای مخالفان علیزاده (که بنده هم از جمله مخالفان دیدگاه هایش هستم) صعب باشد ولی یک واقعیت است. علی علیزاده می توانست با همان مدرک برق شریف روز و روزگار عمر را به کار در یک شرکت مهندسی بگذراند. همچنین می توانست با مدرک فلسفه دانشگاه Middlesex University به تدریس بپردازد. ولی او نه در مسیری که والدین اش می خواستند گام گذاشته و نه به شغلهای متعارف پرداخته.
او به سمت رسانه رفته ولی "خود" رسانه ای برای خودش ساخته .
علیزاده اشتباه های بسیار داشته (و دارد) ولی یک نکته درباره او را نباید فراموش کرد: او The Departed است.
🔷شش- غنی نژاد می گوید: انسان آزاد است و حق مالکیت انسان، حقی الهی است. او می گوید: به «فلسفه آزادی» باید فکر کنیم. با آزاد گذاشتن انسانها (که حق طبیعی انسان است)، عملکرد (Performance)ی از انسان را شاهد خواهیم بود که «سر ریزِ آن آزادی» ثروت بیشتر و رفاه جامعه است.
🔷هفت- اینکه در تلویزیون جمهوری اسلامی بیان می شود که:
«"مدرنیته" از دلِ اندیشه های مذهبی مسیحیت بیرون آمده»
شاید نقطه عطفی در طرح مباحث نظری و دینی به حساب بیاید. در صداوسیمایی که سنتور و سه تار اجازه به تصویر کشیده شدن نداشت، بیان گزاره های مشابه گزاره بالا درباره اندیشه های مذهبی مسیحیت، بدیع و مستبعد است.
🔷هشت- «صنعت شکلات سازی» تنها صنعتی است در ایران که دولت در آن دخالت نکرده! این مثالی که غنی نژاد در سخنانش استفاده کرد، گویای حرفهای بسیاری بود…
- - -
مناظره را در این لینک + ببینید. این گفتگو و نحوه رفتار غنی نژاد سطحی ممتاز از ایرانِ درسخوانده است.
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
درباره مناظره موسی غنی نژاد و علی علیزاده 🔻
✍️خطای راهبردی درباره طالبان چیست؟
محمدرضا اسلامی
🔘مسئله اصلی در مورد طالب «ایدئولوژی» نیست؛ بلکه مسئله اصلی در مورد طالبان «مسئله ذهن» است. ذهن طالب یک ذهن بسیار خطی و ساده است. هویت اصلی طالبان ذیل ایدئولوژی تعریف نمی شود بلکه ذیل آن ذهن ساده است که تعریف می شود.
به این موضوع قدری بیشتر بپردازیم:
🔷دنیای امروز (دنیای مدرن) دنیای مبتنی بر پیچیدگیهاست. امور «بهم پیوسته» و مرتبط هستند و برای یک شهروند دنیای جدید، مسئله اقتصاد به مسئله بهداشت/سلامت مرتبط است و مسئله آموزش به اقتصاد و... همه امور به نحوی بهم مرتبط است.
اما در یک ذهن ساده، مسائل از هم منفک هستند. پارامترها متعدد نیستند و ارتباط دو پارامتر به یکدیگر «خطی» است. در یک ذهن ساده هرگز نمی توانی مسائلی را بیابی که چندوجهی باشند و هرگز نمی توانی ارتباط ماتریسی بین چند پارامتر پیدا کنی. ذهن طالبان، یک ذهن مدرن نیست. یک ذهن بسیط است که برای همه مسائل مرتبط به زیستِ انسان، جوابهای ساده و خطی در دسترس دارد.
🔷اسامه بن لادن غرب را مظهر شیطان می دانست. در ذهن بن لادن «نابودی غرب» یک ضرورت بود. غرب یک لغت است ولی طیف وسیعی از کشورهای با فرهنگهای مختلف را در بر می گیرد. اما در ذهن سادۀ بن لادن، غرب سر تا پا «یکی» است و تفاوت چندانی بین فرهنگ/زیست آلمانی با آمریکایی یا فرانسوی... وجود ندارد. حتی تفاوت چندانی بین طیفِ جمهوریخواهِ آمریکا با حزب دموکرات نمی بیند. همۀ اینها یک کلمه است: غرب و خلاص. حال چه باید کرد؟ در قدم اول چشم غرب را باید کور کرد. چشم غرب کجاست؟ نیویورک. بسیار خوب پس آن را باید زد. اما چشم نیویورک کجاست؟ برجهای تجارت جهانی. بسیار خوب مسئله حل شد: پس منفجرش کنیم!
🔷طالبان 20 سال با آمریکائیها در سرزمین خود جنگیدند. ذهن طالب به قدر بیست سال تفاوت کرده و لذا بعد از خروج آمریکا «رفتارهای طالب» با رفتارهای قبل از یازده سپتامبر «اندکی» متفاوت شد. اما چرا اندکی؟ چون ساختار ذهن همان است که بود. طالب در دوران کودکی هیچ یک از آموزشهای ذهنیِ انسانِ مدرن را دریافت نکرده، بازی نکرده، موسیقی را تجربه نکرده، ریاضیات و فیزیک نخوانده، مکتب رفته ولی معلم تحصیلکرده ندیده، ارتباط با جنس مخالف را فرصتِ تجربه نیافته، سینما، کنسرت و استادیوم فوتبال برایش بی معنا بوده... «ذهن کودک» در فرآیندی شکل گرفته که هیچ یک از ساختارهای دنیای مدرن را مجالِ تجربه نیافته.
حال آن کودک بزرگ شده، ریش بر صورت نشانده ولی تاب این را ندارد که در ساختار مدرن دولت/پارلمان/دادگستری جای شود. ذهنِ آن «کودکِ بازی نکرده»، آن کودکِ موسیقی نشنیده، آن کودکِ ریاضیات نخوانده، امروز جامه ی رجلی را پوشیده که می خواهد «وحشتِ بی هویتی» را تجربه نکند. وحشتناک ترین امر برای انسان، احساس بی هویتی است. لذا آن کودک دیروز، امروز در «تعریفِ هویت» به دین پدران نگاه می کند: آباء.
او می خواهد که به دین آباء زیست کند و لذا می خواهد هر آنچه را که از پدران در خصوص دین/فرهنگ آموخته «باز تولید» کند. اشتباه استراتژیک این است که گمان کنیم طالبان قرار است روزی روزگاری دست از افراط بکِشند. خیر! این امری محال است چرا که آن رفتار و آن ایدئولوژی، زاییدۀ ذهنهای ساده است. ذهنهایی که «ساختن» بلد نیستند ولی «منفجر کردن» را نیک بلد شده اند.
ساختن یک «فرآیند» است (و مرتبط به پارامترهای متعدد) ولی منفجرکردن/نابود کردن، آسان است. به آسانی و با یک بشکه می توانی ساختمان عظیمی را منفجر کنی. ولی برای ساختنش باید صدها مهندس نخبه را به استخدام در آوری...
🔷طالبان و زن - طالبان و زیبایی
مساله اصلی طالبان با زن و امر زنانگی هم ناشی از «ایدئولوژی» نیست. زن، زیباست و «تحمل زیبایی» برای یک ذهن ساده، دشوار است. بسیار سخت است تحملِ دیدن تجلیِ زیبایی در گوشه و کنار کوچه و بازار.
آن کودکِ دیروز که در منتهای عدم بلوغ ذهنی به بلوغ جسمی رسیده، چطور و چگونه تحمل کند که یک رخسار زیبا را ببیند و «احساس بلاتکلیفی» نکند. راهکار چیست؟ منفجرش کنی؟ اگر ملاله یوسف زیّ بود که منفجرش کن و اگر نه، دختر را بپوشان. مجری تلویزیون را بپوشان. هر تجلی صریح از امر زیبا را پاک کن تا ذهن آشفته و کلافه نشود.
🔷طالبان و آمریکا
امروز طالب سرمست است که غرب شیطانی را از سرزمین بیرون رانده است. اما ماجرای آمریکا و طالبان، ماجرای «جنگ و نبرد» نبود. ماجرای طالبان و آمریکا ماجرای «قیمت جان» بود. یک سرباز آمریکایی پانصدهزار دلار برای دولت هزینه دارد. جان در آمریکا گران است ولی برای طالب، جان هم امری ارزان است و ساده.
نبرد آمریکا و طالبان، نبردی نابرابر بود! و این نابرابری از همان ابتدا به ضرر لشکر آمریکایی بود.
🔷طالبان و ایران
قسمت شگفت ماجرا اما آنجا بود که ما گمان کردیم با مردان طالب می توانیم «سخن بگوئیم» ولی با مردان سرزمین ینگه دنیا خیر.
چرا؟ نمی دانم.
t.iss.one/solseghalam
محمدرضا اسلامی
🔘مسئله اصلی در مورد طالب «ایدئولوژی» نیست؛ بلکه مسئله اصلی در مورد طالبان «مسئله ذهن» است. ذهن طالب یک ذهن بسیار خطی و ساده است. هویت اصلی طالبان ذیل ایدئولوژی تعریف نمی شود بلکه ذیل آن ذهن ساده است که تعریف می شود.
به این موضوع قدری بیشتر بپردازیم:
🔷دنیای امروز (دنیای مدرن) دنیای مبتنی بر پیچیدگیهاست. امور «بهم پیوسته» و مرتبط هستند و برای یک شهروند دنیای جدید، مسئله اقتصاد به مسئله بهداشت/سلامت مرتبط است و مسئله آموزش به اقتصاد و... همه امور به نحوی بهم مرتبط است.
اما در یک ذهن ساده، مسائل از هم منفک هستند. پارامترها متعدد نیستند و ارتباط دو پارامتر به یکدیگر «خطی» است. در یک ذهن ساده هرگز نمی توانی مسائلی را بیابی که چندوجهی باشند و هرگز نمی توانی ارتباط ماتریسی بین چند پارامتر پیدا کنی. ذهن طالبان، یک ذهن مدرن نیست. یک ذهن بسیط است که برای همه مسائل مرتبط به زیستِ انسان، جوابهای ساده و خطی در دسترس دارد.
🔷اسامه بن لادن غرب را مظهر شیطان می دانست. در ذهن بن لادن «نابودی غرب» یک ضرورت بود. غرب یک لغت است ولی طیف وسیعی از کشورهای با فرهنگهای مختلف را در بر می گیرد. اما در ذهن سادۀ بن لادن، غرب سر تا پا «یکی» است و تفاوت چندانی بین فرهنگ/زیست آلمانی با آمریکایی یا فرانسوی... وجود ندارد. حتی تفاوت چندانی بین طیفِ جمهوریخواهِ آمریکا با حزب دموکرات نمی بیند. همۀ اینها یک کلمه است: غرب و خلاص. حال چه باید کرد؟ در قدم اول چشم غرب را باید کور کرد. چشم غرب کجاست؟ نیویورک. بسیار خوب پس آن را باید زد. اما چشم نیویورک کجاست؟ برجهای تجارت جهانی. بسیار خوب مسئله حل شد: پس منفجرش کنیم!
🔷طالبان 20 سال با آمریکائیها در سرزمین خود جنگیدند. ذهن طالب به قدر بیست سال تفاوت کرده و لذا بعد از خروج آمریکا «رفتارهای طالب» با رفتارهای قبل از یازده سپتامبر «اندکی» متفاوت شد. اما چرا اندکی؟ چون ساختار ذهن همان است که بود. طالب در دوران کودکی هیچ یک از آموزشهای ذهنیِ انسانِ مدرن را دریافت نکرده، بازی نکرده، موسیقی را تجربه نکرده، ریاضیات و فیزیک نخوانده، مکتب رفته ولی معلم تحصیلکرده ندیده، ارتباط با جنس مخالف را فرصتِ تجربه نیافته، سینما، کنسرت و استادیوم فوتبال برایش بی معنا بوده... «ذهن کودک» در فرآیندی شکل گرفته که هیچ یک از ساختارهای دنیای مدرن را مجالِ تجربه نیافته.
حال آن کودک بزرگ شده، ریش بر صورت نشانده ولی تاب این را ندارد که در ساختار مدرن دولت/پارلمان/دادگستری جای شود. ذهنِ آن «کودکِ بازی نکرده»، آن کودکِ موسیقی نشنیده، آن کودکِ ریاضیات نخوانده، امروز جامه ی رجلی را پوشیده که می خواهد «وحشتِ بی هویتی» را تجربه نکند. وحشتناک ترین امر برای انسان، احساس بی هویتی است. لذا آن کودک دیروز، امروز در «تعریفِ هویت» به دین پدران نگاه می کند: آباء.
او می خواهد که به دین آباء زیست کند و لذا می خواهد هر آنچه را که از پدران در خصوص دین/فرهنگ آموخته «باز تولید» کند. اشتباه استراتژیک این است که گمان کنیم طالبان قرار است روزی روزگاری دست از افراط بکِشند. خیر! این امری محال است چرا که آن رفتار و آن ایدئولوژی، زاییدۀ ذهنهای ساده است. ذهنهایی که «ساختن» بلد نیستند ولی «منفجر کردن» را نیک بلد شده اند.
ساختن یک «فرآیند» است (و مرتبط به پارامترهای متعدد) ولی منفجرکردن/نابود کردن، آسان است. به آسانی و با یک بشکه می توانی ساختمان عظیمی را منفجر کنی. ولی برای ساختنش باید صدها مهندس نخبه را به استخدام در آوری...
🔷طالبان و زن - طالبان و زیبایی
مساله اصلی طالبان با زن و امر زنانگی هم ناشی از «ایدئولوژی» نیست. زن، زیباست و «تحمل زیبایی» برای یک ذهن ساده، دشوار است. بسیار سخت است تحملِ دیدن تجلیِ زیبایی در گوشه و کنار کوچه و بازار.
آن کودکِ دیروز که در منتهای عدم بلوغ ذهنی به بلوغ جسمی رسیده، چطور و چگونه تحمل کند که یک رخسار زیبا را ببیند و «احساس بلاتکلیفی» نکند. راهکار چیست؟ منفجرش کنی؟ اگر ملاله یوسف زیّ بود که منفجرش کن و اگر نه، دختر را بپوشان. مجری تلویزیون را بپوشان. هر تجلی صریح از امر زیبا را پاک کن تا ذهن آشفته و کلافه نشود.
🔷طالبان و آمریکا
امروز طالب سرمست است که غرب شیطانی را از سرزمین بیرون رانده است. اما ماجرای آمریکا و طالبان، ماجرای «جنگ و نبرد» نبود. ماجرای طالبان و آمریکا ماجرای «قیمت جان» بود. یک سرباز آمریکایی پانصدهزار دلار برای دولت هزینه دارد. جان در آمریکا گران است ولی برای طالب، جان هم امری ارزان است و ساده.
نبرد آمریکا و طالبان، نبردی نابرابر بود! و این نابرابری از همان ابتدا به ضرر لشکر آمریکایی بود.
🔷طالبان و ایران
قسمت شگفت ماجرا اما آنجا بود که ما گمان کردیم با مردان طالب می توانیم «سخن بگوئیم» ولی با مردان سرزمین ینگه دنیا خیر.
چرا؟ نمی دانم.
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتی برای «کودکیِ توسعه نیافته»
[مطلب زیر]🔻
t.iss.one/solseghalam
[مطلب زیر]🔻
t.iss.one/solseghalam
✍️ نیسان و رنو بعد از عالیجناب کارلوس گون
محمدرضا اسلامی
اکنون مدت زمان حدودا سه سال است که کارلوس گون از #ژاپن فرار کرده و شاید الان زمان مناسبی باشد که عملکرد نیسان و رنو را بعد از او بررسی کنیم.
🔹کارلوس گون و هزاردستان
ابتدا مروری کنیم بر اینکه کارلوس گون که بود و چه شد؟
نام #نیسان در ایران برای ما یادآور نامهایی است که عمدتا متناظر با «پاترول» و «ماکسیما» بوده است. ماشینهایی براه و برقرار.
در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی نیسان در «آستانه» ورشکستگی بوده و ورودِ آقای گون، باعث بلند شدنِ دوبارۀ این شرکت از خاک بوده است. به او لقب «#قاتل_هزینه_ها» داده بودند.
عملکرد وی در نیسان چنان چشمگیر بود که در سال نخست سود خالصی معادل ۲٫۷ میلیارد دلار را عاید کمپانی کرد و تا سال ۲۰۰۵ کلیه بدهیهای نیسان را پرداخت نمود.
او متولد برزیل ولی اصالتا لبنانی و شهروند فرانسه بود!
مردی با عقبه ای از تجربه بین المللی.
🔹او همچنین باعث یک اتفاق بزرگ شد. تحت مدیریت و رهبری او مجموعه ۳ خودروسازی بزرگ شامل رنو، نیسان و (سپس) میتسوبیشی تصمیم گرفتند که با هم کار کنند و کارلوس گون تبدیل شد به مدیر این ائتلاف صنعتی بزرگ.
یک مدیر کاریزماتیک و قوی برای هر سه شرکت.
یک هزاردستان واقعی.
سرنوشت آقاى گون در #ژاپن از دو جهت مورد توجه است. اول اينكه وی، يك مدير خارجى (غير ژاپنى) موفق بود و فراتر از یک «مدیر» در قامت یک رهبر (صنعتی) ظاهر شده بود و در ساختارهاى بسته ژاپن امكان دستيابى به چنين جايگاهى براى يك خارجى (گای جین) به ندرت رخ مى دهد. دوم اينكه شدت عمل و خشونتِ دستگاه قضائى و پليس ژاپن نسبت به كارلوس گون اين شبهه را پيش آورد كه آيا اگر بجاى نام كارلوس، (مثلا) نام تاناكا در اين ميانه بود، بازهم آیا به اين شدت با وى برخورد مى شد؟
🔹مروری بر وضعیت تولید رنو
رنو فرانسه شرکتی ۱۲۴ ساله و نیسان در ژاپن شرکتی ۸۹ ساله است. اما اعداد سال مالی گذشته را مرور کنیم:
☑️ درسال مالی ۲۰۲۱-۲۰۲۲ شرکت رنو «اُفت تولید» خودرو داشته است.
ولی با این وجود تولید کل رنو معادل دو میلیون و پانصد هزار خودرو (بیش از چهار برابر ایران خودرو) بوده است.
2,524,234 units
☑️تمام تلاش رنو به چه میزان سود خالص منتهی شده؟
با وجود آن میزان تولید، و به رغم تلاش ۱۷۰هزار پرسنل شرکت معظم رنو، سود خالص یا Net income حتی به یک میلیارد یورو نرسیده است!
عدد دقیق:
۹۷۰ میلیون یورو
[گزارش مالی رنو را در اینجا ببینید: لینک]
🔹مروری بر وضعیت تولید نیسان
☑️با وجود اینکه نیسان هم افت تولید داشته ولی عدد تولید نیسان «به شکل قابل توجهی» بیش از رنو است: بیش از سه میلیون و دویست و پنجاه هزار خودرو
3,250,800 units
☑️ تعداد پرسنل نیسان حدودا چهل هزار نفر کمتر از رنو است! حاصل تلاش ۱۳۱هزار پرسنل نیسان منجر به سود خالصی شده که به شکل قابل توجهی بیش از رنو است:
یک میلیارد و ۴۷۲میلیون یورو
(سود نیسان بجای "ین"به یورو نوشته شده تا امکان مقایسه با رنو باشد)
🔹مجددا این گزاره را با هم مرور کنیم: نیسان چهل هزار نفر پرسنل کمتر از رنو دارد ولی بعد از کارلوس گون توانسته با تولید بالاتر، حدود پانصد میلیون دلار بیش از رنو سود کند!
[گزارش مالی نیسان را در اینجا ملاحظه کنید: لینک]
دقت کنیم که دسترسی خودروساز ژاپنی به فولاد، انرژی و برق (منابع اولیه) سخت تر از رقیب اروپایی است. یک جزیره دورافتاده در دل اقیانوس آرام در مقابل فرانسه خوش آب و هوا در کرانه اروپا.
برای مثال، قیمت یک کیلووات ساعت برق در ژاپن 25 سنت است در حالی که در فرانسه 21 سنت است.
دلیل این تفاوت تولید چیست؟
🔹بازگردیم به ماجرای کارلوس گون. با آنکه کارلوس گون هر دو شرکت رنو و نیسان را مدیریت می کرد، ولی سیستم بهره وری ژاپنی «کمتر» متکی به فرد است و با وجود تلاطم ناشی از «بی مدیرعامل شدن» و افت و خیز بعد از دستگیری کارلوس گون، ساختارها و «مدیریت سیستمی» در نیسان موفق تر از رنو عمل کرده است.
به عبارت دیگر، سیستم در ژاپن کمتر متکی به یک «ابَرمدیر» کاریزماتیک است و با وجود محدودیت ژاپن در دسترسی به «منابع/انرژی» ولی «بهره وری» و توان رقابت بین المللی بسیار بالایی دارند.
🔹چرا چنین است؟
مدیران ارشد کشور ژاپن، همچون مرحوم شینزو آبه، به شدت واقعگرا هستند و بیشترین دغدغه آنها مسئله توسعه «تولید» در کشور است. مدیریت کلان کشور به این باور رسیده که بدون حضور در «بازارهای بین المللی» مساله تولید، پویا و پایدار نخواهد شد. عملا رقابت بین المللی عرصه ای است که مدیران کشور شدیدا بر آن متمرکز هستند. ژاپن در فروش محصول در خارج از مرزهایش کارآزموده شده و با وجود اژدهای چین، هنوز «مدیریت سیستمی» در ژاپن کار می کند.
باید دید که با ادامه رشد چین در ده سال آینده، نیسان، تویوتا، هوندا و… چه وضعیتی پیدا خواهند کرد؟
توئیتر - اینستاگرام
t.iss.one/solseghalam
محمدرضا اسلامی
اکنون مدت زمان حدودا سه سال است که کارلوس گون از #ژاپن فرار کرده و شاید الان زمان مناسبی باشد که عملکرد نیسان و رنو را بعد از او بررسی کنیم.
🔹کارلوس گون و هزاردستان
ابتدا مروری کنیم بر اینکه کارلوس گون که بود و چه شد؟
نام #نیسان در ایران برای ما یادآور نامهایی است که عمدتا متناظر با «پاترول» و «ماکسیما» بوده است. ماشینهایی براه و برقرار.
در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی نیسان در «آستانه» ورشکستگی بوده و ورودِ آقای گون، باعث بلند شدنِ دوبارۀ این شرکت از خاک بوده است. به او لقب «#قاتل_هزینه_ها» داده بودند.
عملکرد وی در نیسان چنان چشمگیر بود که در سال نخست سود خالصی معادل ۲٫۷ میلیارد دلار را عاید کمپانی کرد و تا سال ۲۰۰۵ کلیه بدهیهای نیسان را پرداخت نمود.
او متولد برزیل ولی اصالتا لبنانی و شهروند فرانسه بود!
مردی با عقبه ای از تجربه بین المللی.
🔹او همچنین باعث یک اتفاق بزرگ شد. تحت مدیریت و رهبری او مجموعه ۳ خودروسازی بزرگ شامل رنو، نیسان و (سپس) میتسوبیشی تصمیم گرفتند که با هم کار کنند و کارلوس گون تبدیل شد به مدیر این ائتلاف صنعتی بزرگ.
یک مدیر کاریزماتیک و قوی برای هر سه شرکت.
یک هزاردستان واقعی.
سرنوشت آقاى گون در #ژاپن از دو جهت مورد توجه است. اول اينكه وی، يك مدير خارجى (غير ژاپنى) موفق بود و فراتر از یک «مدیر» در قامت یک رهبر (صنعتی) ظاهر شده بود و در ساختارهاى بسته ژاپن امكان دستيابى به چنين جايگاهى براى يك خارجى (گای جین) به ندرت رخ مى دهد. دوم اينكه شدت عمل و خشونتِ دستگاه قضائى و پليس ژاپن نسبت به كارلوس گون اين شبهه را پيش آورد كه آيا اگر بجاى نام كارلوس، (مثلا) نام تاناكا در اين ميانه بود، بازهم آیا به اين شدت با وى برخورد مى شد؟
🔹مروری بر وضعیت تولید رنو
رنو فرانسه شرکتی ۱۲۴ ساله و نیسان در ژاپن شرکتی ۸۹ ساله است. اما اعداد سال مالی گذشته را مرور کنیم:
☑️ درسال مالی ۲۰۲۱-۲۰۲۲ شرکت رنو «اُفت تولید» خودرو داشته است.
ولی با این وجود تولید کل رنو معادل دو میلیون و پانصد هزار خودرو (بیش از چهار برابر ایران خودرو) بوده است.
2,524,234 units
☑️تمام تلاش رنو به چه میزان سود خالص منتهی شده؟
با وجود آن میزان تولید، و به رغم تلاش ۱۷۰هزار پرسنل شرکت معظم رنو، سود خالص یا Net income حتی به یک میلیارد یورو نرسیده است!
عدد دقیق:
۹۷۰ میلیون یورو
[گزارش مالی رنو را در اینجا ببینید: لینک]
🔹مروری بر وضعیت تولید نیسان
☑️با وجود اینکه نیسان هم افت تولید داشته ولی عدد تولید نیسان «به شکل قابل توجهی» بیش از رنو است: بیش از سه میلیون و دویست و پنجاه هزار خودرو
3,250,800 units
☑️ تعداد پرسنل نیسان حدودا چهل هزار نفر کمتر از رنو است! حاصل تلاش ۱۳۱هزار پرسنل نیسان منجر به سود خالصی شده که به شکل قابل توجهی بیش از رنو است:
یک میلیارد و ۴۷۲میلیون یورو
(سود نیسان بجای "ین"به یورو نوشته شده تا امکان مقایسه با رنو باشد)
🔹مجددا این گزاره را با هم مرور کنیم: نیسان چهل هزار نفر پرسنل کمتر از رنو دارد ولی بعد از کارلوس گون توانسته با تولید بالاتر، حدود پانصد میلیون دلار بیش از رنو سود کند!
[گزارش مالی نیسان را در اینجا ملاحظه کنید: لینک]
دقت کنیم که دسترسی خودروساز ژاپنی به فولاد، انرژی و برق (منابع اولیه) سخت تر از رقیب اروپایی است. یک جزیره دورافتاده در دل اقیانوس آرام در مقابل فرانسه خوش آب و هوا در کرانه اروپا.
برای مثال، قیمت یک کیلووات ساعت برق در ژاپن 25 سنت است در حالی که در فرانسه 21 سنت است.
دلیل این تفاوت تولید چیست؟
🔹بازگردیم به ماجرای کارلوس گون. با آنکه کارلوس گون هر دو شرکت رنو و نیسان را مدیریت می کرد، ولی سیستم بهره وری ژاپنی «کمتر» متکی به فرد است و با وجود تلاطم ناشی از «بی مدیرعامل شدن» و افت و خیز بعد از دستگیری کارلوس گون، ساختارها و «مدیریت سیستمی» در نیسان موفق تر از رنو عمل کرده است.
به عبارت دیگر، سیستم در ژاپن کمتر متکی به یک «ابَرمدیر» کاریزماتیک است و با وجود محدودیت ژاپن در دسترسی به «منابع/انرژی» ولی «بهره وری» و توان رقابت بین المللی بسیار بالایی دارند.
🔹چرا چنین است؟
مدیران ارشد کشور ژاپن، همچون مرحوم شینزو آبه، به شدت واقعگرا هستند و بیشترین دغدغه آنها مسئله توسعه «تولید» در کشور است. مدیریت کلان کشور به این باور رسیده که بدون حضور در «بازارهای بین المللی» مساله تولید، پویا و پایدار نخواهد شد. عملا رقابت بین المللی عرصه ای است که مدیران کشور شدیدا بر آن متمرکز هستند. ژاپن در فروش محصول در خارج از مرزهایش کارآزموده شده و با وجود اژدهای چین، هنوز «مدیریت سیستمی» در ژاپن کار می کند.
باید دید که با ادامه رشد چین در ده سال آینده، نیسان، تویوتا، هوندا و… چه وضعیتی پیدا خواهند کرد؟
توئیتر - اینستاگرام
t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
نیسان و رنو 🔻
✍️کارشناسی ارشد مهندسی سازه در دانشگاه استنفورد: پایان نامه اصلا لازم نیست!
محمدرضا اسلامی
🔷مدتها بود که درگیر این سوال بودم که چرا وقتی کارِ پایان نامه فروشی به میدان انقلاب و آگهی روی دیوار رسیده، فقط دانشجو را متهم می کنیم و چرا فکر نمی کنیم که شاید اساسا ساختار ایراد دارد؟
در دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا (Cal Poly) متعجب شدم وقتی که فهمیدم دانشجوی ارشد دو گزینه برای انتخاب دارد: گزینه اول اینکه مدرکش مبتنی بر نگارش پایان نامه باشد؛ گزینه دوم اینکه بجای پایان نامه تعداد بیشتری واحد بگذراند و یک امتحان تحت عنوان Comprehensive Exam بدهد.
دانشجویی که گزینه دوم را انتخاب می کند، برای آن امتحان، در زمینه یک موضوع «یک تحقیق کلی» می کند. چیزی شبیه حل یک مسئله سازه ای که نیازمند صرف سه تا چهار هفته وقت است. آن مسئله را حل می کند و سپس به اساتید گزارش می دهد و آنها سؤالاتشان را می پرسند.
دانشگاههای صاحبنام متعددی را می توان در ایالات متحده نام برد که دوره کارشناسی ارشد در آنها چنین است. مثلا دانشگاه مینهسوتا، دانشگاه کلمسون و…
🔷این تعجب بیشتر شد وقتی که متوجه شدم در دانشگاه استنفورد (که یکی از برترین رتبه های سازه دنیا را داراست) برای دانشجوی کارشناسی ارشد حتی آن گزینه دوم را هم ندارد!
یعنی دانشجو برای گرفتن مدرک ارشد مهندسی سازه، «فقط» باید واحد بگذراند. چنانچه دانشجویی مایل (علاقمند) باشد که در دوره کارشناسی ارشد، ریسرچ (پژوهش) “هم” بکند یک درس شش واحدی هست به نام CEE299 که می تواند آن را گرفته و در قالب آن درس به یک دانشجوی دکترا یا یکی از اساتید کمکِ پژوهشی بدهد!
ولی بازهم پایان نامه لازم نیست.
(لینک دروس سازه استنفورد)
🔷 دکتر محمد فاضلی چند سال پیش بحثی را مطرح کرد تحت عنوان پادشاه لخت.
در قالب آن بحث ایشان به این موضوع پرداخت که ما در دانشگاه با پایان نامه هایی مواجه هستیم که هم دانشجو می داند ایراد دارد، هم استاد می داند و هم کمیته داوران. ولی هیچ کس چیزی نمی گوید. در قالب آن بحث، ایشان به این موضوع اشاره کرد که نهاد دانشگاه در ایران تبدیل شده به قصه پادشاه لخت.
همه می دانند که پایان نامه لباس ندارد ولی چیزی نمی گویند.
(لینک)
🔷دانشجوی کارشناسی ارشد که «عجله» دارد به اشتغال و به زندگی اش برسد را مجبور می کنیم که پایان نامه بنویسد و اساسا کار «پژوهش» که یک کار «کیفی» است را می دهیم به کسی که «عجله» و شتابزدگی دارد!
حاصلش می شود تقلب و کپی کاری.
چرا این سوال مطرح نمی شود که چه دلیلی دارد دانشجوی ارشد را مجبور به پایان نامه نویسی می کنیم؟ چرا کاری می کنیم که حاصلش بشود پادشاه لخت؟
چرا وقتی دانشگاههای با کیفیت دنیا به این نتیجه رسیده اند که «انتظار» نگارش پایان نامه از دانشجوی کارشناسی ارشد انتظاری «زیاده» یا بیهوده است، ما انتظار داریم آن دانشجوی دانشگاه خرم آباد، یا آزاد تهران غرب «پایان نامه منجر به مقاله (!)» بدهد و تقلب هم نکند؟ و پادشاه هم لخت نشود.
🔷 سیستم آموزش عالی غرب مبتنی بر این است که پیش از مسئله «آموزش» باید واقعیتهای انسانی یک دانشجو را لحاظ کرد. وقتی تو کسی را تهِ کوچه بن بست گیر بیندازی، نباید انتظار رفتار متعارف/با کیفیت از او داشته باشی.
چه معنی دارد که فلان استاد در دانشگاه تربیت مدرس پانزده دانشجوی کارشناسی ارشد داشته باشد(!) و قرار باشد بر نگارش پایان نامه همه آنها نظارت بکند(!) و همزمان رئیس سازمان نظام مهندسی هم باشد(!) ولی پروفسور Deierlein در دانشگاه استنفورد (با آنهمه امکانات) حداکثر چهار یا پنج دانشجوی دکترا داشته باشد؟!
🔷آقای پروفسور دیرلین در استنفورد تمام وقت هفته اش را «در دفتر کارش» در دانشگاه می گذراند و نه اینکه بیشتر وقت هفته را برود و در سازمان نظام مهندسی بنشیند، یا اینکه برود و معاون فنی شرکت مهاب قدس و فرآب بشود. او با وجود اینکه تمام هفته را در دفتر کارش حضور دارد ولی بیش از چهار/پنج دانشجوی دکترا را هدایت نمی کند. چرا و چگونه انتظار داریم استادی که معاون وزیر یا عضو شورای شهر هم هست ده رساله کارشناسی ارشد را هدایت کند؟
🔷 خلاصه بحث این است که ما از دانشجوی کارشناسی ارشد که «عجله» دارد به زندگی و اشتغال برسد انتظار داریم که زیر نظر استادی که در چند شرکت و سازمان دولتی/خصوصی کار دوم، سوم و چهارم دارد، پایان نامه تولید کند.
🔷سه یا چهار دهه قبل که متوسطِ سطح علمی جوامع بشری «کارشناسی» (لیسانس) بود، انتظارِ «پایان نامه» از آن معدود افرادی که به دوره کارشناسی ارشد می رفتند «معقول» بود؛ ولی امروزه که مثل برگ درخت دانشجوی دکترا ریخته است، «پایان نامه» باید محصول کار چندساله یک دانشجوی دکترا باشد و نه یک دانشجوی کارشناسی ارشد.
🔷 نهاد دانشگاه در ایران پادشاه لخت است ولی جای این سوال باقی است که چرا تغییر ساختارها اینقدر کند است؟
توئیتر
🌐t.iss.one/solseghalam
محمدرضا اسلامی
🔷مدتها بود که درگیر این سوال بودم که چرا وقتی کارِ پایان نامه فروشی به میدان انقلاب و آگهی روی دیوار رسیده، فقط دانشجو را متهم می کنیم و چرا فکر نمی کنیم که شاید اساسا ساختار ایراد دارد؟
در دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا (Cal Poly) متعجب شدم وقتی که فهمیدم دانشجوی ارشد دو گزینه برای انتخاب دارد: گزینه اول اینکه مدرکش مبتنی بر نگارش پایان نامه باشد؛ گزینه دوم اینکه بجای پایان نامه تعداد بیشتری واحد بگذراند و یک امتحان تحت عنوان Comprehensive Exam بدهد.
دانشجویی که گزینه دوم را انتخاب می کند، برای آن امتحان، در زمینه یک موضوع «یک تحقیق کلی» می کند. چیزی شبیه حل یک مسئله سازه ای که نیازمند صرف سه تا چهار هفته وقت است. آن مسئله را حل می کند و سپس به اساتید گزارش می دهد و آنها سؤالاتشان را می پرسند.
دانشگاههای صاحبنام متعددی را می توان در ایالات متحده نام برد که دوره کارشناسی ارشد در آنها چنین است. مثلا دانشگاه مینهسوتا، دانشگاه کلمسون و…
🔷این تعجب بیشتر شد وقتی که متوجه شدم در دانشگاه استنفورد (که یکی از برترین رتبه های سازه دنیا را داراست) برای دانشجوی کارشناسی ارشد حتی آن گزینه دوم را هم ندارد!
یعنی دانشجو برای گرفتن مدرک ارشد مهندسی سازه، «فقط» باید واحد بگذراند. چنانچه دانشجویی مایل (علاقمند) باشد که در دوره کارشناسی ارشد، ریسرچ (پژوهش) “هم” بکند یک درس شش واحدی هست به نام CEE299 که می تواند آن را گرفته و در قالب آن درس به یک دانشجوی دکترا یا یکی از اساتید کمکِ پژوهشی بدهد!
ولی بازهم پایان نامه لازم نیست.
(لینک دروس سازه استنفورد)
🔷 دکتر محمد فاضلی چند سال پیش بحثی را مطرح کرد تحت عنوان پادشاه لخت.
در قالب آن بحث ایشان به این موضوع پرداخت که ما در دانشگاه با پایان نامه هایی مواجه هستیم که هم دانشجو می داند ایراد دارد، هم استاد می داند و هم کمیته داوران. ولی هیچ کس چیزی نمی گوید. در قالب آن بحث، ایشان به این موضوع اشاره کرد که نهاد دانشگاه در ایران تبدیل شده به قصه پادشاه لخت.
همه می دانند که پایان نامه لباس ندارد ولی چیزی نمی گویند.
(لینک)
🔷دانشجوی کارشناسی ارشد که «عجله» دارد به اشتغال و به زندگی اش برسد را مجبور می کنیم که پایان نامه بنویسد و اساسا کار «پژوهش» که یک کار «کیفی» است را می دهیم به کسی که «عجله» و شتابزدگی دارد!
حاصلش می شود تقلب و کپی کاری.
چرا این سوال مطرح نمی شود که چه دلیلی دارد دانشجوی ارشد را مجبور به پایان نامه نویسی می کنیم؟ چرا کاری می کنیم که حاصلش بشود پادشاه لخت؟
چرا وقتی دانشگاههای با کیفیت دنیا به این نتیجه رسیده اند که «انتظار» نگارش پایان نامه از دانشجوی کارشناسی ارشد انتظاری «زیاده» یا بیهوده است، ما انتظار داریم آن دانشجوی دانشگاه خرم آباد، یا آزاد تهران غرب «پایان نامه منجر به مقاله (!)» بدهد و تقلب هم نکند؟ و پادشاه هم لخت نشود.
🔷 سیستم آموزش عالی غرب مبتنی بر این است که پیش از مسئله «آموزش» باید واقعیتهای انسانی یک دانشجو را لحاظ کرد. وقتی تو کسی را تهِ کوچه بن بست گیر بیندازی، نباید انتظار رفتار متعارف/با کیفیت از او داشته باشی.
چه معنی دارد که فلان استاد در دانشگاه تربیت مدرس پانزده دانشجوی کارشناسی ارشد داشته باشد(!) و قرار باشد بر نگارش پایان نامه همه آنها نظارت بکند(!) و همزمان رئیس سازمان نظام مهندسی هم باشد(!) ولی پروفسور Deierlein در دانشگاه استنفورد (با آنهمه امکانات) حداکثر چهار یا پنج دانشجوی دکترا داشته باشد؟!
🔷آقای پروفسور دیرلین در استنفورد تمام وقت هفته اش را «در دفتر کارش» در دانشگاه می گذراند و نه اینکه بیشتر وقت هفته را برود و در سازمان نظام مهندسی بنشیند، یا اینکه برود و معاون فنی شرکت مهاب قدس و فرآب بشود. او با وجود اینکه تمام هفته را در دفتر کارش حضور دارد ولی بیش از چهار/پنج دانشجوی دکترا را هدایت نمی کند. چرا و چگونه انتظار داریم استادی که معاون وزیر یا عضو شورای شهر هم هست ده رساله کارشناسی ارشد را هدایت کند؟
🔷 خلاصه بحث این است که ما از دانشجوی کارشناسی ارشد که «عجله» دارد به زندگی و اشتغال برسد انتظار داریم که زیر نظر استادی که در چند شرکت و سازمان دولتی/خصوصی کار دوم، سوم و چهارم دارد، پایان نامه تولید کند.
🔷سه یا چهار دهه قبل که متوسطِ سطح علمی جوامع بشری «کارشناسی» (لیسانس) بود، انتظارِ «پایان نامه» از آن معدود افرادی که به دوره کارشناسی ارشد می رفتند «معقول» بود؛ ولی امروزه که مثل برگ درخت دانشجوی دکترا ریخته است، «پایان نامه» باید محصول کار چندساله یک دانشجوی دکترا باشد و نه یک دانشجوی کارشناسی ارشد.
🔷 نهاد دانشگاه در ایران پادشاه لخت است ولی جای این سوال باقی است که چرا تغییر ساختارها اینقدر کند است؟
توئیتر
🌐t.iss.one/solseghalam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد دانشگاه تهران: «اساتید آمریکایی صبحها به کلاس میروند و شبها مقالاتشان را بعد از اینکه به خمره سر میزنند و بعد از مصرف مشروب نگارش میکنند!»
🔻🔻
@solseghalam
🔻🔻
@solseghalam
✍️اساتید آمریکایی مقالاتشان را بعد از مصرف مشروب نگارش می کنند
محمدرضا اسلامی
🔷 در ویدئویی که از فواد ایزدی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود🔻 او می گوید: «اساتید آمریکایی صبحها به کلاس میروند و شبها مقالاتشان را بعد از اینکه به خمره سر میزنند و بعد از مصرف مشروب نگارش میکنند!»
ضروری است که نگاهی کنیم به اینکه اساسا قیمت (هزینه تمام شده) «یک مقاله» در آمریکا چند است و روند تولید یک مقاله به چه شکل است؟ این باعث می شود تا ارزیابی دقیق تری از این سخنان زننده این استاد دانشگاه تهران داشته باشیم.
1️⃣- یک استاد دانشگاه در آمریکا برای اینکه بتواند پژوهش کند باید دانشجوی دکترا داشته باشد، ولی دانشجو داشتن مانند ایران نیست که وزارت علوم کنکور برگزار کند و دانشجو بدون دردسر مقابل در اتاق استاد سبز شود.
ابتدا استاد باید پروپوزال (طرح پژوهشی) بنویسد تا بتواند Grant (بودجه پژوهشی) بزرگی جذب کند. نوشتن یک پروپوزال قوی، گاه حدود سه تا شش ماه زمان می برد. سپس او باید پروپوزال را به بنیادهای علوم (مشابه NSF یا NIST) ارسال کند و در یک پروسه رقابتی بتواند در جایگاهی برتر از سایر اساتید قرارگیرد تا اینکه بودجه به او تعلق بگیرد.
2️⃣- «اگر» موفق شود بودجه جذب کند، تازه می تواند به این فکر کند که دانشجوی دکترا بگیرد. به این منظور باید فراخوان اعلام کند و با تعداد زیادی دانشجو مصاحبه علمی کند تا سرانجام از میان آنها یک نفر را انتخاب کند.
3️⃣- وقتی که دانشجوی دکترا انتخاب شد، باید نامه رسمی پذیرش با ذکر حقوق/دستمزد دانشجو صادر شود. یعنی آن استاد «رسما» زیر این بار است که باید حقوق ماهیانه دانشجو را طی مدت تحصیل پرداخت کند، بیمه او را بدهد، شهریه دانشجو به دانشگاه پرداخت شود و تازه همه این کارها برای رسیدن به «نقطه صفر» شروع پژوهش است. یعنی روزی که دانشجو بتواند کارش را آغاز کند.
4️⃣- سرانجام دانشجو می آید و در دفتر کارش مستقر می شود. استاد باید مطمئن شود که دانشجو در آن زمینه مشخص «به روز» است و آگاهی کامل را از تمام پژوهشهای «گذشته» دارد؛ تا بتواند «نوآوری» کند.
5️⃣- آن جناب استاد و آن دانشجو اگر حدود دو تا سه سال خوب کار کنند، محصول تلاش آنها به نقطه ای خواهد رسید که «پیش نویس» (درفت) یک مقاله تولید شود!
6️⃣- آن مقاله باید چندین بار میان استاد و دانشجو رفت و برگشت شود تا آماده Submit (ارسال) به یک ژورنال بین المللی شود.
7️⃣- سرانجام مقاله به یک ژورنال بین المللی ارسال می شود ولی دو اتفاق می افتد: یا اینکه بلافاصله «مردود» می شود یا اینکه داوران ژورنال انبوهی کامنت دشوار می دهند که دانشجو و استاد باید «ویرایش جدید مقاله» را تولید کنند.
8️⃣- ویرایش جدید مقاله تولید می شود و مجدد به ژورنال ارسال می شود. در ژورنالهای «سطح یک» بین المللی مجددا در این مرحله داوران کامنتهای جدید می دهند که باید اعمال و ویرایش نهایی مقاله تولید شود.
(این مفهوم peer review است. یعنی نهایت وسواس در ارزیابی مقاله)
9️⃣- همۀ این پروسه «به رنج» طی می شود. (اگر بگوییم به زجر اغراق نیست، ولی فعلا بگذار تا بگوییم به رنج).
🔟- سرانجام پس از ۲ تا ۳ سال تلاش مستقیم و صرف هزینه های مادی، استرس و وقت بسیار، «یک مقاله» چاپ می شود. در دانشگاهی مثل دانشگاه Purdue انتظار این است که استاد سالیانه حداقل سه مقاله در ژورنال بین المللی رتبه یک (و نه رتبه ۲ یا ۳) منتشر کند.
🔴همه این پروسه در یک صورت ممکن است: اینکه آن فرد (آن استاد) انسانی «پرداخته» و دارای زیستِ فردی توام با نهایت «نظم» باشد. یک تمرکز ذهنی تمام عیار.
حال فواد ایزدی نامی پیدا می شود و تقلیل می دهد همه این مسیر دشوار را به «مشروب خوردنهای شبانه».
🔴هزینه تمام شده تولید «یک مقاله» در ژورنال تراز یک (شامل هزینه های دانشجو، استاد، آزمایشگاه، بالاسری دانشگاه و...) در دانشگاههای رتبه برتر بین المللی (مشابه پرینستون، استنفورد، برکلی و ...) بین 100 تا 150 هزار دلار است.
مقاله چند برگ کاغذ است ولی اینقدر «هزینه» صرف شده تا در مرز دانش بحثی منتشر شود.
🔘مشکل فواد ایزدی چیست؟
ساده دیدن امور دنیا. آن ساده دیدن امور ناشی از سادگی ذهن است که قائل به پیچیدگی نیست و روند تولید یک مقاله را آنگونه تقلیل می دهد به مشروب خوردن شبانه.
دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس با صبغه دینی)، بحثی داشت در مفهوم تقوا.
ایشان می گفت: اگر تقوا را به مفهوم «خویشتن داری» معنی کنیم، بسیاری از «چهره های علمی دنیا» انسانهای باتقوایی هستند چرا که اساسا زندگی علمی نیازمند زیستِ توام با خویشتن داری فردی است.
بسیاری از پژوهشگرانی که در مرزهای دانش هستند، از دوران نوجوانی با آنگونه از زیستن در متن محدودیتهای فردی تربیت شده اند.
این نگاه محمود گلزاری را مقایسه کنید با آن نگاه فواد ایزدی.
🌐https://t.iss.one/solseghalam/2157
محمدرضا اسلامی
🔷 در ویدئویی که از فواد ایزدی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود🔻 او می گوید: «اساتید آمریکایی صبحها به کلاس میروند و شبها مقالاتشان را بعد از اینکه به خمره سر میزنند و بعد از مصرف مشروب نگارش میکنند!»
ضروری است که نگاهی کنیم به اینکه اساسا قیمت (هزینه تمام شده) «یک مقاله» در آمریکا چند است و روند تولید یک مقاله به چه شکل است؟ این باعث می شود تا ارزیابی دقیق تری از این سخنان زننده این استاد دانشگاه تهران داشته باشیم.
1️⃣- یک استاد دانشگاه در آمریکا برای اینکه بتواند پژوهش کند باید دانشجوی دکترا داشته باشد، ولی دانشجو داشتن مانند ایران نیست که وزارت علوم کنکور برگزار کند و دانشجو بدون دردسر مقابل در اتاق استاد سبز شود.
ابتدا استاد باید پروپوزال (طرح پژوهشی) بنویسد تا بتواند Grant (بودجه پژوهشی) بزرگی جذب کند. نوشتن یک پروپوزال قوی، گاه حدود سه تا شش ماه زمان می برد. سپس او باید پروپوزال را به بنیادهای علوم (مشابه NSF یا NIST) ارسال کند و در یک پروسه رقابتی بتواند در جایگاهی برتر از سایر اساتید قرارگیرد تا اینکه بودجه به او تعلق بگیرد.
2️⃣- «اگر» موفق شود بودجه جذب کند، تازه می تواند به این فکر کند که دانشجوی دکترا بگیرد. به این منظور باید فراخوان اعلام کند و با تعداد زیادی دانشجو مصاحبه علمی کند تا سرانجام از میان آنها یک نفر را انتخاب کند.
3️⃣- وقتی که دانشجوی دکترا انتخاب شد، باید نامه رسمی پذیرش با ذکر حقوق/دستمزد دانشجو صادر شود. یعنی آن استاد «رسما» زیر این بار است که باید حقوق ماهیانه دانشجو را طی مدت تحصیل پرداخت کند، بیمه او را بدهد، شهریه دانشجو به دانشگاه پرداخت شود و تازه همه این کارها برای رسیدن به «نقطه صفر» شروع پژوهش است. یعنی روزی که دانشجو بتواند کارش را آغاز کند.
4️⃣- سرانجام دانشجو می آید و در دفتر کارش مستقر می شود. استاد باید مطمئن شود که دانشجو در آن زمینه مشخص «به روز» است و آگاهی کامل را از تمام پژوهشهای «گذشته» دارد؛ تا بتواند «نوآوری» کند.
5️⃣- آن جناب استاد و آن دانشجو اگر حدود دو تا سه سال خوب کار کنند، محصول تلاش آنها به نقطه ای خواهد رسید که «پیش نویس» (درفت) یک مقاله تولید شود!
6️⃣- آن مقاله باید چندین بار میان استاد و دانشجو رفت و برگشت شود تا آماده Submit (ارسال) به یک ژورنال بین المللی شود.
7️⃣- سرانجام مقاله به یک ژورنال بین المللی ارسال می شود ولی دو اتفاق می افتد: یا اینکه بلافاصله «مردود» می شود یا اینکه داوران ژورنال انبوهی کامنت دشوار می دهند که دانشجو و استاد باید «ویرایش جدید مقاله» را تولید کنند.
8️⃣- ویرایش جدید مقاله تولید می شود و مجدد به ژورنال ارسال می شود. در ژورنالهای «سطح یک» بین المللی مجددا در این مرحله داوران کامنتهای جدید می دهند که باید اعمال و ویرایش نهایی مقاله تولید شود.
(این مفهوم peer review است. یعنی نهایت وسواس در ارزیابی مقاله)
9️⃣- همۀ این پروسه «به رنج» طی می شود. (اگر بگوییم به زجر اغراق نیست، ولی فعلا بگذار تا بگوییم به رنج).
🔟- سرانجام پس از ۲ تا ۳ سال تلاش مستقیم و صرف هزینه های مادی، استرس و وقت بسیار، «یک مقاله» چاپ می شود. در دانشگاهی مثل دانشگاه Purdue انتظار این است که استاد سالیانه حداقل سه مقاله در ژورنال بین المللی رتبه یک (و نه رتبه ۲ یا ۳) منتشر کند.
🔴همه این پروسه در یک صورت ممکن است: اینکه آن فرد (آن استاد) انسانی «پرداخته» و دارای زیستِ فردی توام با نهایت «نظم» باشد. یک تمرکز ذهنی تمام عیار.
حال فواد ایزدی نامی پیدا می شود و تقلیل می دهد همه این مسیر دشوار را به «مشروب خوردنهای شبانه».
🔴هزینه تمام شده تولید «یک مقاله» در ژورنال تراز یک (شامل هزینه های دانشجو، استاد، آزمایشگاه، بالاسری دانشگاه و...) در دانشگاههای رتبه برتر بین المللی (مشابه پرینستون، استنفورد، برکلی و ...) بین 100 تا 150 هزار دلار است.
مقاله چند برگ کاغذ است ولی اینقدر «هزینه» صرف شده تا در مرز دانش بحثی منتشر شود.
🔘مشکل فواد ایزدی چیست؟
ساده دیدن امور دنیا. آن ساده دیدن امور ناشی از سادگی ذهن است که قائل به پیچیدگی نیست و روند تولید یک مقاله را آنگونه تقلیل می دهد به مشروب خوردن شبانه.
دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس با صبغه دینی)، بحثی داشت در مفهوم تقوا.
ایشان می گفت: اگر تقوا را به مفهوم «خویشتن داری» معنی کنیم، بسیاری از «چهره های علمی دنیا» انسانهای باتقوایی هستند چرا که اساسا زندگی علمی نیازمند زیستِ توام با خویشتن داری فردی است.
بسیاری از پژوهشگرانی که در مرزهای دانش هستند، از دوران نوجوانی با آنگونه از زیستن در متن محدودیتهای فردی تربیت شده اند.
این نگاه محمود گلزاری را مقایسه کنید با آن نگاه فواد ایزدی.
🌐https://t.iss.one/solseghalam/2157
Telegram
ارزیابی شتابزده
استاد دانشگاه تهران: «اساتید آمریکایی صبحها به کلاس میروند و شبها مقالاتشان را بعد از اینکه به خمره سر میزنند و بعد از مصرف مشروب نگارش میکنند!»
🔻🔻
@solseghalam
🔻🔻
@solseghalam
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بحثی درباره طراحی مخازن تحت فشار🔺
طرح این بحث به دلیل اهمیت درک دانشجویان از مفهوم انتقال تنش، مهم و ضروری است.
یعنی عملا بحث «مخازن تحت فشار» یک مثال کاربردی برای درک مفهوم انتقال تنش است و این بحث به هیچ وجه نباید از سیلابس درس مقاومت مصالح حذف شود.
در ادامه ی این بحث، ویدئوی سخنرانی یکی از میهمانان از صنعت بارگذاری خواهد شد که از این مفهوم Triaxial stress در طراحی جوشهای شکل پذیر سازه فولادی استفاده می کند.
#مقاومت_مصالح
@solseghalam
طرح این بحث به دلیل اهمیت درک دانشجویان از مفهوم انتقال تنش، مهم و ضروری است.
یعنی عملا بحث «مخازن تحت فشار» یک مثال کاربردی برای درک مفهوم انتقال تنش است و این بحث به هیچ وجه نباید از سیلابس درس مقاومت مصالح حذف شود.
در ادامه ی این بحث، ویدئوی سخنرانی یکی از میهمانان از صنعت بارگذاری خواهد شد که از این مفهوم Triaxial stress در طراحی جوشهای شکل پذیر سازه فولادی استفاده می کند.
#مقاومت_مصالح
@solseghalam
✍️ترمی که گذشت (گزارش شماره ۵)
این ترم هم سرانجام به پایان رسید و به روال سالهای گذشته گزارشی از کلیات آنچه که گذشت ذکر می شود.
برنامه این ترم تدریس دو کلاس مقاومت مصالح و یک کلاس مهندسی زلزله بود.
🔵۱- یکی از کلاسهای مقاومت مصالح ۱۱۱ نفره بود و دیگری ۶۰ نفره. دو کلاس بسیار شلوغ. ولی کلاس مهندسی زلزله (ارشد) فقط ۱۱ نفره.(دو سایز کاملا متفاوت کلاس)
این اولین تجربه کار در یک کلاس بیش از صدنفره بود.
✔️چالش چیست؟
حفظ کردن اسامی دانشجویان تا حدود هفته چهارم/پنجم ترم، یک ضرورت است. تا حد امکان باید تک تک اسامی را حفظ شد و برای درگیر کردن بچه ها در طول مدت بحث، باید مرتب «به نام» از دانشجویان خواست که به سوالات و گفتگوها جواب بدهند. چنین چیزی در یک کلاس سی-چهل نفره ممکن است ولی کلاس صد نفره؟
همیشه محتمل است عده ای از جریانِ بحث جا مانده باشند و باید برای این فکری کرد.
🔵۲- مسئله پوشش دختران در کلاس (و اساسا در دانشگاههایی که پژوهش محور نیستند) هنوز برایم سوال است. این نحوه پوشش رسما ظلم به دانشجوی پسر است. نوعی بیرحمی در این نحوه حضور در کلاس وجود دارد که محل این ظلم، دانشجوی پسر است.
اگر در کشورهای خاورمیانه دختر و زن مورد ظلم واقع می شود و با بیرحمی به او چیزهایی تحمیل می شود که «ظلم» به زیست دختر است، در این سمت عالم هم ظلم به پسر غیرقابل انکار است.
زمانی که در دفتر مهندسین مشاور در سانفرانسیسکو کار می کردم، یک روز یکی از خانمهای مهندس تاپ پوشیده بود و به سر کار آمده بود. حدودا دو ساعت نگذشته بود که اچ آر HR (اداره منابع انسانی شرکت) او را صدا زدند. رفت HR، برگشت و ناراحت بود. گفت: اچ آر الان مرا صدا زد و گفت این پوشش امروز شما باعث نا-راحت شدنِ مهندسین همکارتان می شود و به فضایِ کار آسیب می زند. لطفا بروید خانه و لباستان را عوض کنید. و لطفا منبعد زمان حضور در شرکت لباسی داشته باشید که سر شانه هایتان پیدا نباشد. و رفت خانه.
یک پست فیس بوکی هم در این باره نوشت که خشمش را خالی کند.
ولی در دانشگاه چنین نیست. حد و مرزی تعریف نشده و واقعا احساس گیجی می کنم از این عدم تعادل و نمی فهمم چرا سیستمهای انسانی در این زمینه به یک «تعادل» نمیرسند. نه به وضعیت کشورهای منطقه خاورمیانه که (توسط عرف یا توسط حاکمیت) به بهانه دین آنگونه تاکید زیاده از حد بر بحث پوشش می شود و نه به این سمت از عالم.
سرجمع گمان می کنم باید لااقل قانون نانوشته ای در جهت حمایت از دانشجوی پسر لحاظ شود. چگونه در محیط شرکت HR نگران راندمان کار در شرکت است ولی در دانشگاه امکان تعریف یک حریمِ کلی نیست؟
نمیدانم.
🔵۳- درباره درس مقاومت مصالح دیگر به این باور قطعی رسیده ام که این درس باید «در ۲ ترم» تدریس شود. این یک درس پایه ای بسیار مهم است و اصلا نمی توانیم انتظار داشته باشیم «درک عمیق مفاهیم» در طول یک ترم اتفاق بیفتد.
دانشجوی مهندسی (مکانیک، هوا فضا، عمران یا متالورژی و…) باید درک روشنی از مفهوم تنش و کرنش داشته باشد. باید بتواند از فرمولهای انتقال تنش در بارگذاریهای سه بعدی (Combined loading) استفاده کند. مکانیزم خرابی مصالح (Failure mechanism) را عمیق بفهمد. محال است که اینها در طول یک ترم رخ دهد.
🔵۴- بجز آزمون پایان ترم، ۹ آزمون هفتگی (Quiz) گرفته شد. همان هفته اول یک مثال برای بچه ها می زنم که توجه همه جلب می شود. می گویم:
“...هشت سال پیش برای یک «مصاحبه کاری» به دفتر مهندسین مشاور فلان شرکت [اسم محفوظ] در منهتن نیویورک دعوت شدم. میدانم که برخی از شما در آینده برای این شرکت اپلای خواهید کرد! جالب است بدانید که قبل از مصاحبه شفاهی، چند برگه امتحان کتبی به من دادند که عموما سوالات پایه استاتیک و مقاومت مصالح بود! متعجب شدم و بعد از مصاحبه در هنگام ناهار (در یک فضای رفاقتی) به مدیرعامل شرکت گفتم مرد حسابی! شما در این شرکت برج پنجاه شصت طبقه طراحی می کنید، آنوقت از کسی که دکترای سازه دارد و دوره پسادکترا طی کرده «آزمون کتبی استاتیک» میگیرد؟
گفت بله حتما! ما میخواهیم مطمین شویم که کسیکه وارد شرکت ما می شود «کاربرِ کامپیوتر» نیست بلکه توان محاسبه دستی مسایلِ پایه مهندسی را دارد…”
می گویم بگذارید همین جلسه با هم همدل و همفکر شویم که چرا ۹ آزمون هفتگی داریم: حتی اگر به اوجِ مهارت استفاده از نرم افزارهای اِلمان محدود برسید، بازهم باید بتوانید با محاسبات دستی یک خرپا را حل کنید، نیروهای داخلی در یک جرثقیل را محاسبه کنید، و تنش موجود داخل یک پیچ که در سقفِ منزل پدربزرگتان وجود دارد را به دست بیاورید! لذا اگر سختگیری می شود بدانید از سر مرض نیست.
🔵۵- درباره کلاس مهندسی زلزله قبلا در اینجا+ ، اینجا+ و اینجا+ صحبت شده بود.
سرانجام تابستان رسید و پایان این سال تحصیلی. و مجالی برای دور شدن از این فضا.
تا چه بازی رخ نماید…
- - -
📌لینک گزارش قبل
این ترم هم سرانجام به پایان رسید و به روال سالهای گذشته گزارشی از کلیات آنچه که گذشت ذکر می شود.
برنامه این ترم تدریس دو کلاس مقاومت مصالح و یک کلاس مهندسی زلزله بود.
🔵۱- یکی از کلاسهای مقاومت مصالح ۱۱۱ نفره بود و دیگری ۶۰ نفره. دو کلاس بسیار شلوغ. ولی کلاس مهندسی زلزله (ارشد) فقط ۱۱ نفره.(دو سایز کاملا متفاوت کلاس)
این اولین تجربه کار در یک کلاس بیش از صدنفره بود.
✔️چالش چیست؟
حفظ کردن اسامی دانشجویان تا حدود هفته چهارم/پنجم ترم، یک ضرورت است. تا حد امکان باید تک تک اسامی را حفظ شد و برای درگیر کردن بچه ها در طول مدت بحث، باید مرتب «به نام» از دانشجویان خواست که به سوالات و گفتگوها جواب بدهند. چنین چیزی در یک کلاس سی-چهل نفره ممکن است ولی کلاس صد نفره؟
همیشه محتمل است عده ای از جریانِ بحث جا مانده باشند و باید برای این فکری کرد.
🔵۲- مسئله پوشش دختران در کلاس (و اساسا در دانشگاههایی که پژوهش محور نیستند) هنوز برایم سوال است. این نحوه پوشش رسما ظلم به دانشجوی پسر است. نوعی بیرحمی در این نحوه حضور در کلاس وجود دارد که محل این ظلم، دانشجوی پسر است.
اگر در کشورهای خاورمیانه دختر و زن مورد ظلم واقع می شود و با بیرحمی به او چیزهایی تحمیل می شود که «ظلم» به زیست دختر است، در این سمت عالم هم ظلم به پسر غیرقابل انکار است.
زمانی که در دفتر مهندسین مشاور در سانفرانسیسکو کار می کردم، یک روز یکی از خانمهای مهندس تاپ پوشیده بود و به سر کار آمده بود. حدودا دو ساعت نگذشته بود که اچ آر HR (اداره منابع انسانی شرکت) او را صدا زدند. رفت HR، برگشت و ناراحت بود. گفت: اچ آر الان مرا صدا زد و گفت این پوشش امروز شما باعث نا-راحت شدنِ مهندسین همکارتان می شود و به فضایِ کار آسیب می زند. لطفا بروید خانه و لباستان را عوض کنید. و لطفا منبعد زمان حضور در شرکت لباسی داشته باشید که سر شانه هایتان پیدا نباشد. و رفت خانه.
یک پست فیس بوکی هم در این باره نوشت که خشمش را خالی کند.
ولی در دانشگاه چنین نیست. حد و مرزی تعریف نشده و واقعا احساس گیجی می کنم از این عدم تعادل و نمی فهمم چرا سیستمهای انسانی در این زمینه به یک «تعادل» نمیرسند. نه به وضعیت کشورهای منطقه خاورمیانه که (توسط عرف یا توسط حاکمیت) به بهانه دین آنگونه تاکید زیاده از حد بر بحث پوشش می شود و نه به این سمت از عالم.
سرجمع گمان می کنم باید لااقل قانون نانوشته ای در جهت حمایت از دانشجوی پسر لحاظ شود. چگونه در محیط شرکت HR نگران راندمان کار در شرکت است ولی در دانشگاه امکان تعریف یک حریمِ کلی نیست؟
نمیدانم.
🔵۳- درباره درس مقاومت مصالح دیگر به این باور قطعی رسیده ام که این درس باید «در ۲ ترم» تدریس شود. این یک درس پایه ای بسیار مهم است و اصلا نمی توانیم انتظار داشته باشیم «درک عمیق مفاهیم» در طول یک ترم اتفاق بیفتد.
دانشجوی مهندسی (مکانیک، هوا فضا، عمران یا متالورژی و…) باید درک روشنی از مفهوم تنش و کرنش داشته باشد. باید بتواند از فرمولهای انتقال تنش در بارگذاریهای سه بعدی (Combined loading) استفاده کند. مکانیزم خرابی مصالح (Failure mechanism) را عمیق بفهمد. محال است که اینها در طول یک ترم رخ دهد.
🔵۴- بجز آزمون پایان ترم، ۹ آزمون هفتگی (Quiz) گرفته شد. همان هفته اول یک مثال برای بچه ها می زنم که توجه همه جلب می شود. می گویم:
“...هشت سال پیش برای یک «مصاحبه کاری» به دفتر مهندسین مشاور فلان شرکت [اسم محفوظ] در منهتن نیویورک دعوت شدم. میدانم که برخی از شما در آینده برای این شرکت اپلای خواهید کرد! جالب است بدانید که قبل از مصاحبه شفاهی، چند برگه امتحان کتبی به من دادند که عموما سوالات پایه استاتیک و مقاومت مصالح بود! متعجب شدم و بعد از مصاحبه در هنگام ناهار (در یک فضای رفاقتی) به مدیرعامل شرکت گفتم مرد حسابی! شما در این شرکت برج پنجاه شصت طبقه طراحی می کنید، آنوقت از کسی که دکترای سازه دارد و دوره پسادکترا طی کرده «آزمون کتبی استاتیک» میگیرد؟
گفت بله حتما! ما میخواهیم مطمین شویم که کسیکه وارد شرکت ما می شود «کاربرِ کامپیوتر» نیست بلکه توان محاسبه دستی مسایلِ پایه مهندسی را دارد…”
می گویم بگذارید همین جلسه با هم همدل و همفکر شویم که چرا ۹ آزمون هفتگی داریم: حتی اگر به اوجِ مهارت استفاده از نرم افزارهای اِلمان محدود برسید، بازهم باید بتوانید با محاسبات دستی یک خرپا را حل کنید، نیروهای داخلی در یک جرثقیل را محاسبه کنید، و تنش موجود داخل یک پیچ که در سقفِ منزل پدربزرگتان وجود دارد را به دست بیاورید! لذا اگر سختگیری می شود بدانید از سر مرض نیست.
🔵۵- درباره کلاس مهندسی زلزله قبلا در اینجا+ ، اینجا+ و اینجا+ صحبت شده بود.
سرانجام تابستان رسید و پایان این سال تحصیلی. و مجالی برای دور شدن از این فضا.
تا چه بازی رخ نماید…
- - -
📌لینک گزارش قبل
Telegram
ارزیابی شتابزده
بحثی درباره طراحی مخازن تحت فشار🔺
طرح این بحث به دلیل اهمیت درک دانشجویان از مفهوم انتقال تنش، مهم و ضروری است.
یعنی عملا بحث «مخازن تحت فشار» یک مثال کاربردی برای درک مفهوم انتقال تنش است و این بحث به هیچ وجه نباید از سیلابس درس مقاومت مصالح حذف شود.…
طرح این بحث به دلیل اهمیت درک دانشجویان از مفهوم انتقال تنش، مهم و ضروری است.
یعنی عملا بحث «مخازن تحت فشار» یک مثال کاربردی برای درک مفهوم انتقال تنش است و این بحث به هیچ وجه نباید از سیلابس درس مقاومت مصالح حذف شود.…
ارزیابی شتابزده
https://www.instagram.com/tv/CWquwB9lIah/?utm_medium=copy_link در این لایو اینستاگرام، ضمن تشکر از توجه جناب دکتر خلوتی به این بحث مهم، به این موارد به اجمال اشاره کردم: 1️⃣ هزینه ضرر و زیان (مستقیم و غیر مستقیم) #سالیانه آتش در آمریکا در برخی سالها به حدود…
✍️ پروژه انبوه سازی چوبی
محمدرضا اسلامی
چند نوبت درباره سازه های چوبی صحبت شد. یک نمونه انبوه سازی چوبی را در لینک زیر با هم ببینیم🔻 (ده اسلاید).
https://www.instagram.com/p/Ct8b7DvOKiR/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
اخیرا در بحث «تغییرات اقلیمی» و گرمایش جهانی این بحث میان پژوهشگران مطرح است که برای ساخت «یک متر مربع» مسکن (یا یک بنا) چقدر کربن به محیط زیست وارد می کنیم؟
یک خانه با سازه فولادی را در اتوبان صدر تهران در نظر بگیرید. فرض کنیم متر مربعی ۸۰ کیلوگرم فولاد مصرف می کنیم (این عدد در توکیو ژاپن حداقل ۲۰۰ کیلوگرم است).
بحث در اینجاست که برای تولید «یک کیلوگرم فولاد» حرارت/انرژی زیادی لازم است.
در این پروسه چقدر کربن تولید می شود؟
در روند تولید یک کیلوگرم فولاد «بیش از یک کیلوگرم CO2» وارد محیط زیست میشود!
در اصطلاح carbon footprint فولاد و آسیبی که به محیط زیست میزند حیرت آور است. (نمونه لینک در اینجا و اینجا)
و این یعنی «مشارکتِ تولید مسکن فولادی» در گرمایش جهانی.
🔷به همین شکل برای ساخت یک خانه با سازه بتنی به «سیمان» نیاز است. در پروسه تولید سیمان نیز به «حرارت بسیار بالا» نیاز است (بیش از ۱۲۰۰ درجه سانتیگراد حرارت).
برای «یک متر مربع» خانه بتنی، چقدر کربن وارد محیط زیست می کنیم؟
و ساخت و ساز بتنی چقدر در گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی موثر بوده است؟
پژوهشها نشان می دهد که سالیانه ۳.۵ میلیارد تن سیمان در دنیا تولید می شود و متاسفانه در جریان این پروسه، سالیانه ۲.۸ میلیارد تن دی اکسید کربن CO2 وارد محیط زیست می شود.
حیرت آور است.
(لینک)
🔷 بازگردیم به بحث سازه چوبی.
پژوهشگران نشان می دهند که سازه چوبی هیچ یک از مضرات مذکور را ندارد. چون که چوب در طبیعت «موجود» است و برای استفاده از آن در ساخت و ساز، فقط انرژی محدودی در پروسه «برشکاری و آماده سازی» مصرف می شود. این انرژی ناچیز اساسا قابل مقایسه با انرژی/حرارتِ بالای مورد نیاز برای تولید فولاد و بتن نیست.
مضافا اینکه سازه چوبی بعد از فرسوده شدن به راحتی قابل بازیافت/بازگشت به طبیعت است.
نکته دیگر اینکه چوب خودش در روند تولید (و رشد درخت) کربن از طبیعت جذب کرده!
🔷علاوه بر همه موارد مذکور، «وزن تمام شده» ی یک طبقه ساختمان با سازه چوبی کمتر از ابنیه با سازه بتنی و فولادی است. در زمان زلزله، هرچقدر که وزن طبقه کمتر باشد، نیروی جانبی زلزله که به بنا وارد می شود کمتر خواهد بود.
(چون بنا به قانون دوم نیوتن نیرو متناسب است با وزن F=ma)
🔷با همه این اوصاف، «اگر» در کشوری دسترسی به چوب وجود داشته باشد، «باید» سازه چوبی را برای ساخت انتخاب کرد و نه سازه های فولادی یا بتنی را .
این اتفاق هم اکنون در ژاپن و آمریکا در حال رخ دادن است و مهندسین مشاور برای سازه چوبی رجحان قائل می شوند.
ده اسلاید زیر نمونه یک پروژه انبوه سازی در کالیفرنیا را نشان می دهد.
نکته آخر در این بحث اینکه (به دلیل وزن قطعات) نیاز به منابع انسانی (نیروی کارگر) و حتی «ماشین آلاتِ نصب» در روند ساخت سازه چوبی کمتر از فولادی و بتنی است.
🔴سوال اینجاست که آیا واردات چوب در کشور ما به صرفه تر از سوزاندن گاز و منابع فسیلی برای تولید فولاد و سیمان نیست؟
آیا با این روند تغییرات جهانی، نباید ما هم استفاده از سازه چوبی را در شهرک سازی ها مد نظر قرار دهیم؟
https://www.instagram.com/p/Ct8b7DvOKiR/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
محمدرضا اسلامی
چند نوبت درباره سازه های چوبی صحبت شد. یک نمونه انبوه سازی چوبی را در لینک زیر با هم ببینیم🔻 (ده اسلاید).
https://www.instagram.com/p/Ct8b7DvOKiR/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
اخیرا در بحث «تغییرات اقلیمی» و گرمایش جهانی این بحث میان پژوهشگران مطرح است که برای ساخت «یک متر مربع» مسکن (یا یک بنا) چقدر کربن به محیط زیست وارد می کنیم؟
یک خانه با سازه فولادی را در اتوبان صدر تهران در نظر بگیرید. فرض کنیم متر مربعی ۸۰ کیلوگرم فولاد مصرف می کنیم (این عدد در توکیو ژاپن حداقل ۲۰۰ کیلوگرم است).
بحث در اینجاست که برای تولید «یک کیلوگرم فولاد» حرارت/انرژی زیادی لازم است.
در این پروسه چقدر کربن تولید می شود؟
در روند تولید یک کیلوگرم فولاد «بیش از یک کیلوگرم CO2» وارد محیط زیست میشود!
در اصطلاح carbon footprint فولاد و آسیبی که به محیط زیست میزند حیرت آور است. (نمونه لینک در اینجا و اینجا)
و این یعنی «مشارکتِ تولید مسکن فولادی» در گرمایش جهانی.
🔷به همین شکل برای ساخت یک خانه با سازه بتنی به «سیمان» نیاز است. در پروسه تولید سیمان نیز به «حرارت بسیار بالا» نیاز است (بیش از ۱۲۰۰ درجه سانتیگراد حرارت).
برای «یک متر مربع» خانه بتنی، چقدر کربن وارد محیط زیست می کنیم؟
و ساخت و ساز بتنی چقدر در گرمایش جهانی و تغییرات اقلیمی موثر بوده است؟
پژوهشها نشان می دهد که سالیانه ۳.۵ میلیارد تن سیمان در دنیا تولید می شود و متاسفانه در جریان این پروسه، سالیانه ۲.۸ میلیارد تن دی اکسید کربن CO2 وارد محیط زیست می شود.
حیرت آور است.
(لینک)
🔷 بازگردیم به بحث سازه چوبی.
پژوهشگران نشان می دهند که سازه چوبی هیچ یک از مضرات مذکور را ندارد. چون که چوب در طبیعت «موجود» است و برای استفاده از آن در ساخت و ساز، فقط انرژی محدودی در پروسه «برشکاری و آماده سازی» مصرف می شود. این انرژی ناچیز اساسا قابل مقایسه با انرژی/حرارتِ بالای مورد نیاز برای تولید فولاد و بتن نیست.
مضافا اینکه سازه چوبی بعد از فرسوده شدن به راحتی قابل بازیافت/بازگشت به طبیعت است.
نکته دیگر اینکه چوب خودش در روند تولید (و رشد درخت) کربن از طبیعت جذب کرده!
🔷علاوه بر همه موارد مذکور، «وزن تمام شده» ی یک طبقه ساختمان با سازه چوبی کمتر از ابنیه با سازه بتنی و فولادی است. در زمان زلزله، هرچقدر که وزن طبقه کمتر باشد، نیروی جانبی زلزله که به بنا وارد می شود کمتر خواهد بود.
(چون بنا به قانون دوم نیوتن نیرو متناسب است با وزن F=ma)
🔷با همه این اوصاف، «اگر» در کشوری دسترسی به چوب وجود داشته باشد، «باید» سازه چوبی را برای ساخت انتخاب کرد و نه سازه های فولادی یا بتنی را .
این اتفاق هم اکنون در ژاپن و آمریکا در حال رخ دادن است و مهندسین مشاور برای سازه چوبی رجحان قائل می شوند.
ده اسلاید زیر نمونه یک پروژه انبوه سازی در کالیفرنیا را نشان می دهد.
نکته آخر در این بحث اینکه (به دلیل وزن قطعات) نیاز به منابع انسانی (نیروی کارگر) و حتی «ماشین آلاتِ نصب» در روند ساخت سازه چوبی کمتر از فولادی و بتنی است.
🔴سوال اینجاست که آیا واردات چوب در کشور ما به صرفه تر از سوزاندن گاز و منابع فسیلی برای تولید فولاد و سیمان نیست؟
آیا با این روند تغییرات جهانی، نباید ما هم استفاده از سازه چوبی را در شهرک سازی ها مد نظر قرار دهیم؟
https://www.instagram.com/p/Ct8b7DvOKiR/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
8 Billion Trees: Carbon Offset Projects & Ecological Footprint Calculators
Carbon Footprint of Steel Per kg & lb (Calculator & Full List of Steel Items)
Carbon Footprint of Steel: How To Measure Carbon Footprint of Steel Per Kg, Carbon Footprint of Stainless Steel and Steel Making Emissions.