https://www.qavaslar.ir/images/khaterat/valfajr8-s.osanlou.jpg
🇮🇷 #آشنایی_با #شهدا #سرداران #رزمندگان #غواصان #استان_زنجان
💠 #خاطره_ای کوتاه و زیبا از سردار غواص #غلامرضا_جعفری فرمانده دلاور گروهان #غواصان_خط_شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
در #عملیات_والفجر_هشت ( بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #اروند_رود ، #فاو عراق )
🔵 #دشمن_سرسخت
🌷 در #عملیات_والفجر_هشت ما رفتیم آن طرف آب طرف آب اروند.در دست من هم یک بی سیم و یک چراغ قوه بود...آقای #رضا_مرادی ، آقای #عباس_لشگری و چندی دیگر از کنار آب رفتیم که ببینیم با یگان جناح سمت چپمان الحاق صورت گرفته یا نه ...ما از یک جایی رفتیم و دور زدیم به سمت بالا.
🌷می خواهم بدانید این طور نبود که با یک الله اکبر کشیدن 20 هزار نفر از دشمن دستشان را بالا ببرند بلکه تا آخرین لحظه می ایستادند.ما از یک جایی رفتیم منور هم زده بودند و درگیری شدیدی هم بود من دیدم
🌷یک #عراقی با هیکل درشت تنومند با سر و صورت خونی افتاده رو به سمت بالا اما چشمانش باز بود و چهار چشمی خوابیده رو به بالا کنارش هم مقداری خون بود ما رد شدیم دست من یک چراغ قوه بود یک لحظه احساس کردم این ممکن است زنده باشد.بلافاصله به اتفاق آقای مرادی به بچه ها گفتم برگردیم و برگشتیم و من بالای آن جنازه عراقی ایستادم و چراغ قوه را از بالا روشن کردم و نور را انداختم روی صورت او و همینطوری از بالا آوردم پایین.
🌷همینطور که چراغ قوه را آوردم پایین دیدیم که چشمها و پلکهایش تکان می خورد و زنده است...آقای مرادی یک خشاب پر ،توی شکمش خالی کردند ؛با پایم زدم تا ببینم عکس العملی دارد یا نه ،وقتی به پهلو چرخید دیدیم یک کلاش دو خشابه چشبیده بهم پشتش گذاشته و خوابیده روی کلاش ودر عین حال رو به آسمان خوابیده و چشمهایش را چهار چشمی باز گذاشته تا به اوضاع و اطرافش کاملاً مسلط باشد تا ببیند کی آمد و کی رفت که بعد یک تحرک انجام دهد(همین عمل را در عملیات مرصاد یک دختر از سازمان منافقین انجام داده بود و یک ستون از نیروهای مارا به رگبار بسته بود که بعداً گرفته بودنش ) و بعد ما رفتیم و دیدیم که الحاق صورت گرفته است و مجدداً از همان مسیر بازگشتیم و دیدیم که آن عراقی آنجا نیست یک خشاب پر توی شکمش خالی شده بود ولی در آنجا نبود من با چراغ قوه رد خون را گرفتم و بچه ها به دنبال من آمدند و دیدیم که به حالت زخمی خود را کشیده به یک سنگر و یک آرپی جی بداشته و یک موشک را گذاشته روی آر پی جی و به سمت ما نشانه گرفته و افتاده بود که می خواسته با همان زخمی مارا از پشت با آرپ جی بزند و در همان جا مرده بود این ها اینطوری می جنگیدند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🇮🇷 #آشنایی_با #شهدا #سرداران #رزمندگان #غواصان #استان_زنجان
💠 #خاطره_ای کوتاه و زیبا از سردار غواص #غلامرضا_جعفری فرمانده دلاور گروهان #غواصان_خط_شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
در #عملیات_والفجر_هشت ( بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #اروند_رود ، #فاو عراق )
🔵 #دشمن_سرسخت
🌷 در #عملیات_والفجر_هشت ما رفتیم آن طرف آب طرف آب اروند.در دست من هم یک بی سیم و یک چراغ قوه بود...آقای #رضا_مرادی ، آقای #عباس_لشگری و چندی دیگر از کنار آب رفتیم که ببینیم با یگان جناح سمت چپمان الحاق صورت گرفته یا نه ...ما از یک جایی رفتیم و دور زدیم به سمت بالا.
🌷می خواهم بدانید این طور نبود که با یک الله اکبر کشیدن 20 هزار نفر از دشمن دستشان را بالا ببرند بلکه تا آخرین لحظه می ایستادند.ما از یک جایی رفتیم منور هم زده بودند و درگیری شدیدی هم بود من دیدم
🌷یک #عراقی با هیکل درشت تنومند با سر و صورت خونی افتاده رو به سمت بالا اما چشمانش باز بود و چهار چشمی خوابیده رو به بالا کنارش هم مقداری خون بود ما رد شدیم دست من یک چراغ قوه بود یک لحظه احساس کردم این ممکن است زنده باشد.بلافاصله به اتفاق آقای مرادی به بچه ها گفتم برگردیم و برگشتیم و من بالای آن جنازه عراقی ایستادم و چراغ قوه را از بالا روشن کردم و نور را انداختم روی صورت او و همینطوری از بالا آوردم پایین.
🌷همینطور که چراغ قوه را آوردم پایین دیدیم که چشمها و پلکهایش تکان می خورد و زنده است...آقای مرادی یک خشاب پر ،توی شکمش خالی کردند ؛با پایم زدم تا ببینم عکس العملی دارد یا نه ،وقتی به پهلو چرخید دیدیم یک کلاش دو خشابه چشبیده بهم پشتش گذاشته و خوابیده روی کلاش ودر عین حال رو به آسمان خوابیده و چشمهایش را چهار چشمی باز گذاشته تا به اوضاع و اطرافش کاملاً مسلط باشد تا ببیند کی آمد و کی رفت که بعد یک تحرک انجام دهد(همین عمل را در عملیات مرصاد یک دختر از سازمان منافقین انجام داده بود و یک ستون از نیروهای مارا به رگبار بسته بود که بعداً گرفته بودنش ) و بعد ما رفتیم و دیدیم که الحاق صورت گرفته است و مجدداً از همان مسیر بازگشتیم و دیدیم که آن عراقی آنجا نیست یک خشاب پر توی شکمش خالی شده بود ولی در آنجا نبود من با چراغ قوه رد خون را گرفتم و بچه ها به دنبال من آمدند و دیدیم که به حالت زخمی خود را کشیده به یک سنگر و یک آرپی جی بداشته و یک موشک را گذاشته روی آر پی جی و به سمت ما نشانه گرفته و افتاده بود که می خواسته با همان زخمی مارا از پشت با آرپ جی بزند و در همان جا مرده بود این ها اینطوری می جنگیدند.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
https://pcdr.parsiblog.com/Files/f6903925b4fe6c9bd7770b39439d571b.jpg
🔵 #خاطره_ای زیبا و حیرت آور از #غواص_شهید_یوسف_قربانی در #عملیات_بدر #اسفند_۶۳ #شرق_دجله
🛑 پنچ شنبه - 23/12/1363 - روز دوم مقاومت #گردان_حضرت_حر (س) استان زنجان در جناح چپ منطقه عملیاتی #بدر :
💠 دشمن زبون،در چهارمین روز #عملیات_بدر، تمام توان خود را در #جناح_چپ #خط_همایون بکار میگیرد که مقاومت رزمندگان را درهم شکسته و وارد منطقه شود و واسه همین هم از اول صبح با صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو اقدام به تک نموده و در پناه بارانی از گلوله های خمپاره و توپ و موشک و بمب به سمت مواضع دفاعی #گردان_حضرت_حر (س) یورش می آورد ، اما هربار در مقابل استقامت چهل و پنجاه نفره بچه های غیور و غیرت مند زنجانی کم آورده و با برجا گذاشتن چنددستگاه تانک سوخته و تعدادی کشته و زخمی عقب میکشد . تا اینکه حوالی ساعت ۲ بعدازظهر برای چندمین بار اقدام به تک نموده و بااستفاده از صدها دستگاه تانک و چندین فروند هلیکوپتر هجومی و آتشباری سنگین شروع به پیشروی به سمت کانال نمود .
💠 از زمین و آسمان آتش و خاکستر و ترکش و گلوله میبارید و وضعيت خط هم لحظه به لحظه بدتر ، بدتر میشد، هرچقدر هم موشک آرپیجی حواله تانکهای پیشرو میکردیم به بدنه شون میخورد و در کمال ناباوری کمانه میکرد.خلاصه تانکها تا پنجاه متری کانال جلو آمده و چندتاشون از ستون جدا شده و با حرکات مارپيچی خود را به کنار خط رسانیده و شروع به بالا آمدن از دیواره کانال کردند،داخل کانال يکپارچه نگرانی و اضطراب شده و همه گیج و منگ نظاره گر ورود تانکها هستیم، باشکست و از دست دادن کانال فقط چند قدمی فاصله داشتیم که درست در این زمان ناامیدی و بلاتکلیفی ، ناگهان فریادهای بلند و رعدآسای دلاورمردی پاکباز فضای کانال را پرکرده و #یوسف_قربانی همچون عقابی تیز پرواز بر روی تانکی پریده و نارنجکی به کابینش انداخته و ازش پایین پرید.
💠 باانفجار نارنجک ، تانک مهاجم که نيمی از هيکل گنده شو داخل کانال کرده بود، عقب عقب برگشته و چندمتر دورتر از ديوارة متوقف شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش بيرون پريدة ودست هايشان را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و التماس به سمت مون اومدند .
💠 حرکت استشهادی و غيورانه بسیجی دلاور #يوسف_قريانی ، توانی تازه به جان خسته همرزما ن بخشیده و بچه ها از چند طرف سمت تانکها يورش برده و در عرض چند دقیقه چنددستگاه تانک ضدموشک( تـی 72 ) را منفجرکردند، بقيه تانکها هم با ديدن اوضاع و احوال همقطاران ، سريع دور زدة و با سرعت از صحنه درگيری دور شدند ، نيروهای پيادة و کماندوهای گارد ریاست جمهوری هم که به پشتوانه تانکهای ضد موشک کاملا به کانال نزديک شدة بودند ، بدون داشتن جان پناهی در وسط ميدان پخش شده و بصورت بسیارخنده داری شروع به فرار کردند .
💠 به اين ترتيب ، پاتک سنگين و نفس گير دشمن ، اينبار هم باعنايت و یاری خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی بسیجی دلاور #یوسف_قربانی و سایر رزمندگان جان برکف #گردان_حضرت_حر_استان_زنجان درهم شکسته شد و نوای دلنشين( الله اکبر ) و صلوات های پی درپی همرزمان فضای منطقه را پر کرد.
🌸 #يادشان_گرامی
📜 خاطره از #عباس_لشگری
🇮🇷 بسيجی دلاور ، #غواص_شهيد_يوسف_قربانی
روز بيستم شهريورماه سال 1345 در يکی از محله های قديمی #شهرستان_زنجان چشم به جهان گشود و در دی ماه سال 1365 در منطقه شلمچه ، شب اول #عملیات_کربلای_پنج درکسوت فرمانده #غواصان_خط_شکن در سن #20_سالگی جان به جان آفرين تسليم و به درجه والای #شهادت نائل آمد
🌸 يادش_گرامی
آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🔵 #خاطره_ای زیبا و حیرت آور از #غواص_شهید_یوسف_قربانی در #عملیات_بدر #اسفند_۶۳ #شرق_دجله
🛑 پنچ شنبه - 23/12/1363 - روز دوم مقاومت #گردان_حضرت_حر (س) استان زنجان در جناح چپ منطقه عملیاتی #بدر :
💠 دشمن زبون،در چهارمین روز #عملیات_بدر، تمام توان خود را در #جناح_چپ #خط_همایون بکار میگیرد که مقاومت رزمندگان را درهم شکسته و وارد منطقه شود و واسه همین هم از اول صبح با صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو اقدام به تک نموده و در پناه بارانی از گلوله های خمپاره و توپ و موشک و بمب به سمت مواضع دفاعی #گردان_حضرت_حر (س) یورش می آورد ، اما هربار در مقابل استقامت چهل و پنجاه نفره بچه های غیور و غیرت مند زنجانی کم آورده و با برجا گذاشتن چنددستگاه تانک سوخته و تعدادی کشته و زخمی عقب میکشد . تا اینکه حوالی ساعت ۲ بعدازظهر برای چندمین بار اقدام به تک نموده و بااستفاده از صدها دستگاه تانک و چندین فروند هلیکوپتر هجومی و آتشباری سنگین شروع به پیشروی به سمت کانال نمود .
💠 از زمین و آسمان آتش و خاکستر و ترکش و گلوله میبارید و وضعيت خط هم لحظه به لحظه بدتر ، بدتر میشد، هرچقدر هم موشک آرپیجی حواله تانکهای پیشرو میکردیم به بدنه شون میخورد و در کمال ناباوری کمانه میکرد.خلاصه تانکها تا پنجاه متری کانال جلو آمده و چندتاشون از ستون جدا شده و با حرکات مارپيچی خود را به کنار خط رسانیده و شروع به بالا آمدن از دیواره کانال کردند،داخل کانال يکپارچه نگرانی و اضطراب شده و همه گیج و منگ نظاره گر ورود تانکها هستیم، باشکست و از دست دادن کانال فقط چند قدمی فاصله داشتیم که درست در این زمان ناامیدی و بلاتکلیفی ، ناگهان فریادهای بلند و رعدآسای دلاورمردی پاکباز فضای کانال را پرکرده و #یوسف_قربانی همچون عقابی تیز پرواز بر روی تانکی پریده و نارنجکی به کابینش انداخته و ازش پایین پرید.
💠 باانفجار نارنجک ، تانک مهاجم که نيمی از هيکل گنده شو داخل کانال کرده بود، عقب عقب برگشته و چندمتر دورتر از ديوارة متوقف شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش بيرون پريدة ودست هايشان را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و التماس به سمت مون اومدند .
💠 حرکت استشهادی و غيورانه بسیجی دلاور #يوسف_قريانی ، توانی تازه به جان خسته همرزما ن بخشیده و بچه ها از چند طرف سمت تانکها يورش برده و در عرض چند دقیقه چنددستگاه تانک ضدموشک( تـی 72 ) را منفجرکردند، بقيه تانکها هم با ديدن اوضاع و احوال همقطاران ، سريع دور زدة و با سرعت از صحنه درگيری دور شدند ، نيروهای پيادة و کماندوهای گارد ریاست جمهوری هم که به پشتوانه تانکهای ضد موشک کاملا به کانال نزديک شدة بودند ، بدون داشتن جان پناهی در وسط ميدان پخش شده و بصورت بسیارخنده داری شروع به فرار کردند .
💠 به اين ترتيب ، پاتک سنگين و نفس گير دشمن ، اينبار هم باعنايت و یاری خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی بسیجی دلاور #یوسف_قربانی و سایر رزمندگان جان برکف #گردان_حضرت_حر_استان_زنجان درهم شکسته شد و نوای دلنشين( الله اکبر ) و صلوات های پی درپی همرزمان فضای منطقه را پر کرد.
🌸 #يادشان_گرامی
📜 خاطره از #عباس_لشگری
🇮🇷 بسيجی دلاور ، #غواص_شهيد_يوسف_قربانی
روز بيستم شهريورماه سال 1345 در يکی از محله های قديمی #شهرستان_زنجان چشم به جهان گشود و در دی ماه سال 1365 در منطقه شلمچه ، شب اول #عملیات_کربلای_پنج درکسوت فرمانده #غواصان_خط_شکن در سن #20_سالگی جان به جان آفرين تسليم و به درجه والای #شهادت نائل آمد
🌸 يادش_گرامی
آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
https://defapress.ir/files/fa/news/1395/12/16/127481_623.jpg
🛑 #سومین_همایش_جبهه_مجازی در حوزه ایثار و شهادت روز دوشنبه 16 اسفندماه با حضور حجتالاسلاموالمسلمین سید محمدعلی شهیدی نماینده ولیفقیه، معاون رییس جمهوری و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران، سردار محسن انصاری قائم مقام بنیاد، کامیار ثقفی رییس دانشگاه شاهد و عضو شورای عالی فضای مجازی، علیرضا کریمیان رییس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی بنیاد و دبیر سومین همایش جبهه مجازی در حوزه ایثار و شهادت، بهروز بزرگی رییس مرکز ارتباطات و مراجعات بنیاد، محمود پاکدل رییس مرکز نوسازی و تحول اداری بنیاد، عباس کاهه مدیرکل حوزه نمایندگی ولی فقیه، حمیدعلی صمیمی مدیرکل بنیاد تهران بزرگ و حسینعلی بیات مدیرکل هنری بنیاد، تعدادی از فعالین حوزه ایثار و شهادت در فضای مجازی و جمعی از خانواده های شهدا و ایثارگران در مجتمع فرهنگی سیدالشهدا (ع) تهران برگزار شد.
🛑 در این مراسم از ۲۱ فعال و برگزیده فضای مجازی در سطح کشور تقدیر شد که ۳ تن از این عزیزان #زنجانی بودند .
🏆 #رتبه_اول در بخش #اینستاگرام : #محمد_حسین_گیوه_ای با صفحه #شهید_سرلشکر_رحمان_فروزنده
🏆 #رتبه_دوم در بخش #نویسندگان_وبلاگ : #علی_سودی از وبلاگ #مدافع_حرم
🏆 #رتبه_پنجم در بخش #وبلاگ : #عباس_لشگری با وبلاگ #دل_باخته
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🛑 #سومین_همایش_جبهه_مجازی در حوزه ایثار و شهادت روز دوشنبه 16 اسفندماه با حضور حجتالاسلاموالمسلمین سید محمدعلی شهیدی نماینده ولیفقیه، معاون رییس جمهوری و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران، سردار محسن انصاری قائم مقام بنیاد، کامیار ثقفی رییس دانشگاه شاهد و عضو شورای عالی فضای مجازی، علیرضا کریمیان رییس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی بنیاد و دبیر سومین همایش جبهه مجازی در حوزه ایثار و شهادت، بهروز بزرگی رییس مرکز ارتباطات و مراجعات بنیاد، محمود پاکدل رییس مرکز نوسازی و تحول اداری بنیاد، عباس کاهه مدیرکل حوزه نمایندگی ولی فقیه، حمیدعلی صمیمی مدیرکل بنیاد تهران بزرگ و حسینعلی بیات مدیرکل هنری بنیاد، تعدادی از فعالین حوزه ایثار و شهادت در فضای مجازی و جمعی از خانواده های شهدا و ایثارگران در مجتمع فرهنگی سیدالشهدا (ع) تهران برگزار شد.
🛑 در این مراسم از ۲۱ فعال و برگزیده فضای مجازی در سطح کشور تقدیر شد که ۳ تن از این عزیزان #زنجانی بودند .
🏆 #رتبه_اول در بخش #اینستاگرام : #محمد_حسین_گیوه_ای با صفحه #شهید_سرلشکر_رحمان_فروزنده
🏆 #رتبه_دوم در بخش #نویسندگان_وبلاگ : #علی_سودی از وبلاگ #مدافع_حرم
🏆 #رتبه_پنجم در بخش #وبلاگ : #عباس_لشگری با وبلاگ #دل_باخته
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
https://s8.picofile.com/file/8289395168/IMG_20170313_191030_076.jpg
🛑 #خاطره_ای زیبا از #پاسدار_شهید_طاهر_اسدی ساعتی قبل از #شهادت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🍁 ۲۱ اسفندماه سال ۶۳ ، حوالی ساعت دو بامداد ٬ داشتیم تندوسریع به سمت نقطه رهایی حرکت میکردیم تا مرحله دوم #عملیات_بدر را شروع کنیم که اواسط راه یکدفعه آتشباری و منور زدن عراقیها شدت گرفته و طوری مسیر حرکت مان زیر آتش رفت که #سردار_رسول_وزیری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_حر_استان_زنجان مجبور به زمین گیر نمودن نیروها شده و همگی به ستون یک در پشت خاکریزی کوتاه پناه گرفته و منتظر دستورات بعدی شدیم .
🍁 دسته ما سرستون گردان بود و اکثر فرماندهان کنارم نشسته و یکسره با بی سیم اوضاع را برای قرارگاه تشریح و به فرماندهان گروهانها دستورات لازم را میدادند و من هم که برای آغاز عملیات ثانیه شماری میکردم با اشتیاق فراوانی مکالمات را شنود میکردم که یهوی چشام به #شهید_طاهر_اسدی افتاد که با آرامش خاصی گوشه ای نشسته و زیر نور منورها قرآن میخونه.!
🍁 انگاری اصلا تو این عالم نبود و جای دیگه ای سیر میکرد! چهره زیبا و معصومش بقدری نورانی و زیبا شده بود که تاآنروز چنان ندیده بودمش، احوالات روحانی و آرامش خاص طاهر کهدر زیر بارانی از آتش و ترکش بیخیال نشسته بود ، طوری تحت تأثیرم قرار داد که زمان و مکان را فراموش کرده و محو تماشاش شدم ، باور کنید ! اصلا شباهتی به آدم های خاکی نداشت و با نگاه کردنش چنان حس خوبی بهم دست میداد که درآن همه شلوغی و اضطراب ، واقعااحساس آرامش و امنیت میکردم، یهوی تو دلم افتاد که حتماً زمان پرکشیدن و رفتنش فرارسیده و داره واسه عروج به درگاه معشوق آماده میشه و همانگونه هم شد و ساعتی بعد در عین عملیات و شکستن خط عراقیها به شهادت رسید و صبح هم پیکر مطهرشو با چندتا زخمی و شهید دیگه تو آمبولانس گذاشتند و ماشین راه نیفتاده مورد اصابت خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و کاملا منهدم شد .
🌺 #یادش_گرامی
📝 #خاطره از #عباس_لشگری
🌷#پاسدار_شهید_طاهر_اسدی از دلباختگان صادق انقلاب و پیر جماران بود که از برای به ثمر نشستن حکومت اسلامی بسیار کوشیده و فداکاری نمود و در نهایت ۲۲ اسفندماه ۶۳ در #شرق_دجله عراق درمرحله دوم #عملیات_بدر به #شهادت رسید .
🌺 #روحش_شاد_و_نامش_جاوید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_حر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🛑 #خاطره_ای زیبا از #پاسدار_شهید_طاهر_اسدی ساعتی قبل از #شهادت
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🍁 ۲۱ اسفندماه سال ۶۳ ، حوالی ساعت دو بامداد ٬ داشتیم تندوسریع به سمت نقطه رهایی حرکت میکردیم تا مرحله دوم #عملیات_بدر را شروع کنیم که اواسط راه یکدفعه آتشباری و منور زدن عراقیها شدت گرفته و طوری مسیر حرکت مان زیر آتش رفت که #سردار_رسول_وزیری فرمانده دلاور #گردان_حضرت_حر_استان_زنجان مجبور به زمین گیر نمودن نیروها شده و همگی به ستون یک در پشت خاکریزی کوتاه پناه گرفته و منتظر دستورات بعدی شدیم .
🍁 دسته ما سرستون گردان بود و اکثر فرماندهان کنارم نشسته و یکسره با بی سیم اوضاع را برای قرارگاه تشریح و به فرماندهان گروهانها دستورات لازم را میدادند و من هم که برای آغاز عملیات ثانیه شماری میکردم با اشتیاق فراوانی مکالمات را شنود میکردم که یهوی چشام به #شهید_طاهر_اسدی افتاد که با آرامش خاصی گوشه ای نشسته و زیر نور منورها قرآن میخونه.!
🍁 انگاری اصلا تو این عالم نبود و جای دیگه ای سیر میکرد! چهره زیبا و معصومش بقدری نورانی و زیبا شده بود که تاآنروز چنان ندیده بودمش، احوالات روحانی و آرامش خاص طاهر کهدر زیر بارانی از آتش و ترکش بیخیال نشسته بود ، طوری تحت تأثیرم قرار داد که زمان و مکان را فراموش کرده و محو تماشاش شدم ، باور کنید ! اصلا شباهتی به آدم های خاکی نداشت و با نگاه کردنش چنان حس خوبی بهم دست میداد که درآن همه شلوغی و اضطراب ، واقعااحساس آرامش و امنیت میکردم، یهوی تو دلم افتاد که حتماً زمان پرکشیدن و رفتنش فرارسیده و داره واسه عروج به درگاه معشوق آماده میشه و همانگونه هم شد و ساعتی بعد در عین عملیات و شکستن خط عراقیها به شهادت رسید و صبح هم پیکر مطهرشو با چندتا زخمی و شهید دیگه تو آمبولانس گذاشتند و ماشین راه نیفتاده مورد اصابت خمپاره ۱۲۰ قرار گرفته و کاملا منهدم شد .
🌺 #یادش_گرامی
📝 #خاطره از #عباس_لشگری
🌷#پاسدار_شهید_طاهر_اسدی از دلباختگان صادق انقلاب و پیر جماران بود که از برای به ثمر نشستن حکومت اسلامی بسیار کوشیده و فداکاری نمود و در نهایت ۲۲ اسفندماه ۶۳ در #شرق_دجله عراق درمرحله دوم #عملیات_بدر به #شهادت رسید .
🌺 #روحش_شاد_و_نامش_جاوید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_حر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
https://s9.picofile.com/file/8289638668/IMG_20170315_225537_810.jpg
🔵 #خاطره_ای زیبا از #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده مخلص و سلحشور #لشگر_۳۱_عاشورا ، در #عملیات_بدر ساعتی قبل از #شهادت
بسم الله الرحمن الرحیم
🍁حوالی ساعت دو بعدازظهر #شنبه_۲۵_اسفندماه_۱۳۶۳ ، با هر زحمت و بدبختی بود از حلقه محاصره عراقیها دررفته و با برادر #محرمعلی_الماسی از روستای #حریبه خارج و وارد یک نخلستان بزرگ و وسیع شدیم ، هیچ شناختی از اطراف نداشتیم ، اما صدای رودخانه از انتهای نخلستان به وضوح شنیده میشد و ماهم که از #رودخانه_دجله گذشته و وارد منطقه عملیاتی شده بویم ، به امید یافتن سایر هم رزمان به سمت صدا رفتیم .عراقی ها هم مثل موروملخ از روستا بیرون ریخته و سیلی از گلوله و موشک را بدرقه راهمان کردند.
🍁با تاکتیک آتش و حرکت متر به متر عقب رفتیم تا اینکه اواسط نخلستان صدای ناله های بلند و جانسوزی را شنیده و سمت صدا رفته و دیدیم #سردار_عباس_تاران (رفیقدوست) معاون دلاور #گردان_حضرت_حر(ره) #استان_زنجان در میان ده ها جنازه عراقی افتاده و از شدت درد به خود پیچیده و فریاد میزند.
🍁بااینکه عراقیها در پنجاه متری مان بودند و سعی داشتند اسیرمون کنند، اما با این وجود نمی شد برادر تاران رو تواون وضعیت رها کرده و عقب کشید و برای همین هم تصمیم گرفتیم ، برادر الماسی پیکر مجروح برادر تاران را به دوش گرفته و عقب ببرد و من هم همانجا موضع گرفته و با تیراندازی متوالی مسیر را براشون پوشش بدم ، خلاصه در زیر بارانی از گلوله وترکش ، پیکر برادر تاران را سوار پشت برادر الماسی کرده و بلافاصله هم نشسته و مشغول تیراندازی به سمت عراقی ها شدم ، برادر الماسی هم با شجاعتی مثال زدنی شروع به حرکت کرده و متر به متر عقب نشست تا اینکه به انتهای نخلستان رسیده و از آن خارج گردید .
🍁هرچه خشاب داشتم خالی کرده و چندتا هم از جنازه عراقیها قرض کردم ، تااینکه چندتا رزمنده دلاور تیراندازی کنان وارد نخلستان شده و به یاریم آمدند و در پناه تیراندازی آنان از نخلستان خارج شدم .
🍁درست کنار رودخانه دجله بودیم و چندصد متر بالاتر قایقی مشغول تخلیه مهمات بود، سریع با برادر الماسی سمت قایق رفته و از سکاندار قایق خواستیم ، پیکر برادر تاران را به عقب ببره ، اما قایقران امتناع کرده و با لحنی تند گفت که ماموریت دیگه ای دارد و به هیچ عنوان نمی تواند ،خلاصه شروع به خواهش و تمنا کرده و هرچه التماس کردیم ،قبول نکرد.
🍁 از تک و تنها ماندن در روستای #حریبه و محاصره شدن توسط عراقیها حسابی عصبی و ناراحت بودم و حرفهای قایقران هم موجب عصبانیت بیشترم شد و یهویی ترمز بریده و هرچه از دهانم درآمد نثار قایقران کرده و حسابی گردو خاک راه انداختم .
دیگه داشت کار به درگیری فیزیکی میکشید که ناگهان یک نفر از پشت سر دستشو روی شانه ام گذاشت، باعصبانیت برگشتم که چیزی بهش بگم که ناگهان چهره خاک آلوده و خسته و معصوم برادر #مهدی_باکری فرمانده مخلص و سلحشور #لشگر_۳۱_عاشورا را مقابل چشام دیدم که داره بهم لبخند میزنه ، راستش اصلا باورکردنی نبود و انتظار دیدن فرمانده لشگر را اونجا نداشتم و از دیدنش طوری شوکه شدم که نفس تو سینه ام حبس و زبانم کاملا قفل شد و مثل یه تیکه چوپ سرجام خشکم زد
🍁#سردار_باکری با دیدن حال و روزم ، یه بوسه کوچولو به پیشانی ام زده و با لحنی مهربان و آرام بخش به زبان شیرین ترکی گفت : دلاور ! خسته نباشی ، ناراحت نباش همه چیز درست میشه، بعد هم بلافاصله دستور انتقال برادر تاران را به قایقران داد و برادر الماسی هم پیکر برادر تاران را داخل قایق گذاشت.
🍁هنوز تو شوک بودم و همانطور ساکت و بی حرکت به #سردار_باکری خیره مانده بودم که سردار دوباره لبخند شیرینی زده و بادست گوشه ای را نشانم داده و گفت : اونجا چندتا جبعه ساندیس هست ، برید اونجا کمی استراحت کنید که الان حمله عراقیها شروع میشه و بعد هم با چندتا از هم رزمانش از محل دور شدند .
🍁 خدا میداند الان هم که الانه ، نگاه معصومانه ولبخند آرام بخش #سردار_مهدی_باکری از ذهن و فکرم خارج نشده و همیشه به یاد اون دقایق الهی و خدایی هستم .
🌺 #یادش_گرامی و #نامش_جاوید
📝 #خاطره از #عباس_لشگری اسفندماه ۱۳۹۵
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🇮🇷 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🔵 #خاطره_ای زیبا از #سردار_شهید_مهدی_باکری فرمانده مخلص و سلحشور #لشگر_۳۱_عاشورا ، در #عملیات_بدر ساعتی قبل از #شهادت
بسم الله الرحمن الرحیم
🍁حوالی ساعت دو بعدازظهر #شنبه_۲۵_اسفندماه_۱۳۶۳ ، با هر زحمت و بدبختی بود از حلقه محاصره عراقیها دررفته و با برادر #محرمعلی_الماسی از روستای #حریبه خارج و وارد یک نخلستان بزرگ و وسیع شدیم ، هیچ شناختی از اطراف نداشتیم ، اما صدای رودخانه از انتهای نخلستان به وضوح شنیده میشد و ماهم که از #رودخانه_دجله گذشته و وارد منطقه عملیاتی شده بویم ، به امید یافتن سایر هم رزمان به سمت صدا رفتیم .عراقی ها هم مثل موروملخ از روستا بیرون ریخته و سیلی از گلوله و موشک را بدرقه راهمان کردند.
🍁با تاکتیک آتش و حرکت متر به متر عقب رفتیم تا اینکه اواسط نخلستان صدای ناله های بلند و جانسوزی را شنیده و سمت صدا رفته و دیدیم #سردار_عباس_تاران (رفیقدوست) معاون دلاور #گردان_حضرت_حر(ره) #استان_زنجان در میان ده ها جنازه عراقی افتاده و از شدت درد به خود پیچیده و فریاد میزند.
🍁بااینکه عراقیها در پنجاه متری مان بودند و سعی داشتند اسیرمون کنند، اما با این وجود نمی شد برادر تاران رو تواون وضعیت رها کرده و عقب کشید و برای همین هم تصمیم گرفتیم ، برادر الماسی پیکر مجروح برادر تاران را به دوش گرفته و عقب ببرد و من هم همانجا موضع گرفته و با تیراندازی متوالی مسیر را براشون پوشش بدم ، خلاصه در زیر بارانی از گلوله وترکش ، پیکر برادر تاران را سوار پشت برادر الماسی کرده و بلافاصله هم نشسته و مشغول تیراندازی به سمت عراقی ها شدم ، برادر الماسی هم با شجاعتی مثال زدنی شروع به حرکت کرده و متر به متر عقب نشست تا اینکه به انتهای نخلستان رسیده و از آن خارج گردید .
🍁هرچه خشاب داشتم خالی کرده و چندتا هم از جنازه عراقیها قرض کردم ، تااینکه چندتا رزمنده دلاور تیراندازی کنان وارد نخلستان شده و به یاریم آمدند و در پناه تیراندازی آنان از نخلستان خارج شدم .
🍁درست کنار رودخانه دجله بودیم و چندصد متر بالاتر قایقی مشغول تخلیه مهمات بود، سریع با برادر الماسی سمت قایق رفته و از سکاندار قایق خواستیم ، پیکر برادر تاران را به عقب ببره ، اما قایقران امتناع کرده و با لحنی تند گفت که ماموریت دیگه ای دارد و به هیچ عنوان نمی تواند ،خلاصه شروع به خواهش و تمنا کرده و هرچه التماس کردیم ،قبول نکرد.
🍁 از تک و تنها ماندن در روستای #حریبه و محاصره شدن توسط عراقیها حسابی عصبی و ناراحت بودم و حرفهای قایقران هم موجب عصبانیت بیشترم شد و یهویی ترمز بریده و هرچه از دهانم درآمد نثار قایقران کرده و حسابی گردو خاک راه انداختم .
دیگه داشت کار به درگیری فیزیکی میکشید که ناگهان یک نفر از پشت سر دستشو روی شانه ام گذاشت، باعصبانیت برگشتم که چیزی بهش بگم که ناگهان چهره خاک آلوده و خسته و معصوم برادر #مهدی_باکری فرمانده مخلص و سلحشور #لشگر_۳۱_عاشورا را مقابل چشام دیدم که داره بهم لبخند میزنه ، راستش اصلا باورکردنی نبود و انتظار دیدن فرمانده لشگر را اونجا نداشتم و از دیدنش طوری شوکه شدم که نفس تو سینه ام حبس و زبانم کاملا قفل شد و مثل یه تیکه چوپ سرجام خشکم زد
🍁#سردار_باکری با دیدن حال و روزم ، یه بوسه کوچولو به پیشانی ام زده و با لحنی مهربان و آرام بخش به زبان شیرین ترکی گفت : دلاور ! خسته نباشی ، ناراحت نباش همه چیز درست میشه، بعد هم بلافاصله دستور انتقال برادر تاران را به قایقران داد و برادر الماسی هم پیکر برادر تاران را داخل قایق گذاشت.
🍁هنوز تو شوک بودم و همانطور ساکت و بی حرکت به #سردار_باکری خیره مانده بودم که سردار دوباره لبخند شیرینی زده و بادست گوشه ای را نشانم داده و گفت : اونجا چندتا جبعه ساندیس هست ، برید اونجا کمی استراحت کنید که الان حمله عراقیها شروع میشه و بعد هم با چندتا از هم رزمانش از محل دور شدند .
🍁 خدا میداند الان هم که الانه ، نگاه معصومانه ولبخند آرام بخش #سردار_مهدی_باکری از ذهن و فکرم خارج نشده و همیشه به یاد اون دقایق الهی و خدایی هستم .
🌺 #یادش_گرامی و #نامش_جاوید
📝 #خاطره از #عباس_لشگری اسفندماه ۱۳۹۵
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#آشنایی با #شهدا ، #رزمندگان ، #سرداران ، #غواصان
#استان_زنجان
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🇮🇷 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
https://pcdr.parsiblog.com/Files/f6903925b4fe6c9bd7770b39439d571b.jpg
🔵 #خاطره_ای زیبا و حیرت آور از
🌺 #غواص_شهید_یوسف_قربانی
#عملیات_بدر
#اسفند_۶۳ #شرق_دجله
🛑 پنچ شنبه - 23/12/1363 - روز دوم مقاومت #گردان_حضرت_حر (س) استان زنجان در جناح چپ منطقه عملیاتی #بدر :
💠 دشمن زبون،در چهارمین روز #عملیات_بدر، تمام توان خود را در #جناح_چپ #خط_همایون بکار میگیرد که مقاومت رزمندگان را درهم شکسته و وارد منطقه شود و واسه همین هم از اول صبح با صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو اقدام به تک نموده و در پناه بارانی از گلوله های خمپاره و توپ و موشک و بمب به سمت مواضع دفاعی #گردان_حضرت_حر (س) یورش می آورد ، اما هربار در مقابل استقامت چهل و پنجاه نفره بچه های غیور و غیرت مند زنجانی کم آورده و با برجا گذاشتن چنددستگاه تانک سوخته و تعدادی کشته و زخمی عقب میکشد . تا اینکه حوالی ساعت ۲ بعدازظهر برای چندمین بار اقدام به تک نموده و بااستفاده از صدها دستگاه تانک و چندین فروند هلیکوپتر هجومی و آتشباری سنگین شروع به پیشروی به سمت کانال نمود .
💠 از زمین و آسمان آتش و خاکستر و ترکش و گلوله میبارید و وضعيت خط هم لحظه به لحظه بدتر ، بدتر میشد، هرچقدر هم موشک آرپیجی حواله تانکهای پیشرو میکردیم به بدنه شون میخورد و در کمال ناباوری کمانه میکرد.خلاصه تانکها تا پنجاه متری کانال جلو آمده و چندتاشون از ستون جدا شده و با حرکات مارپيچی خود را به کنار خط رسانیده و شروع به بالا آمدن از دیواره کانال کردند،داخل کانال يکپارچه نگرانی و اضطراب شده و همه گیج و منگ نظاره گر ورود تانکها هستیم، باشکست و از دست دادن کانال فقط چند قدمی فاصله داشتیم که درست در این زمان ناامیدی و بلاتکلیفی ، ناگهان فریادهای بلند و رعدآسای دلاورمردی پاکباز فضای کانال را پرکرده و #یوسف_قربانی همچون عقابی تیز پرواز بر روی تانکی پریده و نارنجکی به کابینش انداخته و ازش پایین پرید.
💠 باانفجار نارنجک ، تانک مهاجم که نيمی از هيکل گنده شو داخل کانال کرده بود، عقب عقب برگشته و چندمتر دورتر از ديوارة متوقف شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش بيرون پريدة ودست هايشان را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و التماس به سمت مون اومدند .
💠 حرکت استشهادی و غيورانه بسیجی دلاور #يوسف_قريانی ، توانی تازه به جان خسته همرزما ن بخشیده و بچه ها از چند طرف سمت تانکها يورش برده و در عرض چند دقیقه چنددستگاه تانک ضدموشک( تـی 72 ) را منفجرکردند، بقيه تانکها هم با ديدن اوضاع و احوال همقطاران ، سريع دور زدة و با سرعت از صحنه درگيری دور شدند ، نيروهای پيادة و کماندوهای گارد ریاست جمهوری هم که به پشتوانه تانکهای ضد موشک کاملا به کانال نزديک شدة بودند ، بدون داشتن جان پناهی در وسط ميدان پخش شده و بصورت بسیارخنده داری شروع به فرار کردند .
💠 به اين ترتيب ، پاتک سنگين و نفس گير دشمن ، اينبار هم باعنايت و یاری خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی بسیجی دلاور #یوسف_قربانی و سایر رزمندگان جان برکف #گردان_حضرت_حر_استان_زنجان درهم شکسته شد و نوای دلنشين( الله اکبر ) و صلوات های پی درپی همرزمان فضای منطقه را پر کرد.
📝 خاطره از #عباس_لشگری
🇮🇷 بسيجی دلاور ، #غواص_شهيد_يوسف_قربانی
روز بيستم شهريورماه سال 1345 در يکی از محله های قديمی #شهرستان_زنجان چشم به جهان گشود و در دی ماه سال 1365 در منطقه شلمچه ، شب اول #عملیات_کربلای_پنج درکسوت فرمانده #غواصان_خط_شکن در سن #20_سالگی جان به جان آفرين تسليم و به درجه والای #شهادت نائل آمد
🌸 يادش_گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 https://telegram.me/pcdrab
🔵 #خاطره_ای زیبا و حیرت آور از
🌺 #غواص_شهید_یوسف_قربانی
#عملیات_بدر
#اسفند_۶۳ #شرق_دجله
🛑 پنچ شنبه - 23/12/1363 - روز دوم مقاومت #گردان_حضرت_حر (س) استان زنجان در جناح چپ منطقه عملیاتی #بدر :
💠 دشمن زبون،در چهارمین روز #عملیات_بدر، تمام توان خود را در #جناح_چپ #خط_همایون بکار میگیرد که مقاومت رزمندگان را درهم شکسته و وارد منطقه شود و واسه همین هم از اول صبح با صدها دستگاه تانک و هزاران نیروی پیاده و کماندو اقدام به تک نموده و در پناه بارانی از گلوله های خمپاره و توپ و موشک و بمب به سمت مواضع دفاعی #گردان_حضرت_حر (س) یورش می آورد ، اما هربار در مقابل استقامت چهل و پنجاه نفره بچه های غیور و غیرت مند زنجانی کم آورده و با برجا گذاشتن چنددستگاه تانک سوخته و تعدادی کشته و زخمی عقب میکشد . تا اینکه حوالی ساعت ۲ بعدازظهر برای چندمین بار اقدام به تک نموده و بااستفاده از صدها دستگاه تانک و چندین فروند هلیکوپتر هجومی و آتشباری سنگین شروع به پیشروی به سمت کانال نمود .
💠 از زمین و آسمان آتش و خاکستر و ترکش و گلوله میبارید و وضعيت خط هم لحظه به لحظه بدتر ، بدتر میشد، هرچقدر هم موشک آرپیجی حواله تانکهای پیشرو میکردیم به بدنه شون میخورد و در کمال ناباوری کمانه میکرد.خلاصه تانکها تا پنجاه متری کانال جلو آمده و چندتاشون از ستون جدا شده و با حرکات مارپيچی خود را به کنار خط رسانیده و شروع به بالا آمدن از دیواره کانال کردند،داخل کانال يکپارچه نگرانی و اضطراب شده و همه گیج و منگ نظاره گر ورود تانکها هستیم، باشکست و از دست دادن کانال فقط چند قدمی فاصله داشتیم که درست در این زمان ناامیدی و بلاتکلیفی ، ناگهان فریادهای بلند و رعدآسای دلاورمردی پاکباز فضای کانال را پرکرده و #یوسف_قربانی همچون عقابی تیز پرواز بر روی تانکی پریده و نارنجکی به کابینش انداخته و ازش پایین پرید.
💠 باانفجار نارنجک ، تانک مهاجم که نيمی از هيکل گنده شو داخل کانال کرده بود، عقب عقب برگشته و چندمتر دورتر از ديوارة متوقف شده و خدمه زخمی و وحشت زده اش بيرون پريدة ودست هايشان را به عنوان تسليم بالای سرشان گرفته و با ناله و التماس به سمت مون اومدند .
💠 حرکت استشهادی و غيورانه بسیجی دلاور #يوسف_قريانی ، توانی تازه به جان خسته همرزما ن بخشیده و بچه ها از چند طرف سمت تانکها يورش برده و در عرض چند دقیقه چنددستگاه تانک ضدموشک( تـی 72 ) را منفجرکردند، بقيه تانکها هم با ديدن اوضاع و احوال همقطاران ، سريع دور زدة و با سرعت از صحنه درگيری دور شدند ، نيروهای پيادة و کماندوهای گارد ریاست جمهوری هم که به پشتوانه تانکهای ضد موشک کاملا به کانال نزديک شدة بودند ، بدون داشتن جان پناهی در وسط ميدان پخش شده و بصورت بسیارخنده داری شروع به فرار کردند .
💠 به اين ترتيب ، پاتک سنگين و نفس گير دشمن ، اينبار هم باعنايت و یاری خداوند متعال و ايثار و از خودگذشتگی بسیجی دلاور #یوسف_قربانی و سایر رزمندگان جان برکف #گردان_حضرت_حر_استان_زنجان درهم شکسته شد و نوای دلنشين( الله اکبر ) و صلوات های پی درپی همرزمان فضای منطقه را پر کرد.
📝 خاطره از #عباس_لشگری
🇮🇷 بسيجی دلاور ، #غواص_شهيد_يوسف_قربانی
روز بيستم شهريورماه سال 1345 در يکی از محله های قديمی #شهرستان_زنجان چشم به جهان گشود و در دی ماه سال 1365 در منطقه شلمچه ، شب اول #عملیات_کربلای_پنج درکسوت فرمانده #غواصان_خط_شکن در سن #20_سالگی جان به جان آفرين تسليم و به درجه والای #شهادت نائل آمد
🌸 يادش_گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 https://telegram.me/pcdrab
💢 #والفجر_هشت
✒️ #خاطره_ای کوتاه و زیبا از شب آغازین عملیات #والفجر_هشت
⭕️ #دشمن_سرسخت
🔸🔹 در شب آغازین عملیات والفجر هشت رفتیم آن طرف اروندرود .در دست من یک بی سیم و یک چراغ قوه بود... برادران بسیجی #رضا_مرادی و #عباس_لشگری و چندی دیگر از کنار آب رفتیم که ببینیم با یگان جناح سمت چپ مان الحاق صورت گرفته یا نه ...ما از یک جایی رفتیم و دور زدیم به سمت بالا.
می خواهم بدانید این طور نبود که با یک الله اکبر کشیدن ۲۰ هزار نفر از دشمن دستشان را بالا ببرند . بلکه تا آخرین لحظه می ایستادند . ما از یک جایی رفتیم منور هم زده بودند و درگیری شدیدی هم بود. من دیدم یک عراقی با هیکل درشت و تنومند با سر و صورت خونی افتاده رو به سمت بالا اما چشمانش باز بود و چهار چشمی خوابیده رو به بالا ، کنارش هم مقداری خون بود . ما رد شدیم دست من یک چراغ قوه بود یک لحظه احساس کردم این ممکن است زنده باشد.
بلافاصله به بچه ها گفتم برگردیم و برگشتیم و من بالای آن جنازه عراقی ایستادم و چراغ قوه را از بالا روشن کردم و نور را انداختم روی صورت او و همینطوری از بالا آوردم پایین. همینطور که چراغ قوه را آوردم پایین دیدیم که چشمها و پلکهایش تکان می خورد و زنده است...آقای مرادی یک خشاب پر ، گلوله توی شکمش خالی کردند .
با پایم زدم تا ببینم عکس العملی دارد یا نه ، وقتی به پهلو چرخید . دیدیم یک کلاش دو خشابه چسبیده بهم پشتش گذاشته و خوابیده روی کلاش و در عین حال رو به آسمان خوابیده و چشمهایش را چهار چشمی باز گذاشته تا به اوضاع و اطرافش کاملاً مسلط باشد تا ببیند کی آمد و کی رفت که بعد یک تحرک انجام دهد ( همین عمل را در عملیات مرصاد یک دختر از سازمان منافقین انجام داده بود و یک ستون از نیروهای ما را به رگبار بسته بود که بعداً گرفته بودنش ) و بعد ما رفتیم و دیدیم که الحاق صورت گرفته است و مجدداً از همان مسیر بازگشتیم و دیدیم که آن عراقی آنجا نیست یک خشاب پر توی شکمش خالی شده بود ولی در آنجا نبود من با چراغ قوه رد خون را گرفتم و بچه ها به دنبال من آمدند و دیدیم که به حالت زخمی خود را کشیده به یک سنگر و یک آر پی جی برداشته و یک موشک را گذاشته روی آر پی جی و به سمت ما نشانه گرفته بوده اما مرگ امانش را بریده بود . می خواسته با آن همه زخم ما را از پشت با آر پی جی بزند و در همان جا مرده بود. این ها اینطوری می جنگیدند.
🖍 خاطره از سردار بسیجی غواص جانباز #حاج_غلامرضا_جعفری فرمانده دلاور گروهان اول غواصان خط_شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا
در #عملیات_والفجر۸ ( بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #اروند_رود ، شهر بندری #فاو_عراق )
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
✒️ #خاطره_ای کوتاه و زیبا از شب آغازین عملیات #والفجر_هشت
⭕️ #دشمن_سرسخت
🔸🔹 در شب آغازین عملیات والفجر هشت رفتیم آن طرف اروندرود .در دست من یک بی سیم و یک چراغ قوه بود... برادران بسیجی #رضا_مرادی و #عباس_لشگری و چندی دیگر از کنار آب رفتیم که ببینیم با یگان جناح سمت چپ مان الحاق صورت گرفته یا نه ...ما از یک جایی رفتیم و دور زدیم به سمت بالا.
می خواهم بدانید این طور نبود که با یک الله اکبر کشیدن ۲۰ هزار نفر از دشمن دستشان را بالا ببرند . بلکه تا آخرین لحظه می ایستادند . ما از یک جایی رفتیم منور هم زده بودند و درگیری شدیدی هم بود. من دیدم یک عراقی با هیکل درشت و تنومند با سر و صورت خونی افتاده رو به سمت بالا اما چشمانش باز بود و چهار چشمی خوابیده رو به بالا ، کنارش هم مقداری خون بود . ما رد شدیم دست من یک چراغ قوه بود یک لحظه احساس کردم این ممکن است زنده باشد.
بلافاصله به بچه ها گفتم برگردیم و برگشتیم و من بالای آن جنازه عراقی ایستادم و چراغ قوه را از بالا روشن کردم و نور را انداختم روی صورت او و همینطوری از بالا آوردم پایین. همینطور که چراغ قوه را آوردم پایین دیدیم که چشمها و پلکهایش تکان می خورد و زنده است...آقای مرادی یک خشاب پر ، گلوله توی شکمش خالی کردند .
با پایم زدم تا ببینم عکس العملی دارد یا نه ، وقتی به پهلو چرخید . دیدیم یک کلاش دو خشابه چسبیده بهم پشتش گذاشته و خوابیده روی کلاش و در عین حال رو به آسمان خوابیده و چشمهایش را چهار چشمی باز گذاشته تا به اوضاع و اطرافش کاملاً مسلط باشد تا ببیند کی آمد و کی رفت که بعد یک تحرک انجام دهد ( همین عمل را در عملیات مرصاد یک دختر از سازمان منافقین انجام داده بود و یک ستون از نیروهای ما را به رگبار بسته بود که بعداً گرفته بودنش ) و بعد ما رفتیم و دیدیم که الحاق صورت گرفته است و مجدداً از همان مسیر بازگشتیم و دیدیم که آن عراقی آنجا نیست یک خشاب پر توی شکمش خالی شده بود ولی در آنجا نبود من با چراغ قوه رد خون را گرفتم و بچه ها به دنبال من آمدند و دیدیم که به حالت زخمی خود را کشیده به یک سنگر و یک آر پی جی برداشته و یک موشک را گذاشته روی آر پی جی و به سمت ما نشانه گرفته بوده اما مرگ امانش را بریده بود . می خواسته با آن همه زخم ما را از پشت با آر پی جی بزند و در همان جا مرده بود. این ها اینطوری می جنگیدند.
🖍 خاطره از سردار بسیجی غواص جانباز #حاج_غلامرضا_جعفری فرمانده دلاور گروهان اول غواصان خط_شکن #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #لشگر_۳۱_عاشورا
در #عملیات_والفجر۸ ( بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #اروند_رود ، شهر بندری #فاو_عراق )
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#کنگره_ملی_۳۵۳۵_شهید_استان_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab