" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
5.91K subscribers
2.71K photos
347 videos
2 files
3.58K links
کانال خبررسانی برنامه‌ها - کارگاه‌های زبان‌زندگی
www.zabanezendegi.com

برای ارتباط با ادمین
@Morteza84626

سفارش کتاب شماره تلفن: 09394223559

گروه کانال
https://t.iss.one/+Vr6ZUIZ58ysPMyi8
Download Telegram
🌻 چند نکته درباره‌ی
#زن- #زندگی- #آزادی

در میان همه‌ی آنچه در سراسر کشور و جامعه‌ی ایرانی در سراسر جهان جریان دارد، و حجم گفته‌ها و نظرات، نوشتن کلمه‌ای به امید آنکه نوری باشد بر تاریکی گاه برایم بسیار سخت می‌شود. باز چند نکته را که امیدوارم وضوحی دهد یا سوالی باشد برای فکر کردن می‌نویسم.
◻️ نقطه مرکزی آنچه در جریان تجربه آن هستیم برایم "زندگی" است و تلاشی برای به دست آوردن حق زندگی با تمام ویژگی‌هایش، مثل انتخاب فردی در امنیت، ارتباط جمعی با پذیرش و در صلح. از دید من ذات زندگی دور از خشونت است و خشونت نفی کننده‌ی ویژگی‌های زندگی است که مردم می‌خواهند.
◻️ با وجود فقدان آموزش فراگیر برای بدون‌خشونت در ایران، فقدان سازمان‌های متشکل مبتنی بر بدون‌خشونت و وجود افراد شاخص و پیشرو در عرصه‌های اجتماعی؛ من حرکت مردمی را - به صورت نسبی - بدون‌خشونت و مهم‌تر در مسیر کاهش خشونت می‌بینم (شاید چون در تصور من امکان خشونت بالقوه بسیار بیش‌تری در تعاملات اجتماعی وجود دارد). نمونه‌هایی بسیار خلاقانه از اقدام‌های بدون‌خشونت در این مدت تجربه کردیم. از جمله ترانه برای ...، قدم زدن‌های بدون روسری خانم‌ها، پخش کردن موسیقی‌ در فضاهای عمومی، ابرازهای مختلف در دانشگاه‌های هنر کشور، حوض‌های خونی در تهران ... و آبشار خونی در ایذه، سکوت دانشجویان دانشگاه فردوسی وقتی از روبه‌روی مهد کودک رد می‌شوند و در نهایت اقدام جوانان آمل؛ با دست بالابردن، سجده کردن و دعوت به تیر زدن تیراندازان - که به نظرم یک مثال آموزشی جهانی خواهد شد - و امیدوارم (با وجود بی‌خبری من) امکان شلیک طرف مقابل را به صفر رسانده باشد.
◻️ صدای خشونت کلامی از طرف ساختار حکومتی برایم قابل درک و تصور نیست و یک سوال بزرگ است. همزمان صدای خشونت کلامی از خیابان برایم دو منشا دارد: شدت بسیار درد و خشم به علاوه ندانستن زبان و کلامی که بتواند شدت درد و خشم را در عین احترام به ارزشهای انسانی ابراز کند. یعنی متأسفانه در طول قرن‌ها شدت خشم و درد خود و دیگران را با کلماتی جنسیتی ناشی از رابطه‌ی فیزیکی شنیده‌ایم و آن را یاد گرفته‌ایم و ناگزیر از نداشتن زبان و کلامی دیگر به محض آنکه دهان خود را ناشی از شدت درد باز می‌کنیم از این ادبیات استفاده می‌کنیم. حتی دراین مورد هم تلاش‌هایی برای یافتن کلامی دیگر و جایگزینی عبارات جنسیتی و رابطه فیزیکی شروع شده است و این برایم به معنی تلاش جمعی برای کاهش خشونت از طرف خیابان است و ارزشمند و امیدبخش.
◻️ در مسیر اقدام بدون‌خشونت بدیهی است که بین خشونت ورزیدن و مورد خشونت قرار گرفتن تمایز است و عمل بدون‌خشونت یک‌طرف لزوماً به معنی بدون‌خشونت شدن طرف مقابل نیست. عملکرد مبتنی بر بدون‌خشونت ناشی از ارزش و باور فردی است و نه اطمینان از عکس‌العمل طرف مقابل. هرچند از دید من بدون شک بر خشونت‌ورزی طرف مقابل هم تاثیر خواهد داشت.
◻️ از نگاه من بین بدون‌خشونت گاندی و مارشال روزنبرگ تمایزی مهم و بسیار کارآمد وجود دارد و آن هم مفهوم قدرت حمایت‌گر در نگاه مارشال است. قدرت حمایت‌گر یعنی استفاده از قدرت برای پیشگیری از صدمه به زندگی و یا حداقل کاهش آن. با این نگرش از قدرت استفاده می‌کنیم تا زندگی و بقای فردی آسیب نبیند و جنبه‌ی پیشگیری دارد، برخلاف قدرت تنبیهی یا انتقام‌گونه که بعد از دیدن آسیبی به تلافی و امید به آگاهی آسیبی زده می‌شود که احتمالاً نتیجه‌ی آن تشدید خشونت خواهد بود. مثال برای قدرت حمایت‌گر را در همه‌ی عرصه‌های زندگی می‌توان دید از پشه‌بند و توری پنجره در مقابل پشه‌کش. موشک ضدموشک در صنایع نظامی در مقابل موشک دوربرد. جلیقه ضدگلوله در مقابل اسلحه تک تیرانداز. تکواندو که یک ورزش رزمی دفاع شخص است در مقابل کنگ فو که جبنه تهاجمی بیش‌تری دارد.

#کامران
نهم آبان‌ماه ۱۴۰۱

#ارتباط_بدون_خشونت #زبان‌زندگی #زبان‌زرافه #احساسات #نیاز #همدلی #گاندی #مارشال_روزنبرگ #ارتباط #آموزش #وضوح #امنیت #اجتماع #خلاقیت #قدرت #حمایت #ارزش‌های_انسانی #تلاش #سکوت #امید #درد_و_رنج #nvc
👍2917
✍🏻 شاید توجهی به #ارزش‌های_انسانی ، و دیدنِ #نیازهای_هم‌دیگر

🌻 #شجاعت_درنجنگیدن ، بزرگتر از
#شجاعت_درجنگیدن

⬜️ هر جنگی دو طرف دارد اما روایت‌ هر طرف تا مدتها از چشم و گوش ساکنان سوی دیگر مرز پنهان می‌ماند

⚪️ داستان «عمو صدام» نوشته‌ی زینب صلبی (Salbi) یک کنش‌گر عراقی (با یک رَگِ ایرانی) و فعال حقوق زنان است. زینب چند سالی از من بزرگتر است و وقتی روایتش از جنگ ایران و عراق را خواندم شوکه شدم!

زینب ۱۱ ساله است که جنگ شروع می‌شود؛ او می‌نویسد:

⚪️ «اوایل [جنگ] حمله‌های هوایی زیاد بود و با خیلی از دوستانم شب‌هایی را که آژیر به صدا در می‌آمد با پدر و مادرشان در راه‌پله‌ها می‌گذراندم»!

چقدر آن زینب عراقی شبیه من زیسته بود!

«بعد از شروع مدرسه‌ها یک بمب ایرانی در بغداد فرود آمد و زندگی بعد از آن ترسناک شد. یادم است بابا قبل از سفر رفتن، مامان را طوری می‌بوسید و بغل می‌کرد که انگار می‌ترسد دیگر او را نبیند»

این روایت همان کسی است که در همان روزها من از او متنفر بودم، چون فکر می‌کردم او راحت خوابیده است و آژیر و ترس فقط برای من است.

«شب‌ها در تخت با خودم فکر می‌کردم آیا خلبان‌های ایرانی که شهر را بمباران می‌کنند، می‌دانند که بچه‌ها هم کشته می‌شوند یا نه؟ اما هرگز از ذهنم نگذشت که ممکن است بچه‌های ایرانی هم همین فکر را درباره‌ی خلبان‌های عراقی بکنند. ایران دشمن ما بود»!

این جای متن که می‌رسم موهای بدنم راست می‌شود! آن بچه‌ی ایرانی من بودم!

⚪️ «یکی از روزهای اول جنگ اتفاقی افتاد که به یک اندازه وحشتناک و بامزه بود. داشتیم با مامان سوار ماشین از بازار برمی‌گشتیم که یک جت ایرانی ناگهان چنان پایین آمد و روی خیابان پرواز کرد که خلبانش را دیدم ... من شنیده بودم که مادرم با یکی از دوستانش درباره‌ی این که چقدر چهره‌های ایرانی زیباست پچ پچ می‌کنند. زمان ایستاد. من از پنجره‌ی ماشین به کابین خلبان نگاه کردم که ببینم راست می‌گویند یا نه»

«صورتش را دیدم و می‌دانم که او هم صورت ما را دید. سبیل داشت. یک مرد عادی بود. وقتی من و مامان را دید به چه فکر می‌کرد؟ آیا از ما متنفر بود؟ آیا عمداً به این بخش از بغداد آمده بود یا راهش را گم کرده بود؟ ... آیا می‌خواست روی خانه ما بمب بیاندازد یا فقط می‌خواست ما را بترساند؟ ... وقتی خلبان جوان از کنار ما می‌گذشت مامان کار غریبی کرد: گردن کشید و برایش دست تکان داد. بعد هواپیما اوج گرفت و به آسمان برگشت»

🔹شجاعت نجنگیدن
روایت زینب از جنگ برایم تکان‌دهنده بود. من سال‌ها در مدرسه یاد گرفته بودم تا عراقی‌ها را دشمن بدانم؛ حالا چطور می‌شد با روایت یک دشمن اینقدر همدل شوم؟

وقتی جنگ تمام شد من تازه سوم ابتدایی را تمام کرده بودم. پدرم وقتی به خانه آمد در چارچوب در بود که خبر را گفت. من از بچگی با جنگ بزرگ شده بودم، هیچ تصویری از دنیای بدون جنگ نداشتم. برای من شجاعت در جنگیدن بود. سرم گیج رفت و یک لحظه در شوک حیرت‌آوری فرورفتم.

دیروز سالروز همان سرگیجه بود ، که جنگ با قطعنامه ۵۹۸ تمام شد و پدر در چارچوب در خبر را گفت. حالا بعد از ۳۰ سال، شجاعت همه‌ی آن کسانی که در شکل‌گیری این توافق نقش داشتند، برایم ستودنی است. شجاعت همه‌ی آن‌هایی که در پایان دادن جنگ و در مذاکرات بعدش، ایفاگر نقش بودند.

🔹حالا دیگر ایمان دارم که «شجاعت پایان‌دادن به جنگ»، بیش از «شجاعت جنگیدن» است!

کسی که جنگ را پایان می‌دهد ؛
هم با دشمن می‌جنگد،
هم با غریزه خشونت‌آمیز بشر‌،
هم با شماتت آنانی که مایل به جنگ هستند!

🔹حالا خوب می‌دانم: «شجاعت نجنگیدن» بزرگ‌تر از «شجاعت جنگیدن» است.

و جامعه‌ای برنده است که زندگی را انتخاب می‌کند.
🌻
#امیر_ناظمی

#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
13👍11