الفبای صلح و مهربانی
31 subscribers
184 photos
31 videos
5 files
259 links
با #صلح_و_مهربانی

با خالق #مثنوی_معنوی،همراه شویم و چراغی برفروزیم فرا راه همزیستی مسالمت آمیز👇

تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز

ارسال نظرات،پیشنهادات،نگاشته ها و تصاویر مرتبط

@Raoufazari
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ ‍ ترانه صلح سردشتی ها در تهران

جشنواره ترانه صلح سردشت در تهران برگزار گردید.

روزهای شنبه و یک شنبه 10و11 تیرماه 96 به مناسبت سالگرد بمباران شیمیایی سردشت( 7تیرماه 1366) جشنواره ترانه صلح با پیام #صلح_و_مهربانی برای جهانیان با ریز برنامه های ذیل به اجرا در آمد؛

۱ _ اجرای دکلمه «از سردشت آمده ایم» توسط نونهال سردشتی( سینا سوره)

۲_ اجرای تئاتر «چریکه ی بی ده نگ» توسط نوجوانان سردشتی به کارگردانی احسان عباسی و نویسندگی رعنا خضرپور

این تئاتر، با تصاویری لبالب از حادثه و درد، و درنهایت آدرس طلبی دروازه امید زندگی یک خانواده سردشتی قبل و حین بمباران شیمیایی را با هنرمندی کودکان سردشتی روایت می کند!

۳_ خواندن پیام صلح و مهربانی کودکان سردشنتی به سه زبان کوردی(متین عباسی)، فارسی (آورین آذری)و انگلیسی(میدیا عباسی) برای جهانیان و درخواست همدلی و همراهی از همه شهروندان صلح دوست جهان

۴_ روایت داستان زندگی قادر مولان پور(مام قادر ره شه هه رمی)شهید بمباران شیمیایی سردشت و نماد مقاومت ،صبر و فداکاری این فاجعه دردناک که پنج نفر از اعضای خانواده خود را ازدست داده وپس از 29سال مقاومت خود نیز پارسال تاب مقاومت هایش تمام گشت و به درجه شهادت نایل آمد.

این واقعیت توسط نوجوان سردشتی( نادیا حسن زاده) برای حضار روایت گردید.

۵_ نمایش فیلم کوتاه لیواری مه رگ (دیوار مرگ)
به کارگردانی و نویسندگی خالد فرج زاده که برش هایی کوتاه از نحوه ی حمل بار توسط کولبران،مشکلات و تهدیدهای این شغل را بیان می نمود.هم چنین نمایش کلیپی مستند از سفر نمایندگان جمعیت امام علی(ع) به سردشت و گفتگو با کولبران مرزی و تصاویری از دغدغه گویی های شان پخش شد.


۷_ نمایش فیلم کوتاه و مستند هاوزام(هم درد)، به تهیه کنندگی و کارگردانی معلم وهنرمند حلبچه ای عثمان محمد با موضوع خواهر خواندگی حلبچه و سردشت و ذکر مشکلات قربانیان دو شهر و همچنین باز گویی روایت وقوع حوادثی روز بمباران شیمیایی این دو شهر از زبان شاهدان و قربانیان این فجایع ضد بشری.

۸_ معرفی کودک خردل چشیده دیروز و جوان رعنای امروز(رحیم صداقت) و طرح درد دل ها و خواست های جامعه جانبازتن شیمیایی سردشت



۹_ رو نمایی از دو طرح ابتکاری و نمادین هنرمند سردشتی(احمد احمدزاده)
با عناوین زیست محیطی ( نمادی از جنگل بلوط سردشت و خدمات بلوط ها در قبل، حین و بعد از بمباران شیمیایی به جانبازان و زیباسازی محیط پیرامونی شان) و تابلوی یادبود مام قادر مولان پور به عنوان نماد قربانیان بمباران شیمیایی سردشت

۱۰_ اجرای دکلمه "من بلوط هستم، کپسول اکسیژن ساز برای جانبازان شیمیایی که اینک خود به کپسول مهربانی مسئولان و شهروندان نیازمندم" توسط نونهال سردشتی( کانی رشید پور)

۱۱_ اجرای دکلمه "من زاب هستم، پرستار تاول زدای دیروز که اینک خود به پرستاری مسئولان و فعالان و دوستداران محیط زیست نیازمندم" توسط نوجوان سردشتی( شیما احمد پور)



۱۲_ اجرای قطعه فولکلور "لالایی" برای کودکان سردشتی توسط دو هنرمند تهرانی(نازلی بخشایش و نیکا افکاری)


۱۳_ اجرای دیالوگ صلح و مهربانی و نشست پرسش و پاسخ مجریان و مشارکت بازدیدکنندگان
که طی آن اهداف جشنواره و نیز شعارها و فحوای مورد اهتمام بسط داده شد.


اضافه می نماید که همزمان با اجرای برنامه ها، نمایشگاه عکس(تابلوهایی از تصاویر قربانیان سردشت و حلبچه و نیز آثار نقاشی، هنرمند فاخر نقاشی سردشت، فرشته فهیمی در معرض دید بازدید کنندگان قرار گرفت و در حواشی برنامه ها کارگاه های جمله نگاری و نقاشی صلح و مهربانی به تفکیک با مجری گری دو شهروند عزیز سردشتی اجرایی شد که شور خاصی به برنامه ها بخشیده بود.

پایان بخش برنامه ها نیز، اهدای لوح تقدیر به تعدادی از حاضران و مشارکت کنندگان جشنواره توسط کمپین مهربانی های کوچک، ونیز تقدیم جوایز نمادین خیر پاوه ای ساکن تهران( جعفر بدری) به نوجوانان اجرا کننده برنامه بود!

لازم به ذکر است جشنواره ترانه صلح سردشت با میزبانی جمعیت امام علی(ع) و اجرای شبکه فعالان مدنی سردشت و کمپین مهربانی های کوچک برگزار گردید که در مدت دو روز برگزاری جشنواره در خانه هنر جمعیت امام علی واقع در خیابان کارگر جنوبی(۱۰۰ متری میدان انقلاب)، عزیزان بسیاری از نزدیک نظاره گر ترانه سرایی صلح کاروان ۲۶ نفره
سفیران صلح و مهربانی سردشتی ها بودند و با آنها اشک غم و اشک شوق و شعف ریختند ...



#بمباران_شیمیایی_سردشت
#الفبای_صلح_و_مهربانی
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#کودکان_سردشتی
#جمعیت_دانشجویی_امام_علی
#شبکه_فعالان_مدنی_سردشت
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#تهران
#تیرماه_۱۳۹۶


@havalani_ashti
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ 🗝کمپین مهربانی های کوچک🔓🔒
🌷نمونه ۲۴۰🔏
🖊رئوف آذری
@Raoufazari
--------- نگارش ۱۲ #تیرماه ۹۶

🌷گهواره صلح و مهربانی🌷
سالیاد یکی از بدترین حوادث دوران زندگی ما شهروندان سردشتی فرا رسیده بود و می بایست چون سی سال گذشته، تلنگری به ذهن خود می زدیم و کاری می کردیم!

هر شهروند و هر گروه و انجمن ایده ای و کاری در پیش گرفت و این نشان جنبندگی بود و سرزندگی در پس خردل!
و نشانه ای بس ارزشمند و پاسخی در خور برای همه آنان که:

سیب،لیمو و خردل هدیه آورده بودند و #مرگ را...

ایده هایی طرح شد و اقداماتی صورت گرفت که هر یک خود ده ها گزارش مهربانی در بطن نهفته دارند که به وقت خود، شاید فرصتی یافتیم و ذکری داشتیم!

اما این یکی را نگفتن، نشاید...

دو روز بود با کاروان خودبنیاد سفیران صلح و مهربانی در تهران بودیم و بدون اتلاف دقایقی، مشغول اجرای برنامه هایی که هدیه برده بودیم...
... گاه اشک جاری ساختیم و گاه دوباره اشک!
اما این بار از نوع شوق و شعف...

بعد از اجرای خوب و دستاوردمدار جشنواره ترانه صلح سردشت که در کنتداکتور آن، نمایش #چریکه_ی_بی_ده_نگ، نیز زمانی نصیب برده بود و اجرا شد و خوب اجراشد و تشویق ها برانگیخت،حال نوبت ما بود که آن ابزار و دکور و گهواره را ماندگار کنیم!
ذهن جرقه ای خورد و #جنگ و #صلح برای چندمین بار مقابل هم گرفتند و طرحی شد که جانی دوباره مان بخشید.
بچه ها دست به کار شدند و بخشی از دکور #تابوت شد و بخشی نیز #گهواره که خود گهواره بود و عملیاتی جز تهیه یک بنر نیاز نداشت...

محل اسکان و زمان در برابر انرژی سفیران صلح کم آورد و در نهایت راهروهای سایه دار و نیمکت های فلزی پارک شهر تهران یار شدند تا در فضای باز طراحی بنر صورت گیرد و تابوت کامل گردد و گهواره با بنر نشانه گذاری شود...

همه چیز دست به دست هم داد تا ایده اجرایی شود و به لطف مهربان سفیران صلح همراه به بهترین نوع ممکن در کسری از روز اجرایی شد و خوب اجرا شد!
گهواره دکور نمایش چریکه بی ده نگ - فریاد بی صدا- اینک مهمان موزه صلح شده است تا همچنان برای پرورش #صلح_و_مهربانی شهروندان سردشتی، سرود همدلی و همکرایی بسراید و ماندگارشان کند...
شیما و شیوا دو بازیگر آن تئاتر بودند که گهواره ارث پدری شان را همراه آورده بودند و اینک شیوا بعد از تحویل گهواره به موزه در قالب گهواره صلح و مهربانی چنین با گهواره اش که سالها در آن رشد جسمی و سال ها نیز توسعه نقش بازیگری اش را تجربه کرده بود، خداحافظی می کند...

shiwa ahmadpour:
"گهواره صلح و مهربانی
روزگاری یکی از عموهایم در آن بزرگ شده بود و بعد از بزرگ شدنش آن را به پدر عزیزم دادن و ماه ها پدرجانم در آن خوابید و بازی کرد وگریه هم کرد و بعد نوبت خواهر بزرگم شیما و بعد خودم و بعد از خودم داداشم نیما کوچولو 🌺

و اینک با افتخار از این همه خاطرات و خوبی و خوشی های که با آن گهواره واقعا مهربان داشتم، گذشتم و آن مهربان گهواره را همراه با هیأت سفیران صلح و مهربانی و آشتی تقدیم به موزه صلح کردیم تا شاید صلح و مهربانی دوباره زنده شود..

شیوا احمد پور، سفير کاروان صلح و مهربانی سردشت"

درود بر این مهربان بزرگان و سفیران صلح مدار سردشتی که دلی دارند به وسعت اقیانوس ها و هر خردل نامرادی را تا اعماق خود فرمی کشند و مهر می پراکنند و خورشید صلح بر می افروزند...

گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw

کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge
‍ ‍ ‍ ‍ ترانه صلح سردشتی ها در تهران

جشنواره ترانه صلح سردشت در تهران برگزار گردید.

روزهای شنبه و یک شنبه 10و11 تیرماه 96 به مناسبت سالگرد بمباران شیمیایی سردشت( 7تیرماه 1366) جشنواره ترانه صلح با پیام #صلح_و_مهربانی برای جهانیان با ریز برنامه های ذیل به اجرا در آمد؛

۱ _ اجرای دکلمه «از سردشت آمده ایم» توسط نونهال سردشتی( سینا سوره)

۲_ اجرای تئاتر «چریکه ی بی ده نگ» توسط نوجوانان سردشتی به کارگردانی احسان عباسی و نویسندگی رعنا خضرپور

این تئاتر، با تصاویری لبالب از حادثه و درد، و درنهایت آدرس طلبی دروازه امید زندگی یک خانواده سردشتی قبل و حین بمباران شیمیایی را با هنرمندی کودکان سردشتی روایت می کند!

۳_ خواندن پیام صلح و مهربانی کودکان سردشنتی به سه زبان کوردی(متین عباسی)، فارسی (آورین آذری)و انگلیسی(میدیا عباسی) برای جهانیان و درخواست همدلی و همراهی از همه شهروندان صلح دوست جهان

۴_ روایت داستان زندگی قادر مولان پور(مام قادر ره شه هه رمی)شهید بمباران شیمیایی سردشت و نماد مقاومت ،صبر و فداکاری این فاجعه دردناک که پنج نفر از اعضای خانواده خود را ازدست داده وپس از 29سال مقاومت خود نیز پارسال تاب مقاومت هایش تمام گشت و به درجه شهادت نایل آمد.

این واقعیت توسط نوجوان سردشتی( نادیا حسن زاده) برای حضار روایت گردید.

۵_ نمایش فیلم کوتاه لیواری مه رگ (دیوار مرگ)
به کارگردانی و نویسندگی خالد فرج زاده که برش هایی کوتاه از نحوه ی حمل بار توسط کولبران،مشکلات و تهدیدهای این شغل را بیان می نمود.هم چنین نمایش کلیپی مستند از سفر نمایندگان جمعیت امام علی(ع) به سردشت و گفتگو با کولبران مرزی و تصاویری از دغدغه گویی های شان پخش شد.


۷_ نمایش فیلم کوتاه و مستند هاوزام(هم درد)، به تهیه کنندگی و کارگردانی معلم وهنرمند حلبچه ای عثمان محمد با موضوع خواهر خواندگی حلبچه و سردشت و ذکر مشکلات قربانیان دو شهر و همچنین باز گویی روایت وقوع حوادثی روز بمباران شیمیایی این دو شهر از زبان شاهدان و قربانیان این فجایع ضد بشری.

۸_ معرفی کودک خردل چشیده دیروز و جوان رعنای امروز(رحیم صداقت) و طرح درد دل ها و خواست های جامعه جانبازتن شیمیایی سردشت



۹_ رو نمایی از دو طرح ابتکاری و نمادین هنرمند سردشتی(احمد احمدزاده)
با عناوین زیست محیطی ( نمادی از جنگل بلوط سردشت و خدمات بلوط ها در قبل، حین و بعد از بمباران شیمیایی به جانبازان و زیباسازی محیط پیرامونی شان) و تابلوی یادبود مام قادر مولان پور به عنوان نماد قربانیان بمباران شیمیایی سردشت

۱۰_ اجرای دکلمه "من بلوط هستم، کپسول اکسیژن ساز برای جانبازان شیمیایی که اینک خود به کپسول مهربانی مسئولان و شهروندان نیازمندم" توسط نونهال سردشتی( کانی رشید پور)

۱۱_ اجرای دکلمه "من زاب هستم، پرستار تاول زدای دیروز که اینک خود به پرستاری مسئولان و فعالان و دوستداران محیط زیست نیازمندم" توسط نوجوان سردشتی( شیما احمد پور)



۱۲_ اجرای قطعه فولکلور "لالایی" برای کودکان سردشتی توسط دو هنرمند تهرانی(نازلی بخشایش و نیکا افکاری)


۱۳_ اجرای دیالوگ صلح و مهربانی و نشست پرسش و پاسخ مجریان و مشارکت بازدیدکنندگان
که طی آن اهداف جشنواره و نیز شعارها و فحوای مورد اهتمام بسط داده شد.


اضافه می نماید که همزمان با اجرای برنامه ها، نمایشگاه عکس(تابلوهایی از تصاویر قربانیان سردشت و حلبچه و نیز آثار نقاشی، هنرمند فاخر نقاشی سردشت، فرشته فهیمی در معرض دید بازدید کنندگان قرار گرفت و در حواشی برنامه ها کارگاه های جمله نگاری و نقاشی صلح و مهربانی به تفکیک با مجری گری دو شهروند عزیز سردشتی اجرایی شد که شور خاصی به برنامه ها بخشیده بود.

پایان بخش برنامه ها نیز، اهدای لوح تقدیر به تعدادی از حاضران و مشارکت کنندگان جشنواره توسط کمپین مهربانی های کوچک، ونیز تقدیم جوایز نمادین خیر پاوه ای ساکن تهران( جعفر بدری) به نوجوانان اجرا کننده برنامه بود!

لازم به ذکر است جشنواره ترانه صلح سردشت با میزبانی جمعیت امام علی(ع) و اجرای شبکه فعالان مدنی سردشت و کمپین مهربانی های کوچک برگزار گردید که در مدت دو روز برگزاری جشنواره در خانه هنر جمعیت امام علی واقع در خیابان کارگر جنوبی(۱۰۰ متری میدان انقلاب)، عزیزان بسیاری از نزدیک نظاره گر ترانه سرایی صلح کاروان ۲۶ نفره
سفیران صلح و مهربانی سردشتی ها بودند و با آنها اشک غم و اشک شوق و شعف ریختند ...



#بمباران_شیمیایی_سردشت
#الفبای_صلح_و_مهربانی
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#کودکان_سردشتی
#جمعیت_دانشجویی_امام_علی
#شبکه_فعالان_مدنی_سردشت
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#تهران
#تیرماه_۱۳۹
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ 🗝کمپین مهربانی های کوچک🔓🔒
🌷نمونه ۲۵۵🔏
🖊رئوف آذری
@Raoufazari
--------- نگارش  ۲۶ #تیرماه ۹۶

🌷ترور نامهربانی🌷

از ابتدای خلقت بشر همواره جدالی بدخواسته بین شر و خیر وجود داشته و تا امروز نیز تداوم داشته است!

از قابیل و هابیل تا صدام_داعش و کورد همواره شاهد جدال نابرابری بوده ایم که یک طرف با تمام قوا شر می فروشد و طرف دیگر در جزایری پراکنده در مقابل آن شر، جان نثار می کند!

واژگانی چون قابیل، پینوشه، طالبان، القاعده، بوکوحرام، داعش و ... همچنان بولدوزری مفهوم خشونت، ترور و مرگ را به جغرافیای فرهنگ لغات سرازیر می کنند و نام هایی چون هابیل، ایوب، محمد، مادر ترزا، گاندی و ... با الهام از وحی یا مکتبی بشری، منطق، صبوری، مهربانی، خدمتگزاری و... را ابزاری برای جاروکردن واژگانی ناموزون و وصله هایی نامیمون در فرهنگ لغات خلق می کنند تا شاید حملات خشونت و ترور را با تاکتیک عشق، صبوری و مهربانی پس رانده و بزدایند...

در این بین اما رسانه فراتر از تأثیرواژگان، از رسالت ذاتی خود غافل مانده و با تاکید و تمرکز بر بازنشر تراکنش واژه های خشونت زا، عرصه را بر لطافت و نرمی و مهربانی تنگ کرده و این سوء برداشت را در ذهن من و شما و مای نوعی خلق کرده است که؛

جهان سراسر خشونت،جنگ،ترور و نامهربانی است و عرصه ای برای میدان داری مهربانی نمانده و چاره ای جز کوچ نیست و باید رفت و وادی وانهاد!

اما گاه صحنه هایی زیبا البته در جزایری پراکنده ودور از هم خلق می شوند که تصویر میناتوری دیگری می آفرینند و امید را به تدبیر مهربانی زنده می کنند...

در اخیر تصاویر بر آنتن رفته توسط خبرگزاری ها در حادثه ترورتهران، علی رغم ایجاد یک جو روانی نامطلوب و بسترسازی سوء استفاده برخی خشونت ورزان تاریخ، صحنه هایی خلق شد که قابل واکاوی، بازخوانی و امعان نظر بیشتر بودند!

یکی از این صحنه های درس آموز که مهربانی بسیاری نهفته در خود داشت، دستان پرمهر جوانی بود که بر کمر کودکی حلقه خورد و با آویز شدن از دریچه پنجره ساختمان بهارستان، قصد عبور از سرزمین مرگ و ورود به سرزمین حیاتش کرد...

عدنان، کودک گلستانی در آن بحبوحه خشونت و نامهربانی، به لطف دستان مهربان هیوای رسولی عزیز، آن جوان مهابادی، به وادی امن حیات برگشت و با ایثار یک جوان کورد، نامهربانی ترور شد و مرگ، مجال نیافت نوگلی دیگر را قربانی کند!

کمپین مهربانی های کوچک، از روزهای ابتدایی بازنشر خبر در فضای مجازی در صدد برآمد تا این مهربانی بزرگ هیوا را پاس دارد و در تکثیر و بازنشر خبر آن، مشارکت داشته باشد.

دوشنبه روز مورخ ۲۶تیرماه ۹۶ نیز، مجالی خلق شد تا به لطف مهربانان امیر عباسی عزیز(سردفتر دفترخانه اسنادرسمی شماره ۵ مهاباد)، سوران محمودپور و فردین بایزیدی شهروندان دیار صلح و سفیران کمپین مهربانی در مهاباد، محضر آن بزرگ مهربان،کاک هیوا رسولی عزیز، لوح سپاس و تجلیل کمپین تقدیم گردد و مهربانی بزرگ شان، ورقی از اوراق کتاب مهربانی های کوچک را مزین گرداند...

سپاس مهربان بزرگ را و درود سفیران مهربان کمپین مهربانی های کوچک در مهاباد را که بهانه ای شدند برای تحریر ۲۴۵ امین گزارش مهربانی ها....

🌷🌷🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#خشونت_ترور_مرگ
#حادثه_تروریستی_تهران
#نامهربانی
#مهربانی
#کودک_گلستانی
#ساختمان_بهارستان
#جوان_کورد_مهابادی
#الفبای_صلح_و_مهربانی
#تجلیل_مهربانی

گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw

کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge

الفبای صلح و مهربانی
@havalani_ashti
-----
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍
🔒کمپین مهربانی های کوچک🔓
🗝 نمونه ۲۴۱ 🔏
🖊رئوف آذری🌷
@Raoufazari
--------- نگارش  ۱۵ #تیرماه ۹۶

🌷صلح و مهربانیِ حضور 🌷

روزهای ۱۰ و ۱۱ تیرماه ۹۶ برای اولین بار اتفاقی بس میمون در تاریخ سالیادهای ۷ تیر سردشت(ساگرد بمباران شیمیایی سردشت در سال ۱۳۶۶) با همکاری مشترک جمعیت امام علی(ع)، شبکه فعالان مدنی سردشت و کمپین مهربانی های کوچک، به وقوع پیوست و آن برگزاری جشنواره #ترانه_صلح_سردشت بود!

این جشنواره در چند حوزه تابو شکنی کرد!

• اول خروج از عادت دیرین واویلاگویی ها و مظلوم نمایی های صرف و ورود به واژه گزینی #ترانه به جای #مرثیه

• دوم خروج جمعی از جغرافیای #مرز و ورود به قلب ایران و #مرکز_تصمیم_گیری کشور

• سوم تغییر نقش از #پیام_ستانی به #پیام_دهی و حمل پیام مهم و ضروری عصر، تحت عنوان #صلح_و_مهربانی!

• چهارم تغییر نقش آفرینی از #بزرگان به #کودکان (نسل دیروز به نسل امروز)

• پنجم بهره مندی از ظرفیت #شبکه_سازی ان جی اوهای مدنی منطقه ای، ملی و بین المللی و #هم_افزایی_نیروها

این همه میسور نمی شد جز با لطف مهربانانی بسیار و از جمله؛

۱• کاروان ۲۶ نفره #سفیران_صلح_و_آشتی سردشت با ترکیب جمعیتی،جنسیتی،سنی و تخصصی گونه گون

۲• جمعیت امام علی(ع) و میزبانیِ درخور و متعهدانه اش

۳• موزه صلح تهران و الطاف مدیران و کارکنانش

۴• همراهی و همدلی عزیزمهربانان از جمله:

_احسان عباسی،کارگردان خوش آتیه و جوان سردشت ویاورش میلادکاسب و بازیگران خردسال و نوجوان تئاتر چریکه بی ده نگ خانم ها شیما و شیوا احمدپور، کانی رشیدپور، محمدعباسی، محمدصفاری، دکلمه خوانان و قصه گویان: متین و میدیا عباسی، آروین آذری، سینا سوره و نادیا حسن زاده ونیز همدلی و همراهی اولیاء و مربیان شه و بو محمدامینی، مینا احمدی، رعنا خضرنیاء

_طراح خوش چهره، خوش قلب و جوان سردشت زکریا احمدنژاد
_ خطاط و حکاک زبردست سردشت احمد احمدزاده با دو طرح اثربخش هاواری داربه روه کان و تابلوی مام قادر مولان پور

- هنرمند نقاش سردشتی، خانم فرشته فهیمی با آثار زیبای دستان هنری اش

- کودک خردل چشیده دیروز وهنرمند و مدرس رقص سنتی کوردی امروز رحیم صداقت

- شهروند جوان و خوش آتیه شهر ملقب به شهروند شهر صلح و مجری توانمندجشنواره کاک سوران محمودپور

- کودک آواره دیروز حلبچه ای و معلم و هنرمند خوش قلب امروز، ماموستا عثمان محمد

- دو هنرمند عکاس و مستندساز سقزی آقایان محمد و خالد هر دو فرج زاده از سقز

- هنرمند خوش قلب تهرانی خانم نازلی بخشایش و فرزند لالایی خوانش نوگل خوش صدا،نیکا افکاری
- مربی خوب و مهربان کودکان تهرانی خانم نادیا دانش مهر و نوآموزان مهربانش

- همکاری بی شائبه عسل خانم، میرمهدی، آریا،ناصح، فرزاد، کیان و‌...

- انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی سردشت با همکاری در آماده سازی تصاویر روزهای بمباران

- تعاونی ۷ اتوبوسرانی سردشت و اتوبوس دار جلال حسن پور با تقبل یک سرویس رایگان به تهران
- کاک کمال آذری با بدرقه گرمش تا روستای کوخان منطقه بانه و استقبال بعد از بازگشت

- بزرگ مهربانان جعفربدری،عزیز شیخی، توفیق فرامرزی، امیرارسلان خضری، نسیبه سبحانی،اسحاق حیاک و دیگر عزیزانی که ساعاتی درازدامن، زمان خود را به کاروان صلح و مهربانی و همراهی بزرگوارانه شان اختصاص دادند...

زبان قاصر از سپاس این تابو شکنی مهرورزانه و صلح گستری مسئولانه است...

امید است فرصتی فراهم گردد، تجلیل کنیم مهربانان همواره همدل و همراه را ...

#سالگرد_بمباران_شیمیایی_سردشت
#الفبای_صلح_و_مهربانی
#جشنواره_صلح_سردشت
#تهران
#مهربانی_حضور
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
🌷🌷🌷

گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw

کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge
الفبای صلح و مهربانی
@havalani_ashti
-----
Forwarded from اتچ بات
🗝کمپین مهربانی های کوچک🔓🔒
🌷نمونه ۲۴۲🔏
🖊رئوف آذری
@Raoufazari
--------- نگارش  ۲۶ #تیرماه ۹۶
🌷مهربانی استاد🌷
روز اول حضور کاروان #سفیران_صلح_و_مهربانی در #تهران بود!

پس از سفری ۱۲ ساعته در دل شب، استراحتی کوتاه نیاز بود و صرف نهاری!
بعد از آن عزم جزم کردیم سرساعت در محل اجرا حضور داشته باشیم تا روز اول را نمادین و در بازه زمانی مقرر، برای اجرای #جشنواره_ترانه_صلح، به تمرین بپردازیم!

سرموعد رسیدیم اما میزبان کمی و بیشتر از کمی راحت با اجرا برخورد کرد و در تمهید و آماده سازی کمی و فقط کمی دچار تأخیر شدیم!
در همان حین عزیز همشهری ای به سالن محقر اجرا ورود پیدا کرد و شروع مان کمی و بیشتر از کمی استرسش فزود!
خوش و بشی کردیم و گفتم تنهایی؟!

گفت: " درجمع ... بودم. به آنها نیز خبر دادم!

گفتند: مجریان هویت مشخصی ندارند و نیامدند!!!
تنها آمدم!"
گفتم: ایرادی ندارد سعی می کنیم عصری بازار بزرگ تهران برویم و کمی هویت خریداری کنیم!😃

بچه ها کمی با تأنی شروع کردند ولی وقتی به خود آمدند، علی رغم نقص های طبیعت کارتمرینی، شاهکاری خلق کردند که بسیاری از تماشاگران اتفاقی و نمادین را از #گریه تا #خنده پیش راندند!

آن عزیز، آن نیمروز را علی رغم اجرای تمرینی طولانی از ابتدا تا انتها ایستاده و نشسته همراهی کردند و تنهای مان نگذاشتند!

بعد اختتامیه تمرینی نیز چون تهران نشین بود، بسیار تعارف مان کرد ولی امکان تشرف محضرشان نبود!
بعد از استراحتی شبانه در محل اسکان، فردا روز نیز سر موعد عازم محل اجرا شدیم ولی این بار تمرین نبود و تمرین دیروزی نیز پشتوانه اجرای خوب شد!

اجرای دوم روز و روز اصلی چنان واقعی نمود که بارها تحسین تماشاگران و همراهان را در پی داشت!
تمرین دیروز هم ما را و هم آن عزیز همشهری را متوجه یک نکته کرده بود:
"ازکجا آمده ایم؟"
ما این خلأ را متوجه شده بودیم و متن نگاشته ای آماده کردیم که #سینا_سوره در ابتدای مراسم دکلمه اش کرد!

استاد عزیز نیز که سر موعد و حتی قبل از ما در محل اجرا شرف حضور یافته بود، آن خلأ را درک کرده و تراکت نگاشته هایی آماده کرده بود که در لابه لای تصاویر خلق کننده مهربان بانو #فرشته_فهیمی در نمایشگاه کارگذاری کردیم!


جمله نگاشت های استاد چنان حکیمانه چیده شده بودند که غنای بیشتری به اجرا بخشیدند و نگاه ها جلب کردند!

این همه برای این بازگو شد تا آن #مهربانی_بزرگ حضور و همراهی دو روزه استاد و نیز آن هدیه ارزشمند #تراکت_نگاشته های شان را یادی کرده باشیم و بر محمل فضای مجازی سپاسش گفته باشیم ...


سپاس استاد #عزیز_شیخی عزیز، عزیز همشهری عزیزی که رسم‌میزبانی خوب به جا آورد و به جا همراه مان شد و مشوق بچه های کاروان سفیران #صلح_و_مهربانی...
🌷👏🌷
گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw

کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge
الفبای صلح و مهربانی
@havalani_ashti
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ 🗝کمپین مهربانی های کوچک🔒
🌷نمونه ۲۴۳🔏
🖊رئوف آذری🔓
@Raoufazari
--------- نگارش  #تیرماه ۹۶
🌷حضوری مهرزا🌷

اول بار تلگرام یار شد تا جمال مبارکش بینم!
همان اول بار، هنرحضورش کاری کرد که ۱۲ ساعت در دل شب، شب روی کنیم و محضرش برسیم!
دقیقا" در بحبوحه جنگ رسانه ای واژه #کولبری بودیم که هر یک به نحوی آن واژه را در پستوی احساسش، بر امواج مجازی سوار می کرد و ماهی وجدانش را به آب می انداخت!
او اما خارج از هیاهوی مجازی، #کوله_ای_مجازی بر پشت نهاد ودر بهمن برفی و انقلابی، و نمادین ترین میدان پایتخت، در مقابل کلیددارترین رییس جمهور تاریخ ایران، رژه رفت تا #کولبر را بر بال استراتژی دولت سوار کند و سوار کرد!

آن بار مجبور به سپاس مان کرد و این بار نیز با حضور سبزش دگربار سیل سپاس مان به راه انداخت!
از ابتدای ورود کاروان #سفیران_صلح_و_مهربانی، با #تاج_گل یادبودش، مهمان سفره لطفش شدیم و روز اول را با تاج گلش تا آخرین لحظات حضورمان در #خانه_هنر همراه مان شد.
دوم روز حضورمان نیز با چند بطری #شربت_سن_ایچ و چندین کیلو #شیرینی،مهمانان و تماشاگران #جشنواره_ترانه_صلح را نوازش کرد و در اختتامیه نیز با #جوایز_شورانگیزش، خنده بر لب همه نشاند!

در پایانی ترین لحظات نیز میزبان جشنواره، #جمعیت_امام_علی را مورد لطف قرار داد و سفارش کردند هر مددجوی تحت پوشش شان نیاز به #تعمیر_چرخ خیاطی یا مشاوره و راهنمایی در آن زمینه داشت، سوی او رهنمونش شوند!
استاد در همان زمینه، یک بار نیز کمپین را در جریان خرید سه دستگاه #چرخ_خیاطی، برای سه خانواده #بلوچی، مورد تفقد قرار داده بود!
این یادداشت کمپین را بهانه ای کردیم تا مجدد از لطف و عنایت بی مثال بزرگ مهربان پایتخت نشین #پاوه ای یادی کنیم که اخلاص، مهرورزی، سادگی و بی آلایشی اش، و صد البته حضور و همراهی بزرگ منشانه اش، درس آموز است و پیش برنده...

سپاس مجدد و چندباره مهربان بزرگ #جعفر_بدری عزیز را...
🌷👏🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#سفیران_صلح_و_مهربانی
#مهربان_بزرگ
#جعفر_بدری
گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw

کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge
الفبای صلح و مهربانی
@havalani_ashti
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
نمونه ۳۴۰
#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش#تیرماه ۹۷

🌷سواد صلح و مهربانی🌷

مهربانی زبانی است که با احساس دل، فهمیدنی است...

از چندسال قبل در مدارسی که به عنوان مشاور ارتباط داشتم، زنگی را تحت عنوان #زنگ_مهربانی، طراحی کرده بودم و کل ایام هفته را با عناوین گوناگون از جمله مهربانی با خود، اعضای خانواده ....تقطیع و نامگذاری نموده بودیم.
یکی از روزها عنوان مهربانی با طبیعت داشت که یکی از اقدامات بچه ها، آب دادن، هرس کردن و شخم زدن پای درخت ها یا رساندن کودحیوانی بود و بسیار نیز بذرپاشی و پرورش جوانه های بلوط...
خردادماه بود و امتحانات رو به پایان بود و یک گلدان حاوی دوجوانه بلوط در کنار گلدان های سالن امتحانات هنوز خودنمایی می کرد و غرس نشده بود!
آخرین جلسه از ترس عدم رسیدگی در تابستان، آن را برداشته و با خود به منزل آوردم!
در آستانه پشت سرگذاشتن خرداد و ورود به تیرماه بودیم که سفر رسانه ای به ارمنستان با تیم ۱۰ نفره سواد رسانه ای ایران پیش آمد!
آن سوتر اما، هفتم تیرماه هر سال مصادف می شد با سالیاد بمباران شیمیایی سردشت و بزرگداشت مقام شهدا و مصدومان آن فاجعه سال ۱۳۶۶ ... و تلاقی سفر و سالیاد...

از یک طرف فرصت سفر با آن مجموعه ارزشمند و متخصص قابل اغماض نبود و از سویی دیگر غیبت آن ایام در سردشت و تنها گذاشتن دوستان مهربان و تلاشگرم در برنامه ریزی، مشارکت و میزبانی از مهمانان داخلی و خارجی سالیاد نابخشودنی!
شب قبل از عزیمت کاک رضای عزیزم را می پاییدم که چه بزرگوارانه ولع برنامه ریزی و هماهنگی دارد و همان بر شدت تردیدم فزود و خواب از چشمانم بربود!
حوالی سه نصف شب بود که جرقه ای به ذهنم رسید و ذهنم در جوانه بلوط دست پرورده بچه ها گره خورد و آن ایده مبارک شکل گرفت.

تمام مسیر بیش از چمدان، دغدغه بلوط ها را داشتم ولی شکر خدا سالم رسید...
در میانه راه نیز فرصتی یافتم و از چند ساعت انتظار تلاقی با تیم در جلفا، بهره ها بردم و ضمن عیادت دوستان تاجرم در آن سامان، با همراهی و همدلی شان تهیه گلدان و تراکت نوشته پرس شده حاوی مفهوم گلدان و بنرهای ۴ زبانه در دستور کار قرار گرفت و در جلفا و هادی شهر کار به لطف کاک سعید کمانی عزیز به سرانجام رسید و تماشای فوتبال ایران و اسپانیا بر سفره دانشجوی دیروزم و تاجر مشهور امروز پازل ساعات انتظارم را کامل کرد...

بالاخره لحظات موعود فرا رسید و سوت پایان بازی، آغاز دیداری شد که به مرز نوردوز و طبیعت رؤيايي شمال بدون طبیعت چندها کیلومتر مسیر ورودی ارمنستان منتهی شد و در نهایت ایروان و پایتخت ارمنستان میزبان مان شد.
شب اول ورود به ایروان، بعد از استراحتی موقت، با اعضای تیم جلسه ای گذاشتیم و برنامه ها را مرور کرده و به اولویت بندی برنامه های پیش رو پرداختیم و همان فرصتی آفرید تا در جمع دوستان، ضمن طرح ایده های خود حول کارگروه تحت مدیریتم(سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی)، تلنگری بر مسئولیت رسانه ای ها و رسالت صلح گستری شان بزنم و با محوریت سالیاد بمباران شیمیایی سردشت، موضوع صلح و جوانه های بلوط را پیش کشم و از دغدغه خود حول آن سخن گویم.

شکر خدا ایده مورد اقبال و توافق جمع قرار گرفت و بنا شد تا برنامه با حمایت همراهان در یادمان نسل کشی ارامنه اجرایی شود!

روز اول مان به حضور در نمایشگاه رسانه های دیجیتال و آماده سازی غرفه انجمن سوادرسانه ای با همکاری انتشارات پشتیبان سپری شد و دوم روز را "بازدید از شبکه یک تلویزیون ملی ارمنستان" در برنامه داشتیم...
ساعتی قبل از بازدید، یکی از جوانه ها را آماده و همراه خود برداشتم و در جریان نشست با مدیران جوان تلویزیون، بر میز مذاکره نهادم و همان تلنگری شد بر چرایی وجود آن و توضیح اینجانب...
آن یک از دو جوانه تقدیم مدیران شبکه تلویزیون ملی شد و آن دیگر نیز با حمایت و همراهی دوستان مهربانم ضمن بر سینه نهادن بنرهای چهارزبانه در جلو ساختمان نمایشگاه رسانه های دیجیتال
،(expo)
در یکی از میادین شهر ایروان غرس گردید و رسیدگی و مراقبتش به "آرچوم" سپرده شد.

بنرهای ۴ زبانه نیز غیر از یکی، بقیه در اماکن شلوع گردشپذیری نصب گردید تا شاهدی باشند بر فاجعه سردشت و اراده صلح گستری و مسئولیت اجتماعی ما و تلاش دانش آموزان نقاط صفر مرزی ما در زنگ مهربانی...
درود بر همسفران مهربانم و بر دانش آموز و همکاران همواره جانم که آموزگار سواد صلح و مهربانی ام شدند.
🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#سفر_رسانه_ای
#سواد_صلح_و_مهربانی
#جوانه_صلح
#بمباران_شیمیایی_سردشت
#ارمنستان
#ایروان
--
تلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 نمونه ۳۴۵ 🔏 🔓

#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش #تیرماه ۹۷

🌷سفره مهربانی🌷
حدود بیست و اندی سال قبل، یکی از معلمان و کنشگران مدنی شهرم با همان دُگم اندیشی تاریک اندیشان، انفصال خدمتی خورده بود!
آشنایی مختصرمان محدود بود به همان چند موردی که در محافل دوستانه و عمومی به نسبت مظلومیت او در قبال آن رأی ناعادلانه شنیده بودم و چندباری که در راهروهای ساختمان اداری آموزش و پرورش منطقه ملاقاتش کرده بودم!

روزی در خیابان اصلی شهر و روبه روی قنادی مشهور شهر، بهم رسیدیم و سلام علیکی مختصر، مقدمه سئوالی شد:
"از برق چه می دانی؟"
من که از کنه سئوالش بی خبر بودم، پاسخ دادم:
"دوستانم طرح کاد را در کارگاه برق سپری کرده اند"!
نفهمیده، طرح موضوع کرد:
"راستش دوستانم در اداره برق وقتی متوجه بیکاری اینجانب شده اند، مسئولیتی به من سپرده اند که در این وانفسا نانی برای خانواده ام بر سفره خواهد گذاشت... اگر شما که از برق می دانی، کمکم کنید،خدمت بزرگی در حق اینجانب و خانواده ام روا خواهید داشت"
نمی دانستم چه بگویم!
می دانم؟
نمی دانم؟!
زبانم بند آمد و بدون توجه به عواقب، همان ساعت همراه شدم و منطقه ای رفتیم که هیچگاه نرفته بودم!
منطقه صفر مرزی آلان و روستای بیژوه...

ابتدای ورودمان، چند جوان جلوی مان سبز شدند و مَشغول توضیح قصد سفر به روستای شان بودیم که #وه_ستا_عمر، سر وکله اش پیدا شد.
مقاومت در برابرش بی فایده بود و ناچار دنبالش کردیم...
چند کوچه پس کوچه روستا را طی کردیم و به ساختمانی سنگی دو طبقه رسیدیم.
بعد از ورود و شناساندن مان به #دایه_جمیل، اتمام حجتش را چنین ابلاغ کرد:
"شما از این ساعات به بعد تحت امر اینجاب هستید و تا هستید، این اتاق شما و محل استراحت شما!
این هم لباسشویی و حمام و...
جمیله نیز مادر خودتان!"
هاج و واج مانده بودیم و چاره ای جز تسلیم و اطاعت امر نداشتیم.
خواندن دو نماز جماعت در مسجد قدیمی و مشهور روستا، دروازه آشنایی مان را با مردم روستا بیشتر گشود و همان بسترساز آشنایی با سیم بان و طرح موضوع "مأموربودن"مان برای تعویض کنتورهای برق منازل کل روستا!
سیم بان را همراه کردیم و یکی دو نمونه را با ایشان کار کردیم و سرنخ کار دست مان آمد و تمام!
حدود یک هفته ای بدون وقفه در روستا ماندیم و کار کردیم و غیر چند فراخوان و دعوت سایر روستاییان، کلا"بر سفره مهربانی #دایه_جمیل (عنوانی که دوستم بر مهربانوی میزبان گذاشت)، تناول کردیم و سبد سبد مهر نصیب بردیم!
مهربانی های #دایه_جمیل و #سخاوت و گشاده دستی #وه_ستا_عمر را که کنار هم بگذاری، مصداقی جز #مادرترزا و #حاتم_طایی نخواهی یافت چه اینکه منِ خجالتی، هیچ که احساس غریبی نکردم، حدود یک هفته، بی خبر از خانواده، فضای روستا را به لطف آن خانواده بی نظیر در مهرورزی، تحمل کردم و کار کردم!

اما خدا بد کس نخواهد که همان بی خبر گذاشتن خانواده، چه بد شرایطی برای خانواده فراهم کرده بود و چه خون دل هایی که فرشته مادرم، دامنگیرش شده بود ولی به هر حال بعد از بازگشتم، نکته گویی هایم از #دایه_جمیل، سبک شان کرد و غائله ختم به خیر شد...

بیست و اندی سال گذشته است و اینک #سوران_کوچولوی آن روز، خود مردی تمام عیار است و در غیاب ابویش #وه_ستا_عمر، و فاصله شان با #کاکه_علی، سنگ صبور دایه جمیل مان شده است...

ما هم با جمعی از اعضای خونگرم بنیاد صلح و مهربانی های کوچک، البته در غیاب آن دوست نازنینم که عامل سفرشد( کاک لقمان حسن پور که گرفتاری مجالش نداد)، در عصر هنگام روز سه شنبه ۱۲ تیرماه، محضرشان شرفیاب شدیم تا یادی کنیم از آن شیرزن مهربان و مادرترزای دیروزمان...

لحظاتی شیرین خلق شد هم برای ما که #وفاداری مان را به مهربانی های بزرگ شان، اثبات کردیم و هم برای آنها و ویژه تر #دایه_جمیل ما یا همان مهربان مادر #جمیله_شریعت_پناه، که در آن دوران کهولت، یادی از دیروزش را این بار،مهمان #سفره_وفاداری ما کند و لختی دلخوش باشد به آن دیروزی هایش که خود، رمقی داشت و مهربسیار...
و نکته ای دیگر اینکه، مهربانان بدانند که نه امروز بلکه فراد و فرداهای روزگار نیز، مهرورزی های شان فراموش شدنی نیست که نیست...
هزاران درود بر مهربانان بزرگ تاریخ👏

🌷🌷🌷
#بنیاد_صلح_و_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#اوستا_عمر_اسماعیلی
#دایه_جمیل
#بیژوه
#سفره_مهربانی
#وفای_سفره
---------
تلگرام
@Sopskf
اینستا

https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
نمونه ۳۴۰
#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش#تیرماه ۹۷

🌷سواد صلح و مهربانی🌷

مهربانی زبانی است که با احساس دل، فهمیدنی است...

از چندسال قبل در مدارسی که به عنوان مشاور ارتباط داشتم، زنگی را تحت عنوان #زنگ_مهربانی، طراحی کرده بودم و کل ایام هفته را با عناوین گوناگون از جمله مهربانی با خود، اعضای خانواده ....تقطیع و نامگذاری نموده بودیم.
یکی از روزها عنوان مهربانی با طبیعت داشت که یکی از اقدامات بچه ها، آب دادن، هرس کردن و شخم زدن پای درخت ها یا رساندن کودحیوانی بود و بسیار نیز بذرپاشی و پرورش جوانه های بلوط...
خردادماه بود و امتحانات رو به پایان بود و یک گلدان حاوی دوجوانه بلوط در کنار گلدان های سالن امتحانات هنوز خودنمایی می کرد و غرس نشده بود!
آخرین جلسه از ترس عدم رسیدگی در تابستان، آن را برداشته و با خود به منزل آوردم!
در آستانه پشت سرگذاشتن خرداد و ورود به تیرماه بودیم که سفر رسانه ای به ارمنستان با تیم ۱۰ نفره سواد رسانه ای ایران پیش آمد!
آن سوتر اما، هفتم تیرماه هر سال مصادف می شد با سالیاد بمباران شیمیایی سردشت و بزرگداشت مقام شهدا و مصدومان آن فاجعه سال ۱۳۶۶ ... و تلاقی سفر و سالیاد...

از یک طرف فرصت سفر با آن مجموعه ارزشمند و متخصص قابل اغماض نبود و از سویی دیگر غیبت آن ایام در سردشت و تنها گذاشتن دوستان مهربان و تلاشگرم در برنامه ریزی، مشارکت و میزبانی از مهمانان داخلی و خارجی سالیاد نابخشودنی!
شب قبل از عزیمت کاک رضای عزیزم را می پاییدم که چه بزرگوارانه ولع برنامه ریزی و هماهنگی دارد و همان بر شدت تردیدم فزود و خواب از چشمانم بربود!
حوالی سه نصف شب بود که جرقه ای به ذهنم رسید و ذهنم در جوانه بلوط دست پرورده بچه ها گره خورد و آن ایده مبارک شکل گرفت.

تمام مسیر بیش از چمدان، دغدغه بلوط ها را داشتم ولی شکر خدا سالم رسید...
در میانه راه نیز فرصتی یافتم و از چند ساعت انتظار تلاقی با تیم در جلفا، بهره ها بردم و ضمن عیادت دوستان تاجرم در آن سامان، با همراهی و همدلی شان تهیه گلدان و تراکت نوشته پرس شده حاوی مفهوم گلدان و بنرهای ۴ زبانه در دستور کار قرار گرفت و در جلفا و هادی شهر کار به لطف کاک سعید کمانی عزیز به سرانجام رسید و تماشای فوتبال ایران و اسپانیا بر سفره دانشجوی دیروزم و تاجر مشهور امروز پازل ساعات انتظارم را کامل کرد...

بالاخره لحظات موعود فرا رسید و سوت پایان بازی، آغاز دیداری شد که به مرز نوردوز و طبیعت رؤيايي شمال بدون طبیعت چندها کیلومتر مسیر ورودی ارمنستان منتهی شد و در نهایت ایروان و پایتخت ارمنستان میزبان مان شد.
شب اول ورود به ایروان، بعد از استراحتی موقت، با اعضای تیم جلسه ای گذاشتیم و برنامه ها را مرور کرده و به اولویت بندی برنامه های پیش رو پرداختیم و همان فرصتی آفرید تا در جمع دوستان، ضمن طرح ایده های خود حول کارگروه تحت مدیریتم(سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی)، تلنگری بر مسئولیت رسانه ای ها و رسالت صلح گستری شان بزنم و با محوریت سالیاد بمباران شیمیایی سردشت، موضوع صلح و جوانه های بلوط را پیش کشم و از دغدغه خود حول آن سخن گویم.

شکر خدا ایده مورد اقبال و توافق جمع قرار گرفت و بنا شد تا برنامه با حمایت همراهان در یادمان نسل کشی ارامنه اجرایی شود!

روز اول مان به حضور در نمایشگاه رسانه های دیجیتال و آماده سازی غرفه انجمن سوادرسانه ای با همکاری انتشارات پشتیبان سپری شد و دوم روز را "بازدید از شبکه یک تلویزیون ملی ارمنستان" در برنامه داشتیم...
ساعتی قبل از بازدید، یکی از جوانه ها را آماده و همراه خود برداشتم و در جریان نشست با مدیران جوان تلویزیون، بر میز مذاکره نهادم و همان تلنگری شد بر چرایی وجود آن و توضیح اینجانب...
آن یک از دو جوانه تقدیم مدیران شبکه تلویزیون ملی شد و آن دیگر نیز با حمایت و همراهی دوستان مهربانم ضمن بر سینه نهادن بنرهای چهارزبانه در جلو ساختمان نمایشگاه رسانه های دیجیتال
،(expo)
در یکی از میادین شهر ایروان غرس گردید و رسیدگی و مراقبتش به "آرچوم" سپرده شد.

بنرهای ۴ زبانه نیز غیر از یکی، بقیه در اماکن شلوع گردشپذیری نصب گردید تا شاهدی باشند بر فاجعه سردشت و اراده صلح گستری و مسئولیت اجتماعی ما و تلاش دانش آموزان نقاط صفر مرزی ما در زنگ مهربانی...
درود بر همسفران مهربانم و بر دانش آموز و همکاران همواره جانم که آموزگار سواد صلح و مهربانی ام شدند.
🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#سفر_رسانه_ای
#سواد_صلح_و_مهربانی
#جوانه_صلح
#بمباران_شیمیایی_سردشت
#ارمنستان
#ایروان
--
تلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 نمونه ۳۴۵ 🔏 🔓

#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش #تیرماه ۹۷

🌷سفره مهربانی🌷
حدود بیست و اندی سال قبل، یکی از معلمان و کنشگران مدنی شهرم با همان دُگم اندیشی تاریک اندیشان، انفصال خدمتی خورده بود!
آشنایی مختصرمان محدود بود به همان چند موردی که در محافل دوستانه و عمومی به نسبت مظلومیت او در قبال آن رأی ناعادلانه شنیده بودم و چندباری که در راهروهای ساختمان اداری آموزش و پرورش منطقه ملاقاتش کرده بودم!

روزی در خیابان اصلی شهر و روبه روی قنادی مشهور شهر، بهم رسیدیم و سلام علیکی مختصر، مقدمه سئوالی شد:
"از برق چه می دانی؟"
من که از کنه سئوالش بی خبر بودم، پاسخ دادم:
"دوستانم طرح کاد را در کارگاه برق سپری کرده اند"!
نفهمیده، طرح موضوع کرد:
"راستش دوستانم در اداره برق وقتی متوجه بیکاری اینجانب شده اند، مسئولیتی به من سپرده اند که در این وانفسا نانی برای خانواده ام بر سفره خواهد گذاشت... اگر شما که از برق می دانی، کمکم کنید،خدمت بزرگی در حق اینجانب و خانواده ام روا خواهید داشت"
نمی دانستم چه بگویم!
می دانم؟
نمی دانم؟!
زبانم بند آمد و بدون توجه به عواقب، همان ساعت همراه شدم و منطقه ای رفتیم که هیچگاه نرفته بودم!
منطقه صفر مرزی آلان و روستای بیژوه...

ابتدای ورودمان، چند جوان جلوی مان سبز شدند و مَشغول توضیح قصد سفر به روستای شان بودیم که #وه_ستا_عمر، سر وکله اش پیدا شد.
مقاومت در برابرش بی فایده بود و ناچار دنبالش کردیم...
چند کوچه پس کوچه روستا را طی کردیم و به ساختمانی سنگی دو طبقه رسیدیم.
بعد از ورود و شناساندن مان به #دایه_جمیل، اتمام حجتش را چنین ابلاغ کرد:
"شما از این ساعات به بعد تحت امر اینجاب هستید و تا هستید، این اتاق شما و محل استراحت شما!
این هم لباسشویی و حمام و...
جمیله نیز مادر خودتان!"
هاج و واج مانده بودیم و چاره ای جز تسلیم و اطاعت امر نداشتیم.
خواندن دو نماز جماعت در مسجد قدیمی و مشهور روستا، دروازه آشنایی مان را با مردم روستا بیشتر گشود و همان بسترساز آشنایی با سیم بان و طرح موضوع "مأموربودن"مان برای تعویض کنتورهای برق منازل کل روستا!
سیم بان را همراه کردیم و یکی دو نمونه را با ایشان کار کردیم و سرنخ کار دست مان آمد و تمام!
حدود یک هفته ای بدون وقفه در روستا ماندیم و کار کردیم و غیر چند فراخوان و دعوت سایر روستاییان، کلا"بر سفره مهربانی #دایه_جمیل (عنوانی که دوستم بر مهربانوی میزبان گذاشت)، تناول کردیم و سبد سبد مهر نصیب بردیم!
مهربانی های #دایه_جمیل و #سخاوت و گشاده دستی #وه_ستا_عمر را که کنار هم بگذاری، مصداقی جز #مادرترزا و #حاتم_طایی نخواهی یافت چه اینکه منِ خجالتی، هیچ که احساس غریبی نکردم، حدود یک هفته، بی خبر از خانواده، فضای روستا را به لطف آن خانواده بی نظیر در مهرورزی، تحمل کردم و کار کردم!

اما خدا بد کس نخواهد که همان بی خبر گذاشتن خانواده، چه بد شرایطی برای خانواده فراهم کرده بود و چه خون دل هایی که فرشته مادرم، دامنگیرش شده بود ولی به هر حال بعد از بازگشتم، نکته گویی هایم از #دایه_جمیل، سبک شان کرد و غائله ختم به خیر شد...

بیست و اندی سال گذشته است و اینک #سوران_کوچولوی آن روز، خود مردی تمام عیار است و در غیاب ابویش #وه_ستا_عمر، و فاصله شان با #کاکه_علی، سنگ صبور دایه جمیل مان شده است...

ما هم با جمعی از اعضای خونگرم بنیاد صلح و مهربانی های کوچک، البته در غیاب آن دوست نازنینم که عامل سفرشد( کاک لقمان حسن پور که گرفتاری مجالش نداد)، در عصر هنگام روز سه شنبه ۱۲ تیرماه، محضرشان شرفیاب شدیم تا یادی کنیم از آن شیرزن مهربان و مادرترزای دیروزمان...

لحظاتی شیرین خلق شد هم برای ما که #وفاداری مان را به مهربانی های بزرگ شان، اثبات کردیم و هم برای آنها و ویژه تر #دایه_جمیل ما یا همان مهربان مادر #جمیله_شریعت_پناه، که در آن دوران کهولت، یادی از دیروزش را این بار،مهمان #سفره_وفاداری ما کند و لختی دلخوش باشد به آن دیروزی هایش که خود، رمقی داشت و مهربسیار...
و نکته ای دیگر اینکه، مهربانان بدانند که نه امروز بلکه فراد و فرداهای روزگار نیز، مهرورزی های شان فراموش شدنی نیست که نیست...
هزاران درود بر مهربانان بزرگ تاریخ👏

🌷🌷🌷
#بنیاد_صلح_و_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#اوستا_عمر_اسماعیلی
#دایه_جمیل
#بیژوه
#سفره_مهربانی
#وفای_سفره
---------
تلگرام
@Sopskf
اینستا

https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 نمونه ۳۴۱ 🔏 🔓

#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش #تیرماه ۹۷

🌷تولد مهربانی🌷

با تیم انجمن سواد رسانه ای ایران عازم ایروان ارمنستان بودیم که ناگهانی، عزیزی به جمع مان وارد شد!

از آنجایی که مسیر را قرار شد زمینی بپیماییم، اتوبوس اولین محل ملاقات مان شد...

در طول مسیر، نتایج حاصل از رصد رفتاری، کنش و واکنش هایش، موفقیت آمیز نشان می داد و در کل، کمی و بیشتر از کمی و حتی بسیار بیشتر از خود، نشان می داد!

پُفک و چیپس خوری هایش و سهم دادن های عادلانه اش، تُن صدای گرم، ارتباط مؤدبانه، تعامل صمیمانه و خونگرم بودنش در طول مسیر رفت و برگشت و ایام باهم بودن مان، مجبورمان کرد "کوچکِ بزرگ" بخوانیمش!

بی تعارف، از صبوری، حجب و حیا و شیرینی کلام وارسته مادر سهمی بسیار برده بود و همان در مسیر بزرگی، چراغی فرا راهش شده بود تا ما بیشتر بر ابعاد وجودی و غنای درونش، وقوف پیدا کنیم...

همان شب اول ورودمان به #ایروان، جلسه ای با حضور تمامی اعضای تیم منعقد کردیم و همانجا بود که #دکتر_بشیر_حسینی عزیز، بزرگوارانه پیشنهادی طرح کردند و همگی بر آن به توافق رسیدیم.

چندبار تلاش کردیم پیشنهاد را عملی کنیم اما هربار، به دلایلی توفیق نمی یافتیم!

جای مناسبی نبود، وقت و زمان هماهنگ نمی شد و بسیار نیز اتلاف وقت، مزاحم اجرا می شد و بسیار نیز حجب و حیای وارسته مادر و دخترش!

باری به هرجهت به شب آخر رسیده بودیم و هنوز پیشنهاد توافق جمع را چون آن یک مورد دیگر، عملی نکرده بودیم تا اینکه، سفره مهرِ رایزن فرهنگی ایران در ارمنستان، گشوده شد و در آخرین شب اقامت مان به روی مان لبخند زد...
ابتدا
Yerevan cascade
و هزار پله رو به آسمانش و آبشار متواضع و سر به زیرش، پذیرای همدلی ها و تصاویر خاطره انگیز گروه مان بود که به ناگاه، دکتر افراسیابی عزیز، انتظار #میزبان در محل قرار را همرسانی کرد و به ناچار عطای زیبایی وصف ناپذیر کاسکادِ را به لقای #سفره_مهر_رایزن، بخشیدیم و چه خوب کردیم!
همان سفره مهر، بهانه ای شد تا از #اراده_تحقق_نایافته گروه مان بگوییم و همان نیز #مهربان_حیدری را بس بود تا با یک سفارش درگوشی #مهربان_سبحانی معاون و راننده شریفش را در دل شب، روانه بازار کند!

ساعاتی گذشت و در ایام انتظار، مشغول رصد معماری ویژه رستوران در سالن کناری بودم که یه هویی برق سالن پذیرایی خاموش شد و شعله دو شمع از دل تاریکی سربرآورد!

سفیدی دندان های زیبای #سارا_جان، که از لبخند مسیحایی اش بیرون زده بود، تشعشع نور شمع ها را پس رانده بود و مهربانان گروه نیز دست ها را آماده کف زدن های ممتدشان در هوا مراقبت می کردند!

به ناگاه #سارا_جان، با فوت مهرافزایش، شعله ها را خاموش کرد و کف زدن های گروه در روشنایی برگشته لوسترهای سالن، گره خورد و من وقتی خود را در آن فضا یافتم که دست هایم نای بازایستادن نداشت...

چقدر خوشحال بودیم که بلاخره #اراده_جمع_انباشت مان متحقق گردید و #سارا_جان و مهربانو مادرش #دکتر_سمانه_ناظریان را معنوی تر از همیشه بر گرد #کیک_مهربانی می دیدیم.

آن شب، #تولد_سارا_جان را در غربت، دقیقا" ساعاتی جشن گرفتیم که همان لحظات در نقطه صفر مرزی شمال غرب ایران در #سردشت نیز، خانواده ام ۱۲ سالگی #آروین_جانم(اولین فرزندمان از دو فرزند) را جشن گرفته بودند و این یک تلنگر نیز بر میزان شعف بسیارم از توفیق در برگزاری جشن تولد #سارا_جان، بیشتر و بیشتر فزود...

و اتفاقا" یادآوری خاطره ای از مرداد۹۴ و سفر به ترکیه و اقدامی هم حس و هم راستا در #استانبول با جمعی دیگر از دوستان جانی، بر شیرینی این لحظاتم فزود و همان خاطراتی ماندگار و انگیزه بخش آفرید تا بر اهمیت #رسالت_رسانه و #مسئولیت_اجتماعی کارگروه تحت مدیریتم در انجمن سواد رسانه ای ایران بیشتر وقوف پیدا کنم و این رسالت مسیحایی را بیشتر ارج نهم و بر بودن خود در کنار همسفرانی مهربان، مهرورز و #رسالت_شناس بیشتر ببالم...

هزاراران درود بر جمع مهربانان انجمن سواد رسانه ای ایران و به ویژه تیم اعزامی ارمنستان و ویژه تر #سارا_جان و همکاران رایزنی فرهنگی ایران در ارمنستان که این بستر مبارک را سبب شده و تصویری ارزشمند بر تصاویر ماندگار رسالت محورم در بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک افزودند🌷👏
#بنیاد_صلح_و_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#تولد_مهربانی
#سارا_جان
#سفره_فرهنگی
#رایزن_فرهنگی
#کیک_مهربانی
#جشن_تولد
#تولد_آروین
#اسحاق_علیپور

*مطالعه نمونه گزارش مهربانی شماره ۲۰ کمپین مهربانی های کوچک را به مخاطبان این پست، در آدرس
@kindness_challenge
توصیه می کنم🌷

درتلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا

https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari

سایت
WWW.balvezan.ir
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓

#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۱)---------نگارش #تیرماه ۹۷

🌷مهربانیِ روز🌷

رسانه های امروز مملو است از گزارش مکتوب و مصور اختلاس، دزدی، کلاهبرداری، بی وجدانی، بزهکاری ها و... شهروندان جهانشهر و به ویژه به اصطلاح شهروندان ایرانی!

کافیست سفری به خارج از کشور داشته باشید و از زبان شهروندان ایرانی خارج نشین و حتی مسئولان حقوق بگیر در غربت نیز از رفتار ایرانی ها سئوال کنید تا خرواری از تصاویر نابهنجار و رفتارهای دون شأن ایرانی را بار ذهن خسته از فضای رسانه ای ات کنند و دنیای واقعت را نیز مشوش گردانند!

اما همواره گفته ام و باز نیز همچنان که در دور اول دولت تدبیر و امید، به رییس جمهور روحانی نوشتم و حضوری تقدیم کردم، تأکید می کنم:
"کان مهربانی قلب شهروندان ایرانی، آنقدر غنی است که اگر به جای #وابستگی_به_نفت، #دلبستگی_به_کان_مهربانی را در اولویت برنامه ریزی های دولت در تعامل به خودی ها و ارتباط با خارجی ها، مورداهتمام قرار دهیم، جایگاه و منزلت ایران و ایرانی، متحول خواهد شد...

این پیام تلگرامی امروز فقط یک از آن ۸۰ میلیون شهروند ایرانی و کُردستانی است که خطاب به اینجانب نگاشته است:

"آقای آذری به ریز اگه ر خانواده کی بی بضاعت احتیاجی به کاری مشاوره هبو جا هریک له اعضای خانواده کیان امن به رایگان له خدمت یان دام تا اوجگا بوم مقدور بیت"🌷

ترجمه فارسی پیام دریافتی:
"آقای آذری بزرگوار، اگر خانواده ای بی بضاعت، نیاز به خدمات مشاوره ای داشت، حال هر عضو خانواده شان، اینجانب به صورت رایگان در خدمت شان خواهم بود تا هر سطحی که برایم مقدور و میسور باشد"

فقط چند دقیقه قبل از وصول پیام فوق نیز پی گیر مراجعه پزشکی یک نوجوان یتیم سردشتی در تهران بودم که همزمان دو مهربانو برای ارایه خدمات پزشکی به ایشان اعلام داوطلبی کردند و لطف شان شامل حال آن نوجوان و خانواده مستمندش گردید...

متعاقب آن، مهربان پیرایشگر باسابقه شهرم نیز واتساپی به جد پی گیر وضعیت نوجوانی بودند که از هفته قبل، پروژه شناسنامه دار کردنش را استارت زده بودیم.

عزیزی دیگر نیز خودجوش در پی تسهیل گری مراسم عروسی زوجی ارزشمند بودند و مرتب درخواست ایده و نظر حول اجرای یک مراسم الگو داشتند...
جوان پسری در خانواده ام، نقش یک پرستار تمام عیار برای مادرش را ایفا می کرد و...

شبکه های اجتماعی از مهربانی بزرگ شهروندان #دلفانی در مساعدت و یاری به یک راننده کامیون واژگون شده و جمع آوری میوه های بر زمین ریخته اش نگاشتند و...


این ها فقط مشتی نمونه خروار از روح بزرگ، مهرورز، مسئولیت شناس و مسئولیت پذیر شهروندان سرزمینم است که گاه و بسیار نامهربانانه سعی در مخدوش کردن ظاهر و باطن نکوی شان داریم...

بیاییم آن #تصویر_دگر را باهم گزارش کنیم تا هر روزمان را با مسئولیت شناسی، مسئولیت پذیری و مهربانی شهروندان سرزمین مان، لذت بخش تر کنیم...🌷

#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#کارگروه_سوادرسانه_ای_و_مسئولیت_اجتماعی
#رئوف_آذری
#تصویری_دگر
#مهربانی_روز
---------
تلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا

https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓

#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۲)---------نگارش ۱۷ #تیرماه ۹۷

🌷مهربانیِ روز🌷

"منیجه" را از حدود دوماه قبل شناختم!
فقط ۱۵ کیلومتر با من فاصله داشت ولی ۴۳ سال و اندی طول کشید تا بشناسمش!

لطف رمضان و طرح ملی کوچه گردان عاشق، دریچه ای گشود تا از نزدیک زیارت شان کنم.

دختر و پدری در یک ساختمان امانی!
پدر با بیماری قلبی و ۱۲ سال سابقه بستری در رختخواب منزل و بیمارستان!

دختر نیز با سواد پنجم ابتدایی و ۵۱ سال سن شناسنامه ای(جوان تر نشان می داد) و فلج عضوی و ضعف بینایی!
۱۷ سال قبل، به بیماری فلج مبتلا می گردد و اینک زمین گیر است و ویلچر نشین!

یک خواهر و ۳ برادر هم داشته که هر ۴ نفرشان، در دوران کودکی فوت کرده و مادرش نیز چندین سال قبل به رحمت خدا پیوسته اند...
در رمضان مجدد، خدمتش رسیدیم و اندازه یک ماه از غفلت ۴۳ ساله ام، بر سفره دو نفری شان نهادیم ولی حجم بدهی مان کجا و این کجا؟!

امروز که در خدمت والده گرانسنگم نوبت متخصص توانبخشی گرفته بودم، در انتظار ورود به مطب بودیم که بانویی ویلچرنشین سررسید و دخترکی نیز پشت ویلچر!
کمی که دقت کردم، خودش بود،"منیجه"!
تا منو دید، خیز برداشت و من نیز...
مامانم متعجب نگاه مان می کرد. جویای احوال ابویش شدم و ناباوارانه خبر از مرگ پدرش داد. داشتم از درون کباب می شدم که بی خبری ام را با سفر ۱۲ روزه ام توجیه کردم!

از حال و روزش پرسیدم، گفت:
"همانی ام که می بینید، بی کس و بینوا، ساختمانی که در آن سکونت داشتیم فروش رفته و من تنها ویلان یک روستا!
زمینی اهدایی دارم اما خالی از آجر و سنگ و سیمان..."

برای اینکه از حال و روز بدش، موقت رهایش بخشم قول دادم کاری برایش بکنم *
و از همان لحظه شروع کردم...
نوبت مادر را به او دادیم و منشی و عزیزی نیز کمک کردند و زودتر معاینه شد.

دعوتش کردم شب مهمانم باشند ولی چون همیشه، زن داییش سر رسید و از سر تواضع و بزرگی درون، به دست بوسی ام شتافت(مجالش ندادم ولی مامان دلخور شد که شاید دلش شکسته باشد!) و " منیجه" را با خود برد!
دنبالش کردم و چون دیدار اول مان، بابت کمک هایش به منیجه، سپاسش گفتم ولی او بزرگ تر از اینها نشان می داد...

این همه نوشتم تا از زن دایی، منیجه یادی کرده باشم چه اینکه طبق اظهارات منیجه، همواره و هرجا، مراقب و همراهش بوده و هست...


بدانیم "مهربانان" زنده اند و بسیار، حتی در قامت رعنای "زن دایی"های مهربانِ قلاره شی...

درودشان باد🌷

-----

بیاییم آن #تصویر_دگر را باهم گزارش کنیم تا هر روزمان را با مسئولیت شناسی، مسئولیت پذیری و مهربانی شهروندان سرزمین مان، لذت بخش تر کنیم...🌷

#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#کارگروه_سوادرسانه_ای_و_مسئولیت_اجتماعی
#رئوف_آذری
#تصویری_دگر
#مهربانی_روز
#منیجه
#زن_دایی_مهربان
---------
تلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا

https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
--------------------
*از پیشنهاد مهربانانه ساخت خانه در زمین اهدایی برای منیجه استقبال می کنیم]