Forwarded from عکس نگار
کوچه گردان عاشق سردشت
کوچکی بزرگ و بزرگی بس بزرگ است!
از کودکی، بزرگ بود و بزرگ شد و بزرگ تر...
اما نه با جثه که با فهم و ادراک!
آرمیدن در دامان پر مهر پدر و مادری که بذر مسئولیت را به بهترین نحو ممکن در زمین وجودش کاشتند، آغازگر پروژه ای بود که هنوز تداوم دارد!
تلمذ الفبای مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری، در تنها کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهرستان، بسترساز عروجش شد و حلقه کردن ریسمان اراده در کنجکاوی نوجوانی اش، تا باشگاه پژوهشگران جوان دانشگاه آزاد اسلامی در همان دوران دانش آموزی رهنمونش شد و پشتکارش پیش برنده!
بازیگری، طراحی صحنه، فیلم نامه نویسی ، کارگردانی و تهیه کنندگی تا مرز شهرت توسعه اش داد ولی افسارش را لگام بست...
از مهرماه سال ۹۵، بعد از چند تجربه موفق و اخیر کارش ساخت فیلم کوتاه #ژیانه_وه_ی_به_روو
دانشجویی در غربت شد ...
اما غربت از میزبانی فهم و ادراکش نکاست و بیش از آنی که انتظار می رفت، بزرگ شد ...
چندی پیش بنا بر اجرای کاری هنری در تهران داشتیم که نمی دانم چگونه ولی خبردار شد و گوی سبقت از من و ما ربود و خود همه کاره شد!
بچه ها را ساماندهی کرد، اولیاء را در جریان گذاشت، پیگیر نامه نگاری ها شد و خود کارشناس اداری شد و کیلومترها در پی نامه ها دوید و رفت و اما بی نتیجه نیز ناامید نشد و خود مجدد آستین بالازد و مربی هنری دوران کودکی اش یا بهتر است بگویم دایه مهربانش را مهربانانه اطرافم نشاند تا با هم و در کنار هم، به دوردست ها نظر کنیم و طرح ریزیم و بی بروکراسی اداری قدم در وادی عمل نهیم!
دیروز عصر که کیسه های خیری جمعیت امام علی رسید، نمی دانم از کجا و چگونه خبردار شد که خود و میلاد دوست همیشه همراهش با #موتورسیکلت جلوی در منزل مان سبز شدند و آنی کردند که بنا بود دیگران انجامش دهند!
احسان عزیز بود و میلاد و زکریا!
مسعود و سعید و عبدالله!
خانم احمدی و مهربان خواهر و برادرش!
شیخ کریم و علی و کمال!
هاوری،سوران و شاخه وان!
عثمان و محمود و شهاب!
سکینه و سارا!
بارزان و امید!
انگار دوباره آسمان شهر را با گاز خردل بمباران کرده بودند ولی نه با آن خردل نفس گیر و تاول زا و کشنده!
بلکه با خردل عشق، مهربانی و نوعدوستی!
بله #احسان بود و همه آنهایی که در پی احسان در دل شب روان شدند تا #طوبی و طوبی های شهرمان نفسی تازه کنند!
از آلان تا ربط، نلاس و میرآباد!
از مجبورآباد تا جانبازان و آزادگان!
نقطه به نقطه به #رنگ_احسان درآمد و همه و همه احسان شدند در شب عید!
سپاس آن کوچه گردعاشق شهرم و آن مهربان کوچه گردان همراه را که #علی_وار با
#جمعیت_امام_علی،
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
و
#شبکه_فعالان_مدنی_سردشت
(کارگروه حقوق شهروندی)
همراه شدند و با سلاح #کوله_مهربانی و #کیسه_عشق،
#ژینوسایدی
دیگر در #سردشت آفریدند اما این بار از نوع قتل و عام بی تفاوتی، گرفتن نفس سفره خالی و در نهایت اجرای پروژه نشاء نهال #خردل_عشق و مهربانی...
#کوچه_گردان_عاشق
#جمعیت_امام_علی
#احسان
#ژیانه_وه_ی_به_روو
#رنگ_احسان
#کوله_مهربانی
#کیسه_عشق
#خردل_عشق_و_مهربانی
#ژینوساید_بی_تفاوتی
#سردشت
@imamalisociety
@kindness_challenge
@havalani_ashti
کوچکی بزرگ و بزرگی بس بزرگ است!
از کودکی، بزرگ بود و بزرگ شد و بزرگ تر...
اما نه با جثه که با فهم و ادراک!
آرمیدن در دامان پر مهر پدر و مادری که بذر مسئولیت را به بهترین نحو ممکن در زمین وجودش کاشتند، آغازگر پروژه ای بود که هنوز تداوم دارد!
تلمذ الفبای مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری، در تنها کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهرستان، بسترساز عروجش شد و حلقه کردن ریسمان اراده در کنجکاوی نوجوانی اش، تا باشگاه پژوهشگران جوان دانشگاه آزاد اسلامی در همان دوران دانش آموزی رهنمونش شد و پشتکارش پیش برنده!
بازیگری، طراحی صحنه، فیلم نامه نویسی ، کارگردانی و تهیه کنندگی تا مرز شهرت توسعه اش داد ولی افسارش را لگام بست...
از مهرماه سال ۹۵، بعد از چند تجربه موفق و اخیر کارش ساخت فیلم کوتاه #ژیانه_وه_ی_به_روو
دانشجویی در غربت شد ...
اما غربت از میزبانی فهم و ادراکش نکاست و بیش از آنی که انتظار می رفت، بزرگ شد ...
چندی پیش بنا بر اجرای کاری هنری در تهران داشتیم که نمی دانم چگونه ولی خبردار شد و گوی سبقت از من و ما ربود و خود همه کاره شد!
بچه ها را ساماندهی کرد، اولیاء را در جریان گذاشت، پیگیر نامه نگاری ها شد و خود کارشناس اداری شد و کیلومترها در پی نامه ها دوید و رفت و اما بی نتیجه نیز ناامید نشد و خود مجدد آستین بالازد و مربی هنری دوران کودکی اش یا بهتر است بگویم دایه مهربانش را مهربانانه اطرافم نشاند تا با هم و در کنار هم، به دوردست ها نظر کنیم و طرح ریزیم و بی بروکراسی اداری قدم در وادی عمل نهیم!
دیروز عصر که کیسه های خیری جمعیت امام علی رسید، نمی دانم از کجا و چگونه خبردار شد که خود و میلاد دوست همیشه همراهش با #موتورسیکلت جلوی در منزل مان سبز شدند و آنی کردند که بنا بود دیگران انجامش دهند!
احسان عزیز بود و میلاد و زکریا!
مسعود و سعید و عبدالله!
خانم احمدی و مهربان خواهر و برادرش!
شیخ کریم و علی و کمال!
هاوری،سوران و شاخه وان!
عثمان و محمود و شهاب!
سکینه و سارا!
بارزان و امید!
انگار دوباره آسمان شهر را با گاز خردل بمباران کرده بودند ولی نه با آن خردل نفس گیر و تاول زا و کشنده!
بلکه با خردل عشق، مهربانی و نوعدوستی!
بله #احسان بود و همه آنهایی که در پی احسان در دل شب روان شدند تا #طوبی و طوبی های شهرمان نفسی تازه کنند!
از آلان تا ربط، نلاس و میرآباد!
از مجبورآباد تا جانبازان و آزادگان!
نقطه به نقطه به #رنگ_احسان درآمد و همه و همه احسان شدند در شب عید!
سپاس آن کوچه گردعاشق شهرم و آن مهربان کوچه گردان همراه را که #علی_وار با
#جمعیت_امام_علی،
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
و
#شبکه_فعالان_مدنی_سردشت
(کارگروه حقوق شهروندی)
همراه شدند و با سلاح #کوله_مهربانی و #کیسه_عشق،
#ژینوسایدی
دیگر در #سردشت آفریدند اما این بار از نوع قتل و عام بی تفاوتی، گرفتن نفس سفره خالی و در نهایت اجرای پروژه نشاء نهال #خردل_عشق و مهربانی...
#کوچه_گردان_عاشق
#جمعیت_امام_علی
#احسان
#ژیانه_وه_ی_به_روو
#رنگ_احسان
#کوله_مهربانی
#کیسه_عشق
#خردل_عشق_و_مهربانی
#ژینوساید_بی_تفاوتی
#سردشت
@imamalisociety
@kindness_challenge
@havalani_ashti
Forwarded from عکس نگار
#من_زاب_هستم،
آب روانی که به #پرستار_تاول_زدای_جهان، شهرت داشتم!
سالهاست روندگی در پیچ و خم های زندگی، درس می دهم و سرود همدلی و همگرایی می سُرایم...
از زلالی آب چشمه ساران قندیل، سهم بسیار بُرده ام، به همین صفت، تنزُّل و کوتاه آمدن از حق مُسَلَّم را برنتابیده ام و ایامِ درازی، سخن از قطره قطره وجود گفته ام و گردن کَشی، سرکشی و طُغیانِ گاه و بیگاه داشته ام!
آب های حاصل از همت بلوط ها را به مخزن روزهای بحرانی فزوده ام و از هم نشینی با خویِ ایستادگی و مقاومت بلوط ها، بهره ها بُرده ام...
دیرزمانی است آبزیان و کوهستان زیان را قوتِ غالب بخشیده ام و تَعادُلِ اکوسیستم را پاس داشته ام... تا اینکه؛
در جریان بمباران شیمیایی سردشت نیز رُخصتی یافتم تیمارگری کنم و این بار، بیمارستانی آب درمانی راه اندازم و تاول پوستی جانبازان را طبیعی درمان کنم!
سیمای ظاهری و اندرون پنهان را، بَهرِمهرورزی، پیوندی ناگسستنی دادم و جان به روح بخشیدم و روح به جانباز و مصدوم شیمیایی!
همه را همه می دانند و همه نیز از ته قلب سپاسگُزارند!
اما هزار افسوس و هزاران کاش که دستی زِجیب پاسخ بِدَرآمد و اراده ی بازایستادنم زِبَهرِ برای همیشه داشتن کرد!
دیواری خاکی با میلیاردها هزینه مالی و هزاران ساعت نیروی کاری از نقطه صفر تا صد بالا آمد و عنوان سد ملی سردشت به خود گرفت و این آغازی بر غارت روندگی ام شد!!!
دست طمّاعِ بشر به همین بسنده نکرد و نمی کند و این بار تونل کانی سیو و پمپاژِسرشاخه بادین آوا و فردا سَدِّ خدراوي و شیواشان و گرژال و ... چون خنجری نشانه می رود قلب تپنده و رونده ام را...!!!
امروز این منم که از اُسطوره ی شریان حیات ملتی، از بَرَند و سَمبُلِ تیمارگری روزهای سخت و از نماد جسارت، شهامت، بخشندگی و سرزندگی فصلم داده اند تا به عهد برخی ها با جیب مبارک و تعصُّبِ فقط من و برای من، پاسخ اقناع گری داده شود...
امروز در سی امین سالیاد بمباران شیمیایی سردشت، این منم؛
بَندِ دِلَم پاره می شود و بندی مرا بَند می آورد و به مَسلَخِ ایستایی ام می کشاند تا بَندِ دلِ دیگری محکم گردد که سهمی طبیعی از قطره قطره های اِرث مرا نداشت!
امروز این منم که پوستم با خَردلِ مدیریت متعصبانه، تاول زده است و آرام و قرارم با زلزله زیرپوست شهر، زایل گشته است...
امروز ای شهروند آزاده جهانشهر؛
این منم که چون جانبازی شیمیایی، هرساعت #مرگ_تدریجی پیش چشمم رژه می رود و روندگی ام با تَلی خاکی، مسدود می شود!
امروز این منم،
که به همت و لطف و پرستاری مهربان مسئولان و جانباز شهروندان سردشتی، کوردستانی، ایرانی و جهانشهری دوستدار روندگی آب ها، دل خوش کرده ام تا روندگی ام پاس دارند و زِمرگ وجودم کاهند...
آیا #پرستار این روزهای سختم خواهید شد؟!
در هرحال تاریخ قضاوت تان خواهد کرد...
⚘⚘⚘
متن نگاشته فوق، در روزهای شنبه و یک شنبه مورخ ۱۰و۱۱ تیرماه در جشنواره ترانه صلح سردشت که در خانه هنر جمعیت امام علی(ع) واقع در خیابان کارگر جنوبی تهران(۱۰۰متری میدان انقلاب) توسط کاروان سفیران صلح و مهربانی سردشت، اجرا شد توسط نوجوان سردشتی، #شیما_احمدپور، بارها دکلمه شد...
#بمباران_شیمیایی_سردشت
#ترانه_صلح_سردشت
#تهران
#جمعیت_امام_علی
#رودخانه_زاب
#سفیران_صلح_و_مهربانی
#نوجوان_سردشتی
#شیما_احمدپور
#من_زاب_هستم
#پرستار_تاول_زدا
#نیازمند_پرستاری
#الفبای_صلح_و_مهربانی
@havalani_ashti
@savezab
آب روانی که به #پرستار_تاول_زدای_جهان، شهرت داشتم!
سالهاست روندگی در پیچ و خم های زندگی، درس می دهم و سرود همدلی و همگرایی می سُرایم...
از زلالی آب چشمه ساران قندیل، سهم بسیار بُرده ام، به همین صفت، تنزُّل و کوتاه آمدن از حق مُسَلَّم را برنتابیده ام و ایامِ درازی، سخن از قطره قطره وجود گفته ام و گردن کَشی، سرکشی و طُغیانِ گاه و بیگاه داشته ام!
آب های حاصل از همت بلوط ها را به مخزن روزهای بحرانی فزوده ام و از هم نشینی با خویِ ایستادگی و مقاومت بلوط ها، بهره ها بُرده ام...
دیرزمانی است آبزیان و کوهستان زیان را قوتِ غالب بخشیده ام و تَعادُلِ اکوسیستم را پاس داشته ام... تا اینکه؛
در جریان بمباران شیمیایی سردشت نیز رُخصتی یافتم تیمارگری کنم و این بار، بیمارستانی آب درمانی راه اندازم و تاول پوستی جانبازان را طبیعی درمان کنم!
سیمای ظاهری و اندرون پنهان را، بَهرِمهرورزی، پیوندی ناگسستنی دادم و جان به روح بخشیدم و روح به جانباز و مصدوم شیمیایی!
همه را همه می دانند و همه نیز از ته قلب سپاسگُزارند!
اما هزار افسوس و هزاران کاش که دستی زِجیب پاسخ بِدَرآمد و اراده ی بازایستادنم زِبَهرِ برای همیشه داشتن کرد!
دیواری خاکی با میلیاردها هزینه مالی و هزاران ساعت نیروی کاری از نقطه صفر تا صد بالا آمد و عنوان سد ملی سردشت به خود گرفت و این آغازی بر غارت روندگی ام شد!!!
دست طمّاعِ بشر به همین بسنده نکرد و نمی کند و این بار تونل کانی سیو و پمپاژِسرشاخه بادین آوا و فردا سَدِّ خدراوي و شیواشان و گرژال و ... چون خنجری نشانه می رود قلب تپنده و رونده ام را...!!!
امروز این منم که از اُسطوره ی شریان حیات ملتی، از بَرَند و سَمبُلِ تیمارگری روزهای سخت و از نماد جسارت، شهامت، بخشندگی و سرزندگی فصلم داده اند تا به عهد برخی ها با جیب مبارک و تعصُّبِ فقط من و برای من، پاسخ اقناع گری داده شود...
امروز در سی امین سالیاد بمباران شیمیایی سردشت، این منم؛
بَندِ دِلَم پاره می شود و بندی مرا بَند می آورد و به مَسلَخِ ایستایی ام می کشاند تا بَندِ دلِ دیگری محکم گردد که سهمی طبیعی از قطره قطره های اِرث مرا نداشت!
امروز این منم که پوستم با خَردلِ مدیریت متعصبانه، تاول زده است و آرام و قرارم با زلزله زیرپوست شهر، زایل گشته است...
امروز ای شهروند آزاده جهانشهر؛
این منم که چون جانبازی شیمیایی، هرساعت #مرگ_تدریجی پیش چشمم رژه می رود و روندگی ام با تَلی خاکی، مسدود می شود!
امروز این منم،
که به همت و لطف و پرستاری مهربان مسئولان و جانباز شهروندان سردشتی، کوردستانی، ایرانی و جهانشهری دوستدار روندگی آب ها، دل خوش کرده ام تا روندگی ام پاس دارند و زِمرگ وجودم کاهند...
آیا #پرستار این روزهای سختم خواهید شد؟!
در هرحال تاریخ قضاوت تان خواهد کرد...
⚘⚘⚘
متن نگاشته فوق، در روزهای شنبه و یک شنبه مورخ ۱۰و۱۱ تیرماه در جشنواره ترانه صلح سردشت که در خانه هنر جمعیت امام علی(ع) واقع در خیابان کارگر جنوبی تهران(۱۰۰متری میدان انقلاب) توسط کاروان سفیران صلح و مهربانی سردشت، اجرا شد توسط نوجوان سردشتی، #شیما_احمدپور، بارها دکلمه شد...
#بمباران_شیمیایی_سردشت
#ترانه_صلح_سردشت
#تهران
#جمعیت_امام_علی
#رودخانه_زاب
#سفیران_صلح_و_مهربانی
#نوجوان_سردشتی
#شیما_احمدپور
#من_زاب_هستم
#پرستار_تاول_زدا
#نیازمند_پرستاری
#الفبای_صلح_و_مهربانی
@havalani_ashti
@savezab
Forwarded from عکس نگار
#از_سردشت_آمده_ایم!
من و ما از سردشت آمده ایم...
از سردشتی که؛
هر وجبش، خاک پاک و مقدسی است که باید با عشقِ پاکش، تَیَمُّمِ نمازِ سپاس تازه کرد!
از سردشتی آمده ایم که هر خردل وجودش، با خردل کین نامهربانان آلوده شد و زخم هایی عمیق بر اندرون، و تاول هایی دردزا بر پوستش نمایان شد...
از شهری محضر مبارک تان رسیده ایم که؛
سیمای طبیعی اش، نشان بهشت دارد و جلوه ی مدیریتی اش، مینیاتوری از کویر شایستگی هاست...
از شهری آمده ایم که؛
شهروندانش به پای #امنیت_سرزمینی، جان دادند و اینک همان ها، به بهانه ی امنیت، نانِ شان به #قیمت_جان، روی سُفره می آید...
از شهری آمده ایم که؛
هر نَفَسَش، بوی خردل گرفت اما امروز،
هر نوایش بوی مهر می دهد و صلح و مهربانی!
آمده ایم هم صدایِ مان شوید و همراه و همنوا، تا؛
#صلح_و_مهربانی را #جهان_گستر کنیم...
با ماباشید...
⚘⚘⚘
دکلمه خوانی کودک سردشتی،#سینا_سوره،
در جشنواره ترانه صلح سردشت
خانه هنر جمعیت امام علی(ع)
۱۰و۱۱ تیرماه ۹۶_تهران
----
#سالگرد_بمباران_شیمیایی_سردشت
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#کاروان_سفیران_صلح_و_مهربانی
#خانه_هنر
#جمعیت_امام_علی(ع)
#دکلمه_خوانی
#سینا_سوره
#کودک_سردشتی
#از_سردشت_آمده_ایم
#الفبای_صلح_و_مهربانی
@havalani_ashti
من و ما از سردشت آمده ایم...
از سردشتی که؛
هر وجبش، خاک پاک و مقدسی است که باید با عشقِ پاکش، تَیَمُّمِ نمازِ سپاس تازه کرد!
از سردشتی آمده ایم که هر خردل وجودش، با خردل کین نامهربانان آلوده شد و زخم هایی عمیق بر اندرون، و تاول هایی دردزا بر پوستش نمایان شد...
از شهری محضر مبارک تان رسیده ایم که؛
سیمای طبیعی اش، نشان بهشت دارد و جلوه ی مدیریتی اش، مینیاتوری از کویر شایستگی هاست...
از شهری آمده ایم که؛
شهروندانش به پای #امنیت_سرزمینی، جان دادند و اینک همان ها، به بهانه ی امنیت، نانِ شان به #قیمت_جان، روی سُفره می آید...
از شهری آمده ایم که؛
هر نَفَسَش، بوی خردل گرفت اما امروز،
هر نوایش بوی مهر می دهد و صلح و مهربانی!
آمده ایم هم صدایِ مان شوید و همراه و همنوا، تا؛
#صلح_و_مهربانی را #جهان_گستر کنیم...
با ماباشید...
⚘⚘⚘
دکلمه خوانی کودک سردشتی،#سینا_سوره،
در جشنواره ترانه صلح سردشت
خانه هنر جمعیت امام علی(ع)
۱۰و۱۱ تیرماه ۹۶_تهران
----
#سالگرد_بمباران_شیمیایی_سردشت
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#کاروان_سفیران_صلح_و_مهربانی
#خانه_هنر
#جمعیت_امام_علی(ع)
#دکلمه_خوانی
#سینا_سوره
#کودک_سردشتی
#از_سردشت_آمده_ایم
#الفبای_صلح_و_مهربانی
@havalani_ashti
Forwarded from اتچ بات
🗝کمپین مهربانی های کوچک🔒
🌷نمونه ۲۴۳🔏
🖊رئوف آذری🔓
@Raoufazari
--------- نگارش #تیرماه ۹۶
🌷حضوری مهرزا🌷
اول بار تلگرام یار شد تا جمال مبارکش بینم!
همان اول بار، هنرحضورش کاری کرد که ۱۲ ساعت در دل شب، شب روی کنیم و محضرش برسیم!
دقیقا" در بحبوحه جنگ رسانه ای واژه #کولبری بودیم که هر یک به نحوی آن واژه را در پستوی احساسش، بر امواج مجازی سوار می کرد و ماهی وجدانش را به آب می انداخت!
او اما خارج از هیاهوی مجازی، #کوله_ای_مجازی بر پشت نهاد ودر بهمن برفی و انقلابی، و نمادین ترین میدان پایتخت، در مقابل کلیددارترین رییس جمهور تاریخ ایران، رژه رفت تا #کولبر را بر بال استراتژی دولت سوار کند و سوار کرد!
آن بار مجبور به سپاس مان کرد و این بار نیز با حضور سبزش دگربار سیل سپاس مان به راه انداخت!
از ابتدای ورود کاروان #سفیران_صلح_و_مهربانی، با #تاج_گل یادبودش، مهمان سفره لطفش شدیم و روز اول را با تاج گلش تا آخرین لحظات حضورمان در #خانه_هنر همراه مان شد.
دوم روز حضورمان نیز با چند بطری #شربت_سن_ایچ و چندین کیلو #شیرینی،مهمانان و تماشاگران #جشنواره_ترانه_صلح را نوازش کرد و در اختتامیه نیز با #جوایز_شورانگیزش، خنده بر لب همه نشاند!
در پایانی ترین لحظات نیز میزبان جشنواره، #جمعیت_امام_علی را مورد لطف قرار داد و سفارش کردند هر مددجوی تحت پوشش شان نیاز به #تعمیر_چرخ خیاطی یا مشاوره و راهنمایی در آن زمینه داشت، سوی او رهنمونش شوند!
استاد در همان زمینه، یک بار نیز کمپین را در جریان خرید سه دستگاه #چرخ_خیاطی، برای سه خانواده #بلوچی، مورد تفقد قرار داده بود!
این یادداشت کمپین را بهانه ای کردیم تا مجدد از لطف و عنایت بی مثال بزرگ مهربان پایتخت نشین #پاوه ای یادی کنیم که اخلاص، مهرورزی، سادگی و بی آلایشی اش، و صد البته حضور و همراهی بزرگ منشانه اش، درس آموز است و پیش برنده...
سپاس مجدد و چندباره مهربان بزرگ #جعفر_بدری عزیز را...
🌷👏🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#سفیران_صلح_و_مهربانی
#مهربان_بزرگ
#جعفر_بدری
گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw
کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge
الفبای صلح و مهربانی
@havalani_ashti
🌷نمونه ۲۴۳🔏
🖊رئوف آذری🔓
@Raoufazari
--------- نگارش #تیرماه ۹۶
🌷حضوری مهرزا🌷
اول بار تلگرام یار شد تا جمال مبارکش بینم!
همان اول بار، هنرحضورش کاری کرد که ۱۲ ساعت در دل شب، شب روی کنیم و محضرش برسیم!
دقیقا" در بحبوحه جنگ رسانه ای واژه #کولبری بودیم که هر یک به نحوی آن واژه را در پستوی احساسش، بر امواج مجازی سوار می کرد و ماهی وجدانش را به آب می انداخت!
او اما خارج از هیاهوی مجازی، #کوله_ای_مجازی بر پشت نهاد ودر بهمن برفی و انقلابی، و نمادین ترین میدان پایتخت، در مقابل کلیددارترین رییس جمهور تاریخ ایران، رژه رفت تا #کولبر را بر بال استراتژی دولت سوار کند و سوار کرد!
آن بار مجبور به سپاس مان کرد و این بار نیز با حضور سبزش دگربار سیل سپاس مان به راه انداخت!
از ابتدای ورود کاروان #سفیران_صلح_و_مهربانی، با #تاج_گل یادبودش، مهمان سفره لطفش شدیم و روز اول را با تاج گلش تا آخرین لحظات حضورمان در #خانه_هنر همراه مان شد.
دوم روز حضورمان نیز با چند بطری #شربت_سن_ایچ و چندین کیلو #شیرینی،مهمانان و تماشاگران #جشنواره_ترانه_صلح را نوازش کرد و در اختتامیه نیز با #جوایز_شورانگیزش، خنده بر لب همه نشاند!
در پایانی ترین لحظات نیز میزبان جشنواره، #جمعیت_امام_علی را مورد لطف قرار داد و سفارش کردند هر مددجوی تحت پوشش شان نیاز به #تعمیر_چرخ خیاطی یا مشاوره و راهنمایی در آن زمینه داشت، سوی او رهنمونش شوند!
استاد در همان زمینه، یک بار نیز کمپین را در جریان خرید سه دستگاه #چرخ_خیاطی، برای سه خانواده #بلوچی، مورد تفقد قرار داده بود!
این یادداشت کمپین را بهانه ای کردیم تا مجدد از لطف و عنایت بی مثال بزرگ مهربان پایتخت نشین #پاوه ای یادی کنیم که اخلاص، مهرورزی، سادگی و بی آلایشی اش، و صد البته حضور و همراهی بزرگ منشانه اش، درس آموز است و پیش برنده...
سپاس مجدد و چندباره مهربان بزرگ #جعفر_بدری عزیز را...
🌷👏🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#سفیران_صلح_و_مهربانی
#مهربان_بزرگ
#جعفر_بدری
گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw
کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge
الفبای صلح و مهربانی
@havalani_ashti
Telegram
attach 📎