🐬@faramatni
شب سرشاری بود.
رود از پای صنوبرها،
تا فراترها میرفت.
دره مهتاب اندود،
و چنان روشن کوه،
که خدا پیدا بود.
در بلندیها، ما.
دورها گم،
سطحها شسته،
و نگاه از همه شب نازکتر.
دستهایت،
ساقهی سبز پیامی را میداد به من
و سفالینهی انس،
با نفسهایت آهسته ترک میخورد
و تپشهامان میریخت به سنگ.
از شرابی دیرین، شن تابستان در رگها
و لعاب مهتاب، روی رفتارت.
تو شگرف، تو رها، و برازندهی خاک.
فرصت سبز حیات،
به هوای خنک کوهستان میپیوست.
سایهها برمیگشت.
و هنوز، در سر راه نسیم،
پونههایی که تکان میخورد،
جذبههایی که به هم می ریخت.
#سهراب_سپهری
🐬@faramatni
شب سرشاری بود.
رود از پای صنوبرها،
تا فراترها میرفت.
دره مهتاب اندود،
و چنان روشن کوه،
که خدا پیدا بود.
در بلندیها، ما.
دورها گم،
سطحها شسته،
و نگاه از همه شب نازکتر.
دستهایت،
ساقهی سبز پیامی را میداد به من
و سفالینهی انس،
با نفسهایت آهسته ترک میخورد
و تپشهامان میریخت به سنگ.
از شرابی دیرین، شن تابستان در رگها
و لعاب مهتاب، روی رفتارت.
تو شگرف، تو رها، و برازندهی خاک.
فرصت سبز حیات،
به هوای خنک کوهستان میپیوست.
سایهها برمیگشت.
و هنوز، در سر راه نسیم،
پونههایی که تکان میخورد،
جذبههایی که به هم می ریخت.
#سهراب_سپهری
🐬@faramatni
🐬@faramatni
زنان آگاه:
🔶دختر من نباید فقط با قصه ی پرنسس سوفیا و پرنسس های دیزنی تغذیه بشه. این روزها آنقدر کارتون و کتاب و بازی هست که دیگه نیازی به قصه های دم دستی نیست.
🔸دختر مو مشکی و پوست گندمی من وقتی می بینه که با لباس آبی سیندرلا کنار کیک تولد سیندرلایی، هیچ شباهتی به سیندرلای چشم آبی و موطلایی نداره غمگین می شه. وقتی می بینه هیچ شباهتی به باربی قدبلند و بینی قلمی و دندان های سفیدش نداره، به خودش قول می ده که وقتی بزرگ شد خودش رو شبیه باربی بکنه... نه نه من نمی ذارم دخترم این جوری بزرگ بشه!! من با داستان های جالب تری ذهن دخترم رو تغذیه می کنم. با شخصیت های واقعی تر. عروسک هایی با ظاهر معمولی تر.
🔸برای دخترم اگه لوازم خاله بازی می خرم، لوازم دکتربازی هم می خرم. یا لوازم پلاستیکی نجاری. در بازی ازش می خوام که لوازم خونه رو تعمیر بکنه، منو معاینه بکنه... یا ازش می خوام موقع آشپزی با کاسه و قابلمه ی پلاستیکی، نقش یه سرآشپز هتل هفت ستاره رو بازی بکنه. نه فقط نقش مامان یه عروسک با شوهری که مثلا رفته ماموریت!
🔸دختر من احتمالا ورزش می کنه. شلوارک می پوشه تا بتونه از درخت بره بالا. زخمی می شه؟ مگه پسرها با بالارفتن از در و دیوار زخمی نمی شن؟ بذار زخم بشه، ببینه بازی اشکنک داره، سرشکستنک داره. زندگی درد داره.
🔸دختر من موفقیت رو در نمره ی بیست نمی بینه. دختر من هیچ اجباری نداره که به مدرسه ی تیزهوشان بره. مدارس تیزهوشان اگر استاندارد باشه اسمش روشه : تیزهوشان. اگر بچه خودش تیزهوش باشه حتما قبول می شه. اگر برای قبول شدن نیاز به کلاس و کتاب اضافه داشت، یعنی-تیزهوش-نیست. پس نباید بهش فشار بیارم و به زور ازش بخوام که نابغه بشه.فرق بچه های تیزهوش و غیرتیزهوش همینه. البته اگر سیستم مدارس استاندارد باشه!! اگر استاندارد نیست پس ارزش نداره و دکان کسب درآمده!
🔸دختر من نباید با خرافات و داستان های ترسناک جهان آخرت ذهنش مسموم بشه. دختر من نباید از ترس آویزون شدن از یک تار مو در جهنم، روسری بپوشه و به شب ادراری بیفته.(اتفاقی که در چهار دهه ی اخیر برای خیلی از بچه ها افتاده).
🔸دختر من به اندازه ی پسرم از اموالم ارث می بره.
دختر من همون قدری می تونه تا دیروقت بیرون از خونه بمونه که پسرم اجازه داره.
پسر من باید یاد بگیره که خواهرش رو حمایت کنه، اما زورگویی ممنوع. اگر پسرم در مسایل خصوصی دخترم دخالت بکنه باهاش برخورد می کنم. "تعصب و غیرت احمقانه" قربون صدقه رفتن نداره!! نشون میده که خیلی کم گذاشتم که پسرم با نگاه جنسیت زده بزرگ شده.
🔸دختر من وقتی نوجوانه حق داره آرایش بکنه و از خودش ظاهرهای عجیب بسازه.
چون سن این کارها دقیقا نوجوانیه! چون می خواد خودش رو کشف بکنه! مثل همه دخترای جهان که تو این سن ممکنه رژ و لاک سیاه بزنند و طرفدار یه خواننده ی خاص باشند و بعدها تبدیل به یه زن معمولی اما با روان سالم می شند. بدون هیچ عقده ی عجیب و غریب.
دختر من نباید در نوجوانی اون قدر محدود بشه که آخرش تا پنجاه سالگی هم با جراحی سینه و عمل های زیبایی متعدد به رضایت درونی از زیباییش نرسه.
🔸دختر من نباید خجالتی باشه! نباید مثل من باشه که خیلی جاها اگرچه حق با من بود سکوت کردم و بی دلیل خجالت کشیدم! دخترم باید دادزدن رو بلد باشه! این سلیطه بازی نیست. خشمگین شدن، فریاد کشیدن، اعتراض کردن، این ها بخشی از زندگی طبیعی انسانه!! کی گفته که یک "خانم" هرگز نباید صداش رو بلند بکنه؟؟اگر دزد جیبش رو زد و بلد نبود داد بزنه چی؟ اگر مورد حمله قرار گرفت و صداش از حنجره در نیومد چی؟! اگر جایی نوبتش رو گرفتند یا بهش بی احترامی کردند چی؟! ما که نمی خوایم یه عروسک یا ربات متبسم تحویل جامعه بدیم! می خوایم؟!
🐬@faramatni
زنان آگاه:
🔶دختر من نباید فقط با قصه ی پرنسس سوفیا و پرنسس های دیزنی تغذیه بشه. این روزها آنقدر کارتون و کتاب و بازی هست که دیگه نیازی به قصه های دم دستی نیست.
🔸دختر مو مشکی و پوست گندمی من وقتی می بینه که با لباس آبی سیندرلا کنار کیک تولد سیندرلایی، هیچ شباهتی به سیندرلای چشم آبی و موطلایی نداره غمگین می شه. وقتی می بینه هیچ شباهتی به باربی قدبلند و بینی قلمی و دندان های سفیدش نداره، به خودش قول می ده که وقتی بزرگ شد خودش رو شبیه باربی بکنه... نه نه من نمی ذارم دخترم این جوری بزرگ بشه!! من با داستان های جالب تری ذهن دخترم رو تغذیه می کنم. با شخصیت های واقعی تر. عروسک هایی با ظاهر معمولی تر.
🔸برای دخترم اگه لوازم خاله بازی می خرم، لوازم دکتربازی هم می خرم. یا لوازم پلاستیکی نجاری. در بازی ازش می خوام که لوازم خونه رو تعمیر بکنه، منو معاینه بکنه... یا ازش می خوام موقع آشپزی با کاسه و قابلمه ی پلاستیکی، نقش یه سرآشپز هتل هفت ستاره رو بازی بکنه. نه فقط نقش مامان یه عروسک با شوهری که مثلا رفته ماموریت!
🔸دختر من احتمالا ورزش می کنه. شلوارک می پوشه تا بتونه از درخت بره بالا. زخمی می شه؟ مگه پسرها با بالارفتن از در و دیوار زخمی نمی شن؟ بذار زخم بشه، ببینه بازی اشکنک داره، سرشکستنک داره. زندگی درد داره.
🔸دختر من موفقیت رو در نمره ی بیست نمی بینه. دختر من هیچ اجباری نداره که به مدرسه ی تیزهوشان بره. مدارس تیزهوشان اگر استاندارد باشه اسمش روشه : تیزهوشان. اگر بچه خودش تیزهوش باشه حتما قبول می شه. اگر برای قبول شدن نیاز به کلاس و کتاب اضافه داشت، یعنی-تیزهوش-نیست. پس نباید بهش فشار بیارم و به زور ازش بخوام که نابغه بشه.فرق بچه های تیزهوش و غیرتیزهوش همینه. البته اگر سیستم مدارس استاندارد باشه!! اگر استاندارد نیست پس ارزش نداره و دکان کسب درآمده!
🔸دختر من نباید با خرافات و داستان های ترسناک جهان آخرت ذهنش مسموم بشه. دختر من نباید از ترس آویزون شدن از یک تار مو در جهنم، روسری بپوشه و به شب ادراری بیفته.(اتفاقی که در چهار دهه ی اخیر برای خیلی از بچه ها افتاده).
🔸دختر من به اندازه ی پسرم از اموالم ارث می بره.
دختر من همون قدری می تونه تا دیروقت بیرون از خونه بمونه که پسرم اجازه داره.
پسر من باید یاد بگیره که خواهرش رو حمایت کنه، اما زورگویی ممنوع. اگر پسرم در مسایل خصوصی دخترم دخالت بکنه باهاش برخورد می کنم. "تعصب و غیرت احمقانه" قربون صدقه رفتن نداره!! نشون میده که خیلی کم گذاشتم که پسرم با نگاه جنسیت زده بزرگ شده.
🔸دختر من وقتی نوجوانه حق داره آرایش بکنه و از خودش ظاهرهای عجیب بسازه.
چون سن این کارها دقیقا نوجوانیه! چون می خواد خودش رو کشف بکنه! مثل همه دخترای جهان که تو این سن ممکنه رژ و لاک سیاه بزنند و طرفدار یه خواننده ی خاص باشند و بعدها تبدیل به یه زن معمولی اما با روان سالم می شند. بدون هیچ عقده ی عجیب و غریب.
دختر من نباید در نوجوانی اون قدر محدود بشه که آخرش تا پنجاه سالگی هم با جراحی سینه و عمل های زیبایی متعدد به رضایت درونی از زیباییش نرسه.
🔸دختر من نباید خجالتی باشه! نباید مثل من باشه که خیلی جاها اگرچه حق با من بود سکوت کردم و بی دلیل خجالت کشیدم! دخترم باید دادزدن رو بلد باشه! این سلیطه بازی نیست. خشمگین شدن، فریاد کشیدن، اعتراض کردن، این ها بخشی از زندگی طبیعی انسانه!! کی گفته که یک "خانم" هرگز نباید صداش رو بلند بکنه؟؟اگر دزد جیبش رو زد و بلد نبود داد بزنه چی؟ اگر مورد حمله قرار گرفت و صداش از حنجره در نیومد چی؟! اگر جایی نوبتش رو گرفتند یا بهش بی احترامی کردند چی؟! ما که نمی خوایم یه عروسک یا ربات متبسم تحویل جامعه بدیم! می خوایم؟!
🐬@faramatni
Forwarded from اخبار فوری / مهم 🔖
آغاز مجدد دوران ستاره دار شدن دانشجویان؟!
🔹ضیا نبوی فعال دانشجویی نوشته که علیرغم قبولی در آزمون کنکور دکترای جامعه شناسی با رتبه12،در کارنامه نتایج نهایی آزمون دکتری به او اعلام شده که او «صلاحیت عمومی» تحصیل در دانشگاه را ندارد. نبوی گفته به بیان ساده تر برای بار سوم «ستارهدار» شدم/ شرق
✅ @akhbare_fouri
🔹ضیا نبوی فعال دانشجویی نوشته که علیرغم قبولی در آزمون کنکور دکترای جامعه شناسی با رتبه12،در کارنامه نتایج نهایی آزمون دکتری به او اعلام شده که او «صلاحیت عمومی» تحصیل در دانشگاه را ندارد. نبوی گفته به بیان ساده تر برای بار سوم «ستارهدار» شدم/ شرق
✅ @akhbare_fouri
🐬@faramatni
آیا "عذاب وجدان" ماهیتی حقیقی دارد؟
نگاهی فرامتنیک به مقوله ی عذاب وجدان و احساس گناه:
وجدان یکی از عبارتهای کلیدی در اخلاق دینی است. بسیاری از ادیان و حتی مکاتب فلسفی ، وجدان را یکی از مفاهیم اخلاقی و رجوع به آن را از راههای رستگاری دانسته و عذاب وجدان را یکی از معیارهای شناخت امور اخلاقی از غیر اخلاقی عنوان نموده اند.
در تمامی ادیان اعم از ادیان شرقی و سامی نیز وجدان را ودیعه ای الهی در نهاد آدمی دانسته و عذاب وجدان و احساس گناه در پی انجام عملی غیر اخلاقی را امری فطری می دانند.
اما آیا حقیقتا عذاب وجدان و احساس گناه امری فطری است؟
نگاهی فرامتنیک به کردارهای اخلاقی و غیر اخلاقی در جوامع مختلف نشان می دهد که عذاب وجدان و احساس گناه نه تنها هیچ دلیل ماورائی و آسمانی ندارد که اتفاقا کاملا پدیده ای فیزیکی بوده و مرتبط با پارادایمهایی است که فرد درون آن پارادایمها متولد می شود و رشد می کند. اول به نمونه های عینی نگاه کنیم و سپس دلایل علمی آن را ارائه دهیم:
یک فرد شیعه ی معتقد به آموزه های این مذهب با ارتکاب چه اعمالی عذاب وجدان می گیرد : ترک نماز ، روزه خواری ، ارتکاب اعمال جنسی خارج از چارچوب احکام ،جسارت به عصمت و تقدس پیامبر اسلام یا ائمه توسط دیگران ، دزدی ، قتل و دهها مورد دیگر.
حالا ببینیم یک فرد سنی با ارتکاب چه اعمالی دچار عذاب وجدان می شود : تمامی موارد فوق الذکر به استثنای موارد مربوط به عصمت یا تقدس ائمه.
حال یک فرد مسیحی را در نظر می گیریم : برای او هیچ یک از موارد فوق به جز قتل و دزدی برانگیزاننده احساس عذاب وجدان نیست و در مقابل، ترک کارهایی برای او حس گناه یا عذاب وجدان دارد که جزو آموزه های دینی مسیحیت است.
حال به سیر تغییرات عذاب وجدان در داخل یک پارادایم مذهبی می پردازیم : مثلا همان فرد شیعه : این فرد در صورتی که در یک خانواده بسیار معتقد و متعهد به احکام اسلامی تربیت شده و در زمان کودکیش نمازش را به موقع خوانده و تمام روزه هایش را گرفته باشد ، در زمان بزرگسالی به هر دلیلی ترک عادت پیشین کند ، در بار نخست دچار عذاب وجدان شدید شده و هرچقدر این ترک عادت تکرار شود ، از میزان عذاب وجدان او کاسته می شود تا به صفر میل کند.
این روال کاهش عذاب وجدان و کاهش تدریجی احساس گناه در اثر تکرار یک تابو نه فقط در اعمال مذهبی که در همه امور اخلاقی و غیر اخلاقی وجود دارد.
مصاحبه های بی شمار با قاتلان زنجیره ای گویای این حقیقت است که همه ی آنها پس از ارتکاب نخستین قتل دچار عذاب وجدان شدید بوده اند و این حس پس از ارتکاب قتل های بعدی به تدریج کمتر و کمتر شده و در انتها به جایی رسیده که فرد به قتل های زنجیره ای عادت کرده است.
به سادگی همه ی ما با مرور زندگی خودمان هم متوجه می شویم که بسیاری از اعتقادات و کارهایمان از روی عادت های آموخته شده در دوران کودکی ناشی شده است. نمونه خیلی ساده و دم دستی آن در مورد زنان جامعه خودمان کنارگذاشتن چادر توسط بانوان محجبه میباشد.
اما تحلیل علمی و فرامتنیک فقدان حقیقتی به نام عذاب وجدان یا احساس گناه :
در روانشناسی شناختی مغز انسان را شبیه رایانه ای پیشرفته می دانند که در اثر سیر تکاملی از میلیونها سال پیش روز به روز هوشمندتر شده است. مغز انسان در روز تولد تنها دارای داده هایی است که از طریق ژنتیک یا در دوران جنین به مغزش منتقل شده است و از آن پس داده ها بصورت مداوم بر رایانه مغز انسان ثبت می شوند.
یکی از هوشمندیهای ویژه مغز انسان این است که وقتی داده ای بر روی سلولهای مغز ثبت شده باشد ، داده جدید در صورتی می تواند ثبت شود که با داده پیشین ثبت شده در تناقض نبوده یا این تعارض در یک بازه زمانی حل شده باشد. این دوره حل تعارض همان دوره احساس گناه یا عذاب وجدان نامیده می شود چرا که فرد هنوز داده های پیشین را کنار نگذاشته و داده های جدید نیز ثبت نشده اند.
نمونه های بالا را مجددا مرور کنید. نخستین داده های ثبت شده همان آموزه هایی است که از طریق ژنتیک منتقل شده یا در دوره کودکی توسط والدین به فرزند آموخته می شود و در این میان آموزه های مذهبی و اخلاقی به دلیل تاکید و تکرار والدین ، ریشه دارترین آنهاست. به همین دلیل می بینیم ثبت داده های معارض با آموزه های دوران کودکی در ذهن فرد بسیار دشوار بوده و عذاب وجدان را در آدمی برمی انگیزد.
تنها راه کاهش عذاب وجدان و حس گناه دریافت بازخوردهای مثبت بیشتر از انجام تابوهاست.
عذاب وجدان و احساس گناه را نه امری فطری بدانیم و نه ودیعه ای الهی ، این حس دقیقا مثل تمام حس های هیجانی دیگر بخشی از کارکرد طبیعی مغز است.
مهم این است که بدانیم هرچه در کودکی ، کودک را با بایدها و نبایدهای اخلاقی یا مذهبی بیشتری درگیر کنیم احساس گناه یا عذاب وجدان او در مواجهه با داده های جدید بیشتر خواهد بود.
#انوش_ترابی
🐬@faramatni
آیا "عذاب وجدان" ماهیتی حقیقی دارد؟
نگاهی فرامتنیک به مقوله ی عذاب وجدان و احساس گناه:
وجدان یکی از عبارتهای کلیدی در اخلاق دینی است. بسیاری از ادیان و حتی مکاتب فلسفی ، وجدان را یکی از مفاهیم اخلاقی و رجوع به آن را از راههای رستگاری دانسته و عذاب وجدان را یکی از معیارهای شناخت امور اخلاقی از غیر اخلاقی عنوان نموده اند.
در تمامی ادیان اعم از ادیان شرقی و سامی نیز وجدان را ودیعه ای الهی در نهاد آدمی دانسته و عذاب وجدان و احساس گناه در پی انجام عملی غیر اخلاقی را امری فطری می دانند.
اما آیا حقیقتا عذاب وجدان و احساس گناه امری فطری است؟
نگاهی فرامتنیک به کردارهای اخلاقی و غیر اخلاقی در جوامع مختلف نشان می دهد که عذاب وجدان و احساس گناه نه تنها هیچ دلیل ماورائی و آسمانی ندارد که اتفاقا کاملا پدیده ای فیزیکی بوده و مرتبط با پارادایمهایی است که فرد درون آن پارادایمها متولد می شود و رشد می کند. اول به نمونه های عینی نگاه کنیم و سپس دلایل علمی آن را ارائه دهیم:
یک فرد شیعه ی معتقد به آموزه های این مذهب با ارتکاب چه اعمالی عذاب وجدان می گیرد : ترک نماز ، روزه خواری ، ارتکاب اعمال جنسی خارج از چارچوب احکام ،جسارت به عصمت و تقدس پیامبر اسلام یا ائمه توسط دیگران ، دزدی ، قتل و دهها مورد دیگر.
حالا ببینیم یک فرد سنی با ارتکاب چه اعمالی دچار عذاب وجدان می شود : تمامی موارد فوق الذکر به استثنای موارد مربوط به عصمت یا تقدس ائمه.
حال یک فرد مسیحی را در نظر می گیریم : برای او هیچ یک از موارد فوق به جز قتل و دزدی برانگیزاننده احساس عذاب وجدان نیست و در مقابل، ترک کارهایی برای او حس گناه یا عذاب وجدان دارد که جزو آموزه های دینی مسیحیت است.
حال به سیر تغییرات عذاب وجدان در داخل یک پارادایم مذهبی می پردازیم : مثلا همان فرد شیعه : این فرد در صورتی که در یک خانواده بسیار معتقد و متعهد به احکام اسلامی تربیت شده و در زمان کودکیش نمازش را به موقع خوانده و تمام روزه هایش را گرفته باشد ، در زمان بزرگسالی به هر دلیلی ترک عادت پیشین کند ، در بار نخست دچار عذاب وجدان شدید شده و هرچقدر این ترک عادت تکرار شود ، از میزان عذاب وجدان او کاسته می شود تا به صفر میل کند.
این روال کاهش عذاب وجدان و کاهش تدریجی احساس گناه در اثر تکرار یک تابو نه فقط در اعمال مذهبی که در همه امور اخلاقی و غیر اخلاقی وجود دارد.
مصاحبه های بی شمار با قاتلان زنجیره ای گویای این حقیقت است که همه ی آنها پس از ارتکاب نخستین قتل دچار عذاب وجدان شدید بوده اند و این حس پس از ارتکاب قتل های بعدی به تدریج کمتر و کمتر شده و در انتها به جایی رسیده که فرد به قتل های زنجیره ای عادت کرده است.
به سادگی همه ی ما با مرور زندگی خودمان هم متوجه می شویم که بسیاری از اعتقادات و کارهایمان از روی عادت های آموخته شده در دوران کودکی ناشی شده است. نمونه خیلی ساده و دم دستی آن در مورد زنان جامعه خودمان کنارگذاشتن چادر توسط بانوان محجبه میباشد.
اما تحلیل علمی و فرامتنیک فقدان حقیقتی به نام عذاب وجدان یا احساس گناه :
در روانشناسی شناختی مغز انسان را شبیه رایانه ای پیشرفته می دانند که در اثر سیر تکاملی از میلیونها سال پیش روز به روز هوشمندتر شده است. مغز انسان در روز تولد تنها دارای داده هایی است که از طریق ژنتیک یا در دوران جنین به مغزش منتقل شده است و از آن پس داده ها بصورت مداوم بر رایانه مغز انسان ثبت می شوند.
یکی از هوشمندیهای ویژه مغز انسان این است که وقتی داده ای بر روی سلولهای مغز ثبت شده باشد ، داده جدید در صورتی می تواند ثبت شود که با داده پیشین ثبت شده در تناقض نبوده یا این تعارض در یک بازه زمانی حل شده باشد. این دوره حل تعارض همان دوره احساس گناه یا عذاب وجدان نامیده می شود چرا که فرد هنوز داده های پیشین را کنار نگذاشته و داده های جدید نیز ثبت نشده اند.
نمونه های بالا را مجددا مرور کنید. نخستین داده های ثبت شده همان آموزه هایی است که از طریق ژنتیک منتقل شده یا در دوره کودکی توسط والدین به فرزند آموخته می شود و در این میان آموزه های مذهبی و اخلاقی به دلیل تاکید و تکرار والدین ، ریشه دارترین آنهاست. به همین دلیل می بینیم ثبت داده های معارض با آموزه های دوران کودکی در ذهن فرد بسیار دشوار بوده و عذاب وجدان را در آدمی برمی انگیزد.
تنها راه کاهش عذاب وجدان و حس گناه دریافت بازخوردهای مثبت بیشتر از انجام تابوهاست.
عذاب وجدان و احساس گناه را نه امری فطری بدانیم و نه ودیعه ای الهی ، این حس دقیقا مثل تمام حس های هیجانی دیگر بخشی از کارکرد طبیعی مغز است.
مهم این است که بدانیم هرچه در کودکی ، کودک را با بایدها و نبایدهای اخلاقی یا مذهبی بیشتری درگیر کنیم احساس گناه یا عذاب وجدان او در مواجهه با داده های جدید بیشتر خواهد بود.
#انوش_ترابی
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
هیچ ربطی به اینکه کجای جهان زندگی می کنید ،
چه امکانات و رفاهیاتی دارید یا ندارید ،
چه تحصیلات و چه تسهیلاتی دارید یا ندارید،
نژاد و زبان و دین و جنسیت تان چیست، ندارد.
اگر هر صبح که از خواب برمی خیزید
کسی هست در زندگی تان ،
که حضورش ، یادش ، خیالش ، رویایش
لبخند بر گوشه لبهایتان بیاورد
قلبتان را به تپش بیندازد
و صدایش حالتان را خوب کند ،
شما زندگی را زیسته اید،
و اگر نیست ،
پیدایش کنید ،
پیدا کنید کسانی را که حالتان را خوب کنند
و به دنیایتان رنگ ببخشند.
جستن و یافتن آدمها
و کشف زیبایی های درونشان
فقط و فقط کار شخص شماست.
#انوش
🐬@faramatni
هیچ ربطی به اینکه کجای جهان زندگی می کنید ،
چه امکانات و رفاهیاتی دارید یا ندارید ،
چه تحصیلات و چه تسهیلاتی دارید یا ندارید،
نژاد و زبان و دین و جنسیت تان چیست، ندارد.
اگر هر صبح که از خواب برمی خیزید
کسی هست در زندگی تان ،
که حضورش ، یادش ، خیالش ، رویایش
لبخند بر گوشه لبهایتان بیاورد
قلبتان را به تپش بیندازد
و صدایش حالتان را خوب کند ،
شما زندگی را زیسته اید،
و اگر نیست ،
پیدایش کنید ،
پیدا کنید کسانی را که حالتان را خوب کنند
و به دنیایتان رنگ ببخشند.
جستن و یافتن آدمها
و کشف زیبایی های درونشان
فقط و فقط کار شخص شماست.
#انوش
🐬@faramatni
🐬@faramatni
زبان عشق فرامتنی:
چنان که می دانید فرامتنی: دیگرگونه زیستن است، دیگرگونه عشق ورزیدن ، دیگرگونه بودن، دیگرگونه شدن.
فرامتنی: زیستنی است ساختارشکنانه ، آشنایی زدایانه ، همدلانه و از همه مهمتر خودشکوفایانه.
در نگرش فرامتنی جایی برای پرستش ها نیست، پرستش هیچ چیزی و هیچ کسی: از خدا و خودپرستی ها بگیر و بیا تا خرافه پرستی ها و مال پرستی ها و معشوق پرستی ها. همه چیز تجربه ای است بی تکرار و لذتی است در نهایت زیبایی و یگانگی با هستی، در کنار دیگرانی که دوستشان می داریم: از خدا بگیر و بیا تا یکایک انسانها.
در منظر فرامتنی عشق نیز حکایتی بسیار متفاوت با عشق های عامیانه دارد، با زبانی مخصوص خودش.
در سبک زندگی فرامتنی:
ـ کسی نمی گوید تو مال منی! چرا که هیچکسی مال هیچکسی نیست.
ـ کسی نمی گوید من بدون تو می میرم! چرا که برای آدمی نهایت هنر و خواسته ی حیات ، بودن و زیستن است نه مردن.
ـ کسی نمی گوید تو را می پرستم ، چرا که پرستش دیگری، نه شان انسان است و نه شایسته اش.
و هیچکسی به هیچکسی بخاطر دوست داشتنش تعهد نمی دهد، چرا که عشق اتفاق است و هیچکسی از اتفاقات آینده خبر ندارد.
زبان عشق آدمهای فرامتن زبان بیان احساساتی است که ریشه در واقعیت ارگانیسمی آنها دارد، چرا که عشق خود اتفاقی است در ویژگیهای ارگانیسمی انسان.
آدمهای فرامتن از "دوستت دارم" بسیار استفاده می کنند، از " به تو عشق می ورزم" ، و از بیان جزء به جزء و لحظه به لحظه ی زیبایی هایی که در وجود معشوق کشف می کنند.
و زمانی که می خواهند عشق عمیق خود را به کسی ابراز کنند می گویند:
- تو دلیل حال خوب منی !
- تو شوق بهتر زیستن به من می دهی!
- شکوفاتر می شوم وقتی که تو هستی!
- دوست داشتنت حال مرا خوب می کند.
- وجودت به آینده امیدوارترم می کند.
- تو باعث شده ای من به آدمی بهتر ، آرامتر ، پرانگیزه تر ، مفیدتر و شایسته تر تبدیل شوم.
و از همه مهمتر:
"تو انسان مطلوب منی"
یادمان باشد: آدمها تنها به دنیا می آیند و تنها نیز چشم از این جهان برخواهند بست ، اتفاق های عاشقانه تنها باعث می شوند که ما از این یگانه فرصت زیستن، آنقدر لذت ببریم و آنقدر شکفتن ها را تجربه کنیم که وقت مرگ هیچ تاسفی براینکه چرا چنین نبودیم و چنان نکردیم ، نداشته باشیم.
عشق :اتفاقی است برای بهتر زیستن ، در جهانی که شاید چندان هم به کام ما نبوده نباشد.
#انوش
🐬@faramatni
زبان عشق فرامتنی:
چنان که می دانید فرامتنی: دیگرگونه زیستن است، دیگرگونه عشق ورزیدن ، دیگرگونه بودن، دیگرگونه شدن.
فرامتنی: زیستنی است ساختارشکنانه ، آشنایی زدایانه ، همدلانه و از همه مهمتر خودشکوفایانه.
در نگرش فرامتنی جایی برای پرستش ها نیست، پرستش هیچ چیزی و هیچ کسی: از خدا و خودپرستی ها بگیر و بیا تا خرافه پرستی ها و مال پرستی ها و معشوق پرستی ها. همه چیز تجربه ای است بی تکرار و لذتی است در نهایت زیبایی و یگانگی با هستی، در کنار دیگرانی که دوستشان می داریم: از خدا بگیر و بیا تا یکایک انسانها.
در منظر فرامتنی عشق نیز حکایتی بسیار متفاوت با عشق های عامیانه دارد، با زبانی مخصوص خودش.
در سبک زندگی فرامتنی:
ـ کسی نمی گوید تو مال منی! چرا که هیچکسی مال هیچکسی نیست.
ـ کسی نمی گوید من بدون تو می میرم! چرا که برای آدمی نهایت هنر و خواسته ی حیات ، بودن و زیستن است نه مردن.
ـ کسی نمی گوید تو را می پرستم ، چرا که پرستش دیگری، نه شان انسان است و نه شایسته اش.
و هیچکسی به هیچکسی بخاطر دوست داشتنش تعهد نمی دهد، چرا که عشق اتفاق است و هیچکسی از اتفاقات آینده خبر ندارد.
زبان عشق آدمهای فرامتن زبان بیان احساساتی است که ریشه در واقعیت ارگانیسمی آنها دارد، چرا که عشق خود اتفاقی است در ویژگیهای ارگانیسمی انسان.
آدمهای فرامتن از "دوستت دارم" بسیار استفاده می کنند، از " به تو عشق می ورزم" ، و از بیان جزء به جزء و لحظه به لحظه ی زیبایی هایی که در وجود معشوق کشف می کنند.
و زمانی که می خواهند عشق عمیق خود را به کسی ابراز کنند می گویند:
- تو دلیل حال خوب منی !
- تو شوق بهتر زیستن به من می دهی!
- شکوفاتر می شوم وقتی که تو هستی!
- دوست داشتنت حال مرا خوب می کند.
- وجودت به آینده امیدوارترم می کند.
- تو باعث شده ای من به آدمی بهتر ، آرامتر ، پرانگیزه تر ، مفیدتر و شایسته تر تبدیل شوم.
و از همه مهمتر:
"تو انسان مطلوب منی"
یادمان باشد: آدمها تنها به دنیا می آیند و تنها نیز چشم از این جهان برخواهند بست ، اتفاق های عاشقانه تنها باعث می شوند که ما از این یگانه فرصت زیستن، آنقدر لذت ببریم و آنقدر شکفتن ها را تجربه کنیم که وقت مرگ هیچ تاسفی براینکه چرا چنین نبودیم و چنان نکردیم ، نداشته باشیم.
عشق :اتفاقی است برای بهتر زیستن ، در جهانی که شاید چندان هم به کام ما نبوده نباشد.
#انوش
🐬@faramatni
🐬@faramatni
با استکان قهوه عوض کن دوات را
بنویس توی دفتر من چشم هات را
بر روزهای مرده ی تقویم خط بزن
وا کن تمام پنجره های حیات را
خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم
پر رنگ کن بخاطر من این نکات را
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
نام تو با نسیم نشابور می رود
تا از غبار غم بتکاند هرات را
یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست!
از نو بدل به بتکده کن سومنات را
حالا بایست! دور و برت را نگاه کن
تسخیر کرده ای همه کائنات را
تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند
بر روی ما مبند کتاب نجات را ...
علیرضا بدیع
🐬@faramatni
با استکان قهوه عوض کن دوات را
بنویس توی دفتر من چشم هات را
بر روزهای مرده ی تقویم خط بزن
وا کن تمام پنجره های حیات را
خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم
پر رنگ کن بخاطر من این نکات را
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
نام تو با نسیم نشابور می رود
تا از غبار غم بتکاند هرات را
یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست!
از نو بدل به بتکده کن سومنات را
حالا بایست! دور و برت را نگاه کن
تسخیر کرده ای همه کائنات را
تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند
بر روی ما مبند کتاب نجات را ...
علیرضا بدیع
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
من ضد خدا نیستم. من همه جا دنبال او بوده و او را جسته ام، و یافته ی من این است او هیچ کجا نیست.
من به درون نگاه کرده ام، هرکار ممکن را انجام داده ام. این فقط جمله ای از واقعیت است، بدون خشم، بدون دشمنی. من چه کنم اگر او وجود ندارد؟ تقصیر من نیست. ولی ذهن انسان خواهان موقعیتی افراطی است. این نکته ارزش درک کردنش را دارد.
چرا ذهن انسان خواهان موقعیتی افراطی است؟ تو یا باید یک باخدا باشی و یا یک بی خدا؛ باید یا مخالف باشی و یا موافق. ذهن به تو اجازه ی داشتن یک جایگزین سوم نمی دهد. دلیلش ساده است : جایگزین سوم، مرگ ذهن می شود. ذهن با افراط و تفریط زنده است: این خود خوراک ذهن است. درست در میانه، جایی که قطب ها حل می شوند و تضادها با هم دیدار می کنند، ذهن به سادگی از عمل کردن بازمی اسیتد.
ذهن نمی تواند درک کند که تضادها چگونه باهم دیدار می کنند، چگونه قطب ها می توانند یکی باشند. ولی در جهان هستی آن ها با هم دیدار می کنند، آن ها یگانه هستند. آیا زندگی و مرگ را از هم جدا دیده اید؟ این ذهن شماست که طبقه بندی می کند و واژگان را از هم جدا می سازد. ولی به جهان هستی نگاه کن: این زندگی است که به مرگ تبدیل می شود، مرگ است که به زندگی تبدیل می شود. تقسیم بندی وجود ندارد، این دو بخشی از یک کل هستند.
این ذهن است که مفهوم زیبایی و زشتی را آفریده است. ولی در جهان هستی....اگر برای یک لحظه ذهن های انسانی از روی زمین محو شود، آیا فکر می کنید که زیبایی در چیزی وجود داشته باشد؟ زشتی وجود داشته باشد؟ آیا گل سرخ هنوز زیبا است؟ نه، چون که ذهنی وجود ندارد، کسی نیست که داوری کند. زیبایی و زشتی داوری های ذهنی هستندگل سرخ وجود خواهد داشت، درست همانطور که خار وجود خواهد داشت، ولی ارزیابی وجود نخواهد داشت، زیرا که ارزیاب وجود ندارد. این هر دو وجود خواهند داشت، بدون سلسله مراتب. گل سرخ والاتر از خار نخواهد بود. مریم گلی گیاهی فقیر نخواهد بود و گل سرخ ارزشمند نخواهد بود، هردو در یک سطح قرار دارند.
به نوعی دیگر بیندیش: برای یک لحظه، بگذار ذهن باشد ولی داوری کردن را رها کن که قدری دشوار تر است. می توانی حالتی را تصور کنی که تمام ذهن ها ازبین رفته است و به یقین می توانی ببینی که امکانی وجود ندارد که چیزی زشت باشد و یا زیبا. چیزها سرجای خودشان خواهند بود، بدون مقایسه، بدون داروی کردن، بدون برچسب نهادن...
مذاهب با آوردن خدا به شما کمک می کنند تا مشکل "گیتی را که آفرید" را حل کنید.
ولی شما با خدا چه خواهید کرد؟ آیا خدا وجود دارد؟ اگر خدا وجود داشته باشد، آنوقت چه کسی او را آفرید؟ اگر او وجود نداشته باشد، آنوقت چگونه توانسته که این گیتی را خلق کند؟ اگر خود خدا وجود نداشته باشد، چگونه می تواند جهان هستی را بیافریند؟ و اگر وجود داشته باشد، آنوقت جمله ی قصار شما چه می شود که هرآنچه که هست باید خالقی داشته باشد؟ نه، این را نپرس! این چیزی است که تمام مذاهب می گویند __نپرس که خدا را چه کسی خلق کرده. ولی این عجیب است: چرا که نه؟ اگر این پرسش در مورد جهان هستی اعتبار دارد، پس چرا وقتی در مورد خدا به کاربرده می شود، بی اعتبار می گردد؟
من پیوسته برای شما توضیح داده ام که مایل هستم جهان هستی بعنوان یک راز پذیرفته شود زیرا فقط با رازآلوده بودن است که جهان هستی زیباست، قابل زندگی است، قابل دوست داشتن و شعفناک است پاسخی درهیچ کجا وجود ندارد که غایی باشد. و هرگز پاسخی وجود نخواهد داشت که تمام مشکلات را حل کند، بنابراین، خدا یک غیرممکن است، زیرا خدا یعنی پاسخ نهایی.
اندیشیدن به خدا بعنوان یک شخص فقط تخیلات شماست. خدای چینی ها یک چهره ی چینی دارد، و خدای آفریقایی ها چهره ای آفریقایی، و به یقین خدای یهودیان باید یک دماغ یهودی داشته باشد! نمی تواند طور دیگری باشد! این فقط یک فرافکنیprojection است. دادن شخصیت به خدا فقط فرافکنی شماست.
وقتی می گویم خدا وجود ندارد، شخصیت دادن به خدا را انکار می کنم. می گویم خدا وجود ندارد، ولی یک خداگونگی عظیم وجود دارد. این خداگونگی غیرشخصی است، یک انرژی خالص. تحمیل کردن هرگونه شکلی بر آن زشت است. شما خودتان را بر آن تحمیل می کنید.
لحظه ای که مسحیت ازبین برود، خدای مسیحی ازبین خواهد رفت؛ زمانی که هندویسم ازبین برود، تمامی خدایان هندو ازبین خواهند رفت. آیا منظور مرا متوجه می شوید؟ این ها فرافکنی شما است، اگر به فرافکنی ادامه بدهید، وجود دارد. اگر شما نباشید که فرافکنی کنید، اگر آن پروژکتور وجود نداشته باشد، خداازبین می رود. من طرفدار چنین خدایانی که توسط ذهن انسان فرافکن شده اند نیستم. و البته که ذهن کوچک انسان حتماٌ کیفیت هایی را به خدا نسبت می دهد که کیفیت های خودش است..
#اشو
🐬@faramatni
من ضد خدا نیستم. من همه جا دنبال او بوده و او را جسته ام، و یافته ی من این است او هیچ کجا نیست.
من به درون نگاه کرده ام، هرکار ممکن را انجام داده ام. این فقط جمله ای از واقعیت است، بدون خشم، بدون دشمنی. من چه کنم اگر او وجود ندارد؟ تقصیر من نیست. ولی ذهن انسان خواهان موقعیتی افراطی است. این نکته ارزش درک کردنش را دارد.
چرا ذهن انسان خواهان موقعیتی افراطی است؟ تو یا باید یک باخدا باشی و یا یک بی خدا؛ باید یا مخالف باشی و یا موافق. ذهن به تو اجازه ی داشتن یک جایگزین سوم نمی دهد. دلیلش ساده است : جایگزین سوم، مرگ ذهن می شود. ذهن با افراط و تفریط زنده است: این خود خوراک ذهن است. درست در میانه، جایی که قطب ها حل می شوند و تضادها با هم دیدار می کنند، ذهن به سادگی از عمل کردن بازمی اسیتد.
ذهن نمی تواند درک کند که تضادها چگونه باهم دیدار می کنند، چگونه قطب ها می توانند یکی باشند. ولی در جهان هستی آن ها با هم دیدار می کنند، آن ها یگانه هستند. آیا زندگی و مرگ را از هم جدا دیده اید؟ این ذهن شماست که طبقه بندی می کند و واژگان را از هم جدا می سازد. ولی به جهان هستی نگاه کن: این زندگی است که به مرگ تبدیل می شود، مرگ است که به زندگی تبدیل می شود. تقسیم بندی وجود ندارد، این دو بخشی از یک کل هستند.
این ذهن است که مفهوم زیبایی و زشتی را آفریده است. ولی در جهان هستی....اگر برای یک لحظه ذهن های انسانی از روی زمین محو شود، آیا فکر می کنید که زیبایی در چیزی وجود داشته باشد؟ زشتی وجود داشته باشد؟ آیا گل سرخ هنوز زیبا است؟ نه، چون که ذهنی وجود ندارد، کسی نیست که داوری کند. زیبایی و زشتی داوری های ذهنی هستندگل سرخ وجود خواهد داشت، درست همانطور که خار وجود خواهد داشت، ولی ارزیابی وجود نخواهد داشت، زیرا که ارزیاب وجود ندارد. این هر دو وجود خواهند داشت، بدون سلسله مراتب. گل سرخ والاتر از خار نخواهد بود. مریم گلی گیاهی فقیر نخواهد بود و گل سرخ ارزشمند نخواهد بود، هردو در یک سطح قرار دارند.
به نوعی دیگر بیندیش: برای یک لحظه، بگذار ذهن باشد ولی داوری کردن را رها کن که قدری دشوار تر است. می توانی حالتی را تصور کنی که تمام ذهن ها ازبین رفته است و به یقین می توانی ببینی که امکانی وجود ندارد که چیزی زشت باشد و یا زیبا. چیزها سرجای خودشان خواهند بود، بدون مقایسه، بدون داروی کردن، بدون برچسب نهادن...
مذاهب با آوردن خدا به شما کمک می کنند تا مشکل "گیتی را که آفرید" را حل کنید.
ولی شما با خدا چه خواهید کرد؟ آیا خدا وجود دارد؟ اگر خدا وجود داشته باشد، آنوقت چه کسی او را آفرید؟ اگر او وجود نداشته باشد، آنوقت چگونه توانسته که این گیتی را خلق کند؟ اگر خود خدا وجود نداشته باشد، چگونه می تواند جهان هستی را بیافریند؟ و اگر وجود داشته باشد، آنوقت جمله ی قصار شما چه می شود که هرآنچه که هست باید خالقی داشته باشد؟ نه، این را نپرس! این چیزی است که تمام مذاهب می گویند __نپرس که خدا را چه کسی خلق کرده. ولی این عجیب است: چرا که نه؟ اگر این پرسش در مورد جهان هستی اعتبار دارد، پس چرا وقتی در مورد خدا به کاربرده می شود، بی اعتبار می گردد؟
من پیوسته برای شما توضیح داده ام که مایل هستم جهان هستی بعنوان یک راز پذیرفته شود زیرا فقط با رازآلوده بودن است که جهان هستی زیباست، قابل زندگی است، قابل دوست داشتن و شعفناک است پاسخی درهیچ کجا وجود ندارد که غایی باشد. و هرگز پاسخی وجود نخواهد داشت که تمام مشکلات را حل کند، بنابراین، خدا یک غیرممکن است، زیرا خدا یعنی پاسخ نهایی.
اندیشیدن به خدا بعنوان یک شخص فقط تخیلات شماست. خدای چینی ها یک چهره ی چینی دارد، و خدای آفریقایی ها چهره ای آفریقایی، و به یقین خدای یهودیان باید یک دماغ یهودی داشته باشد! نمی تواند طور دیگری باشد! این فقط یک فرافکنیprojection است. دادن شخصیت به خدا فقط فرافکنی شماست.
وقتی می گویم خدا وجود ندارد، شخصیت دادن به خدا را انکار می کنم. می گویم خدا وجود ندارد، ولی یک خداگونگی عظیم وجود دارد. این خداگونگی غیرشخصی است، یک انرژی خالص. تحمیل کردن هرگونه شکلی بر آن زشت است. شما خودتان را بر آن تحمیل می کنید.
لحظه ای که مسحیت ازبین برود، خدای مسیحی ازبین خواهد رفت؛ زمانی که هندویسم ازبین برود، تمامی خدایان هندو ازبین خواهند رفت. آیا منظور مرا متوجه می شوید؟ این ها فرافکنی شما است، اگر به فرافکنی ادامه بدهید، وجود دارد. اگر شما نباشید که فرافکنی کنید، اگر آن پروژکتور وجود نداشته باشد، خداازبین می رود. من طرفدار چنین خدایانی که توسط ذهن انسان فرافکن شده اند نیستم. و البته که ذهن کوچک انسان حتماٌ کیفیت هایی را به خدا نسبت می دهد که کیفیت های خودش است..
#اشو
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
بنابراین وقتی می گویم خدا وجود ندارد، می گویم که شخصی به نام خدا وجود ندارد؛ تمام شخصیت های خدا همگی فرافکنی انسانی هستند. من مایلم که شما آن شخصیت را بردارید و بگذارید که خداوند آزاد باشد: آزاد از قید شخصیت هایی که شما براو تحمیل کرده اید..
وقتی که می گویید #خدا، یک اسم به کار می برید، چیزی ایستا، بی جان. وقتی من می گویم #خداگونگی کلامی را برای بیان چیزی زنده، جاری، درحال حرکت به کار می برم. پس این نکات باید برایتان روشن باشد. من یک باخداtheist مانند مسیح، محمد یا کریشنا نیستم، زیرا نمی توانم با مفهوم یک خدای مرده موافق باشم.
خداوند کامل Perfect ، مطلقabsolute ، دانابرهمه چیزomniscient ، همه جاحاضرomnipresent ،... این ها واژگانی است که در تمام مذاهب برای خدا به کار برده شده مرده است، نمی تواند زنده باشد، نمی تواند نفس بکشد. نه. من چنین خدایی را پس می زنم، زیرا با چنین خدای مرده ای، تمامی این جهان هستی خواهد مرد.
خداگونگی godliness# بعدی تماماٌ متفاوت است. آنگاه سبزی درختان، آنگاه شکفتن یک گل سرخ، آنگاه پرنده ای درحال پروازکردن... همگی جزیی از آن هستند. آنگاه خداوند چیزی جدا از هستی نیست. آنگاه او خودش روح هستی است. آنگاه جهان هستی می تپد، می جنبد، نفس می کشد..... خداگونگی.
بنابراین من یک بی خدا نیستم؛ ولی یک باخدا هم نیستم!
#اشو
🐬@faramatni
بنابراین وقتی می گویم خدا وجود ندارد، می گویم که شخصی به نام خدا وجود ندارد؛ تمام شخصیت های خدا همگی فرافکنی انسانی هستند. من مایلم که شما آن شخصیت را بردارید و بگذارید که خداوند آزاد باشد: آزاد از قید شخصیت هایی که شما براو تحمیل کرده اید..
وقتی که می گویید #خدا، یک اسم به کار می برید، چیزی ایستا، بی جان. وقتی من می گویم #خداگونگی کلامی را برای بیان چیزی زنده، جاری، درحال حرکت به کار می برم. پس این نکات باید برایتان روشن باشد. من یک باخداtheist مانند مسیح، محمد یا کریشنا نیستم، زیرا نمی توانم با مفهوم یک خدای مرده موافق باشم.
خداوند کامل Perfect ، مطلقabsolute ، دانابرهمه چیزomniscient ، همه جاحاضرomnipresent ،... این ها واژگانی است که در تمام مذاهب برای خدا به کار برده شده مرده است، نمی تواند زنده باشد، نمی تواند نفس بکشد. نه. من چنین خدایی را پس می زنم، زیرا با چنین خدای مرده ای، تمامی این جهان هستی خواهد مرد.
خداگونگی godliness# بعدی تماماٌ متفاوت است. آنگاه سبزی درختان، آنگاه شکفتن یک گل سرخ، آنگاه پرنده ای درحال پروازکردن... همگی جزیی از آن هستند. آنگاه خداوند چیزی جدا از هستی نیست. آنگاه او خودش روح هستی است. آنگاه جهان هستی می تپد، می جنبد، نفس می کشد..... خداگونگی.
بنابراین من یک بی خدا نیستم؛ ولی یک باخدا هم نیستم!
#اشو
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
پیام من برای شما این است: تنها یك دنیا وجود دارد، این تنها دنیا است. این زمین، همین خاك، بهشت است. من به شما میآموزم كه زمینی باشید، خاكی باشید، زیرا چیز دیگری وجود ندارد. دنیای دیگری نیست. دنیای دیگر آفریدهی كشیشان است. بدن و روح تو یگانه و یكی هستند. همه چیز یك وحدت است. با بدنت نجنگ؛ سعی نكن از بدنت جدا باشی، درغیراینصورت قربانی باقی خواهی ماند؛ اینگونه هرگز قوی نخواهی شد. و برای عصیانكردن، نیاز بهقدرت داری، برای عصیانگری نیاز به انرژی داری. تو تنها وقتی میتوانی آزاد باشی كه سرشار از انرژی باشی. درغیراین صورت نمیتوانی آزاد باشی.
#اشو
🐬@faramatni
پیام من برای شما این است: تنها یك دنیا وجود دارد، این تنها دنیا است. این زمین، همین خاك، بهشت است. من به شما میآموزم كه زمینی باشید، خاكی باشید، زیرا چیز دیگری وجود ندارد. دنیای دیگری نیست. دنیای دیگر آفریدهی كشیشان است. بدن و روح تو یگانه و یكی هستند. همه چیز یك وحدت است. با بدنت نجنگ؛ سعی نكن از بدنت جدا باشی، درغیراینصورت قربانی باقی خواهی ماند؛ اینگونه هرگز قوی نخواهی شد. و برای عصیانكردن، نیاز بهقدرت داری، برای عصیانگری نیاز به انرژی داری. تو تنها وقتی میتوانی آزاد باشی كه سرشار از انرژی باشی. درغیراین صورت نمیتوانی آزاد باشی.
#اشو
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
نكتهی دیگر كه برای در #بند نگاه داشتن تو از آن استفاده شده، #ترس است. تو را ترسو بارآوردهاند. ترس از جهنّم، وحشت از تنبیه. و روی دیگر حقّه چنین است كه تو را برای بهشت و انواع لذایذ و خوشیهای آن بسیار بسیار طمعكار بارآوردهاند: "اگر از كشیش اطاعت كنی، پاداش عظیمی در انتظارت است؛ اگر از كشیش پیروی نكنی، بسیار بد و وحشتناك تنبیه خواهی شد." اینگونه است كه انسان ترسو گشته است fear-oriented.
هیچ كودكی ترسو زاده نشده است. میتوانی هر كودكی را ملاحظه كنی: او میتواند با مار بازی كند و ترس ندارد. او میتواند با آتش بازی كند و نترسد. كودك همچون یك موجود بیترس به این دنیا میآید، ولی ما ترس را بر او تحمیل میكنیم.
#اشو
🐬@faramatni
نكتهی دیگر كه برای در #بند نگاه داشتن تو از آن استفاده شده، #ترس است. تو را ترسو بارآوردهاند. ترس از جهنّم، وحشت از تنبیه. و روی دیگر حقّه چنین است كه تو را برای بهشت و انواع لذایذ و خوشیهای آن بسیار بسیار طمعكار بارآوردهاند: "اگر از كشیش اطاعت كنی، پاداش عظیمی در انتظارت است؛ اگر از كشیش پیروی نكنی، بسیار بد و وحشتناك تنبیه خواهی شد." اینگونه است كه انسان ترسو گشته است fear-oriented.
هیچ كودكی ترسو زاده نشده است. میتوانی هر كودكی را ملاحظه كنی: او میتواند با مار بازی كند و ترس ندارد. او میتواند با آتش بازی كند و نترسد. كودك همچون یك موجود بیترس به این دنیا میآید، ولی ما ترس را بر او تحمیل میكنیم.
#اشو
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلم بشویی غمهای روزگاران
تو روح سبز گلزار گل شاداب بی خار
مرا از پا فکنده شکستنهای بسیار
تو یاس نو دمیده من گلبرگ تکیده
روزی آیی کنارم که عشق از دل رمیده
ترا نادیدن ما غم نباشد
کـه در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی ،
ولیکن چون تو در عالم نباشد
روزی تو خواهی آمد از کوی مهربانی
اما زمن نبینی دیگر به جا نشانی
🐬@faramatni
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلم بشویی غمهای روزگاران
تو روح سبز گلزار گل شاداب بی خار
مرا از پا فکنده شکستنهای بسیار
تو یاس نو دمیده من گلبرگ تکیده
روزی آیی کنارم که عشق از دل رمیده
ترا نادیدن ما غم نباشد
کـه در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی ،
ولیکن چون تو در عالم نباشد
روزی تو خواهی آمد از کوی مهربانی
اما زمن نبینی دیگر به جا نشانی
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
🐬@faramatni
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
ای کاش اول صبح
چشمانمان به روی کسانی باز شود
که دیدنشان حالمان را بهتر می کند،
ای کاش اول صبح
در آغوش کسانی بیدار شویم
که رویاهایمان را از عطر و بوی خویش پر کرده اند.
ای کاش اول صبح
با بوسه ها و لبخندهای کسانی زندگی آغاز کنیم
که بودنشان دلیل خوش حالی و خوش بختی است
در این روزهای بی فردا
در این روزمرگی های بیهوده.
ای کاش .....
ای کاش ......
و چه خوش بختند
آنها که چنینند.
و چه خوشبختند
آنها که پیش از آن که عمرشان تمام شود،
ای کاش هایشان تمام شود.
#انوش
🐬@faramatni
ای کاش اول صبح
چشمانمان به روی کسانی باز شود
که دیدنشان حالمان را بهتر می کند،
ای کاش اول صبح
در آغوش کسانی بیدار شویم
که رویاهایمان را از عطر و بوی خویش پر کرده اند.
ای کاش اول صبح
با بوسه ها و لبخندهای کسانی زندگی آغاز کنیم
که بودنشان دلیل خوش حالی و خوش بختی است
در این روزهای بی فردا
در این روزمرگی های بیهوده.
ای کاش .....
ای کاش ......
و چه خوش بختند
آنها که چنینند.
و چه خوشبختند
آنها که پیش از آن که عمرشان تمام شود،
ای کاش هایشان تمام شود.
#انوش
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
و تو آن اتفاق شیرین شگفت انگیزی
که هر صبح سحر
در جانم می افتی
تا چون گیاه و درخت
قد بکشم
و بشکوفم.
آی ای عشق شیرین شگفت انگیز!
بیا و مثل پرنده های بهار
بر شاخه های وجودم بنشین
و آوازهای مسحور و مست کننده بخوان.
#انوش
🐬@faramatni
و تو آن اتفاق شیرین شگفت انگیزی
که هر صبح سحر
در جانم می افتی
تا چون گیاه و درخت
قد بکشم
و بشکوفم.
آی ای عشق شیرین شگفت انگیز!
بیا و مثل پرنده های بهار
بر شاخه های وجودم بنشین
و آوازهای مسحور و مست کننده بخوان.
#انوش
🐬@faramatni
🐬@faramatni
اول صبح
با یاد تو بر می خیزم
کوله پشتی ام را می بندم
و به راه می افتم
از کنار رودی کوچک و آرام
در میان بوته زارها و علف زارها
در میان بیدها و سپیدارها
اول صبح
با یاد تو شعر می خوانم
در کنار چشمه ها و جویبارها
اول صبح
با یاد تو می رقصم
به موسیقی باد و رود
با یاد تو مست می شوم
در زیر شکوفه های سنجد و گیلاس.
اول صبح
یاد تو در من
چه ها که نمی کند.
و تصور کن
وقتی که اول هر صبح
فقط یاد تو این همه زیبایی
در جانم می ریزد
خودت که باشی
با من چه ها که نخواهد کرد:
آغوشت
لبخندت
بوسه ات
بوسه ات
بوسه ات
#انوش
🐬@faramatni
اول صبح
با یاد تو بر می خیزم
کوله پشتی ام را می بندم
و به راه می افتم
از کنار رودی کوچک و آرام
در میان بوته زارها و علف زارها
در میان بیدها و سپیدارها
اول صبح
با یاد تو شعر می خوانم
در کنار چشمه ها و جویبارها
اول صبح
با یاد تو می رقصم
به موسیقی باد و رود
با یاد تو مست می شوم
در زیر شکوفه های سنجد و گیلاس.
اول صبح
یاد تو در من
چه ها که نمی کند.
و تصور کن
وقتی که اول هر صبح
فقط یاد تو این همه زیبایی
در جانم می ریزد
خودت که باشی
با من چه ها که نخواهد کرد:
آغوشت
لبخندت
بوسه ات
بوسه ات
بوسه ات
#انوش
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni
ایمان یا پذیرش:
🐬
وارد یک بیمارستان کودکان سرطانی می شوی: اغلب والدین، سرطان گرفتن کودکانشان را کار خدا می دانند و برای شفای فرزندانشان به درگاه خدا دعا و نیایش می کنند.
وارد یک باشگاه رزمی می شوی، اغلب آنها با وجود این که خود به سختی تلاش و تمرین می کنند ، برنده یا بازنده شدنشان در زمین مبارزه را قسمت خدا می دانند و برای قهرمانی شان به درگاه خدا توسل می جویند.
دو کشور در حال جنگند، هر دو خود را در جبهه حق می دانند و دشمنانشان را در جبهه باطل و کشتگان خویش را شهیدانی در آستانه ورود به بهشت و احتمالا کشتگان جبهه دشمن را راهیان قعر جهنم.
بی تردید تمام آن والدین، آن ورزشکاران و آن رزمندگان ایمان کامل دارند به این که سرنوشت شان دست خداست. اوست که فرزندان آنها را دچار سرطان یا اوتیسم یا فلج یا هر بیماری دیگری کرده و در نتیجه فقط اوست که می تواند شفایشان بدهد و لذا باید به درگاه او استغاثه کنند ،
اوست که در زمین مبارزه تعیین می کند کدام فرد برنده یا بازنده شود و درنتیجه اگر می خواهند پیروز شوند باید به درگاه او توسل و توکل جویند.
اوست که در میدان جنگ فاتحان و مغلوبان را تعیین می کند و هم باید به درگاه او پناه آورند برای فاتح بودن یا رفتن به بهشت (درصورت کشته شدن).
مثالهایی که بیان شدند نمونه هایی از ایمان اند، ایمانی که تمام اتفاقات را به خدا (یا خدایان) ربط می دهد. ایمان کارکردی شگفت در زندگی انسان پیشادانش دارد: این ایمان به فرد در مسیر رسیدن به خواسته هایش یقین می دهد و با تصور اینکه خدا حامی و پشتیبان اوست، او را با قاطعیت به پیش می برد و پس از انجام کار ، اگر نتیجه بر وفق مرادش بود آن را عنایت خدا میداند و اگر بر وفق مرادش نبود ، قسمت او می پندارد و سرنوشتی که خدا برایش رقم زده است. و در همه حال نتیجه ی آن رسیدن به آرامشی است عمیق(حتی درصورت مرگ).
پذیرش هم کارکردی دقیقا مشابه ایمان دارد: یعنی استفاده کردن از تمامی فرصت ها و موهبت ها برای شکوفا شدن و در عین حال داشتن آرامش در تمامی مراحل زندگی ( چه برد و چه باخت، چه شکست و چه پیروزی، چه مرگ و چه بهبود ) اما با یک تفاوت عمیق:
ایمان مربوط می شود به دوره پیشادانش انسان و پذیرش فرامتنی به دوره پسادانش.
ایمان، حاصل ناآگاهی انسان از چگونگی وقوع اتفاقات و دلایل بروز رویدادهاست و با هر داده علمی جدیدی بیشتر و بیشتر در معرض سست شدن قرار می گیرد تا جایی که می توان به جرات گفت نسبت دانش و ایمان با هم، نسبتی معکوس است و هم از این روست که هرچه جهان پیش می رود و پرده از رازهای طبیعت برداشته می شود، دانش آدمی به محیط پیرامونش افزونتر می شود و طبیعی است هرکجا که دانش باشد ایمان فاقد معنا می شود. کافی است بدانید تاثیر ژنتیک بر شخصیت انسان یا تکثیر اتفاقی سلولها در سرطان یا تاثیر اعتیاد مادر بر عقب ماندگی ذهنی جنین از لحظه ای که براساس پژوهش های علمی کشف می شوند از حوزه ایمان خارج می شوند و وارد حوزه دانش می گردند. نیز مرور کنیم روزگارانی را که آدمی حتی سیل و زلزله و قحطی و خشکسالی و بارش و رانش را کار خدا می دانست و برای اینکه از خشم خدا (یا خدایان) در امان باشد ، دیرزمانی جوانان و کودکانش را به درگاهش فدیه می داد و دیرزمانی نیز محصولاتش را هدیه.
اما پذیرش فرامننی نسبتی مستقیم با دانش دارد. چرا که هرچه دانش آدمی افزونتر می گردد و هرچه دلایل وقوع حوادث مشخص می شود ، پذیرش هستی و تاثیر اتفاقات محیط برای آدمی قابل هضم تر می گردد و همین آگاهی از چرایی اتفاقات است که باعث آرامش و تسکین آدمی می گردد در دشوارترین شرایط زیستن. ( و همین پذیرش های فرامتنیک اتفاقات است که باعث می شود یک فرد سرطانی یا دچار هر بیماری صعب العلاج دیگر، به جای اینکه زانوی غم در بغل بگیرد و منتظر سرنوشتی باشد که خدا برایش رقم زده است، شروع به تجربه هایی جدید و استفاده کردن از فرصت هایی می کند که در زندگی عادی حتی به آنها فکر نمی کرد.)
نتیجه آنکه ایمان، حاصل بایدهاست و پذیرش، حاصل هست ها.
بایدهایی که کتابهای مقدس به مومنان ابلاغ و هست هایی که دانشمندان و پژوهشگران کشف می کنند.
#انوش
🐬@faramatni
ایمان یا پذیرش:
🐬
وارد یک بیمارستان کودکان سرطانی می شوی: اغلب والدین، سرطان گرفتن کودکانشان را کار خدا می دانند و برای شفای فرزندانشان به درگاه خدا دعا و نیایش می کنند.
وارد یک باشگاه رزمی می شوی، اغلب آنها با وجود این که خود به سختی تلاش و تمرین می کنند ، برنده یا بازنده شدنشان در زمین مبارزه را قسمت خدا می دانند و برای قهرمانی شان به درگاه خدا توسل می جویند.
دو کشور در حال جنگند، هر دو خود را در جبهه حق می دانند و دشمنانشان را در جبهه باطل و کشتگان خویش را شهیدانی در آستانه ورود به بهشت و احتمالا کشتگان جبهه دشمن را راهیان قعر جهنم.
بی تردید تمام آن والدین، آن ورزشکاران و آن رزمندگان ایمان کامل دارند به این که سرنوشت شان دست خداست. اوست که فرزندان آنها را دچار سرطان یا اوتیسم یا فلج یا هر بیماری دیگری کرده و در نتیجه فقط اوست که می تواند شفایشان بدهد و لذا باید به درگاه او استغاثه کنند ،
اوست که در زمین مبارزه تعیین می کند کدام فرد برنده یا بازنده شود و درنتیجه اگر می خواهند پیروز شوند باید به درگاه او توسل و توکل جویند.
اوست که در میدان جنگ فاتحان و مغلوبان را تعیین می کند و هم باید به درگاه او پناه آورند برای فاتح بودن یا رفتن به بهشت (درصورت کشته شدن).
مثالهایی که بیان شدند نمونه هایی از ایمان اند، ایمانی که تمام اتفاقات را به خدا (یا خدایان) ربط می دهد. ایمان کارکردی شگفت در زندگی انسان پیشادانش دارد: این ایمان به فرد در مسیر رسیدن به خواسته هایش یقین می دهد و با تصور اینکه خدا حامی و پشتیبان اوست، او را با قاطعیت به پیش می برد و پس از انجام کار ، اگر نتیجه بر وفق مرادش بود آن را عنایت خدا میداند و اگر بر وفق مرادش نبود ، قسمت او می پندارد و سرنوشتی که خدا برایش رقم زده است. و در همه حال نتیجه ی آن رسیدن به آرامشی است عمیق(حتی درصورت مرگ).
پذیرش هم کارکردی دقیقا مشابه ایمان دارد: یعنی استفاده کردن از تمامی فرصت ها و موهبت ها برای شکوفا شدن و در عین حال داشتن آرامش در تمامی مراحل زندگی ( چه برد و چه باخت، چه شکست و چه پیروزی، چه مرگ و چه بهبود ) اما با یک تفاوت عمیق:
ایمان مربوط می شود به دوره پیشادانش انسان و پذیرش فرامتنی به دوره پسادانش.
ایمان، حاصل ناآگاهی انسان از چگونگی وقوع اتفاقات و دلایل بروز رویدادهاست و با هر داده علمی جدیدی بیشتر و بیشتر در معرض سست شدن قرار می گیرد تا جایی که می توان به جرات گفت نسبت دانش و ایمان با هم، نسبتی معکوس است و هم از این روست که هرچه جهان پیش می رود و پرده از رازهای طبیعت برداشته می شود، دانش آدمی به محیط پیرامونش افزونتر می شود و طبیعی است هرکجا که دانش باشد ایمان فاقد معنا می شود. کافی است بدانید تاثیر ژنتیک بر شخصیت انسان یا تکثیر اتفاقی سلولها در سرطان یا تاثیر اعتیاد مادر بر عقب ماندگی ذهنی جنین از لحظه ای که براساس پژوهش های علمی کشف می شوند از حوزه ایمان خارج می شوند و وارد حوزه دانش می گردند. نیز مرور کنیم روزگارانی را که آدمی حتی سیل و زلزله و قحطی و خشکسالی و بارش و رانش را کار خدا می دانست و برای اینکه از خشم خدا (یا خدایان) در امان باشد ، دیرزمانی جوانان و کودکانش را به درگاهش فدیه می داد و دیرزمانی نیز محصولاتش را هدیه.
اما پذیرش فرامننی نسبتی مستقیم با دانش دارد. چرا که هرچه دانش آدمی افزونتر می گردد و هرچه دلایل وقوع حوادث مشخص می شود ، پذیرش هستی و تاثیر اتفاقات محیط برای آدمی قابل هضم تر می گردد و همین آگاهی از چرایی اتفاقات است که باعث آرامش و تسکین آدمی می گردد در دشوارترین شرایط زیستن. ( و همین پذیرش های فرامتنیک اتفاقات است که باعث می شود یک فرد سرطانی یا دچار هر بیماری صعب العلاج دیگر، به جای اینکه زانوی غم در بغل بگیرد و منتظر سرنوشتی باشد که خدا برایش رقم زده است، شروع به تجربه هایی جدید و استفاده کردن از فرصت هایی می کند که در زندگی عادی حتی به آنها فکر نمی کرد.)
نتیجه آنکه ایمان، حاصل بایدهاست و پذیرش، حاصل هست ها.
بایدهایی که کتابهای مقدس به مومنان ابلاغ و هست هایی که دانشمندان و پژوهشگران کشف می کنند.
#انوش
🐬@faramatni
🐬@faramatni
فرامتنی چیست؟ و چه تفاوتی با ادیان ، مکاتب فلسفی، ادبی و هنری، طریقت های عرفانی و نظریه های روانشناسی دارد؟
🐬
از اینکه نگرش فرامتنی در این عمر کوتاه پنج ساله ی خویش ، این همه مورد توجه اهالی اندیشه و فرهنگ قرار گرفته عمیقا خوشحالم. از آنجا که سوالات بسیاری درخصوص چیستی فرامتنی از من پرسیده می شود و نظر به تصورقالبی موجود در اذهان عامه از ادیان و مکاتب لازم می دانم که در فشرده ترین شکل ممکن هم از چیستی فرامتنی سخن بگویم و هم از چگونگی فرامتن شدن.
🐬
پیشاپیش بگویم که فرامتنی در عین اینکه نه دین است، نه عرفان است ، نه فلسفه است و نه علم و هنر ، اما از تمامی اینها بهره می جوید برای آنچه می خواهد. اما فرامتنی چیست و چه می خواهد؟
فرامتنی یک روش حل مساله است و خواسته اش حل هر مشکلی با هر سوژه ای که فرد با آن مواجه است. این سوژه هرچیزی می تواند باشد، تاکید می کنم هرچیزی.
و همین نداشتن خط قرمز در پرسش ها و تجربه هاست که فرامتنی را هم در شناخت و هم در سبک زندگی از تمام آنچه تاکنون دیده ایم و شنیده ایم، متمایز می سازد.
استراتژی حل مساله در فرامتنی بسیار ساده است: خروج از درون پارادایمها و سیستمها ، فاصله گرفتن از متن سوژه ها و حوادث و تماشای آنها از سطحی فراتر، به همین سادگی.
تکنیکهایی که در فرامتنی برای فراشدن از سطح سوژه ها و سیستمها و نگاه به آنها از منظری فراتر استفاده می شود عبارتند از: ساختارشکنی، پرسشگری، بهینه کاوی، آشنایی زدایی، تغییر زاویه دید، همدلی و هرمنوتیک.
بنابراین در عبارت "فرامتنی" منظور از متن هر سوژه ای است که می خواهیم بشناسیمش (اعم از هر پدیده، حادثه ، انسان ، دین ، باور ، تاریخ، هنر، خانواده ، کودک، رابطه و .....) و هر مساله ای که نیازمند شناخت و حلش هستیم و منظور از فرا، خارج شدن از درون متن و نگاه به آن از بیرون.
درمورد اینکه هریک از این تکنیکها چگونه در حل هر مساله به شیوه ای فرامتنیک به کار می آیند و به ویژه نقش نگرش فرامتنی در کاهش افسردگی، اضطراب و استرس (که موضوع پایان نامه من بوده است) توصیه می کنم کتاب "نظریه فرامتنی: آغاز روانشناسی پست مدرن" را مطالعه بفرمایید.
🐬
لازم به ذکر است که این روش حل مساله وقتی درونی شده و به یک نگرش تبدیل می شود ( یعنی نگاه به همه چیز از سطحی فراتر) سبک زندگی بسیار متفاوتی از آنچه تاکنون براساس آنها در طول تاریخ زیسته شده رقم می زند: انسانی آرام، همدل، شادمان، ساختارشکن، بی استرس ، بی اضطراب، بی حقد و حسادت و تعصب و تنش و در یک کلام : پذیرا و رها که زندگی اش فارغ از دغدغه های روزمره و فارغ از تمامی بایدها و نبایدهاست. در عین داشتن چشم اندازی مشخص و برنامه ای جامع برای رسیدن به هدف که شکوفایی استعدادهایش باشد.
برای آشنایی با سبک زندگی فرامتنی به کانال فرامتنی و کتاب "سبک زندگی فرامتنی" مراجعه فرمایید.
🐬
می ماند یک سوال اساسی:
فرامتنی چه تفاوتی با ادیان ، مکاتب فلسفی، ادبی و هنری، طریقت های عرفانی و نظریه های روانشناسی دارد؟
و جوابش ساده : انسان فرامتن ضمن احترام عمیق به باورها و عقاید و مکاتب و ادیان، خود جایی در خارج از چارچوبهای تمامی اینها می ایستد ، آنها را تماشا و حتی تجربه می کند ، از طریق تکنیکهای فرامتنی می شناسدشان، و در تمامی این پرسشگری ها و ساختارشکنی ها و بهینه کاوی ها و آشنایی زدایی ها، لذت زیستن را چنان که خود می خواهد، از خود دریغ نمی کند، چرا که پذیرفته است انسان یک ارگانیسم است مثل تمام جانداران جهان که روزی از سر اتفاق زاده شده است و روزی دیگر از سر اتفاقی دیگر زیستن را به دیگران فروخواهد گذاشت.
فراموش نباید کرد که تنها اصل های علمی فرامتنی، قوانین بنیانی هستی و پژوهش های متواتر علمی است و یگانه اصل اخلاقی اش همدلی. و جز این هیچ خط قرمزی در سبک زندگی یک انسان فرامتن وجود ندارد ، باز هم تاکید می کنم هیچ خط قرمزی:
بخواهیم برای دیگران، آنچه برای خود میخواهیم و روا مداریم برای دیگران ، آنچه بر خویش روا نمی داریم.
به قول حافظ :
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.
#انوش
🐬@faramatni
فرامتنی چیست؟ و چه تفاوتی با ادیان ، مکاتب فلسفی، ادبی و هنری، طریقت های عرفانی و نظریه های روانشناسی دارد؟
🐬
از اینکه نگرش فرامتنی در این عمر کوتاه پنج ساله ی خویش ، این همه مورد توجه اهالی اندیشه و فرهنگ قرار گرفته عمیقا خوشحالم. از آنجا که سوالات بسیاری درخصوص چیستی فرامتنی از من پرسیده می شود و نظر به تصورقالبی موجود در اذهان عامه از ادیان و مکاتب لازم می دانم که در فشرده ترین شکل ممکن هم از چیستی فرامتنی سخن بگویم و هم از چگونگی فرامتن شدن.
🐬
پیشاپیش بگویم که فرامتنی در عین اینکه نه دین است، نه عرفان است ، نه فلسفه است و نه علم و هنر ، اما از تمامی اینها بهره می جوید برای آنچه می خواهد. اما فرامتنی چیست و چه می خواهد؟
فرامتنی یک روش حل مساله است و خواسته اش حل هر مشکلی با هر سوژه ای که فرد با آن مواجه است. این سوژه هرچیزی می تواند باشد، تاکید می کنم هرچیزی.
و همین نداشتن خط قرمز در پرسش ها و تجربه هاست که فرامتنی را هم در شناخت و هم در سبک زندگی از تمام آنچه تاکنون دیده ایم و شنیده ایم، متمایز می سازد.
استراتژی حل مساله در فرامتنی بسیار ساده است: خروج از درون پارادایمها و سیستمها ، فاصله گرفتن از متن سوژه ها و حوادث و تماشای آنها از سطحی فراتر، به همین سادگی.
تکنیکهایی که در فرامتنی برای فراشدن از سطح سوژه ها و سیستمها و نگاه به آنها از منظری فراتر استفاده می شود عبارتند از: ساختارشکنی، پرسشگری، بهینه کاوی، آشنایی زدایی، تغییر زاویه دید، همدلی و هرمنوتیک.
بنابراین در عبارت "فرامتنی" منظور از متن هر سوژه ای است که می خواهیم بشناسیمش (اعم از هر پدیده، حادثه ، انسان ، دین ، باور ، تاریخ، هنر، خانواده ، کودک، رابطه و .....) و هر مساله ای که نیازمند شناخت و حلش هستیم و منظور از فرا، خارج شدن از درون متن و نگاه به آن از بیرون.
درمورد اینکه هریک از این تکنیکها چگونه در حل هر مساله به شیوه ای فرامتنیک به کار می آیند و به ویژه نقش نگرش فرامتنی در کاهش افسردگی، اضطراب و استرس (که موضوع پایان نامه من بوده است) توصیه می کنم کتاب "نظریه فرامتنی: آغاز روانشناسی پست مدرن" را مطالعه بفرمایید.
🐬
لازم به ذکر است که این روش حل مساله وقتی درونی شده و به یک نگرش تبدیل می شود ( یعنی نگاه به همه چیز از سطحی فراتر) سبک زندگی بسیار متفاوتی از آنچه تاکنون براساس آنها در طول تاریخ زیسته شده رقم می زند: انسانی آرام، همدل، شادمان، ساختارشکن، بی استرس ، بی اضطراب، بی حقد و حسادت و تعصب و تنش و در یک کلام : پذیرا و رها که زندگی اش فارغ از دغدغه های روزمره و فارغ از تمامی بایدها و نبایدهاست. در عین داشتن چشم اندازی مشخص و برنامه ای جامع برای رسیدن به هدف که شکوفایی استعدادهایش باشد.
برای آشنایی با سبک زندگی فرامتنی به کانال فرامتنی و کتاب "سبک زندگی فرامتنی" مراجعه فرمایید.
🐬
می ماند یک سوال اساسی:
فرامتنی چه تفاوتی با ادیان ، مکاتب فلسفی، ادبی و هنری، طریقت های عرفانی و نظریه های روانشناسی دارد؟
و جوابش ساده : انسان فرامتن ضمن احترام عمیق به باورها و عقاید و مکاتب و ادیان، خود جایی در خارج از چارچوبهای تمامی اینها می ایستد ، آنها را تماشا و حتی تجربه می کند ، از طریق تکنیکهای فرامتنی می شناسدشان، و در تمامی این پرسشگری ها و ساختارشکنی ها و بهینه کاوی ها و آشنایی زدایی ها، لذت زیستن را چنان که خود می خواهد، از خود دریغ نمی کند، چرا که پذیرفته است انسان یک ارگانیسم است مثل تمام جانداران جهان که روزی از سر اتفاق زاده شده است و روزی دیگر از سر اتفاقی دیگر زیستن را به دیگران فروخواهد گذاشت.
فراموش نباید کرد که تنها اصل های علمی فرامتنی، قوانین بنیانی هستی و پژوهش های متواتر علمی است و یگانه اصل اخلاقی اش همدلی. و جز این هیچ خط قرمزی در سبک زندگی یک انسان فرامتن وجود ندارد ، باز هم تاکید می کنم هیچ خط قرمزی:
بخواهیم برای دیگران، آنچه برای خود میخواهیم و روا مداریم برای دیگران ، آنچه بر خویش روا نمی داریم.
به قول حافظ :
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست.
#انوش
🐬@faramatni
@koronmusic-tasnif kurdi mina giyan
homayoun shajarian
اثر جدید همـــایون شجریان ؛
مینا گێان 🍬🐬🍬
زانیوته میوه مینا گیان چهنده شیرینه
شهکهر لێو نوستوون مینا گیان لهم ژێرزهمینه
ئای له مینا گیان به قۆربان چی لێکهم شهڕ دهکا چاوی
ماڵی باری کرد مینا گیان کهس نهیگێڕاوه
بۆ خۆم دانیشتم مینا گیان دڵخۆشیم داوه
ئای له مینا گیان به قۆربان چی لێکهم شهڕ دهکا چاوی
مینا گێان 🍬🐬🍬
زانیوته میوه مینا گیان چهنده شیرینه
شهکهر لێو نوستوون مینا گیان لهم ژێرزهمینه
ئای له مینا گیان به قۆربان چی لێکهم شهڕ دهکا چاوی
ماڵی باری کرد مینا گیان کهس نهیگێڕاوه
بۆ خۆم دانیشتم مینا گیان دڵخۆشیم داوه
ئای له مینا گیان به قۆربان چی لێکهم شهڕ دهکا چاوی