فرامتنی
4.17K subscribers
2.15K photos
1.07K videos
427 files
358 links
این کانال به شما امکان می دهد که به سوژه ها و رویدادها از منطری فراتر نگاه کنید و برای شکوفایی استعدادها و رضایت از زندگی ، سبکی تازه در پیش بگیرید.
لطفا نظرات ، پیشنهادات و سوالات خود را از طریق آی دی @metatextural با مدیریت کانال در میان بگذارید.
Download Telegram
🐬@faramatni

دیدنت:
تماشای بهشت است و
بوسیدنت:
نفس کشیدن در هوای بهشت.

ای بهارت این!
این سان که شکوفه های گیلاس و هلو
به هم آورده ای
خوشبخت
کسی که تابستان تنت را تجربه می کند.
#انوش

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

دیدید زمانی که متوجه می شویم یکی قرار است بمیرد ، چقدر رابطه اطرافیان با او متفاوت می شود:
همه با او مهربان می شوند،
پرخاشگریها و ناسپاسی هایش را نادیده می گیرند،
همیشه به رویش لبخند می زنند،
گذشته هایش را فراموش می کنند ،
خطاهایش را می بخشند،
و تمام تلاش شان این است که او در این لحظه های آخر عمر
برایش خوش بگذرد
و خاطره های خوب بماند.

و در مقابل او نیز:
درست از لحظه ای که می داند مرگش نزدیک است
رها می کند تمام چارچوبهایی را که یک عمر زیر نقاب هایش زیسته بود ،
شجاعت پیدا می کند برای تجربه کردن آن چیزهایی که همواره از بیان و تجربه شان ترسیده بود،
سعی می کند ازتمام لحظه های باقیمانده عمرش نهایت استفاده را بکند ،
طلوع ها وغروب ها را با تمام وجود ببیند،
آواز پرندگان و جویبارها را با تمام وجود بشنود،
صدای گرم اطرافیانش را به خاطر بسپارد،
در آغوش بکشد کسانی را که عمیقا دوستشان دارد
و ببخشد خطاهای کسانی را که زمانی کینه ای از آنان در دل داشت.
و باقی عمرش را فقط به چیزها و کسانی اختصاص دهد
که برایش ارزشمندند.

زندگی فرامتنی چنین حالتی است ،
دقیقا چنین حالتی
چرا که انسان فرامنن
مرگ را هیچگاه در دوردستها نمی بیند،
برای او
مرگ
اتفاقی همیشه در همین نزدیکیهاست
که هر لحظه می تواند به جدایی ابدی منجر شود
و درست به همین دلیل است
که آدمهای فرامتن
نقابهایی را که یک عمر جامعه بهشان تحمیل کرده است
کنار می زنند
تا چنان زندگی کنند که شایسته زیستن شان بوده است:
بی انتظار و بی اضطراب و بی کینه
رها و رها و رها.

زندگی فرامتنی
بی نقاب زیستن است
در جهانی که باورهای عرفی و دینی
نقاب بر روی نقاب افکنده اند
برای دور شدن انسان
از هستی واقعی اش.
و تمام رنجی که انسان می کشد در تمامی عمر
از زیستن در زیر نقاب هاست.
#انوش

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

پرنده کوچکی است در درون تو
که می خواهد بال بگشاید،
پرواز کند،
اوج بگیرد،
به سرزمینهای دوردست برود،
هوایی تازه کند،
کنار برکه ای بنشیند،
آب بنوشد ،
دانه بچیند ،
به دام بیفتد.

پرنده ای کوچک
که میخواهد پرنده بودنش را احساس کند،
باتمام وجودش.
حتی شده است ،
به اندازه یک پرواز
از ایوان خانه ای تا کنار برکه آبی

تو نام آن پرنده کوچک را نخواهی فهمید،
هیچگاه نخواهی فهمید ،
تا روزی که یک پرنده ی کوچک،
از تکرارهای تنت
رها شده باشد.
#انوش

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

اگر تمام زمستان را هم برف پشت برف ببارد ،
ردپای تو از باغ جان من ،
محو شدنی نیست ،
این را هم بادها می دانند ،
هم تمام درختان باغ
#انوش

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

برف هفت سالگی ام را بخاطر صدای پدر دوست داشتم...
" پاشو ببین چه برفی اومده! "

برف ده سالگی ام را بخاطر آدم برفیهایش

برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی های مدرسه اش

برف هجده سالگی را با فوتبال و تکل های بلند و گرمای مسابقه اش ،

برف بیست سالگی قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهایم...

اما ، برف بیست و پنج سالگی به بعد:
فقط سرد بود
و سرد
‌ ‌ و سرد ...
#انوش

🐬@faramatni
🐬@faramatni

دایره المعارف ها را بسوزانید
کتابهای لغت را به آب بیندازید
و کلاه ها
کلاه هایتان را بالاتر
وقتی که "شرافت"
چکه چکه چکه
از نوک سرنیزه های سربازان
و گیسوان دختران مان
می چکد آرام آرام
و جاری می شود تا جوی های خیابان.
#انوش

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

آشنایی زدایی از واژه ها:
این واژه : اعتماد

🐬
بسیاری از کسانی که به من مراجعه می کنند یا در کارگاههای مهارتهای زندگی فرامتنی حضور می یابند ، یکی از رایج ترین سوالاتشان از من در مورد " اعتماد" است. آنها معمولا از تجربه های تلخ اعتمادشان به دیگران سخن می گویند و خیانت هایی که به این اعتماد شده است.
بسیاری از این افراد ـ چه مرد و چه زن ـ چنان تجربه هایشان تلخ و گزنده است که دیگر تا آخر عمر نمی توانند رابطه ای عمیق و عاشقانه را دوباره تجربه کنند ، چرا که همواره در ترس تکرار تجربیات گذشته اند.

حقیقت هم این است که اگر مراد ما از واژه ی "اعتماد"  "اعتماد کردن به دیگران" باشد ، همواره این ترس درون ما باقی خواهد ماند. و اصولا چه تضمینی وجود دارد که فردی که ما وقت ، عشق وزندگی مان را به پایش می ریزیم ، همواره به این عشق ما متعهد باقی بماند؟ چه کسی می تواند چنین تضمینی به ما بدهد؟
یا در روابط اجتماعی و کاری ، در شرایطی که همه دنبال منافع خویشند ، اصولا اعتماد چه جایگاهی دارد؟

جواب من در کلاس ها همواره ساده و کوتاه بوده است:
آنچه باعث ترس از ورود در رابطه های جدید بعد از شکست های پیشین می شود ، خود اعتماد نیست ، تفسیر اشتباه ما از واژه " اعتماد" است.  
از منظری فرامتنی ، اعتماد کردن به دیگران بی معنی است ، چرا که آن " دیگران" خارج از کنترل ما هستند ، آنها رفتارهایشان تابع نیازهای خودشان است و هیچ کسی نمی تواند تضمین بکند که ما همیشه تنها کسی خواهیم بود که نیازهای او را برآورده می کنیم. و اصولا این تصور دردنیایی که ذاتش بر تغییر است و نیازهای متغیر آدمیان بخشی تفکیک ناپذیر از این ذات، تصوری خوش خیالانه و بی بنیان است.
اعتماد به چیزهایی که خارج از کنترل ماست و هرلحظه ممکن است اتفاق غیرمترقبه ای برایش بیفتد ، اشتباهی هستی شناسانه است.

ما آدمها تنها به چیزهایی می توانیم اعتماد کنیم که به آنها کنترل داشته باشیم و متاسفانه یا خوشبختانه تنها کسی که در عالم هستی می توانیم کنترلش را در اختیار داشته باشیم ، فقط خود خود ماست ، و این یعنی واژه اعتماد یک تفسیر بیشتر نمی تواند داشته باشد: " اعتماد به خویشتن ".

حقیقت این است که ما فقط به خودمان می توانیم اعتماد کنیم و اعتماد به خود یعنی مسئولیت انتخابهای خود را پذیرفتن ، چه این انتخابها در گذر زمان مشخص شود که اشتباه بوده اند یا درست. آنها که به خود اعتماد دارند هرگز ترسی از اینکه کسی فریبشان بدهد یا به آنها خیانت بکند ندارند ، به این دلیل ساده که در لحظه لحظه این رابطه ها ما دنبال رفع نیازهای خویش بوده ایم ـ چنان که طرف مقابلمان نیز ـ و هر زمان هم که حس کنیم نیازهای ما توسط آن فرد برآورده نمی شود تعهد ما به خودمان ایجاب می کند که به خودمان خیانت نکنیم و وقتی دیگر حس خوبی از فرد مقابلمان نمی گیریم ، با احترام جدا شویم ، حال فرد مقابل ما می خواهد خیانت بکند یا نکند ، در پی فریب باشد یا نباشد ، در آینده متعهد بماند یا نماند ، مهم حسی است که ما در طول این رابطه داشته ایم و نیازهایی از ما که در طول این رابطه برآورده شده است.

کوتاه سخن آن که :
اگر می خواهیم زندگی ما خالی از ترس ها و استرس ها و اضطراب های عذاب آور باشد ، راهی نیست جز آنکه نگرشمان را به برخی از مفاهیم عوض کنیم ، اعتماد ، تعهد و خیانت واژه هایی هستند که ما معمولا در ارتباط با دیگران به کار می گیریم درحالی که درستش این است که آنها را باید فقط و فقط درخصوص خودمان به کار ببریم:
اعتماد: به خود
تعهد: به خود
خیانت: به خود.
#انوش

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

پاسخ به سوال وارده :
آقای ترابی؛
با توجه به یادداشت اشو ، زن از کجا بفهمه که مردی قصد سوء استفاده از اون رو داره یا نه؟
از کجا بفهمه که طرف مقابلش قابل اعتماده ؟

🐬

حقیقت اینه که از هیچ کجا. چرا که اصولا نیازی به این کار نیست. در یک رابطه ـ اصلا هم مهم نیست دو طرف یک رابطه همجنس باشند یا غیر همجنس ـ به هیچ وجه معیار رابطه نباید این باشه که طرف مقابلمون قابل اعتماد هست یا نه؟ چرا که اولا : چنین متر و معیاری نزد هیچکس وجود نداره ، چون هیچ کس از درون آدمها با خبر نیست ،
ثانیا اعتماد یک ویژگی ثابت و پایدار نیست ، چه بسا آدمی که امروز قابل اعتماده فردا تحت شرابطی دیگر حرفشو ، قولشو یا رفتارشو عوض کنه ، چون هر آدمی براساس نیازهای خودش رفتار می کنه نه بر اساس خواسته های های ما .

یادمون و یادتون باشه آدمها در هر رابطه دنبال رفع نیازهای خودشان هستند ، چنان که ما خودمان در هر رابطه ای دنبال رفع نیازهای خودمانیم ، اینکه نیاز مردی در رابطه سکس باشه یا نیاز زنی پول ، لزوما به معنای سوء استفاده نیست ، این طبیعت نیازهاست و آنچه ما در اینجا به سوء استفاده تعبیرش می کنیم در حقیقت تفاوت نیازهای دو طرف و عدم انطباق نیازهای آنها با یکدیگر است. ( بحث تهدید و دزدی و تجاوز موضوعات دیگری هستند که جزو جرائمند و نحوه اقدام طرفین در مورد آنها متفاوت و از مسیرهای حقوقی و قانونی و در عین آرامش، ادب و احترام ).

آنچه مهم است اینکه تنها کسی که ما در یک رابطه باید به او اعتماد کنیم خودمانیم، اعتماد به خود و تمرکز بر نیازهای خودمان. بنابراین معیار ورود و خروج در هر رابطه ای بسیار ساده است:
اگر رابطه ای حالتان را خوب و نیازهایتان را رفع می کند و شما را به خواسته هایتان می رساند این شرط لازم برای ورودتان به رابطه است. اما شرط کافی آن است که آیا نیازهای او هم دراین رابطه برآورده می شود یا نه؟ و آیا شما هم می توانید نیازهای او را برآورده کنید؟ اگر چنین بود آن رابطه برای هردوطرف شکوفا کننده خواهد بود و اگر ماهیت رابطه به گونه ای باشد که لازمه ی تداومش، چشم پوشی یکی از دو طرف از نیازها و خواسته هایش باشد ، یقینا چنین رابطه ای به تباه شدن یکی از دو طرف و ای بسا تباهی هر دو منجر خواهد شد.

بنابراین اگر می خواهیم زندگی رضایتبخشی داشته باشیم ، لازم است نگاهمان را به رابطه هایمان تغییر دهیم ،
به جای تمرکز برطرف مقابل ، به خواسته های خودمان توجه کنیم ، به جای اعتماد به طرف مقابل ـ که هیچ متر و معیاری هم ندارد ـ به خودمان اعتماد کنیم و معیارمان برای شکوفاکنندگی یک رابطه هم حال خودمان در جریان رابطه باشد.

اگر بودن کسی ، مصاحبت کسی ، همراهی کسی یا حتی خیال کسی ، حالتان را خوب می کند ، حضورش را دریابید.

و درنهایت: توجه داشته باشید که اگر از فردی و رابطه ای لذت بردید، به وسوسه تملک طرف مقابلتان نیفتید. تلاش برای تملک فرد ، آغاز پایان هر رابطه ای است. آدمها کالا نیستند که به تملک دربیایند. نه او مال شماست ، نه شما مال او. رابطه ها برای تملک نیستند ، برای شکوفایی اند.
آنچه اشو می گوید هم دقیقا همین است:عشق را آلوده تملک ها و عرصه قدرت طلبی ها نکنید. اگر می خواهید از عشق لذت ببرید فقط و فقط به محبت و عشقی که می دهید و می گیرید ، توجه کنید.
#انوش

🐬@faramatni
🐬@faramatni

این فقط دوست داشتن نیست که مهارت می خواد
دوست داشته شدن هم مهارت می خواد
و مشکل بسیاری از ماها این است که مهارت دوست داشته شدن رو بلد نیستیم.

پایداری دوست داشتن در یک رابطه اشراف بر نیازهای خود در آن رابطه است و پایداری دوست داشته شدن، اشراف بر نیازهای طرف مقابل.
اشراف بر نیازها و مهارت برآورده کردن آنها.
#انوش

🐬@faramatni
🐬@faramatni

زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت
چهار بار نواخت
چهار بار نواخت

امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظه ها را میفهمم

نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش

دی ماه ماه فروغ است ، سرد وبرفی و تاریک ، هم او که تولدش اوایل دی ماه بود و مرگش اواخر بهمن و زندگی اش درست در فاصله این دو سراسر زمستانی ، اما او به سطحی از آگاهی رسید  که هیچ فرد دیگری را یارای حضور نبود، او رازهایی را فهمید که بسیاری از روشنفکران زمانه اش نفهمیدند ، او به تجربه هایی رسید که نه تنها زنان ، که مردان هم عصر او حتی تصور نزدیک شدن به آن تجربه ها را نداشتند و مکاشفه هایی کرد که عارفان تاریخ در هزارتویش گم شدند.
درست از ورای همین تجربه ها و آگاهی ها بود که به آغاز فصل سرد ایمان می آورد ، راز فصل ها را می داند ،حرف لحظه ها را می فهمد و باور دارد که نجات دهنده در گور خفته است.

در کوچه باد می آید

این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دست های تو ویران شدند
باد می آمد

ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز

وقتی در آسمان ، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه
آورد ؟

ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم
و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.

فروغ دیرسالی است که نیست ، اما همچنان در کوچه هایمان باد می آید و ویرانی همچنان جان و جهانمان را به هم ریخته است.
پیش بینی فروغ درست بود شوربختانه ،
مدتهاست که در آسمان دروغ وزیدن گرفته و دیگر نمی شود به سوره های رسولان سرشکسته پناه آورد.

فروغ چنان که خود پیش بینی کرده بود شعرش روایت زندگی اش شد ، دو دست جوانش در ۲۴ بهمن زیر بارش یکریز برف مدفون شدند و بهاران بعد آن دو دست جوانش چنان شکوفا شدند که هزاران فروغ از آن مزار قدبرکشید.

اما ما همچنان به برف هایی که می بارد، نومیدانه نگاه می کنیم و هرگز در دوردستها بهاری نمی بینیم که با آسمان پشت پنجره همخوابه شود و دستهای جوانی که در این زمستان ابدی زیر بارش برف مدفون شدند را باور نمی کنیم که باز شکوفا شوند، فروغی دوباره می خواهیم که بباوراندمان:

نگاه کن که چه برفی میبارد….

شاید حقیقت آن دو دست جوان بود ، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد

و سال دیگر ،
وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود
و در تنش فوران میکنند
فواره های سبز ساقه های سبک بار
شکوفه خواهد داد ای یار ،
ای یگانه ترین یار

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد…
#انوش

🐬@faramatni