Forwarded from اتچ بات
🗝کمپین مهربانی های کوچک🔒
🌷نمونه ۲۴۳🔏
🖊رئوف آذری🔓
@Raoufazari
--------- نگارش #تیرماه ۹۶
🌷حضوری مهرزا🌷
اول بار تلگرام یار شد تا جمال مبارکش بینم!
همان اول بار، هنرحضورش کاری کرد که ۱۲ ساعت در دل شب، شب روی کنیم و محضرش برسیم!
دقیقا" در بحبوحه جنگ رسانه ای واژه #کولبری بودیم که هر یک به نحوی آن واژه را در پستوی احساسش، بر امواج مجازی سوار می کرد و ماهی وجدانش را به آب می انداخت!
او اما خارج از هیاهوی مجازی، #کوله_ای_مجازی بر پشت نهاد ودر بهمن برفی و انقلابی، و نمادین ترین میدان پایتخت، در مقابل کلیددارترین رییس جمهور تاریخ ایران، رژه رفت تا #کولبر را بر بال استراتژی دولت سوار کند و سوار کرد!
آن بار مجبور به سپاس مان کرد و این بار نیز با حضور سبزش دگربار سیل سپاس مان به راه انداخت!
از ابتدای ورود کاروان #سفیران_صلح_و_مهربانی، با #تاج_گل یادبودش، مهمان سفره لطفش شدیم و روز اول را با تاج گلش تا آخرین لحظات حضورمان در #خانه_هنر همراه مان شد.
دوم روز حضورمان نیز با چند بطری #شربت_سن_ایچ و چندین کیلو #شیرینی،مهمانان و تماشاگران #جشنواره_ترانه_صلح را نوازش کرد و در اختتامیه نیز با #جوایز_شورانگیزش، خنده بر لب همه نشاند!
در پایانی ترین لحظات نیز میزبان جشنواره، #جمعیت_امام_علی را مورد لطف قرار داد و سفارش کردند هر مددجوی تحت پوشش شان نیاز به #تعمیر_چرخ خیاطی یا مشاوره و راهنمایی در آن زمینه داشت، سوی او رهنمونش شوند!
استاد در همان زمینه، یک بار نیز کمپین را در جریان خرید سه دستگاه #چرخ_خیاطی، برای سه خانواده #بلوچی، مورد تفقد قرار داده بود!
این یادداشت کمپین را بهانه ای کردیم تا مجدد از لطف و عنایت بی مثال بزرگ مهربان پایتخت نشین #پاوه ای یادی کنیم که اخلاص، مهرورزی، سادگی و بی آلایشی اش، و صد البته حضور و همراهی بزرگ منشانه اش، درس آموز است و پیش برنده...
سپاس مجدد و چندباره مهربان بزرگ #جعفر_بدری عزیز را...
🌷👏🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#سفیران_صلح_و_مهربانی
#مهربان_بزرگ
#جعفر_بدری
گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw
کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge
الفبای صلح و مهربانی
@havalani_ashti
🌷نمونه ۲۴۳🔏
🖊رئوف آذری🔓
@Raoufazari
--------- نگارش #تیرماه ۹۶
🌷حضوری مهرزا🌷
اول بار تلگرام یار شد تا جمال مبارکش بینم!
همان اول بار، هنرحضورش کاری کرد که ۱۲ ساعت در دل شب، شب روی کنیم و محضرش برسیم!
دقیقا" در بحبوحه جنگ رسانه ای واژه #کولبری بودیم که هر یک به نحوی آن واژه را در پستوی احساسش، بر امواج مجازی سوار می کرد و ماهی وجدانش را به آب می انداخت!
او اما خارج از هیاهوی مجازی، #کوله_ای_مجازی بر پشت نهاد ودر بهمن برفی و انقلابی، و نمادین ترین میدان پایتخت، در مقابل کلیددارترین رییس جمهور تاریخ ایران، رژه رفت تا #کولبر را بر بال استراتژی دولت سوار کند و سوار کرد!
آن بار مجبور به سپاس مان کرد و این بار نیز با حضور سبزش دگربار سیل سپاس مان به راه انداخت!
از ابتدای ورود کاروان #سفیران_صلح_و_مهربانی، با #تاج_گل یادبودش، مهمان سفره لطفش شدیم و روز اول را با تاج گلش تا آخرین لحظات حضورمان در #خانه_هنر همراه مان شد.
دوم روز حضورمان نیز با چند بطری #شربت_سن_ایچ و چندین کیلو #شیرینی،مهمانان و تماشاگران #جشنواره_ترانه_صلح را نوازش کرد و در اختتامیه نیز با #جوایز_شورانگیزش، خنده بر لب همه نشاند!
در پایانی ترین لحظات نیز میزبان جشنواره، #جمعیت_امام_علی را مورد لطف قرار داد و سفارش کردند هر مددجوی تحت پوشش شان نیاز به #تعمیر_چرخ خیاطی یا مشاوره و راهنمایی در آن زمینه داشت، سوی او رهنمونش شوند!
استاد در همان زمینه، یک بار نیز کمپین را در جریان خرید سه دستگاه #چرخ_خیاطی، برای سه خانواده #بلوچی، مورد تفقد قرار داده بود!
این یادداشت کمپین را بهانه ای کردیم تا مجدد از لطف و عنایت بی مثال بزرگ مهربان پایتخت نشین #پاوه ای یادی کنیم که اخلاص، مهرورزی، سادگی و بی آلایشی اش، و صد البته حضور و همراهی بزرگ منشانه اش، درس آموز است و پیش برنده...
سپاس مجدد و چندباره مهربان بزرگ #جعفر_بدری عزیز را...
🌷👏🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#جشنواره_ترانه_صلح_سردشت
#سفیران_صلح_و_مهربانی
#مهربان_بزرگ
#جعفر_بدری
گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw
کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)👇
@kindness_challenge
الفبای صلح و مهربانی
@havalani_ashti
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
نمونه ۳۴۰
#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش#تیرماه ۹۷
🌷سواد صلح و مهربانی🌷
مهربانی زبانی است که با احساس دل، فهمیدنی است...
از چندسال قبل در مدارسی که به عنوان مشاور ارتباط داشتم، زنگی را تحت عنوان #زنگ_مهربانی، طراحی کرده بودم و کل ایام هفته را با عناوین گوناگون از جمله مهربانی با خود، اعضای خانواده ....تقطیع و نامگذاری نموده بودیم.
یکی از روزها عنوان مهربانی با طبیعت داشت که یکی از اقدامات بچه ها، آب دادن، هرس کردن و شخم زدن پای درخت ها یا رساندن کودحیوانی بود و بسیار نیز بذرپاشی و پرورش جوانه های بلوط...
خردادماه بود و امتحانات رو به پایان بود و یک گلدان حاوی دوجوانه بلوط در کنار گلدان های سالن امتحانات هنوز خودنمایی می کرد و غرس نشده بود!
آخرین جلسه از ترس عدم رسیدگی در تابستان، آن را برداشته و با خود به منزل آوردم!
در آستانه پشت سرگذاشتن خرداد و ورود به تیرماه بودیم که سفر رسانه ای به ارمنستان با تیم ۱۰ نفره سواد رسانه ای ایران پیش آمد!
آن سوتر اما، هفتم تیرماه هر سال مصادف می شد با سالیاد بمباران شیمیایی سردشت و بزرگداشت مقام شهدا و مصدومان آن فاجعه سال ۱۳۶۶ ... و تلاقی سفر و سالیاد...
از یک طرف فرصت سفر با آن مجموعه ارزشمند و متخصص قابل اغماض نبود و از سویی دیگر غیبت آن ایام در سردشت و تنها گذاشتن دوستان مهربان و تلاشگرم در برنامه ریزی، مشارکت و میزبانی از مهمانان داخلی و خارجی سالیاد نابخشودنی!
شب قبل از عزیمت کاک رضای عزیزم را می پاییدم که چه بزرگوارانه ولع برنامه ریزی و هماهنگی دارد و همان بر شدت تردیدم فزود و خواب از چشمانم بربود!
حوالی سه نصف شب بود که جرقه ای به ذهنم رسید و ذهنم در جوانه بلوط دست پرورده بچه ها گره خورد و آن ایده مبارک شکل گرفت.
تمام مسیر بیش از چمدان، دغدغه بلوط ها را داشتم ولی شکر خدا سالم رسید...
در میانه راه نیز فرصتی یافتم و از چند ساعت انتظار تلاقی با تیم در جلفا، بهره ها بردم و ضمن عیادت دوستان تاجرم در آن سامان، با همراهی و همدلی شان تهیه گلدان و تراکت نوشته پرس شده حاوی مفهوم گلدان و بنرهای ۴ زبانه در دستور کار قرار گرفت و در جلفا و هادی شهر کار به لطف کاک سعید کمانی عزیز به سرانجام رسید و تماشای فوتبال ایران و اسپانیا بر سفره دانشجوی دیروزم و تاجر مشهور امروز پازل ساعات انتظارم را کامل کرد...
بالاخره لحظات موعود فرا رسید و سوت پایان بازی، آغاز دیداری شد که به مرز نوردوز و طبیعت رؤيايي شمال بدون طبیعت چندها کیلومتر مسیر ورودی ارمنستان منتهی شد و در نهایت ایروان و پایتخت ارمنستان میزبان مان شد.
شب اول ورود به ایروان، بعد از استراحتی موقت، با اعضای تیم جلسه ای گذاشتیم و برنامه ها را مرور کرده و به اولویت بندی برنامه های پیش رو پرداختیم و همان فرصتی آفرید تا در جمع دوستان، ضمن طرح ایده های خود حول کارگروه تحت مدیریتم(سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی)، تلنگری بر مسئولیت رسانه ای ها و رسالت صلح گستری شان بزنم و با محوریت سالیاد بمباران شیمیایی سردشت، موضوع صلح و جوانه های بلوط را پیش کشم و از دغدغه خود حول آن سخن گویم.
شکر خدا ایده مورد اقبال و توافق جمع قرار گرفت و بنا شد تا برنامه با حمایت همراهان در یادمان نسل کشی ارامنه اجرایی شود!
روز اول مان به حضور در نمایشگاه رسانه های دیجیتال و آماده سازی غرفه انجمن سوادرسانه ای با همکاری انتشارات پشتیبان سپری شد و دوم روز را "بازدید از شبکه یک تلویزیون ملی ارمنستان" در برنامه داشتیم...
ساعتی قبل از بازدید، یکی از جوانه ها را آماده و همراه خود برداشتم و در جریان نشست با مدیران جوان تلویزیون، بر میز مذاکره نهادم و همان تلنگری شد بر چرایی وجود آن و توضیح اینجانب...
آن یک از دو جوانه تقدیم مدیران شبکه تلویزیون ملی شد و آن دیگر نیز با حمایت و همراهی دوستان مهربانم ضمن بر سینه نهادن بنرهای چهارزبانه در جلو ساختمان نمایشگاه رسانه های دیجیتال
،(expo)
در یکی از میادین شهر ایروان غرس گردید و رسیدگی و مراقبتش به "آرچوم" سپرده شد.
بنرهای ۴ زبانه نیز غیر از یکی، بقیه در اماکن شلوع گردشپذیری نصب گردید تا شاهدی باشند بر فاجعه سردشت و اراده صلح گستری و مسئولیت اجتماعی ما و تلاش دانش آموزان نقاط صفر مرزی ما در زنگ مهربانی...
درود بر همسفران مهربانم و بر دانش آموز و همکاران همواره جانم که آموزگار سواد صلح و مهربانی ام شدند.
🌷❤
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#سفر_رسانه_ای
#سواد_صلح_و_مهربانی
#جوانه_صلح
#بمباران_شیمیایی_سردشت
#ارمنستان
#ایروان
--
تلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
نمونه ۳۴۰
#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش#تیرماه ۹۷
🌷سواد صلح و مهربانی🌷
مهربانی زبانی است که با احساس دل، فهمیدنی است...
از چندسال قبل در مدارسی که به عنوان مشاور ارتباط داشتم، زنگی را تحت عنوان #زنگ_مهربانی، طراحی کرده بودم و کل ایام هفته را با عناوین گوناگون از جمله مهربانی با خود، اعضای خانواده ....تقطیع و نامگذاری نموده بودیم.
یکی از روزها عنوان مهربانی با طبیعت داشت که یکی از اقدامات بچه ها، آب دادن، هرس کردن و شخم زدن پای درخت ها یا رساندن کودحیوانی بود و بسیار نیز بذرپاشی و پرورش جوانه های بلوط...
خردادماه بود و امتحانات رو به پایان بود و یک گلدان حاوی دوجوانه بلوط در کنار گلدان های سالن امتحانات هنوز خودنمایی می کرد و غرس نشده بود!
آخرین جلسه از ترس عدم رسیدگی در تابستان، آن را برداشته و با خود به منزل آوردم!
در آستانه پشت سرگذاشتن خرداد و ورود به تیرماه بودیم که سفر رسانه ای به ارمنستان با تیم ۱۰ نفره سواد رسانه ای ایران پیش آمد!
آن سوتر اما، هفتم تیرماه هر سال مصادف می شد با سالیاد بمباران شیمیایی سردشت و بزرگداشت مقام شهدا و مصدومان آن فاجعه سال ۱۳۶۶ ... و تلاقی سفر و سالیاد...
از یک طرف فرصت سفر با آن مجموعه ارزشمند و متخصص قابل اغماض نبود و از سویی دیگر غیبت آن ایام در سردشت و تنها گذاشتن دوستان مهربان و تلاشگرم در برنامه ریزی، مشارکت و میزبانی از مهمانان داخلی و خارجی سالیاد نابخشودنی!
شب قبل از عزیمت کاک رضای عزیزم را می پاییدم که چه بزرگوارانه ولع برنامه ریزی و هماهنگی دارد و همان بر شدت تردیدم فزود و خواب از چشمانم بربود!
حوالی سه نصف شب بود که جرقه ای به ذهنم رسید و ذهنم در جوانه بلوط دست پرورده بچه ها گره خورد و آن ایده مبارک شکل گرفت.
تمام مسیر بیش از چمدان، دغدغه بلوط ها را داشتم ولی شکر خدا سالم رسید...
در میانه راه نیز فرصتی یافتم و از چند ساعت انتظار تلاقی با تیم در جلفا، بهره ها بردم و ضمن عیادت دوستان تاجرم در آن سامان، با همراهی و همدلی شان تهیه گلدان و تراکت نوشته پرس شده حاوی مفهوم گلدان و بنرهای ۴ زبانه در دستور کار قرار گرفت و در جلفا و هادی شهر کار به لطف کاک سعید کمانی عزیز به سرانجام رسید و تماشای فوتبال ایران و اسپانیا بر سفره دانشجوی دیروزم و تاجر مشهور امروز پازل ساعات انتظارم را کامل کرد...
بالاخره لحظات موعود فرا رسید و سوت پایان بازی، آغاز دیداری شد که به مرز نوردوز و طبیعت رؤيايي شمال بدون طبیعت چندها کیلومتر مسیر ورودی ارمنستان منتهی شد و در نهایت ایروان و پایتخت ارمنستان میزبان مان شد.
شب اول ورود به ایروان، بعد از استراحتی موقت، با اعضای تیم جلسه ای گذاشتیم و برنامه ها را مرور کرده و به اولویت بندی برنامه های پیش رو پرداختیم و همان فرصتی آفرید تا در جمع دوستان، ضمن طرح ایده های خود حول کارگروه تحت مدیریتم(سواد رسانه ای و مسئولیت اجتماعی)، تلنگری بر مسئولیت رسانه ای ها و رسالت صلح گستری شان بزنم و با محوریت سالیاد بمباران شیمیایی سردشت، موضوع صلح و جوانه های بلوط را پیش کشم و از دغدغه خود حول آن سخن گویم.
شکر خدا ایده مورد اقبال و توافق جمع قرار گرفت و بنا شد تا برنامه با حمایت همراهان در یادمان نسل کشی ارامنه اجرایی شود!
روز اول مان به حضور در نمایشگاه رسانه های دیجیتال و آماده سازی غرفه انجمن سوادرسانه ای با همکاری انتشارات پشتیبان سپری شد و دوم روز را "بازدید از شبکه یک تلویزیون ملی ارمنستان" در برنامه داشتیم...
ساعتی قبل از بازدید، یکی از جوانه ها را آماده و همراه خود برداشتم و در جریان نشست با مدیران جوان تلویزیون، بر میز مذاکره نهادم و همان تلنگری شد بر چرایی وجود آن و توضیح اینجانب...
آن یک از دو جوانه تقدیم مدیران شبکه تلویزیون ملی شد و آن دیگر نیز با حمایت و همراهی دوستان مهربانم ضمن بر سینه نهادن بنرهای چهارزبانه در جلو ساختمان نمایشگاه رسانه های دیجیتال
،(expo)
در یکی از میادین شهر ایروان غرس گردید و رسیدگی و مراقبتش به "آرچوم" سپرده شد.
بنرهای ۴ زبانه نیز غیر از یکی، بقیه در اماکن شلوع گردشپذیری نصب گردید تا شاهدی باشند بر فاجعه سردشت و اراده صلح گستری و مسئولیت اجتماعی ما و تلاش دانش آموزان نقاط صفر مرزی ما در زنگ مهربانی...
درود بر همسفران مهربانم و بر دانش آموز و همکاران همواره جانم که آموزگار سواد صلح و مهربانی ام شدند.
🌷❤
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#سفر_رسانه_ای
#سواد_صلح_و_مهربانی
#جوانه_صلح
#بمباران_شیمیایی_سردشت
#ارمنستان
#ایروان
--
تلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 نمونه ۳۴۵ 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش #تیرماه ۹۷
🌷سفره مهربانی🌷
حدود بیست و اندی سال قبل، یکی از معلمان و کنشگران مدنی شهرم با همان دُگم اندیشی تاریک اندیشان، انفصال خدمتی خورده بود!
آشنایی مختصرمان محدود بود به همان چند موردی که در محافل دوستانه و عمومی به نسبت مظلومیت او در قبال آن رأی ناعادلانه شنیده بودم و چندباری که در راهروهای ساختمان اداری آموزش و پرورش منطقه ملاقاتش کرده بودم!
روزی در خیابان اصلی شهر و روبه روی قنادی مشهور شهر، بهم رسیدیم و سلام علیکی مختصر، مقدمه سئوالی شد:
"از برق چه می دانی؟"
من که از کنه سئوالش بی خبر بودم، پاسخ دادم:
"دوستانم طرح کاد را در کارگاه برق سپری کرده اند"!
نفهمیده، طرح موضوع کرد:
"راستش دوستانم در اداره برق وقتی متوجه بیکاری اینجانب شده اند، مسئولیتی به من سپرده اند که در این وانفسا نانی برای خانواده ام بر سفره خواهد گذاشت... اگر شما که از برق می دانی، کمکم کنید،خدمت بزرگی در حق اینجانب و خانواده ام روا خواهید داشت"
نمی دانستم چه بگویم!
می دانم؟
نمی دانم؟!
زبانم بند آمد و بدون توجه به عواقب، همان ساعت همراه شدم و منطقه ای رفتیم که هیچگاه نرفته بودم!
منطقه صفر مرزی آلان و روستای بیژوه...
ابتدای ورودمان، چند جوان جلوی مان سبز شدند و مَشغول توضیح قصد سفر به روستای شان بودیم که #وه_ستا_عمر، سر وکله اش پیدا شد.
مقاومت در برابرش بی فایده بود و ناچار دنبالش کردیم...
چند کوچه پس کوچه روستا را طی کردیم و به ساختمانی سنگی دو طبقه رسیدیم.
بعد از ورود و شناساندن مان به #دایه_جمیل، اتمام حجتش را چنین ابلاغ کرد:
"شما از این ساعات به بعد تحت امر اینجاب هستید و تا هستید، این اتاق شما و محل استراحت شما!
این هم لباسشویی و حمام و...
جمیله نیز مادر خودتان!"
هاج و واج مانده بودیم و چاره ای جز تسلیم و اطاعت امر نداشتیم.
خواندن دو نماز جماعت در مسجد قدیمی و مشهور روستا، دروازه آشنایی مان را با مردم روستا بیشتر گشود و همان بسترساز آشنایی با سیم بان و طرح موضوع "مأموربودن"مان برای تعویض کنتورهای برق منازل کل روستا!
سیم بان را همراه کردیم و یکی دو نمونه را با ایشان کار کردیم و سرنخ کار دست مان آمد و تمام!
حدود یک هفته ای بدون وقفه در روستا ماندیم و کار کردیم و غیر چند فراخوان و دعوت سایر روستاییان، کلا"بر سفره مهربانی #دایه_جمیل (عنوانی که دوستم بر مهربانوی میزبان گذاشت)، تناول کردیم و سبد سبد مهر نصیب بردیم!
مهربانی های #دایه_جمیل و #سخاوت و گشاده دستی #وه_ستا_عمر را که کنار هم بگذاری، مصداقی جز #مادرترزا و #حاتم_طایی نخواهی یافت چه اینکه منِ خجالتی، هیچ که احساس غریبی نکردم، حدود یک هفته، بی خبر از خانواده، فضای روستا را به لطف آن خانواده بی نظیر در مهرورزی، تحمل کردم و کار کردم!
اما خدا بد کس نخواهد که همان بی خبر گذاشتن خانواده، چه بد شرایطی برای خانواده فراهم کرده بود و چه خون دل هایی که فرشته مادرم، دامنگیرش شده بود ولی به هر حال بعد از بازگشتم، نکته گویی هایم از #دایه_جمیل، سبک شان کرد و غائله ختم به خیر شد...
بیست و اندی سال گذشته است و اینک #سوران_کوچولوی آن روز، خود مردی تمام عیار است و در غیاب ابویش #وه_ستا_عمر، و فاصله شان با #کاکه_علی، سنگ صبور دایه جمیل مان شده است...
ما هم با جمعی از اعضای خونگرم بنیاد صلح و مهربانی های کوچک، البته در غیاب آن دوست نازنینم که عامل سفرشد( کاک لقمان حسن پور که گرفتاری مجالش نداد)، در عصر هنگام روز سه شنبه ۱۲ تیرماه، محضرشان شرفیاب شدیم تا یادی کنیم از آن شیرزن مهربان و مادرترزای دیروزمان...
لحظاتی شیرین خلق شد هم برای ما که #وفاداری مان را به مهربانی های بزرگ شان، اثبات کردیم و هم برای آنها و ویژه تر #دایه_جمیل ما یا همان مهربان مادر #جمیله_شریعت_پناه، که در آن دوران کهولت، یادی از دیروزش را این بار،مهمان #سفره_وفاداری ما کند و لختی دلخوش باشد به آن دیروزی هایش که خود، رمقی داشت و مهربسیار...
و نکته ای دیگر اینکه، مهربانان بدانند که نه امروز بلکه فراد و فرداهای روزگار نیز، مهرورزی های شان فراموش شدنی نیست که نیست...
هزاران درود بر مهربانان بزرگ تاریخ👏
🌷🌷🌷
#بنیاد_صلح_و_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#اوستا_عمر_اسماعیلی
#دایه_جمیل
#بیژوه
#سفره_مهربانی
#وفای_سفره
---------
تلگرام
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
🌷🖊 نمونه ۳۴۵ 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش #تیرماه ۹۷
🌷سفره مهربانی🌷
حدود بیست و اندی سال قبل، یکی از معلمان و کنشگران مدنی شهرم با همان دُگم اندیشی تاریک اندیشان، انفصال خدمتی خورده بود!
آشنایی مختصرمان محدود بود به همان چند موردی که در محافل دوستانه و عمومی به نسبت مظلومیت او در قبال آن رأی ناعادلانه شنیده بودم و چندباری که در راهروهای ساختمان اداری آموزش و پرورش منطقه ملاقاتش کرده بودم!
روزی در خیابان اصلی شهر و روبه روی قنادی مشهور شهر، بهم رسیدیم و سلام علیکی مختصر، مقدمه سئوالی شد:
"از برق چه می دانی؟"
من که از کنه سئوالش بی خبر بودم، پاسخ دادم:
"دوستانم طرح کاد را در کارگاه برق سپری کرده اند"!
نفهمیده، طرح موضوع کرد:
"راستش دوستانم در اداره برق وقتی متوجه بیکاری اینجانب شده اند، مسئولیتی به من سپرده اند که در این وانفسا نانی برای خانواده ام بر سفره خواهد گذاشت... اگر شما که از برق می دانی، کمکم کنید،خدمت بزرگی در حق اینجانب و خانواده ام روا خواهید داشت"
نمی دانستم چه بگویم!
می دانم؟
نمی دانم؟!
زبانم بند آمد و بدون توجه به عواقب، همان ساعت همراه شدم و منطقه ای رفتیم که هیچگاه نرفته بودم!
منطقه صفر مرزی آلان و روستای بیژوه...
ابتدای ورودمان، چند جوان جلوی مان سبز شدند و مَشغول توضیح قصد سفر به روستای شان بودیم که #وه_ستا_عمر، سر وکله اش پیدا شد.
مقاومت در برابرش بی فایده بود و ناچار دنبالش کردیم...
چند کوچه پس کوچه روستا را طی کردیم و به ساختمانی سنگی دو طبقه رسیدیم.
بعد از ورود و شناساندن مان به #دایه_جمیل، اتمام حجتش را چنین ابلاغ کرد:
"شما از این ساعات به بعد تحت امر اینجاب هستید و تا هستید، این اتاق شما و محل استراحت شما!
این هم لباسشویی و حمام و...
جمیله نیز مادر خودتان!"
هاج و واج مانده بودیم و چاره ای جز تسلیم و اطاعت امر نداشتیم.
خواندن دو نماز جماعت در مسجد قدیمی و مشهور روستا، دروازه آشنایی مان را با مردم روستا بیشتر گشود و همان بسترساز آشنایی با سیم بان و طرح موضوع "مأموربودن"مان برای تعویض کنتورهای برق منازل کل روستا!
سیم بان را همراه کردیم و یکی دو نمونه را با ایشان کار کردیم و سرنخ کار دست مان آمد و تمام!
حدود یک هفته ای بدون وقفه در روستا ماندیم و کار کردیم و غیر چند فراخوان و دعوت سایر روستاییان، کلا"بر سفره مهربانی #دایه_جمیل (عنوانی که دوستم بر مهربانوی میزبان گذاشت)، تناول کردیم و سبد سبد مهر نصیب بردیم!
مهربانی های #دایه_جمیل و #سخاوت و گشاده دستی #وه_ستا_عمر را که کنار هم بگذاری، مصداقی جز #مادرترزا و #حاتم_طایی نخواهی یافت چه اینکه منِ خجالتی، هیچ که احساس غریبی نکردم، حدود یک هفته، بی خبر از خانواده، فضای روستا را به لطف آن خانواده بی نظیر در مهرورزی، تحمل کردم و کار کردم!
اما خدا بد کس نخواهد که همان بی خبر گذاشتن خانواده، چه بد شرایطی برای خانواده فراهم کرده بود و چه خون دل هایی که فرشته مادرم، دامنگیرش شده بود ولی به هر حال بعد از بازگشتم، نکته گویی هایم از #دایه_جمیل، سبک شان کرد و غائله ختم به خیر شد...
بیست و اندی سال گذشته است و اینک #سوران_کوچولوی آن روز، خود مردی تمام عیار است و در غیاب ابویش #وه_ستا_عمر، و فاصله شان با #کاکه_علی، سنگ صبور دایه جمیل مان شده است...
ما هم با جمعی از اعضای خونگرم بنیاد صلح و مهربانی های کوچک، البته در غیاب آن دوست نازنینم که عامل سفرشد( کاک لقمان حسن پور که گرفتاری مجالش نداد)، در عصر هنگام روز سه شنبه ۱۲ تیرماه، محضرشان شرفیاب شدیم تا یادی کنیم از آن شیرزن مهربان و مادرترزای دیروزمان...
لحظاتی شیرین خلق شد هم برای ما که #وفاداری مان را به مهربانی های بزرگ شان، اثبات کردیم و هم برای آنها و ویژه تر #دایه_جمیل ما یا همان مهربان مادر #جمیله_شریعت_پناه، که در آن دوران کهولت، یادی از دیروزش را این بار،مهمان #سفره_وفاداری ما کند و لختی دلخوش باشد به آن دیروزی هایش که خود، رمقی داشت و مهربسیار...
و نکته ای دیگر اینکه، مهربانان بدانند که نه امروز بلکه فراد و فرداهای روزگار نیز، مهرورزی های شان فراموش شدنی نیست که نیست...
هزاران درود بر مهربانان بزرگ تاریخ👏
🌷🌷🌷
#بنیاد_صلح_و_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#اوستا_عمر_اسماعیلی
#دایه_جمیل
#بیژوه
#سفره_مهربانی
#وفای_سفره
---------
تلگرام
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 نمونه ۳۴۱ 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش #تیرماه ۹۷
🌷تولد مهربانی🌷
با تیم انجمن سواد رسانه ای ایران عازم ایروان ارمنستان بودیم که ناگهانی، عزیزی به جمع مان وارد شد!
از آنجایی که مسیر را قرار شد زمینی بپیماییم، اتوبوس اولین محل ملاقات مان شد...
در طول مسیر، نتایج حاصل از رصد رفتاری، کنش و واکنش هایش، موفقیت آمیز نشان می داد و در کل، کمی و بیشتر از کمی و حتی بسیار بیشتر از خود، نشان می داد!
پُفک و چیپس خوری هایش و سهم دادن های عادلانه اش، تُن صدای گرم، ارتباط مؤدبانه، تعامل صمیمانه و خونگرم بودنش در طول مسیر رفت و برگشت و ایام باهم بودن مان، مجبورمان کرد "کوچکِ بزرگ" بخوانیمش!
بی تعارف، از صبوری، حجب و حیا و شیرینی کلام وارسته مادر سهمی بسیار برده بود و همان در مسیر بزرگی، چراغی فرا راهش شده بود تا ما بیشتر بر ابعاد وجودی و غنای درونش، وقوف پیدا کنیم...
همان شب اول ورودمان به #ایروان، جلسه ای با حضور تمامی اعضای تیم منعقد کردیم و همانجا بود که #دکتر_بشیر_حسینی عزیز، بزرگوارانه پیشنهادی طرح کردند و همگی بر آن به توافق رسیدیم.
چندبار تلاش کردیم پیشنهاد را عملی کنیم اما هربار، به دلایلی توفیق نمی یافتیم!
جای مناسبی نبود، وقت و زمان هماهنگ نمی شد و بسیار نیز اتلاف وقت، مزاحم اجرا می شد و بسیار نیز حجب و حیای وارسته مادر و دخترش!
باری به هرجهت به شب آخر رسیده بودیم و هنوز پیشنهاد توافق جمع را چون آن یک مورد دیگر، عملی نکرده بودیم تا اینکه، سفره مهرِ رایزن فرهنگی ایران در ارمنستان، گشوده شد و در آخرین شب اقامت مان به روی مان لبخند زد...
ابتدا
Yerevan cascade
و هزار پله رو به آسمانش و آبشار متواضع و سر به زیرش، پذیرای همدلی ها و تصاویر خاطره انگیز گروه مان بود که به ناگاه، دکتر افراسیابی عزیز، انتظار #میزبان در محل قرار را همرسانی کرد و به ناچار عطای زیبایی وصف ناپذیر کاسکادِ را به لقای #سفره_مهر_رایزن، بخشیدیم و چه خوب کردیم!
همان سفره مهر، بهانه ای شد تا از #اراده_تحقق_نایافته گروه مان بگوییم و همان نیز #مهربان_حیدری را بس بود تا با یک سفارش درگوشی #مهربان_سبحانی معاون و راننده شریفش را در دل شب، روانه بازار کند!
ساعاتی گذشت و در ایام انتظار، مشغول رصد معماری ویژه رستوران در سالن کناری بودم که یه هویی برق سالن پذیرایی خاموش شد و شعله دو شمع از دل تاریکی سربرآورد!
سفیدی دندان های زیبای #سارا_جان، که از لبخند مسیحایی اش بیرون زده بود، تشعشع نور شمع ها را پس رانده بود و مهربانان گروه نیز دست ها را آماده کف زدن های ممتدشان در هوا مراقبت می کردند!
به ناگاه #سارا_جان، با فوت مهرافزایش، شعله ها را خاموش کرد و کف زدن های گروه در روشنایی برگشته لوسترهای سالن، گره خورد و من وقتی خود را در آن فضا یافتم که دست هایم نای بازایستادن نداشت...
چقدر خوشحال بودیم که بلاخره #اراده_جمع_انباشت مان متحقق گردید و #سارا_جان و مهربانو مادرش #دکتر_سمانه_ناظریان را معنوی تر از همیشه بر گرد #کیک_مهربانی می دیدیم.
آن شب، #تولد_سارا_جان را در غربت، دقیقا" ساعاتی جشن گرفتیم که همان لحظات در نقطه صفر مرزی شمال غرب ایران در #سردشت نیز، خانواده ام ۱۲ سالگی #آروین_جانم(اولین فرزندمان از دو فرزند) را جشن گرفته بودند و این یک تلنگر نیز بر میزان شعف بسیارم از توفیق در برگزاری جشن تولد #سارا_جان، بیشتر و بیشتر فزود...
و اتفاقا" یادآوری خاطره ای از مرداد۹۴ و سفر به ترکیه و اقدامی هم حس و هم راستا در #استانبول با جمعی دیگر از دوستان جانی، بر شیرینی این لحظاتم فزود و همان خاطراتی ماندگار و انگیزه بخش آفرید تا بر اهمیت #رسالت_رسانه و #مسئولیت_اجتماعی کارگروه تحت مدیریتم در انجمن سواد رسانه ای ایران بیشتر وقوف پیدا کنم و این رسالت مسیحایی را بیشتر ارج نهم و بر بودن خود در کنار همسفرانی مهربان، مهرورز و #رسالت_شناس بیشتر ببالم...
هزاراران درود بر جمع مهربانان انجمن سواد رسانه ای ایران و به ویژه تیم اعزامی ارمنستان و ویژه تر #سارا_جان و همکاران رایزنی فرهنگی ایران در ارمنستان که این بستر مبارک را سبب شده و تصویری ارزشمند بر تصاویر ماندگار رسالت محورم در بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک افزودند🌷👏
#بنیاد_صلح_و_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#تولد_مهربانی
#سارا_جان
#سفره_فرهنگی
#رایزن_فرهنگی
#کیک_مهربانی
#جشن_تولد
#تولد_آروین
#اسحاق_علیپور
*مطالعه نمونه گزارش مهربانی شماره ۲۰ کمپین مهربانی های کوچک را به مخاطبان این پست، در آدرس
@kindness_challenge
توصیه می کنم🌷
درتلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
🌷🖊 نمونه ۳۴۱ 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش #تیرماه ۹۷
🌷تولد مهربانی🌷
با تیم انجمن سواد رسانه ای ایران عازم ایروان ارمنستان بودیم که ناگهانی، عزیزی به جمع مان وارد شد!
از آنجایی که مسیر را قرار شد زمینی بپیماییم، اتوبوس اولین محل ملاقات مان شد...
در طول مسیر، نتایج حاصل از رصد رفتاری، کنش و واکنش هایش، موفقیت آمیز نشان می داد و در کل، کمی و بیشتر از کمی و حتی بسیار بیشتر از خود، نشان می داد!
پُفک و چیپس خوری هایش و سهم دادن های عادلانه اش، تُن صدای گرم، ارتباط مؤدبانه، تعامل صمیمانه و خونگرم بودنش در طول مسیر رفت و برگشت و ایام باهم بودن مان، مجبورمان کرد "کوچکِ بزرگ" بخوانیمش!
بی تعارف، از صبوری، حجب و حیا و شیرینی کلام وارسته مادر سهمی بسیار برده بود و همان در مسیر بزرگی، چراغی فرا راهش شده بود تا ما بیشتر بر ابعاد وجودی و غنای درونش، وقوف پیدا کنیم...
همان شب اول ورودمان به #ایروان، جلسه ای با حضور تمامی اعضای تیم منعقد کردیم و همانجا بود که #دکتر_بشیر_حسینی عزیز، بزرگوارانه پیشنهادی طرح کردند و همگی بر آن به توافق رسیدیم.
چندبار تلاش کردیم پیشنهاد را عملی کنیم اما هربار، به دلایلی توفیق نمی یافتیم!
جای مناسبی نبود، وقت و زمان هماهنگ نمی شد و بسیار نیز اتلاف وقت، مزاحم اجرا می شد و بسیار نیز حجب و حیای وارسته مادر و دخترش!
باری به هرجهت به شب آخر رسیده بودیم و هنوز پیشنهاد توافق جمع را چون آن یک مورد دیگر، عملی نکرده بودیم تا اینکه، سفره مهرِ رایزن فرهنگی ایران در ارمنستان، گشوده شد و در آخرین شب اقامت مان به روی مان لبخند زد...
ابتدا
Yerevan cascade
و هزار پله رو به آسمانش و آبشار متواضع و سر به زیرش، پذیرای همدلی ها و تصاویر خاطره انگیز گروه مان بود که به ناگاه، دکتر افراسیابی عزیز، انتظار #میزبان در محل قرار را همرسانی کرد و به ناچار عطای زیبایی وصف ناپذیر کاسکادِ را به لقای #سفره_مهر_رایزن، بخشیدیم و چه خوب کردیم!
همان سفره مهر، بهانه ای شد تا از #اراده_تحقق_نایافته گروه مان بگوییم و همان نیز #مهربان_حیدری را بس بود تا با یک سفارش درگوشی #مهربان_سبحانی معاون و راننده شریفش را در دل شب، روانه بازار کند!
ساعاتی گذشت و در ایام انتظار، مشغول رصد معماری ویژه رستوران در سالن کناری بودم که یه هویی برق سالن پذیرایی خاموش شد و شعله دو شمع از دل تاریکی سربرآورد!
سفیدی دندان های زیبای #سارا_جان، که از لبخند مسیحایی اش بیرون زده بود، تشعشع نور شمع ها را پس رانده بود و مهربانان گروه نیز دست ها را آماده کف زدن های ممتدشان در هوا مراقبت می کردند!
به ناگاه #سارا_جان، با فوت مهرافزایش، شعله ها را خاموش کرد و کف زدن های گروه در روشنایی برگشته لوسترهای سالن، گره خورد و من وقتی خود را در آن فضا یافتم که دست هایم نای بازایستادن نداشت...
چقدر خوشحال بودیم که بلاخره #اراده_جمع_انباشت مان متحقق گردید و #سارا_جان و مهربانو مادرش #دکتر_سمانه_ناظریان را معنوی تر از همیشه بر گرد #کیک_مهربانی می دیدیم.
آن شب، #تولد_سارا_جان را در غربت، دقیقا" ساعاتی جشن گرفتیم که همان لحظات در نقطه صفر مرزی شمال غرب ایران در #سردشت نیز، خانواده ام ۱۲ سالگی #آروین_جانم(اولین فرزندمان از دو فرزند) را جشن گرفته بودند و این یک تلنگر نیز بر میزان شعف بسیارم از توفیق در برگزاری جشن تولد #سارا_جان، بیشتر و بیشتر فزود...
و اتفاقا" یادآوری خاطره ای از مرداد۹۴ و سفر به ترکیه و اقدامی هم حس و هم راستا در #استانبول با جمعی دیگر از دوستان جانی، بر شیرینی این لحظاتم فزود و همان خاطراتی ماندگار و انگیزه بخش آفرید تا بر اهمیت #رسالت_رسانه و #مسئولیت_اجتماعی کارگروه تحت مدیریتم در انجمن سواد رسانه ای ایران بیشتر وقوف پیدا کنم و این رسالت مسیحایی را بیشتر ارج نهم و بر بودن خود در کنار همسفرانی مهربان، مهرورز و #رسالت_شناس بیشتر ببالم...
هزاراران درود بر جمع مهربانان انجمن سواد رسانه ای ایران و به ویژه تیم اعزامی ارمنستان و ویژه تر #سارا_جان و همکاران رایزنی فرهنگی ایران در ارمنستان که این بستر مبارک را سبب شده و تصویری ارزشمند بر تصاویر ماندگار رسالت محورم در بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک افزودند🌷👏
#بنیاد_صلح_و_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#تولد_مهربانی
#سارا_جان
#سفره_فرهنگی
#رایزن_فرهنگی
#کیک_مهربانی
#جشن_تولد
#تولد_آروین
#اسحاق_علیپور
*مطالعه نمونه گزارش مهربانی شماره ۲۰ کمپین مهربانی های کوچک را به مخاطبان این پست، در آدرس
@kindness_challenge
توصیه می کنم🌷
درتلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۱)---------نگارش #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
رسانه های امروز مملو است از گزارش مکتوب و مصور اختلاس، دزدی، کلاهبرداری، بی وجدانی، بزهکاری ها و... شهروندان جهانشهر و به ویژه به اصطلاح شهروندان ایرانی!
کافیست سفری به خارج از کشور داشته باشید و از زبان شهروندان ایرانی خارج نشین و حتی مسئولان حقوق بگیر در غربت نیز از رفتار ایرانی ها سئوال کنید تا خرواری از تصاویر نابهنجار و رفتارهای دون شأن ایرانی را بار ذهن خسته از فضای رسانه ای ات کنند و دنیای واقعت را نیز مشوش گردانند!
اما همواره گفته ام و باز نیز همچنان که در دور اول دولت تدبیر و امید، به رییس جمهور روحانی نوشتم و حضوری تقدیم کردم، تأکید می کنم:
"کان مهربانی قلب شهروندان ایرانی، آنقدر غنی است که اگر به جای #وابستگی_به_نفت، #دلبستگی_به_کان_مهربانی را در اولویت برنامه ریزی های دولت در تعامل به خودی ها و ارتباط با خارجی ها، مورداهتمام قرار دهیم، جایگاه و منزلت ایران و ایرانی، متحول خواهد شد...
این پیام تلگرامی امروز فقط یک از آن ۸۰ میلیون شهروند ایرانی و کُردستانی است که خطاب به اینجانب نگاشته است:
"آقای آذری به ریز اگه ر خانواده کی بی بضاعت احتیاجی به کاری مشاوره هبو جا هریک له اعضای خانواده کیان امن به رایگان له خدمت یان دام تا اوجگا بوم مقدور بیت"🌷
ترجمه فارسی پیام دریافتی:
"آقای آذری بزرگوار، اگر خانواده ای بی بضاعت، نیاز به خدمات مشاوره ای داشت، حال هر عضو خانواده شان، اینجانب به صورت رایگان در خدمت شان خواهم بود تا هر سطحی که برایم مقدور و میسور باشد"
فقط چند دقیقه قبل از وصول پیام فوق نیز پی گیر مراجعه پزشکی یک نوجوان یتیم سردشتی در تهران بودم که همزمان دو مهربانو برای ارایه خدمات پزشکی به ایشان اعلام داوطلبی کردند و لطف شان شامل حال آن نوجوان و خانواده مستمندش گردید...
متعاقب آن، مهربان پیرایشگر باسابقه شهرم نیز واتساپی به جد پی گیر وضعیت نوجوانی بودند که از هفته قبل، پروژه شناسنامه دار کردنش را استارت زده بودیم.
عزیزی دیگر نیز خودجوش در پی تسهیل گری مراسم عروسی زوجی ارزشمند بودند و مرتب درخواست ایده و نظر حول اجرای یک مراسم الگو داشتند...
جوان پسری در خانواده ام، نقش یک پرستار تمام عیار برای مادرش را ایفا می کرد و...
شبکه های اجتماعی از مهربانی بزرگ شهروندان #دلفانی در مساعدت و یاری به یک راننده کامیون واژگون شده و جمع آوری میوه های بر زمین ریخته اش نگاشتند و...
این ها فقط مشتی نمونه خروار از روح بزرگ، مهرورز، مسئولیت شناس و مسئولیت پذیر شهروندان سرزمینم است که گاه و بسیار نامهربانانه سعی در مخدوش کردن ظاهر و باطن نکوی شان داریم...
بیاییم آن #تصویر_دگر را باهم گزارش کنیم تا هر روزمان را با مسئولیت شناسی، مسئولیت پذیری و مهربانی شهروندان سرزمین مان، لذت بخش تر کنیم...🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#کارگروه_سوادرسانه_ای_و_مسئولیت_اجتماعی
#رئوف_آذری
#تصویری_دگر
#مهربانی_روز
---------
تلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۱)---------نگارش #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
رسانه های امروز مملو است از گزارش مکتوب و مصور اختلاس، دزدی، کلاهبرداری، بی وجدانی، بزهکاری ها و... شهروندان جهانشهر و به ویژه به اصطلاح شهروندان ایرانی!
کافیست سفری به خارج از کشور داشته باشید و از زبان شهروندان ایرانی خارج نشین و حتی مسئولان حقوق بگیر در غربت نیز از رفتار ایرانی ها سئوال کنید تا خرواری از تصاویر نابهنجار و رفتارهای دون شأن ایرانی را بار ذهن خسته از فضای رسانه ای ات کنند و دنیای واقعت را نیز مشوش گردانند!
اما همواره گفته ام و باز نیز همچنان که در دور اول دولت تدبیر و امید، به رییس جمهور روحانی نوشتم و حضوری تقدیم کردم، تأکید می کنم:
"کان مهربانی قلب شهروندان ایرانی، آنقدر غنی است که اگر به جای #وابستگی_به_نفت، #دلبستگی_به_کان_مهربانی را در اولویت برنامه ریزی های دولت در تعامل به خودی ها و ارتباط با خارجی ها، مورداهتمام قرار دهیم، جایگاه و منزلت ایران و ایرانی، متحول خواهد شد...
این پیام تلگرامی امروز فقط یک از آن ۸۰ میلیون شهروند ایرانی و کُردستانی است که خطاب به اینجانب نگاشته است:
"آقای آذری به ریز اگه ر خانواده کی بی بضاعت احتیاجی به کاری مشاوره هبو جا هریک له اعضای خانواده کیان امن به رایگان له خدمت یان دام تا اوجگا بوم مقدور بیت"🌷
ترجمه فارسی پیام دریافتی:
"آقای آذری بزرگوار، اگر خانواده ای بی بضاعت، نیاز به خدمات مشاوره ای داشت، حال هر عضو خانواده شان، اینجانب به صورت رایگان در خدمت شان خواهم بود تا هر سطحی که برایم مقدور و میسور باشد"
فقط چند دقیقه قبل از وصول پیام فوق نیز پی گیر مراجعه پزشکی یک نوجوان یتیم سردشتی در تهران بودم که همزمان دو مهربانو برای ارایه خدمات پزشکی به ایشان اعلام داوطلبی کردند و لطف شان شامل حال آن نوجوان و خانواده مستمندش گردید...
متعاقب آن، مهربان پیرایشگر باسابقه شهرم نیز واتساپی به جد پی گیر وضعیت نوجوانی بودند که از هفته قبل، پروژه شناسنامه دار کردنش را استارت زده بودیم.
عزیزی دیگر نیز خودجوش در پی تسهیل گری مراسم عروسی زوجی ارزشمند بودند و مرتب درخواست ایده و نظر حول اجرای یک مراسم الگو داشتند...
جوان پسری در خانواده ام، نقش یک پرستار تمام عیار برای مادرش را ایفا می کرد و...
شبکه های اجتماعی از مهربانی بزرگ شهروندان #دلفانی در مساعدت و یاری به یک راننده کامیون واژگون شده و جمع آوری میوه های بر زمین ریخته اش نگاشتند و...
این ها فقط مشتی نمونه خروار از روح بزرگ، مهرورز، مسئولیت شناس و مسئولیت پذیر شهروندان سرزمینم است که گاه و بسیار نامهربانانه سعی در مخدوش کردن ظاهر و باطن نکوی شان داریم...
بیاییم آن #تصویر_دگر را باهم گزارش کنیم تا هر روزمان را با مسئولیت شناسی، مسئولیت پذیری و مهربانی شهروندان سرزمین مان، لذت بخش تر کنیم...🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#کارگروه_سوادرسانه_ای_و_مسئولیت_اجتماعی
#رئوف_آذری
#تصویری_دگر
#مهربانی_روز
---------
تلگرام
@MLiteracy
@Sopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۳)---------نگارش ۱۹ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
سه شنبه مورخ ۱۹ تیرماه، عزم کردم نوبت صبح را به عیادت چند عزیز اختصاص دهم.
اولی خیری بزرگوار و ویژه بود که مشغول ساخت و ساز بود!
دومی و سومی هم مغازه دارانی که هریک، نقشی در بازار دارند و به قولی حلال مشکلاتند!
در عیادت اولین شان، متوجه شدم یکی از کارگران ساختمانش که در جریان کار، پایش پیچ خورده و رگ به رگ شده بود، لنگ لنگان در حال پیمایش طبقات و خداحافظی از دوستانش بود!
سئوال کردم و دلیل را جویا شدم.
عزیز دوستی که مدیریت پروژه را برعهده داشت، اشاره کرد که بعد از رگ به رگ شدن پا، امکان ادامه کار نیافته و به همین جهت در حال ترک محل و بازگشت به شهرشان است!
پرسیدم خوب، حقوق و مزایایش چی؟!
مدیر پروژه گفتند:"با وجود حاجی، مگر کسی بدون احقاق حق رفتنی است؟!"
گفتم خوب می دانم ولی این باید بیمه باشد و لاجرم باید راهنمایی شود!
گفت:"حاجی می دانست که با این وضعیت، بنده خدا در پی بروکراسی بیمه ای، فرصت استراحت دوران نقاهت را نیز خواهد باخت، و خود شخصا" اقدام کرد!"
داشتم معترض می شدم که آن صدمه دیده عزیز، خندان چک دریافتی را ورانداز می کرد!
سئوال کردم، خوشحالی؟
گفت:"بله"
گفتم، چرا؟
گفت:" حاجی سه برابر بیمه، را نقد پرداخت کرده اند و دوره استراحتم مال خودم است"!
هرچند طی روال قانونی را توصیه می کردم ولی از ته قلب، برای حاجی دعای خیر می کردم که وضعیت آن بنده خدا را درک کرده و دوره استراحتش را با سه برابر حقوق قانونی اش خریده است...
آن هم در این خشکسالی بازار و کار و معیشت حداقلی!
درود بر شرف کارفرمایان اقیانوس دلی که در این وانفسای بازار و خشکسالی معیشت، سفره مهرشان شان را با دیگران و به ویژه قشر پایین دست جامعه شریک می شوند...
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#کارگروه_سوادرسانه_ای_و_مسئولیت_اجتماعی
#رئوف_آذری
#تصویری_دگر
#مهربانی_روز
#حاج_علی_شریعتی
#کارفرمای_اقیانوس_دل
#سفره_مهر
--------
تلگرام
@MLiteracy
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۳)---------نگارش ۱۹ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
سه شنبه مورخ ۱۹ تیرماه، عزم کردم نوبت صبح را به عیادت چند عزیز اختصاص دهم.
اولی خیری بزرگوار و ویژه بود که مشغول ساخت و ساز بود!
دومی و سومی هم مغازه دارانی که هریک، نقشی در بازار دارند و به قولی حلال مشکلاتند!
در عیادت اولین شان، متوجه شدم یکی از کارگران ساختمانش که در جریان کار، پایش پیچ خورده و رگ به رگ شده بود، لنگ لنگان در حال پیمایش طبقات و خداحافظی از دوستانش بود!
سئوال کردم و دلیل را جویا شدم.
عزیز دوستی که مدیریت پروژه را برعهده داشت، اشاره کرد که بعد از رگ به رگ شدن پا، امکان ادامه کار نیافته و به همین جهت در حال ترک محل و بازگشت به شهرشان است!
پرسیدم خوب، حقوق و مزایایش چی؟!
مدیر پروژه گفتند:"با وجود حاجی، مگر کسی بدون احقاق حق رفتنی است؟!"
گفتم خوب می دانم ولی این باید بیمه باشد و لاجرم باید راهنمایی شود!
گفت:"حاجی می دانست که با این وضعیت، بنده خدا در پی بروکراسی بیمه ای، فرصت استراحت دوران نقاهت را نیز خواهد باخت، و خود شخصا" اقدام کرد!"
داشتم معترض می شدم که آن صدمه دیده عزیز، خندان چک دریافتی را ورانداز می کرد!
سئوال کردم، خوشحالی؟
گفت:"بله"
گفتم، چرا؟
گفت:" حاجی سه برابر بیمه، را نقد پرداخت کرده اند و دوره استراحتم مال خودم است"!
هرچند طی روال قانونی را توصیه می کردم ولی از ته قلب، برای حاجی دعای خیر می کردم که وضعیت آن بنده خدا را درک کرده و دوره استراحتش را با سه برابر حقوق قانونی اش خریده است...
آن هم در این خشکسالی بازار و کار و معیشت حداقلی!
درود بر شرف کارفرمایان اقیانوس دلی که در این وانفسای بازار و خشکسالی معیشت، سفره مهرشان شان را با دیگران و به ویژه قشر پایین دست جامعه شریک می شوند...
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#کارگروه_سوادرسانه_ای_و_مسئولیت_اجتماعی
#رئوف_آذری
#تصویری_دگر
#مهربانی_روز
#حاج_علی_شریعتی
#کارفرمای_اقیانوس_دل
#سفره_مهر
--------
تلگرام
@MLiteracy
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۴)---------نگارش ۲۰ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
درادامه عیادت های سه شنبه روزم، دیدار #محمدآزاد را در دستور کار قرار دادم...
محمدآزاد پسری محجوب، باادب و وفادار است.
قبلا" برای مخاطبانم نوشته بودم که یکی از شروطم برای انتخاب دوست و برقراری ارتباطی دامنه دار با دیگران، سطح وفاداری شان به پدر و مادر و نیز میزان احترام و ادب آنان در مقابل آن بزرگان است...
#محمدآزاد، علی رغم تشکیل خانواده، هنوز نیز در خدمت والده بزرگوارشان است و این یک دلیل از بسیار علت های انتخاب آن روز ایشان برای عیادت...
جالب است بدانید که هنگام ورود به محل کسب محمدآزاد، متوجه شدم #کریم هم آنجاست و چه تلاقی مبارکی بود!
جالب تر اینست که بدانید #کریم، در عنفوان جوانی و دنیای مجردی خودش، بعد از فوت والده، دو سالی است نقش کدبانوی خانواده را برای پدرش، #میرزا بازی می کند و آن روز نیز دقیقا" ساعتی مانده به نماز ظهر، یادآوری نمود دیدار را کوتاه کنیم تا ایشان، شرمنده سفره نهار پدر نگردد...
از این یکساعت عیادت با آن دو جوان رعنای شهرم، ناگفته های بسیاری قابل ذکر است که در این مجال نمی گنجد اما اجازه دهید فقط این دو نکته را بازگویم:
در عصر حاضر که به عصر اطلاعات و ارتباطات شهره یافته است جدای از حجم ارتباطات گاه بی در و پیکر فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، کم تر عایدی از پسوند ارتباطی عصر نصیب برده ایم و چه بسا، بسیاری از ارتباطات خانواده ها و دوستان نیز در پس بارش اطلاعات و ارتباطات مجازی، شکاف و گسل زلزله واری برداشته است اما خوب است بدانید که #محمدآزاد، در بین همه شغل های عالم، #پیچ_و_مهره فروشی اختیار کرده است!
آن یک ساعت حضورم در مغازه اش چندها تصویر ثبت کردم که ضمن حلال مسایل روز مشتریان، چگونه با #یک_پیچ و #یک_مهره، از جاده پیمایی های بسیاری از همشهریانش به شهرهای دیگر کاست و مجالی آفرید تا سرپرستان خانوار به خاطر هیچ، مجبور به سفری طولانی نشوند و خدای ناکرده به سرنوشت محتوم مرگ در جاده های تصادف خیز کردستان دچار نشوند و همچنان سایه شان بالای سر خانواده ماندگار بماند!
شاهد بودم که چند مشتری بعد از کلی دویدن و خستگی، چگونه از شعف #پیوندی که با #پیچ و#مهره حاصل آمده از سفره #نه_هزار_نوع پیچ و مهره محمد آزاد، خدای شان را شکر می کردند و محمدآزاد را تمجید...
چه نیک نفس است و #مهربان، آنکه در انتخاب شغلش نیز بزرگوار نشان می دهد و به حفظ ارتباطات فعلی و پیوند مجدد ارتباطات ترک خورده می اندیشد که #خضر_خدایار نیز یک از این #محمدآزاد هاست...
آخر نکته نیز بعد از صرف چای، پی بردن به هنر کم مثال محمد آزاد بود و آن وقتی بود که از نگارنده طلب قرائت بیت شعری برای ختم به خیر کردن دیدار و رعایت حال کریم جان کرد:
بی ملاحظه با توجه به شغل محمدآزاد و مهربانی کریم ، این بیت را تقدیم شان کردم:
"تا می توانی رفع غم از چهره غمناک کن-
درجهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن"
کاش بودید و می دید که محمدآزاد با چه سرعت و مهارتی وتیمورلنگی، شعر را عکس نگاری می کرد...
برعکس نگاری یا نوشتن برعکس نیازمند پرداخت ذهن و مهارتی علی حده است که محمدآزاد خیلی خوب از عهده اش برآمد و این بیت شعر را برایم ماندگارتر کرد.
نسخه ای نیز تقدیم شما تا با مهارت و زیبایی نقش نگار محمدآزاد و هنرش در کنار #وفاداری، #مهربانی، و #پیوندزنی_رابطه ها وقوف پیدا کنید...
شهر ما و ایران ما چه زیادند #محمدآزاد ها و #کریم های نوعی که متأسفانه نه #ذات_پاک شان و نه #استعداد و هنرشان را کسی نمی فهمد و ترک وطن می کنند و جمعی و ملتی را محروم از #نهاد_پاک و #اراده_پیوند_آفرین شان...
چه کسی مسئول است؟!
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#کارگروه_سوادرسانه_ای_و_مسئولیت_اجتماعی
#رئوف_آذری
#تصویری_دگر
#مهربانی_روز
#محمدآزاد_ابراهیمی
#دنیای_پیچ_و_مهره
#کریم_کبکی
#ارتباطات
----
تلگرام
@MLiteracy
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۴)---------نگارش ۲۰ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
درادامه عیادت های سه شنبه روزم، دیدار #محمدآزاد را در دستور کار قرار دادم...
محمدآزاد پسری محجوب، باادب و وفادار است.
قبلا" برای مخاطبانم نوشته بودم که یکی از شروطم برای انتخاب دوست و برقراری ارتباطی دامنه دار با دیگران، سطح وفاداری شان به پدر و مادر و نیز میزان احترام و ادب آنان در مقابل آن بزرگان است...
#محمدآزاد، علی رغم تشکیل خانواده، هنوز نیز در خدمت والده بزرگوارشان است و این یک دلیل از بسیار علت های انتخاب آن روز ایشان برای عیادت...
جالب است بدانید که هنگام ورود به محل کسب محمدآزاد، متوجه شدم #کریم هم آنجاست و چه تلاقی مبارکی بود!
جالب تر اینست که بدانید #کریم، در عنفوان جوانی و دنیای مجردی خودش، بعد از فوت والده، دو سالی است نقش کدبانوی خانواده را برای پدرش، #میرزا بازی می کند و آن روز نیز دقیقا" ساعتی مانده به نماز ظهر، یادآوری نمود دیدار را کوتاه کنیم تا ایشان، شرمنده سفره نهار پدر نگردد...
از این یکساعت عیادت با آن دو جوان رعنای شهرم، ناگفته های بسیاری قابل ذکر است که در این مجال نمی گنجد اما اجازه دهید فقط این دو نکته را بازگویم:
در عصر حاضر که به عصر اطلاعات و ارتباطات شهره یافته است جدای از حجم ارتباطات گاه بی در و پیکر فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، کم تر عایدی از پسوند ارتباطی عصر نصیب برده ایم و چه بسا، بسیاری از ارتباطات خانواده ها و دوستان نیز در پس بارش اطلاعات و ارتباطات مجازی، شکاف و گسل زلزله واری برداشته است اما خوب است بدانید که #محمدآزاد، در بین همه شغل های عالم، #پیچ_و_مهره فروشی اختیار کرده است!
آن یک ساعت حضورم در مغازه اش چندها تصویر ثبت کردم که ضمن حلال مسایل روز مشتریان، چگونه با #یک_پیچ و #یک_مهره، از جاده پیمایی های بسیاری از همشهریانش به شهرهای دیگر کاست و مجالی آفرید تا سرپرستان خانوار به خاطر هیچ، مجبور به سفری طولانی نشوند و خدای ناکرده به سرنوشت محتوم مرگ در جاده های تصادف خیز کردستان دچار نشوند و همچنان سایه شان بالای سر خانواده ماندگار بماند!
شاهد بودم که چند مشتری بعد از کلی دویدن و خستگی، چگونه از شعف #پیوندی که با #پیچ و#مهره حاصل آمده از سفره #نه_هزار_نوع پیچ و مهره محمد آزاد، خدای شان را شکر می کردند و محمدآزاد را تمجید...
چه نیک نفس است و #مهربان، آنکه در انتخاب شغلش نیز بزرگوار نشان می دهد و به حفظ ارتباطات فعلی و پیوند مجدد ارتباطات ترک خورده می اندیشد که #خضر_خدایار نیز یک از این #محمدآزاد هاست...
آخر نکته نیز بعد از صرف چای، پی بردن به هنر کم مثال محمد آزاد بود و آن وقتی بود که از نگارنده طلب قرائت بیت شعری برای ختم به خیر کردن دیدار و رعایت حال کریم جان کرد:
بی ملاحظه با توجه به شغل محمدآزاد و مهربانی کریم ، این بیت را تقدیم شان کردم:
"تا می توانی رفع غم از چهره غمناک کن-
درجهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن"
کاش بودید و می دید که محمدآزاد با چه سرعت و مهارتی وتیمورلنگی، شعر را عکس نگاری می کرد...
برعکس نگاری یا نوشتن برعکس نیازمند پرداخت ذهن و مهارتی علی حده است که محمدآزاد خیلی خوب از عهده اش برآمد و این بیت شعر را برایم ماندگارتر کرد.
نسخه ای نیز تقدیم شما تا با مهارت و زیبایی نقش نگار محمدآزاد و هنرش در کنار #وفاداری، #مهربانی، و #پیوندزنی_رابطه ها وقوف پیدا کنید...
شهر ما و ایران ما چه زیادند #محمدآزاد ها و #کریم های نوعی که متأسفانه نه #ذات_پاک شان و نه #استعداد و هنرشان را کسی نمی فهمد و ترک وطن می کنند و جمعی و ملتی را محروم از #نهاد_پاک و #اراده_پیوند_آفرین شان...
چه کسی مسئول است؟!
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#انجمن_سواد_رسانه_ای_ایران
#کارگروه_سوادرسانه_ای_و_مسئولیت_اجتماعی
#رئوف_آذری
#تصویری_دگر
#مهربانی_روز
#محمدآزاد_ابراهیمی
#دنیای_پیچ_و_مهره
#کریم_کبکی
#ارتباطات
----
تلگرام
@MLiteracy
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۵)-------نگارش جمعه ۲۲ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
هوا گرم شده بود و قطعی برق، در برنامه شهرستان اعلام شده بود!
ماموستا دکترسیدعبدالسلام محمودیان بر پشت تریبون #مسجد_ئاشتی، جای خوش کرده بود و از حُسن اتفاق، از دو نعمت ارزشمند #آب و #برق، و نیز مصرف بی رویه آن دو و هدر رفت منابع ملی و بین المللی می گفت و به استناد آیات، احادیث، داستان، مثل و ... سعی وافر در تفهیم شرایط روز و القاء تکالیف شهروندی حدود ۲هزار مستمع شرکت کننده در نماز جمعه بیوران- منطقه ای از مناطق گردشگری سردشت- در ظرف زمانی حاضر داشت...
آن سوتر اما، محمدها و حاج اسماعیل، خارج از مسجد و کنار تابلوی برق، تمام دقایق تریبون داری امام جمعه را سراپا گوش دادند و لختی چمباتمه هم نزدند!
محمد مام قادر عضو شورای روستا، محمداحمدمینه هم عضو هیات امنای مسجد
و
حاج اسماعیل خضری، معمار و بنیانگذار اول خشتِ مسجد ئاشتی تا آخری اش، هوشیار و بزرگ منشانه، لحظه به لحظه مترصد ایستادند تا به محض قطعی برق، موتور برق امانی شان را روشن کرده و سیم ها را جابه جا کنند تا هم بلندگوها صدای شان، همچنان، گوش های شرکت کنندگان را نوازش دهد و هم کولرها، در این لحظات جهنمی، بر رسالت خنک کنندگی شان، مستدام بمانند!
جالب است بدانید این هرسه، از با ثبات ترین و میدان دارترین نیروهای ساخت مسجد نیز بودند و اینک نیز مهربانانه، مترصد لحظه به لحظه، استواری و تداوم رسالت واقعی مسجدند...
هرچند خود نیز به ظاهر از جمع آنانم اما اعتراف می کنم که آنروز فقط با ایستادن در محضر مهرکم مثال شان، توان و انرژی کم آوردم و دردکمرم مجدد عود کرد و همان سبب شد خدایم را شاکر باشم که سفرهای مکرر، مجال در کنار آن سه عزیز بودن را ستانده است چه اگر چنین نبود، خدا می داند که رنجم به تبع مهربانی های بزرگ شان چه سان فزونی می یافت...😃
راهی نداشته و نمی یابم جز اینکه بر بال رسانه ذکری کنم از آن بزرگ مهربانان و ایثار چندوجهی و متداوم شان...
سپاس هر سه شان را که مهربانی را خارج از جغرافیای توان انسانی، وسعت بخشیده اند و سپاس ویژه خطبه ارزنده الگوی مصرف خطیب بزرگوار آن مسجد را ...🌷❤👏
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#نماز_جمعه
#الگوی_مصرف
#مسجد_ئاشتی
#بیوران
#مهربانی_روز
تلگرام
@MLiteracy
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری
@Raoufazari
(۵)-------نگارش جمعه ۲۲ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
هوا گرم شده بود و قطعی برق، در برنامه شهرستان اعلام شده بود!
ماموستا دکترسیدعبدالسلام محمودیان بر پشت تریبون #مسجد_ئاشتی، جای خوش کرده بود و از حُسن اتفاق، از دو نعمت ارزشمند #آب و #برق، و نیز مصرف بی رویه آن دو و هدر رفت منابع ملی و بین المللی می گفت و به استناد آیات، احادیث، داستان، مثل و ... سعی وافر در تفهیم شرایط روز و القاء تکالیف شهروندی حدود ۲هزار مستمع شرکت کننده در نماز جمعه بیوران- منطقه ای از مناطق گردشگری سردشت- در ظرف زمانی حاضر داشت...
آن سوتر اما، محمدها و حاج اسماعیل، خارج از مسجد و کنار تابلوی برق، تمام دقایق تریبون داری امام جمعه را سراپا گوش دادند و لختی چمباتمه هم نزدند!
محمد مام قادر عضو شورای روستا، محمداحمدمینه هم عضو هیات امنای مسجد
و
حاج اسماعیل خضری، معمار و بنیانگذار اول خشتِ مسجد ئاشتی تا آخری اش، هوشیار و بزرگ منشانه، لحظه به لحظه مترصد ایستادند تا به محض قطعی برق، موتور برق امانی شان را روشن کرده و سیم ها را جابه جا کنند تا هم بلندگوها صدای شان، همچنان، گوش های شرکت کنندگان را نوازش دهد و هم کولرها، در این لحظات جهنمی، بر رسالت خنک کنندگی شان، مستدام بمانند!
جالب است بدانید این هرسه، از با ثبات ترین و میدان دارترین نیروهای ساخت مسجد نیز بودند و اینک نیز مهربانانه، مترصد لحظه به لحظه، استواری و تداوم رسالت واقعی مسجدند...
هرچند خود نیز به ظاهر از جمع آنانم اما اعتراف می کنم که آنروز فقط با ایستادن در محضر مهرکم مثال شان، توان و انرژی کم آوردم و دردکمرم مجدد عود کرد و همان سبب شد خدایم را شاکر باشم که سفرهای مکرر، مجال در کنار آن سه عزیز بودن را ستانده است چه اگر چنین نبود، خدا می داند که رنجم به تبع مهربانی های بزرگ شان چه سان فزونی می یافت...😃
راهی نداشته و نمی یابم جز اینکه بر بال رسانه ذکری کنم از آن بزرگ مهربانان و ایثار چندوجهی و متداوم شان...
سپاس هر سه شان را که مهربانی را خارج از جغرافیای توان انسانی، وسعت بخشیده اند و سپاس ویژه خطبه ارزنده الگوی مصرف خطیب بزرگوار آن مسجد را ...🌷❤👏
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#نماز_جمعه
#الگوی_مصرف
#مسجد_ئاشتی
#بیوران
#مهربانی_روز
تلگرام
@MLiteracy
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری (۳۵۶)
@Raoufazari
(٦)---------نگارش ۲۸ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
با عزیز بزرگواری قصد سفر به اقلیم کردستان گذاشته بودیم و چون هریک از مسیری ویژه باید حرکت می کردیم، لاجرم محل تلاقی را #مریوان، اختیار کردیم و همان نیازمان به اُتراق کوتاه در آن سامان و نیز پارک وسیله نقلیه شخصی تا زمان بازگشت، ایجاد کرد!
اتفاقی با عزیزانی دیگر نیز همسفر شدیم و سرجمع گذرمان به مریوان افتاد!
در ورودی شهر شخصا" دو گروه استقبال کننده داشتم یکی آن عزیز بزرگوار همسفر و دیگر آن چند عزیز میزبان موقت...
کاک خالد و کاک ادریس عزیز، تا خروجی شهر به استقبال آمده بودند و آن عزیز همسفر نیز!
تلاقی مان، موجد قرار گرفتن بر سفره مهربانی شد که به حکم مریوان و #زریبارش، ماهی خوراک نیمروزمان گردید.
سپس، پارک ماشین در پارکینگی سربسته و مطمین از همان عزیز میزبان نهارمان و همراهی آن عزیز دیگر تا خرید هدایای داخل شهر و نقطه صفر مرزی #باشماخ...
هزاران سپاس #کاک_خالد_احمدی مهمان نواز و کاک #ادریس_محمودی_زاده خوش قلب که عطش همراهی شان، در آن لحظات گرم روز، خنکای دل شد و فرح بخش روح...
شکر یزدان را که #دوستانی دعوتگر سر راه مان قرار داد که هر نکته رفتاری شان درس های اصلاحی بسیار داشت و هر مهرورزی شان، نشانه هایی از بزرگ منشی و مهربانی ...
🌷🌷🌷
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#سفر_به_اقلیم
#مریوان
#میزبانان_مهربان
#سفره_مهربانی
-----
تلگرام
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری (۳۵۶)
@Raoufazari
(٦)---------نگارش ۲۸ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
با عزیز بزرگواری قصد سفر به اقلیم کردستان گذاشته بودیم و چون هریک از مسیری ویژه باید حرکت می کردیم، لاجرم محل تلاقی را #مریوان، اختیار کردیم و همان نیازمان به اُتراق کوتاه در آن سامان و نیز پارک وسیله نقلیه شخصی تا زمان بازگشت، ایجاد کرد!
اتفاقی با عزیزانی دیگر نیز همسفر شدیم و سرجمع گذرمان به مریوان افتاد!
در ورودی شهر شخصا" دو گروه استقبال کننده داشتم یکی آن عزیز بزرگوار همسفر و دیگر آن چند عزیز میزبان موقت...
کاک خالد و کاک ادریس عزیز، تا خروجی شهر به استقبال آمده بودند و آن عزیز همسفر نیز!
تلاقی مان، موجد قرار گرفتن بر سفره مهربانی شد که به حکم مریوان و #زریبارش، ماهی خوراک نیمروزمان گردید.
سپس، پارک ماشین در پارکینگی سربسته و مطمین از همان عزیز میزبان نهارمان و همراهی آن عزیز دیگر تا خرید هدایای داخل شهر و نقطه صفر مرزی #باشماخ...
هزاران سپاس #کاک_خالد_احمدی مهمان نواز و کاک #ادریس_محمودی_زاده خوش قلب که عطش همراهی شان، در آن لحظات گرم روز، خنکای دل شد و فرح بخش روح...
شکر یزدان را که #دوستانی دعوتگر سر راه مان قرار داد که هر نکته رفتاری شان درس های اصلاحی بسیار داشت و هر مهرورزی شان، نشانه هایی از بزرگ منشی و مهربانی ...
🌷🌷🌷
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#سفر_به_اقلیم
#مریوان
#میزبانان_مهربان
#سفره_مهربانی
-----
تلگرام
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🗝بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری (۳۵۷)
@Raoufazari
(۷)---------نگارش ۲۹ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
سورپرایز مهربانی!
مرز باشماخ را رد کردیم!
آن سوی مرز دونفرشان، زیر تیغ تیز آفتاب ظهرگاهی، چند ساعتی چشم انتظارمان مانده بودند!
گرم گرم، پذیرای مان شدند و مسیر باشماخ،پنجوین،شارباژار را حس نکرده طی کردیم تا رستوران دگاشی، پذیرای شام مان شد!
همان سر میز غذا، یکباره تعیین تکلیف کردیم و گفتیم:
" ما نه در بند شکم و سفره و شکلاتیم
بل در کمند حس گرم و مهربانی دوستانیم
سفره نیارایید که خود قادر به آراستن آنیم
دل بگشایید و ذهن بیارایید که محتاج آنیم"
هرچند ساعات اولی، سخت شان می آمد اما هرچه جلوتر رفتیم بی پیرایگی ما بر تعارف شان، فایق آمد و هر دو، حس خودمانی مان گُل انداخت...
سفره مهربانی خانواده #دکتر_زانا، #پیشوا_خالد، #دکتر_دیاری و... همگی شان آثاری از لطف داشتند اما در هیچ کدام از آن تعارف و ریخت و پاش همیشگی خبری نبود ولی باز جای صرفه جویی بیشتری بود!
از سفره که بگذریم آن دیگرشان بی مثال بود:
رصد لحظه ای و خدمات جامع شان، بذله گویی و خوش قلبی شان، تفریح و گشت و گذار درطبیعت و شارع و خیابان شان، حلقه دوستان و مهر بی مثال شان، تعهد به کار و در لحظه و صبوری شان، زمان شناسی و منزلت فهمی و شخصیت شناسی شان، سورپرایزکردن های شان...
روزی دکتر زانا، از دکتر عزیزم سئوال کرد. اکنون که در سلیمانیه تشریف دارید، دوست داشتید چه کسی را ملاقات می کردید و زمان و کار، رخصت تان نداده است؟!
دکتر هم پاسخ داد و ما فراموش کردیم...
روز اختتامیه کارگاه "ژیانسازی"، موقع اهداء تندیس "خاوه ن ووته ئالتونیه کان" به دکتر فرارسید و به یک باره دکتر زانا پشت تریبون نام عزیزی را صدا کرد تا آن تندیس را تقدیم دکتر نماید...
وقتی بالای سن آمد، همانی بود که دکتر آرزویش را داشت... کاک حبیب!
#دکتر_محمدخانی، شوکه شده بود، نمی دانست از عنوان و لقب پیشنهادی و تندیس ویژه اش، خوشحال باشد یا از عزیزش که اینک غافلگیرانه رو درویش روی سن، قرار گرفته است...
اینست شگرد و مهارت ارتباطی بزرگان و نوع و جنس سورپرایز مهربانی شان...
سپاس #دکتر_زانای عزیز و مجموعه دوستان همراه،همدل و همکارش در ترینینگ اکادمی سلیمانه ...
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#سفر_به_اقلیم
#میزبانان_مهربان
#سورپرایز_مهربانی
#دکتر_زانا_احمد
#دکتر_محمدخانی
-----
تلگرام
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
🌷🖊 تصویری دِگر 🔏 🔓
#رئوف_آذری (۳۵۷)
@Raoufazari
(۷)---------نگارش ۲۹ #تیرماه ۹۷
🌷مهربانیِ روز🌷
سورپرایز مهربانی!
مرز باشماخ را رد کردیم!
آن سوی مرز دونفرشان، زیر تیغ تیز آفتاب ظهرگاهی، چند ساعتی چشم انتظارمان مانده بودند!
گرم گرم، پذیرای مان شدند و مسیر باشماخ،پنجوین،شارباژار را حس نکرده طی کردیم تا رستوران دگاشی، پذیرای شام مان شد!
همان سر میز غذا، یکباره تعیین تکلیف کردیم و گفتیم:
" ما نه در بند شکم و سفره و شکلاتیم
بل در کمند حس گرم و مهربانی دوستانیم
سفره نیارایید که خود قادر به آراستن آنیم
دل بگشایید و ذهن بیارایید که محتاج آنیم"
هرچند ساعات اولی، سخت شان می آمد اما هرچه جلوتر رفتیم بی پیرایگی ما بر تعارف شان، فایق آمد و هر دو، حس خودمانی مان گُل انداخت...
سفره مهربانی خانواده #دکتر_زانا، #پیشوا_خالد، #دکتر_دیاری و... همگی شان آثاری از لطف داشتند اما در هیچ کدام از آن تعارف و ریخت و پاش همیشگی خبری نبود ولی باز جای صرفه جویی بیشتری بود!
از سفره که بگذریم آن دیگرشان بی مثال بود:
رصد لحظه ای و خدمات جامع شان، بذله گویی و خوش قلبی شان، تفریح و گشت و گذار درطبیعت و شارع و خیابان شان، حلقه دوستان و مهر بی مثال شان، تعهد به کار و در لحظه و صبوری شان، زمان شناسی و منزلت فهمی و شخصیت شناسی شان، سورپرایزکردن های شان...
روزی دکتر زانا، از دکتر عزیزم سئوال کرد. اکنون که در سلیمانیه تشریف دارید، دوست داشتید چه کسی را ملاقات می کردید و زمان و کار، رخصت تان نداده است؟!
دکتر هم پاسخ داد و ما فراموش کردیم...
روز اختتامیه کارگاه "ژیانسازی"، موقع اهداء تندیس "خاوه ن ووته ئالتونیه کان" به دکتر فرارسید و به یک باره دکتر زانا پشت تریبون نام عزیزی را صدا کرد تا آن تندیس را تقدیم دکتر نماید...
وقتی بالای سن آمد، همانی بود که دکتر آرزویش را داشت... کاک حبیب!
#دکتر_محمدخانی، شوکه شده بود، نمی دانست از عنوان و لقب پیشنهادی و تندیس ویژه اش، خوشحال باشد یا از عزیزش که اینک غافلگیرانه رو درویش روی سن، قرار گرفته است...
اینست شگرد و مهارت ارتباطی بزرگان و نوع و جنس سورپرایز مهربانی شان...
سپاس #دکتر_زانای عزیز و مجموعه دوستان همراه،همدل و همکارش در ترینینگ اکادمی سلیمانه ...
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#سفر_به_اقلیم
#میزبانان_مهربان
#سورپرایز_مهربانی
#دکتر_زانا_احمد
#دکتر_محمدخانی
-----
تلگرام
@SSopskf
اینستا
https://instagram.com/_u/sopskf.raoufazari
سایت
WWW.balvezan.ir
Telegram
attach 📎