🌷مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: چهارم مهرماه ۹۷
ارسال کننده: مهربانو بصیره حکمتی
@Hekmatibasireh65
-------
🌷آدرس دهی مهربانان❤
خدا رو شکر با وجود همه ی گرفتاری های اقتصادی و مشغولیت های ذهنی هنوز مهربانی رو به زیبایی می توان یافت من امروز برای یک سری کارهای اداری راهی کرمانشاه شدم چون که کارهام پراکنده در نقاط مختلف شهر بود خیلی نیازمند راهنمایی و سوال پرسیدن برای آدرس از مردم مهربون می شدم و واقعا همه شون با نهایت مهربونی راهنمایی می کردن تا جایی که یه راننده تاکسی گفت که سوار شو برسونمت سر مسیری که میخوای و با وجود اصرار من حاضر به دریافت کرایه ای نشد . واقعا انرژی میگیری با این مهربونی های شاید اندک😍😍😍
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#بصیره_حکمتی
#آدرس_دهی_مهربانان
#کرمانشاه
#پاوه
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: چهارم مهرماه ۹۷
ارسال کننده: مهربانو بصیره حکمتی
@Hekmatibasireh65
-------
🌷آدرس دهی مهربانان❤
خدا رو شکر با وجود همه ی گرفتاری های اقتصادی و مشغولیت های ذهنی هنوز مهربانی رو به زیبایی می توان یافت من امروز برای یک سری کارهای اداری راهی کرمانشاه شدم چون که کارهام پراکنده در نقاط مختلف شهر بود خیلی نیازمند راهنمایی و سوال پرسیدن برای آدرس از مردم مهربون می شدم و واقعا همه شون با نهایت مهربونی راهنمایی می کردن تا جایی که یه راننده تاکسی گفت که سوار شو برسونمت سر مسیری که میخوای و با وجود اصرار من حاضر به دریافت کرایه ای نشد . واقعا انرژی میگیری با این مهربونی های شاید اندک😍😍😍
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#بصیره_حکمتی
#آدرس_دهی_مهربانان
#کرمانشاه
#پاوه
@Sopskf
🌷مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: چهارم مهرماه ۹۷
ارسال کننده: مهربانو نصیره حکمتی
@N_hekmati
--------------۴
🌷آب مهربانی❤
دوستی نقل میکرد در مسیر محل کار ماشین کرایه ای شان تصادف می کند!
به لطف خدا سرنشینان مشکلی برایشان پیش نمی آید.
از ماشین پیاده می شوند و مردم اطراف شان برای کمک جمع می شوند...
در همین هنگام دختر خانمی ۸-۹ساله سریع اطراف خانم سرنشین می رود و از کیفش، بطری آب در می آورد و به خانم تعارف می کند و می گوید:
" شما الان ترسیده اید آب میل کنید که استرس تان کم شود ..."
خانم مسافر نقل می کرد در همین لحظه تمام ذهنم معطوف آن کودک خوش فکر شد و بعد که آب بطری را نوشیدم، سرپا ایستادم و به نشانه تشکر از دختر خانم گفتم چقدر آب گوارایی بود خیلی حالم را خوب کرد، سپاس دختر هوشیارم ...
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#نصیره_حکمتی
#آب_مهربانی
#پاوه
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: چهارم مهرماه ۹۷
ارسال کننده: مهربانو نصیره حکمتی
@N_hekmati
--------------۴
🌷آب مهربانی❤
دوستی نقل میکرد در مسیر محل کار ماشین کرایه ای شان تصادف می کند!
به لطف خدا سرنشینان مشکلی برایشان پیش نمی آید.
از ماشین پیاده می شوند و مردم اطراف شان برای کمک جمع می شوند...
در همین هنگام دختر خانمی ۸-۹ساله سریع اطراف خانم سرنشین می رود و از کیفش، بطری آب در می آورد و به خانم تعارف می کند و می گوید:
" شما الان ترسیده اید آب میل کنید که استرس تان کم شود ..."
خانم مسافر نقل می کرد در همین لحظه تمام ذهنم معطوف آن کودک خوش فکر شد و بعد که آب بطری را نوشیدم، سرپا ایستادم و به نشانه تشکر از دختر خانم گفتم چقدر آب گوارایی بود خیلی حالم را خوب کرد، سپاس دختر هوشیارم ...
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#نصیره_حکمتی
#آب_مهربانی
#پاوه
@Sopskf
🌷مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: پنجم مهرماه ۹۷
ارسال کننده: مهربانو نصیره حکمتی
@N_hekmati
--------------۵
🌷پیشه مهربانی❤
امروز برای خرید به سوپر مارکتی در خیابان گنجی واقع در شهرک شرق تهران رفته بودیم ...
انتخاب مان بسته ای بسکویت شد وقتی هزینه را پرسیدم فروشنده مهربان در کمال ادب گفت:
"قفسه بالایی خرید قدیم است و هزینه اش به نرخ قدیم است"
همچنین برای انتخاب جنس دیگر، خیلی صبورانه همراهی مان کرد و پیشنهاد هایی در حد هزینه ای که می خواستیم انجام دهیم ارائه می نمود در حالیکه کار مشتری های شان را هم با خوش رویی و حوصله انجاممی داد...
کلی از این طرز برخورد احساس شادمانی می کردم در این شرایط دشوار و کلافگی اقتصادی که همه سر دعوا دارند در این کلان شهر آدم هایی هستند که مهربانی پیشه می کنند و شادمانی هدیه می دهند.
برایشان استواری ثابت قدمی خواهانم.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#نصیره_حکمتی
#پیشه_مهربانی
#تهران
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: پنجم مهرماه ۹۷
ارسال کننده: مهربانو نصیره حکمتی
@N_hekmati
--------------۵
🌷پیشه مهربانی❤
امروز برای خرید به سوپر مارکتی در خیابان گنجی واقع در شهرک شرق تهران رفته بودیم ...
انتخاب مان بسته ای بسکویت شد وقتی هزینه را پرسیدم فروشنده مهربان در کمال ادب گفت:
"قفسه بالایی خرید قدیم است و هزینه اش به نرخ قدیم است"
همچنین برای انتخاب جنس دیگر، خیلی صبورانه همراهی مان کرد و پیشنهاد هایی در حد هزینه ای که می خواستیم انجام دهیم ارائه می نمود در حالیکه کار مشتری های شان را هم با خوش رویی و حوصله انجاممی داد...
کلی از این طرز برخورد احساس شادمانی می کردم در این شرایط دشوار و کلافگی اقتصادی که همه سر دعوا دارند در این کلان شهر آدم هایی هستند که مهربانی پیشه می کنند و شادمانی هدیه می دهند.
برایشان استواری ثابت قدمی خواهانم.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#نصیره_حکمتی
#پیشه_مهربانی
#تهران
@Sopskf
مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۹ مهرماه ۹۷
ارسال کننده: نصیره حکمتی
@N_hekmati
--------------۷
#پرستار_مهربان
امروز از روزهایی بود که باید هر روز آرزویش را کرد خدایا چنین روزی باز هم تکرار شود!
تعجب نکنید تکرار خاطرات خوب و مهربانی های بزرگ و کوچک برای این روزهای پر سوز و هولناک آرزویی بس بزرگ است!
آری امروز توفیق حاصل شد در جمع مهربانانی اندیشمند در محفلی صمیمی و آکنده از مهر حاضر شویم...
همراه خواهر جانم و دوستان خوبم راهی شدیم ...در میانه راه از دید صحنه دردناکی قلبم آتش گرفت و شوق و ذوق رسیدن به مجلس را نابود کرد...
به ورودی در که رسیدم صدای گرم و صمیمی دوست خوبم که آغوش گرمش را برویم گشود باعث شد غم لحظات گذشته برای مدتی از ذهنم پر کشید...
یکی یکی خواهران عزیزم را که می دیدم انگار گمشده ای یافته ام...
مهربانی در رفتار و صداقت در گفتار شان چنان دل را پر شوق و سر ذوق می آورد که مشتاقی همیشه در چنین محافلی مهمان شوی...
برنامه با هنر نمایی خواهران خوش ذوق و توانمند شروع و با سخنان امید آفرین استاد ویسی گرانمایه ، مهربان و مهرورز حفظه الله _ سرمایه عظیم و پر ارج _ ایمان مان را نو کردیم ...
پایان بخش مجلس خواهر دلسوز؛فعال و گرانقدر مان پشت تریبون قرار گرفت و از سورپرایزی سخن گفت و از خانمی دعوت کردخودشان پشت تریبون بیایند وبیان کنند
همه گیج بودیم و فقط منتظر بودیم بشنویم ماجرا از چه قرار است
خواهری پشت تریبون قرار گرفت...
خواهری میانسال با چهره ای نورانی که آرامش خاصی از فحوای کلامشان هویدا بود...
ایشان در کمال تواضع از آرزوی قلبی شان سخن راندندو گفتند سالهاست آرزو دارند نوزاد یتیمی را به فرزندی بپذیرند
و اکنون موفق شدند کفالت نوزادی که پدر و مادرش را از دست داده بود بر عهده بگیرند...
آری ادریس کوچک حالا دارای خانواده ای بزرگ و مهربان است.
مریمخانم عزیز اهل شهر زیبا و پرمهر سردشت است ؛پرستاری با ۱۸ سال سابقه و دارای دو فرزند به نام های مائده و محمد امین...
این خانواده مهربان با این کارشان متوجه مان ساختند گرچه بحران اقتصادی و تربیتی و اجتماعی در جامعه چنان فراوان شده و یأس و ترس از آینده موج می زند اما انسانیت و امید و ایمان هنوز زنده است و مسیر خودش را با قوت می پیماید.
کلمات قاصر تر از آن است که در توصیف ایشان و کار بزرگ شان سخن برانیم
همین بس که مهربانی ایشان و امثال شان برای ما درس بزرگی باشد که درحد توان از مهربانی های کوچک دریغ نکنیم و لو لبخندی باشد بر روی کودکی یتیم...
برای ایشان دعا میکنیم در این مسئولیت عظیم سربلند باشند و پروردگار مهربان نگاه رحمانی اش را همواره بر این خانواده بگستراند.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#نصیره_حکمتی
#مهربانی_پرستار_سردشتی
#تهران
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۹ مهرماه ۹۷
ارسال کننده: نصیره حکمتی
@N_hekmati
--------------۷
#پرستار_مهربان
امروز از روزهایی بود که باید هر روز آرزویش را کرد خدایا چنین روزی باز هم تکرار شود!
تعجب نکنید تکرار خاطرات خوب و مهربانی های بزرگ و کوچک برای این روزهای پر سوز و هولناک آرزویی بس بزرگ است!
آری امروز توفیق حاصل شد در جمع مهربانانی اندیشمند در محفلی صمیمی و آکنده از مهر حاضر شویم...
همراه خواهر جانم و دوستان خوبم راهی شدیم ...در میانه راه از دید صحنه دردناکی قلبم آتش گرفت و شوق و ذوق رسیدن به مجلس را نابود کرد...
به ورودی در که رسیدم صدای گرم و صمیمی دوست خوبم که آغوش گرمش را برویم گشود باعث شد غم لحظات گذشته برای مدتی از ذهنم پر کشید...
یکی یکی خواهران عزیزم را که می دیدم انگار گمشده ای یافته ام...
مهربانی در رفتار و صداقت در گفتار شان چنان دل را پر شوق و سر ذوق می آورد که مشتاقی همیشه در چنین محافلی مهمان شوی...
برنامه با هنر نمایی خواهران خوش ذوق و توانمند شروع و با سخنان امید آفرین استاد ویسی گرانمایه ، مهربان و مهرورز حفظه الله _ سرمایه عظیم و پر ارج _ ایمان مان را نو کردیم ...
پایان بخش مجلس خواهر دلسوز؛فعال و گرانقدر مان پشت تریبون قرار گرفت و از سورپرایزی سخن گفت و از خانمی دعوت کردخودشان پشت تریبون بیایند وبیان کنند
همه گیج بودیم و فقط منتظر بودیم بشنویم ماجرا از چه قرار است
خواهری پشت تریبون قرار گرفت...
خواهری میانسال با چهره ای نورانی که آرامش خاصی از فحوای کلامشان هویدا بود...
ایشان در کمال تواضع از آرزوی قلبی شان سخن راندندو گفتند سالهاست آرزو دارند نوزاد یتیمی را به فرزندی بپذیرند
و اکنون موفق شدند کفالت نوزادی که پدر و مادرش را از دست داده بود بر عهده بگیرند...
آری ادریس کوچک حالا دارای خانواده ای بزرگ و مهربان است.
مریمخانم عزیز اهل شهر زیبا و پرمهر سردشت است ؛پرستاری با ۱۸ سال سابقه و دارای دو فرزند به نام های مائده و محمد امین...
این خانواده مهربان با این کارشان متوجه مان ساختند گرچه بحران اقتصادی و تربیتی و اجتماعی در جامعه چنان فراوان شده و یأس و ترس از آینده موج می زند اما انسانیت و امید و ایمان هنوز زنده است و مسیر خودش را با قوت می پیماید.
کلمات قاصر تر از آن است که در توصیف ایشان و کار بزرگ شان سخن برانیم
همین بس که مهربانی ایشان و امثال شان برای ما درس بزرگی باشد که درحد توان از مهربانی های کوچک دریغ نکنیم و لو لبخندی باشد بر روی کودکی یتیم...
برای ایشان دعا میکنیم در این مسئولیت عظیم سربلند باشند و پروردگار مهربان نگاه رحمانی اش را همواره بر این خانواده بگستراند.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#نصیره_حکمتی
#مهربانی_پرستار_سردشتی
#تهران
@Sopskf
🌷مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۱ آبان ماه ۹۷
ارسال کننده: رامین
؟!
--------------۷
صبحانه مهربانی
چند وقت پیش که صبح از سرکار داشتم برمیگشتم دیدم که یکی از بنده خداهایی که معمولا توی خیابان لای کارتن و پتو میخوابد توی جاش در حال خوابه اما کنار سرش پگ صبحانه ای گذاشته شده که شکلش برام آشنا بود فهمیدم که یکی از همکارای مهربانم صبحانه اش رو برا ایشان گذاشته از این صحنه خیلی خوشحال شدم و تصمیم گرفتم هر وقت همچین موقعیتی برام پیش اومد منم این کارِ خوب رو انجام بدم.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانان
#رامین
#صبحانه_مهربانی
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۱ آبان ماه ۹۷
ارسال کننده: رامین
؟!
--------------۷
صبحانه مهربانی
چند وقت پیش که صبح از سرکار داشتم برمیگشتم دیدم که یکی از بنده خداهایی که معمولا توی خیابان لای کارتن و پتو میخوابد توی جاش در حال خوابه اما کنار سرش پگ صبحانه ای گذاشته شده که شکلش برام آشنا بود فهمیدم که یکی از همکارای مهربانم صبحانه اش رو برا ایشان گذاشته از این صحنه خیلی خوشحال شدم و تصمیم گرفتم هر وقت همچین موقعیتی برام پیش اومد منم این کارِ خوب رو انجام بدم.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانان
#رامین
#صبحانه_مهربانی
@Sopskf
🌷مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۳ آبان ماه ۹۷
دریافتی از: پیج تلگرامی دکتر محمدخانی
@mohammadkhnimohyedin
--------------۸
🌸لحظات مهربانی🌸
سال ۱۳۸۰ همراه همسرم و اعضای خانواده برادر بزرگتر و مادرم به یکی از تفریحگاههای نزدیک شهر جوانرود جنب بیمارستان حضرت رسول رفته بودیم .
صدای چند سگ و جیغ یک بچه توجه من را به تپه روبروی جلب کرد ؛از سراشیبی ۴۵ درجه ای سگها دو کودک را دنبال میکردند که یکی از کودکان افتاد و چند غلت در میان سنگها خورد.
ناخودآگاه من و برادرم با فریاد به سمت او دویده و شیب سخت کوه را رو به بالا طی کردیم و همین رفتار ما باعث توقف و دور شدن سگها شد.
با نفسهای بریده به بالین آن کودک زخمی رسیدیم. برادرش داشت کنارش گریه میکرد.
کودک را بغل کردم و با سرعت از سرازیری پایین آمدم؛ خانوادهاش هنوز متوجه نشده بودند که چرا ما با این عجله از کنار آنها رد شدیم.
وقتی متوجه شدند؛ پرسیدند: چی شده؟
اما فرصت جواب دادن نبود. کودک به شدت از صورت و پشت چشمش خونریزی داشت .
دونفری او را با جابجای آغوش به آغوش به بیمارستانرساندیم.
خسته و خونین شده بودیم اما اصلا متوجه این قضایا نبودیم. کودک اورژانسی پذیرش و عمل جراحی شد و خوشبختانه نجات یافت.
چند وقت بعد خانواده اش به پاس سپاسگزاری به دیدار ما آمدند.
سالها گذشت و آن جلسه آخرین جلسه دیدار ما باهمدیگر بود.
سال ۹۵ پسری خوش قامت و باشخصیت به خواستگاری برادرزادهام آمد و ازدواج صورت گرفت و اکنون آن پسری که پسرِ برادرم و داماد ما میباشد کسی نیست جز همان کودکی که زخمی شده بود.
سبب دوستی من و او؛ فقط نسبت دامادی نیست! بلکه علاقهای است که سالها پیش به وجود آمده و گذر زمان آن را کهنه نکرده است.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#ازدواج_مهربانی
#دکترمحمدخانی
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۳ آبان ماه ۹۷
دریافتی از: پیج تلگرامی دکتر محمدخانی
@mohammadkhnimohyedin
--------------۸
🌸لحظات مهربانی🌸
سال ۱۳۸۰ همراه همسرم و اعضای خانواده برادر بزرگتر و مادرم به یکی از تفریحگاههای نزدیک شهر جوانرود جنب بیمارستان حضرت رسول رفته بودیم .
صدای چند سگ و جیغ یک بچه توجه من را به تپه روبروی جلب کرد ؛از سراشیبی ۴۵ درجه ای سگها دو کودک را دنبال میکردند که یکی از کودکان افتاد و چند غلت در میان سنگها خورد.
ناخودآگاه من و برادرم با فریاد به سمت او دویده و شیب سخت کوه را رو به بالا طی کردیم و همین رفتار ما باعث توقف و دور شدن سگها شد.
با نفسهای بریده به بالین آن کودک زخمی رسیدیم. برادرش داشت کنارش گریه میکرد.
کودک را بغل کردم و با سرعت از سرازیری پایین آمدم؛ خانوادهاش هنوز متوجه نشده بودند که چرا ما با این عجله از کنار آنها رد شدیم.
وقتی متوجه شدند؛ پرسیدند: چی شده؟
اما فرصت جواب دادن نبود. کودک به شدت از صورت و پشت چشمش خونریزی داشت .
دونفری او را با جابجای آغوش به آغوش به بیمارستانرساندیم.
خسته و خونین شده بودیم اما اصلا متوجه این قضایا نبودیم. کودک اورژانسی پذیرش و عمل جراحی شد و خوشبختانه نجات یافت.
چند وقت بعد خانواده اش به پاس سپاسگزاری به دیدار ما آمدند.
سالها گذشت و آن جلسه آخرین جلسه دیدار ما باهمدیگر بود.
سال ۹۵ پسری خوش قامت و باشخصیت به خواستگاری برادرزادهام آمد و ازدواج صورت گرفت و اکنون آن پسری که پسرِ برادرم و داماد ما میباشد کسی نیست جز همان کودکی که زخمی شده بود.
سبب دوستی من و او؛ فقط نسبت دامادی نیست! بلکه علاقهای است که سالها پیش به وجود آمده و گذر زمان آن را کهنه نکرده است.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#ازدواج_مهربانی
#دکترمحمدخانی
@Sopskf
🌷مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۳ آبان ماه ۹۷
دریافتی از: پیج تلگرامی دکتر محمدخانی
@mohammadkhnimohyedin
-------------------۹
🌸مهربانی ؛اغماض و خویشتنداری🌸
سال ۱۳۷۰ دانشجوی دوره کارشناسی آموزش ابتدایی دانشگاه آزاد اسلامی سنندج بودم. از جوانرود به سنندج بایستی با چند کورس میرفتم .
در شهر کامیاران در صندلی یکی مانده به آخر یک مینیبوس جا گرفتم؛ پشت سرم ۵ نفر نشسته بودند یک پیرزن دو خانم و دو پسر جوان .
مینی بوس راه افتاد؛ نزدیکیهای سنندج یک لحظه احساس کردم چیز گرمی بر سر و گردنم ریخت.
پیرزن نابینا دچار تهوع شده بود و استفراغ نمودهبود. همراهانش بسیار دستپاچه و شرمنده و با روسری و پارچه هایی که همراه داشتن شروع به تمیز کردن من کردند.
چند کیلومتری بیشتر به دانشگاه نمانده بود که آنها اصرار داشتند که ظهر را مهمان آنها باشم و دوش گرفته و لباسهایم را بشویند من نیز امتحان داشتم و چاره ای نداشتم جز این که سر موقع به جلسه امتحان برسم.
نرسیده به دانشگاه آزاد سنندج یک پارک وجود دارد که در آن شیرهای آبی برای استفاده عموم هست.
من جلوی پارک از راننده مینیبوس خواستم که نگه دارد و پیاده شدم.
علیرغم اصرار آن خانواده محترم به هر صورت مینیبوس حرکت کرد من نیز به پارک رفته لباس هایم را شسته و خودم را تمیز نمودم. نیمساعتی به امتحان مانده بود.
هنگام امتحان با لباس های نیمه خشک سر جلسه رفتم و امتحانم را دادم.
هنوز هم که هنوز است خاطره آن روز و خویشتنداری ورفتار مهربانانه خودم که باعث شد آن خانواده بیش از حد معمول شرمنده نشوند خوشحالم می کند.
امیدوارم بتوانیم مشکلات دیگران را درک کنیم و با اغماض خود را پرورده و دیگران را شرمنده نکنیم.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#اغماض_مهربانی
#خویشتن_داری
#دکترمحمدخانی
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۳ آبان ماه ۹۷
دریافتی از: پیج تلگرامی دکتر محمدخانی
@mohammadkhnimohyedin
-------------------۹
🌸مهربانی ؛اغماض و خویشتنداری🌸
سال ۱۳۷۰ دانشجوی دوره کارشناسی آموزش ابتدایی دانشگاه آزاد اسلامی سنندج بودم. از جوانرود به سنندج بایستی با چند کورس میرفتم .
در شهر کامیاران در صندلی یکی مانده به آخر یک مینیبوس جا گرفتم؛ پشت سرم ۵ نفر نشسته بودند یک پیرزن دو خانم و دو پسر جوان .
مینی بوس راه افتاد؛ نزدیکیهای سنندج یک لحظه احساس کردم چیز گرمی بر سر و گردنم ریخت.
پیرزن نابینا دچار تهوع شده بود و استفراغ نمودهبود. همراهانش بسیار دستپاچه و شرمنده و با روسری و پارچه هایی که همراه داشتن شروع به تمیز کردن من کردند.
چند کیلومتری بیشتر به دانشگاه نمانده بود که آنها اصرار داشتند که ظهر را مهمان آنها باشم و دوش گرفته و لباسهایم را بشویند من نیز امتحان داشتم و چاره ای نداشتم جز این که سر موقع به جلسه امتحان برسم.
نرسیده به دانشگاه آزاد سنندج یک پارک وجود دارد که در آن شیرهای آبی برای استفاده عموم هست.
من جلوی پارک از راننده مینیبوس خواستم که نگه دارد و پیاده شدم.
علیرغم اصرار آن خانواده محترم به هر صورت مینیبوس حرکت کرد من نیز به پارک رفته لباس هایم را شسته و خودم را تمیز نمودم. نیمساعتی به امتحان مانده بود.
هنگام امتحان با لباس های نیمه خشک سر جلسه رفتم و امتحانم را دادم.
هنوز هم که هنوز است خاطره آن روز و خویشتنداری ورفتار مهربانانه خودم که باعث شد آن خانواده بیش از حد معمول شرمنده نشوند خوشحالم می کند.
امیدوارم بتوانیم مشکلات دیگران را درک کنیم و با اغماض خود را پرورده و دیگران را شرمنده نکنیم.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#اغماض_مهربانی
#خویشتن_داری
#دکترمحمدخانی
@Sopskf
🌷مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۳ آبان ماه ۹۷
دریافتی از: پیج تلگرامی دکتر محمدخانی
@mohammadkhnimohyedin
-------------------۱۰
🌸 کودکان و مهارت مهربانی🌸
روز دوشنبه هفتم آبان ۱۳۹۷ ؛ساعت ۱۲ و نیم از محل کارم برگشتم؛ تازه در منزل رسیده بودم که دخترم نیز از آژانس مدرسهاش پیاده شد . با هم وارد منزل شدیم. یهو دخترم یادش افتاد که لباسهای های ورزشیاش را در مدرسه جا گذاشته است. دوباره با ماشین من به راه افتادیم به سمت مدرسه ؛ دم مدرسه منتظر شدم تا دخترم برود و لباسهایش را بیاورد .چند دقیقه گذشت ؛ او با نایلونی در دست برگشت. تازه به راه افتاده بودیم که گفت:" پدر دختری در مدرسه جا مانده و هنوز والدینش به سراغش نیانیامدهاند و از نگرانی دارد گریه میکند." پرسیدم او را میشناسی؟ گفت : "نه؛ اما میدانم غریب است و تازه به جوانرود آمدهاند".
گفتم :چیکار کنیم ؟آیا بهتر نیست بریم او را به منزل برسانیم؟
دخترم گفت: چرا! میروم و میگویم من دختر فلانی هستم؛ مدیر مدرسه تو را می شناسد و از آن دختر می خواهم که با ما بیاید تا او را به منزلشان برسانیم. از پیشنهاد دخترم خوشحال شده و به سمت مدرسه بازگشتیم؛ دخترم رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت:" آن دختر رفته؛ فکر کنم آمدهاند دنبالش.
گفتم: دخترم آیا به مدیر مدرسه گفتی که میخواستی چکار کنی؟
راستش دلم می خواست بگوید آره گفته ام. چون دلم میخواست همه شخصیت والای دخترم را بشناسند و هم مهربانی و نیکوکاری بیشتر و بیشتر مدنظر و توجه قرار بگیرد.
اما دخترم گفت:" نه بابا؛ نگفتم ؛ لازم نیست چون میشود خودنمایی!!
این باعث شد بسیار بسیار بیشتر خوشحال شوم و این دو رفتار بزرگمنشانه دخترم را از درس های مدرسه بیشتر پاس بدارم و به پاسداشت این بزرگی اخلاق و مهارت زندگی این نوشته را منتشر کنم.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#مهارت_مهربانی
#کودک
#دکترمحمدخانی
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۳ آبان ماه ۹۷
دریافتی از: پیج تلگرامی دکتر محمدخانی
@mohammadkhnimohyedin
-------------------۱۰
🌸 کودکان و مهارت مهربانی🌸
روز دوشنبه هفتم آبان ۱۳۹۷ ؛ساعت ۱۲ و نیم از محل کارم برگشتم؛ تازه در منزل رسیده بودم که دخترم نیز از آژانس مدرسهاش پیاده شد . با هم وارد منزل شدیم. یهو دخترم یادش افتاد که لباسهای های ورزشیاش را در مدرسه جا گذاشته است. دوباره با ماشین من به راه افتادیم به سمت مدرسه ؛ دم مدرسه منتظر شدم تا دخترم برود و لباسهایش را بیاورد .چند دقیقه گذشت ؛ او با نایلونی در دست برگشت. تازه به راه افتاده بودیم که گفت:" پدر دختری در مدرسه جا مانده و هنوز والدینش به سراغش نیانیامدهاند و از نگرانی دارد گریه میکند." پرسیدم او را میشناسی؟ گفت : "نه؛ اما میدانم غریب است و تازه به جوانرود آمدهاند".
گفتم :چیکار کنیم ؟آیا بهتر نیست بریم او را به منزل برسانیم؟
دخترم گفت: چرا! میروم و میگویم من دختر فلانی هستم؛ مدیر مدرسه تو را می شناسد و از آن دختر می خواهم که با ما بیاید تا او را به منزلشان برسانیم. از پیشنهاد دخترم خوشحال شده و به سمت مدرسه بازگشتیم؛ دخترم رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت:" آن دختر رفته؛ فکر کنم آمدهاند دنبالش.
گفتم: دخترم آیا به مدیر مدرسه گفتی که میخواستی چکار کنی؟
راستش دلم می خواست بگوید آره گفته ام. چون دلم میخواست همه شخصیت والای دخترم را بشناسند و هم مهربانی و نیکوکاری بیشتر و بیشتر مدنظر و توجه قرار بگیرد.
اما دخترم گفت:" نه بابا؛ نگفتم ؛ لازم نیست چون میشود خودنمایی!!
این باعث شد بسیار بسیار بیشتر خوشحال شوم و این دو رفتار بزرگمنشانه دخترم را از درس های مدرسه بیشتر پاس بدارم و به پاسداشت این بزرگی اخلاق و مهارت زندگی این نوشته را منتشر کنم.
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#مهارت_مهربانی
#کودک
#دکترمحمدخانی
@Sopskf
🌷مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۳ آبان ماه ۹۷
گزارشگر مهربانی: مهربان بزرگ دکتر محی الدین محمدخانی
@mohammadkhnimohyedin
-------------------۱۱
نیکوکار مهربان 🌸🌸
امروز عجله ای می خواستم به یک جلسه سخنرانی در کرمانشاه بروم.
گوشی تلفن همراهم را روی جعبه ماشینم گذاشتم تا کفش هایم را عوض کنم .
گوشی را فراموش نمودم. مشغول رانندگی به سمت مقصد بودم . یک راننده تاکسی بسیار تلاش میکرد که از من سبقت بگیرد و من تعجب می کردم چرا اینقدر عجله دارد؛ آینه به آینه در بغل من ایستاد با سلام و مهربانی گفت گوشی تلفنتان روی جعبه است مواظب باشید نیفتد. بزرگواری این جوانمرد باعث شد که این نوشته را برای سپاس و قدردانی از ایشان بنویسم. ایشان برای نیکوکاری هزینه کرد و علیرغم چهره متعجب من با مهربانی مرا شرمنده خویش نمود و پس از این نیکوکاری دور زد تا به مسیر قبلی اش برگردد.
بزرگ منشی که فرهنگ یک جامعه را اعتلا میبخشد و مهربانی را تکثیر می کند.
بسیار سپاسگزارم.
محیالدین محمدخانی
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#نیکوکار_مهربان
#گوشی_موبایل
#کرمانشاه
#دکترمحمدخانی
@Sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۱۳ آبان ماه ۹۷
گزارشگر مهربانی: مهربان بزرگ دکتر محی الدین محمدخانی
@mohammadkhnimohyedin
-------------------۱۱
نیکوکار مهربان 🌸🌸
امروز عجله ای می خواستم به یک جلسه سخنرانی در کرمانشاه بروم.
گوشی تلفن همراهم را روی جعبه ماشینم گذاشتم تا کفش هایم را عوض کنم .
گوشی را فراموش نمودم. مشغول رانندگی به سمت مقصد بودم . یک راننده تاکسی بسیار تلاش میکرد که از من سبقت بگیرد و من تعجب می کردم چرا اینقدر عجله دارد؛ آینه به آینه در بغل من ایستاد با سلام و مهربانی گفت گوشی تلفنتان روی جعبه است مواظب باشید نیفتد. بزرگواری این جوانمرد باعث شد که این نوشته را برای سپاس و قدردانی از ایشان بنویسم. ایشان برای نیکوکاری هزینه کرد و علیرغم چهره متعجب من با مهربانی مرا شرمنده خویش نمود و پس از این نیکوکاری دور زد تا به مسیر قبلی اش برگردد.
بزرگ منشی که فرهنگ یک جامعه را اعتلا میبخشد و مهربانی را تکثیر می کند.
بسیار سپاسگزارم.
محیالدین محمدخانی
🌷❤
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#نیکوکار_مهربان
#گوشی_موبایل
#کرمانشاه
#دکترمحمدخانی
@Sopskf
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
Video
مهربانی های روز❤
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۲ دی ماه ۹۷
ارسال کننده: ابراهیم علیپور
@alipour1977
----------------------
در روزگار پر از هیاهو و عدم ثبات قیمتها برای فروشندگان و دلهره راضی نگهداشتن مشتریان،از جانب فروشندگان،که امروزه کار و امرار معاش را برای عده زیادی سختتر از چند ماه قبلتر کرده است،
هستند فروشندگان و مغازه دارانی، که جدای از مشکلات ذکر شده ،دغدغه و دلشوره دیگری نیز دارند،
وآن هم کمک به مخلوق زنده خدا در این روزهای سرد و زمستانی است،
قهرمان مهربان داستان واقعی ما ،بزرگ مرد میانسال مغازه داری است که دکانش مامن و پناهگاه گنجشکی بی پناه شده است.
پنج شنبه سیام آذر ماه سال جاری،در محضر مهربانش بودم،
که وجود گنجشکی در داخل مغازهاش توجهم را جلب کرد.
آن مهربان داستان را چنان تعریف کرد،《چند روزیست مهمانم شده و روزی چند بار آب و غذایش میدهم،مقداری مغز تخمه و......
بعد از سیر شدن به لانهاش که در سقف مغازه درست کرده، میرود،
از رفت و آمد مشتریان هراس دارد و فوری فراری شده و به لانهاش میرود.
در اوقات تنهاییام ،خیلی بهم نزدیک میشود، طوری که بشود با دست بهش غذا داد.
گویا او هم تنهاییاش را با من میگذراند،چه لذت بخش است دوستی من و این دوست جدید.
با وجود راه خروج از دکان بیشتر در مغازه میماند》.
مهربان احمد رسولنژاد، ق
مهربان #احمد_رسول_نژاد، قهرمان مهربان و نمونه کامل انسانیت، که مهربانی را این بار در محضر ایشان تلمذ کردم،
خدا پایدارشان گرداند،
پیوست فیلم برای مهربانان عزیز
🌷❤🌷
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#ابراهیم_علیپور
#مغازه_مهربانی
#گنجشگ_مهمان
#احمد_رسول_نژاد
@sopskf
گزارشگران بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
تاریخ ارسال: ۲ دی ماه ۹۷
ارسال کننده: ابراهیم علیپور
@alipour1977
----------------------
در روزگار پر از هیاهو و عدم ثبات قیمتها برای فروشندگان و دلهره راضی نگهداشتن مشتریان،از جانب فروشندگان،که امروزه کار و امرار معاش را برای عده زیادی سختتر از چند ماه قبلتر کرده است،
هستند فروشندگان و مغازه دارانی، که جدای از مشکلات ذکر شده ،دغدغه و دلشوره دیگری نیز دارند،
وآن هم کمک به مخلوق زنده خدا در این روزهای سرد و زمستانی است،
قهرمان مهربان داستان واقعی ما ،بزرگ مرد میانسال مغازه داری است که دکانش مامن و پناهگاه گنجشکی بی پناه شده است.
پنج شنبه سیام آذر ماه سال جاری،در محضر مهربانش بودم،
که وجود گنجشکی در داخل مغازهاش توجهم را جلب کرد.
آن مهربان داستان را چنان تعریف کرد،《چند روزیست مهمانم شده و روزی چند بار آب و غذایش میدهم،مقداری مغز تخمه و......
بعد از سیر شدن به لانهاش که در سقف مغازه درست کرده، میرود،
از رفت و آمد مشتریان هراس دارد و فوری فراری شده و به لانهاش میرود.
در اوقات تنهاییام ،خیلی بهم نزدیک میشود، طوری که بشود با دست بهش غذا داد.
گویا او هم تنهاییاش را با من میگذراند،چه لذت بخش است دوستی من و این دوست جدید.
با وجود راه خروج از دکان بیشتر در مغازه میماند》.
مهربان احمد رسولنژاد، ق
مهربان #احمد_رسول_نژاد، قهرمان مهربان و نمونه کامل انسانیت، که مهربانی را این بار در محضر ایشان تلمذ کردم،
خدا پایدارشان گرداند،
پیوست فیلم برای مهربانان عزیز
🌷❤🌷
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#مهربانی_روز
#گزارش_مهربانی
#ابراهیم_علیپور
#مغازه_مهربانی
#گنجشگ_مهمان
#احمد_رسول_نژاد
@sopskf