This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنجم دیماه، زادروز بهرام بیضایی سینماگر، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر است. او متولد ۱۳۱۷ از خانوادهای دگراندیش است و پیش و پس از ۱۳۵۷ منتقد سانسور بوده است؛ با این تفاوت که از «سانسور اجتماعی» هم در کنار سانسور دولتی انتقاد کرده و به آن معترض بوده است. بیضایی که آثار متعددش در سینما و به ویژه در عرصهی تئاتر، معروف علاقهمندان سینما و تئاتر است، در ۲۰ مهر ۱۳۵۶ در حضور هشت هزار نفر در باغ انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، از فشار سانسور اجتماعی سخن گفت.
بهرام بیضایی، فرزند میرزا نعمتالله بیضایی آرانی، متولد تهران است اما اجداد پدریاش، اهل آران (از توابع اصفهان) و اغلب شاعرپیشه بودهاند. پدرش که به «ذکائی» تخلص میکرد، به پیروی از برادر بزرگتر خود به ایمان بهایی گروید و در ۱۳۰۶ به تهران کوچید و در ادارهی ثبت اسناد به کار دولتی مشغول شد. این پدر اهل فرهنگ، بعدها وقتی بیضایی برای تدارک مالی اولین فیلم بلندش، رگبار، به دردسر افتاد، با دادن قرض به فرزندش، عملاً نقش تهیهکننده را ایفاء کرد. فیلم رگبار، در گیشه شکست خورد اما در جشنوارهی فیلم سپاس در سال ۱۳۵۲، به عنوان بهترین فیلم شناخته شد و از دفتر مخصوص شهبانو فرح پهلوی، صد هزار تومان جایزه دریافت کرد.
در ویدئوی فوق بیضایی از خاطرات دوران کودکیاش در حملهی وحشیانه به بهاییان توسط آخوندهای شیعه و پایگاه اجتماعیشان سخن میگوید و مهاجرت پدرش به تهران را «گریز» مینامد. تیم گفتوشنود، زادروز بهرام بیضایی را به خود ایشان و به همهی دوستداران هنر تبریک گفته، و برای این هنرمند مستقل تاریخ معاصر ایران، آرزوی طول عمر دارد.
#بهرام_بیضایی #گفتگو #مدارا #سانسور #ممیزی #سانسور_اجتماعی #بهایی #ایمان_بهایی #بهاییت
@Dialogue1402
بهرام بیضایی، فرزند میرزا نعمتالله بیضایی آرانی، متولد تهران است اما اجداد پدریاش، اهل آران (از توابع اصفهان) و اغلب شاعرپیشه بودهاند. پدرش که به «ذکائی» تخلص میکرد، به پیروی از برادر بزرگتر خود به ایمان بهایی گروید و در ۱۳۰۶ به تهران کوچید و در ادارهی ثبت اسناد به کار دولتی مشغول شد. این پدر اهل فرهنگ، بعدها وقتی بیضایی برای تدارک مالی اولین فیلم بلندش، رگبار، به دردسر افتاد، با دادن قرض به فرزندش، عملاً نقش تهیهکننده را ایفاء کرد. فیلم رگبار، در گیشه شکست خورد اما در جشنوارهی فیلم سپاس در سال ۱۳۵۲، به عنوان بهترین فیلم شناخته شد و از دفتر مخصوص شهبانو فرح پهلوی، صد هزار تومان جایزه دریافت کرد.
در ویدئوی فوق بیضایی از خاطرات دوران کودکیاش در حملهی وحشیانه به بهاییان توسط آخوندهای شیعه و پایگاه اجتماعیشان سخن میگوید و مهاجرت پدرش به تهران را «گریز» مینامد. تیم گفتوشنود، زادروز بهرام بیضایی را به خود ایشان و به همهی دوستداران هنر تبریک گفته، و برای این هنرمند مستقل تاریخ معاصر ایران، آرزوی طول عمر دارد.
#بهرام_بیضایی #گفتگو #مدارا #سانسور #ممیزی #سانسور_اجتماعی #بهایی #ایمان_بهایی #بهاییت
@Dialogue1402
«از سال ۱۹۲۸ به بعد، با تحکیم موقعیت رضاشاه، روابط وی با ملایان تغییر کرد. وی که دریافته بود هیچگونه اصلاحاتی با مداخلات ایشان در امور کشور عملی نیست با روشی سخت و خشن سیاست خود را تغییر داد.
در سال ۱۹۲۸ وارد حرم حضرت معصومه شد و آخوندی را که روز قبل به همسر رضاشاه به خاطر حجابش بیاحترامی کرده بود به دست خود تنبیه نمود. از آن پس، با گذراندن قانون لباس از مجلس، مقرر گردید فقط کسانی که امتحان مخصوصی گذرانده باشند حق استفاده از لباس روحانیت دارند…
سپس کلاسهای دانشگاه مختلط شد و سینماها و رستورانهایی که زنان را راه نمیدادند جریمه گشتند. در سال ۱۹۳۵ سینهزنی و مراسم مذهبی را در خیابانها قدغن ساخت و ناآرامیهای مشهد را با خشونت سرکوب نمود. با شروع این مرحله از سلطنت او، نه فقط وضع بهاییان، بلکه وضع همهی مردم ایران دستخوش تغییر شد.»
جملات بالا که در اپیزود دوم از پادکست دیگرینامه با نام «دگرباشی ایرانی» مورد استفاده قرار گرفت، از کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی» نوشتهی فریدون وهمن است. این کتاب با عنوان فرعی «گوشهای از تاریخ اجتماعی- دینی ایران در دوران معاصر» به مستندسازی بهاییستیزی در تاریخ ایران میپردازد و جنگ خونین آخوند شیعه را با این آیین نوگرا گزارش میکند. اما فریدون وهمن که استاد بازنشستهی دانشگاه کپنهاگن است، گزارش خود را با بصیرتهایی همراه کرده است که بسیار فراتر از صرف گزارش سرکوب یک دین میرود.
تیم پژوهشی گفتوشنود، مطالعهی این کتاب را به تمامی پژوهندگان ادیان معاصر ایرانی و به ویژه علاقهمندان به مقولهی آزادی ادیان پیشنهاد میدهد. این کتاب توسط پایگاه اینترنتی آسو، به رایگان برای دانلود، عرضه شده است.
#بهایی #بهاییت #ایمان_بهایی #دگردینی #دگرباشی #رواداری #مدارا
https://www.ddinstagram.com/p/C1XfLLWAZkv/?igsh=aGJ4MGdqaHEyajAw
@Dialogue1402
در سال ۱۹۲۸ وارد حرم حضرت معصومه شد و آخوندی را که روز قبل به همسر رضاشاه به خاطر حجابش بیاحترامی کرده بود به دست خود تنبیه نمود. از آن پس، با گذراندن قانون لباس از مجلس، مقرر گردید فقط کسانی که امتحان مخصوصی گذرانده باشند حق استفاده از لباس روحانیت دارند…
سپس کلاسهای دانشگاه مختلط شد و سینماها و رستورانهایی که زنان را راه نمیدادند جریمه گشتند. در سال ۱۹۳۵ سینهزنی و مراسم مذهبی را در خیابانها قدغن ساخت و ناآرامیهای مشهد را با خشونت سرکوب نمود. با شروع این مرحله از سلطنت او، نه فقط وضع بهاییان، بلکه وضع همهی مردم ایران دستخوش تغییر شد.»
جملات بالا که در اپیزود دوم از پادکست دیگرینامه با نام «دگرباشی ایرانی» مورد استفاده قرار گرفت، از کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی» نوشتهی فریدون وهمن است. این کتاب با عنوان فرعی «گوشهای از تاریخ اجتماعی- دینی ایران در دوران معاصر» به مستندسازی بهاییستیزی در تاریخ ایران میپردازد و جنگ خونین آخوند شیعه را با این آیین نوگرا گزارش میکند. اما فریدون وهمن که استاد بازنشستهی دانشگاه کپنهاگن است، گزارش خود را با بصیرتهایی همراه کرده است که بسیار فراتر از صرف گزارش سرکوب یک دین میرود.
تیم پژوهشی گفتوشنود، مطالعهی این کتاب را به تمامی پژوهندگان ادیان معاصر ایرانی و به ویژه علاقهمندان به مقولهی آزادی ادیان پیشنهاد میدهد. این کتاب توسط پایگاه اینترنتی آسو، به رایگان برای دانلود، عرضه شده است.
#بهایی #بهاییت #ایمان_بهایی #دگردینی #دگرباشی #رواداری #مدارا
https://www.ddinstagram.com/p/C1XfLLWAZkv/?igsh=aGJ4MGdqaHEyajAw
@Dialogue1402
«۱۶۰ سال مبارزه با آيین بهایی»
معرفی کتاب
در کتاب «۱۶۰ سال مبارزه با آیین بهایی» که نمونههای وحشتناکی از حملات دستهجمعی به بهاییان گزارش شده است، به واقعهای اشاره میشود که در زمان حکومت ظلالسلطان، فرزند ناصرالدین شاه در اصفهان رخ داد.
ظلالسلطان بنا را بر بهاییکشی میگذارد و از همراهی امام جمعهی اصفهان، شیخ محمدتقی نجفی هم بهرهی کافی و وافی میبرد! اما وحشیانهترین این کشتارها، صحنههایی که دلالت بر نوعی جنون یا هیستری جمعی میکند، در یزد رخ داد؛ مولف کتاب فریدون وهمن گزارشی از یک مبلغ مذهبی به نام نایپور مَلْکم میآورد که در کتاب خود با نام «پنج سال در یک شهر ایرانی»، این بلاگردان ساختن از بهاییها را شرح میدهد.
ملای جوانی حدوداً سیساله، به نام سید محمد ابراهیم که از راه عتبات و از مسیر اصفهان به یزد برمیگشت، با توجه به کارزار بهاییکشی ظلالسلطان، موقع را برای کسب شهرت مناسب دید. وهمن مینویسد:
«[ سید محمد ابراهیم] یک روز پس از ورود به یزد که مصادف با ۱۷ ربیعالاول و تولد پیغمبر اسلام بود، پس از نماز جماعت به منبر رفت و موعظهی شدیدی علیه بهاییان نمود. بعد از ظهر همان روز جمعیت آزار و کشتار بهاییان را با غارت مغازهها و سوزاندن خانهها و کشتن مردان و زجر و شکنجهی زنان و کودکان آغاز کردند. قتل بهاییان در یزد نمونههای شرمآوری از قساوت و بیرحمیست که نشان میدهد تعصبات دینی میتواند برخی انسانها را به صورت حیوانی درنده درآورد. مردم یزد، بیش از یک هفته کار را تعطیل کردند و پر گروههای خشمناک به طور وحشیانهای شب و روز به شکار بهاییان و کشتن ایشان پرداختند.»
در اپیزود بیست و هفتم با نام «بلاگردان» که به زودی منتشر میشود، تلاش کردهایم که مفهوم انتقال شر از راه برساختن بلاگردان را از منظر انسانشناسی معرفی کرده و با ارجاع به نمونههای دردناک تاریخ نزدیک، آنها را ملموس سازیم. کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی» از منابع مورداستفاده در این اپیزود بوده است.
تیم پژوهشی گفتوشنود، مطالعهی این کتاب را به تمامی پژوهندگان ادیان معاصر ایرانی و به ویژه علاقهمندان به مقولهی آزادی ادیان پیشنهاد میدهد. این کتاب توسط پایگاه اینترنتی آسو، به رایگان برای دانلود، عرضه شده است.
برای مطالعهی متن کامل این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/fight-with-baha-i-faith/
#دیگری_نامه #سرکوب__دینی #دگردینی #بهایی #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #فریدون_وهمن #مدارا #رواداری
@dialogue1402
معرفی کتاب
در کتاب «۱۶۰ سال مبارزه با آیین بهایی» که نمونههای وحشتناکی از حملات دستهجمعی به بهاییان گزارش شده است، به واقعهای اشاره میشود که در زمان حکومت ظلالسلطان، فرزند ناصرالدین شاه در اصفهان رخ داد.
ظلالسلطان بنا را بر بهاییکشی میگذارد و از همراهی امام جمعهی اصفهان، شیخ محمدتقی نجفی هم بهرهی کافی و وافی میبرد! اما وحشیانهترین این کشتارها، صحنههایی که دلالت بر نوعی جنون یا هیستری جمعی میکند، در یزد رخ داد؛ مولف کتاب فریدون وهمن گزارشی از یک مبلغ مذهبی به نام نایپور مَلْکم میآورد که در کتاب خود با نام «پنج سال در یک شهر ایرانی»، این بلاگردان ساختن از بهاییها را شرح میدهد.
ملای جوانی حدوداً سیساله، به نام سید محمد ابراهیم که از راه عتبات و از مسیر اصفهان به یزد برمیگشت، با توجه به کارزار بهاییکشی ظلالسلطان، موقع را برای کسب شهرت مناسب دید. وهمن مینویسد:
«[ سید محمد ابراهیم] یک روز پس از ورود به یزد که مصادف با ۱۷ ربیعالاول و تولد پیغمبر اسلام بود، پس از نماز جماعت به منبر رفت و موعظهی شدیدی علیه بهاییان نمود. بعد از ظهر همان روز جمعیت آزار و کشتار بهاییان را با غارت مغازهها و سوزاندن خانهها و کشتن مردان و زجر و شکنجهی زنان و کودکان آغاز کردند. قتل بهاییان در یزد نمونههای شرمآوری از قساوت و بیرحمیست که نشان میدهد تعصبات دینی میتواند برخی انسانها را به صورت حیوانی درنده درآورد. مردم یزد، بیش از یک هفته کار را تعطیل کردند و پر گروههای خشمناک به طور وحشیانهای شب و روز به شکار بهاییان و کشتن ایشان پرداختند.»
در اپیزود بیست و هفتم با نام «بلاگردان» که به زودی منتشر میشود، تلاش کردهایم که مفهوم انتقال شر از راه برساختن بلاگردان را از منظر انسانشناسی معرفی کرده و با ارجاع به نمونههای دردناک تاریخ نزدیک، آنها را ملموس سازیم. کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی» از منابع مورداستفاده در این اپیزود بوده است.
تیم پژوهشی گفتوشنود، مطالعهی این کتاب را به تمامی پژوهندگان ادیان معاصر ایرانی و به ویژه علاقهمندان به مقولهی آزادی ادیان پیشنهاد میدهد. این کتاب توسط پایگاه اینترنتی آسو، به رایگان برای دانلود، عرضه شده است.
برای مطالعهی متن کامل این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/fight-with-baha-i-faith/
#دیگری_نامه #سرکوب__دینی #دگردینی #بهایی #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #فریدون_وهمن #مدارا #رواداری
@dialogue1402
Dialog Project
معرفی کتاب، ۱۰: ۱۶۰ سال مبارزه با آیین بهایی؛ اثر فریدون وهمن - Dialog Project
«از سال ۱۹۲۸ به بعد، با تحکیم موقعیت رضاشاه، روابط وی با ملایان تغییر کرد. وی که دریافته بود هیچگونه اصلاحاتی با مداخلات ایشان در امور کشور عملی نیست با روشی سخت و خشن سیاست خود را تغییر داد. در سال ۱۹۲۸ وارد حرم حضرت معصومه شد و آخوندی را که روز قبل به…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دگرباشی ایرانی
دیگرینامه
اپیزود دوم
سقاخانهای در تهران مورد استقبال فوقالعاده مردم قرار گرفته؛ چون شایعه شده که این سقاخانه، بهایی را کور میکند و مسلمان شیعه را شفا میدهد!… ایمبری (Imbrie) و رانندهاش به نام سیمور، که وابستگان سفارت آمریکا در تهران بودند، برای عکسگرفتن از مردم، در محل حاضرند. ناگهان کسی فریاد میزند که اینها بهاییاند… . همانها که در سقاخانه زهر ریختهاند تا انتقام از مسلمانها بگیرند!… داد و قال میشود و صدای فریاد کسی میآید… همان آقای ایمبری است. افسر قزاقی به نام «جانمحمد» که قزاقها به فرمان اویند، ضربه را وارد آورده… میگوید این سگ بهایی را زدم!… زدم!… زدم!..
در مجموعه پادکستهای پیش رو که آن را «دیگرینامه» مینامیم، راجع به «دیگری» حرف میزنیم… راجع به تمامی آنها که از ما نیستند و دقیقا به همین طریق، در شکل دادن به هویت خود ما نقش مهمی ایفاء میکنند… اگرچه بین ما و آن دیگریها رابطهی پیچیدهای از مهر و کین، خشم و همدلی، و زندگی و مرگ در جریان باشد.
در این مجموعه که امیدواریم بستری برای گسترش فرهنگ گفتوگو در مقولاتی باشد که سنتا در حیطه ادیان و سنتهای دینی بوده است، راهی بهتر ندیدیم که بر «دیگری» در فرهنگ دینی و به عبارت دیگر، بر دگرباشی دینی تمرکز کنیم. بر همین اساس، تمامی باورمندان به ادیان رسمی و غیررسمی و حتی خداناباوران و منتقدان دین هم در دایره مخاطبان ما در این مجموعه قرار میگیرند.
برای مطالعهی ادامه ی این یادداشت در صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید به:
https://dialogue.tavaana.org/podcast_others_2/
و برای شنیدن این اپیزود در یوتیوب به:
https://youtu.be/sz6kfxFq5JY?si=8pDmqfmonAAo4fru
و برای شنیدن این اپیزود در کستباکس به:
https://castbox.fm/vb/633788366
و بری شنیدن این اپیزود در ساندکلود به:
https://on.soundcloud.com/qFZki
رجوع کنید.
#دیگری_نامه #دگرباشی #دگردینی #بهایی #ایمان_بهایی #رضا_شاه #گفتگو #مدارا
@Dialogue1402
دیگرینامه
اپیزود دوم
سقاخانهای در تهران مورد استقبال فوقالعاده مردم قرار گرفته؛ چون شایعه شده که این سقاخانه، بهایی را کور میکند و مسلمان شیعه را شفا میدهد!… ایمبری (Imbrie) و رانندهاش به نام سیمور، که وابستگان سفارت آمریکا در تهران بودند، برای عکسگرفتن از مردم، در محل حاضرند. ناگهان کسی فریاد میزند که اینها بهاییاند… . همانها که در سقاخانه زهر ریختهاند تا انتقام از مسلمانها بگیرند!… داد و قال میشود و صدای فریاد کسی میآید… همان آقای ایمبری است. افسر قزاقی به نام «جانمحمد» که قزاقها به فرمان اویند، ضربه را وارد آورده… میگوید این سگ بهایی را زدم!… زدم!… زدم!..
در مجموعه پادکستهای پیش رو که آن را «دیگرینامه» مینامیم، راجع به «دیگری» حرف میزنیم… راجع به تمامی آنها که از ما نیستند و دقیقا به همین طریق، در شکل دادن به هویت خود ما نقش مهمی ایفاء میکنند… اگرچه بین ما و آن دیگریها رابطهی پیچیدهای از مهر و کین، خشم و همدلی، و زندگی و مرگ در جریان باشد.
در این مجموعه که امیدواریم بستری برای گسترش فرهنگ گفتوگو در مقولاتی باشد که سنتا در حیطه ادیان و سنتهای دینی بوده است، راهی بهتر ندیدیم که بر «دیگری» در فرهنگ دینی و به عبارت دیگر، بر دگرباشی دینی تمرکز کنیم. بر همین اساس، تمامی باورمندان به ادیان رسمی و غیررسمی و حتی خداناباوران و منتقدان دین هم در دایره مخاطبان ما در این مجموعه قرار میگیرند.
برای مطالعهی ادامه ی این یادداشت در صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید به:
https://dialogue.tavaana.org/podcast_others_2/
و برای شنیدن این اپیزود در یوتیوب به:
https://youtu.be/sz6kfxFq5JY?si=8pDmqfmonAAo4fru
و برای شنیدن این اپیزود در کستباکس به:
https://castbox.fm/vb/633788366
و بری شنیدن این اپیزود در ساندکلود به:
https://on.soundcloud.com/qFZki
رجوع کنید.
#دیگری_نامه #دگرباشی #دگردینی #بهایی #ایمان_بهایی #رضا_شاه #گفتگو #مدارا
@Dialogue1402
نیچه آرزو میکرد که مکانهایی برای ژرفاندیشی در شهرها ساخته شود که بدیل و رقیب نیایشگاههای کلاسیک مانند کلیسا باشد.
در «حکمت شادان» میگوید آن زمان گذشت که تنها شکل حیات ژرفاندیشانه (Vita Contemplativa) حیات دینی (Vita Religiosa) بود. وقتی در مقالهی تو «حال و آینده اقدامات جوامع بهایی» خواندم که معابد بهایی یا همان مشرقالاذکارها، نیایشگاههایی مختص بهاییان نیست بلکه همه میتوانند به این اماکن بیایند و از فضای آن استفاده کنند، به فکرم رسید که شاید این معابد بهایی عملاً همان چیزیست که نیچه آرزو میکرد در فضاهای شهری روزی به وجود بیاید.
من قبلاً در هیچ مشرقالاذکاری نبودهام اما اگر مکانی باشد برای ژرفاندیشی در کار انسان و زندگی و آینده، بیآنکه استفاده از آن مستلزم وابستگی به هیچ سنت دینی باشد، در این صورت مکانی منحصراً برای ژرفاندیشیست که با معماری کاملاً متفاوتی نسبت به نیایشگاههای کلاسیک تدارک شده است. اما آنچه مانع تصور من است این است که زندگی بهایی نیز شکلی از زندگی دینی (Vita Religiosa) ست. بگو در این مورد چه فکر میکنی و خودت چه تجربهای از حضور در مشرقالاذکار داری؟
ایقان شهیدی:
مشرقالاذکارها یا معابدی که توسط بهائیان ساخته میشود، که اگر در اینترنت فردی برای Bahai Temple سرچ کند میتواند شکلهای خلاقانهی آنها را بیابد، متعلق به تمامی مردم محلی است و فضایی برای نیایشِ در سکوت، مراقبه و مدیتیشن است. عمدتا این معابد برای «عبادت» هم در مناطق شهری و روستاییای ساخته میشود که فعالیتهای آموزشی - که آن هم جامعه بهائی برای گروههای سنی مختلف مثل کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان ارائه میکند و هدفش توانمند شدن برای «خدمت» به جامعه است - گسترش یافته باشد. این هم به دلیل این طرز فکر بهائی است که «عبادت» و «خدمت» دست در دست همدیگر پیش میروند. به همین علت هم هست که آثار بهائی توصیه کرده است که در اطراف این معابد، موسسات عامالمنفعه نظیر دانشگاه و مدرسه و موسسات خیریه و … تاسیس شود.
من تجربه حضور در مشرقالاذکاری در فرانکفورت آلمان را داشتم. باید بگویم که معماری زیبای آن با شیشههای شفاف بزرگش، تجربه حضور در قلب طبیعت را به افراد میدهد؛ سکوت حاکم بر آن، و تنوع نژادی و باور افرادی که در آن حاضر بودند، همگی تجربهای منحصر به فرد از کثرت مبتنی بر همزیستی و صلح را منعکس میکرد و در عین حال ضرورت و غنای تجربه «وحدت در کثرت» را منعکس میکرد. همانطور که گفتم، رویکرد جامعه بهائی آن است که با دنبال کردن و گسترش فعالیتهای آموزشی با هدف گسترش برابری، خدمتورزی و مهر در جوامع محلی، فضایی از همزیستی و اتحاد ایجاد کند، که مشرقالاذکار تجسم و انعکاسی از آن روح جمعی در قالبی مادی باشد.
نکتهای که هم مرتبط با مشرقالاذکار است و هم زندگی دینی بهائیان، این است که این زندگی از چند جهت با زندگی در ادیان سنتی متفاوت است. اولا بهائیان قائل به این هستند که ادیانی که در گذشته بودهاند، همچون یهودیت، مسیحیت و اسلام، مقتضیات زیست در جهان قدیم را به جا میآوردند. این در حالی است که آموزههای بهائی، متناسب با روح عصر جدید، از چندین وجه متمایز است که به دو جنبه آن اشاره میکنم: یکی، قائل بودن به دموکراسی روحانی یا معنوی است. یعنی در آئین بهائی، طبقهای به نام روحانیت وجود ندارد: موبد، خاخام، کشیش و آخوند یا هرگونه فرد روحانی خاصی در آئین بهائی وجود ندارد؛ همه میتوانند بلاواسطه با معبود خود در ارتباط باشند، پیام او را بخوانند و برداشت و زیست خود را داشته باشند. بنابراین فردی وجود ندارد که بخواهد موعظه کند یا دیگران را نصیحت کند و فهم او، فهم معیار باشد. این در ساختار مسطح مشرقالاذکار، که فاقد هرگونه منبری هم هست مشخص است.
دومین خصوصیت آن است که آئین بهائی توصیه میکند که هر فردِ دین باوری، اعتقادات خود را با علم روز مورد سنجش قرار دهد و آنچه که خرافات است را کنار بگذارد. اگر دین را بدون علم و عقل در نظر بگیریم منتج به خرافات میشود و آن را کنار میگذاریم. کارکرد دین، در نگاه آئین بهائی، ایجاد پیشرفت و وحدت است و اگر دینی باعث اختلاف شود، طبق توصیه عبدالبهاء، بیدینی نسبت به آن ارجحیت دارد. این معیارها، و البته معیارهای دیگر است که زندگی بهائی را شکل میدهد.
آنچه در بالا خواندید، مصاحبهی صفحهی گفتوشنود با ایقان شهیدی، کنشگر بهاییست. صورت کامل این مصاحبهی مفصل که سوالاتی بیپرده و بالنسبه تازه در آن مطرح شده است، به زودی انتشار خواهد یافت.
https://x.com/dialogue1402/status/1793320780031201364?s=46
#بهایی #مشرق_الاذکار #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #دین #دین_خواهی #نوگرایی_دینی #دگردینی #مدارا #رواداری
@Dialogue1402
در «حکمت شادان» میگوید آن زمان گذشت که تنها شکل حیات ژرفاندیشانه (Vita Contemplativa) حیات دینی (Vita Religiosa) بود. وقتی در مقالهی تو «حال و آینده اقدامات جوامع بهایی» خواندم که معابد بهایی یا همان مشرقالاذکارها، نیایشگاههایی مختص بهاییان نیست بلکه همه میتوانند به این اماکن بیایند و از فضای آن استفاده کنند، به فکرم رسید که شاید این معابد بهایی عملاً همان چیزیست که نیچه آرزو میکرد در فضاهای شهری روزی به وجود بیاید.
من قبلاً در هیچ مشرقالاذکاری نبودهام اما اگر مکانی باشد برای ژرفاندیشی در کار انسان و زندگی و آینده، بیآنکه استفاده از آن مستلزم وابستگی به هیچ سنت دینی باشد، در این صورت مکانی منحصراً برای ژرفاندیشیست که با معماری کاملاً متفاوتی نسبت به نیایشگاههای کلاسیک تدارک شده است. اما آنچه مانع تصور من است این است که زندگی بهایی نیز شکلی از زندگی دینی (Vita Religiosa) ست. بگو در این مورد چه فکر میکنی و خودت چه تجربهای از حضور در مشرقالاذکار داری؟
ایقان شهیدی:
مشرقالاذکارها یا معابدی که توسط بهائیان ساخته میشود، که اگر در اینترنت فردی برای Bahai Temple سرچ کند میتواند شکلهای خلاقانهی آنها را بیابد، متعلق به تمامی مردم محلی است و فضایی برای نیایشِ در سکوت، مراقبه و مدیتیشن است. عمدتا این معابد برای «عبادت» هم در مناطق شهری و روستاییای ساخته میشود که فعالیتهای آموزشی - که آن هم جامعه بهائی برای گروههای سنی مختلف مثل کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان ارائه میکند و هدفش توانمند شدن برای «خدمت» به جامعه است - گسترش یافته باشد. این هم به دلیل این طرز فکر بهائی است که «عبادت» و «خدمت» دست در دست همدیگر پیش میروند. به همین علت هم هست که آثار بهائی توصیه کرده است که در اطراف این معابد، موسسات عامالمنفعه نظیر دانشگاه و مدرسه و موسسات خیریه و … تاسیس شود.
من تجربه حضور در مشرقالاذکاری در فرانکفورت آلمان را داشتم. باید بگویم که معماری زیبای آن با شیشههای شفاف بزرگش، تجربه حضور در قلب طبیعت را به افراد میدهد؛ سکوت حاکم بر آن، و تنوع نژادی و باور افرادی که در آن حاضر بودند، همگی تجربهای منحصر به فرد از کثرت مبتنی بر همزیستی و صلح را منعکس میکرد و در عین حال ضرورت و غنای تجربه «وحدت در کثرت» را منعکس میکرد. همانطور که گفتم، رویکرد جامعه بهائی آن است که با دنبال کردن و گسترش فعالیتهای آموزشی با هدف گسترش برابری، خدمتورزی و مهر در جوامع محلی، فضایی از همزیستی و اتحاد ایجاد کند، که مشرقالاذکار تجسم و انعکاسی از آن روح جمعی در قالبی مادی باشد.
نکتهای که هم مرتبط با مشرقالاذکار است و هم زندگی دینی بهائیان، این است که این زندگی از چند جهت با زندگی در ادیان سنتی متفاوت است. اولا بهائیان قائل به این هستند که ادیانی که در گذشته بودهاند، همچون یهودیت، مسیحیت و اسلام، مقتضیات زیست در جهان قدیم را به جا میآوردند. این در حالی است که آموزههای بهائی، متناسب با روح عصر جدید، از چندین وجه متمایز است که به دو جنبه آن اشاره میکنم: یکی، قائل بودن به دموکراسی روحانی یا معنوی است. یعنی در آئین بهائی، طبقهای به نام روحانیت وجود ندارد: موبد، خاخام، کشیش و آخوند یا هرگونه فرد روحانی خاصی در آئین بهائی وجود ندارد؛ همه میتوانند بلاواسطه با معبود خود در ارتباط باشند، پیام او را بخوانند و برداشت و زیست خود را داشته باشند. بنابراین فردی وجود ندارد که بخواهد موعظه کند یا دیگران را نصیحت کند و فهم او، فهم معیار باشد. این در ساختار مسطح مشرقالاذکار، که فاقد هرگونه منبری هم هست مشخص است.
دومین خصوصیت آن است که آئین بهائی توصیه میکند که هر فردِ دین باوری، اعتقادات خود را با علم روز مورد سنجش قرار دهد و آنچه که خرافات است را کنار بگذارد. اگر دین را بدون علم و عقل در نظر بگیریم منتج به خرافات میشود و آن را کنار میگذاریم. کارکرد دین، در نگاه آئین بهائی، ایجاد پیشرفت و وحدت است و اگر دینی باعث اختلاف شود، طبق توصیه عبدالبهاء، بیدینی نسبت به آن ارجحیت دارد. این معیارها، و البته معیارهای دیگر است که زندگی بهائی را شکل میدهد.
آنچه در بالا خواندید، مصاحبهی صفحهی گفتوشنود با ایقان شهیدی، کنشگر بهاییست. صورت کامل این مصاحبهی مفصل که سوالاتی بیپرده و بالنسبه تازه در آن مطرح شده است، به زودی انتشار خواهد یافت.
https://x.com/dialogue1402/status/1793320780031201364?s=46
#بهایی #مشرق_الاذکار #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #دین #دین_خواهی #نوگرایی_دینی #دگردینی #مدارا #رواداری
@Dialogue1402
X (formerly Twitter)
گفتوشنود (@Dialogue1402) on X
نیچه آرزو میکرد که مکانهایی برای ژرفاندیشی در شهرها ساخته شود که بدیل و رقیب نیایشگاههای کلاسیک مانند کلیسا باشد.
در «حکمت شادان» میگوید آن زمان گذشت که تنها شکل حیات ژرفاندیشانه (Vita Contemplativa) حیات دینی (Vita Religiosa) بود. وقتی در مقالهی…
در «حکمت شادان» میگوید آن زمان گذشت که تنها شکل حیات ژرفاندیشانه (Vita Contemplativa) حیات دینی (Vita Religiosa) بود. وقتی در مقالهی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد اظهار امر حضرت باب و ظهور آیین بابی بر باورمندان به آیین بهایی مبارک!
… ملاحسین بشرویهای، تا پیش از این دستکم دو روحانی را دیده بود و علائم حق را که از استاد خود جویا شده بود، در آنها جستجو کرده بود. اما ناامید به سمت کوفه حرکت کرد تا با تضرع از خداوند بخواهد که حق را آشکار کند.
پس از آنکه چهلهنشینی تمام شد، به ایران، به سمت شیراز رفت تا با مرد جوانی دیدار کند که راجع به او سخنان امیدوارکنندهای در میان مردم شایع شده بود. ملاحسین بشرویهای، این مرد سختگیر که از میان همه مومنان، به دنبال برجستهترین مرد روزگار بود، به دنبال کسی که شیعه هزارهای به انتظار ظهور او نشسته بود، در ۲۳ می ۱۸۴۴ میلادی به شیراز، به منزل سیدعلیمحمد شیرازی وارد شد.
گفتوگوی آن دو به درازا کشید. اما وقتی اولین دقایق صبح ۲۴ می فرارسید، ملاحسین بشرویهای با چشمانی اشکبار از منزل بیرون آمد! او به مراد دل خود رسیده بود. او قانع شده بود که اینک در حضور کسی است که دیدارش را از خداوند صمیمانه و مجدانه تقاضا کرده بود. دقیقا یک هزاره از درگذشت امام یازدهم شیعیان، حجتابنالحسن عسکری گذشته بود.
ملاحسین بشرویهای تنها شیعه پاکباخته و راسخالعقیدهای نبود که در آن روزگار، ظهور منجی آخرالزمان را انتظار میکشید. تب این انتظار بالا گرفته بود و آموزههای شیخی به نام شیخ احمد احسایی در تقویت این انتظار بسیار موثر واقع شده بود. شیخ احمد احسایی که دو نسل قبل از ملاحسین زندگی میکرد…
برای مطالعهی ادامهی این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید در:
https://dialogue.tavaana.org/podcast_others_2/
و برای شنیدن نسخهی کامل اپیزود دوم با نام «دگرباشی ایرانی» در یوتیوب به:
https://youtu.be/sz6kfxFq5JY?si=zu7Xxad_pWt0nul_
و در کستباکس به:
https://castbox.fm/vb/633788366
و در ساندکلود به:
https://on.soundcloud.com/Wfh6SVc9UvLCikM28
رجوع کنید.
#دیگری_نامه #دگرباشی #دگردینی #بابی #بهایی #ایمان_بهایی #نوگرایی_دینی #دین #گفتگو #مدارا
@Dialogue1402
… ملاحسین بشرویهای، تا پیش از این دستکم دو روحانی را دیده بود و علائم حق را که از استاد خود جویا شده بود، در آنها جستجو کرده بود. اما ناامید به سمت کوفه حرکت کرد تا با تضرع از خداوند بخواهد که حق را آشکار کند.
پس از آنکه چهلهنشینی تمام شد، به ایران، به سمت شیراز رفت تا با مرد جوانی دیدار کند که راجع به او سخنان امیدوارکنندهای در میان مردم شایع شده بود. ملاحسین بشرویهای، این مرد سختگیر که از میان همه مومنان، به دنبال برجستهترین مرد روزگار بود، به دنبال کسی که شیعه هزارهای به انتظار ظهور او نشسته بود، در ۲۳ می ۱۸۴۴ میلادی به شیراز، به منزل سیدعلیمحمد شیرازی وارد شد.
گفتوگوی آن دو به درازا کشید. اما وقتی اولین دقایق صبح ۲۴ می فرارسید، ملاحسین بشرویهای با چشمانی اشکبار از منزل بیرون آمد! او به مراد دل خود رسیده بود. او قانع شده بود که اینک در حضور کسی است که دیدارش را از خداوند صمیمانه و مجدانه تقاضا کرده بود. دقیقا یک هزاره از درگذشت امام یازدهم شیعیان، حجتابنالحسن عسکری گذشته بود.
ملاحسین بشرویهای تنها شیعه پاکباخته و راسخالعقیدهای نبود که در آن روزگار، ظهور منجی آخرالزمان را انتظار میکشید. تب این انتظار بالا گرفته بود و آموزههای شیخی به نام شیخ احمد احسایی در تقویت این انتظار بسیار موثر واقع شده بود. شیخ احمد احسایی که دو نسل قبل از ملاحسین زندگی میکرد…
برای مطالعهی ادامهی این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید در:
https://dialogue.tavaana.org/podcast_others_2/
و برای شنیدن نسخهی کامل اپیزود دوم با نام «دگرباشی ایرانی» در یوتیوب به:
https://youtu.be/sz6kfxFq5JY?si=zu7Xxad_pWt0nul_
و در کستباکس به:
https://castbox.fm/vb/633788366
و در ساندکلود به:
https://on.soundcloud.com/Wfh6SVc9UvLCikM28
رجوع کنید.
#دیگری_نامه #دگرباشی #دگردینی #بابی #بهایی #ایمان_بهایی #نوگرایی_دینی #دین #گفتگو #مدارا
@Dialogue1402
تنها در دنیای موسیقی نیست که چهرههای جدید با محتواهای خلاقانه تازه ظهور میکنند؛ تنها در دنیای سینما اینطور نیست؛ تنها در قلمرو فناوری نیست که ابتکارهای تازه رخ میدهد. در واقع یک حیات اجتماعی پویا در تمامی شئون خود پویا خواهد بود و محتواهای تازه برای عرضه خواهد داشت.
در کشور ما ایران در دهههای اخیر، حیات دینی حقیقتا پویا بوده و چهرهها و شخصیتهایی ظهور کردهاند که اگر با آنها برخورد سخت نمیشد، قادر به ایجاد تشکل و سازمانهای نو دینی هم بودند.
معاونت «فرق و مذاهب» در وزارت اطلاعات، دهههاست که مسئول مستقیم سرکوب پویاییهای دینی در حیات اجتماعی ایرانیان است. بعضی از این چهرهها یا خیزشهای معنوی کاملا نوظهور بودهاند و خود را ادامه هیچ سنت کهنی معرفی نمیکردهاند. بعضی دیگر، قدیمیترند و محصول تحولات دینی در صدها سال گذشته بودهاند.
از نمونه چهرههای جدید پیمان فتاحی ملقب به ایلیا م. رامالله یا محمدعلی طاهری بنیانگذار عرفان حلقه است. از چهرههای کمی قدیمیتر حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله است که در قرن نوزدهم میلادی آیین بهایی را در ایران تاسیس کرد. این آیین به جهت سرکوب شدید در خاستگاه خود، در خارج از ایران گسترش یافت و اکنون در سراسر دنیا پیرو دارد؛ بنا به منابع موجود تعداد پیروان آیین بهایی در سراسر جهان، پنج تا هشت میلیون نفر است. بهاییان هنوز در ایران زندگی میکنند و هر از گاهی اخبار تلخ زندان و شکنجه و مصادره اموال و گاهی حکم اعدام پیروان بهایی به رسانهها مخابره میشود.
نظر به اینکه پژوهش در تکاپوی نوآورانه دینی در میان ایرانیان و گسترش رواداری را بخشی از وظایف خود میدانیم، به سراغ چهرههای جوان و سرزندهای میرویم که با علاقه و بیباکانه رخ نشان میدهند، از گفتوگو استقبال میکنند و از هویت خود میگویند.
یکی از این چهرههای جوان که خود را پژوهشگر تاریخ اندیشه مینامد و هماکنون در تابستان ۱۴۰۳ دانشجوی دکتری رشته تاریخ در دانشگاه کمبریج است ایقان شهیدی، هموطن بهایی و زندانی سیاسی سابق، است. او مهربانانه و با حوصله درخواست ما برای گفتوگو را پذیرفت و چنانچه در ادامه میخوانید، دقیق و مستند، همه آنچه به خاطرش رنج بسیار کشیده بود را با ما در میان گذاشت.
برای مطالعه این مصاحبه به صفحه گفتوشنود رجوع کنید:
https://dialog.tavaana.org/iqan-shahidi-bahai-faith/
#ایمان_بهایی #آیین_بهایی #نوگرایی_دینی #دین #ادیان_نوظهور #حضرت_بهاءالله #نیایش #انفرادی #ایستادگی #گفتگو
@dialogue1402
در کشور ما ایران در دهههای اخیر، حیات دینی حقیقتا پویا بوده و چهرهها و شخصیتهایی ظهور کردهاند که اگر با آنها برخورد سخت نمیشد، قادر به ایجاد تشکل و سازمانهای نو دینی هم بودند.
معاونت «فرق و مذاهب» در وزارت اطلاعات، دهههاست که مسئول مستقیم سرکوب پویاییهای دینی در حیات اجتماعی ایرانیان است. بعضی از این چهرهها یا خیزشهای معنوی کاملا نوظهور بودهاند و خود را ادامه هیچ سنت کهنی معرفی نمیکردهاند. بعضی دیگر، قدیمیترند و محصول تحولات دینی در صدها سال گذشته بودهاند.
از نمونه چهرههای جدید پیمان فتاحی ملقب به ایلیا م. رامالله یا محمدعلی طاهری بنیانگذار عرفان حلقه است. از چهرههای کمی قدیمیتر حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله است که در قرن نوزدهم میلادی آیین بهایی را در ایران تاسیس کرد. این آیین به جهت سرکوب شدید در خاستگاه خود، در خارج از ایران گسترش یافت و اکنون در سراسر دنیا پیرو دارد؛ بنا به منابع موجود تعداد پیروان آیین بهایی در سراسر جهان، پنج تا هشت میلیون نفر است. بهاییان هنوز در ایران زندگی میکنند و هر از گاهی اخبار تلخ زندان و شکنجه و مصادره اموال و گاهی حکم اعدام پیروان بهایی به رسانهها مخابره میشود.
نظر به اینکه پژوهش در تکاپوی نوآورانه دینی در میان ایرانیان و گسترش رواداری را بخشی از وظایف خود میدانیم، به سراغ چهرههای جوان و سرزندهای میرویم که با علاقه و بیباکانه رخ نشان میدهند، از گفتوگو استقبال میکنند و از هویت خود میگویند.
یکی از این چهرههای جوان که خود را پژوهشگر تاریخ اندیشه مینامد و هماکنون در تابستان ۱۴۰۳ دانشجوی دکتری رشته تاریخ در دانشگاه کمبریج است ایقان شهیدی، هموطن بهایی و زندانی سیاسی سابق، است. او مهربانانه و با حوصله درخواست ما برای گفتوگو را پذیرفت و چنانچه در ادامه میخوانید، دقیق و مستند، همه آنچه به خاطرش رنج بسیار کشیده بود را با ما در میان گذاشت.
برای مطالعه این مصاحبه به صفحه گفتوشنود رجوع کنید:
https://dialog.tavaana.org/iqan-shahidi-bahai-faith/
#ایمان_بهایی #آیین_بهایی #نوگرایی_دینی #دین #ادیان_نوظهور #حضرت_بهاءالله #نیایش #انفرادی #ایستادگی #گفتگو
@dialogue1402
@dialogue1402
«… به خاطر آنکه علماء و دولت ایران، حضرت بهاءالله را از ایران تبعید کردند و ایشان را به مملکت عثمانی سرگون نمودند، مزار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در داخل کشور عثمانی یعنی در عکّا و حیفاء قرار گرفت و عکّا و حیفا مرکز روحانی و اداری جامعهی جهانی بهایی گردید.
۲۷ سال پس از وفات حضرت عبدالبهاء بود که با تشکیل دولت اسرائیل، عکا و حیفا جزئی از خاک این کشور گشت. مخالفان امر بهایی که از انصاف و خرد بویی نبردهاند بهائیان ایران را به عنوان جاسوسان صهیونیزم مورد زجر و آزار قرار دادهاند و حقوق اولیه ایشان را مسلوب کردهاند. دلیل اصلی این افراد برای توجیه افعال ضدانسانی و ضدخداییشان این است که مرکز اداری و روحانی بهائیان در اسرائیل قرار دارد و بهاییان برای مخارج این مرکز، تبرُّعاتی به مرکز اداری بهایی در حیفاء میفرستند. آیا بیانصافی و بیرحمی و خشونت بیش از این هم میشود؟
نابردباری همین افراد بود که به سرگونی و تبعید حضرت بهاءالله از وطن خود به کشور عثمانی منجر گردید. این دولت ناشکیبا و علماء تنگنظر و نابردبار بودند که به آزار و اذیت بهائیان پرداختند؛ حقوق اولیهی ایشان را مسلوب نمودند؛ به قتل و غارت و کشتار ایشان پرداخته و شارع بهایی را از ایران اخراج کرده و بالاخره به زندان عکا تبعید نمودند. آنگاه بهاییان ایران را متهم به جاسوسی اسرائیل میسازند چرا که پیامبر بهایی در عکا وفات میکند و لذا مرکز اداری و روحانی بهایی در فلسطین قرار میگیرد؛ جایی که بیش از نیم قرن بعد مبدل به دولت اسرائیل میشود.»
آنچه خواندید از مقالهی بلند «آیین جهانی بهایی» نوشتهی نادر سعیدی بود. در اپیزود بیست و نهم از دیگرینامه با نام «از جادو تا دین» به جنبه تبهکارانه آیینهای «انتقال شر» پرداختیم. برای دسترسی به این اپیزود از لینک زیر استفاده کنید:
https://dialog.tavaana.org/others-29/
#دیگری_نامه #رواداری #بهاییان #ایمان_بهایی #بلاگردان #آیین_انتقال_شر
@dialogue1402
«… به خاطر آنکه علماء و دولت ایران، حضرت بهاءالله را از ایران تبعید کردند و ایشان را به مملکت عثمانی سرگون نمودند، مزار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء در داخل کشور عثمانی یعنی در عکّا و حیفاء قرار گرفت و عکّا و حیفا مرکز روحانی و اداری جامعهی جهانی بهایی گردید.
۲۷ سال پس از وفات حضرت عبدالبهاء بود که با تشکیل دولت اسرائیل، عکا و حیفا جزئی از خاک این کشور گشت. مخالفان امر بهایی که از انصاف و خرد بویی نبردهاند بهائیان ایران را به عنوان جاسوسان صهیونیزم مورد زجر و آزار قرار دادهاند و حقوق اولیه ایشان را مسلوب کردهاند. دلیل اصلی این افراد برای توجیه افعال ضدانسانی و ضدخداییشان این است که مرکز اداری و روحانی بهائیان در اسرائیل قرار دارد و بهاییان برای مخارج این مرکز، تبرُّعاتی به مرکز اداری بهایی در حیفاء میفرستند. آیا بیانصافی و بیرحمی و خشونت بیش از این هم میشود؟
نابردباری همین افراد بود که به سرگونی و تبعید حضرت بهاءالله از وطن خود به کشور عثمانی منجر گردید. این دولت ناشکیبا و علماء تنگنظر و نابردبار بودند که به آزار و اذیت بهائیان پرداختند؛ حقوق اولیهی ایشان را مسلوب نمودند؛ به قتل و غارت و کشتار ایشان پرداخته و شارع بهایی را از ایران اخراج کرده و بالاخره به زندان عکا تبعید نمودند. آنگاه بهاییان ایران را متهم به جاسوسی اسرائیل میسازند چرا که پیامبر بهایی در عکا وفات میکند و لذا مرکز اداری و روحانی بهایی در فلسطین قرار میگیرد؛ جایی که بیش از نیم قرن بعد مبدل به دولت اسرائیل میشود.»
آنچه خواندید از مقالهی بلند «آیین جهانی بهایی» نوشتهی نادر سعیدی بود. در اپیزود بیست و نهم از دیگرینامه با نام «از جادو تا دین» به جنبه تبهکارانه آیینهای «انتقال شر» پرداختیم. برای دسترسی به این اپیزود از لینک زیر استفاده کنید:
https://dialog.tavaana.org/others-29/
#دیگری_نامه #رواداری #بهاییان #ایمان_بهایی #بلاگردان #آیین_انتقال_شر
@dialogue1402
«۱۶۰ سال مبارزه با آيین بهایی»
معرفی کتاب
در کتاب «۱۶۰ سال مبارزه با آیین بهایی» که نمونههای وحشتناکی از حملات دستهجمعی به بهاییان گزارش شده است، به واقعهای اشاره میشود که در زمان حکومت ظلالسلطان، فرزند ناصرالدین شاه در اصفهان رخ داد.
ظلالسلطان بنا را بر بهاییکشی میگذارد و از همراهی امام جمعهی اصفهان، شیخ محمدتقی نجفی هم بهرهی کافی و وافی میبرد! اما وحشیانهترین این کشتارها، صحنههایی که دلالت بر نوعی جنون یا هیستری جمعی میکند، در یزد رخ داد؛ مولف کتاب فریدون وهمن گزارشی از یک مبلغ مذهبی به نام نایپور مَلْکم میآورد که در کتاب خود با نام «پنج سال در یک شهر ایرانی»، این بلاگردان ساختن از بهاییها را شرح میدهد.
ملای جوانی حدوداً سیساله، به نام سید محمد ابراهیم که از راه عتبات و از مسیر اصفهان به یزد برمیگشت، با توجه به کارزار بهاییکشی ظلالسلطان، موقع را برای کسب شهرت مناسب دید. وهمن مینویسد:
«[ سید محمد ابراهیم] یک روز پس از ورود به یزد که مصادف با ۱۷ ربیعالاول و تولد پیغمبر اسلام بود، پس از نماز جماعت به منبر رفت و موعظهی شدیدی علیه بهاییان نمود. بعد از ظهر همان روز جمعیت آزار و کشتار بهاییان را با غارت مغازهها و سوزاندن خانهها و کشتن مردان و زجر و شکنجهی زنان و کودکان آغاز کردند. قتل بهاییان در یزد نمونههای شرمآوری از قساوت و بیرحمیست که نشان میدهد تعصبات دینی میتواند برخی انسانها را به صورت حیوانی درنده درآورد. مردم یزد، بیش از یک هفته کار را تعطیل کردند و پر گروههای خشمناک به طور وحشیانهای شب و روز به شکار بهاییان و کشتن ایشان پرداختند.»
در اپیزود بیست و هفتم با نام «بلاگردان» که به زودی منتشر میشود، تلاش کردهایم که مفهوم انتقال شر از راه برساختن بلاگردان را از منظر انسانشناسی معرفی کرده و با ارجاع به نمونههای دردناک تاریخ نزدیک، آنها را ملموس سازیم. کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی» از منابع مورداستفاده در این اپیزود بوده است.
تیم پژوهشی گفتوشنود، مطالعهی این کتاب را به تمامی پژوهندگان ادیان معاصر ایرانی و به ویژه علاقهمندان به مقولهی آزادی ادیان پیشنهاد میدهد. این کتاب توسط پایگاه اینترنتی آسو، به رایگان برای دانلود، عرضه شده است.
برای مطالعهی متن کامل این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/fight-with-baha-i-faith/
#دیگری_نامه #سرکوب__دینی #دگردینی #بهایی #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #فریدون_وهمن #مدارا #رواداری
@dialogue1402
معرفی کتاب
در کتاب «۱۶۰ سال مبارزه با آیین بهایی» که نمونههای وحشتناکی از حملات دستهجمعی به بهاییان گزارش شده است، به واقعهای اشاره میشود که در زمان حکومت ظلالسلطان، فرزند ناصرالدین شاه در اصفهان رخ داد.
ظلالسلطان بنا را بر بهاییکشی میگذارد و از همراهی امام جمعهی اصفهان، شیخ محمدتقی نجفی هم بهرهی کافی و وافی میبرد! اما وحشیانهترین این کشتارها، صحنههایی که دلالت بر نوعی جنون یا هیستری جمعی میکند، در یزد رخ داد؛ مولف کتاب فریدون وهمن گزارشی از یک مبلغ مذهبی به نام نایپور مَلْکم میآورد که در کتاب خود با نام «پنج سال در یک شهر ایرانی»، این بلاگردان ساختن از بهاییها را شرح میدهد.
ملای جوانی حدوداً سیساله، به نام سید محمد ابراهیم که از راه عتبات و از مسیر اصفهان به یزد برمیگشت، با توجه به کارزار بهاییکشی ظلالسلطان، موقع را برای کسب شهرت مناسب دید. وهمن مینویسد:
«[ سید محمد ابراهیم] یک روز پس از ورود به یزد که مصادف با ۱۷ ربیعالاول و تولد پیغمبر اسلام بود، پس از نماز جماعت به منبر رفت و موعظهی شدیدی علیه بهاییان نمود. بعد از ظهر همان روز جمعیت آزار و کشتار بهاییان را با غارت مغازهها و سوزاندن خانهها و کشتن مردان و زجر و شکنجهی زنان و کودکان آغاز کردند. قتل بهاییان در یزد نمونههای شرمآوری از قساوت و بیرحمیست که نشان میدهد تعصبات دینی میتواند برخی انسانها را به صورت حیوانی درنده درآورد. مردم یزد، بیش از یک هفته کار را تعطیل کردند و پر گروههای خشمناک به طور وحشیانهای شب و روز به شکار بهاییان و کشتن ایشان پرداختند.»
در اپیزود بیست و هفتم با نام «بلاگردان» که به زودی منتشر میشود، تلاش کردهایم که مفهوم انتقال شر از راه برساختن بلاگردان را از منظر انسانشناسی معرفی کرده و با ارجاع به نمونههای دردناک تاریخ نزدیک، آنها را ملموس سازیم. کتاب «صد و شصت سال مبارزه با آیین بهایی» از منابع مورداستفاده در این اپیزود بوده است.
تیم پژوهشی گفتوشنود، مطالعهی این کتاب را به تمامی پژوهندگان ادیان معاصر ایرانی و به ویژه علاقهمندان به مقولهی آزادی ادیان پیشنهاد میدهد. این کتاب توسط پایگاه اینترنتی آسو، به رایگان برای دانلود، عرضه شده است.
برای مطالعهی متن کامل این یادداشت به صفحهی گفتوشنود مراجعه کنید:
https://dialog.tavaana.org/fight-with-baha-i-faith/
#دیگری_نامه #سرکوب__دینی #دگردینی #بهایی #ایمان_بهایی #آیین_بهایی #فریدون_وهمن #مدارا #رواداری
@dialogue1402