آفتابگردان‌ها
578 subscribers
255 photos
57 videos
4 files
125 links
«ما همه آفتابگردانیم»

محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی

پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات:

@office4poem

موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Download Telegram
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

رسید روز غمِ سررسید ساعت سه
زمان رسید به سر، سر رسید ساعت سه

زمان به وسعت تاریخ در تکاپو بود
و داشت تا به ابد می‌دوید ساعت سه

زمان شبیه زنی ایستاده بی‌حرکت
در آن قیامت عظمی چه دید ساعت سه

دو آفتاب ببیند که آسمان آن روز
شبیه صبح گریبان درید ساعت سه

زمان چه دیر گذشت و چه پیر شد زینب
که سال‌ها به درازا کشید ساعت سه

کنار پیکر او ایستاده بود زمان
نشسته بود زمین نا‌امید ساعت سه

#محمدمهدی_خانمحمدی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

در امتداد واقعه در عصر اشک و آه
برگشته‌ای بدون سوارت به خیمه‌گاه

دلواپس کسی‌ست نگاهت قدم قدم
گاهی اگر به پشت سرت می‌کنی نگاه

یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ...
چشمت به خون نشسته چرا اسب سر به راه؟

ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟
بی تو کجای معرکه او... آه ذوالجناح!

با بادهای سرخ سماعی‌ست خون‌چکان
هر سنگ روضه‌خوان شده بر خاک روسیاه

تن‌ها رها به دشت... خدایا چه بی‌سپر!
سرها به نیزه رفته... دریغا چه بی‌گناه!

فریادِ یا بُنَیَّ جهان را گرفته است
بوی مدینه می‌وزد از سمت قتلگاه

#فاطمه_عارف‌نژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

این زمزمه در عرش برین افتاده
هفتاد و دو قطعه از نگین افتاده
هر گوشه‌ی دشت کربلا می‌بینیم
یک تکه از آسمان زمین افتاده

#نرگس‌سادات_موسوی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

می‌داد از آسمان خبر، یک خورشید
از روز دهم، قصه‌ی سر، یک خورشید
منظومه‌ی عاشقانه‌ای ساخته‌اند
هفتاد ستاره، یک قمر، یک خورشید

#ماهرخ_درستی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

سه سال عمر کمی بود، تا خرابه‌نشینی
برای اینکه سری را میان تشت ببینی

تو گریه کردی و دنیا شنید سوز غمت را
عزیزِ حضرت بابا! چه خطبه‌های مبینی!

خدا کند که نگاهت به روی نیزه نیفتد
خدا کند که عمو را چنین غریب نبینی

چقدر خاک بیابان که بوسه ریخت به پایت
چقدر تاولِ گل کرده بود تا که بچینی

بیا دوباره به آغوش آسمانی بابا
نبود شأن حضورت خرابه‌های زمینی

چقدر آه تو سوزاند خیمه‌های ستم را
سفیر کوچک بابا، پیام‌آور دینی

نهال یاس حسینی، میان این‌همه آتش
اگرچه سوخته معجر، هنوز سبزترینی

سه ساله بودی و داغی چشیده‌ای که بماند
سه سال عمر کمی بود، تا خرابه‌نشینی...

#فائزه_امجدیان
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

بر سینه‌ی اسلام اهریمن که دیده؟
قرآن به زیر چکمه‌ی دشمن که دیده؟

آخر که دیده ماه را افتاده بر خاک؟
خورشید را وقت زمین خوردن که دیده؟

تا دید پرپر می‌زند یک غنچه، پژمرد
یک باغبان را وقت پژمردن که دیده؟

وجه شباهت چیست بین تیر با شیر؟
سرباز بی‌شمشیر بی‌جوشن که دیده؟

بر قامت روح عبادت وقت پرواز
جای کفن یک کهنه‌پیراهن که دیده؟

بوی گلاب از نعل اسبان می‌رسد... آه
با خاک یکسان گشتن گلشن که دیده؟

بر دست دختربچه‌های پاک و معصوم
جای النگو حلقه‌ی آهن که دیده؟

آغوش عمه مأمن شب‌گریه‌ها بود
پشت و پناهی بهتر از این زن که دیده؟

من دیده‌ام غوغای دشت کربلا را
آن داغ هایی را که دیدم من که دیده؟

#بشری_صاحبی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

خدا را شکر یک سال دگر بودی عزادارش
محرم تازگی دارد در این هر سال تکرارش

محرم آمد اما امتحانی تازه در پیش است
مبادا تب کند زائر، مبادا رنگ رخسارش...

بگو که ترس مستولی نباشد بر دل شیعه
میسر می‌شود با صبر و ایمان وقت دیدارش

پریشان بودی اما خم به ابرویت نمی‌آری
که از گودال تا شامات را هستی گرفتارش

نترسیدی چراغ روضه‌ها خاموش باشد، نه!
سپردی چاره‌ی این کار را دست علمدارش

چه حسی دارد این آوارگی‌ها، بی‌قراری‌ها؟
شبیه ذره‌ای هم نیست از آن رنج بسیارش

بسوز از داغ تنهایی که «از تن‌ها بلا خیزد»
شب تنهایی‌ات را کیست غیر از او خريدارش؟

مبادا ذره‌ای از شور روضه کم شود، حاشا
که از خون شهیدان است این‌سان راه هموارش

اگر که آبرویی هست زیر سایه‌ی مولاست
خوشا در کوچه و بازار هیئت‌های سیارش

#امیر_سلیمانی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

برای حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام

یک سو شمشیر، سوی دیگر سپرت
در دشت پراکنده شده بال و پرت
انگار به اندازه‌ی این دشت وسیع
آغوش گشوده‌ای برای پدرت

#مهدی_احمدلو
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

لبریزم از واژه اما بسته‌ست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم

سجاده‌ام را گشودم، شاید که دلتنگی‌ام را
با یاد آن سجده‌های طولانی‌ات بگذرانم

یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم
حالا که اینگونه مستم باید صحیفه بخوانم

نیمه‌شب است و منم که در کوچه‌های مدینه
در انتظار تو با آن انبان خرما و نانم

ای کاش می‌سوخت کوفه در شعله‌ی خطبه‌هایت
در شعله‌ی خطبه‌هایت می‌سوزد اینک جهانم

آن روز با تب چه کردی در آتش خیمه‌ها؟ ... آه
در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم

وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه
آب گوارا بنوشم؟ اصلا مگر می‌توانم؟

#شادی_جودکی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

به تنِ خسته‌ام سفید شده
پیرهن مشکیِ عزای حسین
مثل چشمان مادرم بر در
که به قولِ خودش فدای حسین

خاطراتِ گذشته باعث شد
بغض را از گلوم وا بکنم
قسمت این شد که در لباس سفید
نذر امسال را ادا بکنم

سال‌های گذشته عاشورا
سرِ هر کوچه‌ای قیامت بود
دستِ من سالِ پیش جای سِرُم
سینیِ استکانِ هیئت بود

هیئت امسال توی درمانگاه
بینِ ده‌ها مریضِ بدحال است
هر کسی روی تختِ بیماری‌ست
همدمش خاطراتِ هر سال است

پیرمردی میان خس‌خس‌هاش
خلوتی کرده بود با اشکش
روضه می‌خواند بی‌صدا در دل
از علمدار و حسرتِ مشکش

تا که نزدیک‌تر شدم دیدم
جمله‌ای بینِ گریه‌هایش بود:
با چه تسکین دهم دلی را که
چاییِ روضه‌ات دوایش بود؟

گفت: با این که یادت افتادم
باز در لحظه‌ی گرفتاری
بیش از آنی که دوستت دارم
شک ندارم تو دوستم داری

ناگهان دست روی سینه گذاشت
السلام علیکَ یا ... اما
اجلش مهلتش نداد و نگفت
آخرین یاحسینِ عمرش را

او که عمری نفس کشید: حسین
نفسش هم که می‌بُرید: حسین
درِگوشش یواش گفتم مَرد!
تو نگفتی ولی شنید حسین

#فاطمه_مهدی‌زاده
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #حاشا سروده #رضا_یزدانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_دوم_آفتابگردانها #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftab_gardan_ha
#ویژه‌نامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها

در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا
گرامی باد این رخشنده، این تابانِ بی‌همتا

شب است و خرده‌های خنده‌ی ماه از ورای ابر
می‌افتد روی آب و می‌پرد خواب از سر دریا

شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام
کمی از مانده‌های نور را بر سفره‌ی صحرا

می‌اندازد فلک بر صورت خورشید روانداز
و می‌خوابانَد او را روی پای خویش تا فردا

شب است و آسمان پیراهنی از هاله‌ی مهتاب
به تن کرده‌ست چون صوفی که بر تن می‌کند شولا

میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان
که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا

خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد
که دارد خوف از پروردگار خویشتن تنها

تعالی الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش
تعالی الله مویش را که «والیل اذا یغشا»

ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار
که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را

کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر
که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا

علیّ اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا
علیّ بن ابی‌طالب مهیّا گشته بر هیجا؟

که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد
میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا

«اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت
نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا

بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود
هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا

«منم من زاده‌ی زهرا، منم آیینه‌ی حیدر»
ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا!

نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر
گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا

نمی‌گویم چه آمد آخر امّا بر سر جسمش
همین و بس پس از او خاک عالم بر سر دنیا

چراغی نیست در دل -این پریشان‌خانه‌ی مغموم-
که دزد نفس عمری برده از ایمان من یغما

امیدم سوی الطاف علیّ اکبر است، ای کاش
بگیرد دست خالیِ مرا در محشر کبری

#رضا_یزدانی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
از مجموعه شعر #حاشا
نشر #شهرستان_ادب

#ما_همه_آفتابگردانیم

@Aftab_gardan_ha