دو فیلمی که در دو شب اخیر دیدم یعنی پاپیون و دست نیافتنی ها(the intouchables) هر دو در ستایش زندگی بودند.
در یک جا باید فردی باشد مانند ادریس که با وجود همه مشکلاتش پر از شور زندگی باشد و تو را هم زندگی جدیدی ببخشد، هرچقدر هم که در آستانه فروپاشی باشی و ناامید از ادامه زندگی و در جایی دیگر باید زندگی آنقدر از تو گرفته شده باشد، که برای لحظه ای دوباره داشتنش با مرگ دوئل کنی و ترسی نداشته باشی از اینکه چه خواهد شد. آنجا که داستین هافمن میگفت به نظرت موفق میشیم؟ و مک کویین می گفت مگه فرقی هم میکنه.
نمی دانم در زندگی من آن آستانه کجا خواهد بود؟ آنجا که برای زندگی شجاع تر شوم، و پرشورتر و قویتر.
#زندگی
در یک جا باید فردی باشد مانند ادریس که با وجود همه مشکلاتش پر از شور زندگی باشد و تو را هم زندگی جدیدی ببخشد، هرچقدر هم که در آستانه فروپاشی باشی و ناامید از ادامه زندگی و در جایی دیگر باید زندگی آنقدر از تو گرفته شده باشد، که برای لحظه ای دوباره داشتنش با مرگ دوئل کنی و ترسی نداشته باشی از اینکه چه خواهد شد. آنجا که داستین هافمن میگفت به نظرت موفق میشیم؟ و مک کویین می گفت مگه فرقی هم میکنه.
نمی دانم در زندگی من آن آستانه کجا خواهد بود؟ آنجا که برای زندگی شجاع تر شوم، و پرشورتر و قویتر.
#زندگی
از ۱۶ سالگی تا الان.
یعنی ۱۵ سال.
۱۵ سال دنیا را از پشت تک تک این شیشهها دیدن، که بعضیشان البته نیستند و گم شدهاند.
۳،۴ تاشان که کامل یادم هست، اما اینجا نیستند.
مثلا آن قاب قهوهایه که فکر میکردم خیلی فشن و خفن است زمان دبیرستان، یا آن یکی که قاب نازکی داشت،زمان دانشگاه. یا آن کائوچویی نیم فریم، که پایم رفت رویش و غزل خداحافظی را خواند. یکی را هم که در حافظیه شیراز جا گذاشتم، همان که عزیز دردانهام بود و فکر میکردم عینک بهتر از آن وجود ندارد.
عینک دوم در تصویر، همان که دسته ی سفیدی دارد، اولین تغییر استایل بود، وقتی ریسک کردم و قاب مستطیلی را به بیضی، دایره تغییر دادم. از تعریف دوستانم مطمئن شدم که تغییر مثبت بوده است. از آن به بعد بود که فکر کردم این عادت یکجور بودن را گاهی بشکنم، برای تنوع، برای عادت نکردن، حتی برای کمی به روز بودن. راستش گاهی وقتی آدمهایی را با لباسها و عینکها چندین سال قبلشان میدیدم، پیش خودم میگفتم یادم باشد انقدر قدیمی نباشم و انقدر غافل از ظاهر، هر چند که حالا البته با نوعی تفکر جدید شاید من هم آن شکلی باشم.
عینک شش ضلعی بعدی هم که البته انتخاب سجاد بود و من استقبال کردم، حاصل این تفکر و میل به امتحان کردن چیزی متفاوت تر بود، عینک بنفش هم و عینک گربهای که رفیق این روزهایم است.
این تنها کلکسیون من است. ساعتهایم هم هستند البته، اما عینکها کاملترند. از جمع کردن و نگه داشتن این چیزها خوشم میاید، شاید به این خاطر که هرکدامشان دورهای از زندگی را یادآور میشوند. مثل اینجا که عینک اول برای دوران لیسانس، عینک دوم برای زمان ارشد، عینک سوم برای کار اول، عینک چهارم برای کار بعدی و عینک فعلیم برای این روزهاست و من دنیا را از پشت هرکدام جوری میدیدم که مخصوص همان روزها بود. دیدن این عینکها یادم میآورد کِی در مورد خودم در مورد جهان چطور فکر میکردم. یادم میاندازد که بعضی چیزها چه مفاهیمی داشتند. تلاش، شوق، استقلال، ثبات، آزادی. خودم هم باورم نمیشود عینکهایم انقدر حرف داشتند برای گفتن.
#زندگی
یعنی ۱۵ سال.
۱۵ سال دنیا را از پشت تک تک این شیشهها دیدن، که بعضیشان البته نیستند و گم شدهاند.
۳،۴ تاشان که کامل یادم هست، اما اینجا نیستند.
مثلا آن قاب قهوهایه که فکر میکردم خیلی فشن و خفن است زمان دبیرستان، یا آن یکی که قاب نازکی داشت،زمان دانشگاه. یا آن کائوچویی نیم فریم، که پایم رفت رویش و غزل خداحافظی را خواند. یکی را هم که در حافظیه شیراز جا گذاشتم، همان که عزیز دردانهام بود و فکر میکردم عینک بهتر از آن وجود ندارد.
عینک دوم در تصویر، همان که دسته ی سفیدی دارد، اولین تغییر استایل بود، وقتی ریسک کردم و قاب مستطیلی را به بیضی، دایره تغییر دادم. از تعریف دوستانم مطمئن شدم که تغییر مثبت بوده است. از آن به بعد بود که فکر کردم این عادت یکجور بودن را گاهی بشکنم، برای تنوع، برای عادت نکردن، حتی برای کمی به روز بودن. راستش گاهی وقتی آدمهایی را با لباسها و عینکها چندین سال قبلشان میدیدم، پیش خودم میگفتم یادم باشد انقدر قدیمی نباشم و انقدر غافل از ظاهر، هر چند که حالا البته با نوعی تفکر جدید شاید من هم آن شکلی باشم.
عینک شش ضلعی بعدی هم که البته انتخاب سجاد بود و من استقبال کردم، حاصل این تفکر و میل به امتحان کردن چیزی متفاوت تر بود، عینک بنفش هم و عینک گربهای که رفیق این روزهایم است.
این تنها کلکسیون من است. ساعتهایم هم هستند البته، اما عینکها کاملترند. از جمع کردن و نگه داشتن این چیزها خوشم میاید، شاید به این خاطر که هرکدامشان دورهای از زندگی را یادآور میشوند. مثل اینجا که عینک اول برای دوران لیسانس، عینک دوم برای زمان ارشد، عینک سوم برای کار اول، عینک چهارم برای کار بعدی و عینک فعلیم برای این روزهاست و من دنیا را از پشت هرکدام جوری میدیدم که مخصوص همان روزها بود. دیدن این عینکها یادم میآورد کِی در مورد خودم در مورد جهان چطور فکر میکردم. یادم میاندازد که بعضی چیزها چه مفاهیمی داشتند. تلاش، شوق، استقلال، ثبات، آزادی. خودم هم باورم نمیشود عینکهایم انقدر حرف داشتند برای گفتن.
#زندگی
مارک منسون یه جایی توی کتاب هنر ظریف به هیچ نشمردن، در مورد رنج بودن زندگی صحبت کرده.
اینکه زندگی رنجهای فراوان داره و این ماییم که انتخاب میکنیم کدوم رنج رو به حساب بیاریم و کدومش رو هیچ هم نشمریم.
امروز به رنجی که میخوام انتخاب کنم فکر کردم، کدوم رنج ارزشش رو داره، درگیر شدن با کدوم رنج از من من بهتری میسازه؟
#رنج
#زندگی
#از_کتاب
#هنر_ظریف_به_هیچ_نشمردن
اینکه زندگی رنجهای فراوان داره و این ماییم که انتخاب میکنیم کدوم رنج رو به حساب بیاریم و کدومش رو هیچ هم نشمریم.
امروز به رنجی که میخوام انتخاب کنم فکر کردم، کدوم رنج ارزشش رو داره، درگیر شدن با کدوم رنج از من من بهتری میسازه؟
#رنج
#زندگی
#از_کتاب
#هنر_ظریف_به_هیچ_نشمردن
یکی از مهمترین ارزشهای من در زندگیام آزادیست و خیلی وقتها بیشترین رنج و دردی که میکشم از نبودِ آزادیست، دیشب اما به این پاراگراف از کتابی برخوردم که باعث شد بیشتر فکر کنم و آزادی را دقیقتر برای خودم معنا کنم، شاید آن معنای کلی که به آزادی اطلاق میکردم، این کلمه را حتی بیمعنا میکرده.
جمله این بود:
"آزادی موقعیتی را برای رسیدن به معنایی بالاتر فراهم میکند اما به تنهایی ضرورتا چیزی معنادار در آن نیست. در نهایت تنها راه دستیابی به معنا و احساس اهمیت در زندگی انسان رد کردن جایگزینها و محدود کردن آزادیست، و انتخاب متعهد بودن به یک مکان، یک باور و یا یک فرد."
در واقع فهمیدم من آزادی را برای انتخابگر بودن دوست دارم نه برای زیست کردن همهی امکانهای موجود.
#از_کتاب
#زندگی #تجربه
#هنر_ظریف_به_هیچ_نشمردن
جمله این بود:
"آزادی موقعیتی را برای رسیدن به معنایی بالاتر فراهم میکند اما به تنهایی ضرورتا چیزی معنادار در آن نیست. در نهایت تنها راه دستیابی به معنا و احساس اهمیت در زندگی انسان رد کردن جایگزینها و محدود کردن آزادیست، و انتخاب متعهد بودن به یک مکان، یک باور و یا یک فرد."
در واقع فهمیدم من آزادی را برای انتخابگر بودن دوست دارم نه برای زیست کردن همهی امکانهای موجود.
#از_کتاب
#زندگی #تجربه
#هنر_ظریف_به_هیچ_نشمردن
در مصاحبهها، وقتی موقعیتی فرضی را برای تو تصویر میکنند و به تو میگویند در این موقعیت چه کاری انجام میدهی،
فهمیدهام که من به این سوال پاسخ نمیدهم، منِ ایدهآل من است که خودش را در آن موقعیت قرار میدهد و پاسخ میدهد، منِ ایدهآل گاهی آنقدر از من فاصله دارد که مطمئنم تلاشم در آن موقعیت برای شبیه بودن به او بی فایده است.
فقط دعا میکنم در پیش چشم مصاحبهکنندگان در موقعیتی واقعی در آن موقعیت قرار نگیرم، تا کمتر این شکاف بین من و منِ ایده آل را به چشم ببینند. :))
#تجربه
#زندگی
#از_من
فهمیدهام که من به این سوال پاسخ نمیدهم، منِ ایدهآل من است که خودش را در آن موقعیت قرار میدهد و پاسخ میدهد، منِ ایدهآل گاهی آنقدر از من فاصله دارد که مطمئنم تلاشم در آن موقعیت برای شبیه بودن به او بی فایده است.
فقط دعا میکنم در پیش چشم مصاحبهکنندگان در موقعیتی واقعی در آن موقعیت قرار نگیرم، تا کمتر این شکاف بین من و منِ ایده آل را به چشم ببینند. :))
#تجربه
#زندگی
#از_من
خطاب به خودم:
یادم باشد، اگر جایی که در آن زیستهام باعث حال بد من شده است، اگر دوستش ندارم و آن را باعث ناکامیهایم میدانم، میل به ماندن در آنجا ندارم...
اما
در وصفش بی انصاف نباشم.
حواسم باشد که من چه چیزهایی را در آنجا به دست آورده ام. یادم باشد گاهی سختیها و تاریکیها آنقدر بر ما غلبه میکنند که دیگر میل به دیدن رنگهای دیگر نداریم.
اگر خود را در مکان فرضی دیگری خوشبختتر و خوشحالتر میدانم به آنجا بروم اما بیرحمانه درباره جایگاه زیستهام حرف نزنم و این سیاهی را تعمیم ندهم به هرآنچه که آنجا بوده و هر آدمی که آنجا زندگی میکند.
"فلان جاییها فلان طورند" را از ادبیاتم حذف کنم چراکه این یک کلی گویی بی سر و ته و سطحیست. شاید بهتر باشد بگویم "آنچه من در فلان جا تجربه کردهام اینطور بوده است" و یا "آدمهایی که من با آنها برخورد داشتم اینطور بودند"
یادم باشد سیاه و سفید نگر نباشم. بدانم طیفی در این میانه وجود دارد.
یادم باشد گاهی برای پیدا کردن آنچه که دوست دارم باید تلاش و جستجو کنم، یادم باشد بررسی کنم تا چه اندازه از ظرفیتهای موجود برای شادی استفاده کردهام.
یادم باشد که خودم، دستکم اندکی آن تغییری باشم که میخواهم در جهان باشد.
#زندگی
یادم باشد، اگر جایی که در آن زیستهام باعث حال بد من شده است، اگر دوستش ندارم و آن را باعث ناکامیهایم میدانم، میل به ماندن در آنجا ندارم...
اما
در وصفش بی انصاف نباشم.
حواسم باشد که من چه چیزهایی را در آنجا به دست آورده ام. یادم باشد گاهی سختیها و تاریکیها آنقدر بر ما غلبه میکنند که دیگر میل به دیدن رنگهای دیگر نداریم.
اگر خود را در مکان فرضی دیگری خوشبختتر و خوشحالتر میدانم به آنجا بروم اما بیرحمانه درباره جایگاه زیستهام حرف نزنم و این سیاهی را تعمیم ندهم به هرآنچه که آنجا بوده و هر آدمی که آنجا زندگی میکند.
"فلان جاییها فلان طورند" را از ادبیاتم حذف کنم چراکه این یک کلی گویی بی سر و ته و سطحیست. شاید بهتر باشد بگویم "آنچه من در فلان جا تجربه کردهام اینطور بوده است" و یا "آدمهایی که من با آنها برخورد داشتم اینطور بودند"
یادم باشد سیاه و سفید نگر نباشم. بدانم طیفی در این میانه وجود دارد.
یادم باشد گاهی برای پیدا کردن آنچه که دوست دارم باید تلاش و جستجو کنم، یادم باشد بررسی کنم تا چه اندازه از ظرفیتهای موجود برای شادی استفاده کردهام.
یادم باشد که خودم، دستکم اندکی آن تغییری باشم که میخواهم در جهان باشد.
#زندگی
ولگشت آزاد
خطاب به خودم: یادم باشد، اگر جایی که در آن زیستهام باعث حال بد من شده است، اگر دوستش ندارم و آن را باعث ناکامیهایم میدانم، میل به ماندن در آنجا ندارم... اما در وصفش بی انصاف نباشم. حواسم باشد که من چه چیزهایی را در آنجا به دست آورده ام. یادم باشد گاهی…
جهانگردی در صحبتهایش از قضاوتهای اخلاقی میگفت.
به گفتگویی از یک جهانگرد گوش میدادم در صحبت هایش از مدل ذهنی و تاثیرش بر آنچه که در سفر میبینی صحبت می کرد.
صحبتش این بود که در سفر دید سطحی به اتفاقات و آدم ها نداشته باشیم و سعی کنیم بفهمیم این رفتارها ناشی از چه پایه فرهنگی و دینی و ... است. همچنین از این می گفت که با دیدن نمونه های اندک برچسب هایی را بر روی آن منطقه/شهر/کشور نزنیم و تعمیم اشتباه ندهیم. درواقع شاید بهتر است دید آماری داشته باشیم.
مثال جالبی زدند از اینکه وقتی در یک کشور آفریقایی مسافر بودهاند خیلی از اهالی مدام به او میگفتند که حواسش به گوشیاش باشد تا آن را ندزدند و میگفت خیلی ها از مردم آنجا به عنوان دزد یاد میکنند و بله من هم متوجه شدم که دزدی در اینجا زیاد است، اما غیر از این دید چرا آن سویش را نگاه نکنیم؟ تعداد آدمهای دلسوز و همدلی که به من در مورد تلفنم هشدار میدادند واقعا خیلی زیاد بود و چرا قضاوتم را در مورد آنها اخلاقی تر نکنم؟
یاد این افتادم که هربار که در خیابان مولوی راه میروم افرادی به من اشاره میکنند که حواسم به گوشیام باشد و چرا من هربار که به این فکر میکنم دزدی چقدر زیاد شده به مهربانی این آدمها فکر نمیکنم؟
#زندگی
#از_آدمها
#سفر
به گفتگویی از یک جهانگرد گوش میدادم در صحبت هایش از مدل ذهنی و تاثیرش بر آنچه که در سفر میبینی صحبت می کرد.
صحبتش این بود که در سفر دید سطحی به اتفاقات و آدم ها نداشته باشیم و سعی کنیم بفهمیم این رفتارها ناشی از چه پایه فرهنگی و دینی و ... است. همچنین از این می گفت که با دیدن نمونه های اندک برچسب هایی را بر روی آن منطقه/شهر/کشور نزنیم و تعمیم اشتباه ندهیم. درواقع شاید بهتر است دید آماری داشته باشیم.
مثال جالبی زدند از اینکه وقتی در یک کشور آفریقایی مسافر بودهاند خیلی از اهالی مدام به او میگفتند که حواسش به گوشیاش باشد تا آن را ندزدند و میگفت خیلی ها از مردم آنجا به عنوان دزد یاد میکنند و بله من هم متوجه شدم که دزدی در اینجا زیاد است، اما غیر از این دید چرا آن سویش را نگاه نکنیم؟ تعداد آدمهای دلسوز و همدلی که به من در مورد تلفنم هشدار میدادند واقعا خیلی زیاد بود و چرا قضاوتم را در مورد آنها اخلاقی تر نکنم؟
یاد این افتادم که هربار که در خیابان مولوی راه میروم افرادی به من اشاره میکنند که حواسم به گوشیام باشد و چرا من هربار که به این فکر میکنم دزدی چقدر زیاد شده به مهربانی این آدمها فکر نمیکنم؟
#زندگی
#از_آدمها
#سفر
چالشهای پایداری🌿
این قسمت: با دستمالی که بدرد نمیخورد چه کنم؟🧻
مدتی پیش از یک برند ناشناخته چند بسته دستمال کاغذی خریدم و بعد از باز کردن متوجه کیفیت فوق العاده پایین دستمال کاغذی شدم. بسیار نامرغوب است و تقریبا برای خشک کردن اصلا بکار نمیآید. من دارم خودم را تربیت میکنم تا رفتار پایدار را در زندگی دنبال کنم. (در خرید کردن منظورم از چنین رفتاری در نظر گرفتن طول عمر اشیا، کیفیتشان، تعداد دفعات استفاده، میزان اثر بر محیط زیست است. دستمال کاغذی یکبار مصرف است و من برای موارد محدودی از آن استفاده میکنم و سعی بر جایگزین کردن آن با دستمال پارچه ای دارم. اما نمیتوانم منکر ضرورت وجودش در هر خانه بشوم) توجه به برند یکی از آن مواردی است که باید در راستای رفتار پایدار در نظر میگرفتم اما در خرید این دستمال به برند توجهی نکردم و این خودش اشتباه مهمی بود. حالا داشتم فکر میکردم چطور میتوانم کاربری دیگری از این دستمالها بسازم، چت جی پی تی چنین پیشنهاداتی داد:
1. کمپوست کردن: دستمال کاغذی را به قطعات کوچکتر تقسیم کنید و آن را به توده یا سطل کمپوست خود اضافه کنید. کاغذ به مرور زمان خراب می شود و مواد غنی از کربن برای غنی سازی کمپوست شما فراهم می کند.(البته در این مورد بسیار مهم است که در نظر داشته باشیم که آیا مواد شیمیایی یا پوشش هایی که دارد ممکن است بر کمپوست تأثیر بگذارد)
2. بستهبندی: میتوانید هنگام بستهبندی اقلام ظریف برای حمل و نقل از دستمال کاغذی را بهعنوان بالشتک یا ماده پرکننده استفاده کنید. می تواند به محافظت از اشیاء شکننده در برابر آسیب کمک کند.
3. روشن کردن آتش: اگر دستمال کاغذی تمیز و عاری از هرگونه مواد شیمیایی یا پوششی است، می توانید از آن به عنوان راه انداز آتش برای شومینه، آتش کمپ یا اجاق های هیزمی استفاده کنید. به سادگی کاغذ را مچاله کنید و از آن به عنوان کیندلینگ استفاده کنید.
4. هنر و صنایع دستی: خلاق باشید و از دستمال کاغذی برای پروژه های مختلف هنری و صنایع دستی استفاده کنید. می توان از آن برای کاغذ ماشه، کلاژ یا حتی ساخت گل های تزئینی یا پوم پوم استفاده کرد.(پینترست را چک کردم و پیشنهادات بانمکی داشت😊)
5. ملافه حیوانات خانگی: اگر حیوانات خانگی کوچکی مانند همستر، خوکچه هندی یا پرندگان دارید، می توانید دستمال کاغذی را خرد کنید و از آن به عنوان مواد بستر در قفس آنها استفاده کنید. اطمینان حاصل کنید که عاری از هرگونه افزودنی سمی است که می تواند به حیوانات خانگی شما آسیب برساند.
6. شروع بذر: کاغذ بافت را می توان به عنوان یک جایگزین زیست تخریب پذیر برای گلدان های سنتی شروع بذر استفاده کرد. دستمال کاغذی را خیس کنید، آن را در فنجان ها یا کیسه های کوچک تا کنید و خاک و دانه ها را داخل آن قرار دهید. هنگامی که نهال ها برای پیوند آماده شدند، می توان دستمال کاغذی را مستقیماً در خاک کاشت، زیرا شکسته می شود و به ریشه ها اجازه رشد می دهد.
7. پارچه تمیز کردن: دستمال کاغذی را به مربع یا نوارهای کوچک برش دهید یا پاره کنید و از آنها به عنوان پارچه تمیزکننده یکبار مصرف استفاده کنید. می توان از آنها برای گردگیری سبک، پاک کردن سطوح یا تمیز کردن شیشه و آینه استفاده کرد. پس از استفاده، می توان آنها را کمپوست کرد یا به روشی سازگار با محیط زیست دور انداخت.
8. مالچ: دستمال کاغذی را به قطعات کوچک تقسیم کنید و از آن به عنوان مالچ برای گیاهان گلدانی یا در باغ خود استفاده کنید. می تواند به حفظ رطوبت در خاک و سرکوب رشد علف های هرز کمک کند. با این حال، از استفاده از دستمال کاغذی با رنگ یا مواد شیمیایی که به طور بالقوه می تواند به گیاهان شما آسیب برساند، خودداری کنید.
9. اهدا کنید یا به اشتراک بگذارید: اگر دستمال کاغذی بی کیفیت اضافی دارید، آن را به مدارس محلی، سازمان های هنری یا مراکز اجتماعی اهدا کنید. آنها ممکن است بتوانند از آن برای پروژه ها یا فعالیت های مختلف استفاده کنند.
از بین این موارد ۱، ۶ و ۸ برایم بسیار جالب بودند و قبلا هیچوقت به فکرم نرسیده بود. تمامی موارد بالا برای من کاربردی است و احتمالا بخشی از هر بسته را به بخشی از این کارها اختصاص دهم. البته با توجه به اطلاعات کم درج شده روی بسته بندی نمیدانم که احتمال شیمیایی بودن و اثر نامطلوب روی کمپوست گذاشتن آن چقدر است.
#محیط_زیست
#زندگی
#پایداری
این قسمت: با دستمالی که بدرد نمیخورد چه کنم؟🧻
مدتی پیش از یک برند ناشناخته چند بسته دستمال کاغذی خریدم و بعد از باز کردن متوجه کیفیت فوق العاده پایین دستمال کاغذی شدم. بسیار نامرغوب است و تقریبا برای خشک کردن اصلا بکار نمیآید. من دارم خودم را تربیت میکنم تا رفتار پایدار را در زندگی دنبال کنم. (در خرید کردن منظورم از چنین رفتاری در نظر گرفتن طول عمر اشیا، کیفیتشان، تعداد دفعات استفاده، میزان اثر بر محیط زیست است. دستمال کاغذی یکبار مصرف است و من برای موارد محدودی از آن استفاده میکنم و سعی بر جایگزین کردن آن با دستمال پارچه ای دارم. اما نمیتوانم منکر ضرورت وجودش در هر خانه بشوم) توجه به برند یکی از آن مواردی است که باید در راستای رفتار پایدار در نظر میگرفتم اما در خرید این دستمال به برند توجهی نکردم و این خودش اشتباه مهمی بود. حالا داشتم فکر میکردم چطور میتوانم کاربری دیگری از این دستمالها بسازم، چت جی پی تی چنین پیشنهاداتی داد:
1. کمپوست کردن: دستمال کاغذی را به قطعات کوچکتر تقسیم کنید و آن را به توده یا سطل کمپوست خود اضافه کنید. کاغذ به مرور زمان خراب می شود و مواد غنی از کربن برای غنی سازی کمپوست شما فراهم می کند.(البته در این مورد بسیار مهم است که در نظر داشته باشیم که آیا مواد شیمیایی یا پوشش هایی که دارد ممکن است بر کمپوست تأثیر بگذارد)
2. بستهبندی: میتوانید هنگام بستهبندی اقلام ظریف برای حمل و نقل از دستمال کاغذی را بهعنوان بالشتک یا ماده پرکننده استفاده کنید. می تواند به محافظت از اشیاء شکننده در برابر آسیب کمک کند.
3. روشن کردن آتش: اگر دستمال کاغذی تمیز و عاری از هرگونه مواد شیمیایی یا پوششی است، می توانید از آن به عنوان راه انداز آتش برای شومینه، آتش کمپ یا اجاق های هیزمی استفاده کنید. به سادگی کاغذ را مچاله کنید و از آن به عنوان کیندلینگ استفاده کنید.
4. هنر و صنایع دستی: خلاق باشید و از دستمال کاغذی برای پروژه های مختلف هنری و صنایع دستی استفاده کنید. می توان از آن برای کاغذ ماشه، کلاژ یا حتی ساخت گل های تزئینی یا پوم پوم استفاده کرد.(پینترست را چک کردم و پیشنهادات بانمکی داشت😊)
5. ملافه حیوانات خانگی: اگر حیوانات خانگی کوچکی مانند همستر، خوکچه هندی یا پرندگان دارید، می توانید دستمال کاغذی را خرد کنید و از آن به عنوان مواد بستر در قفس آنها استفاده کنید. اطمینان حاصل کنید که عاری از هرگونه افزودنی سمی است که می تواند به حیوانات خانگی شما آسیب برساند.
6. شروع بذر: کاغذ بافت را می توان به عنوان یک جایگزین زیست تخریب پذیر برای گلدان های سنتی شروع بذر استفاده کرد. دستمال کاغذی را خیس کنید، آن را در فنجان ها یا کیسه های کوچک تا کنید و خاک و دانه ها را داخل آن قرار دهید. هنگامی که نهال ها برای پیوند آماده شدند، می توان دستمال کاغذی را مستقیماً در خاک کاشت، زیرا شکسته می شود و به ریشه ها اجازه رشد می دهد.
7. پارچه تمیز کردن: دستمال کاغذی را به مربع یا نوارهای کوچک برش دهید یا پاره کنید و از آنها به عنوان پارچه تمیزکننده یکبار مصرف استفاده کنید. می توان از آنها برای گردگیری سبک، پاک کردن سطوح یا تمیز کردن شیشه و آینه استفاده کرد. پس از استفاده، می توان آنها را کمپوست کرد یا به روشی سازگار با محیط زیست دور انداخت.
8. مالچ: دستمال کاغذی را به قطعات کوچک تقسیم کنید و از آن به عنوان مالچ برای گیاهان گلدانی یا در باغ خود استفاده کنید. می تواند به حفظ رطوبت در خاک و سرکوب رشد علف های هرز کمک کند. با این حال، از استفاده از دستمال کاغذی با رنگ یا مواد شیمیایی که به طور بالقوه می تواند به گیاهان شما آسیب برساند، خودداری کنید.
9. اهدا کنید یا به اشتراک بگذارید: اگر دستمال کاغذی بی کیفیت اضافی دارید، آن را به مدارس محلی، سازمان های هنری یا مراکز اجتماعی اهدا کنید. آنها ممکن است بتوانند از آن برای پروژه ها یا فعالیت های مختلف استفاده کنند.
از بین این موارد ۱، ۶ و ۸ برایم بسیار جالب بودند و قبلا هیچوقت به فکرم نرسیده بود. تمامی موارد بالا برای من کاربردی است و احتمالا بخشی از هر بسته را به بخشی از این کارها اختصاص دهم. البته با توجه به اطلاعات کم درج شده روی بسته بندی نمیدانم که احتمال شیمیایی بودن و اثر نامطلوب روی کمپوست گذاشتن آن چقدر است.
#محیط_زیست
#زندگی
#پایداری