پوریا عالمی جایی نوشته بود، چرا زمین به خاورمیانه که میرسد تَرَک برمیدارد؟ پیرمرد هم این را شنیده بود. آخر زمین او هم ترک برداشته بود، از قضا خاورمیانه ای هم بود.
کره زمینش را برداشته بود، با یک ذره بین در دستش تا ببیند کجا بیتَرَک است؟ دنبال بی ترک ترین جای دنیا میگشت تا بساطش را جمع کند و برود در جای بی ترک تری زندگی کند.
کره را میچرخاند و میچرخاند، راستی این نقشه که بیشترش آب بود، آبها که ترک نمیخورند؟ میخورند؟
ته دلش میگفت گیرم که زمین بیترک تری پیدا کردم، آسمانش را چه کنم؟ آسمانش سخاوت دارد؟ از آن آسمانهای خسیس نباشد. آسمانش مثل شهر خودم ستاره دارد؟ نور را از بچههایم دریغ نکنند.
در آن سرزمین بی تَرَکِ پرستاره،
آب چه؟
نان چه؟
آواز چه؟
کُره را میچرخاند و میچرخاند، اینبار دنبال جایی بود که پایش را سفت بگذارد و ترک نخورد، بعد برود مطمئن شود که آنجا نوری باشد و آبی باشد و نانی و آنگاه آوازی.
اما بعد فکر کرد در آن سرزمین بی ترک، در آن سرزمین پر نور، پرآب، پر نان و پر آواز، یارانم چه؟
او نقشه را میچرخاند و به دنبال خوشترین ویرانه یاران میگشت، به دنبال خوی.
عکس از سحر طوسی
#خوی
#پیرمرد
کره زمینش را برداشته بود، با یک ذره بین در دستش تا ببیند کجا بیتَرَک است؟ دنبال بی ترک ترین جای دنیا میگشت تا بساطش را جمع کند و برود در جای بی ترک تری زندگی کند.
کره را میچرخاند و میچرخاند، راستی این نقشه که بیشترش آب بود، آبها که ترک نمیخورند؟ میخورند؟
ته دلش میگفت گیرم که زمین بیترک تری پیدا کردم، آسمانش را چه کنم؟ آسمانش سخاوت دارد؟ از آن آسمانهای خسیس نباشد. آسمانش مثل شهر خودم ستاره دارد؟ نور را از بچههایم دریغ نکنند.
در آن سرزمین بی تَرَکِ پرستاره،
آب چه؟
نان چه؟
آواز چه؟
کُره را میچرخاند و میچرخاند، اینبار دنبال جایی بود که پایش را سفت بگذارد و ترک نخورد، بعد برود مطمئن شود که آنجا نوری باشد و آبی باشد و نانی و آنگاه آوازی.
اما بعد فکر کرد در آن سرزمین بی ترک، در آن سرزمین پر نور، پرآب، پر نان و پر آواز، یارانم چه؟
او نقشه را میچرخاند و به دنبال خوشترین ویرانه یاران میگشت، به دنبال خوی.
عکس از سحر طوسی
#خوی
#پیرمرد