بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
469 subscribers
1.77K photos
630 videos
136 files
2.12K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
Photo
‍ ‍ 🗝کمپین مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 نمونه ۲۷۳ 🔏 🔓

#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش ۱۵ #آبان_۹۶

🌷بذر صلح و مهربانی🌷

گوشی موبایلم زنگ خورد و آن طرف عزیز مهربانی که آغاز آشنایی مان در گروه خودبنیاد #الفبای_شهروندی، استارت خورد، از دعوت به یک سمینار بین المللی خبردادند و متعاقب آن، دعوت نامه کتبی و رسمی واصل گردید!
زمان برگزاری تلاقی داشت با وعده های قبلی ام!
اما عنوان سمینار و سطح برگزاری و دامنه شمول جغرافیایی آن وسوسه انگیز بود و می بایست کاری می کردم!
چند روزی ساعات کار روزانه ام را به توان رساندم و تلاش کردم قبل از موعود، وعده های قبلی را متحقق گردانم و تا چنین کردم بی فاصله به موعد سمینار رسیدم!
عزم جزم کردم و ذهن را به مدد گرفتم تا شاید ایده ای حاصل آید و مشارکتم فعالانه باشد و نه منفعلانه!.
در عنوان سمینار ۳ مؤلفه ی مهم #صلح، #محیط_زیست و #زنان، وجود داشت و می بایست #برنامه_حضور نیز حول آن سه طراحی شود که شکر خدا خوب از آب درآمد ولی بسیاری از مهربانان را کار آمد😃

متنی تهیه شد و #مسعود، طراحی و تکثیرکرد!
#شاخه_وان، دنبال #بلوط_سبز رفت و خوب و به هنگام رفت!
#محمد، حمل و رساندن آن را تا پای اتوبوس بر عهده گرفت!
#راننده_اتوبوس، با عنایت تحویل گرفت و با لطف تحویل داد!
#متین و #فاروق، میخ و میخکوب فراهم کردند و اوراق چاپی و تاکسی!
#عظیم و #زکریا، از قدم اول تا آخر تهران بودند و همدل شدند و خوب شدند!
#شب_بو، آنی کرد که انتظار داشتم و باید می کرد!
#عثمان آمد ولی با خواب و درخواب آمد اما آنگاه که آمد، به کارآمد!

#نازلی و #نیکا، ناخوانده در هموارکردن راه ما، خوش درخشیدند و
#دکتر_عراقیچی نیز با اشاره به #فاجعه_سردشت،در لابه لای سخنرانی اش، #برگی_در_ذهن حضار رقم زد...

همه اینها دست به دست هم داد تا یک هزار عدد #بذر_بلوط، در #مقواهای_کاغذی، کارگذاری شود، برچسب مناسبت خورد و به #نماد_صلح و مهربانی، از جانب #کاروان_سردشت، تقدیم حضار گردد...

همان نیز بود که در #سمینار_بین_المللی نقش زنان در مخاصمات، برقراری صلح و حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی، برندی آفرید برای تغییر رویکردهای سخنران گفته و پانل طرح شده و آن به #اقدام_رساندن توصیه ها در سه محور سمینار بود که با #ایده_نقش_آفرینی، تا جایی مثبت نشان داد که بخش اعظم دریافت کنندگان و از جمله #خانم_ابتکار را به تمجید اقدام واداشت..‌.
باشد که مهربانان همواره همت کنند، #صلح از درون و باخود شروع کنند و طبیعت و زیست محیط را در راستای نقش آفرینی های #صلح_محور، بیش از پیش پاس دارند...
سپاس سخنرانان و مشارکت کنندگان سمینار که با اقبال بسیار #پکیج_صلح_و_مهربانی #سردشت، پذیرفتند و متعهدانه در #کاشت_بذر_مهربانی همت خواهند گمارد🌷 و نیز نهایت تجلیل همراهان همدل و مهربانان همراهی را که لحظه ای و ذره ای از خدمت عملی به اجرای ایده، کنار نرفتند و کم نگذاشتند و خروار خروار مهربانی در لباس سبز و به کام #نهال_صلح_سردشت، توزیع کردند، به ویژه #عظیم_و_زکریا، که صبورانه، متعهدانه و عالمانه، هرآنچه نیاز بود در طبق اخلاص گذاشتند.🌷👏🌷
🌷🌷🌷
#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#سمینار_صلح_و_محیط_زیست
#بذر_مهربانی
#نهال_صلح
#سردشت

گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw

کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)
@kindness_challenge
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ 🗝کمپین مهربانی های کوچک 🔒
🌷🖊 نمونه ۲۷۴ 🔏 🔓

#رئوف_آذری
@Raoufazari
---------نگارش ۲۶ #آبان_۹۶

🌷کادوی همدلی🌷

مهربانی های تاریخی #نونهالان_سردشتی(۱)


"وقتی که این زمین لرزش شروع شد من خیلی ترسیدم اما شما که این حادثه را دنبال کردید.
من خیلی ناراحت هستم شما را به خدای بزرگ می سپارم اما از اینکه خانه ندارید من خیلی خیلی ناراحت هستم
وقتی که از تلویزیون خانه های شما را دیدم که خراب شده اند، خیلی ناراحت شدم و دوست داشتم شما هم مثل من در منزل راحت زندگی می کردید.
چون نمی توانم کاری برای شما انجام دهم پس انداز خودم را برای شما می فرستم و حتما برای شما دعا می کنم
دوست دار شما:
نیان ابراهیمی، کلاس سوم شهرستان سردشت"

این محتوای نامه ای بود که دقایق صفر بامداد روز چهارشنبه ۲۴ آبان ماه، توسط نونهال سردشتی #نیان_ابراهیمی دریافت کردم.

#نیان آیفون منزل را به صدا درآورد و وقتی درب منزل گشودم، با ابوی بزرگوارش #فاروق_ابراهیمی و داداش نازش، #محمد وارد شدند و هریک کالایی در دست تقدیم کردند و گفتند خبردار شدیم صبح زود عازم کرمانشاهی.

به همین جهت این امانتی ها را آوردیم که همراه برده و تقدیم زلزله زدگان نمایید.

#نیان، به حرف بابایی بسنده نکرد و در گوشی گفت: "کاک رئوف قلکم را هم شکستم و مبلغش را داخل پاکت گذاشتم. همچنین این عروسک و چنددست لباس نو آورده ام تا به کودکی از کودکان زلزله زده کرمانشاهی که هم سن من باشد تقدیم کنی "🌷

علی رغم اینکه چندین و چندها کالای اهدایی را به دلیل محدودیت فضای ماشین و خارج از برنامه کاری رد کرده بودم، ابن یکی را نتوانستم و فقط توانستم اشک شوق بدرقه لطفش کنم و تعهد بندم به سفارشش عمل کنم...

امروز که در خدمت #پروفسور_پیرصاحب و اخوی بزرگوارش و نیز #دکتر_حقانی به منطقه #شیخ_صله رفته بودبم چشمانم را تیز کرده، تا سوژه موردنظر #نیان را بیابم تا اینکه...

خانواده ای یافتم که از دل زلزله به روستای زلزله زده شیخ صله پناه آورده بودند!
در شهر ساختمان شان آوار شده بود و اینک می بایست در کنار آوار خانه روستایی شان نیز #مرگ را به انتظار نشینند ولی آیا #امید را می توان دوباره زنده کرد؟...

و پاسخ این سئوال را چه زیبا که #نیان از قبل تقدیم داشته بود!
نامه و هدایای نیان در کوچه پس کوچه های شیخ صله به #هلن_کوچولو اهداء گردید و هلن پیامی توییتی با مشروح ذیل تقدیم داشت:
"زور سپاس نیان"🌷👏🌷

و سپاس ما نیز از آن نیان که شعورش، احساس را خوب مدیریت کرد...

#کمپین_مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#کادوی_همدلی
#نیان_ابراهیمی
🌷🌷🌷


گروه کمپین👇👇👇
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwcjLHIA5Qmdu33Yw

کانال چالش مهربانی
(گزیده گزارش مهربانی مهربانان)
@kindness_challenge
گذر ایام و مناسبت های نمادینِ تلنگُرزن!
✍🏻 #رئوف_آذری

در انتظار سحری جمعه روز رمضانْ ماهِ سالِ کرونا زده، شب زنده داری اختیار کرده ام!
صدای هشدار گوشی، خبر از پیامکی تازه می دهد.
#ایوب است. همکلاسی پریروز و هموند دیروز و غربت نشین امروز..
دانشجوی دکتری بود.چندین بار از بیکاری و‌ناامیدی و سردرگمی اش گفت اما نه توان فهمیدن مان بود و نه امکان تغییر سرنوشت او😭
پیام ارسالی اش، با ذکر مناقب معلم، تبریک این مناسبت بود.
پیامک دگری رسید:
#خالد بود. او که هموندی خالص و‌ناب در پاسداری ژینایی وطن است. او هم با شعری ناب، تبریکش را روانه کرده بود.
دیگری، #فاروق بود. همکار دیروز و امروز اما #اشنویه نشین..
همان شهری که پریروز، فعالان مدنی اش برای توقف حکم اعدامِ #زورار، ساعت ها جلوی منزل مقتول به تمنا نشستند و سپس شبانه مسیر اشنویه تا ارومیه را گز کردند و تا سحرگاهان جلوی زندان، اشک ریختند تا بلکه شعله «آتش انتقام» خاموش کنند،اما به ظاهر ناموفق برگشتند و تأسف زا در برگشت نیز، خبر کوچ اجباری دو همشهری ویلان نان سفره را با راکت هواپیماهای اردوغان رهسپار، دریافت کردند و اگر شور و اشک شوق پابه رکاب شدن پنج کودک دیارشان با دوچرخه اهدایی نوچرخه با عاملیت بنیاد توسعه صلح و‌مهربانی نبود، خدا می داند، شب شان چه رنگی می بود!

بله، فحوای پیام «فاروق» نیز تبریک مناسبت روز معلم بود!

پیامک ها که فزونی گرفت، حساب از دستم در رفت ولی، تلنگر چندی از همکلاسانم در سال های اخیر و‌امسال، «طعم تلخِ شیرین»ی داشت:

«هوشیار» سه سال است که در زنگ های «مهربانی»،«ئاشتی»و«گفت و گو» همکلاسم است. او هر سال، معمولاً پاییز که رنگ خزان می بازد،به کلاس برمی گردد و وقتی دلیلش را جویا می شوم،همان پاسخ همیشگی نثارم می کند:«ماموستاگیان، با خانواده گلپایگان،همدان،ساوه بودیم، کوره آجرپزی، برداشت سیب زمینی و انار و‌ سیب چینی»!

«محمد» هم مثل هوشیار، سه سال همکلاسم بوده است ولی در این سه سال همواره حواسش پرت جایی بوده و هرگاه، بازخواستش کرده ام، باز چون هوشیار،پاسخش ثابت یک عبارت بوده:«کاک رئوف، پدرم در مسیر برگشت کولبری است و حواسم به جانش است که در پی نان مان نبازدش»!

«سروه» نیز سه سال همکلاسم بود اما امسال در یک محیط پانسیون، مهمان زادگاهم شده و ارتباط وثیق پدر_دختری هنوز پابرجاست.
آن دو، هوشیار و‌محمد هریک به نحوی تبریک گفته بودند. «هوشیار» با یادآوری مهربانی دیروزم با او و «محمد» با تصویر«مهربانی بزرگ»ش با طبیعت: #گلدان_کاری ۶۰۰ نهال بلوط..
«سروه» هم روز معلم را با ضبط و ارسال کلیپی سراسر سوزن و خنجر با نشانه گیری دل نگارنده، تبریک گفته بود:
او‌با الهام از «زنگ گفت و گو»ی سال سوم همکلاس بودن مان، #کوه را چون بخشی از طبیعت، طرف گفت و گو اختیار کرده بود تا یادآورم شود چگونه خشم خود را بابت سهل انگاری کوه در لحظه شلیک مرزبان به قلب پدرکولبرشهیدش، برون ریز کرده است!

این سه پیامک تلخ شیرین را که در کنار پیامک اولی قرار می دهم، طعمی «تلخِ شیرینِ تلخ» حاصل می آید که تلنگری جانانه بر دلم وارد می کند!

تلنگری از جنسِ «تلمذ در مکتب دانش آموزان» یا به تعبیر عنوان کتاب در دست تألیفم؛«دانش آموزی از دانش آموزان» و‌«دانشجویی از دانشجویان»!
به انتهايب يادداشت رسيده بودم كه استوري "ارسلان" نيز بر صفحه گوشي ام ظاهر شد:
"تشكري سراسر مهر و وفا كه همسنگ صلوات و نداي سحري بلندگوي مسجد، شيرين بود.
"ارسلان"م نيز، در اين سراي بي ناز، هنوز كه هنوز است علي رغم پيمودن مدارج شايستگي، به حقوق اوليه شهروندي اش نرسيده است و همان "طعم شيرين تبريكات را بر مذاقم تلخ مي كند،مي گوييد،خوب نكند؟! آخر چگونه؟
بگذريم...
این همه واژه به تسبیح کشیدم تا به این نکته برسم و‌آن این:
✓ «شاخه های گل پیامک ها و‌تماس های تبریک تان را ای عزیزانم، سوی خرمن وجود پر درد و جغرافیای پرمصیبت تان، نشانه می گیرم تا این نمادین روز را منِ به ظاهر معلم و‌مشاور، متقابلا به شمای به واقع «معلم» و«مشاور» تبریک گفته باشم چه اینکه بیش از آن که «نگارنده» عامل و‌حامل درس نکته ای برای شما باشد، صبوری و مدارای شما با «دردِ» کم درمان یا بی درمان مرزنشینی،فراموشی و قهقرای تکرار مصیبت جغرافیای سرزمینی، «درس آموزی»های بسیاری برای من داشته که با افتخار تلمذ در مکتب تان را بر تارگ کتاب تاریخ معلمی ام ثبت خواهم کرد...»
✓ مبارک تان باد ای «فرشتگان در غربت» و «نزدیکان غریبم» که «معلم شمایید»👏🏻
این کلیپ هم پیوست تبریکم برای آنانی که تصور ترک چنین بهشتی یا تجربه درد در آن را باور ندارند، شاید که آنان نیز چون من «تلنگری» خورند و «طرحی» براي "خدمتي كوچك" به اين چند و بسيار "معلمان بزرگ "م در اين سرزمين دراندازند...
🌹❤️🌹
@sopskf
---
https://www.instagram.com/tv/B_nak4SAC6Q/?igshid=ka9e16pkc1nj