یادی ایامی که گذشت به مهر
تابستان سال ۱۳۷۰ با جمعی از هم دوره ای هایم، برای یک اردوی فرهنگی-ورزشی عازم تهران شدیم!
برای یک نوجوان روستایی شهری شده مرزنشین، آن هم بیست و هفت سال و اندی قبل، رفتن به تهران آرزویی بزرگ بود و صدالبته تصویرسازی هایی که قبل از سفر در ذهن خود می پروردم، آن را شهر رؤيايي می دیدم ولی اولین قدم هایی که در خیابان های شمال شهر، برداشتم، این تصویر را درهم ریخت چه اینکه می دیدم چون شهر خودم، آشغال ها در کف خیابان های منتهی به تجریش، با نسیم حاصل از حرکت ماشین ها، شرق و غرب می کردند!
و جالب است بدانید که اولین تصویری که در بازگشت برای برادرنرفته ام به تهران بازگو کردم همان " مشاهده آشغال در کف خیابان" بود!
اگر این روایت را پیوندی بزنم به خاطره ای از یکی دوستان روستایی ام که بعدها مقامی هم در سطح میانی آموزش و پرورش گرفت، شاید مفهوم بهتر منتقل شود.
نقل می کرد:"معلم که داشتیم با خود همیشه در این فکر بودم که چه خوش اقبال است آن که معلم می شود چون حتی ابتدایی ترین تفاوتش با مردم عادی را این می دیدم که او هیچگاه نیاز به دستشویی رفتن پیدا نمی کند😃"
هرچند که تا پریروزهای دور، این یک امتیاز می نمود و نشان تقدس بخشی دانش آموزان به معلمان بود ولی امروز به گمانم این تصویر فروریخته باشد چه اینکه دست شویی نرفتن شان، به دلیل خالی بودن جیب ها و سفره هاست و نه تقدس شخصیتی😭اما باری به هرجهت این تصویر سازی های کودکی وی از معلم بود و ارزنده و قابل تأمل!
شاید باورتان نشود ولی من نیز چنین تصویری از #تهران و پایتخت داشتم و هرچند بازدید از کاخ های نیاوران و سعدآباد این تصویر را تقویت می کرد اما کف خیابان های بیرونی کاخ ها،خللی جدی در تصویرسازی هایم ایجاد کرد همچنان که برای آن دوستم "معلم شدن" خودش چنین کرد!
این همه را بگفتم تا به سه نکته برسم؛
یک: تفاوت تصویرسازی های ذهنی و واقعیت های بیرونی هم نسلی های من که کم تر توفیق توافق یافتند
دو: تأکید و تمرکز حدود سه دهه قبل اینجانب روی #محیط_زیست و ارتباط معنایی تصویرسازی اولیه و فروریزی آن بر مبنای یک مؤلفه محیط زیستی
ج: دقت در تصویر فوق و تمرکز بر تصویر اینجانب(ایستاده سوم نفر از راست) نشان می دهد که آن دوران نیز نشانه هایی از #صلح_و_مهربانی با خود داشته ام( گل سرخ) و این نیز افتخاری والا برای این سفیر کوچک صلح و مهربانی امروز است.
به یقین کسب جایزه سال #صلح_و_محیط_زیست دکتر تقی ابتکار درسال جاری، تداوم همان ذهن زیست محور و روح صلح گستر دیروزی بوده که افتخار امروزم است ومدیون #مهربان_مادر فرشته وشم🌷❤
🌷❤🌷
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#مسئولیت_اجتماعی
#تصویرسازی_های_نوجوانی
#تهران
#تقدس_رؤيا
#محیط_زیست
#صلح
#نقش_الگویی
@sopskf
-----
*سپاس از مربی همراه آن روزها جناب حاج عثمان رشیدی عزیز
**شرح تصویر:
[ایستاده از راست:
فاروق مکری، کاوه حیاک، رئوف آذری، حسین خضری، امید نقیب،فرزین مولانی
نشسته از راست:
سیاوش خضری، علی قاضی، عبدالله عدالت، عثمان رشیدی(مربی همراه)
اردوی فرهنگی-ورزشی تابستان سال ۱۳۷۰ -تهران]
-----
https://www.instagram.com/p/BvLnMS0F1eW/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=12o2lo91jzus7
تابستان سال ۱۳۷۰ با جمعی از هم دوره ای هایم، برای یک اردوی فرهنگی-ورزشی عازم تهران شدیم!
برای یک نوجوان روستایی شهری شده مرزنشین، آن هم بیست و هفت سال و اندی قبل، رفتن به تهران آرزویی بزرگ بود و صدالبته تصویرسازی هایی که قبل از سفر در ذهن خود می پروردم، آن را شهر رؤيايي می دیدم ولی اولین قدم هایی که در خیابان های شمال شهر، برداشتم، این تصویر را درهم ریخت چه اینکه می دیدم چون شهر خودم، آشغال ها در کف خیابان های منتهی به تجریش، با نسیم حاصل از حرکت ماشین ها، شرق و غرب می کردند!
و جالب است بدانید که اولین تصویری که در بازگشت برای برادرنرفته ام به تهران بازگو کردم همان " مشاهده آشغال در کف خیابان" بود!
اگر این روایت را پیوندی بزنم به خاطره ای از یکی دوستان روستایی ام که بعدها مقامی هم در سطح میانی آموزش و پرورش گرفت، شاید مفهوم بهتر منتقل شود.
نقل می کرد:"معلم که داشتیم با خود همیشه در این فکر بودم که چه خوش اقبال است آن که معلم می شود چون حتی ابتدایی ترین تفاوتش با مردم عادی را این می دیدم که او هیچگاه نیاز به دستشویی رفتن پیدا نمی کند😃"
هرچند که تا پریروزهای دور، این یک امتیاز می نمود و نشان تقدس بخشی دانش آموزان به معلمان بود ولی امروز به گمانم این تصویر فروریخته باشد چه اینکه دست شویی نرفتن شان، به دلیل خالی بودن جیب ها و سفره هاست و نه تقدس شخصیتی😭اما باری به هرجهت این تصویر سازی های کودکی وی از معلم بود و ارزنده و قابل تأمل!
شاید باورتان نشود ولی من نیز چنین تصویری از #تهران و پایتخت داشتم و هرچند بازدید از کاخ های نیاوران و سعدآباد این تصویر را تقویت می کرد اما کف خیابان های بیرونی کاخ ها،خللی جدی در تصویرسازی هایم ایجاد کرد همچنان که برای آن دوستم "معلم شدن" خودش چنین کرد!
این همه را بگفتم تا به سه نکته برسم؛
یک: تفاوت تصویرسازی های ذهنی و واقعیت های بیرونی هم نسلی های من که کم تر توفیق توافق یافتند
دو: تأکید و تمرکز حدود سه دهه قبل اینجانب روی #محیط_زیست و ارتباط معنایی تصویرسازی اولیه و فروریزی آن بر مبنای یک مؤلفه محیط زیستی
ج: دقت در تصویر فوق و تمرکز بر تصویر اینجانب(ایستاده سوم نفر از راست) نشان می دهد که آن دوران نیز نشانه هایی از #صلح_و_مهربانی با خود داشته ام( گل سرخ) و این نیز افتخاری والا برای این سفیر کوچک صلح و مهربانی امروز است.
به یقین کسب جایزه سال #صلح_و_محیط_زیست دکتر تقی ابتکار درسال جاری، تداوم همان ذهن زیست محور و روح صلح گستر دیروزی بوده که افتخار امروزم است ومدیون #مهربان_مادر فرشته وشم🌷❤
🌷❤🌷
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#رئوف_آذری
#مسئولیت_اجتماعی
#تصویرسازی_های_نوجوانی
#تهران
#تقدس_رؤيا
#محیط_زیست
#صلح
#نقش_الگویی
@sopskf
-----
*سپاس از مربی همراه آن روزها جناب حاج عثمان رشیدی عزیز
**شرح تصویر:
[ایستاده از راست:
فاروق مکری، کاوه حیاک، رئوف آذری، حسین خضری، امید نقیب،فرزین مولانی
نشسته از راست:
سیاوش خضری، علی قاضی، عبدالله عدالت، عثمان رشیدی(مربی همراه)
اردوی فرهنگی-ورزشی تابستان سال ۱۳۷۰ -تهران]
-----
https://www.instagram.com/p/BvLnMS0F1eW/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=12o2lo91jzus7
Instagram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی
یادی ایامی که گذشت به مهر تابستان سال ۱۳۷۰ با جمعی از هم دوره ای هایم، برای یک اردوی فرهنگی-ورزشی عازم تهران شدیم! برای یک نوجوان روستایی شهری شده مرزنشین، آن هم بیست و هفت سال و اندی قبل، رفتن به تهران آرزویی بزرگ بود و صدالبته تصویرسازی هایی که قبل از سفر…