ارزیابی شتابزده
13.9K subscribers
897 photos
302 videos
33 files
848 links
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
Download Telegram
دنیایِ سی سال آینده

🔴خبرنگار بی بی سی برای اولین بار سفری رفته به قلمرو طالبانِ افغانستان در #ایالت_هلمند. او در گزارشی چند دقیقه ای ، تصویری از چهرۀ پنهان زندگی در حاکمیتِ طالبان را نشان می دهد.

تصاویر مختلفی در این گزارش ارایه می شود. اینکه چطور با وجودِ یک دولتِ مرکزی، بخشی از #کشور از دست رفته و طالبان در بخشی از کشور [سمتِ دیگرِ رودخانه هلمند] قوانینِ حکومت داریِ خودش را برپا کرده. اینکه #طالبان در آن منطقه کاری کرده که هیچ زنی در کوچه و بازار حضور ندارد. اینکه در بازارِ "موسی قلعه" در کنار کالا و مواد غذایی ، خشاب گلوله و اسلحه خرید و فروش می شود. در میان این تصاویر، یک تصویر بیش از همه در ذهن زنگ می زند. جایی که خبرنگار به میان یک #مدرسه می رود و در کلاسِ درسِ بچه ها حضور پیدا می کند. کلاس درسی که فقط پسرانه است و بچه های کودک سالی که دارند تحت آموزه های طالبان رشد می کنند. چهره های معصوم بچه هایی که مدرسه شان را طالبان می گرداند. مدرسه ای که #پول اش را دولتِ کابل می دهد ولی اداره اش با طالبان است!

🔵چهرۀ این بچه ها را که نگاه می کنی یکباره دلت می لرزد. انگار یک امیدِ بی پایه در دلت خشک می شود. اینکه پیوسته یک گمانِ خام در دلهایمان هست که روزی این ماجراها به پایان خواهد رسید. نه! بیست سالِ دیگر این بچه ها خواهند رسید به جایِ آنها که امروز این شهر و این خاک را اداره می کنند. خاکِ تریاک پرور و اسلحه دوست.

🔴اگر امروز گمان کنیم ماجرایِ سوریه در نقطه ای به پایان خواهد رسید ولی کودکانی که در تمامِ این چندسال در کمپ های میلیونیِ پناهندگانِ سوری در ترکیه در معرض انواع آسیب های روحی و جسمی بوده اند، دنیایِ بیست سی سالِ آینده را بی نصیب و بی آسیب رها خواهند کرد ، تصوّری باطل است. دنیایِ امروز ما، کودکانی را در دلِ خود دارد که دوهزار وهفده سال پس از میلاد مسیح تحت هدایت تحجری ترین مغزها و منجمدترین فکرها و خون ریزترین جهان بینی ها و با کمترین آموزش ها و بیشترین آسیب ها ، رشد و نموّ می یابند. اگر بیست ویک سال پس از جنگ جهانیِ اول، پروندۀ این جنگ بسته نشد و به ترقه ای، منجر به جنگِ جهانی دوّم شد، ماجراهای امروزِ سوریه و افغانستان و عراق هم، حتی اگر توقفی کوتاه در خون ریزیهایش رخ دهد، باز دمل چرکین شان باز خواهد شد.
این ماجراها یحتمل تا پایان عمر ما دوام خواهد یافت.

https://t.iss.one/solseghalam
✍️بازهم تیراندازی در آمریکا

🔹تيراندازى اخير در #فلوريدا دوباره جامعه را در بهت و حيرت فرو برده است (و مگر يك جامعه چندبار بايد در مورد يك موضوع به بهت و حيرت بنشيند؟).
هشتگ #اسلحه، و موضوع تیراندازی در آمریکا، یکی از هشتگ های این کانال است.
این موضوع برایم پررنگ نبود(یا حتی مطرح نبود) تا پیش از آمدن به این سرزمین. اما این، یکی از واقعیات آمریکاست.
واقعیتی که قبلا گمان می کردم علتش ، فقط #لابی های تولید کنندۀ اسلحه است، ولی بعدها در گفتگوها و صحبت ها با مردم متوجه شدم، ریشه های #فرهنگی موضوع، شاید عمیق تر از علل #اقتصادی/صنعتی ماجراست.

🔹هفته پیش (همین هفته پیش و قبل از ماجراى اخير دبيرستان فلوريدا) ظهر به مدرسه پسرم رفتم تا زودتر از زمان پایان مدرسه (و زمان معمولِ آمدنش با سرویس) با هم به دندانپزشک برویم. این برای اولین بار بود که در چنین وقتی به #مدرسه ابتدایی اش می رفتم. چون قدری زود رسیده بودم، برای استفاده از وقت، تلفنی با دوستی صحبت می کردم و در حال گفتگو، مقابل مدرسه قدم می زدم.

🔹تقریبا فضای تصویر بالا را در حال صحبت با تلفن، طی کردم و رسیدم به حوالیِ محل بازی بچه ها.

بچه های پشت نرده در حال بازی و ورزش در حیاط بودند و دیدن بازی بچه ها لذت بخش بود. هوا پر از عطر بهار بود و صدای شادی کودکان در فضا، بوی زندگی می داد. یکباره دیدم یک خانم، بی سیم در دست و مضطرب در حال دویدن به سمت من هست و یک افسر پلیس هم پشت سر او در حال دویدن. به نرده ها رسیدند و دری را باز کردند و به محوطه تصویر بالا آمدند و خانم در حالی که استرس تمام سیمایش را گرفته بود گفت آقا! قدم زدن در نزدیکی محل بازی بچه ها ممنوع است. چرا اینجائید؟
گفتم منتظر ساعت پایان کلاس هستم تا فرزندم را به منزل ببرم.

توضیح داد که بنا به ملاحظات امنیتی کسی نباید به محل بازی بچه ها نزدیک شود(باوجود اینکه بچه ها پشت نرده ها هستند). با همان استرسی که داشت بی سیم زد که «مورد» (case) خطرناک نیست (؟! 😳) و ما با او به فرانت (دفتر) می آئیم. به اتفاق ایشان و جناب افسر درشت هیکل (که بسیار هم مؤدب بود) به دفتر مدرسه رفتیم و ...

▪️ ▪️ ▪️ ▪️ ▪️
🔹این، میزانِ التهاب و استرسی هست که در متولیان حفظ امنیت مدرسه ، در یک شهر دانشگاهی (و نه در شیکاگو یا میامی) انسان با چشمانش مشاهده می کند.

خانم، واقعا وحشت زده بود و واقعا ملتهب.

دلیلش واضح است. در کشور سیصد و بیست میلیون نفری، سیصد میلیون #سلاح در دست مردم است.
اما چرا این ماجرا حل نمی شود؟

🔹حکایتِ حل نشدنِ این ماجرا در آمریکا، همان حکایتِ حل نشدنِ موارد مشابه اش در سایر کشورهاست.
در برابرِ برخی ریشه های فرهنگی (که به هر دلیلی شکل گرفته)، مردمِ یک کشور، دوپاره می شوند، و از این نقطه به بعد، موضوع، آسیب هایش را می رساند ولی، حل نمی شود.

🔹شاید بیشترین استرس را در آمریکا، شهروندی دارد که شغلش "پلیس" است. واقعا کار عجیبی است. تو در هر لحظه از حرفه ات «در معرضِ» چنین شرایطی باشی.
https://t.iss.one/solseghalam

یادداشت های مرتبط:
✍️تاتامی در ژاپن، اسلحه در آمریکا و ...
https://t.iss.one/solseghalam/21
✍️دو آمریکا، دو انگلیس، دو ترکیه
https://t.iss.one/solseghalam/784
✍️گزارش بی بی سی جهانی از کشته های اسلحه در شیکاگو
https://t.iss.one/solseghalam/140
✍️آمار 24ساعت کشته های اسلحه در آمریکا
https://t.iss.one/solseghalam/1089
✍️دو آمریکا، کدام آمریکا؟
https://t.iss.one/solseghalam/1002

▪️ ▪️
📌پی نوشت: در تصویر بالا، پرچم های مقابل مدرسه ، نیمه افراشته است. تصویر مربوط به پس از زمان فاجعه اخیر در دبیرستان فلوریدا است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 چرا ژاپن ژاپن می شود؟
*(برگرفته از کانال حجه الاسلام زائری و کانال معلم یادگیرنده مادام العمر)🔻

🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.

#ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی #مدرسه

منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
▪️▪️▪️
توضیحاتی درباره این ویدئو
🔻🔻
@solseghalam
ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» گستردۀ مخاطبان مواجه شده است.
(مثلا در کانال حجه الاسلام زائری)

به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این کارها و این رفتارها را تحسین کردم.

زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد بود (و هست) که مدارس اسلامی (مدارس مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش شخصی مذهبی و متدین بوده و هست ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلند مدت، ویرانه است.
همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی #ژاپن برقرار است.

🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان (و وقتی که به انتهای خطِ عابر پیاده رسید) بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در حجاب چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟

در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی (سبتیکالِ) خود را به این مرکز می آیند (مثلا آقای پروفسور خالد مسلم از دانشگاه برکلی به عنوان یک چهره مطرح زلزله در آمریکا، دورۀ سبتیکال خود را در این مرکز گذرانده). در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود (زمان آقای جاسبی، ایشان با این مرکز ارتباط داشت و می خواست با کمک آنها، تجهیزات میز زلزله برای واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد خریداری کند). بعد از جلسه (وقتی همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ کارهایت و پایان نامه ات چطور است؟ چقدر دیگر مانده که فارغ التحصیل شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)

این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.

🔹عرضم این است که «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (امتدادِ آن تعظیمِ به ماشین و امتداد آن چادر مشکی سن ده-پانزده سالگی) را باید دید که به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.

🔹درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله بالا که در سالهای نخست تحصیل در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی آنجا پرداخته بود.

البته بدیهی است که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی (و بی نظمی) است، اما باید خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟

t.iss.one/solseghalam
Forwarded from شبکه توسعه
🔲⭕️کودکان کنسروی و توسعه
دکتر محمدرضا اسلامی

ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» مخاطبان مواجه شد.

به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این رفتارها را تحسین کردم.

گویا زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد است که مدارس اسلامی (مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش مذهبی و متدین است ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلندمدت، ویرانه است. همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی ژاپن برقرار است.

🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که دکتر محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟

🔹در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی خود را به این مرکز می آیند. در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود. بعد از جلسه (وقتی که همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ پایان نامه ات چطور است؟ چه زمانی فارغ التحصیل می شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)

این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.

☑️⭕️سخن پایانی:
همین خطا ممکن است در مورد آمریکا نیز رخ دهد: الگوی آمریکایی که بیشتر بر خلاقیت، فردگرایی و انعطاف و آزادی تاکید دارد. نکته همین است که باید دید «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (مثل امتدادِ تعظیمِ به ماشین و چادر در ده سالگی) به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.

درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها (چه ژاپن باشد و چه آمریکا و چه هر کشور دیگری)، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله خودم که در سالهای نخست تحصیلم در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی نوشته بودم.

دقت کنیم که ما نیز اگر در جستجوی توسعه هستیم باید در مدارس خود سخت کوشی، انضباط، کار گروهی و خلاقیت، انتقادگری و انتقادپذیری... را پرورش دهیم و می دانیم که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی و بی نظمی و شلختگی است، اما خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟ از ژاپن الهام بگیریم اما لزوما کپی-پیست (Copy-Paste) راه حل نیست.

شبکه توسعه
@I_D_Network