رفته بودم ماشین بخرم
چند ماهی بود وارد این کشور شده بودم و از همان ابتدای کار مشخص بود که سیستم حمل و نقل بر این مبنا بنا نهاده شده که افراد خودروی شخصی باید داشته باشند. سیستم حمل و نقل عمومی محدود و غیر راحت است. چند بار سر زدن به نمایشگاهها هم نشان داد وضعیت دلال ها بدتر از ایران است. روی یک ماشین می خواهند هزار و پانصد یا حداقل هزار دلاری سود کنند. با کمک دوستی پرمهر، وب سایت ها را زیر رو کردیم و از وب سایت کِرگلیست، چند قراری با چند نفری از فروشنده ها[ی غیر دلال] گذاشتم. یکی از ماشین ها، "آزِرا"ی تمیزی می زد که برای دیدنش به خیابان اُکموس رفتیم.
پس از رسیدن به محلِ قرار
چهره مرد فروشنده آشنا می زد.
نامش را پرسیدم، گفت حسین.
اهل کجایی؟ گفت عراق.
گفتم حسین، پس از شیعیانِ عراق هستی. گفت بله.
-کدام شهر؟
-بصره
-پس به ما نزدیک هستی.
پرسیدم اینجا چه میکنی؟ گفت دانشجوی دپارتمان عمران دانشگاه میشیگان. گفتم چه جالب من هم همان جا هستم. راستی! دوست دیگری هم داریم در همین عمران که اهل عراق است به نام عزیز. می شناسی اش؟ گفت چه عجیب دانشجوی عراقی دیگری در عمران و من نشناسم؟ گفتم معروف هست و در آر.ای سازه فولادی گاهی بجای استاد درس میدهد. گفت اهل کجاست. گفتم اربیل. تا گفتم اربیل چهره اش به هم رفت و اَخمی کرد و گفت: نه اینها آدمهای خوبی نیستن. این کردها خوب نیستن.
جا خوردم. چطور با طرفِ آمریکایی زندگی می کنید و کار می کنید ولی همدیگر را ندیده "آدم بد" قضاوت می کنید. گفتم ولی عزیز برایِ من دوست خوبی بوده . گفت اینها می خوان از ما جدا بشن. گفتم خب آزرا رو چند می دی؟
- - - - - - - -
عملیات آزاد سازیِ موصل شروع شده ولی "موصلِ نقشه ای" هم که آزاد بشود امّا موصلِ در ذهن ها مگر آزاد شدنی است؟ وقتی پیش قضاوت ها در منطقه ای چنین است و مردمِ پیرامونِ هم ، یکدیگر را خوب یا بد می انگارند ، گرفتنِ "زمین" چه مشکلی را حل می کند؟ موصل، آزاد هم که بشود ولی عراق در ذهن ها از هم گسسته است. ذهن ها باهم زندگی و با هم کارکردن را اگر نپذیرند امروز موصل آزاد می شود و فردا اربیل دعوا شروع می شود. پس فردا فلوجه یا بصره. چگونه است که در خاورمیانه و در آن خاک عجیب، مردمان باهم زندگی کردن نمی توانند ولی می آیند آمریکا و با این انبوهِ تفاوت های فرهنگی، تحمل پذیر و با رواداری و با آرامش سر به کار می دهند.
چه حکایتی است که دو شهرند از دو شهر به فاصله چندصدکیلومتر می گویند ما با هم اختلافِ فرهنگی[مذهبی] داریم ولی همین دو می آیند و در قاره ای دیگر ، در یک شرکت آمریکایی در دوطبقه ی مجاور کار می کنند؟ بی صدا.
چقدر زیبا سروده این شعر را :
خاورمیانه را آفرید
از رویِ چشم هایِ شرقی ات
پر آشوب ، رنجور ، خسته ، زیبا...
(*شعر: عباس حسین نژاد)
#موصل #عراق #زمین #ذهن
https://telegram.me/solseghalam
چند ماهی بود وارد این کشور شده بودم و از همان ابتدای کار مشخص بود که سیستم حمل و نقل بر این مبنا بنا نهاده شده که افراد خودروی شخصی باید داشته باشند. سیستم حمل و نقل عمومی محدود و غیر راحت است. چند بار سر زدن به نمایشگاهها هم نشان داد وضعیت دلال ها بدتر از ایران است. روی یک ماشین می خواهند هزار و پانصد یا حداقل هزار دلاری سود کنند. با کمک دوستی پرمهر، وب سایت ها را زیر رو کردیم و از وب سایت کِرگلیست، چند قراری با چند نفری از فروشنده ها[ی غیر دلال] گذاشتم. یکی از ماشین ها، "آزِرا"ی تمیزی می زد که برای دیدنش به خیابان اُکموس رفتیم.
پس از رسیدن به محلِ قرار
چهره مرد فروشنده آشنا می زد.
نامش را پرسیدم، گفت حسین.
اهل کجایی؟ گفت عراق.
گفتم حسین، پس از شیعیانِ عراق هستی. گفت بله.
-کدام شهر؟
-بصره
-پس به ما نزدیک هستی.
پرسیدم اینجا چه میکنی؟ گفت دانشجوی دپارتمان عمران دانشگاه میشیگان. گفتم چه جالب من هم همان جا هستم. راستی! دوست دیگری هم داریم در همین عمران که اهل عراق است به نام عزیز. می شناسی اش؟ گفت چه عجیب دانشجوی عراقی دیگری در عمران و من نشناسم؟ گفتم معروف هست و در آر.ای سازه فولادی گاهی بجای استاد درس میدهد. گفت اهل کجاست. گفتم اربیل. تا گفتم اربیل چهره اش به هم رفت و اَخمی کرد و گفت: نه اینها آدمهای خوبی نیستن. این کردها خوب نیستن.
جا خوردم. چطور با طرفِ آمریکایی زندگی می کنید و کار می کنید ولی همدیگر را ندیده "آدم بد" قضاوت می کنید. گفتم ولی عزیز برایِ من دوست خوبی بوده . گفت اینها می خوان از ما جدا بشن. گفتم خب آزرا رو چند می دی؟
- - - - - - - -
عملیات آزاد سازیِ موصل شروع شده ولی "موصلِ نقشه ای" هم که آزاد بشود امّا موصلِ در ذهن ها مگر آزاد شدنی است؟ وقتی پیش قضاوت ها در منطقه ای چنین است و مردمِ پیرامونِ هم ، یکدیگر را خوب یا بد می انگارند ، گرفتنِ "زمین" چه مشکلی را حل می کند؟ موصل، آزاد هم که بشود ولی عراق در ذهن ها از هم گسسته است. ذهن ها باهم زندگی و با هم کارکردن را اگر نپذیرند امروز موصل آزاد می شود و فردا اربیل دعوا شروع می شود. پس فردا فلوجه یا بصره. چگونه است که در خاورمیانه و در آن خاک عجیب، مردمان باهم زندگی کردن نمی توانند ولی می آیند آمریکا و با این انبوهِ تفاوت های فرهنگی، تحمل پذیر و با رواداری و با آرامش سر به کار می دهند.
چه حکایتی است که دو شهرند از دو شهر به فاصله چندصدکیلومتر می گویند ما با هم اختلافِ فرهنگی[مذهبی] داریم ولی همین دو می آیند و در قاره ای دیگر ، در یک شرکت آمریکایی در دوطبقه ی مجاور کار می کنند؟ بی صدا.
چقدر زیبا سروده این شعر را :
خاورمیانه را آفرید
از رویِ چشم هایِ شرقی ات
پر آشوب ، رنجور ، خسته ، زیبا...
(*شعر: عباس حسین نژاد)
#موصل #عراق #زمین #ذهن
https://telegram.me/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
October 19, 2016
Forwarded from ارزیابی شتابزده
رفته بودم ماشین بخرم
چند ماهی بود وارد این کشور شده بودم و از همان ابتدای کار مشخص بود که سیستم حمل و نقل بر این مبنا بنا نهاده شده که افراد خودروی شخصی باید داشته باشند. سیستم حمل و نقل عمومی محدود و غیر راحت است. چند بار سر زدن به نمایشگاهها هم نشان داد وضعیت دلال ها بدتر از ایران است. روی یک ماشین می خواهند هزار و پانصد یا حداقل هزار دلاری سود کنند. با کمک دوستی پرمهر، وب سایت ها را زیر رو کردیم و از وب سایت کِرگلیست، چند قراری با چند نفری از فروشنده ها[ی غیر دلال] گذاشتم. یکی از ماشین ها، "آزِرا"ی تمیزی می زد که برای دیدنش به خیابان اُکموس رفتیم.
پس از رسیدن به محلِ قرار
چهره مرد فروشنده آشنا می زد.
نامش را پرسیدم، گفت حسین.
اهل کجایی؟ گفت عراق.
گفتم حسین، پس از شیعیانِ عراق هستی. گفت بله.
-کدام شهر؟
-بصره
-پس به ما نزدیک هستی.
پرسیدم اینجا چه میکنی؟ گفت دانشجوی دپارتمان عمران دانشگاه میشیگان. گفتم چه جالب من هم همان جا هستم. راستی! دوست دیگری هم داریم در همین عمران که اهل عراق است به نام عزیز. می شناسی اش؟ گفت چه عجیب دانشجوی عراقی دیگری در عمران و من نشناسم؟ گفتم معروف هست و در آر.ای سازه فولادی گاهی بجای استاد درس میدهد. گفت اهل کجاست. گفتم اربیل. تا گفتم اربیل چهره اش به هم رفت و اَخمی کرد و گفت: نه اینها آدمهای خوبی نیستن. این کردها خوب نیستن.
جا خوردم. چطور با طرفِ آمریکایی زندگی می کنید و کار می کنید ولی همدیگر را ندیده "آدم بد" قضاوت می کنید. گفتم ولی عزیز برایِ من دوست خوبی بوده . گفت اینها می خوان از ما جدا بشن. گفتم خب آزرا رو چند می دی؟
- - - - - - - -
عملیات آزاد سازیِ موصل شروع شده ولی "موصلِ نقشه ای" هم که آزاد بشود امّا موصلِ در ذهن ها مگر آزاد شدنی است؟ وقتی پیش قضاوت ها در منطقه ای چنین است و مردمِ پیرامونِ هم ، یکدیگر را خوب یا بد می انگارند ، گرفتنِ "زمین" چه مشکلی را حل می کند؟ موصل، آزاد هم که بشود ولی عراق در ذهن ها از هم گسسته است. ذهن ها باهم زندگی و با هم کارکردن را اگر نپذیرند امروز موصل آزاد می شود و فردا اربیل دعوا شروع می شود. پس فردا فلوجه یا بصره. چگونه است که در خاورمیانه و در آن خاک عجیب، مردمان باهم زندگی کردن نمی توانند ولی می آیند آمریکا و با این انبوهِ تفاوت های فرهنگی، تحمل پذیر و با رواداری و با آرامش سر به کار می دهند.
چه حکایتی است که دو شهرند از دو شهر به فاصله چندصدکیلومتر می گویند ما با هم اختلافِ فرهنگی[مذهبی] داریم ولی همین دو می آیند و در قاره ای دیگر ، در یک شرکت آمریکایی در دوطبقه ی مجاور کار می کنند؟ بی صدا.
چقدر زیبا سروده این شعر را :
خاورمیانه را آفرید
از رویِ چشم هایِ شرقی ات
پر آشوب ، رنجور ، خسته ، زیبا...
(*شعر: عباس حسین نژاد)
#موصل #عراق #زمین #ذهن
https://telegram.me/solseghalam
چند ماهی بود وارد این کشور شده بودم و از همان ابتدای کار مشخص بود که سیستم حمل و نقل بر این مبنا بنا نهاده شده که افراد خودروی شخصی باید داشته باشند. سیستم حمل و نقل عمومی محدود و غیر راحت است. چند بار سر زدن به نمایشگاهها هم نشان داد وضعیت دلال ها بدتر از ایران است. روی یک ماشین می خواهند هزار و پانصد یا حداقل هزار دلاری سود کنند. با کمک دوستی پرمهر، وب سایت ها را زیر رو کردیم و از وب سایت کِرگلیست، چند قراری با چند نفری از فروشنده ها[ی غیر دلال] گذاشتم. یکی از ماشین ها، "آزِرا"ی تمیزی می زد که برای دیدنش به خیابان اُکموس رفتیم.
پس از رسیدن به محلِ قرار
چهره مرد فروشنده آشنا می زد.
نامش را پرسیدم، گفت حسین.
اهل کجایی؟ گفت عراق.
گفتم حسین، پس از شیعیانِ عراق هستی. گفت بله.
-کدام شهر؟
-بصره
-پس به ما نزدیک هستی.
پرسیدم اینجا چه میکنی؟ گفت دانشجوی دپارتمان عمران دانشگاه میشیگان. گفتم چه جالب من هم همان جا هستم. راستی! دوست دیگری هم داریم در همین عمران که اهل عراق است به نام عزیز. می شناسی اش؟ گفت چه عجیب دانشجوی عراقی دیگری در عمران و من نشناسم؟ گفتم معروف هست و در آر.ای سازه فولادی گاهی بجای استاد درس میدهد. گفت اهل کجاست. گفتم اربیل. تا گفتم اربیل چهره اش به هم رفت و اَخمی کرد و گفت: نه اینها آدمهای خوبی نیستن. این کردها خوب نیستن.
جا خوردم. چطور با طرفِ آمریکایی زندگی می کنید و کار می کنید ولی همدیگر را ندیده "آدم بد" قضاوت می کنید. گفتم ولی عزیز برایِ من دوست خوبی بوده . گفت اینها می خوان از ما جدا بشن. گفتم خب آزرا رو چند می دی؟
- - - - - - - -
عملیات آزاد سازیِ موصل شروع شده ولی "موصلِ نقشه ای" هم که آزاد بشود امّا موصلِ در ذهن ها مگر آزاد شدنی است؟ وقتی پیش قضاوت ها در منطقه ای چنین است و مردمِ پیرامونِ هم ، یکدیگر را خوب یا بد می انگارند ، گرفتنِ "زمین" چه مشکلی را حل می کند؟ موصل، آزاد هم که بشود ولی عراق در ذهن ها از هم گسسته است. ذهن ها باهم زندگی و با هم کارکردن را اگر نپذیرند امروز موصل آزاد می شود و فردا اربیل دعوا شروع می شود. پس فردا فلوجه یا بصره. چگونه است که در خاورمیانه و در آن خاک عجیب، مردمان باهم زندگی کردن نمی توانند ولی می آیند آمریکا و با این انبوهِ تفاوت های فرهنگی، تحمل پذیر و با رواداری و با آرامش سر به کار می دهند.
چه حکایتی است که دو شهرند از دو شهر به فاصله چندصدکیلومتر می گویند ما با هم اختلافِ فرهنگی[مذهبی] داریم ولی همین دو می آیند و در قاره ای دیگر ، در یک شرکت آمریکایی در دوطبقه ی مجاور کار می کنند؟ بی صدا.
چقدر زیبا سروده این شعر را :
خاورمیانه را آفرید
از رویِ چشم هایِ شرقی ات
پر آشوب ، رنجور ، خسته ، زیبا...
(*شعر: عباس حسین نژاد)
#موصل #عراق #زمین #ذهن
https://telegram.me/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
February 25, 2017
✍️شش موشک و چندین متولّی؟
🔹یک– در دوران کودکی در کوچه ای زندگی می کردیم که همسایۀ مهربان و خوبی در انتهایِ آن کوچه حضور داشت . همسایۀ مهربان ما، خانۀ جدیدی خرید و قرار شد که از آنجا بروند. مدتی بعد از رفتنشان ، خانوادۀ جدیدی به آن خانه آمدند. برخلاف ساکنینِ قبلیِ آن خانه، پنج برادر اخمو و بداخلاق و قلچماق همسایه جدیدمان شده بودند. این خانوادۀ جدید با اهل محل معاشرت نمی کردند و اهل سلام و علیک نبودند. اما چیزی که در مورد این خانوادۀ بداخلاق عجیب بود اینکه هر از گاهی به یکباره صدای دعوا و کتک کاری از خانۀ آنها بلند می شد و برادرها را می دیدی که در وسط کوچه با هم به کتک کاری سختی مشغول هستند و مادر بیچاره هم آن وسط با جیغ و فریاد و موی آشفته خواستار پایان آن اوضاع بود. در همان عالم کودکی این مفهوم به ذهن می رسید که این خانواده، نه با خود سازگاری دارند و نه با اهلِ محل.
اگر با اهل محل سلام و علیک نمی کردند ولی در میان خودشان مهربان بودند امر قابل درکی بود ، ولی این چنین احوالِ زشتی حتی برای بینندۀ کودک هم ، باعث تاسف بود.
✳️دو - متن بالا، یکبار درباره احوالِ این سالهایِ #ترکیه پسا اردوغانی نوشته شده بود. اما چه گارانتی ای هست که آن خانوادۀ تهِ کوچه ، روزی خودِ من نباشم؟
🔹سه- شش موشک شلیک شده . رییس جمهور می گوید این به تصمیم شورای عالی امنیت ملی بود و سپاه باید بیشتر هم می زده. مجوّز برای بیشتر از این بوده . سپاه می گوید این کار به تصمیمِ آن شورا نبوده . وزیر اطلاعات می گوید "نقاط تجمع سرکردگان داعش توسط وزارت اطلاعات در اختیار یگان موشکی سپاه قرار گرفت". ولی در مقابل سپاه پاسداران تاکید کرده که "مراحل شناسایی و جمعآوری اطلاعات پیرامون وضعیت مقرها و موقعیت تروریستهای تکفیری، «صرفاً توسط عوامل خودش» صورت گرفته". این پریشانی احوال میانِ ما، چه مفهومی دارد؟
✳️چهار- بارها در #ژاپن میزبان یا راهنمای هیأت های مختلفی بودم که از کشور برای بازدیدهای اداری، اقتصادی، کنفرانس و ... می آمدند. چه از بخش دولتی و چه از بخش خصوصی. بارها این تجربه برایم تکرار می شد که هیأت وقتی می رسید و میخواستیم مرور کنیم که وقت را چطور تقسیم کنیم و کجاها برویم یکباره یکی می گفت: نه اون خوب نیست! دیگری وسط حرف این یکی می پرید که چرا خوبه بریم همونجا ... و تو یکباره حیرت زده نگاه می کردی که خوب بابا! چند دقیقه خودتون رو نگه دارید و در یک فرصتی بعد از این جلسه دوباره مرور کنید خوبی و بدی هر قسمت برنامه رو. لااقل وسط حرف هم نپرید. مگر این تصمیم اگر گرفته نشود، چه فاجعه ای می شود که چنددقیقه سکوت هم نمی توان کرد؟
حتی گاه می شد که در میانه جلسه رسمی در حال #ترجمه، یکباره یک نفر احساس می کرد ترجمه را بهتر متوجه شده و "مترجم" قدری اشتباه داشته، وسطِ همان جلسه صحبت را نگه می داشت که آقا! اینجا را درست نگفتی و ترجمه صحیح این است!
این ها نقاط ضعفِ جدی ماست. چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی. خویشتن داری و صبوری و پخته تر رفتار کردن هنوز به شکلی بسیار ابتدایی در میان ما رایج است. فارغ از سطحِ موضوع، و اهمیت موضوع، و ابعادِ موضوع، قدری تأمل و قدری آرامش، چاشنی و لازمه بسیاری از رفتارهای #شتابزده ماست.
باور کنیم خیلی وقت ها در میانِ حرف دیگری اگر حرف نزنیم، هیچ اتفاق فاجعه ای رخ نمی دهد.
🔹پنج- چند سال است که آمریکا در #افغانستان و #عراق در جنگ است. ماهیتِ آن جنگ به هیچ وجه مورد تایید جامعه جهانی نیست. حتی در خودِ آمریکا هم منتقدان بسیار دارد. ولی حالا فرض کنیم چند هفته پیش که آمریکا "#مادر_بمب_ها" را در #ننگرهار افغانستان منفجر کرد (و درهمین کانال هم به تفصیل راجع به آن صحبت شد) یکی درمی آمد و می گفت: این تصمیمِ شورایِ ما بوده . یکی دیگر می گفت محلش را ما مشخص کردیم. دیگری می گفت خیر محل مخفی گاه #داعش در افغانستان را خودِ ما خوب بلد بودیم و ... سنگ روی سنگ بند می شود؟
✳️شش- دیگران به قدر کافی به ما تلخ هستند. خودمان قدری با هم مهربان تر باشیم.
فارغ از سطحِ موضوع، و اهمیت موضوع، و ابعادِ موضوع.
https://t.iss.one/solseghalam
🔹یک– در دوران کودکی در کوچه ای زندگی می کردیم که همسایۀ مهربان و خوبی در انتهایِ آن کوچه حضور داشت . همسایۀ مهربان ما، خانۀ جدیدی خرید و قرار شد که از آنجا بروند. مدتی بعد از رفتنشان ، خانوادۀ جدیدی به آن خانه آمدند. برخلاف ساکنینِ قبلیِ آن خانه، پنج برادر اخمو و بداخلاق و قلچماق همسایه جدیدمان شده بودند. این خانوادۀ جدید با اهل محل معاشرت نمی کردند و اهل سلام و علیک نبودند. اما چیزی که در مورد این خانوادۀ بداخلاق عجیب بود اینکه هر از گاهی به یکباره صدای دعوا و کتک کاری از خانۀ آنها بلند می شد و برادرها را می دیدی که در وسط کوچه با هم به کتک کاری سختی مشغول هستند و مادر بیچاره هم آن وسط با جیغ و فریاد و موی آشفته خواستار پایان آن اوضاع بود. در همان عالم کودکی این مفهوم به ذهن می رسید که این خانواده، نه با خود سازگاری دارند و نه با اهلِ محل.
اگر با اهل محل سلام و علیک نمی کردند ولی در میان خودشان مهربان بودند امر قابل درکی بود ، ولی این چنین احوالِ زشتی حتی برای بینندۀ کودک هم ، باعث تاسف بود.
✳️دو - متن بالا، یکبار درباره احوالِ این سالهایِ #ترکیه پسا اردوغانی نوشته شده بود. اما چه گارانتی ای هست که آن خانوادۀ تهِ کوچه ، روزی خودِ من نباشم؟
🔹سه- شش موشک شلیک شده . رییس جمهور می گوید این به تصمیم شورای عالی امنیت ملی بود و سپاه باید بیشتر هم می زده. مجوّز برای بیشتر از این بوده . سپاه می گوید این کار به تصمیمِ آن شورا نبوده . وزیر اطلاعات می گوید "نقاط تجمع سرکردگان داعش توسط وزارت اطلاعات در اختیار یگان موشکی سپاه قرار گرفت". ولی در مقابل سپاه پاسداران تاکید کرده که "مراحل شناسایی و جمعآوری اطلاعات پیرامون وضعیت مقرها و موقعیت تروریستهای تکفیری، «صرفاً توسط عوامل خودش» صورت گرفته". این پریشانی احوال میانِ ما، چه مفهومی دارد؟
✳️چهار- بارها در #ژاپن میزبان یا راهنمای هیأت های مختلفی بودم که از کشور برای بازدیدهای اداری، اقتصادی، کنفرانس و ... می آمدند. چه از بخش دولتی و چه از بخش خصوصی. بارها این تجربه برایم تکرار می شد که هیأت وقتی می رسید و میخواستیم مرور کنیم که وقت را چطور تقسیم کنیم و کجاها برویم یکباره یکی می گفت: نه اون خوب نیست! دیگری وسط حرف این یکی می پرید که چرا خوبه بریم همونجا ... و تو یکباره حیرت زده نگاه می کردی که خوب بابا! چند دقیقه خودتون رو نگه دارید و در یک فرصتی بعد از این جلسه دوباره مرور کنید خوبی و بدی هر قسمت برنامه رو. لااقل وسط حرف هم نپرید. مگر این تصمیم اگر گرفته نشود، چه فاجعه ای می شود که چنددقیقه سکوت هم نمی توان کرد؟
حتی گاه می شد که در میانه جلسه رسمی در حال #ترجمه، یکباره یک نفر احساس می کرد ترجمه را بهتر متوجه شده و "مترجم" قدری اشتباه داشته، وسطِ همان جلسه صحبت را نگه می داشت که آقا! اینجا را درست نگفتی و ترجمه صحیح این است!
این ها نقاط ضعفِ جدی ماست. چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی. خویشتن داری و صبوری و پخته تر رفتار کردن هنوز به شکلی بسیار ابتدایی در میان ما رایج است. فارغ از سطحِ موضوع، و اهمیت موضوع، و ابعادِ موضوع، قدری تأمل و قدری آرامش، چاشنی و لازمه بسیاری از رفتارهای #شتابزده ماست.
باور کنیم خیلی وقت ها در میانِ حرف دیگری اگر حرف نزنیم، هیچ اتفاق فاجعه ای رخ نمی دهد.
🔹پنج- چند سال است که آمریکا در #افغانستان و #عراق در جنگ است. ماهیتِ آن جنگ به هیچ وجه مورد تایید جامعه جهانی نیست. حتی در خودِ آمریکا هم منتقدان بسیار دارد. ولی حالا فرض کنیم چند هفته پیش که آمریکا "#مادر_بمب_ها" را در #ننگرهار افغانستان منفجر کرد (و درهمین کانال هم به تفصیل راجع به آن صحبت شد) یکی درمی آمد و می گفت: این تصمیمِ شورایِ ما بوده . یکی دیگر می گفت محلش را ما مشخص کردیم. دیگری می گفت خیر محل مخفی گاه #داعش در افغانستان را خودِ ما خوب بلد بودیم و ... سنگ روی سنگ بند می شود؟
✳️شش- دیگران به قدر کافی به ما تلخ هستند. خودمان قدری با هم مهربان تر باشیم.
فارغ از سطحِ موضوع، و اهمیت موضوع، و ابعادِ موضوع.
https://t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
June 21, 2017
✍️فعلاً همه شوکه هستند
✳️ شهرهای دانشگاهی در آمریکا معمولاً کوچک و کم جمعیت هستند. مثلاً اناربر در میشیگان که شاید بتوان گفت شهر ، محوطه دانشگاه میشیگان است. و یا این شهر کلمسون در کارولینای جنوبی . که شهر در پیرامون محوطه دانشگاه شکل گرفته. این را برخی حسن اینگونه شهرها می پندارند و بعضی عیب. برخی اینگونه شهرها را محیطی آرام و با امکانات برای زندگی می دانند و برخی محیطی یکنواخت می انگارندش.
✳️ امشب با یکی از دوستان برای افطار به مسجد (مرکز اسلامی) کلمسون رفته بودیم. دیدن یک جمعیت حدوداً صدوپنجاه نفری در چنین شهر کوچکی باعث تعجب بود. اهل تسنن نماز را با همه مناسکی که بدان قایلند برگزار می کنند هر شب. هنگام افطار سرگرمِ تماشای بچه های حدود سنین ابتدایی می گذشت و فکر به اینکه اینها بیشتر با هم به عربی حرف می زنند یا انگلیسی . و سرنوشتِ این نسل دومی ها در این ایالات متحده در چه حال و هوایی هست و ...
✳️ در این عوالم می گذشت که جوان کنار دستی سلام و علیکی کرد و رشته صحبت باز شد. طبق معمول اسم و کشور را پرسید. گفتم ایران قدری خطوط چهره اش تغییر کرد. گفتم شما اهل کجایی. گفت عربستان. صحبت ها ادامه یافت و فهمیدم در همین دانشگاه خودمان رشته صنایع می خوانده و همین امروز جلسه دفاع دکترایش برگزار شده و خوشحال بود که ماجرا تمام شده! تبریک گفتم . پرسیدم چرا و چطور شد که به اینجا آمده ای ، گفت که در رنکینگ های صنایع نسبتاً بالاست. گفتم چه خبر از احوال کشور بعدِ این ماجرای اخیر. گفت فعلاً مردم #شوکه هستند. کسی انتظارِ برکناری ولیعهد را اینقدر ناگهانی نداشت. خصوصاً بعد از ماجراهایِ #قطر. ولی احتمال وقوع #کودتا را منتفی میدانست. پرسیدم برنامه ات بعدِ فارغ التحصیلی چیست؟ میگفت بورسیه بوده و باید برگردد عربستان. ویزایش نوع "جی" بوده و طبق قانونِ جی در آمریکا، "باید" بعد از فارغ التحصیلی از کشور خارج شود و تا دوسال هم اجازه ورود به آمریکا را ندارد. از برنامه من جویا شد... صحبت ها ادامه یافت. روی باز و چهره شادابی داشت. انگار نه انگار که در کشورش چند روز پیش "پادشاه" یکباره شخصاً و راساً تصمیم گرفته که تا چندین دهه بعد از مرگش چه کسی حکمران باشد.
صحبت ها به مصر رسید و گفت که مادرش مصری و پدرش اصالتاً ترکیه ای است. جویای احوال این روزهای مصر و اخوان المسلمین؟ می گوید مردم اخوان را نمی خواستند، ولی اینکه یک ژنرال هم بر سرشان آمده را بدتر از آن وضعیتِ بودنِ اخوان می دانند. انقلاب کردند که مبارک برود ، یکی بدتر سرشان آمده .
✳️دوست دیگری به گفتگوی ما می پیوندد. اهل عراق است. در دپارتمان عمران روی بحث بتُن کار می کند. از برنامه اش بعد از فارغ التحصیلی جویا می شوم. او هم روی #ویزا جی است و "باید" خارج شود از کشور. می گوید بورسیه دانشگاه الانبار است. از احوال #عراق جویا می شوم . می گوید سمتِ ما خبری نیست. دیوانه بازی ها آنطرفِ دیگر است.
Those crazy things are happening on the other side
در حین صحبتمان آرام از روی گوگل فاصله مرکز استان #الانبار (رمادی) تا بغداد را چک میکنم. تنها 140 کیلومتر است و تا #موصل (مقر داعش) 400 کیلومتر. آنقدرها هم از آن "کریزی تینگ ها" دور نیست. قدری حیرت زده ام. این چهره ها چرا اینقدر آرام اند. چطور هیچ خطوطی از نگرانی در اینها نیست؟ از روز جمعه که اخبار توهین به رئیس جمهور در خیابانهای تهران پخش شده پر شده ام از نگرانی. انتخاباتی برگزار شده و یکی، بیست و چند میلیون رأی آورده . در روز روشن و ظهر رمضان به او پیوندتان مبارک می گویند. آیا من ایرادی دارم یا اینها که اینطور دور از تشویش می گذرانند را ایرادی هست؟ آیا ما زیاده حساس شده ایم یا اینها درست اند؟ تعادل کجاست... این سؤالات می آید و می رود. دوست دیگری به جمعمان می پیوندد. می گویند ایشان هم روی بتن کار می کند. نام استادش را جویا می شوم و نام کشورش را. اهل #لیبی است و در نگاهش خشمی تند است. همچین که انگار که مقصر آنچه در لیبی می گذرد تو هستی. وقت نماز تراویح شده. چند رکعتی را همراه می شوم تا ببینم اهل سنت تراویح را چگونه برگزار می کنند. امام سوره های بلند انتخاب می کند. کمر و پاها دیگر همراهی نمی کند. پیر شده ایم؟
پیر شدیم رفت؟
در این "خیال" به سر شد زمانِ عمر و هنوز/
بلایِ زلفِ سیاهت به سر نمیآید؟
#حافظ
#امروز_با_حافظ
#عربستان
https://t.iss.one/solseghalam
✳️ شهرهای دانشگاهی در آمریکا معمولاً کوچک و کم جمعیت هستند. مثلاً اناربر در میشیگان که شاید بتوان گفت شهر ، محوطه دانشگاه میشیگان است. و یا این شهر کلمسون در کارولینای جنوبی . که شهر در پیرامون محوطه دانشگاه شکل گرفته. این را برخی حسن اینگونه شهرها می پندارند و بعضی عیب. برخی اینگونه شهرها را محیطی آرام و با امکانات برای زندگی می دانند و برخی محیطی یکنواخت می انگارندش.
✳️ امشب با یکی از دوستان برای افطار به مسجد (مرکز اسلامی) کلمسون رفته بودیم. دیدن یک جمعیت حدوداً صدوپنجاه نفری در چنین شهر کوچکی باعث تعجب بود. اهل تسنن نماز را با همه مناسکی که بدان قایلند برگزار می کنند هر شب. هنگام افطار سرگرمِ تماشای بچه های حدود سنین ابتدایی می گذشت و فکر به اینکه اینها بیشتر با هم به عربی حرف می زنند یا انگلیسی . و سرنوشتِ این نسل دومی ها در این ایالات متحده در چه حال و هوایی هست و ...
✳️ در این عوالم می گذشت که جوان کنار دستی سلام و علیکی کرد و رشته صحبت باز شد. طبق معمول اسم و کشور را پرسید. گفتم ایران قدری خطوط چهره اش تغییر کرد. گفتم شما اهل کجایی. گفت عربستان. صحبت ها ادامه یافت و فهمیدم در همین دانشگاه خودمان رشته صنایع می خوانده و همین امروز جلسه دفاع دکترایش برگزار شده و خوشحال بود که ماجرا تمام شده! تبریک گفتم . پرسیدم چرا و چطور شد که به اینجا آمده ای ، گفت که در رنکینگ های صنایع نسبتاً بالاست. گفتم چه خبر از احوال کشور بعدِ این ماجرای اخیر. گفت فعلاً مردم #شوکه هستند. کسی انتظارِ برکناری ولیعهد را اینقدر ناگهانی نداشت. خصوصاً بعد از ماجراهایِ #قطر. ولی احتمال وقوع #کودتا را منتفی میدانست. پرسیدم برنامه ات بعدِ فارغ التحصیلی چیست؟ میگفت بورسیه بوده و باید برگردد عربستان. ویزایش نوع "جی" بوده و طبق قانونِ جی در آمریکا، "باید" بعد از فارغ التحصیلی از کشور خارج شود و تا دوسال هم اجازه ورود به آمریکا را ندارد. از برنامه من جویا شد... صحبت ها ادامه یافت. روی باز و چهره شادابی داشت. انگار نه انگار که در کشورش چند روز پیش "پادشاه" یکباره شخصاً و راساً تصمیم گرفته که تا چندین دهه بعد از مرگش چه کسی حکمران باشد.
صحبت ها به مصر رسید و گفت که مادرش مصری و پدرش اصالتاً ترکیه ای است. جویای احوال این روزهای مصر و اخوان المسلمین؟ می گوید مردم اخوان را نمی خواستند، ولی اینکه یک ژنرال هم بر سرشان آمده را بدتر از آن وضعیتِ بودنِ اخوان می دانند. انقلاب کردند که مبارک برود ، یکی بدتر سرشان آمده .
✳️دوست دیگری به گفتگوی ما می پیوندد. اهل عراق است. در دپارتمان عمران روی بحث بتُن کار می کند. از برنامه اش بعد از فارغ التحصیلی جویا می شوم. او هم روی #ویزا جی است و "باید" خارج شود از کشور. می گوید بورسیه دانشگاه الانبار است. از احوال #عراق جویا می شوم . می گوید سمتِ ما خبری نیست. دیوانه بازی ها آنطرفِ دیگر است.
Those crazy things are happening on the other side
در حین صحبتمان آرام از روی گوگل فاصله مرکز استان #الانبار (رمادی) تا بغداد را چک میکنم. تنها 140 کیلومتر است و تا #موصل (مقر داعش) 400 کیلومتر. آنقدرها هم از آن "کریزی تینگ ها" دور نیست. قدری حیرت زده ام. این چهره ها چرا اینقدر آرام اند. چطور هیچ خطوطی از نگرانی در اینها نیست؟ از روز جمعه که اخبار توهین به رئیس جمهور در خیابانهای تهران پخش شده پر شده ام از نگرانی. انتخاباتی برگزار شده و یکی، بیست و چند میلیون رأی آورده . در روز روشن و ظهر رمضان به او پیوندتان مبارک می گویند. آیا من ایرادی دارم یا اینها که اینطور دور از تشویش می گذرانند را ایرادی هست؟ آیا ما زیاده حساس شده ایم یا اینها درست اند؟ تعادل کجاست... این سؤالات می آید و می رود. دوست دیگری به جمعمان می پیوندد. می گویند ایشان هم روی بتن کار می کند. نام استادش را جویا می شوم و نام کشورش را. اهل #لیبی است و در نگاهش خشمی تند است. همچین که انگار که مقصر آنچه در لیبی می گذرد تو هستی. وقت نماز تراویح شده. چند رکعتی را همراه می شوم تا ببینم اهل سنت تراویح را چگونه برگزار می کنند. امام سوره های بلند انتخاب می کند. کمر و پاها دیگر همراهی نمی کند. پیر شده ایم؟
پیر شدیم رفت؟
در این "خیال" به سر شد زمانِ عمر و هنوز/
بلایِ زلفِ سیاهت به سر نمیآید؟
#حافظ
#امروز_با_حافظ
#عربستان
https://t.iss.one/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
یادداشتهای محمدرضا اسلامی
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
- - - -
در ادامۀ یادداشتهای ژاپن و وبلاگ ارزیابی شتابزده؛ اینجا تلاشی است برای دیدن آمریکا و ثبت مشاهدات. تحلیل و مقایسۀ الگوی توسعه هر دو کشور آمریکا و ژاپن و مستندنگاریها، در حد امکان.
ارتباط:
@Mohammadreza_Eslami2
June 25, 2017