✍️ میکی اِندو در سونامی ژاپن و دکتر مهدی وریجی در کرونای ایران
⭕️ در سمیناری که زمستان دوسال پیش در دانشگاه لیهای پنسیلوانیا برگزار شد بیست دقیقه فرصت بود که در خصوص سونامی و زلزله 2011 #توهوکو_ژاپن و رفتار سازه های فولادی در جریان #سونامی صحبت کنم. بحثهای مختلفی همچون نحوۀ ورودِ آب به شهرها، مکانیزم خرابی ساختمانها تحت فشار آب، برخورد آوار به ساختمانها، آتشِ بعد از سونامی و... . اما از میان ساختمانهایی که در پرزنته نشان داده شد، یک «ساختمان سه طبقه» بیش از همه بحثها مورد توجه حاضرین قرار گرفت. این ساختمان که در نزدیکی ساحل شهر #مینامی_سانریکو قرار دارد یک ویژگی دارد. این ساختمان، محلِ ادارۀ «مدیریت بحران شهر مینامی سانریکو» بوده است و زمانی که زلزله رخ میدهد و سیستم هایِ هشدار، وقوعِ سونامی را اعلام می کنند، افسر مسئول [طبق وظیفه] در پشت بلندگو شروع می کند به گفتن: «سونامی-سریعتر بِدوید». [در ژاپن اعلامِ هشدار بحران (زلزله، آتش و...) هم از طریق موبایل، هم تلویزیون، و هم بلندگوها انجام می شود].
در دقایقی که او مشغول تکرار کلمه «سونامی-سونامی» بوده خودش [از پنجره] شاهد رسیدن موجِ آب از سمت اقیانوس به داخلِ شهر و نزدیک شدن آب به ساختمانشان بوده، اما محل کارش را ترک نمی کند و پیوسته در بلندگو فریاد می زند «سونامی-سونامی-سریعتر بدوید...» . آب به این ساختمان می رسد و ساختمان دستخوش امواجِ سهمگین آب و آوار می شود؛ ولی همچنان از بلندگوهایِ شهر صدایِ فریادِ سونامی-سونامی تکرار می شود. تا آنکه آب ساختمان را در برمیگیرد و سرانجام آن صدا خفه می شود.
آب از روی سقفِ ساختمان سه طبقه عبور می کند و دیگر صدایی در شهر پخش نمی شود. افسر کشیک شهرداری که این کار را می کند و جانش را بر سر وظیفه اش می نهد دختر ژاپنی بیست و پنج ساله ای بوده که چندگاهی قبل ازدواج کرده بوده. یک تازه عروس. نکته ی این ماجرا این است که یکی از دوربینهای شبکه #ان_اچ_کی که برفراز کوهِ مجاورِ شهر قرار داشته، ورود سونامی به شهر [واین ماجرا را نیز] فیلمبرداری کرده است. این میزان «پایبندیِ یک شهروند» به وظیفه و شهرش پس از گزارش خبری ان.اچ.کی در #ژاپن بسیار ستوده شد. آن روز پس از اینکه در جمعِ اساتیدی از گروه زلزله و سازه دانشگاههای سان دیگو، برکلی، لیهای، بالتیمور و... این ماجرا را تعریف کردم انتظار نداشتم که این میزان واکنشِ افراد را بعد از پرزنته ببینم.
⭕️ خانم میکی اِندو در ژاپن به عنوان یک قهرمان ملی شناخته می شود اما شاید روزی گمان نمی کردیم که در کشاکش حوادث و روزهای صعب، اینهمه مشابهِ #ایرانی آن شهروند #ژاپنی را به چشمان خود ببینیم. دیروز دکتر مهدی وریجی ، پزشک و رئیس درمانگاه منطقه 21 شهرداری تهران که در مسیر کار و ایفای مسئولیت خود و در نبرد با #سونامی_کرونا، به ویروس مبتلا شده بود [و ویدئوی کوتاه و صمیمی خود را پس از ابتلاء برایمان در شبکه های اجتماعی فرستاده بود]، جانِ خود را در مسیر مبارزه از دست داد و سرزمین ما تمام قد به احترام این پزشک پرتلاش برخاست. آن روز اگر در #ژاپن متحیّر از کار خانم اِندو بودیم امروز ولی گوشه گوشۀ آب و خاک ایران مهدی وریجی هایی را به نمایش گذاشته که تا دو ماه پیش شاید گمان می کردیم کارگاهِ آب و گِل ایران دیگر از پرورش این عصاره، عاجز بوده است اما خیر!
⭕️دکتر مهدی وریجی، یکی از انبوه پزشکان و پرستارانی است که این روزها در گوشه گوشه فلات ایران [به رغم کمبود امکانات و برخی بی تدبیریها] بی صدا و خاموش در مقابلِ سونامی ایستاده اند. پُستهای خود را ترک نکرده اند. رسیدنِ امواجِ آب را از پنجره به چشم دیدند و پیوسته تکرار می کردند: «لطفا #در_خانه_بمانید ».
⭕️با مهندس حسین وریجی در دوره دانشگاه چهارسال همدوره بودیم و از گذر ایام و آن سالها می دانستم که این خانواده پیش از این یکبار پدر را در جنگ هشت ساله تقدیم آب و خاک ایران کرده است اما آن روز که ویدئوی کوتاه مهدی در شبکه های اجتماعی منتشر شد🔻 که می گفت: «دوستتان دارم» و می گفت: «تب دارم» گمان نمی کردیم که مادرِ این خانواده قرار است دلبندِ دیگرش را هم تقدیم این سرزمین کند.
به احترام مادر، می ایستیم و شرمسار از این بزرگوار در #تربیت فرزند برومند.
فرزندی را به روزگارِ غیبتِ پدر اینگونه نیکو پرورش دادی که اینطور تا آخرین لحظه ی ورودِ امواجِ #سونامی ، پُستِ سازمانی اش را ترک نکرد و تا آخرین لحظه مردانه ایستاد. و آخرین کلامش وقتی که اینطور از تب می لرزید این بود: «دوستتان دارم».
▪️مادر! تو مادرِ مایی.
▪️مادر! چه برومند فرزند که پروردی و چه نیکو سخن گفتن که به او آموختی: «دوستتان دارم در تب؟!»
▪️مادر! مگر می شود از تب لرزیدن و فرشته مرگ را در حوالیِ خود دیدن و بعد اینطور دلکش و روان سخن گفتن که: «دوستتان دارم»؟
▪️مادر! کی به ساری بیائیم و کی بر دستانت بوسه زنیم؟...
t.iss.one/solseghalam
⭕️ در سمیناری که زمستان دوسال پیش در دانشگاه لیهای پنسیلوانیا برگزار شد بیست دقیقه فرصت بود که در خصوص سونامی و زلزله 2011 #توهوکو_ژاپن و رفتار سازه های فولادی در جریان #سونامی صحبت کنم. بحثهای مختلفی همچون نحوۀ ورودِ آب به شهرها، مکانیزم خرابی ساختمانها تحت فشار آب، برخورد آوار به ساختمانها، آتشِ بعد از سونامی و... . اما از میان ساختمانهایی که در پرزنته نشان داده شد، یک «ساختمان سه طبقه» بیش از همه بحثها مورد توجه حاضرین قرار گرفت. این ساختمان که در نزدیکی ساحل شهر #مینامی_سانریکو قرار دارد یک ویژگی دارد. این ساختمان، محلِ ادارۀ «مدیریت بحران شهر مینامی سانریکو» بوده است و زمانی که زلزله رخ میدهد و سیستم هایِ هشدار، وقوعِ سونامی را اعلام می کنند، افسر مسئول [طبق وظیفه] در پشت بلندگو شروع می کند به گفتن: «سونامی-سریعتر بِدوید». [در ژاپن اعلامِ هشدار بحران (زلزله، آتش و...) هم از طریق موبایل، هم تلویزیون، و هم بلندگوها انجام می شود].
در دقایقی که او مشغول تکرار کلمه «سونامی-سونامی» بوده خودش [از پنجره] شاهد رسیدن موجِ آب از سمت اقیانوس به داخلِ شهر و نزدیک شدن آب به ساختمانشان بوده، اما محل کارش را ترک نمی کند و پیوسته در بلندگو فریاد می زند «سونامی-سونامی-سریعتر بدوید...» . آب به این ساختمان می رسد و ساختمان دستخوش امواجِ سهمگین آب و آوار می شود؛ ولی همچنان از بلندگوهایِ شهر صدایِ فریادِ سونامی-سونامی تکرار می شود. تا آنکه آب ساختمان را در برمیگیرد و سرانجام آن صدا خفه می شود.
آب از روی سقفِ ساختمان سه طبقه عبور می کند و دیگر صدایی در شهر پخش نمی شود. افسر کشیک شهرداری که این کار را می کند و جانش را بر سر وظیفه اش می نهد دختر ژاپنی بیست و پنج ساله ای بوده که چندگاهی قبل ازدواج کرده بوده. یک تازه عروس. نکته ی این ماجرا این است که یکی از دوربینهای شبکه #ان_اچ_کی که برفراز کوهِ مجاورِ شهر قرار داشته، ورود سونامی به شهر [واین ماجرا را نیز] فیلمبرداری کرده است. این میزان «پایبندیِ یک شهروند» به وظیفه و شهرش پس از گزارش خبری ان.اچ.کی در #ژاپن بسیار ستوده شد. آن روز پس از اینکه در جمعِ اساتیدی از گروه زلزله و سازه دانشگاههای سان دیگو، برکلی، لیهای، بالتیمور و... این ماجرا را تعریف کردم انتظار نداشتم که این میزان واکنشِ افراد را بعد از پرزنته ببینم.
⭕️ خانم میکی اِندو در ژاپن به عنوان یک قهرمان ملی شناخته می شود اما شاید روزی گمان نمی کردیم که در کشاکش حوادث و روزهای صعب، اینهمه مشابهِ #ایرانی آن شهروند #ژاپنی را به چشمان خود ببینیم. دیروز دکتر مهدی وریجی ، پزشک و رئیس درمانگاه منطقه 21 شهرداری تهران که در مسیر کار و ایفای مسئولیت خود و در نبرد با #سونامی_کرونا، به ویروس مبتلا شده بود [و ویدئوی کوتاه و صمیمی خود را پس از ابتلاء برایمان در شبکه های اجتماعی فرستاده بود]، جانِ خود را در مسیر مبارزه از دست داد و سرزمین ما تمام قد به احترام این پزشک پرتلاش برخاست. آن روز اگر در #ژاپن متحیّر از کار خانم اِندو بودیم امروز ولی گوشه گوشۀ آب و خاک ایران مهدی وریجی هایی را به نمایش گذاشته که تا دو ماه پیش شاید گمان می کردیم کارگاهِ آب و گِل ایران دیگر از پرورش این عصاره، عاجز بوده است اما خیر!
⭕️دکتر مهدی وریجی، یکی از انبوه پزشکان و پرستارانی است که این روزها در گوشه گوشه فلات ایران [به رغم کمبود امکانات و برخی بی تدبیریها] بی صدا و خاموش در مقابلِ سونامی ایستاده اند. پُستهای خود را ترک نکرده اند. رسیدنِ امواجِ آب را از پنجره به چشم دیدند و پیوسته تکرار می کردند: «لطفا #در_خانه_بمانید ».
⭕️با مهندس حسین وریجی در دوره دانشگاه چهارسال همدوره بودیم و از گذر ایام و آن سالها می دانستم که این خانواده پیش از این یکبار پدر را در جنگ هشت ساله تقدیم آب و خاک ایران کرده است اما آن روز که ویدئوی کوتاه مهدی در شبکه های اجتماعی منتشر شد🔻 که می گفت: «دوستتان دارم» و می گفت: «تب دارم» گمان نمی کردیم که مادرِ این خانواده قرار است دلبندِ دیگرش را هم تقدیم این سرزمین کند.
به احترام مادر، می ایستیم و شرمسار از این بزرگوار در #تربیت فرزند برومند.
فرزندی را به روزگارِ غیبتِ پدر اینگونه نیکو پرورش دادی که اینطور تا آخرین لحظه ی ورودِ امواجِ #سونامی ، پُستِ سازمانی اش را ترک نکرد و تا آخرین لحظه مردانه ایستاد. و آخرین کلامش وقتی که اینطور از تب می لرزید این بود: «دوستتان دارم».
▪️مادر! تو مادرِ مایی.
▪️مادر! چه برومند فرزند که پروردی و چه نیکو سخن گفتن که به او آموختی: «دوستتان دارم در تب؟!»
▪️مادر! مگر می شود از تب لرزیدن و فرشته مرگ را در حوالیِ خود دیدن و بعد اینطور دلکش و روان سخن گفتن که: «دوستتان دارم»؟
▪️مادر! کی به ساری بیائیم و کی بر دستانت بوسه زنیم؟...
t.iss.one/solseghalam
Twitter
مهدیار سعیدیان
دکتر مهدی وریجی پزشک اهل ساری به دلیل ابتلا به کورونا درگذشت. #کادر_درمان_را_دریابید #درخانه_بمانیم https://t.co/sbfNRVjzzk
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 چرا ژاپن ژاپن می شود؟
*(برگرفته از کانال حجه الاسلام زائری و کانال معلم یادگیرنده مادام العمر)🔻
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
▪️▪️▪️
توضیحاتی درباره این ویدئو
🔻🔻
@solseghalam
*(برگرفته از کانال حجه الاسلام زائری و کانال معلم یادگیرنده مادام العمر)🔻
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
▪️▪️▪️
توضیحاتی درباره این ویدئو
🔻🔻
@solseghalam
ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» گستردۀ مخاطبان مواجه شده است.
(مثلا در کانال حجه الاسلام زائری)
به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این کارها و این رفتارها را تحسین کردم.
زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد بود (و هست) که مدارس اسلامی (مدارس مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش شخصی مذهبی و متدین بوده و هست ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلند مدت، ویرانه است.
همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی #ژاپن برقرار است.
🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان (و وقتی که به انتهای خطِ عابر پیاده رسید) بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در حجاب چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟
در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی (سبتیکالِ) خود را به این مرکز می آیند (مثلا آقای پروفسور خالد مسلم از دانشگاه برکلی به عنوان یک چهره مطرح زلزله در آمریکا، دورۀ سبتیکال خود را در این مرکز گذرانده). در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود (زمان آقای جاسبی، ایشان با این مرکز ارتباط داشت و می خواست با کمک آنها، تجهیزات میز زلزله برای واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد خریداری کند). بعد از جلسه (وقتی همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ کارهایت و پایان نامه ات چطور است؟ چقدر دیگر مانده که فارغ التحصیل شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)
این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.
🔹عرضم این است که «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (امتدادِ آن تعظیمِ به ماشین و امتداد آن چادر مشکی سن ده-پانزده سالگی) را باید دید که به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.
🔹درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله بالا که در سالهای نخست تحصیل در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی آنجا پرداخته بود.
البته بدیهی است که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی (و بی نظمی) است، اما باید خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟
t.iss.one/solseghalam
(مثلا در کانال حجه الاسلام زائری)
به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این کارها و این رفتارها را تحسین کردم.
زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد بود (و هست) که مدارس اسلامی (مدارس مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش شخصی مذهبی و متدین بوده و هست ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلند مدت، ویرانه است.
همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی #ژاپن برقرار است.
🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان (و وقتی که به انتهای خطِ عابر پیاده رسید) بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در حجاب چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟
در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی (سبتیکالِ) خود را به این مرکز می آیند (مثلا آقای پروفسور خالد مسلم از دانشگاه برکلی به عنوان یک چهره مطرح زلزله در آمریکا، دورۀ سبتیکال خود را در این مرکز گذرانده). در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود (زمان آقای جاسبی، ایشان با این مرکز ارتباط داشت و می خواست با کمک آنها، تجهیزات میز زلزله برای واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد خریداری کند). بعد از جلسه (وقتی همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ کارهایت و پایان نامه ات چطور است؟ چقدر دیگر مانده که فارغ التحصیل شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)
این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.
🔹عرضم این است که «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (امتدادِ آن تعظیمِ به ماشین و امتداد آن چادر مشکی سن ده-پانزده سالگی) را باید دید که به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.
🔹درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله بالا که در سالهای نخست تحصیل در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی آنجا پرداخته بود.
البته بدیهی است که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی (و بی نظمی) است، اما باید خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟
t.iss.one/solseghalam
Telegram
محمدرضا زائرى
🎥 چرا ژاپن ژاپن می شود؟
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#بین_الملل #ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی
#مهارت #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
🔻🔻🔻
یادگیرنده…
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#بین_الملل #ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی
#مهارت #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
🔻🔻🔻
یادگیرنده…
Forwarded from شبکه توسعه
🔲⭕️کودکان کنسروی و توسعه
دکتر محمدرضا اسلامی
ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» مخاطبان مواجه شد.
به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این رفتارها را تحسین کردم.
گویا زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد است که مدارس اسلامی (مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش مذهبی و متدین است ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلندمدت، ویرانه است. همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی ژاپن برقرار است.
🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که دکتر محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟
🔹در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی خود را به این مرکز می آیند. در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود. بعد از جلسه (وقتی که همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ پایان نامه ات چطور است؟ چه زمانی فارغ التحصیل می شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)
این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.
☑️⭕️سخن پایانی:
همین خطا ممکن است در مورد آمریکا نیز رخ دهد: الگوی آمریکایی که بیشتر بر خلاقیت، فردگرایی و انعطاف و آزادی تاکید دارد. نکته همین است که باید دید «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (مثل امتدادِ تعظیمِ به ماشین و چادر در ده سالگی) به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.
درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها (چه ژاپن باشد و چه آمریکا و چه هر کشور دیگری)، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله خودم که در سالهای نخست تحصیلم در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی نوشته بودم.
دقت کنیم که ما نیز اگر در جستجوی توسعه هستیم باید در مدارس خود سخت کوشی، انضباط، کار گروهی و خلاقیت، انتقادگری و انتقادپذیری... را پرورش دهیم و می دانیم که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی و بی نظمی و شلختگی است، اما خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟ از ژاپن الهام بگیریم اما لزوما کپی-پیست (Copy-Paste) راه حل نیست.
شبکه توسعه
@I_D_Network
دکتر محمدرضا اسلامی
ویدئویی در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد که یک مدرسۀ ابتدایی ژاپنی را نشان می دهد که بچه ها خودشان مدرسه و کلاسِ درسشان را تمیز می کنند. همچنین نشان می دهد که کودکان مدرسه ابتدایی بعد از عبور از خیابان، بر می گردند و به سمت ماشینهایِ ایستاده در خیابان (با احترام) تعظیم می کنند. این ویدئو با «تحسین» مخاطبان مواجه شد.
به شخصه جزء کسانی بودم که از اوایل ورود به ژاپن، اینهمه نظم و سیستم را تحسین می کردم.
مطالب مختلفی هم در این خصوص نوشتم (مثلا این و این). حتی زمانی که در آزمایشگاه فولاد دانشگاه کوبه، روز آخر سال بچه های دانشجوی ارشد و کارشناسی، «خانه تکانی (اوسوجی)» می کردند، متنی نوشتم و این رفتارها را تحسین کردم.
گویا زمان لازم بود تا چند سال بگذرد و متوجه بشوم که چقدر این سیستم بیمار است و چقدر بهداشتِ روانی و روحی انسان را خراب می کند. آقای دکتر محمود گلزاری (به عنوان یک روانشناس مبرّز و با تجربه) معتقد است که مدارس اسلامی (مذهبی) بهداشت روحی کودک را خراب می کنند. این را کسی می گفت که خودش مذهبی و متدین است ولی دانشِ روانشناسی به او آموخته بود که عمدۀ آنچه در مدارس مذهبی ما (در تهران) رخ می دهد، در کوتاه مدت، ظاهرا عالی، ولی در بلندمدت، ویرانه است. همین ماجرا به شکل بدتر و گسترده تر در سیستم آموزشی ژاپن برقرار است.
🔹 آن بچۀ کلاس سوم ابتدایی که بعد از عبورِ از خیابان بر می گردد و «تعظیم» می کند (و رو به ماشینهای خیابان که قبل از خطِ عابر متوقف شده اند) احترام می گذارد، او «کودکی» (به آن مفهومی که دکتر محسن رنانی می گوید) ندارد، بلکه او را در اوج سنینِ پرطراوت کودکی، در چنان «قوطیِ کنسِرو» تنگ و صلبِ از بایدها و نبایدها کرده اند، که ثمره اش در بزرگسالی می شود انسانی پر وسواس، خجالتی، (بعضا) همراه با انواع تیک های عصبی، و مقداری از خمیر مایۀ خشم.
این مانند همان دختر نوجوانی است که در اوج سنین با طراوت کودکی و نوجوانی، او را در چادر مشکی قرار می دهیم و بعد افتخار می کنیم که ببین، چقدر تربیتِ نظام مند و ارزشمندی را انتخاب کرده ایم! امتداد و ادامۀ آن کودکی و آن نوجوانی را باید در سی و شش/هفت سالگی دید که ثمره اش چه می شود؟
🔹در دانشگاه کیوتو، به دفتر ریاست مرکز مطالعات زلزله دانشگاه رفته بودم. این مرکزی است که جزء برترین مراکز مطالعات زلزله در دنیا محسوب می شود و برترین اساتید دانشگاههای آمریکا، دورۀ فرصت مطالعاتی خود را به این مرکز می آیند. در دفتر ریاست مرکز جلسه ای بود. بعد از جلسه (وقتی که همه رفته بودند) رئیس مرکز زلزله پرسید: وضعیت پیشرفتِ پایان نامه ات چطور است؟ چه زمانی فارغ التحصیل می شوی؟ توضیحاتی دادم و همزمان گلایه کردم که استاد راهنمایم قدری بد اخلاق است و این بد اخلاقی هایش، گاه باعث کند شدنِ مسیر پایان نامه می شود. گفت بداخلاقی؟! دست بردار. بعد به گوشه اتاق اشاره کرد و گفت: اینجا را می بینی؟ من دانشجویان دکترایم را می آورم اینجا و چنان می بندمشان به رگبار سوال و فریاد و چنان تحت فشاری قرارشان می دهم که همین گوشه می ایستند و گریه می کنند (یعنی که برو آقا جان بداخلاقیِ استاد که چیزی نیست!)
این «امتدادِ» همان مسیر بیمار است که در بالا اشاره شد. اینکه تصوّر کنی در گوشۀ آن اتاق مجلل مرکز پژوهشی، دانشجویِ دکترا ایستاده و گریه می کند. مسلّم است که همان دانشجوی دکترا، وقتی که استاد شد، بلایی بر سر دانشجوی دکترایش می آورد، که آن بدبخت هم بایستد و گوشه ای گریه کند.
☑️⭕️سخن پایانی:
همین خطا ممکن است در مورد آمریکا نیز رخ دهد: الگوی آمریکایی که بیشتر بر خلاقیت، فردگرایی و انعطاف و آزادی تاکید دارد. نکته همین است که باید دید «امتدادِ» آن رفتارِ کودکی (مثل امتدادِ تعظیمِ به ماشین و چادر در ده سالگی) به کجاها می رسد؟ وگرنه «در لحظه دیدنِ» امور و تحسین کردن، که هُنری نیست.
درد از اینجا آغاز شد که ما همیشه در دیدنِ «اکستریم» ها (چه ژاپن باشد و چه آمریکا و چه هر کشور دیگری)، به وجد می آئیم. حکایتِ همان گزارشِ بازدید آقای حدادعادل از مدرسه ابتدایی ژاپنی (که در کتابهای دورۀ دبیرستانِ ما چاپ شده بود) و حکایت همان دو/سه مقاله خودم که در سالهای نخست تحصیلم در ژاپن، به «تحسین» از سیستم آموزشی نوشته بودم.
دقت کنیم که ما نیز اگر در جستجوی توسعه هستیم باید در مدارس خود سخت کوشی، انضباط، کار گروهی و خلاقیت، انتقادگری و انتقادپذیری... را پرورش دهیم و می دانیم که آن نظم ژاپنی (با معایبش) بهتر از بی سیستمی و بی نظمی و شلختگی است، اما خاطرمان باشد که وقتی به تحسین از یک «رفتار» یا یک «ساختار» می پردازیم، همۀ وجوه ماجرا را دیده باشیم و ببنیم «امتدادِ مسیر» قرار است به کجاها ختم شود؟ از ژاپن الهام بگیریم اما لزوما کپی-پیست (Copy-Paste) راه حل نیست.
شبکه توسعه
@I_D_Network
Telegram
محمدرضا زائرى
🎥 چرا ژاپن ژاپن می شود؟
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#بین_الملل #ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی
#مهارت #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
🔻🔻🔻
یادگیرنده…
🇯🇵 پاسخِ ساده و البته دشوار این است:
«ادب آداب دارد»
⏱ این چهار دقیقه را ببینید. شاید تامل برانگیز و مفید باشد.
#بین_الملل #ژاپن
#تربیت #فرهنگ
#پرورشی #فرهنگی
#مهارت #مدرسه
منبع (صفحه اینستاگرام):
lastsecondtours
🔻🔻🔻
یادگیرنده…