جامعه ایران را نمیشود مثل فرانسهی دههی هفتاد « #جامعهی_مصرفی » دانست. با این حال در بعضی نقاط و بین بعضی از اقشار جامعه نشانههایی از مصرفی شدن را میتوان دید. یکی از نشانههای جامعه مصرفی که بودریار تاکید بسیاری روی آن دارد ارزش مجازی و غیرعقلانی(عقلانیت ابزاری مدرن) اشیاست. ارزشی که به عمر مفید اشیا و کاربرد آنها ربط ندارد. اشیا در جامعه مصرفی دیگر ابزارهایی در اختیار انسان نیستند. اشیا نشانههایی هستند که منزلت افراد را تعیین میکنند. هر طبقهی اجتماعی افراد خود را مجبور میکند که مجموعهای از اشیا را خریداری کنند. به همین دلیل وارد شدن به طبقهی اجتماعی جدید، نیاز خرید اشیا جدید را همراه خود دارد. حتی اگر این اشیا کاربرد مفیدی نداشته باشند.
این نشانهی مهمِ جامعه مصرفی را به خوبی میتوان در #برند #سواروسکی دید. دو سه سالی میشود که این برند اتریشی وارد ایران شده است. این برند تنها تعداد کمی مغازه در مالها و مجتمعهای تجاری #لاکچری تهران و چند شهر دیگر مانند کیش دارد. شخصی که بدون آشنایی اولیه وارد یکی از مغازههای سواروسکی شود حس میکند وارد طلافروشی بسیار مجللی شده است. طلافروشی بسیار شیکی که قیمت بسیار مناسبی دارد و حتی از طلاهای تولید داخل هم ارزانتر است. نکته همینجاست. دلیل ارزانتر بودن این طلای وارداتی بدلی بودن آن است. طلای سواروسکی ارزشی ندارد و تنها ارزش حقیقی کالاهای این برند به کریستالها و نگینهایش است که آنها هم از مواد ارزشمندی ساخته نشدهاند.
ارزش برند سواروسکی دقیقن همان ارزشی است که بودریار وصف میکند. جواهر بدلی که همواره در فرهنگ ما بیارزش بوده است حالا یک ارزش شناخته میشود. به نحوی که مغازهی بدل فروش تنها در مجتمعهای تجاری گران قیمت و مالهای بزرگ مانند ارگ تجریش و پالادیوم یافت میشود. در گذشته طلای بدل دارایی طبقات متوسط و پایین اجتماعی و اقتصادی محسوب میشد اما حالا داشتن بدل سواروسکی تبدیل به نشانهای منزلت آفرین شده است که باعث تمایز طبقاتی مالک آن با دیگران میشود.
#سامان_سیفی
#تحلیل_دانش_آموزی
🔴@sharafodin_ir
این نشانهی مهمِ جامعه مصرفی را به خوبی میتوان در #برند #سواروسکی دید. دو سه سالی میشود که این برند اتریشی وارد ایران شده است. این برند تنها تعداد کمی مغازه در مالها و مجتمعهای تجاری #لاکچری تهران و چند شهر دیگر مانند کیش دارد. شخصی که بدون آشنایی اولیه وارد یکی از مغازههای سواروسکی شود حس میکند وارد طلافروشی بسیار مجللی شده است. طلافروشی بسیار شیکی که قیمت بسیار مناسبی دارد و حتی از طلاهای تولید داخل هم ارزانتر است. نکته همینجاست. دلیل ارزانتر بودن این طلای وارداتی بدلی بودن آن است. طلای سواروسکی ارزشی ندارد و تنها ارزش حقیقی کالاهای این برند به کریستالها و نگینهایش است که آنها هم از مواد ارزشمندی ساخته نشدهاند.
ارزش برند سواروسکی دقیقن همان ارزشی است که بودریار وصف میکند. جواهر بدلی که همواره در فرهنگ ما بیارزش بوده است حالا یک ارزش شناخته میشود. به نحوی که مغازهی بدل فروش تنها در مجتمعهای تجاری گران قیمت و مالهای بزرگ مانند ارگ تجریش و پالادیوم یافت میشود. در گذشته طلای بدل دارایی طبقات متوسط و پایین اجتماعی و اقتصادی محسوب میشد اما حالا داشتن بدل سواروسکی تبدیل به نشانهای منزلت آفرین شده است که باعث تمایز طبقاتی مالک آن با دیگران میشود.
#سامان_سیفی
#تحلیل_دانش_آموزی
🔴@sharafodin_ir
🔵هنرمند نیستم ولی مالکیت را دوست دارم!
تصویر پایینی اثری بیعنوان از #سهراب_سپهری و تصویر بالایی تابلوی «تعالی» از استاد #فرشچیان است. چند شب پیش در پنجمین #حراج_بزرگ_تهران اثر بینام سهراب سپهری سه میلیارد تومن و «تعالی» یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون تومان خریده شد. در این حراج مجموعن ۲۵ میلیارد تومان «جنس» فروخته شد.
تابلوی پایینی از شاعری عارف مسلک و طبیعت دوست است که در شعری میگوید:«ما گروه عاشقان بودیم و راه ما/ از کنار قریههای فقر/ تا صفای بیکران میرفت» یا در شعر دیگری:«آب را گل نکنیم/ ... دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب».
تابلوی بالایی از نقاشی است که از تمام نقشهایش معنویت فوران میکند و روایتگر کمال انسان است. تابلوی فروخته شده نیز یکی از همان نقشهایی است که به زیبایی هرچه تمامتر وارستگی و کمال معنوی انسان را نشان میدهد.
اما این خصوصیات در حراج دیشب و برنامههایی شبیه به این اهمیت چندانی ندارد. در این برنامهها در نگاه اول زیبایی مهمترین پارامتر ارزشگذاری است اما اگر بیشتر دقت کنیم میبینیم زیبایی هم حرف اول را نمیزند. مهم شهرت اثر و قابلیت پز دادن با آن است. با نگاهی به تابلوهای سهراب که در حراج امسال و پارسال رکورد قیمت را شکستند به خوبی میشود این مساله را فهمید. تابلوهای زیباتر از تابلوی سهراب، از نقاشهای حرفهایتر از سهراب، در این حراجی وجود داشت اما این سهراب بود که رکورد قیمت را شکست. تابلوهایی که اکثرن حتی نام نداشتند و به احتمال زیاد سهراب آنها را برای فروش نقاشی نکرده و اگر زنده بود نمیفروختشان.
چه کسانی به دنبال این برنامهها و این آثار هستند؟ متقاضی واقعی یک اثر هنری کسی است که پیوندی میان خود و آن اثر هنری احساس کند و بتواند آن اثر را درک کند و بهطور کامل از آن لذت ببرد. این شخص قطعن میخواهد مالک اثر هنری محبوبش باشد. این میل به مالکیت قابل درک است. اما به نظر نمیرسد مالک فعلی تابلوی سهراب با همچین قصدی در حراج شرکت کرده باشد.
شخصی که میتواند برای لختی رنگ روی بوم سه میلیارد تومان پول بدهد نمیتواند نسبتی با اندیشههای درویشمسلکانهی سهراب داشته باشد. سهرابی که از کنار قریههای فقر تا صفای بیکران میرود. آیا این عدم تناسب مهم است؟
خیر زیرا شوق میلیاردر حراج تهران برای مالکیت تابلوی سهراب اساسن با شوق دوستدار واقعی این تابلو متفاوت است. برای او تابلوی سهراب چیزی مانند پورشه، ساعت رولکس، طلای #سواروسکی و اشیای تجملی دیگر است. با یک تفاوت بزرگ. افراد کمی متوجه خریدن ساعت رولکس میشوند ولی رکورد سه میلیاردی چیزی نیست که دیگران نسبت به آن بیتفاوت باشند. شهرت مالک تابلوی سه میلیاردی برای او منزلت و اعتبار به همراه میآورد و باعث پیشرفت بیشترش میشود.
در حراج تهران و برنامههای مشابه با یک اثر هنری به مثابه کالا برخورد میشود. این برخورد و این منطق بازار و سرمایه، اثر هنری را از معنا تهی میکند. اثر هنری که بخشی از روح هنرمند را با خود حمل میکند تبدیل به کالایی میشود که به خودیخود ارزشی ندارد بلکه پیامدهای مالک بودنش با ارزشش میکنند.
دیگر مهم نیست «تعالی» فرشچیان یا «اثر بینام» سهراب چه مفهومی را انتقال میدهند و چه چیزی هستند. مهم نیست که نقاشی گمنام که با وجود غم نان به کارش ادامه میدهد و نقاشیهای بهتر از سهراب میکشد اثرش فروخته نشود. مهم این است که شخصی بیشتر از بقیه پول دارد. او به همین دلیل ساده میتواند مالک تابلو بشود. ایرادی ندارد که تابلویی که نهایتن یک میلیارد میارزیده را سه میلیارد بخرد. زیرا اینگونه به شهرت خود کمک میکند. او تابلوی مشهور را به خانه میبرد و در قابی نفیس به دیوار آویزان میکند و از این که کالایی #برند خریده لذت میبرد.
#تحلیل_دانش_آموزی .
#سامان_سیفی دانشآموز دبیرستان شرف الدین
🔴@sharafodin_ir
https://yon.ir/t2yw
تصویر پایینی اثری بیعنوان از #سهراب_سپهری و تصویر بالایی تابلوی «تعالی» از استاد #فرشچیان است. چند شب پیش در پنجمین #حراج_بزرگ_تهران اثر بینام سهراب سپهری سه میلیارد تومن و «تعالی» یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون تومان خریده شد. در این حراج مجموعن ۲۵ میلیارد تومان «جنس» فروخته شد.
تابلوی پایینی از شاعری عارف مسلک و طبیعت دوست است که در شعری میگوید:«ما گروه عاشقان بودیم و راه ما/ از کنار قریههای فقر/ تا صفای بیکران میرفت» یا در شعر دیگری:«آب را گل نکنیم/ ... دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب».
تابلوی بالایی از نقاشی است که از تمام نقشهایش معنویت فوران میکند و روایتگر کمال انسان است. تابلوی فروخته شده نیز یکی از همان نقشهایی است که به زیبایی هرچه تمامتر وارستگی و کمال معنوی انسان را نشان میدهد.
اما این خصوصیات در حراج دیشب و برنامههایی شبیه به این اهمیت چندانی ندارد. در این برنامهها در نگاه اول زیبایی مهمترین پارامتر ارزشگذاری است اما اگر بیشتر دقت کنیم میبینیم زیبایی هم حرف اول را نمیزند. مهم شهرت اثر و قابلیت پز دادن با آن است. با نگاهی به تابلوهای سهراب که در حراج امسال و پارسال رکورد قیمت را شکستند به خوبی میشود این مساله را فهمید. تابلوهای زیباتر از تابلوی سهراب، از نقاشهای حرفهایتر از سهراب، در این حراجی وجود داشت اما این سهراب بود که رکورد قیمت را شکست. تابلوهایی که اکثرن حتی نام نداشتند و به احتمال زیاد سهراب آنها را برای فروش نقاشی نکرده و اگر زنده بود نمیفروختشان.
چه کسانی به دنبال این برنامهها و این آثار هستند؟ متقاضی واقعی یک اثر هنری کسی است که پیوندی میان خود و آن اثر هنری احساس کند و بتواند آن اثر را درک کند و بهطور کامل از آن لذت ببرد. این شخص قطعن میخواهد مالک اثر هنری محبوبش باشد. این میل به مالکیت قابل درک است. اما به نظر نمیرسد مالک فعلی تابلوی سهراب با همچین قصدی در حراج شرکت کرده باشد.
شخصی که میتواند برای لختی رنگ روی بوم سه میلیارد تومان پول بدهد نمیتواند نسبتی با اندیشههای درویشمسلکانهی سهراب داشته باشد. سهرابی که از کنار قریههای فقر تا صفای بیکران میرود. آیا این عدم تناسب مهم است؟
خیر زیرا شوق میلیاردر حراج تهران برای مالکیت تابلوی سهراب اساسن با شوق دوستدار واقعی این تابلو متفاوت است. برای او تابلوی سهراب چیزی مانند پورشه، ساعت رولکس، طلای #سواروسکی و اشیای تجملی دیگر است. با یک تفاوت بزرگ. افراد کمی متوجه خریدن ساعت رولکس میشوند ولی رکورد سه میلیاردی چیزی نیست که دیگران نسبت به آن بیتفاوت باشند. شهرت مالک تابلوی سه میلیاردی برای او منزلت و اعتبار به همراه میآورد و باعث پیشرفت بیشترش میشود.
در حراج تهران و برنامههای مشابه با یک اثر هنری به مثابه کالا برخورد میشود. این برخورد و این منطق بازار و سرمایه، اثر هنری را از معنا تهی میکند. اثر هنری که بخشی از روح هنرمند را با خود حمل میکند تبدیل به کالایی میشود که به خودیخود ارزشی ندارد بلکه پیامدهای مالک بودنش با ارزشش میکنند.
دیگر مهم نیست «تعالی» فرشچیان یا «اثر بینام» سهراب چه مفهومی را انتقال میدهند و چه چیزی هستند. مهم نیست که نقاشی گمنام که با وجود غم نان به کارش ادامه میدهد و نقاشیهای بهتر از سهراب میکشد اثرش فروخته نشود. مهم این است که شخصی بیشتر از بقیه پول دارد. او به همین دلیل ساده میتواند مالک تابلو بشود. ایرادی ندارد که تابلویی که نهایتن یک میلیارد میارزیده را سه میلیارد بخرد. زیرا اینگونه به شهرت خود کمک میکند. او تابلوی مشهور را به خانه میبرد و در قابی نفیس به دیوار آویزان میکند و از این که کالایی #برند خریده لذت میبرد.
#تحلیل_دانش_آموزی .
#سامان_سیفی دانشآموز دبیرستان شرف الدین
🔴@sharafodin_ir
https://yon.ir/t2yw
📣 اثر بدون نام دیگری از سهراب سپهری امسال هم در #حراج_تهران رکورد قیمت را شکست. این تابلو در هفتمین حراج تهران سه میلیارد و صد میلیون تومان معامله شد.
با این بهانه یادداشت «هنرمند نیستم ولی مالکیت را دوست دارم» را( که پارسال منتشر شد و به ششمین حراج تهران پرداخته است) منتشر میکنیم.
🔶 تصویر پایینی اثری بیعنوان از #سهراب_سپهری و تصویر بالایی تابلوی «تعالی» از استاد #فرشچیان است. چند شب پیش در پنجمین #حراج_بزرگ_تهران اثر بینام سهراب سپهری سه میلیارد تومن و «تعالی» یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون تومان خریده شد. در این حراج مجموعن ۲۵ میلیارد تومان «جنس» فروخته شد.
🔶 تابلوی پایینی از شاعری عارف مسلک و طبیعت دوست است که در شعری میگوید:«ما گروه عاشقان بودیم و راه ما/ از کنار قریههای فقر/ تا صفای بیکران میرفت» یا در شعر دیگری:«آب را گل نکنیم/ ... دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب».
تابلوی بالایی از نقاشی است که از تمام نقشهایش معنویت فوران میکند و روایتگر کمال انسان است. تابلوی فروخته شده نیز یکی از همان نقشهایی است که به زیبایی هرچه تمامتر وارستگی و کمال معنوی انسان را نشان میدهد.
🔶 اما این خصوصیات در حراج دیشب و برنامههایی شبیه به این اهمیت چندانی ندارد. در این برنامهها در نگاه اول زیبایی مهمترین پارامتر ارزشگذاری است اما اگر بیشتر دقت کنیم میبینیم زیبایی هم حرف اول را نمیزند. مهم شهرت اثر و قابلیت پز دادن با آن است. با نگاهی به تابلوهای سهراب که در حراج امسال و پارسال رکورد قیمت را شکستند به خوبی میشود این مساله را فهمید. تابلوهای زیباتر از تابلوی سهراب، از نقاشهای حرفهایتر از سهراب، در این حراجی وجود داشت اما این سهراب بود که رکورد قیمت را شکست. تابلوهایی که اکثرن حتی نام نداشتند و به احتمال زیاد سهراب آنها را برای فروش نقاشی نکرده و اگر زنده بود نمیفروختشان.
🔶 چه کسانی به دنبال این برنامهها و این آثار هستند؟ متقاضی واقعی یک اثر هنری کسی است که پیوندی میان خود و آن اثر هنری احساس کند و بتواند آن اثر را درک کند و بهطور کامل از آن لذت ببرد. این شخص قطعاً میخواهد مالک اثر هنری محبوبش باشد. این میل به مالکیت قابل درک است. اما به نظر نمیرسد مالک فعلی تابلوی سهراب با همچین قصدی در حراج شرکت کرده باشد.
🔶 شخصی که میتواند برای لختی رنگ روی بوم سه میلیارد تومان پول بدهد نمیتواند نسبتی با اندیشههای درویشمسلکانهی سهراب داشته باشد. سهرابی که از کنار قریههای فقر تا صفای بیکران میرود. آیا این عدم تناسب مهم است؟
🔶 خیر زیرا شوق میلیاردر حراج تهران برای مالکیت تابلوی سهراب اساساً با شوق دوستدار واقعی این تابلو متفاوت است. برای او تابلوی سهراب چیزی مانند پورشه، ساعت رولکس، طلای #سواروسکی و اشیای تجملی دیگر است. با یک تفاوت بزرگ. افراد کمی متوجه خریدن ساعت رولکس میشوند ولی رکورد سه میلیاردی چیزی نیست که دیگران نسبت به آن بیتفاوت باشند. شهرت مالک تابلوی سه میلیاردی برای او منزلت و اعتبار به همراه میآورد و باعث پیشرفت بیشترش میشود.
🔶 در حراج تهران و برنامههای مشابه با یک اثر هنری به مثابه کالا برخورد میشود. این برخورد و این منطق بازار و سرمایه، اثر هنری را از معنا تهی میکند. اثر هنری که بخشی از روح هنرمند را با خود حمل میکند تبدیل به کالایی میشود که به خودیخود ارزشی ندارد بلکه پیامدهای مالک بودنش با ارزشش میکنند.
🔶 دیگر مهم نیست «تعالی» فرشچیان یا «اثر بینام» سهراب چه مفهومی را انتقال میدهند و چه چیزی هستند. مهم نیست که نقاشی گمنام که با وجود غم نان به کارش ادامه میدهد و نقاشیهای بهتر از سهراب میکشد اثرش فروخته نشود. مهم این است که شخصی بیشتر از بقیه پول دارد. او به همین دلیل ساده میتواند مالک تابلو بشود. ایرادی ندارد که تابلویی که نهایتاً یک میلیارد میارزیده را سه میلیارد بخرد. زیرا اینگونه به شهرت خود کمک میکند. او تابلوی مشهور را به خانه میبرد و در قابی نفیس به دیوار آویزان میکند و از این که کالایی #برند خریده لذت میبرد.
#تحلیل_دانش_آموزی
#سامان_سیفی دانشآموز دبیرستان شرف الدین
🔴 @sharafodin_ir
yon.ir/t2yw
با این بهانه یادداشت «هنرمند نیستم ولی مالکیت را دوست دارم» را( که پارسال منتشر شد و به ششمین حراج تهران پرداخته است) منتشر میکنیم.
🔶 تصویر پایینی اثری بیعنوان از #سهراب_سپهری و تصویر بالایی تابلوی «تعالی» از استاد #فرشچیان است. چند شب پیش در پنجمین #حراج_بزرگ_تهران اثر بینام سهراب سپهری سه میلیارد تومن و «تعالی» یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون تومان خریده شد. در این حراج مجموعن ۲۵ میلیارد تومان «جنس» فروخته شد.
🔶 تابلوی پایینی از شاعری عارف مسلک و طبیعت دوست است که در شعری میگوید:«ما گروه عاشقان بودیم و راه ما/ از کنار قریههای فقر/ تا صفای بیکران میرفت» یا در شعر دیگری:«آب را گل نکنیم/ ... دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب».
تابلوی بالایی از نقاشی است که از تمام نقشهایش معنویت فوران میکند و روایتگر کمال انسان است. تابلوی فروخته شده نیز یکی از همان نقشهایی است که به زیبایی هرچه تمامتر وارستگی و کمال معنوی انسان را نشان میدهد.
🔶 اما این خصوصیات در حراج دیشب و برنامههایی شبیه به این اهمیت چندانی ندارد. در این برنامهها در نگاه اول زیبایی مهمترین پارامتر ارزشگذاری است اما اگر بیشتر دقت کنیم میبینیم زیبایی هم حرف اول را نمیزند. مهم شهرت اثر و قابلیت پز دادن با آن است. با نگاهی به تابلوهای سهراب که در حراج امسال و پارسال رکورد قیمت را شکستند به خوبی میشود این مساله را فهمید. تابلوهای زیباتر از تابلوی سهراب، از نقاشهای حرفهایتر از سهراب، در این حراجی وجود داشت اما این سهراب بود که رکورد قیمت را شکست. تابلوهایی که اکثرن حتی نام نداشتند و به احتمال زیاد سهراب آنها را برای فروش نقاشی نکرده و اگر زنده بود نمیفروختشان.
🔶 چه کسانی به دنبال این برنامهها و این آثار هستند؟ متقاضی واقعی یک اثر هنری کسی است که پیوندی میان خود و آن اثر هنری احساس کند و بتواند آن اثر را درک کند و بهطور کامل از آن لذت ببرد. این شخص قطعاً میخواهد مالک اثر هنری محبوبش باشد. این میل به مالکیت قابل درک است. اما به نظر نمیرسد مالک فعلی تابلوی سهراب با همچین قصدی در حراج شرکت کرده باشد.
🔶 شخصی که میتواند برای لختی رنگ روی بوم سه میلیارد تومان پول بدهد نمیتواند نسبتی با اندیشههای درویشمسلکانهی سهراب داشته باشد. سهرابی که از کنار قریههای فقر تا صفای بیکران میرود. آیا این عدم تناسب مهم است؟
🔶 خیر زیرا شوق میلیاردر حراج تهران برای مالکیت تابلوی سهراب اساساً با شوق دوستدار واقعی این تابلو متفاوت است. برای او تابلوی سهراب چیزی مانند پورشه، ساعت رولکس، طلای #سواروسکی و اشیای تجملی دیگر است. با یک تفاوت بزرگ. افراد کمی متوجه خریدن ساعت رولکس میشوند ولی رکورد سه میلیاردی چیزی نیست که دیگران نسبت به آن بیتفاوت باشند. شهرت مالک تابلوی سه میلیاردی برای او منزلت و اعتبار به همراه میآورد و باعث پیشرفت بیشترش میشود.
🔶 در حراج تهران و برنامههای مشابه با یک اثر هنری به مثابه کالا برخورد میشود. این برخورد و این منطق بازار و سرمایه، اثر هنری را از معنا تهی میکند. اثر هنری که بخشی از روح هنرمند را با خود حمل میکند تبدیل به کالایی میشود که به خودیخود ارزشی ندارد بلکه پیامدهای مالک بودنش با ارزشش میکنند.
🔶 دیگر مهم نیست «تعالی» فرشچیان یا «اثر بینام» سهراب چه مفهومی را انتقال میدهند و چه چیزی هستند. مهم نیست که نقاشی گمنام که با وجود غم نان به کارش ادامه میدهد و نقاشیهای بهتر از سهراب میکشد اثرش فروخته نشود. مهم این است که شخصی بیشتر از بقیه پول دارد. او به همین دلیل ساده میتواند مالک تابلو بشود. ایرادی ندارد که تابلویی که نهایتاً یک میلیارد میارزیده را سه میلیارد بخرد. زیرا اینگونه به شهرت خود کمک میکند. او تابلوی مشهور را به خانه میبرد و در قابی نفیس به دیوار آویزان میکند و از این که کالایی #برند خریده لذت میبرد.
#تحلیل_دانش_آموزی
#سامان_سیفی دانشآموز دبیرستان شرف الدین
🔴 @sharafodin_ir
yon.ir/t2yw
🔶 اندر احوالات مالداری
🔸 در نظر بگیرید از یک خیابان به یک مال پناه میبرید. از فضایی گرم، پر سروصدا، آلوده و... به محیطی آرام و پاک وارد میشوید. محیطی پر از نورها و رنگهای روشن و دلچسب. برخلاف بازارهای سنتی با رنگ تیرهی آجر و خشت و مصالح قدیمی و نورهای متفرق مغازههای معمولی. متخصصین مجرب طراحی داخلی به بهترین شکل نور و رنگِ بنا را تنظیم کردهاند.
🔸 در مال صدای موسیقی آرامی شنیده میشود. در مال از فریادهای «بدو حراجه»، «بیا اینور بازار» و... خبری نیست. اینجا کسی نمیخواهد به زور به شما کالایی بفروشد و آرامش «گشتوگذارِ» شما را برهم بزند. فروشندگانِ مهربان و خوشچهره با لبهای خندان آمادهی خدمتند. انتظامات نیرومند، امنیت گشتوگذار شما را فراهم میکند.
🔸 اگر گرسنه شدید در طبقهی بالا «فودکورت» با انواع و اقسام غذاها منتظر شماست. کودکتان حوصلهاش سر رفته؟ طبقهی بالاتر شهربازی. میخواهید درکنار لباس و غذا و جواهرات کمی فرهنگ «مصرف» کنید؟ طبقهی آخر «بوکلند» در خدمت شماست. مالها در ظاهر مراکز خرید نیستند، آنها باغ و بوستانهای امروز هستند. مانند همانجاهایی که سعدی و حافظ در آنها به تماشا میپرداختند. باغی که درختان و چمن و میوههایش #سواروسکی و درسا و The one هستند.
🔸 اما این ظاهر قضیه است. زیر این پوستهی آرام هستهی متفاوتی وجود دارد. این هسته درحالت عادی نمایان نمیشود. تنها کافی است کمی کنجکاوی به خرج بدهید و محیط را دقیق بررسی کنید تا این هستهی متفاوت خودش را آرام آرام به شما نشان بدهد.
🔸 مثلا کافی است کاری کنید که احساس کنند مناسب این محیط عالی نیستید. مثلا شهرستانی هستید و ظاهرتان به اندازه کافی «لاکچری» نیست. آنوقت نیروی امنیتی آرامشبخش راه خروج را به شما نشان خواهد داد.
🔸 یا به عنوان یک سری دانشآموز علوم انسانی با پرسنل و فروشندگان گپ بزنید و از آنها سوالاتی بپرسید و از این سوال و پاسخ مثلا بفهمید هرچه خریدار بیشتر پرسه بزند بیشتر خرید میکند. یا بفهمید اینجا در ماه محرم با فروشندگانی که لباس سیاه میپوشند برخورد میشود. یا اینکه فروشندگان از اینکه Lc Waikiki لاکچریت فروشگاه را پایین آورده است و آدمهای بیشتری میتوانند از اینجا خرید کنند ناراضی هستند.
🔸 وقتی مامورین امنیتی متوجه میشوند، شما را از مال بیرون میکنند. اگر از آنها سوال کنید چرا؟ میگویند طبق آییننامهی داخلی(که نشانی از آن هیچجا یافت نمیشود و معلوم نیست وجود دارد یا نه) صحبت کردن با فروشندگان و پرسنل فروشگاه ممنوع است مگر اینکه برای خرید کردن باشد. این هستهی خشن و به شدت طبقاتی خود را دربرابر کوچکترین حرکت برای فهم «چگونگی مال» ظاهر میکند. زیرا این فهم اصالت ظاهر زیبای مال را زیر سوال میبرد و کارکردش را کشف میکند. کارکردی که چیزی جز مصرف بیشتر و در نتیجه سود بیشتر صاحبان ثروت نیست.
🔹 شاید بشود مالها را مَجازی از نظامی دانست که مالها پس از استقرار این نظام تشکیل شدهاند این نظام آنها را «ممکن» کرده است. نظامی که در ظاهر زیبایش پیشرفت صنعتی و تسلط انسان بر طبیعت دیده میشود و هستهی زشتش بحران محیط زیست و استعمار را به وجود آورده است. نظامی که در شعارهایش حرف از آزادی زد و در عمل به تجارت بردهداری پرداخت.
پ.ن. دیروز در اردوی #جامعهگردی مدرسهی شرفالدین، مامورین امنیتی پالادیوم به بچهها گفتند که سوال پرسیدن از پرسنل و فروشندگان و قیمت پرسیدنی که به قصد خرید نباشد ممنوع است و یادداشتهایشان را از آنها گرفتند و از آنها خواستند فروشگاه را ترک کنند.
#تحلیل_دانش_آموزی
#سامان_سیفی دانشآموز دبیرستان شرفالدین
🔴 @sharafodin_ir
l1l.ir/1-z0
🔸 در نظر بگیرید از یک خیابان به یک مال پناه میبرید. از فضایی گرم، پر سروصدا، آلوده و... به محیطی آرام و پاک وارد میشوید. محیطی پر از نورها و رنگهای روشن و دلچسب. برخلاف بازارهای سنتی با رنگ تیرهی آجر و خشت و مصالح قدیمی و نورهای متفرق مغازههای معمولی. متخصصین مجرب طراحی داخلی به بهترین شکل نور و رنگِ بنا را تنظیم کردهاند.
🔸 در مال صدای موسیقی آرامی شنیده میشود. در مال از فریادهای «بدو حراجه»، «بیا اینور بازار» و... خبری نیست. اینجا کسی نمیخواهد به زور به شما کالایی بفروشد و آرامش «گشتوگذارِ» شما را برهم بزند. فروشندگانِ مهربان و خوشچهره با لبهای خندان آمادهی خدمتند. انتظامات نیرومند، امنیت گشتوگذار شما را فراهم میکند.
🔸 اگر گرسنه شدید در طبقهی بالا «فودکورت» با انواع و اقسام غذاها منتظر شماست. کودکتان حوصلهاش سر رفته؟ طبقهی بالاتر شهربازی. میخواهید درکنار لباس و غذا و جواهرات کمی فرهنگ «مصرف» کنید؟ طبقهی آخر «بوکلند» در خدمت شماست. مالها در ظاهر مراکز خرید نیستند، آنها باغ و بوستانهای امروز هستند. مانند همانجاهایی که سعدی و حافظ در آنها به تماشا میپرداختند. باغی که درختان و چمن و میوههایش #سواروسکی و درسا و The one هستند.
🔸 اما این ظاهر قضیه است. زیر این پوستهی آرام هستهی متفاوتی وجود دارد. این هسته درحالت عادی نمایان نمیشود. تنها کافی است کمی کنجکاوی به خرج بدهید و محیط را دقیق بررسی کنید تا این هستهی متفاوت خودش را آرام آرام به شما نشان بدهد.
🔸 مثلا کافی است کاری کنید که احساس کنند مناسب این محیط عالی نیستید. مثلا شهرستانی هستید و ظاهرتان به اندازه کافی «لاکچری» نیست. آنوقت نیروی امنیتی آرامشبخش راه خروج را به شما نشان خواهد داد.
🔸 یا به عنوان یک سری دانشآموز علوم انسانی با پرسنل و فروشندگان گپ بزنید و از آنها سوالاتی بپرسید و از این سوال و پاسخ مثلا بفهمید هرچه خریدار بیشتر پرسه بزند بیشتر خرید میکند. یا بفهمید اینجا در ماه محرم با فروشندگانی که لباس سیاه میپوشند برخورد میشود. یا اینکه فروشندگان از اینکه Lc Waikiki لاکچریت فروشگاه را پایین آورده است و آدمهای بیشتری میتوانند از اینجا خرید کنند ناراضی هستند.
🔸 وقتی مامورین امنیتی متوجه میشوند، شما را از مال بیرون میکنند. اگر از آنها سوال کنید چرا؟ میگویند طبق آییننامهی داخلی(که نشانی از آن هیچجا یافت نمیشود و معلوم نیست وجود دارد یا نه) صحبت کردن با فروشندگان و پرسنل فروشگاه ممنوع است مگر اینکه برای خرید کردن باشد. این هستهی خشن و به شدت طبقاتی خود را دربرابر کوچکترین حرکت برای فهم «چگونگی مال» ظاهر میکند. زیرا این فهم اصالت ظاهر زیبای مال را زیر سوال میبرد و کارکردش را کشف میکند. کارکردی که چیزی جز مصرف بیشتر و در نتیجه سود بیشتر صاحبان ثروت نیست.
🔹 شاید بشود مالها را مَجازی از نظامی دانست که مالها پس از استقرار این نظام تشکیل شدهاند این نظام آنها را «ممکن» کرده است. نظامی که در ظاهر زیبایش پیشرفت صنعتی و تسلط انسان بر طبیعت دیده میشود و هستهی زشتش بحران محیط زیست و استعمار را به وجود آورده است. نظامی که در شعارهایش حرف از آزادی زد و در عمل به تجارت بردهداری پرداخت.
پ.ن. دیروز در اردوی #جامعهگردی مدرسهی شرفالدین، مامورین امنیتی پالادیوم به بچهها گفتند که سوال پرسیدن از پرسنل و فروشندگان و قیمت پرسیدنی که به قصد خرید نباشد ممنوع است و یادداشتهایشان را از آنها گرفتند و از آنها خواستند فروشگاه را ترک کنند.
#تحلیل_دانش_آموزی
#سامان_سیفی دانشآموز دبیرستان شرفالدین
🔴 @sharafodin_ir
l1l.ir/1-z0