یادداشتی بر کتاب « #راهبندان » سروده #میلاد_عرفان_پور
به قلم #محمد_قائم_خانی :
فصل سوم «راهبندان» میلاد عرفانپور، جای تأمل است. هم جای تأمل مخاطب است هم جای تأمل منتقد. جای تأمل مخاطب است به خاطر تغییر فضای ناگهانی فصل. وسط رباعیهایی با حال و هوای مورد انتظار، ناگهان شاعر تو را به وسط خیابان های شهر پرت می کند. صدای ماشین ها به گوشت می رسد. دست فروشان را می بینی. بوی نامطبوع به مشامت می رسد. هوای آلوده را استشمام می کنی. و در عین حال هنوز بر بال رباعی سواری. رباعی های این فصل راهبندان، عکس هایی هستند که پرونده ای سبک بال از شهر رو به زوال زیر بال هایش گرفته. عکس هایی ساده که دیدن جزئیاتی پیش چشم همه از آن بالا، خاص شان کرده. در پرواز پرنده رباعی، انتظار ما دیدن درختان و آسمان است. و شنیدن صدای آسمان، و توجه به ملکوت. اما این پرنده کوچک تیزپرواز، در فصل سوم سر از آسمان به زیر کشیده و به ماشین ها و آدم های سردرگم خیره شده است. هنوز لطیف است و تیزرو، اما نگاهش به زمین است، به آدم هاست، به نقائص است، به دوری هاست، به نرسیدن ها، ندیدن ها، نبودن ها. و همین توجه به انسان هاست که خصلتی روایی به این فصل بخشیده. درست است که رباعی با همه قواعدش در این جا هم حضور دارد. نگاهی کوچک است به کنجی یا افقی، صوتی است که از کرانه ای برمی جهد و ساکت می شود، اما مجموعه فصل با کنار هم نهادن تصاویر، روایتی از شهر ارائه می دهد. روایتی که از موضع شاعر برمیخیزد.
اگر هیچ چیز مهمی در این فصل نبود، که هست؛ اگر هیچ شاعرانگی در رباعیها نبود، که هست؛ و اگر زبان یله و رها بود، که نیست؛ همین موضع شاعر به مثابه یک راوی، در درون شهر اما با همان قالب کهن رباعی، غنیمتی است در زمانه ما که باید قدرش را دانست. شاعر در این فصل به «درون» شهر قدم گذاشته و به «میان» آدمها رفته است. شهر در شعرش هویت پیدا کرده و روابط میان آدمها از دوگانههای عشق و نفرت پیچیدهتر شده است. یک التفات یا عدم التفات میتواند امری را سبب شود، دلی را بشکند، کسی را طرد کند، و شخصی را بر صدر بنشاند. اینها پیچیدگیهای روابط شهری است که حضورش در قالب رباعی بسیار غنیمت است. نگرانی شاعر برای شهری که زندگی را میبلعد، ستودنی است. منتها هنوز کافی نیست. برای اینکه پرنده رباعی بتواند ما را به درون «شهر» ببرد و «جهان» شهر را برایمان بسازد، نیاز به عکسهای بیشتری هست. عکسهایی با همین شناسنامه، که هم بر بال خیال شاعرانه نشسته باشند و هم وزانت و پختگی قالب کهن رباعی را داشته باشند. شاید اگر میلاد عرفانپور عکسهای متعددی از زوایای مختلف شهر با همین سبک و سیاق بگیرد و در دفتری گرد آورد، بتواند ما را به «جهان» شهری که در منظرش قرار دارد بکشاند و روایتی یکدست از طریق رباعی به ما ارائه دهد. ما تشنگان جهانهای شاعرانه، منتظر آن دفتر میمانیم.
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
به قلم #محمد_قائم_خانی :
فصل سوم «راهبندان» میلاد عرفانپور، جای تأمل است. هم جای تأمل مخاطب است هم جای تأمل منتقد. جای تأمل مخاطب است به خاطر تغییر فضای ناگهانی فصل. وسط رباعیهایی با حال و هوای مورد انتظار، ناگهان شاعر تو را به وسط خیابان های شهر پرت می کند. صدای ماشین ها به گوشت می رسد. دست فروشان را می بینی. بوی نامطبوع به مشامت می رسد. هوای آلوده را استشمام می کنی. و در عین حال هنوز بر بال رباعی سواری. رباعی های این فصل راهبندان، عکس هایی هستند که پرونده ای سبک بال از شهر رو به زوال زیر بال هایش گرفته. عکس هایی ساده که دیدن جزئیاتی پیش چشم همه از آن بالا، خاص شان کرده. در پرواز پرنده رباعی، انتظار ما دیدن درختان و آسمان است. و شنیدن صدای آسمان، و توجه به ملکوت. اما این پرنده کوچک تیزپرواز، در فصل سوم سر از آسمان به زیر کشیده و به ماشین ها و آدم های سردرگم خیره شده است. هنوز لطیف است و تیزرو، اما نگاهش به زمین است، به آدم هاست، به نقائص است، به دوری هاست، به نرسیدن ها، ندیدن ها، نبودن ها. و همین توجه به انسان هاست که خصلتی روایی به این فصل بخشیده. درست است که رباعی با همه قواعدش در این جا هم حضور دارد. نگاهی کوچک است به کنجی یا افقی، صوتی است که از کرانه ای برمی جهد و ساکت می شود، اما مجموعه فصل با کنار هم نهادن تصاویر، روایتی از شهر ارائه می دهد. روایتی که از موضع شاعر برمیخیزد.
اگر هیچ چیز مهمی در این فصل نبود، که هست؛ اگر هیچ شاعرانگی در رباعیها نبود، که هست؛ و اگر زبان یله و رها بود، که نیست؛ همین موضع شاعر به مثابه یک راوی، در درون شهر اما با همان قالب کهن رباعی، غنیمتی است در زمانه ما که باید قدرش را دانست. شاعر در این فصل به «درون» شهر قدم گذاشته و به «میان» آدمها رفته است. شهر در شعرش هویت پیدا کرده و روابط میان آدمها از دوگانههای عشق و نفرت پیچیدهتر شده است. یک التفات یا عدم التفات میتواند امری را سبب شود، دلی را بشکند، کسی را طرد کند، و شخصی را بر صدر بنشاند. اینها پیچیدگیهای روابط شهری است که حضورش در قالب رباعی بسیار غنیمت است. نگرانی شاعر برای شهری که زندگی را میبلعد، ستودنی است. منتها هنوز کافی نیست. برای اینکه پرنده رباعی بتواند ما را به درون «شهر» ببرد و «جهان» شهر را برایمان بسازد، نیاز به عکسهای بیشتری هست. عکسهایی با همین شناسنامه، که هم بر بال خیال شاعرانه نشسته باشند و هم وزانت و پختگی قالب کهن رباعی را داشته باشند. شاید اگر میلاد عرفانپور عکسهای متعددی از زوایای مختلف شهر با همین سبک و سیاق بگیرد و در دفتری گرد آورد، بتواند ما را به «جهان» شهری که در منظرش قرار دارد بکشاند و روایتی یکدست از طریق رباعی به ما ارائه دهد. ما تشنگان جهانهای شاعرانه، منتظر آن دفتر میمانیم.
کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :
@ShahrestanAdabPub
یادداشت #محمد_قائم_خانی پیرامون رمان #دخیل_هفتم :
«رئالیسم عرفانی»، مکمل و روح «دخیل هفتم»
«رئالیسم عرفانی» نام کتابی است نوشته محمد رودگر، که انتشارات سوره مهر به بازار روانه کرده است. در این کتاب رودگر ایدههایی را که در رمان خاص «دخیل هفتم» به اجرا در آورده بود، در چهارچوبی نظری تبیین میکند. هرچند کتاب معطوف به بررسی تطبیقی رئالیسم جادویی با تکیه بر «صد سال تنهایی» مارکز، با تذکره نویسی صوفیانه با تمرکز بر تذکره الاولیاء عطار است؛ اما ایده کلی محمد رودگر را که اتفاقا قدمتی طولانی در ادبیات داستانی ما دارد، به خوبی باز مینمایاند.
رودگر در پی آن است که محتوای پر و پیمان و ماده و صورت غنی ادبیات کهن ایرانی را وارد جریان نوشتن داستان مدرن بکند و در موقعیتی روایی، این دو جهان رابا هم تلفیق سازد. «دخیل هفتم» محصول چنین تلاشی است و الحق هم در بخشی از سویهها موفق بوده است. در همین رمان، هم ردپای حکمت ذوقی ما به وفور به چشم میخورد، و هم رگههایی از تشابه روایی با داستانهای مارکز دیده میشود. از طرفی مشابهتهای مضمونی و از طرف دیگر تشابه ساختاری و حتی گاهی فرمی دو روایت، این امکان را به آقای رودگر داده است که بتواند جهانی تازه با عناصر دنیای معاصر اما مبتنی بر داشتههای کهن ایجاد کند.
«رئالیسم عرفانی» صورت نظری این ایده با تمرکز بر دو روایت گفته شده است. این بار مخاطب نه عموم خوانندگان رمان، که منتقدان ادبی و نویسندگان داستانهای مدرن هستند. رودگر در «رئالیسم عرفانی» سعی کرده با مثالهای فراوان و البته با تحلیل روایتها از منظرهای متفاوت ساختاری و مضمونی، ایده خویش را در باب مشابهت مسائل ما و نویسندگان آمریکای لاتین در مواجهه با داستان نویسی مدرن توضیح دهد و مبانی مشترکی که امکانهای پاسخ دادن به این مشکل مشابه را در پیش روی ادبیات ما قرار میدهد، تبیین کند...
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13961212000776
کانال رسمی #انتشارات_شهرستان_ادب :
@ShahrestanAdabPub
«رئالیسم عرفانی»، مکمل و روح «دخیل هفتم»
«رئالیسم عرفانی» نام کتابی است نوشته محمد رودگر، که انتشارات سوره مهر به بازار روانه کرده است. در این کتاب رودگر ایدههایی را که در رمان خاص «دخیل هفتم» به اجرا در آورده بود، در چهارچوبی نظری تبیین میکند. هرچند کتاب معطوف به بررسی تطبیقی رئالیسم جادویی با تکیه بر «صد سال تنهایی» مارکز، با تذکره نویسی صوفیانه با تمرکز بر تذکره الاولیاء عطار است؛ اما ایده کلی محمد رودگر را که اتفاقا قدمتی طولانی در ادبیات داستانی ما دارد، به خوبی باز مینمایاند.
رودگر در پی آن است که محتوای پر و پیمان و ماده و صورت غنی ادبیات کهن ایرانی را وارد جریان نوشتن داستان مدرن بکند و در موقعیتی روایی، این دو جهان رابا هم تلفیق سازد. «دخیل هفتم» محصول چنین تلاشی است و الحق هم در بخشی از سویهها موفق بوده است. در همین رمان، هم ردپای حکمت ذوقی ما به وفور به چشم میخورد، و هم رگههایی از تشابه روایی با داستانهای مارکز دیده میشود. از طرفی مشابهتهای مضمونی و از طرف دیگر تشابه ساختاری و حتی گاهی فرمی دو روایت، این امکان را به آقای رودگر داده است که بتواند جهانی تازه با عناصر دنیای معاصر اما مبتنی بر داشتههای کهن ایجاد کند.
«رئالیسم عرفانی» صورت نظری این ایده با تمرکز بر دو روایت گفته شده است. این بار مخاطب نه عموم خوانندگان رمان، که منتقدان ادبی و نویسندگان داستانهای مدرن هستند. رودگر در «رئالیسم عرفانی» سعی کرده با مثالهای فراوان و البته با تحلیل روایتها از منظرهای متفاوت ساختاری و مضمونی، ایده خویش را در باب مشابهت مسائل ما و نویسندگان آمریکای لاتین در مواجهه با داستان نویسی مدرن توضیح دهد و مبانی مشترکی که امکانهای پاسخ دادن به این مشکل مشابه را در پیش روی ادبیات ما قرار میدهد، تبیین کند...
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13961212000776
کانال رسمی #انتشارات_شهرستان_ادب :
@ShahrestanAdabPub
رئالیسم عرفانی، مکمّل و روح « #دخیل_هفتم » | یادداشتی از #محمد_قائم_خانی
«رئالیسم عرفانی» نام کتابی است نوشتۀ #محمد_رودگر ، که انتشارات سورۀ مهر به بازار روانه کرده است. در این کتاب، رودگر ایدههایی را که در رمان خاص «دخیل هفتم» به اجرا در آورده بود، در چهارچوبی نظری تبیین میکند. هرچند کتاب، معطوف به بررسی تطبیقی رئالیسم جادویی با تکیه بر «صد سال تنهایی» مارکز، با تذکرهنویسی صوفیانه، با تمرکز بر تذکرةالأولیاء عطار است؛ اما ایدۀ کلی محمد رودگر را که اتفاقاً قدمتی طولانی در ادبیات داستانی ما دارد، به خوبی بازمینمایاند.
رودگر در پی آن است که محتوای پر و پیمان و ماده و صورت غنی ادبیات کهن ایرانی را وارد جریان نوشتن داستان مدرن بکند و در موقعیتی روایی، این دو جهان را با هم تلفیق سازد. «دخیل هفتم» محصول چنین تلاشی است و ألحق هم در بخشی از سویهها موفق بوده است. در همین رمان، هم ردپای حکمت ذوقی ما به وفور به چشم میخورد، و هم رگههایی از تشابه روایی با داستانهای مارکز دیده میشود. از طرفی مشابهتهای مضمونی و از طرف دیگر تشابه ساختاری و حتی گاهی فرمی دو روایت، این امکان را به آقای رودگر داده است که بتواند جهانی تازه با عناصر دنیای معاصر اما مبتنی بر داشتههای کهن ایجاد کند.
#شهرستان_ادب
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/7928
@ShahrestanAdabPub
«رئالیسم عرفانی» نام کتابی است نوشتۀ #محمد_رودگر ، که انتشارات سورۀ مهر به بازار روانه کرده است. در این کتاب، رودگر ایدههایی را که در رمان خاص «دخیل هفتم» به اجرا در آورده بود، در چهارچوبی نظری تبیین میکند. هرچند کتاب، معطوف به بررسی تطبیقی رئالیسم جادویی با تکیه بر «صد سال تنهایی» مارکز، با تذکرهنویسی صوفیانه، با تمرکز بر تذکرةالأولیاء عطار است؛ اما ایدۀ کلی محمد رودگر را که اتفاقاً قدمتی طولانی در ادبیات داستانی ما دارد، به خوبی بازمینمایاند.
رودگر در پی آن است که محتوای پر و پیمان و ماده و صورت غنی ادبیات کهن ایرانی را وارد جریان نوشتن داستان مدرن بکند و در موقعیتی روایی، این دو جهان را با هم تلفیق سازد. «دخیل هفتم» محصول چنین تلاشی است و ألحق هم در بخشی از سویهها موفق بوده است. در همین رمان، هم ردپای حکمت ذوقی ما به وفور به چشم میخورد، و هم رگههایی از تشابه روایی با داستانهای مارکز دیده میشود. از طرفی مشابهتهای مضمونی و از طرف دیگر تشابه ساختاری و حتی گاهی فرمی دو روایت، این امکان را به آقای رودگر داده است که بتواند جهانی تازه با عناصر دنیای معاصر اما مبتنی بر داشتههای کهن ایجاد کند.
#شهرستان_ادب
ادامه این یادداشت را در آدرس زیر بخوانید:
https://shahrestanadab.com/Content/ID/7928
@ShahrestanAdabPub
#تازه_های_نشر
مجموعه داستان #حوای_سرگردان
#محمد_قائم_خانی
نشر #شهرستان_ادب
#نمایشگاه_بین_المللی_کتاب_تهران
سالن ناشران عمومی
راهروی 19
غرفه 25
@ShahrestanAdabPub
مجموعه داستان #حوای_سرگردان
#محمد_قائم_خانی
نشر #شهرستان_ادب
#نمایشگاه_بین_المللی_کتاب_تهران
سالن ناشران عمومی
راهروی 19
غرفه 25
@ShahrestanAdabPub
می توانم فریاد بزنم چون هیچ کس در باغ نیست تا صدایم را بشنود. می توانم پشت کنم به جیوه و دست کنم در شلوار لی، از جزیره بزنم بیرون. می توانم دستش را بگیرم و بفشارم و طوری بگویم «چرا؟» که خدا هم بشنود و ...
نه، نمی توانم دستش را بگیرم. نمی توانم نگاهش کنم. موهایش دیگر مثل فوجی هایی نیست که پشت برگ های سبز تیره پنهان می شوند. مثل خنجر زنگ زده ای شده که بین روسری چین خورده و صورت سیب گلاب رنگش مانده باشد. که آماده است بزند به قلبم ...
برشی از مجموعه داستان #حوای_سرگردان
نوشته #محمد_قائم_خانی
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub
نه، نمی توانم دستش را بگیرم. نمی توانم نگاهش کنم. موهایش دیگر مثل فوجی هایی نیست که پشت برگ های سبز تیره پنهان می شوند. مثل خنجر زنگ زده ای شده که بین روسری چین خورده و صورت سیب گلاب رنگش مانده باشد. که آماده است بزند به قلبم ...
برشی از مجموعه داستان #حوای_سرگردان
نوشته #محمد_قائم_خانی
نشر #شهرستان_ادب
@ShahrestanAdabPub