انتشارات شهرستان ادب
267 subscribers
1.05K photos
92 videos
1 file
426 links
انتشارات شهرستان ادب، ناشر تخصصی شعر و داستان

برای خرید کتاب‌ها، ادب بوک همیشه همراه شماست📚
آیدی ثبت سفارش
@adab_book
سایت خرید آنلاین
Adabbook.com
ارسال کتاب در کوتاهترین زمان
Download Telegram
وضو گرفته‌ام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زده‌ام تا که از منا بنویسم

به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
ز مانده‌ها بسرایم؟ ز رفته‌ها بنویسم؟

نه عمر نوح نه برگ درختهای جهان هست
بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟

مصیبت عطش و میهمان‌کشی و ستم را
سه مرثیه‌ست که باید جدا جدا بنویسم

چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگ‌ها بنویسم

چگونگه قصهٔ مه‌مان کشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم

منا که برف نمی‌آید این سپیدی مرگ است
چسان زمرگ رفیقان با صفا بنویسم؟

خبر زتشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم

نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
یکی به بند و یکی روی نیزه‌ها بنویسم

نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چه را ز نالهٔ زنجیر و زخم پا بنویسم

به روضه خوان محل گفته‌ام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی... من از منا بنویسم....

#حامد_عسکری

از کتاب #منا_منهای_بسیاران
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
یادداشتی از #محمدمهدی_عبدالهی بر کتاب #منا_منهای_بسیاران :

«وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الىَ اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى‏ اللَّه وَکانَ الله غَفوراً رحیماً»
آیه 100 سوره نساء

همراه ستارگان دلخواه اى دوست
خون نامه نوشتیم در این ماه اى دوست

احرام کبوتران عاشق سرخ است
ماییم "مهاجرِ الى الله" اى دوست

مراسم پرشکوه حج همچون سایر عبادات دارای برکات و آثار فراوانی در فرد و نیز جامعه اسلامی می‌باشد که می‌تواند همه ساله منشأ تحولی نو در جوامع اسلامی گردد. خداوند سبحان در سوره مبارکه حج، می‌فرماید: «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُم: و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکب‌های لاغر از هر راه دور به سوی خانه خدا بیایند تا شاهد منافع گوناگون خویش در این برنامه حیات‌بخش باشند».

مهم‌ترین فلسفه مناسک حج همان دگرگونی اخلاقی است که در انسان‌ها به وجود می‌آورد و نیز حج مؤثرترین وسیله برای پیشبرد اهداف سیاسی اسلام است. حج عامل مؤثری برای وحدت و اتحاد صفوف مسلمانان جهان می‌باشد.

اما افسوس و صدافسوس که دیگربار آل سعود چهره پلید خود را برای جهانیان هویدا کرد و این وحدت و اجتماع میلیونی زائران و حجاج بیت الله الحرام را در یکی از ماه‌های حرام (ذیحجه الحرام) در سرزمین منا تبدیل به صحرای خون و خونریزی نمود و برگی دیگر از جنایات خود را در عید سعید قربان با قربانی کردن هزاران زائر بی‌گناه در صفحه تاریخ برای همیشه به ثبت رسانید.

و اکنون نیز بعد از گذشت یک سال از آن واقعه تلخ که منجر به شهادت چند هزار مسلمان بى‌گناه گردید، با بستن درب‌هاى خانه خدا به روى زائران ایرانى و چندین کشور دیگر که به تعبیر مقام معظم رهبرى(مدظله العالى)، حکام سعودى صد عن سبیل الله والمسجد الحرام کرده‌، بغض خویش را آشکارتر نموده‌اند. چقدر زیبا و لطیف امام راحل عظیم الشأن به این نکته اشاره کرده‌اند: «ما در مکه باشیم یا نباشیم دل و روحمان با ابراهیم و در مکه است. دروازه‌هاى مدینةالرسول را به روى ما ببندند یا بگشایند، رشته محبتمان با پیامبر هرگز پاره و سست نمى‌شود. به سوى کعبه نماز مى‌گزاریم و به سوى کعبه مى‌میریم. و خدا را سپاس مى‌گزاریم که در میثاقمان باخداى کعبه پایدار مانده‌ایم و پایه‌هاى برائت از مشرکین را با خون هزاران هزار شهید از عزیزانمان بنیان نهاده‌ایم و منتظر هم نمانده‌ایم که حاکمان بى شخصیت بعض کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى از حرکت ما پشتیبانى کنند. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا کسى را نداریم. و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمى‌داریم».

شاعران انقلاب اسلامی که همواره مدافع حق و حقیقت و دفاع از مظلومان و نکوهشگر ایادی کفر و استکبار بوده‌اند، ضمن ابراز همدردی و تسلیت به خانواده‌های شهداى منا در سراسر جهان اسلامی به ویژه زائران کشته شده ایرانی، مراتب انزجار خود را از اینگونه وقایع تلخ و اسف‌بار اعلام داشته‌اند و جنایات و سوء مدیریت آل سعود را در پی فاجعه مرگبار مکه و منا محکوم نموده و قاطعانه خواستار برکناری آل سعود از مدیریت مراسم باشکوه حج ابراهیمی و نیز رسیدگی فوری به پرونده جنایات آل سعود می‌باشند.

بدین منظور از همان روز وقوع این فاجعه مدهش، اهالى قلم و اندیشه دست به قلم برده و با سرودن اشعار و دلنوشته‌هایشان ضمن محکوم کردن جنایات شجره خبیثه و ملعونه آل سعود یا به تعبیرى آل سقوط، خواستار قطع ید آل سعود از برگزارى مناسک حج ابراهیمى شده‌اند.

برادر بسیار بزرگوارم، شاعر انقلابى و دغدغه‌مند جناب میلاد عرفان‌پور عزیز در یک اقدام انقلابى و ارزشمند، با گردآورى و گزینش سروده‌هاى شاعران انقلاب اسلامى پیرامون فاجعه منا با نام «منا منهاى بسیاران» سندى گرانسنگ را در تاریخ به ثبت رسانید.

این کتاب ارزشمند در 328 صفحه و با اشعارى از 137 شاعر تنظیم شده است که در زوایاى مختلف به همدردى با خانواده هاى شهداى منا و محکومیت فاجعه منا پرداخته و توسط انتشارات #شهرستان_ادب در تابستان 1395 به چاپ رسیده است.
بدیهى است قطره قطره این ابیات در تاریخ گواهى خواهند داد که حکام سعودى روز به روز بر مرگ خویش کمر بسته‌اند و راه سقوط را طى خواهند کرد. آرى به فرموده امام خامنه‌اى (مدظله العالى)؛ هرچند جاى حجاج ایرانى مشتاق و با اخلاص در مناسک حج امسال خالى بود، اما قطعاً با قلب‌هایشان در مراسم حضور داشته‌اند.

إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ

@ShahrestanAdabPub
هدیه به خریداران اینترنتی کتب #شهرستان_ادب :
ارسال رایگان تمامی سفارش ها در #نبض_هنر

آدرس صفحه شهرستان ادب در ویترین آنلاین نبض هنر:
https://nabzehonar.com/shahrestanadab

@ShahrestanAdabpub
مادر، خواهر پنج-شش روزه ام را بغل زد و با پدرم از در بیرون رفتند. فقط شنیدم که مادر می گفت: « بچه خیلی حالش بده. نمی تونه شیر بخوره. » باید می رفتند پشت آبادی می ایستادند تا اولین ماشین گذری، آن ها را به شهر ببرد. تمام ماشین های آبادی های اطراف روی هم به تعداد انگشتان دست هم نمی شدند. نمی دانم چه قدر معطل شده بودند اما حتما اولین ماشین گذری آن هارا سوار کرده است. از آبادی تا شهر، بیش از یک ساعت راه بود.
آن ها رفتند و ما از آنها بی خبر. نزدیک غروب، پدر و مادر خسته از راه رسیدند. غم از چهره هایشان می بارید. بچه پیچیده در بغچه ای در آغوش مادر بود. من و بچه های دیگر به سمت مادر دویدیم تا خواهرکمان را بعد از یک روز دوری ببینیم. مادر اما بی آنکه حرفی بزند با حرکت دستانش به ما فهماند:
- جلوتر نیاید، نمیشه بچه رو ببینید.

#سیداکبر_میرجعفری

برشی از کتاب #ریختن_نور_روی_شاخه_های_پایین
(زندگی نوشت)
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
شتاب کن که به گلدسته ی صدا برسی
بلند شو که به آغاز ماجرا برسی

میان خواب کجا را گرفته ای ای دل
خیال داری با خواب تا کجا برسی؟

شتاب کن! اگر از خواب ناز دل نکنی
نمی توانی تا کوچه ی خدا برسی

سپیده سر زده دل! یا علی بگو بر خیز
بکوش تا به تماشاگه دعا برسی

بیا دو رکعت با آسمان غریب نباش
ببر دمی که به معراج آشنا برسی

طنین حیّ علی می وزد میان نسیم
شتاب کن که به محراب ابرها برسی

#محمد_مرادی

از مجموعه #به_رنگ_درنگ
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
یادداشت #آرش_شفاعی بر کتاب " #قفس_تنگی" سروده #حسنا_محمدزاده :

«قفس‌تنگی» مجموعه‌ای است از غزل‌های حسنا محمدزاده که انتشارات #شهرستان_ادب آن را منتشر کرده است. این مجموعه، از معدود مجموعه‌های غزلی است که در این‌سال‌ها خوانده‌ایم و فراز و فرودی آزاردهنده در آن دیده نمی‌شود. شاعر معدل قابل‌قبولی ازنظر شعرهای خوب دارد و به اصطلاح غث‌وثمین در کار او کم است.

غزل‌های این مجموعه، عمدتاً از آسیب‌های معمول غزل‌های بسیاری از شاعران مانند ضعف‌تألیف، مضمون‌یابی‌های سبک هندی‌وار، دنباله‌روی شدید از قافیه و ابتذال در صمیمت به‌دور است و شاعر سعی کرده با رعایت سختگی زبان، از ضعف‌های غزل امروز دور باشد.

یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی که غزل‌سرایان این روزگار به آن مبتلا می‌شوند، این است که برای نزدیک‌شدن به زبان امروز و دورشدن از اتهام کهنگی زبان و اندیشه، زبان را از چهارچوب‌های معمول و رایج در غزل خارج می‌کنند و از آن‌سوی بام می‌افتند. برای همین است که در غزل‌های بسیاری از شاعران امروز می‌بینید شاعر در یک بیت مانند شاعران قرن هفتم از زلف و گیسو می‌گوید و در یک بیت از آسانسور و ترافیک؛ و همین فضاهای نامتجانس باعث می‌شود درمجموع با غزل‌های «شترگاوپلنگ» روبه‌رو شویم.

حسنا محمدزاده به‌جای این‌که فضای غزل خود را که به‌شدت وامدار فضا و زبان سنتی غزل است، دگرگون کند، سعی کرده با واردکردن اصطلاحات روزمره در شعر، حال‌وهوایی تازه به سروده‌هایش بدهد. در شعر او تصویرهای قرن بیست‌ویکی، کار تازه‌شدن حس‌وحال شعر را برعهده ندارند، بلکه این اتفاق در زبان روی می‌دهد. مثلاً او عبارت «دل‌دل کردن» را از زبان روزمره مردم اخذ و وارد غزل خود کرده است:

کوله‌بار بسته دارد باز دل‌دل می‌کند

من ولی با اولین پرواز فردا راهی‌ام

یا در این بیت شاعر با اصطلاح «قند در دل آب‌شدن» کار کرده است:

چه‌سال‌ها که دو فنجان چای منتظرند

دوباره در دل این خانه قند آب کنی

آوانگارد شدن کافی است

استفاده شاعر از امکانات زبان روزمره مردم، گاهی فراتر از این می‌رود و او سعی می‌کند در زبان کار ویژه‌تری بکند؛ مثلاً در این بیت:

سیب‌مان را آب با خود برد و سال نو رسید

غیر سیروسرکه پای هفت‌سین پیدا نشد

خوانش نخست شعر، همین است که سفره هفت‌سین‌مان امسال بدون سیب بود. سیب هم که استعاره‌ای است از سرخ‌رویی، شادی و شیرینی. پس در اولین‌نگاه چیزی‌که از این بیت دستگیرمان می‌شود این است که عید امسال‌مان بدون شادی و سرخوشی گذشت. اما استفاده شاعر از دو واژه سیروسرکه، ذهن را به‌سمت اصطلاحی در زبان روزمره می‌برد: «دلم مثل سیروسرکه می‌جوشد»، پس شعر می‌تواند خوانش دیگری هم داشته باشد؛ عید ما نه‌تنها شاد نبود، بلکه با نگرانی و جوش‌زدن هم همراه بود. در این بیت استفاده خلاقانه از اصطلاحات زبان، کارکرد هنرمندانه‌تری دارد و اگر شاعر از این ظرفیت شعرش بیشتر استفاده کند، موفقیت او در سرودن غزلی ویژه خود او بیشتر می‌شود.

این نکته مهمی است که هر شاعری، ظرفیت‌ها و اختصاصات شعر خود را بشناسد و سعی کند با تقویت آن‌ها، شعرهایی بسراید که مهرونشان ویژه خود او را بر پیشانی دارند. این آگاهی باعث می‌شود سودای تازه‌ و مدرن شدن، شاعر را به بیان چنین بیت‌هایی سوق ندهد:

پر از اسطوره جمشیدی و مبهوت می‌مانم

چرا از موزه‌های لوور پیدا می‌شود جامت؟

مشخص است که عبارت «موزه‌های لوور» غلط است، چون یک موزه لوور بیشتر نداریم. ازطرف دیگر «از موزه‌های لوور پیدا می‌شود جامت» هم غلط است، چراکه جام «در» موزه پیدا می‌شود، نه «از» موزه، و می‌شود آن را در موزه دید! شاعری که می‌تواند چنین ساده و راحت حرف دلش را بگوید که: (لباس نو نخریدم به‌شوق آن‌روزی/ که رنگ پیرهنم را تو انتخاب کنی)، به چنین آوانگاردبازی‌هایی نیاز ندارد.

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
حق می شود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار

در چنگ هوس های خیابانی اشباح
عشق است گرفتار و من انگار نه انگار

در قدس و هرات و حلب و موصل و کشمیر
اردو زده تاتار و من انگار نه انگار

کشتند و دریدند شکم های زنان را
سگ های میانمار و من انگار نه انگار

فریاد از این عصر تماشا گری مرگ
خورشید سرِ دار و من انگار نه انگار

#امیر_سیاهپوش

غزلی از کتاب #چند_باران_بیشتر
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
رسول گفت در حج‌ِ وِداع که من از دنیا بیرون می‌روم و در میانِ شما دو چیز می‌گذارم که اگر شما بدان تمسّک کنید ، هرگز گمراه نشوید پس از من. و آن دو چیز کتابِ خداست و اهلِ بیتِ من.و خدای مرا خبر داده است که این هر دو به هم باشند و از یکدیگر جدا نشوند تا نزدِ حوض کوثر به من رسند.
رسول می‌گوید : من و اهلِ بیت من درختی‌ایم در بهشت و شاخه‌های آن در دنیاست.هرکه خواهد، راه جوید به خدای بدان. داستان اهلِ بیتِ من چون داستانِ کشتیِ نوح است:هرکه در آن نشست، رستگاری یافت و هر که باز پس ایستاد، غرق شد.
رسول می‌گوید:خدای مُزدِ من بر شما دوستیِ اهلِ بیتِ [من]کرده است و من فردا روزِ قیامت از شما بپرسم از این حال و اِلحاح کنم در پرسیدن.
رسول می‌گوید که خدای فرایِضی چند از جملهٔ اعمال بر بندگان واجب کرده است و در بعضی حالات تخفیف کرده است و فرو نهاده.و دوستیِ ما، که اهلِ بیتیم، فریضه کرده است و در هیچ حال فرو ننهاده است.رسول گفت: وصیت می‌کنم شما را در حق اهلِ بیتِ من! و روزِ قیامت خَصمِ شما به جهتِ ایشان منم و آن کس را که من خَصم باشم، در دوزخ رود.خدای حرام کرد بهشت بر آن که ظلم کرد بر اهلِ بیتِ من و بر آن که با ایشان کارزار کرد و ایشان را دشنام داد و بر ایشان غارت کرد و خدای با ایشان سخن نگوید.هر که اهلِ بیتِ مرا و مرا دوست دارد، هر گَه که در دنیا پای او بلغزد، پای دیگرش ثابت شود تا آن گاه که خدای او را نجات دهد روزِ قیامت . رسول گفت که خدای به ما، که اهلِ بیتیم، ابتدای اسلام کرد و به ما عبادتِ خدای بدانستند خَلق و به ما ختم شود دنیا. رسول گفت : دنیا به انجام نرسد تا مالِک نشود مردی از اهلِ بیتِ من که نامِ او موافقِ نامِ من باشد.ستارگان امانِ اهلِ آسمان‌اند و اهلِ بیتِ من امانِ اهلِ زمین.چون ستارگان از آسمان بروند و اهلِ بیتِ من در زمین نمانند ، قیامت ظاهر شود.
رسول گفت : و من پیغمبرِ خدایم به شما و از قومِ خویش نمی‌ترسم و نه از اصحاب و نه از خویشان! این جبرئیل است مرا خبر می‌دهد که نیکبخت آن است که علی را دوست دارد در حیاتِ من و پس از وفاتِ من . بار خدایا! حق را با علی می‌گردان هر جا که او گردد.
چون این همه گفته بود ، به آخِر ، روی در آسمان کرد و گفت : بار خدایا ، نمی‌دانم که من رسالتِ تو به شرط گزاردم، چنان که شرط بود به بندگانِ تو رسانیدم و از عهدهٔ آن بیرون آمدم یا نه؟
اَهلِ موسِم به یکبار آواز برآوردند و گفتند : بلی یا رسول الله، رسالتِ حق به تمامی به ما گزاردی و از عهدهٔ آن بیرون آمدی.
آن گاه سید گفت : بار خدایا، تو گواه باش بر ایشان که اعتراف نمودند بدانکه من رسالتِ تو به ایشان گزاردم و شرطِ آن ایشان را به جای آوردم و از عهدهٔ آن بیرون آمدم.

برشی از کتاب #قاف

بازخوانی زندگی آخرین پیامبر (ص)
ویرایش: #یاسین_حجازی
نشر #شهرستان_ادب

روز غدیر خم، عید الله اکبر، عید ولایت و امامت تبریک و تهنیت باد.

الحَمدُلله الذی جَعلنا مِنَ المتمَسِکین بِوِلایة علیِ بنِ ابیطالب علیه السلام

@ShahrestanAdabPub
نشست رونمایی و نقد رمان #باغ_خرمالو نوشتهٔ #هادی_حکیمیان
سه شنبه ۲۱ شهریور
ساعت ۱۷ فرهنگسرای انقلاب

(خرید کتاب با ۵۰ درصد تخفیف در محل فرهنگسرا)

@ShahrestanAdabPub
یادداشتی از #سورنا_جوکار بر مجموعه شعر #چه_تنهاست_ماه سرودۀ #حمیدرضا_شکارسری :

«چه تنهاست ماه» نیمایی‌های حمیدرضا شکارسری شاید برای دیگران فقط نام یک مجموعه شعر جدید، در قالب نیمایی از شاعری به نام حمیدرضا شکارسری باشد، اما دیدن این عنوان مرا با بزرگترین چالش ممکن در مورد این شاعر و منتقد ادبی رو به رو کرد.

شکارسری که گفته بود دیگر اعتقادی به وزن ندارد ؟!

مگر نه آنکه نزدیک دو دهه از زمان سرایش آخرین شعر موزون ایشان به گفته ی خودش گذشته!!!؟

همین سوالات برای درگیر کردن ذهن من، با آخرین حرکت این شطرنج باز ، به قصد گره گشایی احتمالی از آن کافی بود. حمیدرضا شکارسری جزء معدود افرادیست که در فضای آشفته ادبیات امروز، مانند رودی که در مسیر حرکت می کند هر مساله ای را به طرزی اصولی و به هنگام آموخته و آموزش می دهد، همین نکته باعث شده تا بسیاری به حق او را چکش ادبیات بنامند، پس با توجه به آنچه بیان شد و نیز پیشینه ادبی جناب شکارسری، نمی توان به سادگی از کنار مجموعه ی چه تنهاست ماه گذشت، به این ترتیب که در مواجهه با این پدیده می توان دو دیدگاه را متصور بود. اول و به اجمال آن که؛ شاعر فقط قصد داشته تا مجموعه شعری جدید منتشر کند بی آن که سایر ملزومات آن مد نظر باشد. شخصن این مورد را، در شان آقای شکارسری نمی دانم، اما نظر دوم و به تفصیل این که؛ می توان انتشار این مجموعه را بدون توجه به سطح کیفی، حرکتی کاملن پست مدرن دانست.

یافتن تعریفی قابل تفاهم برای پست مدرن که همه ی متفکران قائل به آن باشند، قدری مشکل به نظر می رسد. شاید بتوان گفت: پست مدرنیسم با هدف نقد و تمسخر تمام آنچه مشمول انقضای زمان می شود به وجود آمده، خواه آن مقوله فرزند سنت باشد خواه مدرنیته، قصد هم آن است تا هر تفکر منقضی شده ای را مورد پرسش واقعی قرار دهد و در مقابله با آن، هر چیزی دیگر بودن را به مدرن بودن یا سنتی بودن ترجیح داده ، و برای پیروان این مکتب، مهم دوری از مدرنیته و سنت، با هدف نفی آن ها ست، زیرا در نظر آنان دوران سنت گذشته و هر مدرنی هم لحظه ای بعد به سنت می پیوندد.

پست مدرنیسم در هر جامعه ای به فراخور، نمودی داشت، برای مثال در غرب، تفکر صنعتی انسان دلزده از ازدحام شهر را برای آرامش به فراغت روستا بازگرداند اما در جامعه ی ما و به خصوص ادبیاتچی های آن، کاریکاتوری مضحک به وجود آورد که ذکر مثال یا شرح آن را اسراف در کلام می دانم، از همین روست که خوش دارم تا در مورد جناب شکارسری دل به نظریه دوم بدهم و عرض کنم شاعر با حرکتی جدید و استفاده از وزن پس از سال ها بر اثر نا امیدی از کجروی های جریانات ادبی، قصد معنی کردن و معرفی جریان پست مدرن به صورت واقعی و صحیح را به جامعه ی ادبی داشته حتی اگر این اتفاق فقط در یکی از عناصر فرم به نام قالب افتاده باشد ، زیرا شاعر در دوره ای وزن را به آن دلیل که دیگر در نظرش کارآمد نیست کنار می گذارد و به شعر بی وزن می پردازد و بعد از سال ها مجددن به استفاده از وزن روی می آورد و با آنچه که اعتقادی به آن نداشته به باور حال خود می تازد و این خود می تواند دلیلی باشد تا بتوان گفت حمیدرضا شکارسری به دنبال اعتقادی جدید در شعر می گردد.

تراش*

می کشد مداد را

یا که زنده می کند؟

*(چه تنهاست ماه - صفحه ی سی و چهار)

نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
مجموعه شعر #بی_خبری_ها
سرودۀ #میلاد_عرفان_پور
نشر #شهرستان_ادب

عکس از خانم سارا اکبری

@ShahrestanAdabPub
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
كه خدا از تو خبر دارد و من بی‌خبرم

رفتی و هيچ نگفتی كه چه در سر داری
رفتی و هيچ نديدی كه چه آمد به سرم

گرمی طبعم از آن است كه دل سوخته‌ام
سرخی رويم از اين است كه خونين‌جگرم

كار عشق است نماز من اگر كامل نيست
آخر آنگاه كه در ياد توام در سفرم

ای که در آینه هر روز به خود می‌نگری
من از آينه به ديدار تو شايسته‌ترم

عهد بستم كه تحمل كنم اين دوری را
عهد بستم ولی از عهد خودم ميگذرم

مثل ابری شده ام در به در و شهر به شهر
وای از آن دم كه به شيراز بيفتد گذرم

#میلاد_عرفان_پور

از مجموعه شعر #بی_خبری_ها
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
رو‌نمایی و نقد رمان «باغ خرمالو»
📌با حضور هادى حكيميان،نویسنده
و محمد‌مهدى‌سيار، مهدى‌کفاش، محمدرضا‌وحیدزاده،
و محمدرضا شرفى‌خبوشان

٢١ شهريور/ فرهنگسرای انقلاب اسلامی

@ShahrestanAdabPub
هدیه به خریداران اینترنتی کتب #شهرستان_ادب :
ارسال رایگان تمامی سفارش ها در #نبض_هنر

آدرس صفحه شهرستان ادب در ویترین آنلاین نبض هنر:
https://nabzehonar.com/shahrestanadab

@ShahrestanAdabpub
گر چه در سایه ی لطف تو پریشان هستیم
ما بر آن عهد که بودیم، کماکان هستیم

ما نه تنها به نسیم سحری می شکفیم
که شکوفا تر از آن در شب طوفان هستیم

یوسف راه تو، فرهاد تو، مجنون توئیم
گو به چاه آی و به کوه آی و بیابان، هستیم

مهر اگر می بری و چند صباحی دوریم
منتظر باش که باز اول آبان هستیم

ما که گرم از نفس روشن تابستانیم
حال در سردی شبهای زمستان هستیم

#مصطفی_محدثی_خراسانی

از مجموعه شعر #جشن_یگانگی
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
دسته گلها دسته‌دسته می‌روند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفان‌زادها

سخت گم‌نامید، اما، ای شقایق‌سیرتان!
كیسه می‌دوزند با نام شما شیادها

با شما هستم كه فردا كاسة ‌سرهایتان
خشت می‌گردد برای عافیت‌آبادها

غیر تكرار غریبی، هان، چه معنا می‌كنید
غربت خورشید را در آخرین خردادها؟

با تمام خویش نالیدم چو ابری بی‌قرار
گفتم: ای باران كه می‌كوبی به طبل بادها!

هان، بكوب، اما به آن عاشق‌ترین عاشق بگو:
زنده‌ای، ای زنده‌تر از زندگی! در یادها

مثل دریا ناله سر كن در شب توفان و موج
هیچ چیز از ما نمی‌ماند مگر فریادها


#علیرضا_قزوه
از کتاب ِ #چمدانهای_قدیمی
گزیده ی #غزل
به انتخابِ:
#علی_محمد_مودب و #مبین_اردستانی
نشر:
#شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
🔵نشست تخصصی #کتابخوان_شعر

ایستگاه ششم

📅 یکشنبه، ٢۶ شهریور
🕠 ساعت ۱٧:٣۰
🛣 اصفهان خیابان چهارباغ خواجو،کتابخانه ابن مسکویه

#شهرستان_ادب

@ShahrestanAdabPub
همسر شهید سرلشگر آزاده #حسین_لشگری :

«می دونید ۶۴۱۰ روز اسارت یعنی چی؟ کاش من و شما هم حداقل یک روز یا فقط یک ساعت اسیر بودیم. آن هم نه در عراق، بلکه در چهاردیواری شهرمون، خونه مون ... تا می فهمیدیم این که یه آدمی توی سن جوانی و‌ حدود یک سال بعد از ازدواج با داشتن یه پسر ۴ ماهه میره از وطن و ناموس ما دفاع کنه و ۶۴۱۰ روز اسیر میشه، یعنی چی؟
۱۸ سال حسرت نوشیدن جرعه ای آب خنک و یک لقمه نان ... »

تقدیم به او ...

جایی برای حرف نمی‌ماند
وقتی که بی‌قراری و دلتنگی
وقتی میان خانه‌ی خود با جنگ
بی‌وقفه سال‌هاست که می‌جنگی

گاهی به شکل آه می‌آید غم
گاهی به شکل گریه، زیاد و کم
عمری درآمده‌ست به هر شکلی
عمری درآمده‌ست به هر رنگی

در پیکری که عشق تراشیده
جانی نمانده است مدارا کن
بر دوش می‌کشد غمِ هجران را
چون کوه را به دوش کشد سنگی

از روزِ رفتن تو هزاران سال
گویی گذشته است بر این تندیس
وقتی سپرده چشم به هر راهی
وقتی نشسته گوش به هر زنگی

وقتی تو نیستی به چه امّیدی
گیسوی من شکوفه برویاند
آن روسریِّ مخملِ قرمز هم
دیگر نمی‌زند به دلم چنگی

هر شب به فکرِ آمدنت تا روز
هر روز فکرِ آمدنت تا شب
این گونه در اسارتِ معشوقم
در اوجِ بی‌قراری و دلتنگی

#پونه_نیکوی

از کتاب #۶۴۱۰_روز_تنهایی
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
اگر خاطرات، صندلی بود
خسته که می شدم
قدم می زدم
و روی صندلی دیگری می نشستم
اگر خواب هایم اتاقی بود
وحشت که می کردم
درش را می بستم
و یا اگر دردهایم راه هایی بود
برای رسیدن، تنها یکی را انتخاب می کردم
اما نمی دانم چرا سی ساله ام
من که به اندازه تمام داستان های جهان زیسته ام
گاهی زنی هستم خیال پرداز
گاهی کودکی سر به هوا
با نیمه های بسیاری که هیچ گاه نشان کسی ندادم
و جای خودم
که همیشه خالی است
دست صندلی را می گیرم
و از تمام راه ها
گذشتن از خود را انتخاب می کنم
با نیمه کارگری بی وطن
که هر صبح با خورشید بیرون می زند
و بی خورشید
باز می‌گردد.

#سمانه_عابدینی

شعری از مجموعه #زن_بی_قرار
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی کتب #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
مشك بر دوش سوی علقمه رفت، تا که شق‌القمر نشان بدهد
تا که چشمش هزار معجزه را، بین خوف و خطر نشان بدهد

شیهه در شیهه اسب وگرد وسوار،آسمان مکث کرده تا چه کند؟
خیمه در خیمه گریه می شنود ، آب را شعله ور نشان بدهد؟!

مشک لب‌تشنه گرم زمزمه شد، گریه‌های رقیه در گوشش
تا که یک دشت لاله‌عباسی، غرق خون جگر نشان بدهد

قبضه ی ذوالفقار در مشتش، خشم دریاست در سر انگشتش
کربلا قلعه قلعه خیبر شد، رفت مثل پدر نشان بدهد

با خودش فکر می‌کند که فرات، عطش باغ را نمی‌فهمد
می‌رود معنی شکفتن را، فوق درک بشر نشان بدهد

همه ی خشم خونفشان علی، در صدایش وزیده، می‌خواهد
خطبة شقشیقه‌ای دیگر،‌ با رجز‌ها مگر نشان بدهد

ساعتی بعد آفتاب گرفت، لحظة بعثتی شگفت آمد
سوره‌ای قطعه قطعه در دستش، رفت شق‌القمر نشان بدهد

#محمدحسين_انصارى_نژاد

غزلی از کتاب #باغ_سحرخیز
نشر #شهرستان_ادب

کانال تخصصی #شعر و #داستان :

@ShahrestanAdabPub
گاهی گلم!
پرهیز کن، پرهیز
از خنده ی لبریز
هر چند می گوید که می خواهد تو را
#پاییز
آخر چرا این قدر
بی فکر و پروایی؟
گاهی حواست نیست زیبایی.

#علی_داودی

#گاهی_حواست_نیست
نیمایی های علی داودی
از نشر #شهرستان_ادب



کانال ادبیات معاصر ایران:

@ShahrestanAdabPub