Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #ماهرخ_درستی
از کتاب #لیلی_آذر سرودهٔ #اعظم_سعادتمند
🔹ای روح دهسالۀ من، در شعرهای دبستان
امشب بخوان با دلم باز باران و باران و باران
با من بیا عاشقانه از کوچهها سوی خانه
یک دست در دست بابا، یک دست در دست مامان
در خانه خواهر، برادر، لبخند و گرمای کرسی
بیرون در، تکدرختی زیر لحاف زمستان
در قابی از نور و از دود، رؤیای اشرافیات بود
تصویر شاه جوانی بر شمعدانها و قلیان
تاجِ سرت، سینهریزت، انگشترت، گوشوارت
با سیمهای مسی بود، یادت میآید؟ پریجان!
باید که عطرش بماند در خاطرت تا همیشه
بنویس امشب شکسته صدبار از روی گلدان
حتّی چهلسال دیگر حس کن که دهساله هستی
نمنم بخوان تا که هستی، باران و باران و باران
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #ماهرخ_درستی
از کتاب #لیلی_آذر سرودهٔ #اعظم_سعادتمند
🔹ای روح دهسالۀ من، در شعرهای دبستان
امشب بخوان با دلم باز باران و باران و باران
با من بیا عاشقانه از کوچهها سوی خانه
یک دست در دست بابا، یک دست در دست مامان
در خانه خواهر، برادر، لبخند و گرمای کرسی
بیرون در، تکدرختی زیر لحاف زمستان
در قابی از نور و از دود، رؤیای اشرافیات بود
تصویر شاه جوانی بر شمعدانها و قلیان
تاجِ سرت، سینهریزت، انگشترت، گوشوارت
با سیمهای مسی بود، یادت میآید؟ پریجان!
باید که عطرش بماند در خاطرت تا همیشه
بنویس امشب شکسته صدبار از روی گلدان
حتّی چهلسال دیگر حس کن که دهساله هستی
نمنم بخوان تا که هستی، باران و باران و باران
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #علی_داودی
از کتاب #مرور_پنجره_ها سرودهٔ #سیدوحید_سمنانی
🔹نگاه کن به ستاره، غروب، دریا، من
به شروهخوانی امواج و آسمان با من
نگاه کن که چگونه دوبیتی اشکم
غزلغزل نفسم را نوشته بر دامن
تو از قبیلۀ ابری، شکوفه میبخشی
رواج میدهم اما تب عطش را من
همیشه قاب تماشا کشید افکارم
که بهت آینه را دید و حرف زد با من
کسی نگاه مرا در سکوت خانه نخواند
کسی ندید دلم را، ندید... حتی «من»
و بغض سد صدا شد، بیا مسافر نور!
از این سکوت - از این پل - عبور کن تا من
دو بال سبز خودم را به شانهات دادم
تو از تمام قفسها پریدی اما من...
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #علی_داودی
از کتاب #مرور_پنجره_ها سرودهٔ #سیدوحید_سمنانی
🔹نگاه کن به ستاره، غروب، دریا، من
به شروهخوانی امواج و آسمان با من
نگاه کن که چگونه دوبیتی اشکم
غزلغزل نفسم را نوشته بر دامن
تو از قبیلۀ ابری، شکوفه میبخشی
رواج میدهم اما تب عطش را من
همیشه قاب تماشا کشید افکارم
که بهت آینه را دید و حرف زد با من
کسی نگاه مرا در سکوت خانه نخواند
کسی ندید دلم را، ندید... حتی «من»
و بغض سد صدا شد، بیا مسافر نور!
از این سکوت - از این پل - عبور کن تا من
دو بال سبز خودم را به شانهات دادم
تو از تمام قفسها پریدی اما من...
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #محمدحسن_بیات_لو
از کتاب #بهارخواب سرودهٔ #محمدحسین_نجفی
🔹ممنون دم از سپیده دم از صبحدم زدی
ممنونم از دمیدن خورشید دم زدی
ممنون دم از امید به آیندهای بعید
آن روز رو سپید که میخواستم زدی
ممنون که مشقهای شب روزگار را
ای صبح در نگاه تو جاری! قلم زدی
در کسوت بهار به پاییزم آمدی
مفهوم فصلها را ممنون به هم زدی
ممنونم از تو، از تو که این خاطرات را
در متن بدترین لحظاتم رقم زدی
از پیش من چه زود، چنان رود رد شدی
ممنون که چند ثانیه با من قدم زدی
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #محمدحسن_بیات_لو
از کتاب #بهارخواب سرودهٔ #محمدحسین_نجفی
🔹ممنون دم از سپیده دم از صبحدم زدی
ممنونم از دمیدن خورشید دم زدی
ممنون دم از امید به آیندهای بعید
آن روز رو سپید که میخواستم زدی
ممنون که مشقهای شب روزگار را
ای صبح در نگاه تو جاری! قلم زدی
در کسوت بهار به پاییزم آمدی
مفهوم فصلها را ممنون به هم زدی
ممنونم از تو، از تو که این خاطرات را
در متن بدترین لحظاتم رقم زدی
از پیش من چه زود، چنان رود رد شدی
ممنون که چند ثانیه با من قدم زدی
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #علی_نورالدینی
از کتاب #پری_روز سرودهٔ #حسنا_محمدزاده
🔹برآورید سر از خاک دانههای عزیز
نشان دهید خدا را نشانههای عزیز
خزان وزیده و تاراج کرده مزرعه را
قسم به جیب تهیتان خزانههای عزیز
چقدر قحطی مردانگیست در کوچه
جنین مرده نزایید خانههای عزیز
امان دهید به گنجشک های مستأجر
در این گرانی بی رحم، لانه های عزیز
به این زمانۀ ژولیده و شب پرپشت
دوباره نظم ببخشید شانههای عزیز
به یاری من و چشمان سرکشم بروید
برای هقهق امشب، بهانههای عزیز
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #علی_نورالدینی
از کتاب #پری_روز سرودهٔ #حسنا_محمدزاده
🔹برآورید سر از خاک دانههای عزیز
نشان دهید خدا را نشانههای عزیز
خزان وزیده و تاراج کرده مزرعه را
قسم به جیب تهیتان خزانههای عزیز
چقدر قحطی مردانگیست در کوچه
جنین مرده نزایید خانههای عزیز
امان دهید به گنجشک های مستأجر
در این گرانی بی رحم، لانه های عزیز
به این زمانۀ ژولیده و شب پرپشت
دوباره نظم ببخشید شانههای عزیز
به یاری من و چشمان سرکشم بروید
برای هقهق امشب، بهانههای عزیز
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #مهدی_یحیایی
از کتاب #غزل_هزاره_دیگر سرودهٔ #محمدسعید_میرزایی
🔹انار شو که تمام لب تو را بمکم
به بغضم اینهمه سوزن مزن که میترکم
شب است و عطر خوش نان تازة تن تو
بگو چه کار کنم با دل پر از کپکم؟
دهانم آب میافتد، چقدر میافتد
دهانم آب برایت، انار با نمکم!
انار سوختهام من دل مرا بچلان
نمک بریز و بنوش از دل ترک ترکم
شبی که بغض کنی، صبح میچکد گل گل
صدای گریهٔ تو از لبان نیلبکم
مخواه دختر چوپان! که باد حمله کند
به دشتهای پر از گلههای شاپرکم
تو میشوی ملکه-گوشوارهات گیلاس
بساز با نخ گیسوت، تاج و قاصدکم
شبیه تکهٔ ابری غریبهام تو بگو
به چشمهات که باران کنند نمنمکم
ببین به دست من -این تا به فرق در مرداب-
بدل شده است به فریاد آخرین کمکم
تو چون عروسک خاموش قصهها شدهای
و من غریبهٔ شهر هزار آدمکم
شبیه غربت یک لاکپشت در برکه
همیشه دور و بر چشمهات میپلکم
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #مهدی_یحیایی
از کتاب #غزل_هزاره_دیگر سرودهٔ #محمدسعید_میرزایی
🔹انار شو که تمام لب تو را بمکم
به بغضم اینهمه سوزن مزن که میترکم
شب است و عطر خوش نان تازة تن تو
بگو چه کار کنم با دل پر از کپکم؟
دهانم آب میافتد، چقدر میافتد
دهانم آب برایت، انار با نمکم!
انار سوختهام من دل مرا بچلان
نمک بریز و بنوش از دل ترک ترکم
شبی که بغض کنی، صبح میچکد گل گل
صدای گریهٔ تو از لبان نیلبکم
مخواه دختر چوپان! که باد حمله کند
به دشتهای پر از گلههای شاپرکم
تو میشوی ملکه-گوشوارهات گیلاس
بساز با نخ گیسوت، تاج و قاصدکم
شبیه تکهٔ ابری غریبهام تو بگو
به چشمهات که باران کنند نمنمکم
ببین به دست من -این تا به فرق در مرداب-
بدل شده است به فریاد آخرین کمکم
تو چون عروسک خاموش قصهها شدهای
و من غریبهٔ شهر هزار آدمکم
شبیه غربت یک لاکپشت در برکه
همیشه دور و بر چشمهات میپلکم
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #سیدوحید_سمنانی
از کتاب #بیدهای_بی_مجنون سرودهٔ #محمدحسین_انصاری_نژاد
🔹نفس بریدهتر از پیش مانده در راهم
به جز علی، مدد از هیچکس نمی خواهم
خراب بادۂ خیامیام، ستارهشناس!
مکش به بام رصدخانۀ ملکشاهم
برو رفیق و بینداز ریسمانت را
برو که همنفس آسمان در این چاهم
هنوز میشنوم بانگ «برد، برد» تو را
که نردبان تو بودهست دست کوتاهم
در این قمار که بردی خدا کند برسی
به پای بُرد نفس گریۀ شبانگاهم
بگو کدام برادرفروش راه تو زد
بگو که تازه شود باز زخم جانکاهم
به این امید که قاضی کنی کلاهت را
به سوی عرش خدا پر نمیزند آهم
نشسته گوشبهزنگِ کدام حادثهای
که باز سر بدوانی سر بزنگاهم
مگر قرار نشد فکر پرزدن باشیم
مگر قرار نشد بین آسمان باهم
به سینه میزنی اما هنوز سنگش را
سرت به سنگ نخورد ای جنون ناگاهم؟!
تو نیستی و در این شهر، بیتو منزویام
تو نیستی و پلنگانه خیره بر ماهم
تو نیستی و از این ناکجای غربت نیز
هنوز هم که هنوز است «چشم در راهم»
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #سیدوحید_سمنانی
از کتاب #بیدهای_بی_مجنون سرودهٔ #محمدحسین_انصاری_نژاد
🔹نفس بریدهتر از پیش مانده در راهم
به جز علی، مدد از هیچکس نمی خواهم
خراب بادۂ خیامیام، ستارهشناس!
مکش به بام رصدخانۀ ملکشاهم
برو رفیق و بینداز ریسمانت را
برو که همنفس آسمان در این چاهم
هنوز میشنوم بانگ «برد، برد» تو را
که نردبان تو بودهست دست کوتاهم
در این قمار که بردی خدا کند برسی
به پای بُرد نفس گریۀ شبانگاهم
بگو کدام برادرفروش راه تو زد
بگو که تازه شود باز زخم جانکاهم
به این امید که قاضی کنی کلاهت را
به سوی عرش خدا پر نمیزند آهم
نشسته گوشبهزنگِ کدام حادثهای
که باز سر بدوانی سر بزنگاهم
مگر قرار نشد فکر پرزدن باشیم
مگر قرار نشد بین آسمان باهم
به سینه میزنی اما هنوز سنگش را
سرت به سنگ نخورد ای جنون ناگاهم؟!
تو نیستی و در این شهر، بیتو منزویام
تو نیستی و پلنگانه خیره بر ماهم
تو نیستی و از این ناکجای غربت نیز
هنوز هم که هنوز است «چشم در راهم»
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #سمانه_خلف_زاده
از کتاب #گلنفسی_ها سرودهٔ استاد #محمدعلی_مجاهدی
🔹دلم از شب نشینیهای زلفت دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
غزل گل میکند در من اگر آیینهام باشی
که طوطی در سخن از دیدن تصویر میآید
به بوی آن که جای من ز دامانت درآویزد
برون از تربت من خار دامنگیر میآید
ملول از عقل بیپیرم که سرمستی نمیداند
من و عشقی که از او کار صدها پیر میآید
به دور از نام و از ننگم، جدا از هر چه نیرنگم
مرید پیر یکرنگم که بیتزویر میآید
جنون هنگامهای در این حوالی عشق میکارد
که از هر سو صدای شیون زنجیر میآید
سکوت تلخ نخلستان غریبی تازه میجوید
که امشب بر ملاقات علی شمشیر میآید
به هر ویرانهای فانوس اشکی میکند روشن
که بزم با صفایی این چنین کم گیر میآید
به ذهن کوچههای کوفه گرد مرگ میپاشد
طنین گامهای او که بس دلگیر میآید
خروشیدم که در این شهر آیا اهل دردی نیست؟
که دیدم کودکی با کاسهای از شیر میآید
رسد روزی که خواب ناز بتها را برآشوبد
که ابراهیم ما با نعرۀ تکبیر، میآید
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #سمانه_خلف_زاده
از کتاب #گلنفسی_ها سرودهٔ استاد #محمدعلی_مجاهدی
🔹دلم از شب نشینیهای زلفت دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
غزل گل میکند در من اگر آیینهام باشی
که طوطی در سخن از دیدن تصویر میآید
به بوی آن که جای من ز دامانت درآویزد
برون از تربت من خار دامنگیر میآید
ملول از عقل بیپیرم که سرمستی نمیداند
من و عشقی که از او کار صدها پیر میآید
به دور از نام و از ننگم، جدا از هر چه نیرنگم
مرید پیر یکرنگم که بیتزویر میآید
جنون هنگامهای در این حوالی عشق میکارد
که از هر سو صدای شیون زنجیر میآید
سکوت تلخ نخلستان غریبی تازه میجوید
که امشب بر ملاقات علی شمشیر میآید
به هر ویرانهای فانوس اشکی میکند روشن
که بزم با صفایی این چنین کم گیر میآید
به ذهن کوچههای کوفه گرد مرگ میپاشد
طنین گامهای او که بس دلگیر میآید
خروشیدم که در این شهر آیا اهل دردی نیست؟
که دیدم کودکی با کاسهای از شیر میآید
رسد روزی که خواب ناز بتها را برآشوبد
که ابراهیم ما با نعرۀ تکبیر، میآید
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #محمدامین_اکبری
از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودهٔ #مبین_اردستانی
🔹باغم اگر، شکوفه شکوفه بهارمی
خاکم اگر، لطافتِ بارانتبارمی
رودم اگر، زلالیِ از خود گذشتنم
کوهم اگر، شکوهِ غمِ استوارمی
ابرم اگر، به شادی و غم، صبح و ظهر و شام
کوهی که سر به شانهٔ او میگذارمی
شعرم اگر، تجلّیِ آن آنِ بیبدیل
در سطر سطرِ جوهرهء ماندگارمی
نایَم اگر، دمیدنِ آن آهِ آتشین
در بند بندِ جانِ به غربت دچارمی
آوازِ عاشقانهء سازِ سکوتِ من
زیباترین ترانهء شبهای تارمی
بر تار و پودِ فرشِ وجودم درختِ گُل!
شادم که هم به بارمی و هم به دارمی
تو دوستم نداری و...داری نگو که نه
آری بگو، بگو که تو دار و ندارمی
از من فرار کن به هر آنجا که خواستی
دریای بیکرانم و دریاکنارمی
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #محمدامین_اکبری
از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودهٔ #مبین_اردستانی
🔹باغم اگر، شکوفه شکوفه بهارمی
خاکم اگر، لطافتِ بارانتبارمی
رودم اگر، زلالیِ از خود گذشتنم
کوهم اگر، شکوهِ غمِ استوارمی
ابرم اگر، به شادی و غم، صبح و ظهر و شام
کوهی که سر به شانهٔ او میگذارمی
شعرم اگر، تجلّیِ آن آنِ بیبدیل
در سطر سطرِ جوهرهء ماندگارمی
نایَم اگر، دمیدنِ آن آهِ آتشین
در بند بندِ جانِ به غربت دچارمی
آوازِ عاشقانهء سازِ سکوتِ من
زیباترین ترانهء شبهای تارمی
بر تار و پودِ فرشِ وجودم درختِ گُل!
شادم که هم به بارمی و هم به دارمی
تو دوستم نداری و...داری نگو که نه
آری بگو، بگو که تو دار و ندارمی
از من فرار کن به هر آنجا که خواستی
دریای بیکرانم و دریاکنارمی
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #علیرضا_سمیعی
از کتاب #دیگر سرودهٔ #علی_داودی
🔹دور شد از چشمگیهای تو لبهای سفالم
در حرام افتادم و آلوده شد رزق حلالم
و با خودم گفتم: دو روزی دلخوش ابر و بهاری
ریشه زد، رویید باری خارها بر خشکسالم
پس به هر ابلیس آدمرو که دیدم دست دادم
از فریب خود چنینم، دستمالم، پایمالم
گم شدم در چاک پیراهن که چاهی بود بیآب
گرگ خود بودم، شبان خود، بگو از که بنالم؟
ای بهشت دور رفته از خیال شاخههایم
دور از باغ بلوغ چشم تو اندوه کالم
خسته شد شور دویدن، ای مجاور با رسیدن!
آسمان پیر پوسیدهست دیگر زیر بالم
وقف اوقات دگر شد باز این آیینۀ کوژ
بیخبر از حال ماندم، باز با بار سؤالم
عهد سرسبزی سرآمد، شاخهها یکیک تبر شد
دود شد بخت سیاه اما نمیگیرد زغالم
سوختم در این گلستان، ای خدا! خاکسترم کن
تا برآید هیزمی از حرفها، از قیل و قالم
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #علیرضا_سمیعی
از کتاب #دیگر سرودهٔ #علی_داودی
🔹دور شد از چشمگیهای تو لبهای سفالم
در حرام افتادم و آلوده شد رزق حلالم
و با خودم گفتم: دو روزی دلخوش ابر و بهاری
ریشه زد، رویید باری خارها بر خشکسالم
پس به هر ابلیس آدمرو که دیدم دست دادم
از فریب خود چنینم، دستمالم، پایمالم
گم شدم در چاک پیراهن که چاهی بود بیآب
گرگ خود بودم، شبان خود، بگو از که بنالم؟
ای بهشت دور رفته از خیال شاخههایم
دور از باغ بلوغ چشم تو اندوه کالم
خسته شد شور دویدن، ای مجاور با رسیدن!
آسمان پیر پوسیدهست دیگر زیر بالم
وقف اوقات دگر شد باز این آیینۀ کوژ
بیخبر از حال ماندم، باز با بار سؤالم
عهد سرسبزی سرآمد، شاخهها یکیک تبر شد
دود شد بخت سیاه اما نمیگیرد زغالم
سوختم در این گلستان، ای خدا! خاکسترم کن
تا برآید هیزمی از حرفها، از قیل و قالم
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_و_تماشا
🔸شعرخوانی #حمیدرضا_مداح
از کتاب #تماشایی سرودهٔ #میلاد_عرفان_پور
🔹بستیم دل و نبست، رفتیم از دست
آیینۀ ما شکست رفتیم از دست
دنیا که گرفت دست بیعت از ما
از ما نگرفت دست رفتیم از دست
🔹ای کاش که این نگاه را هم ببری
سوز غم و دود آه را هم ببری
آهای قطار برنگشتن! ای کاش
برگردی و ایستگاه را هم ببری
🔹ای نابترین صبح خداوند! بیا
ای نور دریچههای پیوند! بیا
آن آینههای صاف را یادت هست؟
آن آینهها خاک گرفتند بیا
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab
🔸شعرخوانی #حمیدرضا_مداح
از کتاب #تماشایی سرودهٔ #میلاد_عرفان_پور
🔹بستیم دل و نبست، رفتیم از دست
آیینۀ ما شکست رفتیم از دست
دنیا که گرفت دست بیعت از ما
از ما نگرفت دست رفتیم از دست
🔹ای کاش که این نگاه را هم ببری
سوز غم و دود آه را هم ببری
آهای قطار برنگشتن! ای کاش
برگردی و ایستگاه را هم ببری
🔹ای نابترین صبح خداوند! بیا
ای نور دریچههای پیوند! بیا
آن آینههای صاف را یادت هست؟
آن آینهها خاک گرفتند بیا
💠 این اثر را از فروشگاه اینترنتی #ادب_بوک تهیه نمایید.
☑️ @ShahrestanAdab