Forwarded from عکس نگار
🌹#سردارشهید_رضاشکری_پور
🔹(قسمت یازدهم )
💠#خصوصیات_اخلاقی_شهید
🔶در ايام فراغت با مادرش صحبت مي كرد و او را به #صبر و #شكيبايي دعوت مي نمود.
با #بي_حجابي و بي بند و باري جوانان #سخت_مخالف بود و از آن رنج مي برد , مي گفت:🍃" مي ترسم ما برويم و اين مسائل منكرات وفساد حل نشود.🍃
🔶در صحبت ها يش تاكيد داشت كه پيامها و رهنمودهاي امام بزرگوار را بايد اطاعت كنيم و به حضرت امام عشق و علاقه زیادي داشت.
🔶 از #دروغ و #غيبت سخت بي زار بود و مي گفت:🍃" اين دنيا محل آزمايش است ما بايد صبر كنيم از امتحان خوب بيرون بيايم . "🍃
🔶به دید وبازدید از فامیل و دوستان اهميت بسيار مي داد و هر نوبت كه مي خواست به جبهه برود از همگان طلب حلاليت مي کرد.
🔶برادرش می گوید:" موقعي كه مجروح و در خانه بستري بود با بچه اش زياد گرم نمي گرفت و وقتي به او مي گفتيم چرا اين كار را مي كني؟ مي گفت: نمي خواهم به من عادت كند."
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🔹(قسمت یازدهم )
💠#خصوصیات_اخلاقی_شهید
🔶در ايام فراغت با مادرش صحبت مي كرد و او را به #صبر و #شكيبايي دعوت مي نمود.
با #بي_حجابي و بي بند و باري جوانان #سخت_مخالف بود و از آن رنج مي برد , مي گفت:🍃" مي ترسم ما برويم و اين مسائل منكرات وفساد حل نشود.🍃
🔶در صحبت ها يش تاكيد داشت كه پيامها و رهنمودهاي امام بزرگوار را بايد اطاعت كنيم و به حضرت امام عشق و علاقه زیادي داشت.
🔶 از #دروغ و #غيبت سخت بي زار بود و مي گفت:🍃" اين دنيا محل آزمايش است ما بايد صبر كنيم از امتحان خوب بيرون بيايم . "🍃
🔶به دید وبازدید از فامیل و دوستان اهميت بسيار مي داد و هر نوبت كه مي خواست به جبهه برود از همگان طلب حلاليت مي کرد.
🔶برادرش می گوید:" موقعي كه مجروح و در خانه بستري بود با بچه اش زياد گرم نمي گرفت و وقتي به او مي گفتيم چرا اين كار را مي كني؟ مي گفت: نمي خواهم به من عادت كند."
🌾کانال عهدباشهدا🌾
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_هشتم
⚡️ #سردار_خط_شکن
⚜یکی از فرماندهان ارشد سپاه درباره شهید زین الدین میگوید: لشگر 17 علی بن ابیطالب قم، از جمله بهترین لشگرهای سپاه بود که #پیچیده_ترین و #سخت_ترین عملیات جبهه های نبرد را به این لشگر میدادیم.
⚜این لشگر خط شکن⚡️ بود. نشد که لشگر 17 با فرماندهی شهید زین الدین به خطی از خطوط دشمن حمله کند و آن خط شکسته نشود.
⚜شهید #زین_الدین به عنوان #فرمانده خط شکن و هم به عنوان فرماندهی که دشمن نتوانست او را از جزایر مجنون🌴 بیرون براند، حماسه آفرید و از این رو به نام « #سردار_خط_شکن » #معروف شده بود.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
🌹#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
💠#قسمت_هشتم
⚡️ #سردار_خط_شکن
⚜یکی از فرماندهان ارشد سپاه درباره شهید زین الدین میگوید: لشگر 17 علی بن ابیطالب قم، از جمله بهترین لشگرهای سپاه بود که #پیچیده_ترین و #سخت_ترین عملیات جبهه های نبرد را به این لشگر میدادیم.
⚜این لشگر خط شکن⚡️ بود. نشد که لشگر 17 با فرماندهی شهید زین الدین به خطی از خطوط دشمن حمله کند و آن خط شکسته نشود.
⚜شهید #زین_الدین به عنوان #فرمانده خط شکن و هم به عنوان فرماندهی که دشمن نتوانست او را از جزایر مجنون🌴 بیرون براند، حماسه آفرید و از این رو به نام « #سردار_خط_شکن » #معروف شده بود.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
#قسمت_سیزدهم
#ویژگیهای_اخلاقی
#چهره_ای_بشاش😊
✍مردان الهی چهرهای بشاش دارند😊
و اگر غمی هم باشد😔، در سینه مخفی میکنند.
آنها همیشه به زندگی لبخند میزنند و
از سیاهی های زندگی شکوه ای ندارند.
🍃شهیدزین الدین یکی از این #مردان_الهی بود. یکی از سرداران میگوید: «من همیشه در قیافه شهیدزین الدین این بشاش بودن را میدیدم.😊
او #مأموریتها را هرقدر هم که #سخت بود
انجام میداد، ولی چهره اش به طرز عجیبی خندان بود».😊
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
🕊🌹
#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
#قسمت_سیزدهم
#ویژگیهای_اخلاقی
#چهره_ای_بشاش😊
✍مردان الهی چهرهای بشاش دارند😊
و اگر غمی هم باشد😔، در سینه مخفی میکنند.
آنها همیشه به زندگی لبخند میزنند و
از سیاهی های زندگی شکوه ای ندارند.
🍃شهیدزین الدین یکی از این #مردان_الهی بود. یکی از سرداران میگوید: «من همیشه در قیافه شهیدزین الدین این بشاش بودن را میدیدم.😊
او #مأموریتها را هرقدر هم که #سخت بود
انجام میداد، ولی چهره اش به طرز عجیبی خندان بود».😊
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سی_وهفتم
#خاطرات
🍃خاطره ای از زبان برادر شهید؛
🔷#سخت_کوش
✍انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با #پرایدش آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر.
همیشه می نشستم توی ماشین بعد روبوسی می کردیم. موقع #روبوسی دیدم #چشمهایش_خون است و #سر و ریشش پر از #خاک.
از زور #خواب به سختی حرف می زد. گفتم چرا #اینطوری هستی؟ گفت #چهار روز است #خانه نرفتهام.
گفتم #بیابان بودی؟ گفت #آره! گفتم چرا خانه نمیروی؟ گفت چند تا از بچه ها آمدهاند #آموزش،
خیلی #مستضعفند؛ یکیشان #کاپشنش را #فروخته آمده. به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت.
یکبار گفت من یک چیزی #فهمیدام؛ خدا #شهادت را همیشه به آدم هایی داده که در کار #سختکوش بودهاند.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
#شهیدمدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی
#قسمت_سی_وهفتم
#خاطرات
🍃خاطره ای از زبان برادر شهید؛
🔷#سخت_کوش
✍انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با #پرایدش آمد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر.
همیشه می نشستم توی ماشین بعد روبوسی می کردیم. موقع #روبوسی دیدم #چشمهایش_خون است و #سر و ریشش پر از #خاک.
از زور #خواب به سختی حرف می زد. گفتم چرا #اینطوری هستی؟ گفت #چهار روز است #خانه نرفتهام.
گفتم #بیابان بودی؟ گفت #آره! گفتم چرا خانه نمیروی؟ گفت چند تا از بچه ها آمدهاند #آموزش،
خیلی #مستضعفند؛ یکیشان #کاپشنش را #فروخته آمده. به خاطر چنین آدم هایی شب و روز نداشت.
یکبار گفت من یک چیزی #فهمیدام؛ خدا #شهادت را همیشه به آدم هایی داده که در کار #سختکوش بودهاند.
🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
💥 #داستانی_واقعی_ازشهیدیونس_زنگی_آبادی
✍در #کرمان از آقایی به نام #آقای سعیدی می خواهند که #خاطرات این شهیدرا به صورت کتاب در آورد.آقای سعیدی به خانه که می آید #شروع می کند به #خواندن_خاطرات_شهید اما هر چه فکر می کند به این #نتیجه می رسد که خاطرات شهید را #برگرداند زیرا همه ی خاطرات شهید از عالم روحانی ومعنوی بوده وبرای نویسنده #سخت بوده است که شاید کسی باور نکند.
لذا خاطرات شهید را در #جعبه ای می گذارد تا آن را #پس بدهد.
#صدای_زنگ_تلفن به صدا در می آید وآقای سعیدی که #حوصله ی جواب دادن نداشته سراغ گوشی تلفن نمی رود معمولا تلفن کمتر از ۱دقیقه قطع می شود ولی آقای سعیدی زمانی که می بیند تلفن قطع نمی شود .
#گوشی را بر می دارد #الو_شما؟
💥 #سلام_علیکم_من_شهید_زنگی_آبادی هستم
آقای سعیدی شما می توانید #خاطرات مرا به #صورت کتاب در آوری هر گاه که #نیاز داشتیدمن به شما #کمک_میکنم .بعد تلفن قطع می شود.
بعد از مدتی که آقای سعیدی مقداری از #مطالب رانوشته بوده ،با خودش #فکر می کند که آیا مطالبی که نوشته ام #درست است یا #خیر؟
#یک_دفعه آقای سعیدی #مشاهده می کند که #قلم روی کاغذ #شروع به نوشتن کرد بسم الله الرحمن الرحیم آقای سعیدی فلان مطلب را #حذف واین مطلب را #اضافه کن خلاصه اورا راهنمایی می کند ودر آخر برگه #امضا می شود بعدا که #بررسی می کنند امضا، #امضا_شهید وخط ،#خط_شهید بوده است .
#شهیدیونس_زنگی_آبادی
#شهادت؛65/10/25
#خاطره
💐شادی روحشون صلوات💐
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
💥 #داستانی_واقعی_ازشهیدیونس_زنگی_آبادی
✍در #کرمان از آقایی به نام #آقای سعیدی می خواهند که #خاطرات این شهیدرا به صورت کتاب در آورد.آقای سعیدی به خانه که می آید #شروع می کند به #خواندن_خاطرات_شهید اما هر چه فکر می کند به این #نتیجه می رسد که خاطرات شهید را #برگرداند زیرا همه ی خاطرات شهید از عالم روحانی ومعنوی بوده وبرای نویسنده #سخت بوده است که شاید کسی باور نکند.
لذا خاطرات شهید را در #جعبه ای می گذارد تا آن را #پس بدهد.
#صدای_زنگ_تلفن به صدا در می آید وآقای سعیدی که #حوصله ی جواب دادن نداشته سراغ گوشی تلفن نمی رود معمولا تلفن کمتر از ۱دقیقه قطع می شود ولی آقای سعیدی زمانی که می بیند تلفن قطع نمی شود .
#گوشی را بر می دارد #الو_شما؟
💥 #سلام_علیکم_من_شهید_زنگی_آبادی هستم
آقای سعیدی شما می توانید #خاطرات مرا به #صورت کتاب در آوری هر گاه که #نیاز داشتیدمن به شما #کمک_میکنم .بعد تلفن قطع می شود.
بعد از مدتی که آقای سعیدی مقداری از #مطالب رانوشته بوده ،با خودش #فکر می کند که آیا مطالبی که نوشته ام #درست است یا #خیر؟
#یک_دفعه آقای سعیدی #مشاهده می کند که #قلم روی کاغذ #شروع به نوشتن کرد بسم الله الرحمن الرحیم آقای سعیدی فلان مطلب را #حذف واین مطلب را #اضافه کن خلاصه اورا راهنمایی می کند ودر آخر برگه #امضا می شود بعدا که #بررسی می کنند امضا، #امضا_شهید وخط ،#خط_شهید بوده است .
#شهیدیونس_زنگی_آبادی
#شهادت؛65/10/25
#خاطره
💐شادی روحشون صلوات💐
🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
🕊✨🕊✨🕊✨
🌷 #دمی_با_شهید
✍زمان هایی که گیج و سردرگم میشوم، #قلم دردست میگیرم تااز #واژه ها بنویسم.....
🍂درهمین اوضاع میفهمم پراز #حرفم اما کلمه ندارم،
واژه ندارم تاچیزی بگویم.....!
فکرش را بکن،می مانم و غرق میشوم در هجوم حرف هایی که #قادر نیستم چیزی از آن بگویم....!!!
من میشوم حقیر واژه ها....
در بند حرف ها...😔
🍂میخواهم از تو بگویم....
امّا....
چه بگویم؟؟؟
اصلا #کدامین را بگویم..؟؟؟؟
به #دلاوری_هایت که نگاه میکنم خودم هم میمانم،چه آسان #دل بُریدی و #آسمانی گشته ای....
🍂ازمیان واژه هایی که برای تو نوشته اند همه را پس میزنم تابتوانم به #خود وجودی تو برسم...
برسم به سوال های بی جوابی که ذهنم را بمباران میکنند...
من از #درک تو عاجزم اما تو میتوانی مرا بفهمی؟؟؟
سنگینی #سکوتم را....
اصلا میتوانی بفهمی چقدر برایم #سخت است!!!
میتوانی #خیسی گونه هایم را حس کنی...؟!!!!😢
اصلا میدانی ساعتها همچون #گمگشته ای در برابر عکس هایت مینشینم تا چیزی را پیدا میکنم....
هرنگاهت برایم حرف ها دارد!!!
#دلنوشته زیبا ارسالی توسط کاربربزرگوارکانال تقدیم به شهید مدافع حرم فرمانده گردان غلامان عباس
#شهیدمحمد_اسدی
#اسم_جهادی_غلام_عباس
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm 👈
🌷 #دمی_با_شهید
✍زمان هایی که گیج و سردرگم میشوم، #قلم دردست میگیرم تااز #واژه ها بنویسم.....
🍂درهمین اوضاع میفهمم پراز #حرفم اما کلمه ندارم،
واژه ندارم تاچیزی بگویم.....!
فکرش را بکن،می مانم و غرق میشوم در هجوم حرف هایی که #قادر نیستم چیزی از آن بگویم....!!!
من میشوم حقیر واژه ها....
در بند حرف ها...😔
🍂میخواهم از تو بگویم....
امّا....
چه بگویم؟؟؟
اصلا #کدامین را بگویم..؟؟؟؟
به #دلاوری_هایت که نگاه میکنم خودم هم میمانم،چه آسان #دل بُریدی و #آسمانی گشته ای....
🍂ازمیان واژه هایی که برای تو نوشته اند همه را پس میزنم تابتوانم به #خود وجودی تو برسم...
برسم به سوال های بی جوابی که ذهنم را بمباران میکنند...
من از #درک تو عاجزم اما تو میتوانی مرا بفهمی؟؟؟
سنگینی #سکوتم را....
اصلا میتوانی بفهمی چقدر برایم #سخت است!!!
میتوانی #خیسی گونه هایم را حس کنی...؟!!!!😢
اصلا میدانی ساعتها همچون #گمگشته ای در برابر عکس هایت مینشینم تا چیزی را پیدا میکنم....
هرنگاهت برایم حرف ها دارد!!!
#دلنوشته زیبا ارسالی توسط کاربربزرگوارکانال تقدیم به شهید مدافع حرم فرمانده گردان غلامان عباس
#شهیدمحمد_اسدی
#اسم_جهادی_غلام_عباس
🌹کانال عهدباشهدا🌹
⚛ @shahidegomnamm 👈
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨ ✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨ 📔 #زندگینامه 🌷 #سردارشهید_علی_بسطامی ◀️ #قسمت_چهارم 👈خصوصيات اخلاقي: ✍او از دلسوزان واقعي بسيجيان بود و براي تخليه #پيكرهاي پاك آنان بعد از شهادت دل به دريا مي زد و در يك مورد براي آوردن #پيكر شهيدان…
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زندگینامه
🌷 #سردارشهید_علی_بسطامی
◀️ #قسمت_پنجم
👈خصوصیات اخلاقی
✍در ميدان هاي رزم هميشه با #لباس هاي منظم
در حالي كه فانسقه اش را محكم به كمر بسته و
#كلاهي پلنگي به سر داشت و همچنين كلتي
به كمرش بسته بود ظاهر مي شد و به رزمندگان
محكم بودن و #منظم بودن را آموزش مي داد.
هميشه در مأموريت هاي #خطرناك از جمله
در ميدان هاي مين حضور فعال داشت، او
تنها كسي بود كه در #ارتفاع استراتژيك "گامو"
كه تا پايان جنگ فتح نشد عمليات كرد و به مواضع
خصم نفوذ كرد و از موانع آن عبور نموده و همراه
دو تيم عملياتي تا فاصله 10 متري #دشمن رفته
بود و حتي صحبت كردن نيروهاي دشمن را شنيده بود.
🍃علي بسطامي هميشه نقطه #آرامش همراهانش
در #سخت_ترين لحظه هاي رزم بود و اقتدار و هيبت
و تجربه هاي او هميشه به مثابه ستون خيمه
براي رفقا و همراهانش بود.
💠ادامه دارد.....
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
✨بـسم ربـــــ الشـــــهدا و الصـــــدیقـین✨
📔 #زندگینامه
🌷 #سردارشهید_علی_بسطامی
◀️ #قسمت_پنجم
👈خصوصیات اخلاقی
✍در ميدان هاي رزم هميشه با #لباس هاي منظم
در حالي كه فانسقه اش را محكم به كمر بسته و
#كلاهي پلنگي به سر داشت و همچنين كلتي
به كمرش بسته بود ظاهر مي شد و به رزمندگان
محكم بودن و #منظم بودن را آموزش مي داد.
هميشه در مأموريت هاي #خطرناك از جمله
در ميدان هاي مين حضور فعال داشت، او
تنها كسي بود كه در #ارتفاع استراتژيك "گامو"
كه تا پايان جنگ فتح نشد عمليات كرد و به مواضع
خصم نفوذ كرد و از موانع آن عبور نموده و همراه
دو تيم عملياتي تا فاصله 10 متري #دشمن رفته
بود و حتي صحبت كردن نيروهاي دشمن را شنيده بود.
🍃علي بسطامي هميشه نقطه #آرامش همراهانش
در #سخت_ترين لحظه هاي رزم بود و اقتدار و هيبت
و تجربه هاي او هميشه به مثابه ستون خيمه
براي رفقا و همراهانش بود.
💠ادامه دارد.....
🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🆔 @shahidegomnamm 👈
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
Forwarded from عکس نگار
•●❥ 🖤 ❥●•
#خاطرات
🍁متحول شده بود اساسے...
قبل از آن شل #حجاب بود آن هم اساسے..
🍁آنقدر این #تحول برایش لذت بخش بود و زیر دندانش مزه ڪرده ڪه حاضر نبود آن را با دنیا عوض کند..
🍁اما چیزی این وسط #آزارش میداد..
#تمسخرها و #تیڪه های مردمان...!
#متلڪ ها تمامی نداشت..
《جو زده شدی...
دو روز دیگه #چادرتو میزاری زمین!
عڪسای قبلی رو باور ڪنیم یا اینا رو قدیسه!
بابا مریم مقدس فیلم بازی نڪن براے ما...》
دوستانش از همه بدتر....
#چادری امل! عهد قجره مگه...
#توهین پشت توهین... کم آورد...
💔 #قلبش به درد آمد از این همه حرفای نیش دار شبیه به #نیش سمی مار کبری..
تصمیم گرفت باحجاب بماند #منهای چادر...
تا شاید روحش از #زخم زبانها رهایی یابد..
🍁رفت امامزاده صالح..
همانجایی ڪه با خدا #عهدوپیمان بست و
#اولین بار چادر به سر ڪرد
👈رفت ڪه بگوید
#خدایا خودت #شاهدی دیگر #تحمل اینهمه حرف و حدیث را ندارم...
با حجاب میمانم اما #بدون چادر
#قبول⁉️
🕌رسید به در #امامزاده؛
سلامی داد و عرض ادب به آستان مقدس امامزاده صالح..✋
بعد از گرفتن اِذن دخول وارد شد
#یکهو معلوم نشد #چادرش به کجا گیر کرد که از سر رها شد!
نشست روی زمین...چقدر براش #سخت بود بدون چادر..
اما مگر همین را نمیخواست❗️❗️
#بغضش شکست..اشکهایش جاری شد..😭
🍁آنی نگذشت؛چادری روی سرش حس کرد!
#مادر_پیر مهربانی #گوشه_ی_چادرش را روی سرش انداخته بود..
با #دستان_چروکش اشکهایش را پاک کرد
گفت:👇👇👇
🌸[ دخترم #حکمت خدا بود که بین #این_همه_مرد من اینجا باشم تا #حریمت_حفظ_شود و #چشم نامحرمی به تو نیفتد!
👌خدا خیرت بدهد که #نمیگذاری_خون_جگرگوشه_ام_پایمال_بشود
شماها را میبینم ها #داغ نبودش برایم #قابل تحمل تر میشود]
🌸چادرش را آوردن...
چادر پاره پاره شده را سر کرد...
🌸آمده بود چادرش را بگذارد زمین..
#چادرش از #آسمان_بال در آورد روی سرش...
🍁نگاهی به #مادرشهید_مفقودالاثر..
#نگاهی به امامزاده..
#نگاهی به آسمان ...
#عهدش را #تمدید کرد با #خدا و #مادر_بی_نشان..
🍀 #فاطمه_قاف
🍃 #تحول
🌸 #حجاب_حیا
👌 #عهد_و_پیمان
♥ #مشکی_آرام_من
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
•●❥ 🖤 ❥●•
#خاطرات
🍁متحول شده بود اساسے...
قبل از آن شل #حجاب بود آن هم اساسے..
🍁آنقدر این #تحول برایش لذت بخش بود و زیر دندانش مزه ڪرده ڪه حاضر نبود آن را با دنیا عوض کند..
🍁اما چیزی این وسط #آزارش میداد..
#تمسخرها و #تیڪه های مردمان...!
#متلڪ ها تمامی نداشت..
《جو زده شدی...
دو روز دیگه #چادرتو میزاری زمین!
عڪسای قبلی رو باور ڪنیم یا اینا رو قدیسه!
بابا مریم مقدس فیلم بازی نڪن براے ما...》
دوستانش از همه بدتر....
#چادری امل! عهد قجره مگه...
#توهین پشت توهین... کم آورد...
💔 #قلبش به درد آمد از این همه حرفای نیش دار شبیه به #نیش سمی مار کبری..
تصمیم گرفت باحجاب بماند #منهای چادر...
تا شاید روحش از #زخم زبانها رهایی یابد..
🍁رفت امامزاده صالح..
همانجایی ڪه با خدا #عهدوپیمان بست و
#اولین بار چادر به سر ڪرد
👈رفت ڪه بگوید
#خدایا خودت #شاهدی دیگر #تحمل اینهمه حرف و حدیث را ندارم...
با حجاب میمانم اما #بدون چادر
#قبول⁉️
🕌رسید به در #امامزاده؛
سلامی داد و عرض ادب به آستان مقدس امامزاده صالح..✋
بعد از گرفتن اِذن دخول وارد شد
#یکهو معلوم نشد #چادرش به کجا گیر کرد که از سر رها شد!
نشست روی زمین...چقدر براش #سخت بود بدون چادر..
اما مگر همین را نمیخواست❗️❗️
#بغضش شکست..اشکهایش جاری شد..😭
🍁آنی نگذشت؛چادری روی سرش حس کرد!
#مادر_پیر مهربانی #گوشه_ی_چادرش را روی سرش انداخته بود..
با #دستان_چروکش اشکهایش را پاک کرد
گفت:👇👇👇
🌸[ دخترم #حکمت خدا بود که بین #این_همه_مرد من اینجا باشم تا #حریمت_حفظ_شود و #چشم نامحرمی به تو نیفتد!
👌خدا خیرت بدهد که #نمیگذاری_خون_جگرگوشه_ام_پایمال_بشود
شماها را میبینم ها #داغ نبودش برایم #قابل تحمل تر میشود]
🌸چادرش را آوردن...
چادر پاره پاره شده را سر کرد...
🌸آمده بود چادرش را بگذارد زمین..
#چادرش از #آسمان_بال در آورد روی سرش...
🍁نگاهی به #مادرشهید_مفقودالاثر..
#نگاهی به امامزاده..
#نگاهی به آسمان ...
#عهدش را #تمدید کرد با #خدا و #مادر_بی_نشان..
🍀 #فاطمه_قاف
🍃 #تحول
🌸 #حجاب_حیا
👌 #عهد_و_پیمان
♥ #مشکی_آرام_من
🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
•●❥ 🖤 ❥●•
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👮 #قسمت_صدو_هشتادو_چهار📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• گرفتمش رو به روم با #عشق نگاهش کردمو بعد همون نگاه عاشقانمو به حسام دوختم #حسام بهم نزدیک شد و گفت: از صبحه تو دلم یه شوری دارم تا اینو ببینی می دونستم #خوشت میاد بردمش یه خیاط…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_پنج📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• به مزار میرسیم #نگاه خسته ات را نثار چشمانم میکنی نگاهی که خستگی اش حاصل #جنگ و #کار و #جسم نیست نگاهت خسته است، این خستگی حاصل از #روح توست تو دلت گرفته ، #آسمان چشمانت هوای #باریدن دارد
میگویی : بانو ! بشین توی ماشین زود برمیگردم ،هیچ نمیگویم و فقط نگاهت میکنم نمی دانم #امشب چرا اینطور شده ام #ندایی در درونم میگوید : این آخرین نگاه هایم به توست،
❥• از این فکر #سخت آزرده میشوم دستت را جلوی صورتم تکان میدهی و میگویی : کجایی حاج خانوم ؟؟؟
(مکث) باشه؟؟؟
#تلخندی میزنم و میگویم : #اطاعت فرمانده، تو پیاده میشوی و #چفیه بر دوش آرام آرا م توی تاریکی گم میشوی اینجا هیچ #فانوسی روشن نیست از رفتنت حوصله ام سر میرود باورت میشود؟ توی همین چند دقیقه #دلم برایت تنگ شد کمی بعد روی شیشه ی ماشین #قطره های کوچکی میافت
# باران است که #نم_نم میبارد روی شیشه #بوسه میزند و بعد #سر میخورد، دستم را روی شکمم میگذارم نی نی #لگد میزند،انگار بازیش گرفته کاسه صبرم لبریز میشود هن هن کنان پیاده میشوم و در را قفل میکنم،
❥• یاد اصرار #مکررت برای آمدن به اینجا میافتم دلم ناگه #شور میزند سلانه سلانه از میان #قبور عبور میکنم تا به قطعه #نامداران بی نام میرسم اینجا گویی روز است این #فانوس ها اینجا را #بهشت میکنند،به دوستانم سلام میدهم صدای زوزه ی #باد مرا
به خود می آورد،چشمانم دور و بر را میکاود و دنبال تو میگردد دستم را به کمر میگیرم تا بتوانم راه بروم به شوق رویت گام برمیدارم امشب چقدر #خلوت است،
❥• امشب #منو_تو ، #مهتاب، #شهدا
و #خدا قشنگ ترین #مراعات النظیر میشوییم ،شهدا رفقایمان اند و مهتاب برق کوچکی از چشمان تو و خدا خالق این همه زیباییست اوشاعر شعریست مثل تو صدای ناله ای متوقفم میکند، #قلبم مرا به سمت صدا هدایت میکند چشم میگشایم اینجا مزار #شهدای مدافع حرم است تو را میبینم رو به رفقایت و پشت به من زانو زده ای و ضجه میزنی #گوش میسپارم به درد و دل هایت با دوستانت خلوت کرده ای
❥• میگویی :
اشکان ! #بی معرفت #رفیق کجا رفتی محمد رضا! تنها تنها #بهشتی شدی؟؟؟ #مصطفی کجایی؟؟؟ بخدا دلم واست #تنگ شده آهای #معراجیاااااا کجایید ؟؟؟؟ چرا نوبتم نمیرسه ؟ خستم از اینهمه #دلتنگی خدا منو بو کردی؟ بوی دنیا میدادم ؟؟؟ آره؟ من لیاقت ندارم ؟!!! گریه #امانت را میبرد زیر #باران خیس شده ایم بغضی گلویم را چنگ میزدو اشک هایم سرازیر میشود ... بغض #نامرد است...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هشتادو_پنج📖
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
❥• به مزار میرسیم #نگاه خسته ات را نثار چشمانم میکنی نگاهی که خستگی اش حاصل #جنگ و #کار و #جسم نیست نگاهت خسته است، این خستگی حاصل از #روح توست تو دلت گرفته ، #آسمان چشمانت هوای #باریدن دارد
میگویی : بانو ! بشین توی ماشین زود برمیگردم ،هیچ نمیگویم و فقط نگاهت میکنم نمی دانم #امشب چرا اینطور شده ام #ندایی در درونم میگوید : این آخرین نگاه هایم به توست،
❥• از این فکر #سخت آزرده میشوم دستت را جلوی صورتم تکان میدهی و میگویی : کجایی حاج خانوم ؟؟؟
(مکث) باشه؟؟؟
#تلخندی میزنم و میگویم : #اطاعت فرمانده، تو پیاده میشوی و #چفیه بر دوش آرام آرا م توی تاریکی گم میشوی اینجا هیچ #فانوسی روشن نیست از رفتنت حوصله ام سر میرود باورت میشود؟ توی همین چند دقیقه #دلم برایت تنگ شد کمی بعد روی شیشه ی ماشین #قطره های کوچکی میافت
# باران است که #نم_نم میبارد روی شیشه #بوسه میزند و بعد #سر میخورد، دستم را روی شکمم میگذارم نی نی #لگد میزند،انگار بازیش گرفته کاسه صبرم لبریز میشود هن هن کنان پیاده میشوم و در را قفل میکنم،
❥• یاد اصرار #مکررت برای آمدن به اینجا میافتم دلم ناگه #شور میزند سلانه سلانه از میان #قبور عبور میکنم تا به قطعه #نامداران بی نام میرسم اینجا گویی روز است این #فانوس ها اینجا را #بهشت میکنند،به دوستانم سلام میدهم صدای زوزه ی #باد مرا
به خود می آورد،چشمانم دور و بر را میکاود و دنبال تو میگردد دستم را به کمر میگیرم تا بتوانم راه بروم به شوق رویت گام برمیدارم امشب چقدر #خلوت است،
❥• امشب #منو_تو ، #مهتاب، #شهدا
و #خدا قشنگ ترین #مراعات النظیر میشوییم ،شهدا رفقایمان اند و مهتاب برق کوچکی از چشمان تو و خدا خالق این همه زیباییست اوشاعر شعریست مثل تو صدای ناله ای متوقفم میکند، #قلبم مرا به سمت صدا هدایت میکند چشم میگشایم اینجا مزار #شهدای مدافع حرم است تو را میبینم رو به رفقایت و پشت به من زانو زده ای و ضجه میزنی #گوش میسپارم به درد و دل هایت با دوستانت خلوت کرده ای
❥• میگویی :
اشکان ! #بی معرفت #رفیق کجا رفتی محمد رضا! تنها تنها #بهشتی شدی؟؟؟ #مصطفی کجایی؟؟؟ بخدا دلم واست #تنگ شده آهای #معراجیاااااا کجایید ؟؟؟؟ چرا نوبتم نمیرسه ؟ خستم از اینهمه #دلتنگی خدا منو بو کردی؟ بوی دنیا میدادم ؟؟؟ آره؟ من لیاقت ندارم ؟!!! گریه #امانت را میبرد زیر #باران خیس شده ایم بغضی گلویم را چنگ میزدو اشک هایم سرازیر میشود ... بغض #نامرد است...
#این_داستان_ادامه_دارد.. ✍
👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫
منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat
🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm
┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
🖇 #کلام_شهید
باور ڪنید ڪه #جنگ هست
و جنگ امروز بسی #سخت تر
و #دشوارتر از #دفاع_هشت_ساله
میباشد دشمن...
#شهید_مدافع_حرم🕊
#حامد_کوچک_زاده🌷
#سالروز_شهادت🍂
❥ @Shahidegomnamm
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
باور ڪنید ڪه #جنگ هست
و جنگ امروز بسی #سخت تر
و #دشوارتر از #دفاع_هشت_ساله
میباشد دشمن...
#شهید_مدافع_حرم🕊
#حامد_کوچک_زاده🌷
#سالروز_شهادت🍂
❥ @Shahidegomnamm
┄┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┄
فرازی از #وصیتنامه_شهید :📩
🍃| خداوندا خود می دانم #بد بودم و چه کردم که از #کاروان دوستان #شهیدم عقب مانده ام و دوران #سخت را باید #تحمل کنم.
🌾ای خدای #کریم، ای خدای #عزیز و ای #رحیم و #کریم، تو #کمک کن به جمع #دوستان_شهیدم_بپیوندم. |🍃
#شهید_احمدکاظمی
#سالروز_شهادت
#یادش_باصلوات 🌸🍃
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
🍃| خداوندا خود می دانم #بد بودم و چه کردم که از #کاروان دوستان #شهیدم عقب مانده ام و دوران #سخت را باید #تحمل کنم.
🌾ای خدای #کریم، ای خدای #عزیز و ای #رحیم و #کریم، تو #کمک کن به جمع #دوستان_شهیدم_بپیوندم. |🍃
#شهید_احمدکاظمی
#سالروز_شهادت
#یادش_باصلوات 🌸🍃
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
✍ #سیره_شهید📩
جاذبه مرتضی خیلی زیاد بود. از پیرمردهشتاد ساله تا بچه کوچک، همه را #جذب خودش می کرد. با همه #رفیق بود.
بعد از شهادتش کسانی آمدند به خانه ما و از کارهای مرتضی گفتند که باورش برایمان #سخت است. نمیشناختمشان.
می گفتند که شما نمی دانید مرتضی برای ما چه کار کرده. مرتضی بچه ما را از #انحراف نجات داد. میگفتند مرتضی فقط مال شما نبوده،
مرتضی برای همه ما بوده.»
#شهید_مرتضی_کریمی
#شبتون_شهدایی 🌙
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
جاذبه مرتضی خیلی زیاد بود. از پیرمردهشتاد ساله تا بچه کوچک، همه را #جذب خودش می کرد. با همه #رفیق بود.
بعد از شهادتش کسانی آمدند به خانه ما و از کارهای مرتضی گفتند که باورش برایمان #سخت است. نمیشناختمشان.
می گفتند که شما نمی دانید مرتضی برای ما چه کار کرده. مرتضی بچه ما را از #انحراف نجات داد. میگفتند مرتضی فقط مال شما نبوده،
مرتضی برای همه ما بوده.»
#شهید_مرتضی_کریمی
#شبتون_شهدایی 🌙
🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊