🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
218 subscribers
10.3K photos
590 videos
108 files
3.01K links
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست
#امام_خامنه_ای
🌺شادی روح شهدا وسلامتی امام خامنه ای صلوات
!!این کانال هیچ صفحه ای دربرنامه های مجازی دیگر ندارد و متعلق به هیچ نهاد و موسسه ای نیست
ارتباط باخادم کانال:↙️↙️
@Ali_Faghiri
Download Telegram
#شهدا_شرمنده_ایم

چشمانت چه شده..؟!؟!؟
در راه خدا و حفظ ناموس داده ام...
پس خداروشکر که چشم نداری ببینی این وضعیت را😢😔

#شهدا
#دلنوشته
#حرف_دل

🌹📿کانال عهدباشهدا📿🌹

@shahidegomnamm
Forwarded from اتچ بات
📿🌹کانال عهدباشهدا🌹📿

@shahidegomnamm

#از_تیغ_دم_مزن_همه_مست_شهادتیم
#حرف_از_حرم_مزن_که_همه_کوه_غیرتیم

می‌گفت «من زشتم! اگه شهید بشم هیچ‌کس برام کاری نمی‌کنه! یه پوستر برام بزن معروف بشم» و خندید… .

#وصیت_نامه : «این‌ جانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت می‌کنم که من را در وادی‌السلام دفن کنند و دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام مستحبات انجام شود
و در داخل دور قبر من سیاهی بزنند و دستمال گریه مشکی و غیره مثل تربت بگذارند. داخل قبر من مثل حسینیه شود و اگر شد جایی که سرم می‌خورد به سنگ لحد یک اسم حضرت زهرا(س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم یا زهرا(س).
بالای سر من روضه و سینه‌زنی بگیرند و موقع دفن من پرچم بالای قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید و زیاد یا حسین(ع) بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید چون من به چیزی که می‌خواستم رسیدم و برای امام حسین و حضرت زهرا مجلس بگیرید و گریه کنید و رو به قبله صحیح دفن کنید چون قبله در نجف اختلاف دارد و روی سنگ قبرم اسم من را نزنید و بنویسید که اینجا قبر یک آدم گناه‌کار است یعنی العبد الحقیر و المذنب و یا مثل این؛ پیراهن مشکی هم بگذارید داخل قبر…

#مدافع_حرم
#سامرا
#دمشق
#رها_شد_هرکه_دنیا_را_قفس_دید
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#العبد
#خاطره
#وصیت_نامه

📿🌹کانال عهدباشهدا🌹📿

@shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹
#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
#قسمت_سی_ودوم
#خاطرات

🍃#حرف_حساب

در ستاد لشگر بودیم. شهید زین الدین یکی از بچه های زنجان را خواسته بود، داشت خیلی خودمانی با او صحبت می کرد. نمی دانستم حرفهایشان درباره چیست.

🔹آن برادرم دائم تندی می کرد و جوش می زد.😡 آقا مهدی با نرمی و ملاطفت آرامش می کرد😊. یکهو دیدم این برادر ترک ما یک چاقوی ضامن🔪 دارد از جیبش درآورد😳، گرفت جلوی شهید زین الدین و با عصبانیت😡 گفت: «حرف حساب یعنی این!» و چاقو🔪 را نشان داد.

🔹خواستم واکنش نشان بدهم که دیدم آقا مهدی می خندد☺️. بامهربانی خاصی چاقو را از دستش گرفت، گذاشت توی جیب او، بعد دستی به سرش کشید و با گشاده رویی😊 تمام به حرفهایش ادامه داد.

🔹ظاهرا این برادر اختلافی با یکی از همشهریانش داشت که آقا مهدی با پا در میانی می خواست مسائلشان را رفع و رجوع کند.

💥بعدها شهید زین الدین ایشان را طوری ساخت و به راه آورد که شد #فرمانده یکی از گردانهای لشگر!

🌹کانال عهدباشهدا🌹
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
Forwarded from عکس نگار
.🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_چهاردهم

💥دغدغه محمد #سوریه و #دفاع از حریم پاک اهل بیت(ع) بود

نزدیک به چندماهی بود که محمد در صحبت هایش #حرف_از_سوریه را بیان می کرد و می‌گفت هرزمان که #شرایط_اعزام مهیا شود بی‌شک و #بی‌_درنگ_راهی_خواهم_شد.

زمانی که‌ می‌خواست برود به من گفت "فاطمه! #شهادت آرزوی قلبی ام است❤️ اما من #برای_دفاع_میروم".

بالاخره #آرزوی دیرینه محمد محقق شد و با اعلام #خبر_اعزام ها در یک دوره 5 روزه به تهران اعزام و مورد آموزش‌های مختلف و ویژه قرار گرفت و دوباره به اراک بازگشت.

محمد بارها می‌گفت که تمام #دغدغه او #سوریه و #کودکان آنجا است و مدام بچه‌های سوریه را با دخترمان ریحانه مقایسه می کرد به گونه ای #احساس_دین به‌وضوح از حرکات و رفتار او پیدا بود.

28 شهرویور ماه روزی بود که محمد تمامی #حرفهای خود در قالب #وصیتنامه نوشت و در میان #مفاتیح گذاشت و از من خواست تا زمانی که مطمئن نشدن به شهادت رسیده آن را باز نکنم.

🌹کانال عهدباشهدا🌹▶️🔽
https://telegram.me/joinchat/BJAToDwBXeuiNU6XhX3uiw
📞از: یک راه طی شده

📞به: مسافران این مسیر

📌عزیزان من نگذارید #حرف_ولایت بر
زمین بماند....همین.

#سردارشهید_مهدی_زین_الدین
#پیام_شهید

🌹کانال عهدباشهدا🌹

↪️ @shahidegomnamm
✍🏻✍🏻✍🏻 #حرف

🔸🔸

گفت چادریا افسرده ان🔚.. گفت حتی روانشناسی❗️ هم ثابت کرده رنگ مشکی افسردگی میاره!😤😤😮

👎🏻گفتم عزیزم افسرده اونه که هر روز تو استرس گناهه یا عذاب وجدان بعد گناه.. 😔
👎🏻افسرده اونه که خیالش نه از دنیاش راحته نه از آخرتش 😒
👎🏻افسرده اونه که همیشه و همه جا احساس میکنه مدیونه🙄
👎🏻افسرده اونه که وقتی آدم خوب می بینه حسرت میخوره 😕
👎🏻افسرده اونه که همیشه فاز سنگین داره و بوی شکست عشقی میده حرف زدنش 😦
👎🏻 افسرده اونه که تو پول دست و پا میزنه ولی لنگ قرص افسردگی و خوابه 😞
👎🏻افسرده اونه که خدا رو نداره 😖
👎🏻افسرده اونه که قلبش به یاد خدا آروم نمیشه 🙁🙁

💖💖چطور قبول کنم چادر افسردگی میاره در حالی که می بینم خییییییلی از خانمای چادری هر روز کلی با چادرشون کلی کیف میکنن، کلی عشق میکنن، کلی حال میکنن
💖💖چطور قبول کنم وقتی می بینم که هر روز خیلی ها تصمیم میگیرن چادری بشن
💖💖چطور میتونم قبول کنم وقتی میبینم خیلی از غیر چادری ها دلشون واقعا چادر رو دوست داره ولی هنوز یا زهرا نگفتن..

نه عزیزم افسرده اونه که قلبش آروم نیست!!!!🆘🆘
آرامش از کجا میاد.. آرامشو خدا میده👇🏻👇🏻👇🏻


او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند؛ لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است.
📌سوره ی فتح آیه 4

🍃🍃🍃هوَ الَّذي أَنزَلَ السَّكينَةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ لِيَزدادوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِم ۗ وَلِلَّهِ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ وَكانَ اللَّهُ عَليمًا حَكيمًا

🌹کانال عهدباشهدا🌹
@shahidegomnamm ◀️
Forwarded from عکس نگار
🕊🕊🕊

#شهیدمدافع_حرم_هاشم_دهقانی_نیا
#قسمت_دهم

همسر شهید؛ یک روز گفت #ساکش را ببندم می‌خواهد #ماموریت برود پرسیدم کجا ؟ گفت: نگران نباش یک دوره آموزش موتور سواری است ده روزه تهران می‌رم و برمی‌گردم, رفت بعد از دو هفته آمد یک شب بهم گفت: نسیم میخوام یک چیزی بهت بگم #قول بده ناراحت و عصبانی نشی,این دوره که رفته بودم #دوره_دفاع از #حرم و رفتن به #سوریه بود.

🔶اینها را که گفت کاملا بهم ریختم .گفت: این دوره‌ها سوری است شاید لغو بشه ما همین طوری رفتیم نگران نباش به خدا اصلا هیچی معلوم نیست من به #دلخواه خودم رفتم.

🔶با اینکه دلم به #لرزه افتاده بود ولی لبخند زدم به این نشان که حرف‌هایش متقاعدم کرد, آن روزها #همسران_شهدا را از تلویزیون نشان می‌داد که از همسران خود می‌گویند. یک شب رو به من کرد و گفت: نسیم جان خوب نگاه کن روزی هم می‌آیند از تو #مصاحبه می‌گیرند یاد بگیر چطور باید #حرف بزنی و به سوالات چگونه پاسخ دهی.😔

🕊کانال عهدباشهدا🕊
↪️ @shahidegomnamm ↩️
Forwarded from عکس نگار
👇👇#تلنگر

#یادداشتی_زیبا_پر_از_جملات_قابل_تامل #دلنوشته_ای_زیبا_و_خواندنی_از_شهیدمحمدغفاری در 13 اسفند 83

💠هنگامی که این نوشته ها را می نویسم؛مورخ13/12/1383هجری شمسی مصادف با 21/1/1426هجری قمری؛هنگام غروب؛ که آسمان آبی جای خود را به ابرهای سیاه داد.

💠با خودم گفتم بیرون بروم وکمی قدم بزنم تا کمی حال وهوایم عوض شود.وقتی بیرون رفتم ودرحین قدم زدن ناگاه به #پاهایم توجه کردم.
چیزی در ابتدا متوجه نشدم.ابتدای خیابان بود که آیه ای از #قرآن کریم به ذهنم آمد که خداوند فرموده است: بر روی زمین با #غرور وتکبر راه نروید.
🍃با خودم گفتم محمد مواظب باش در هنگام راه رفتن ناگاه غرور تو را برندارد که خیلی #خطرناک است.🍃

💠بعد از این حرف ها #مردم را دیدم که همگی برای #دنیا از یکدیگر #سبقت می گیرند.😔
البته سه هفته تا #عید_نوروز باقیمانده اما نمیدانم مردم چرا برای چند روز خوشی وچند وقت باقیمانده این قدر به حول و ولا افتاده بودند.
با خودم گفتم:آیا این ها برای #آخرت خودشان هم اینقدر عجله می کنند؛تا #توشه ای داشته باشند یا نه؟

💠من از روزهای آخر بهمن شروع به جمع آوری آثار شهدای پاسدار درتیپ سوم انصارالحسین(ع) کرده بودم.هرکدام از این شهدا درمن یک حال وهوایی ایجاد کرده بودم.
بیشتر به فکر #حرف ها وصحبت های این #شهدای بزرگواروخانواده ی آنان بودم .بعد از دیدن چهره های مردم با خود می گفتم:آیا این شهدا هم برای رسیدن دنیا و چند روز خوشی محض این قدر #سبقت می گرفتند؟
مسلما نه .چون افرادی مانند جعفریان؛روشناس؛کردستانی؛قیاسوند؛چیت سازیان؛همدانی و...راه سعادت خویش را پیدا کرده بودند و هنگامی که به #عکس ها و #فیلم هایشان می نگریم از #چهره های آنان متوجه می شویم.

💥🍃سبقت برای شهادت و سعادت و رسیدن به پروردگار از هم در عالم بیشتر ارزش داشته است.🍃💥

🍂درهرکدام از #عکس های این شهدا از نحوه ی ایستادن آن ها #تواضع؛ #صبر؛ #بردباری؛ #شکیبایی و #شجاعت؛ #تقوا؛ #ایمان؛ #اخلاص و #پاکی و #صداقت #احترام به همه و #کمک به یکدیگر و #وفاداری و #ایثار دیده میشود.

💠 #سفره ای درسال 1359انداخته شد ویک عده بر سر این سفره نشستند وبه #لقاالله پیوستند اما ما چه کرده ایم؟به خدا هیچ...😔

💠دیگر #بغض گلویم😔 را گرفته.حتی بعد از دیدن #چند_جوان که با سر و وضع های آنچنانی ایستاده بودند و کارهای ناشایست انجام می دادند اشک در چشمانم جمع شده بود.😢
خودم را کنترل کردم.اما دیگر طاقت نیاوردم به منزل که رسیدم به طبقه ی بالای منزل رفتم و به عکس ها و نوارهای شهدا گوش دادم و با نوای #شهیدسیدمجتبی_علمدار نشستم وسیر گریه کردم.😢

🍃دیگر #دلم نمیخواهد بیرون بروم؛چون هروقت بیرون میرفتم #جوان هارا در پی #عیاشی و #جلب_توجه میدیدم.
#دختران جوان با غرور و تکبر حرکت میکردند.مردان وزنان درفکرمایحتاج زندگی وسبقت در مال خود بودند؛آری انگار این #شهدا_فراموش_شده_اند.🍃

🍂ای کاش #رنگ_شهر بازیم نمیداد
در #جبهه رمز یازهرا ( س ) مرا برباد میداد
امشب دل از یادشهیدان تنگ دارم
در دل هوای کربلای پنج دارم😔
#دلنوشته
#شهید_محمد_غفاری
#یگان_ویژه_صابرین

🌷کانال عهدبا شهـ🕊ـدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ ‍📿 #نماز_آخر

صدای انفجار💥 از دور نزدیک به گوش
می رسید.با خودم گفتم ای کاش #نماز را
زودتر تموم کنه؛ اگه یک #خمپاره بیاد وسط
خاکریز.....😔

🍂مصطفی #آرام و مطمئن به همه عطرزد.
محاسن خودراشانه زد،پیشانی بند سبز رنگ را
از پیشانی باز کرد و درجیب گذاشت.

🍂طبق معمول #سجاده ی سبزرنگ کوچکی
که همیشه باخود داشت پهن کرد روی خاک
به طرف قبله ایستاد.کمی مکث کرد و برگشت
به طرف ما وگفت:((می دانید اگر این
#نماز_آخرماباشد.چه عشقی می کنیم؟؟))
#حرف همیشگی او درذهنم تداعی شد...
خاک بر سر ما،اگرجنگ تمام بشه و زنده بمانیم...😔

🍂مصطفی اشک ریزان😢 رو به قبله
ایستاد.به سمت مدینه و کعبه دلها.

السلام علیک یامولاتئ یا فاطمه
الزهرا،السلام علیکم و رحمه الله برکاته...

#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#خاطره

🌷کانال عهدبا شهدا🌷
🕊 @shahidegomnamm 👈
بیعت با ولایت یعنی این...

🥀مهم نیست این جان ناقابل به خاک افتاد

مهم این است تا #حرف_امامم زمین نیوفتد...

#سربازان_روح_الله✌️
#عاشقان_ولایت
#دلنوشته


🌷کانال عهدباشهدا🌷
💠 @shahidegomnamm
📌ریشه اصلی همه اختلافات👆👆

🔖 #کلام_شهید

💢بزرگترین #جرم من این است ڪه #حرف هایم را زودتراز #زمان میزنم❗️

#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#سالروزشهادت🕊
🥀ترور توسط گروه صهیونیستی منافقین

@shahidegomnamm
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍ •●❥ 🖤 ❥●•


🍁 #خاطرات
💕 #به_یادهمسران_شهدا

شب بود خاطرات به جانم افتاده بود
یاد خاطرات #تلخ و #شیرین گذشته رهایم نمیکرد...

💞هر #خواستگاری می آمد
می پرسیدم #رهبری را قبول دارید؟!
یکی از مهمترین #سوالاتم بود..

💞روزی که قرار شد با #محمد حرف بزنیم
میخواستم بپرسم که او #پیش_دستی کرد
با کلی شوق و #ذوق گفتم بعلههههه..!

💞لبخندی زد
با صدای پخته و بم مردانه اش گفت #بله رو دادید دیگه؟!
تا چند دقیقه هر دو #خندیدیم
و من مانده بودم چه بله بلند بالایی گفته بودم..!

💞 #عشقم_آقا_بود..
مگر میشد با کسی زیر یک #سقف رفت که قبولش نداشته باشد!

💞 #مراسم ازدواجمان در #کهف_شهدا برگزار شد
آخ که چقدر #لذت بخش بود
#کنار_شهدا بله بگویی به دلبرت..💗

💞بعد ازدواجمان مدام سر به سرم میگذاشت
میگفت تو #هول کردی و #جواب_بله را زودتر گفتی و کل کل مان شروع میشد!

💞 #دلم برایش #تنگ شده بود..
کاش الان #کنارم بود و سر به سرم میگذاشت بابت همان بعله!
من اما #اینبار فقط میخندیدم..
متکا را به سویش پرتاب نمیکردم که او هم، جا خالی بدهد!
اصلا هر چه او بگوید هرچه او بخواهد
#فقط باشد #جانم به جانش بند بود
#زندگی_ام بود..

💞صدای #اذان به گوش می رسید و من همچنان #بیدار بودم
نماز را خواندم با #معبود که حرف زدم کمی #آرامتر شدم

💞اما باز #دلتنگی_ام سرجایش بود
نه! دیگر تاب ندارم باید به #دیدار معشوق بروم
عزم رفتن کردم سر راه برایش #گل نرگس خریدم
#عاشق گل نرگس بود..و من عاشق سلیقه اش..

💞هر قدمی که #نزدیکتر میشدم،تپش قلبم💓 بیشتر میشد
انگار نه انگار 3سال از ازدواجمان میگذشت
مثل روز اول #استرس به جانم افتاده بود

💞 #انتظار به پایان رسید
منتظرم بود..
کمی #اخم در چهره اش پنهان بود
من فقط یک دقیقه دیر کرده بودم و #محمدم حساس به قرار!
سلام محمدم..
سلام زندگی فاطمه..💚
خندید! دیوانه خنده های مردانه اش بودم..
#چشمم به چشمش افتاد
اشکهایم سرازیر شد..😭
باز اخمی کرد.. #یاد جمله اش افتادم!
#اشکت دم مشکت است،قوی باش دختر جان!
خندیدم تا #دلبرم ناراحت نشود..

💞کلی #حرف برای گفتن بود..
نمیتوانستم به این راحتی ها از او #جدا شوم
به #اجبار عزم رفتن کردم..

💞با چشمان بارانی😢 گفتم محمدم سلام مرا به #بانوی_صبر برسان

💞قدم زنان راه را پیش گرفتم
#صدایی در قطعه ای از #بهشت پیچید
#منم_باید_برم؛ #آره_برم_سرم_بره....
آری #محمدم_سرش_رفته_بود!😔

🍀 #فاطمه_قاف
🚩 #مدافعان_حرم
📚 #داستانک


🌹ڪانال عهـدبا شهـدا👇
💠 @Shahidegomnamm
حاج حسین یڪتا:
بچه ها بگردید یه #رفیق_خدایی
پیداڪنید ڪه وسط میدون
#مین_گناه دستمون روبگیره

#حرف_دل
ومن هم گشتم وتورا پیدا ڪردم
آقا محمودرضا

#شهید_محمودرضا_بیضایی
#سالروز_ولادت

🍃🌸| @Shahidegomnamm
#حرف_دل_با_امام_زمام(؏ج)

#آقا
ازخداوند #تعجیل
در #فرج شمارا مسئلت دارم

وشما هم دعاڪنید #خداوند
توفیق #شهادت در رڪابت
رانصیبم ڪند.

#شهید_رسول_پورمرادی🍃🌹
#مدافع_حرم✌️
#دلنوشته💌

❥• @Shahidegomnamm
🌷ڪـانـال عـَـهـدبـاشـُـهـَدا🌷
#داستان📚✒️ #فرمانده_من👮 #قسمت_صدو_هفتادو_هفت 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• قلبم با شدت توی سینم کوبید نگاهم کرد روشو ازم برگردوند چشماشو بست خودمو به اون راه زدم با مهربونی گفتم : #حسام جان ؟ برات شام آوردم، جوابی نداد از جا بلند شدم و رفتم سمت چپش…
#داستان📚✒️
#فرمانده_من👮
#قسمت_صدو_هفتادو_هشت📖

┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅

❥• خوابم برد وقتی بیدار شدم خواستم شام درست کنم که #اذان شد ، رفتم مسجد و بعدشم پدرجون اومد دنبالم مشغول بازی با انگشتم بودم سرمو بالا آوردم دوباره مثل همیشه داشت نگام
می کرد از همون نگاه هایی ک #قند تو دلم اب میکردن بی اختیار گفتم : ببخشید غلط کردمو واسه همین وقتا گذاشتن چیزی نگفت ،ادامه دادم
بعدشم تو از نقطه #ضعف من خبر داری وقتی باهات #حرف میزنم نگام نمی کنی حق ندارم قهر کنم؟ چرا چشمای #آسمونیتو ازم میگیری؟نگاهش به دستم بود دستمو گرفت و آورد بالا با دیدن سوختگی ، #اخم خفیفی رو چهرش نشست و گفت : دستت چی شده؟

❥• هیچی ، خورد به ماهیتابه #سوخت
به اون یکی دستم اشاره کرد و گفت : این یکی چی؟ اینم با #چاقو بریدم
دیگه #بلا نبود سر خودت بیاری؟
دست #بسوزه یا #زخم شه یا اصلا #بشکنه مهم نیس التیام پیدا می کنه
#دل بشکنه درست بشو نیست ،توی معراج دلم شکست خودمو با یه بچه بدون تو تصور کردم #پوزخندی زدمو گفتم : تو دیر یا زود #شهید میشی با #تقدیر آدما که نمیشه جنگید.

❥• فقط نگاهم کرد #چشماش یه دنیا حرف داشت،لبخندی زد و گفت : کوفته بخوریم ؟لبخندی زدمو گفتم باشه
کمکش کردم دو تا بالشت گذاشتم پشتش تکیه داد باهم کوفته خوردیم خیلی #خوشمزه بود ظرفا رو گذاشتم تو
مجمه #یاعلی گفتم و با هر سختی بود برش داشتم تا جلوی در سلانه سلانه رفتم #نفسم بالا نمیومد گذاشتمش زمین همون جا نشستم #حسام پتو ها رو کنار زد و بلند شد با عجله اومد سمتم پیشم #زانو زد و گفت : خوبی؟

❥• سرمو به نشونه ی #مثبت تکون دادم ، مجمه رو برداشت و از اتاق رفت چند دقیقه بعد برگشت #دستمو گرفت
و بلندم کرد کنار خودش یه پتو برای
من انداخت یه #بالش هم گذاشت با #شرمندگی نگاش کردم حالش خوب نبود ولی اینطور داشت برام رخت خواب پهن می کرد با #مهربونی گفت: خانومم بیایکم استراحت کن!
درو بستم روسریمو دراوردم و موهای بافته مو باز کردم رفتم توی جام و دراز کشیدم به پهلوم خوابیدم تا بتونم #حسامو ببینم صورتامون نزدیک هم بود.

❥• #حسام شب چشماشو نثار نگاهم کرد دستشو کشید رو گونم #دلم غنج می رفت از نگاهاش مثل کسی که بعد
از سال ها به #معشوقش رسیده نگاش می کردم عشقی که #الهی بود هیچ وقت از شدتش کم نمی شد#حسام با صدای #آرومی گفت : #فاطمه؟
اروم جوابشو داد : #جانم؟...

#این_داستان_ادامه_دارد..‍

👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع
و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫

منبع👇🏻
instagram:basij_shahid_hemat

🍃🌹ڪانـال عهـدبـاشهـدا🍃🌹
❥❥❥ @Shahidegomnamm

┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅
|🌼🍃 #سخنان_بزرگان

حاج حسین یڪتا:
بچه ها بگردید یه رفیق خدایی
پیداڪنید ڪه وسط میدون
مین گناه دستمون روبگیره

#حرف_دل
ومن هم گشتم و تو را پیدا ڪردم
آقا محمودرضا

#شهید_محمودرضا_بیضایی🎋
#صبحتون_منور_به_نگاه_شهدا🌤

🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
#خاطرات_شهید📚

🌷| #ناراحت_بود
از نگاه غم بارش می شد این رو #فهمید😞
درد دلش باز شده بود
نیمه های شب ، #قدم می زد و زیر لب نجوا می کرد 📿 غصه #می_خورد😭

با این حال، حاضر نبود روی #حرف امام حرفی بزنه
#امام دوست نداشت به او آسیبی برسه

🚐.... زود خودم رو #رساندم خط🎌
شاد و سرحال بود😅
بین #رزمنده_ها که قرار می گرفت انگار تمام دنیا را به او داده اند.
بلاخره امام راضی #شده بود که به جبهه برگردد.✌️ |🌷

#شهید_مرتضی_اکبری🌹
#بزرگ_مردان_کوچک

🍃🌹ڪانال عهدبا شهدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
#شعر📩

اگر ڪه جان دهم از شوق روز آمدنش
هنوز هم به شبِ 🌙زلف او بدهڪاریم

#حرف_دل💔

« جرم ما این بود ڪه به انتظارِ امام زمان نایستادیم، نشستیم🥀
#ڪمی_تفڪر❗️»

#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💐
#التماس_دعای_فرج🎋
#شبتون_مهدوی
ا___________________
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥❥ @Shahidegomnamm🕊