Forwarded from یاد شهیدان
. .
استاد #پناهیان :
.
#شهدا معمولا نقطه آغاز رشد و تعالیشان را از نیت قرار می دهند مثل #شهید_ابراهیم_هادی که در نیت و مراقبت از نیت بی نظیر بود... شهید ابراهیم هادی فوق العاده و عجیب بود. همه چیز را پنهان می کرد .خیلی کارهای بزرگ انجام می داد ولی همه را پنهان می کرد.#شهید_هادی به قدرت های عجیب دسترسی پیدا کرده بود.
توی خط مقدم بود در لحظه ای گفت بچه ها می خواهم #اذان بگم.در محاصره شروع کرد به اذان گفتن!
به سمتش تیر اندازی کردند و مجروح شد و بچه ها او را به عقب آوردند. بعد از مدتی دیدند گروهی با لباس های سفید(به عنوان تسلیم)به سمت آن ها می آیند.
متوجه شدند گروه زیادی #عراقی هستند.فرامانده آن ها گفت:آن کسی که اذان می گفت که بود؟می خواهم اورا ببینم بچه ها گفتند:مجروح شده چه طور مگه؟
عراقی گفت:او با اذانش مارا بهم ریخت .داغون شدیم .عراقی گفت:آن کسی که تیر زده خودش آمده و پشیمان است اگر آن آقایی که اذان گفته، بگوید من خودم او را در اینجا به قتل می رسانم! این #جوان بود؟حالا شما ده مرتبه اذان بگو اثرش این گونه خواهد بود؟فرقش در چیست؟در نیت ،در نیت... فرقش در نیت است. او اهل مراقبت بود. روزی #ابراهیم در گود زورخانه نشسته بود .یک شخصی می آید و زنگ زورخانه را به صدادرمیآورند. ابراهیم به رفیقش می گوید:نگاه کن آدم به خاطر زنگ گود زور خانه خوشحال بشود نه به خاطر خدا از خدا دور میفتد! مراقبت می کرد...از به صدا در آمدن زنگ گود خانه هم خوشحال نشد...او واقعا از اولیا,الله بود...
. . .
#شهید_ابراهیم_هادی
#ابراهیم_هادی
#علمدار_کمیل
🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌷
@yade_shahidan
استاد #پناهیان :
.
#شهدا معمولا نقطه آغاز رشد و تعالیشان را از نیت قرار می دهند مثل #شهید_ابراهیم_هادی که در نیت و مراقبت از نیت بی نظیر بود... شهید ابراهیم هادی فوق العاده و عجیب بود. همه چیز را پنهان می کرد .خیلی کارهای بزرگ انجام می داد ولی همه را پنهان می کرد.#شهید_هادی به قدرت های عجیب دسترسی پیدا کرده بود.
توی خط مقدم بود در لحظه ای گفت بچه ها می خواهم #اذان بگم.در محاصره شروع کرد به اذان گفتن!
به سمتش تیر اندازی کردند و مجروح شد و بچه ها او را به عقب آوردند. بعد از مدتی دیدند گروهی با لباس های سفید(به عنوان تسلیم)به سمت آن ها می آیند.
متوجه شدند گروه زیادی #عراقی هستند.فرامانده آن ها گفت:آن کسی که اذان می گفت که بود؟می خواهم اورا ببینم بچه ها گفتند:مجروح شده چه طور مگه؟
عراقی گفت:او با اذانش مارا بهم ریخت .داغون شدیم .عراقی گفت:آن کسی که تیر زده خودش آمده و پشیمان است اگر آن آقایی که اذان گفته، بگوید من خودم او را در اینجا به قتل می رسانم! این #جوان بود؟حالا شما ده مرتبه اذان بگو اثرش این گونه خواهد بود؟فرقش در چیست؟در نیت ،در نیت... فرقش در نیت است. او اهل مراقبت بود. روزی #ابراهیم در گود زورخانه نشسته بود .یک شخصی می آید و زنگ زورخانه را به صدادرمیآورند. ابراهیم به رفیقش می گوید:نگاه کن آدم به خاطر زنگ گود زور خانه خوشحال بشود نه به خاطر خدا از خدا دور میفتد! مراقبت می کرد...از به صدا در آمدن زنگ گود خانه هم خوشحال نشد...او واقعا از اولیا,الله بود...
. . .
#شهید_ابراهیم_هادی
#ابراهیم_هادی
#علمدار_کمیل
🌹🌹🌹🌹🌷🌷🌷🌷
@yade_shahidan
سه #دانشجو داشت که دو تایشان #فکلی بودند و یکی #ریش داشت.
جلوی پای هر سه بلند میشد!
برایش فرقی نمیکرد که فکلی است یا #چادری.
هر کس به دفترش می آمد جلویش بلند میشد!
جواب سوالات و #مشکلات همه را میداد.
اگر به این می گفت #دخترم، به آن یکی هم میگفت دخترم!
#اذان که میگفتند، نمی گفت بروید #نماز!
همان جا آستین هایش را بالا میزد!
همین بچه فکلی را سال بعد در #نمازخانه دیدم.
#نماز_اول_وقت و #قرآن بعد از نمازش همیشه به راه بود...
#دانشمند_شهید_دکتر_مجید_شهریاری
📚 شهید علم
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLs_DzEgs3K/
جلوی پای هر سه بلند میشد!
برایش فرقی نمیکرد که فکلی است یا #چادری.
هر کس به دفترش می آمد جلویش بلند میشد!
جواب سوالات و #مشکلات همه را میداد.
اگر به این می گفت #دخترم، به آن یکی هم میگفت دخترم!
#اذان که میگفتند، نمی گفت بروید #نماز!
همان جا آستین هایش را بالا میزد!
همین بچه فکلی را سال بعد در #نمازخانه دیدم.
#نماز_اول_وقت و #قرآن بعد از نمازش همیشه به راه بود...
#دانشمند_شهید_دکتر_مجید_شهریاری
📚 شهید علم
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
تصویر:
https://www.instagram.com/p/BLs_DzEgs3K/
Instagram
سه #دانشجو داشت که دو تایشان #فکلی بودند و یکی #ریش داشت.
جلوی پای هر سه بلند میشد!
برایش فرقی نمیکرد که فکلی است یا #چادری.
هر کس به دفترش می آمد جلویش بلند میشد!
جواب سوالات و #مشکلات همه را میداد.
اگر به این می گفت #دخترم، به آن یکی هم میگفت دخترم!
…
جلوی پای هر سه بلند میشد!
برایش فرقی نمیکرد که فکلی است یا #چادری.
هر کس به دفترش می آمد جلویش بلند میشد!
جواب سوالات و #مشکلات همه را میداد.
اگر به این می گفت #دخترم، به آن یکی هم میگفت دخترم!
…
همراه صیاد به بعلبک #لبنان رفته بودیم.
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیدم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
#شهیدعلی_صیاد_شیرازی
📚 دلم برایت تنگ شده
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیدم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
#شهیدعلی_صیاد_شیرازی
📚 دلم برایت تنگ شده
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
Forwarded from حکمت و اسرار آل محمد (ص)
💠رعایت حال خانواده💠
🌀میرزا جواد آقا تهرانی شبی، دیروقت به منزل میآیند؛ به در منزل که میرسند، متوجه میشوند کلید منزل همراهشان نیست، به خاطر رعایت حال خانواده شان که در #خواب بودند، از در زدن خودداری کرده و با توجه به این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه میمانند و تا اذان صبح همانجا قدم میزنند. هنگام #اذان که اهل خانه میباید برای #نماز صبح بیدار شوند، آقا در میزنند و وارد خانه میشوند، یکی از فرزندان ایشان که از این قضیه خبردار میشود، سؤال میکند چرا زنگ نزدید؟ ایشان میگویند: شما خواب بودید، زنگ من موجب اذیت و آزار شما میشد!
❓❓ ما بودیم چه می کردیم؟
💠کانال حکمت و اسرار آل محمد (ص)💠
telegram.me/joinchat/Cg6OfkA5HkH6JHuv1b0zNg
🌀میرزا جواد آقا تهرانی شبی، دیروقت به منزل میآیند؛ به در منزل که میرسند، متوجه میشوند کلید منزل همراهشان نیست، به خاطر رعایت حال خانواده شان که در #خواب بودند، از در زدن خودداری کرده و با توجه به این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه میمانند و تا اذان صبح همانجا قدم میزنند. هنگام #اذان که اهل خانه میباید برای #نماز صبح بیدار شوند، آقا در میزنند و وارد خانه میشوند، یکی از فرزندان ایشان که از این قضیه خبردار میشود، سؤال میکند چرا زنگ نزدید؟ ایشان میگویند: شما خواب بودید، زنگ من موجب اذیت و آزار شما میشد!
❓❓ ما بودیم چه می کردیم؟
💠کانال حکمت و اسرار آل محمد (ص)💠
telegram.me/joinchat/Cg6OfkA5HkH6JHuv1b0zNg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #اذان_صبح تکان دهنده #مسجد_کوفه
سحر نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰ ه.ق هنگام نماز صبح در مسجد کوفه، ابن ملجم با شمشیری مسموم بر فرق امیرالمؤمنین (ع) ضربت زد.
@basijtv 🇮🇷 پایگاه بسیج
سحر نوزدهم ماه رمضان سال ۴۰ ه.ق هنگام نماز صبح در مسجد کوفه، ابن ملجم با شمشیری مسموم بر فرق امیرالمؤمنین (ع) ضربت زد.
@basijtv 🇮🇷 پایگاه بسیج