همراه صیاد به بعلبک #لبنان رفته بودیم.
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیدم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
#شهیدعلی_صیاد_شیرازی
📚 دلم برایت تنگ شده
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش #شهید شده بودند.
صبح به آنجا رسیدیم.
خود #پدر_شهید جلو آمد و در را باز کرد.
صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به #گریه کردن!
بعد از #نمازصبح، بساط #صبحانه را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد.
اما خودش چیزی نخورد.
روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت!
بعد از صبحانه از او پرسیدیم:
#پدر، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟
گفت:
من تو صورت ایشون، #خمینی رو می بینم!
هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی #پوتین صیاد کشید و روی چشمش گذاشت!
صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت:
من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیدم!
چرا این کارو کردی؟
پیرمرد گفت:
من #خاک_پای_خمینی رو بوسیدم!
گذشت تا اینکه #شب من با صدای هق هق #نماز_شب صیاد از خواب بلند شدم!
او آن شب از اول شب تا #اذان_صبح، نماز می خواند!
از او پرسیدم:
چرا تمام شب #نماز میخوندی؟
گفت:
من تاحالا فکر می کردم فقط تو #ایران مسئولیت دارم،
تکلیفم اینه که تو #جبهه ها بجنگم،
اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم!
حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است
و به تعداد هر #مسلمان که در هر کجای دنیا #مظلوم واقع شده، من وظیفه ای دارم
و تحمل بار سنگین این #مسئولیت از عهده ی من خارجه!
از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام
و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره!
#شهیدعلی_صیاد_شیرازی
📚 دلم برایت تنگ شده
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
رودخانه دردمند اما داعش وار!
رودخانهای که پایگاه بسیج را هدف گرفته بود تا به سلاحهای داخل آن دست یابد!
#مظلوم_نمایی نکنید!
"plus_news"
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
رودخانهای که پایگاه بسیج را هدف گرفته بود تا به سلاحهای داخل آن دست یابد!
#مظلوم_نمایی نکنید!
"plus_news"
@basijtv 🇮🇷پایگاه بسیج تلگرام
🚨 وقتی با قرآن، اسلام را شکست دادند...
➕ امام خمینی(ره): قرآنی که سر نیزه کردند در مقابل امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - با #حربه قرآن #معاویه، امیرالمؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی امیه نمیماند، لکن #حیله کردند، قرآن آوردند [که] ما مُسْلم، شما هم مُسلم، أشهد أن لا اله الاالله؛ این قرآن.
این #خوارج بدبخت احمق، #مقدس_احمق، که امام را نشناخته بود [ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، [گفتند:] خیر نمیشود، #قرآن، الحکم للَّه، نمیشود، نمیشود، نمیشود.
میخواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزهها کردند که «الْحَکَمُ بَیننا وَ بَینکمْ کتابُ الله؛ الْحَکَمُ کتابُ الله». حضرت [پیغام] فرستاد به اصحابش که جنگ میکردند که آقا برگردید. گفت: آقا #مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده.
حضرت فرمود: میکشند اینها مرا؛ ریختهاند دورم؛ شمشیرها کشیدهاند؛ اگر نیایید میکشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند...
📚 صحیفه امام، جلد ۱، صفحه ۳۰۲
📎 #مظلوم_مقتدر
📎 #خواص_بی_بصیرت
📎 #پشت_خیمه_های_معاویه
💠 @basijtv 💠
➕ امام خمینی(ره): قرآنی که سر نیزه کردند در مقابل امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - با #حربه قرآن #معاویه، امیرالمؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن، و الّا چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی امیه نمیماند، لکن #حیله کردند، قرآن آوردند [که] ما مُسْلم، شما هم مُسلم، أشهد أن لا اله الاالله؛ این قرآن.
این #خوارج بدبخت احمق، #مقدس_احمق، که امام را نشناخته بود [ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، [گفتند:] خیر نمیشود، #قرآن، الحکم للَّه، نمیشود، نمیشود، نمیشود.
میخواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزهها کردند که «الْحَکَمُ بَیننا وَ بَینکمْ کتابُ الله؛ الْحَکَمُ کتابُ الله». حضرت [پیغام] فرستاد به اصحابش که جنگ میکردند که آقا برگردید. گفت: آقا #مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده.
حضرت فرمود: میکشند اینها مرا؛ ریختهاند دورم؛ شمشیرها کشیدهاند؛ اگر نیایید میکشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند...
📚 صحیفه امام، جلد ۱، صفحه ۳۰۲
📎 #مظلوم_مقتدر
📎 #خواص_بی_بصیرت
📎 #پشت_خیمه_های_معاویه
💠 @basijtv 💠