خط رهبری
4.45K subscribers
2.83K photos
1.83K videos
208 files
264 links
🔰«خط رهبری»: بخش ویژه تولیدات مربوط به رهبر انقلاب در خبرگزاری #فارس

✔️ تبیینِ شخصیت، مواضع، مطالبات و نظام فکری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای
Download Telegram
خط رهبری
🔰#پرونده | ماجرای تحصن بیمارستان امام رضا (علیه السلام) مشهد از زبان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای - ۱ 📝«ما در مجلس روضه بودیم و من را پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم و من دیدم از #بیمارستان است و چند نفر از دوست و آشنا و غیر آشنا از آن طرف خط دارند…
🔰#پرونده | ماجرای تحصن بیمارستان امام رضا (علیه السلام) مشهد از زبان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای - ۲

«از دور دیدیم که سربازها راه را سد کردند. یعنى یک صف کامل و تفنگها هم دستشان ایستادند و ممکن نیست از اینها عبور کنیم. من دیدم که #جمعیت یک مقدارى احساس اضطراب کردند و آهسته به برادرهاى اهل علمى که بودند گفتم که ما باید در همین #صف_مقدم با متانت و بدون هیچگونه تغییرى در وضعمان پیش برویم تا مردم پشت سرمان بیایند و همین کار را کردیم. سرها را انداختیم پایین، بدون این‌که به رو بیاوریم که اصلاً سربازى و مسلحى کسى وجود دارد در مقابل ما، رفتیم نزدیک. به مجرد این‌که به مثلاً یک مترى این #سربازها رسیدیم من ناگهان دیدم که مثل این‌که بى‌اختیار این سربازها از جلو پس‌رفتند و یک راهى به قدر عبور سه چهار نفر باز شد و ما رفتیم. فکر آنها این بود که ما برویم بعد راه را ببندند اما نتوانستند این کار را بکنند. به مجرد این‌که ما از این خط عبور کردیم جمعیت ریختند و اینها نتوانستند کنترل بکنند، شاید در حدود مثلاً چند صد نفر آدم با ما تا دم در #بیمارستان آمدند. بعد هم گفتیم که در را باز کنند، دیدیم بله طفلکها بچه‌هاى دانشجو و پرستار و طبیب و اینها که توى بیمارستان بودند با دیدن ما جان گرفتند، گفتیم در بیمارستان را باز کردند و وارد شدیم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱

#خمینی_مشهد

@rahbari_plus
🔰 #روایت | تکبیرهای لهجه‌دار - ۱

📝 سه‌شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ جمعی از اقشار مختلف بانوان با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند. روایت اختصاصی «خط رهبری» از این دیدار را به ✏️ قلم «اسماء خواجه‌زاده» در ادامه می‌خوانید:

* از طرفِ صفِ آخری‌ها!

🔸 روایت را معمولا آنهایی می‌نویسند که در حسینیه، در صف‌های جلوتر می‌نشینند. مهمان‌هایی که معمولا، و اصلا برای نوشتن به حسینیه آمده‌اند و دوربین‌شان را در نزدیک‌ترین نقطه به رهبر انقلاب کار می‌گذارند. اما روایتِ من، روایتِ #آخر_مجلس است؛ روایتِ مهمان‌هایی که پشت ستون نشسته‌اند. روایتِ مهمان‌هایی که برای دیدن چهره‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تا آنجا که می‌توانند روی پنجه‌شان قد می‌کشند و پابلندی می‌کنند. نه اینکه برای نوشتن، این انتخابِ من باشد. نه! من، شاید از طرفِ صفِ آخری‌ها برای این نوشتن انتخاب شده باشم! یک زنِ معمولی در دیدارِ رهبر انقلاب با #زنان.

* قبل از صف

🔹 نشسته‌ایم دورِ هم! بین دمنوش و چای، مجبور شده‌ایم دمنوش را انتخاب کنیم. بخار از لیوان‌ها و صدا از حنجره‌ی ما تا سقف خوابگاه بالا رفته. بحث سر این است که ساعت چند باید جلوی #حسینیه باشیم تا بتوانیم زودتر برویم داخل و «آقا» را هرچقدر که می‌شود از نزدیک‌تر ببینیم. وقتی لیوان خالی دمنوش‌ها را داخل آشپزخانه گذاشتیم، قرار شد لباس‌پوشیده و آماده، «الله اکبر» اذان را که گفتند، نماز را بخوانیم و بیرون بزنیم. همین کار را هم کردیم، اما آن‌قدر #جمعیت داخل کوچه و خیابان ایستاده که تمام نقشه‌هایمان نقش بر آب می‌شود.

* صف

🔸 در #صف ایستادن، یکی از دوست‌نداشتنی‌ترین کارهای زندگی من است. هرجا صف بوده فرار کرده‌ام. اصلا فکر نمی‌کردم برای ورود به مکانی یا دیدن شخصی داخل صف بایستم، اما برای دیدار رهبر انقلاب، هرقدر زود بیایید، باز هم با صف طولانی افرادی مواجه می‌شوید که برای ورود به حسینیه، حاضرند ساعت‌ها سرِ پا بایستند و خم به ابرو نیاورند.

🔹 همه‌شکل و همه‌سِن خانمی توی صف دیده می‌شود؛ از خانم‌های اتوکشیده با چادرهای طرح‌دار گرفته تا زنان خوش‌سلیقه‌ که لباسِ محلی‌شان را پوشیده‌ و به دیدار رهبر انقلاب آمده‌اند. حتی زنان #غیر_ایرانی. دختربچه‌هایی که بی‌تفاوت روی شانه‌ای مادرانه سر گذاشته‌اند، دخترکانی که دنبال هم می‌دوند و زنان پابه‌سن گذاشته‌ای که دختر یا عروس‌شان را همراهی می‌کنند.

🔸 از بین همه‌ی آنها، توجهم را حرف‌های دختری جلب می‌کند که سریع و پرهیجان درباره خواستگارهایش حرف می‌زند و در انتخاب بین #خواستگار مؤمن و کم‌درآمد با پسرِ به قول خودش «حقوق‌بالادار»ی که با معیارهای اخلاقی‌اش تناسب ندارد، دوبه‌شک است. زنی که هم‌صحبتش است نوزادی در بغل دارد.

🔹 همان‌طور که نوزادش را از این دست به آن دست می‌دهد دختر جوان را راهنمایی می‌کند. دختران انتظامات چند بار به او می‌گویند می‌تواند به‌خاطر اینکه بچه دستش است به جلوی صف برود، اما بحث آن‌قدر برایش جذاب است که ترجیح می‌دهد همان‌جا بایستد. دخترِ جوان برای برخی دلایل زن مدام #بهانه می‌تراشد!

* هوای زنانه

🔸 حال و هوای حسینیه خیلی زنانه و لطیف است؛ از انتخابِ رنگِ لباسِ انتظاماتی‌ها و خوش‌رفتاری‌هایشان بیرونِ حسینیه یا رنگِ پرده‌های پشتِ سِن و بیرق‌هایی که روی دیوارها آویخته‌اند تا حدیث «اوصانی جبرئیل علیه السلام بالمرأة»ی رسول خدا (ص)؛ همه نشان‌دهنده‌ی سلیقه‌ای است که برای این #روز_خاص به خرج داده‌اند.

🔹 سالن حسینیه از تصویری که در ذهنم بود بزرگ‌تر است. آن تقسیم زنانه و مردانه را ندارد و تمام ظرفیتش را زنانی پر کرده بودند که از #نقاط_مختلف_کشور آنجا حضور داشتند.

🔸 راستش را بخواهید من همیشه تصور می‌کردم افرادی که در این جلسات حضور دارند از یک غربال ریزدانه، از یک ارتباط نزدیک یا از یک جامعه‌ی کوچک انتخاب می‌شوند، اما #تنوع لباس‌ها، چهره‌ها و لهجه‌ها در حسینیه حرف دیگری می‌زد!

🔹 عاقله‌زنی را دیدم که خیلی از خستگی می‌نالید و از طیِ مسافتِ زیاد برای رسیدن به این دیدار حرف می‌زد. جثه سنگینی داشت و از آن پیاده‌روی و انتظارِ طولانی، اتوبوسِ بین شهری و بی‌خوابی گلایه می‌کرد، اما گلایه‌اش با #شوقی_عجیب آمیخته بود و در پایان تمام آنها فقط یک جمله گفت: «خدا را شکر که رسیدیم.»

@rahbari_plus
🔰 #خاطره | گفتم شما همین‌جا بنشینید و تکان نخورید!

روایتی جالب از نحوه‌ی برخورد آیت‌الله خامنه‌ای با جوانی که با لباس متفاوتی به نماز جماعت آمده بود!

🔸 در مسجدی که بنده #نماز می‌خواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل #مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند.

🔹 در همان سال‌ها پوستین‌های وارونه مُد شده بود و جوانانِ خیلی اهل مد آن را می‌‌پوشیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستین‌های وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجاده ی من نشسته است. یک حاجی محترم بازاری هم که مرد خیلی فهمیده‌ای بود و من خیلی خوشم می‌‌آمد که او در #صف_اول می‌‌نشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزی در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد.

🔸 برگشتم به آن حاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جای او #جوان گفت چیزی نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم: نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همین‌جا بنشینید و تکان نخورید.

🔹 گفتم: حاجی! چرا می‌‌گویی این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم می‌‌تواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند!

با #اخلاق، سراغ این جوانان و دل‌ها و روح‌ها و ورای قالب‌هاشان بروید؛ آن وقت #تبلیغ انجام خواهد شد. ۱۳۷۶/۳/۲۶

@rahbari_plus