بامداد 11 آبان 1342 #طیب_حاج_رضایی و #اسماعیل_رضایی به اتهام حضور فعال در #قیام_پانزده_خرداد تیرباران و به شهادت رسیدند
telegram.me/oldnewspaper
telegram.me/oldnewspaper
Forwarded from تاریخ ایران معاصر
#در_آینه_تاریخ ؛ #طیب_حاج_رضائی قبل از اعدام و شهادت هنگام تقریر وصیت نامه خود در حضور #قاضی_عسگر
شماره آرشیو: 5052-7ع
iichs.ir
telegram.me/joinchat/BTWBPUEF2TfGqOAI21RzlQ
شماره آرشیو: 5052-7ع
iichs.ir
telegram.me/joinchat/BTWBPUEF2TfGqOAI21RzlQ
Forwarded from تاریخ ایران معاصر
#در_آینه_تاریخ ؛ #طیب_حاج_رضائی قبل از اعدام و شهادت هنگام تقریر وصیت نامه خود در حضور #قاضی_عسگر
شماره آرشیو: 5052-7ع
iichs.ir
telegram.me/joinchat/BTWBPUEF2TfGqOAI21RzlQ
شماره آرشیو: 5052-7ع
iichs.ir
telegram.me/joinchat/BTWBPUEF2TfGqOAI21RzlQ
مطبوعات قدیمی
در حاشیه دادگاه نظامی سال 1342 #شهید_طیب_حاج_رضایی در پاسخ به این سوال که شما از [امام] خمینی برای آشوب در 15 خرداد پول گرفته اید می گوید من عکس #رضا_شاه را بر روی بدنم خالکوبی کرده بودم و در سال 32 برای کودتا از شاه پول گرفتم نه از آیت الله خمینی / شهید…
بامداد 11 آبان 1342 #طیب_حاج_رضایی و #اسماعیل_رضایی به اتهام حضور فعال در #قیام_پانزده_خرداد تیرباران و به شهادت رسیدند
@oldnewspaper
@oldnewspaper
مطبوعات قدیمی
بامداد 11 آبان 1342 #طیب_حاج_رضایی و #اسماعیل_رضایی به اتهام حضور فعال در #قیام_پانزده_خرداد تیرباران و به شهادت رسیدند @oldnewspaper
❇️ رسوایی رژیم پهلوی بعد از تیرباران #طیب_حاج_رضایی و حاج اسماعیل رضایی
🔹شیخ حسین #انصاریان در کتاب خاطرات خود که توسط #مرکز_اسناد_انقلاب_اسلامی منتشر شده است میگوید: محمدرضا پهلوی بعد از #قیام_15_خرداد در یک سخنرانی ادعا کرده بود: اینهایی که ریختند توی خیابانها و آشوب و بلوا به پا کردند، هر کدام از آقای #خمینی ۲۵ ریال گرفته بودند! بعد هم که #طیب و حاج اسماعیل را گرفتند، آنها را متهم کردند که برای راه انداختن قیام 15 خرداد، از امام خمینی پول گرفتهاند.
🔹حاج مسیح، برادر طیب که هفتهای یک بار برای ملاقات برادرش به زندان میرفت، هر بار برای ما تعریف میکرد که او را خیلی اذیت کرده و شکنجه دادهاند. هفتههای آخر، طیب به حاج مسیح گفته بود: «به من پیشنهاد کردهاند تا در رادیو و تلویزیون اعلام کنم که آقای خمینی به من پول داده تا مردم را تحریک کنم که شلوغی به راه بیندازند؛ اما برادر، اگر مرا زیر شکنجه وادار به هر اقراری بکنند، حاضر نخواهم شد به آبروی پسر فاطمه لطمه بزنم حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود...»
🔹حاج اسماعیل هم در وصیت نامهاش که شب اعدام تنظیم کرد، نوشته بود که از چه کسانی طلبکار و به چه کسانی بدهکار است. متن آن وصیتنامه در روزنامهها چاپ شد. وصایای مالی او حدود یک میلیون تومان برآورد میشد که در آن زمان پول هنگفتی بود.
🔹مردم متن سخنرانی شاه را که در روزنامهها چاپ شده بود، با وصیتنامه حاج اسماعیل کنار هم گذاشته و به یکدیگر نشان میدادند و با خشم و نفرت میگفتند: این مردک دروغگو (محمدرضا پهلوی) خجالت نمیکشد که می گوید طیب و حاج اسماعیل ۲۵ ریال گرفتهاند تا قیام 15 خرداد را راه بیندازند؟ این ماجرا به صورت چماقی بر سر شاه و دربار درآمده بود.
🗓11 آبان 1342: تیرباران حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی
@oldnewspaper
🔹شیخ حسین #انصاریان در کتاب خاطرات خود که توسط #مرکز_اسناد_انقلاب_اسلامی منتشر شده است میگوید: محمدرضا پهلوی بعد از #قیام_15_خرداد در یک سخنرانی ادعا کرده بود: اینهایی که ریختند توی خیابانها و آشوب و بلوا به پا کردند، هر کدام از آقای #خمینی ۲۵ ریال گرفته بودند! بعد هم که #طیب و حاج اسماعیل را گرفتند، آنها را متهم کردند که برای راه انداختن قیام 15 خرداد، از امام خمینی پول گرفتهاند.
🔹حاج مسیح، برادر طیب که هفتهای یک بار برای ملاقات برادرش به زندان میرفت، هر بار برای ما تعریف میکرد که او را خیلی اذیت کرده و شکنجه دادهاند. هفتههای آخر، طیب به حاج مسیح گفته بود: «به من پیشنهاد کردهاند تا در رادیو و تلویزیون اعلام کنم که آقای خمینی به من پول داده تا مردم را تحریک کنم که شلوغی به راه بیندازند؛ اما برادر، اگر مرا زیر شکنجه وادار به هر اقراری بکنند، حاضر نخواهم شد به آبروی پسر فاطمه لطمه بزنم حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود...»
🔹حاج اسماعیل هم در وصیت نامهاش که شب اعدام تنظیم کرد، نوشته بود که از چه کسانی طلبکار و به چه کسانی بدهکار است. متن آن وصیتنامه در روزنامهها چاپ شد. وصایای مالی او حدود یک میلیون تومان برآورد میشد که در آن زمان پول هنگفتی بود.
🔹مردم متن سخنرانی شاه را که در روزنامهها چاپ شده بود، با وصیتنامه حاج اسماعیل کنار هم گذاشته و به یکدیگر نشان میدادند و با خشم و نفرت میگفتند: این مردک دروغگو (محمدرضا پهلوی) خجالت نمیکشد که می گوید طیب و حاج اسماعیل ۲۵ ریال گرفتهاند تا قیام 15 خرداد را راه بیندازند؟ این ماجرا به صورت چماقی بر سر شاه و دربار درآمده بود.
🗓11 آبان 1342: تیرباران حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی
@oldnewspaper
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻 رفاقتِ پایدار تا پایِ دار...
✍به بهانه ۱۱ آبان ۱۳۴۲ سالروز شهادت #طیب_حاج_رضایی و #اسماعیل_رضایی
درصحن مصلای بزرگ حرم حضرت عبدالعظیم(ع)، نزدیک به موزه حرم، سنگ مزارسیاه رنگی است که همیشه چند زائر دارد. از هر سن و سال و طبقهای که فکرش را بکنید زائر این مزار هستند. پیرمردها صاحب قبر را به دلیل مرام پهلوانی و شجاعتش میشناسند و دوستش دارند. «طیب حاج رضایی» را همه ایران میشناسند اما اهالی جنوب شهر طیب را برای خود میدانند.
🔹️روزی که «طیب حاج رضایی» را در جوار امامزادگان به خاک سپردند تنها نبود. او همراه با یکی دیگر از دوستانش اسماعیل رضایی» به جوخه اعدام سپرده شدند و پیکر هردو آنها را در یک روز به خاک سپردند اما نام طیب حاج رضایی به دلیل شهرتی که داشت بیشتر در اذهان مردم باقی ماند
🔹️حاج اسماعیل رضایی در نزدیکی امامزاده طاهر(ع) به خاک سپرده شده و امروز مزارش در بینالحرمین امامزادگان عبدالعظیم حسنی(ع) و امامزاده طاهر قرار گرفته است. به همین دلیل یک رواق در همین مکان به نام حاج اسماعیل رضایی نامگذاری شده است.
@oldnewspaper
✍به بهانه ۱۱ آبان ۱۳۴۲ سالروز شهادت #طیب_حاج_رضایی و #اسماعیل_رضایی
درصحن مصلای بزرگ حرم حضرت عبدالعظیم(ع)، نزدیک به موزه حرم، سنگ مزارسیاه رنگی است که همیشه چند زائر دارد. از هر سن و سال و طبقهای که فکرش را بکنید زائر این مزار هستند. پیرمردها صاحب قبر را به دلیل مرام پهلوانی و شجاعتش میشناسند و دوستش دارند. «طیب حاج رضایی» را همه ایران میشناسند اما اهالی جنوب شهر طیب را برای خود میدانند.
🔹️روزی که «طیب حاج رضایی» را در جوار امامزادگان به خاک سپردند تنها نبود. او همراه با یکی دیگر از دوستانش اسماعیل رضایی» به جوخه اعدام سپرده شدند و پیکر هردو آنها را در یک روز به خاک سپردند اما نام طیب حاج رضایی به دلیل شهرتی که داشت بیشتر در اذهان مردم باقی ماند
🔹️حاج اسماعیل رضایی در نزدیکی امامزاده طاهر(ع) به خاک سپرده شده و امروز مزارش در بینالحرمین امامزادگان عبدالعظیم حسنی(ع) و امامزاده طاهر قرار گرفته است. به همین دلیل یک رواق در همین مکان به نام حاج اسماعیل رضایی نامگذاری شده است.
@oldnewspaper
Forwarded from عکس نگار
✳️ این وصیت نامه کسی است که شاه گفت 25 ریال از #خمینی گرفته است تا آشوب کند / چند ثانیه پیش از تیرباران #طیب و #حاج_اسماعیل_رضایی چه سخنانی بین آنان رد و بدل شد؟! / این عکس ها را نگه دارید روز قیامت به درد ما می خورد!
❌ متن زیر در صفحات 10 ، 11 و 12 #روزنامه_کیهان ، #11_آبان_1342 منتشر شده است.
ساعت پنج و ده دقیقه بود که حاج محمد اسماعیل رضایی در حالی که یک قرآن با جلد سبز به سینه خود چسبانده بود از در اتاق وارد شد، موهای سرش ژولیده و رنگ صورتش کمرنگ بود بهت زده به اطرافیان نگاه کرد و در همان صندلی که طیب برای تشریفات مقدماتی نشسته بود قرار گرفت و گفت طیب دیروز تا حالا چند بار به مامورین محافظ من گفته بود که به حاج اسمعیل بگوئید به اتاق من بیاید با او کار دارم او می می خواهد از من رضایت بگیرد من به اتاق او نرفتم ولی در دلم از او راضی هستم و او را می بخشم ...حاج اسماعیل پس از گفتن این جملات وصیت نامه اش را از جیب درآورد و گفت چون خیلی از اموال مردم نزد من است بدهی ها و پول هایی را که طلبکارم روی کاغذ نوشته ام ...خواهش میکنم که این جا روی کاغذ بنویسید تا حقی از کسی ضایع نشود.
حاجی اسمعیل وقتی این حرف ها را می زد روحیه اش با موقعی که وارد اتاق شد فرق کرده بود و روحیه اش خوب شده بود و همان طور که وصیت نامه اش را که در سه نسخه بود به نماینده دادستان ارتش می داد گفت آنقدر خوشحالم که تیرباران می شوم در این دنیا ماندنش غیر از معصیت چیز دیگری عاید انسان نمی شود...
حاج اسمعیل گفت 420 هزار تومان از حاجی علی نوری گرفتم 200 هزار تومان چک بدون تاریخ به او داده ام و 220 هزار تومان آن را از من مدرک ندارد.
120 هزار تومان حاحی مجدالدین مدنی به من داده که یک چک بدون تاریخ به او داده ام و این پول بابت زمینی است که با آقایان حسین قاسمیه ، حاجی علی برقی شریک میباشیم.
35 هزار تومان از آقای حسین قاسمیه و 15 هزار تومان هم چک داده ام که ایشان برای من دو سفته امضا کرده است که پولش را طلب دارد.
12 هزار تومان به آقای مهندس رضایی پول قالی و یک سفته ایشان طلبکار هستند و آن چه که آقای حسین قاسمیه در مدتی که من در زندان بوده ام به همشیره ام داده است اطلاعی ندارم آن مبلغ(یعنی هر چه بگوید) درست است به او بپردازید- چون او آدم درستی است.
با حاجی علی برقی در ساختمان میدان شوش ساختمان داریم که دو سهم از شش سهم آن متعلق به من است و بابت وجه تتمه ساختمان هر چه او خودش گفت درست است از من طلبکار است.
نصف منزل خیابان بهار که سندش به نام اینجانب است و 7 هزار تومان بابت کرایه اش که طلبکارم و سندش در منزل است با نصف آن منزل که سه دانگ باشد متعلق به حاجی مجدالدین مدنی است و یک تلفن هم در خیابان ویلا متعلق به ایشان است که سندش به نام من است.
‼️ اتومبیلم را بفروشید
به خانواده ام بگوئید که اتومبیلم را بفروشند پولش را سه قسمت کنند یک قسمت آن را به والده ام بدهند یک قسمت از آن را به دایی خودم که برادر خواهرم است و احمد ایلخانی نام دارد بدهند. یک قسمت دیگر که باقی می ماند به محمد علی ارشدی که ایی دیگرم است بدهند چون وضعش ناجور است.
‼️ طلب های من
حاج اسمعیل سپس گفت : طلب های مرا بنویسید! اول به یکی از شرکت ها در حدود 630 هزار تومان مساعده داده ام که هر چه از این مبلغ وصول شود، سه قسمت کنید ...دو قسمت آن متعلق به حاجی علی نوری و یک قسمتش متعلق به خود من است ...
‼️ چند لحظه قبل از فرمان آتش...!
چند لحظه قبل از فرمان آتش، وقتی طیب و حاج اسماعیل را به تیرهای چوبی بسته بودند، این گفت و گو بین آن ها رد و بدل شد : حاج اسماعیل (خطاب به عکاس ها) این عکس ها را نگه دارید روز قیامت به درد ما می خورد!
(در این هنگام طیب به قهقهه خندید)
حاج اسماعیل (خطاب به طیب) – چرا میخندی؟ مگه دروغ میگم؟
طیب (باز هم با خنده) – خیلی خب! تیربارونت میکنن...مردن که دیگه این همه حرف زدن نداره...!
حاج اسمعیل – آخه ما داریم می میریم! تو هم همین طور
طیب (با خنده) حالا ساکت شو، بذار کارشونو بکنن.
www.arshiveiran.com
@oldnewspaper
❌ متن زیر در صفحات 10 ، 11 و 12 #روزنامه_کیهان ، #11_آبان_1342 منتشر شده است.
ساعت پنج و ده دقیقه بود که حاج محمد اسماعیل رضایی در حالی که یک قرآن با جلد سبز به سینه خود چسبانده بود از در اتاق وارد شد، موهای سرش ژولیده و رنگ صورتش کمرنگ بود بهت زده به اطرافیان نگاه کرد و در همان صندلی که طیب برای تشریفات مقدماتی نشسته بود قرار گرفت و گفت طیب دیروز تا حالا چند بار به مامورین محافظ من گفته بود که به حاج اسمعیل بگوئید به اتاق من بیاید با او کار دارم او می می خواهد از من رضایت بگیرد من به اتاق او نرفتم ولی در دلم از او راضی هستم و او را می بخشم ...حاج اسماعیل پس از گفتن این جملات وصیت نامه اش را از جیب درآورد و گفت چون خیلی از اموال مردم نزد من است بدهی ها و پول هایی را که طلبکارم روی کاغذ نوشته ام ...خواهش میکنم که این جا روی کاغذ بنویسید تا حقی از کسی ضایع نشود.
حاجی اسمعیل وقتی این حرف ها را می زد روحیه اش با موقعی که وارد اتاق شد فرق کرده بود و روحیه اش خوب شده بود و همان طور که وصیت نامه اش را که در سه نسخه بود به نماینده دادستان ارتش می داد گفت آنقدر خوشحالم که تیرباران می شوم در این دنیا ماندنش غیر از معصیت چیز دیگری عاید انسان نمی شود...
حاج اسمعیل گفت 420 هزار تومان از حاجی علی نوری گرفتم 200 هزار تومان چک بدون تاریخ به او داده ام و 220 هزار تومان آن را از من مدرک ندارد.
120 هزار تومان حاحی مجدالدین مدنی به من داده که یک چک بدون تاریخ به او داده ام و این پول بابت زمینی است که با آقایان حسین قاسمیه ، حاجی علی برقی شریک میباشیم.
35 هزار تومان از آقای حسین قاسمیه و 15 هزار تومان هم چک داده ام که ایشان برای من دو سفته امضا کرده است که پولش را طلب دارد.
12 هزار تومان به آقای مهندس رضایی پول قالی و یک سفته ایشان طلبکار هستند و آن چه که آقای حسین قاسمیه در مدتی که من در زندان بوده ام به همشیره ام داده است اطلاعی ندارم آن مبلغ(یعنی هر چه بگوید) درست است به او بپردازید- چون او آدم درستی است.
با حاجی علی برقی در ساختمان میدان شوش ساختمان داریم که دو سهم از شش سهم آن متعلق به من است و بابت وجه تتمه ساختمان هر چه او خودش گفت درست است از من طلبکار است.
نصف منزل خیابان بهار که سندش به نام اینجانب است و 7 هزار تومان بابت کرایه اش که طلبکارم و سندش در منزل است با نصف آن منزل که سه دانگ باشد متعلق به حاجی مجدالدین مدنی است و یک تلفن هم در خیابان ویلا متعلق به ایشان است که سندش به نام من است.
‼️ اتومبیلم را بفروشید
به خانواده ام بگوئید که اتومبیلم را بفروشند پولش را سه قسمت کنند یک قسمت آن را به والده ام بدهند یک قسمت از آن را به دایی خودم که برادر خواهرم است و احمد ایلخانی نام دارد بدهند. یک قسمت دیگر که باقی می ماند به محمد علی ارشدی که ایی دیگرم است بدهند چون وضعش ناجور است.
‼️ طلب های من
حاج اسمعیل سپس گفت : طلب های مرا بنویسید! اول به یکی از شرکت ها در حدود 630 هزار تومان مساعده داده ام که هر چه از این مبلغ وصول شود، سه قسمت کنید ...دو قسمت آن متعلق به حاجی علی نوری و یک قسمتش متعلق به خود من است ...
‼️ چند لحظه قبل از فرمان آتش...!
چند لحظه قبل از فرمان آتش، وقتی طیب و حاج اسماعیل را به تیرهای چوبی بسته بودند، این گفت و گو بین آن ها رد و بدل شد : حاج اسماعیل (خطاب به عکاس ها) این عکس ها را نگه دارید روز قیامت به درد ما می خورد!
(در این هنگام طیب به قهقهه خندید)
حاج اسماعیل (خطاب به طیب) – چرا میخندی؟ مگه دروغ میگم؟
طیب (باز هم با خنده) – خیلی خب! تیربارونت میکنن...مردن که دیگه این همه حرف زدن نداره...!
حاج اسمعیل – آخه ما داریم می میریم! تو هم همین طور
طیب (با خنده) حالا ساکت شو، بذار کارشونو بکنن.
www.arshiveiran.com
@oldnewspaper