" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
5.42K subscribers
2.69K photos
337 videos
2 files
3.28K links
کانال خبررسانی برنامه‌ها - کارگاه‌های زبان‌زندگی
www.zabanezendegi.com

برای ارتباط با ادمین
@Morteza84626

سفارش کتاب شماره تلفن: 09394223559

گروه کانال
https://t.iss.one/+Vr6ZUIZ58ysPMyi8
Download Telegram
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
تقاضای واضح برای اقدام مردی را در نظر بگیرید که او را از ترفیعی که مدت‌ها منتظرش بوده کنار گذاشته‌اند. او به خوبی می‌داند که این‌جا نیازش به شناخته شدن و احترام برآورده نشده است. برایش روشن است که واقعه، احساسات‌اش نسبت به آن، و نیازهایش را چگونه بیان کند.…
برای کار با دانش‌آموزان دبیرستانی که گلایه‌های زیادی از مدیر داشتند دعوت شدم. آن‌ها مدیر را نژادپرست ارزیابی می‌کردند و در جست‌وجوی روش‌هایی برای تلافی بودند. کشیشی که با آن جوانان کار می‌کرد عمیقاً نگران بروز خشونت بود و آن‌ها به احترام کشیش پذیرفته بودند با من ملاقات کنند. جلسه با توضیح آن‌چه به عنوان تبعیض از مدیر دیده بودند شروع شد. بعد از شنیدن تعدادی از اتهامات پیشنهاد کردم مشخص کنند از مدیر چه می‌خواهند. یکی از دانش‌آموزان با نیشخندگفت: "که چه بشود؟ ما قبلاً پیش او رفته‌ایم تا بگوییم که چه می‌خواهیم. جوابش این بود، از این‌جا بروید بیرون! من احتیاجی ندارم که به من بگویید چه کار کنم!"
پرسیدم از مدیر چه تقاضایی کرده‌اید. گفتند: نمی‌خواهیم بگوید موی‌مان را چطور آرایش کنیم. گفتم: اگر بگویید که چه می‌خواهید به‌جای آن‌که بگویید چه نمی‌خواهید احتمالاً جواب دوستانه‌تری خواهید شنید. این‌بار آن‌ها به مدیر گفتند رفتار عادلانه می‌خواهند. او هم حالت تدافعی به خود گرفته و با صدای بلند گفته بود هیچ وقت بی‌عدالتی نکرده است. حدس متهورانه‌ای زدم که اگر آن‌ها به‌جای رفتار گنگی مثل "رفتار عادلانه" عمل مشخصی را تقاضا کنند، مدیر پاسخ بهتری خواهد داد. پس در جلسه‌ای با همکاری هم، روش‌هایی برای ابراز تقاضاها با زبان مثبت یافتیم. در پایان، سی‌وهشت مورد تقاضای مشخص از مدیر معین شد. مثل: " ما می‌خواهیم که شما با حضور نماینده‌ی دانش‌آموزان سیاه‌پوست در تصمیم‌گیری در مورد نظام‌نامه‌ی لباس پوشیدن موافقت کنید،" یا "می‌خواهیم شما ما را "دانش‌آموزان سیاه‌پوست" و نه "شماها" مخاطب قرار دهید". روز بعد دانش‌آموزان این تقاضاها را که تمرین کرده بودیم به مدیر ارائه دادند. بعد ازظهر تلفنی این خبر خوب را به من دادند: "مدیر با هر سی‌وهشت تقاضا موافقت کرده است"!

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
تقاضا الزاماً مسئله را حل نمی‌کند بلکه آغاز گفت‌وگو است. مارشال روزنبرگ از کتاب پرورش محبت‌آمیز کودکان ترجمه‌ی فرشته سبحانی/کیوان رحیمیان #ارتباط_بدون_خشونت #زبان‌زندگی #زبان‌زرافه #همدلی www.zabanezendegi.com #ZabaneZendegi #NVC @nvcir
زوج پریشانی که در یک کارگاه آموزشی شرکت کرده بودند، به بازدارندگی زبان مبهم و گنگ در درک صحیح و ارتباط مناسب عینیت بیش‌تری دادند. زن به شوهرش گفت: "از تو می‌خواهم که اجازه دهی خودم باشم." مرد با تغَیُّر گفت: "من می‌گذارم!" زن اصرار می‌کرد که "نه، نمی‌گذاری!" از زن خواستم تقاضای خود را با زبان عمل مثبت ابراز کند. زن پاسخ داد: "می‌خواهم تو به من فرصت بدهی رشد کنم و خودم باشم." اما این جمله هم گنگ است و احتمالاً محرک یک پاسخ تدافعی خواهد بود. او خیلی تلاش کرد تقاضایش را واضح بیان کند. عاقبت گفت: "یک کم عجیب است، اما اگر بخواهم دقیق باشم فکر می‌کنم چیزی که از تو می‌خواهم این است که لبخند بزنی و بگویی هر کاری من می‌کنم درست است." اغلب استفاده از زبان گنگ و انتزاعی، بازی‌های پنهان غیر قابل تحمل میان افراد را می‌پوشاند.

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
... چه تقاضایی از دیگران داریم تا زندگی‌مان غنی شود؟ وقتی نیازمان تحقق نیابد، آن‌چه را مشاهده می‌کنیم، احساس می‌کنیم، و نیاز داریم با تقاضایی مشخص بیان می‌کنیم: ما عملی را تقاضا می‌کنیم که احتمالاً نیاز ما را برآورده می‌کند .[ ] طرح تقاضا با زبانِ عملِ…
پدر و پسر پانزده ساله‌اش برای مشاوره آمده بودند؛ پدر می‌گفت: "همه‌ی آن‌چه از تو می‌خواهم، نشان دادن کمی مسئولیت است. آیا این توقع زیادی است؟" پیشنهاد کردم مشخص کند که پسر چه باید بکند تا مسئولیتی را که او جست‌وجو می‌کند نشان دهد. ... پدر با خجالت پاسخ داد: "خُب، شاید منطقی نباشد اما وقتی می‌گویم مسئولیت می‌خواهم، واقعاً منظورم این است که هر آن‌چه از او می‌خواهم بدون چون و چرا انجام دهد. وقتی می‌گویم بپر، بپرد و در حین پریدن نیز بخندد." سرانجام قبول کرد اگر پسرش این‌گونه رفتار کند اطاعت را به‌جای مسئولیت نشان داده است. مثل این پدر ما اغلب از زبان انتزاعی و گنگ استفاده می‌کنیم تا نشان دهیم می‌خواهیم مردم چگونه احساس کنند یا چگونه باشند، در حالی‌که بدون بیان واضحِ کاری ملموس، چگونه می‌توانند به آن مرتبه برسند؟

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
اولین دلیلی که نیازهای‌مان برآورده نمی‌شود این است که بیان‌شان نمی‌کنیم، ما قضاوت‌های‌مان را بیان می‌کنیم. اگر نیازهای خود را بیان کنیم، دلیل دوم برآورده نشدن نیازهای‌مان؛ این است که تقاضای واضح نمی‌سازیم. #مارشال_روزنبرگ #ارتباط_بدون_خشونت #زبان‌زندگی #زبان‌زرافه…
علاوه بر استفاده از زبان مثبت، می‌خواهیم از جملات گنگ، مبهم و انتزاعی هم اجتناب کنیم. تقاضاهای‌مان را در قالب کارهای قابل لمس طوری ابراز کنیم که دیگران بتوانند بفهمند. در یک کاریکاتور مردی ترسیم شده است که در دریاچه‌ای افتاده و هنگام دست‌وپا زدن به سگ‌اش می‌گوید: "لاسی، کمک بگیر!" تصویر بعد، سگ را نشان می‌داد که روی کاناپه‌ی یک روان‌کاو دراز کشیده است. همه‌ی ما می‌دانیم که کلمه‌ی "کمک" چه تعابیر گسترده و متفاوتی دارد. بعضی از اعضای خانواده‌ی من فکر می‌کنند کمک کردن در شستن ظرف‌ها یعنی نظارت کردن!

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
دایی جولیوس تعریف می‌کرد: مردی برای گرفتن غذا به در پشتی منزل مادربزرگ آمد. که اصلاً غیر عادی نبود. اگرچه مادر بزرگ خیلی فقیر بود، تمام محله می‌دانستند هر کس به در منزلش برود غذا خواهد گرفت ... مادربزرگم او را برای خوردن غذا به داخل آشپزخانه دعوت کرد ... هم‌چنان‌که او غذا می‌خورد مادر بزرگم از محل زندگی‌اش پرسید. او‌گفت خانه ندارم ... و مادربزرگ پیشنهاد کرد: «دوست داری امشب اینجا بمانی؟»
و او هفت سال ماند.

وقتی صحبت از ارتباط بدون‌خشونت است، مادربزرگم به طور طبیعی این‌طور بود. او فکر نکرد که این مرد چه «بود» اگر چنین می‌کرد، احتمالاً قضاوت می‌کرد که یک دیوانه است و خود را از شر او راحت می‌کرد، نه! او در چارچوب آن‌چه مردم احساس می‌کنند و نیاز دارند فکر می‌کرد. اگر گرسنه‌اند سیرشان کن و اگر بدون سر‌پناه‌اند جائی برای خوابیدن به آن‌ها بده.

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
در قطار مسافری بین ترمینال‌های فرودگاه دالاس، درست روبه‌روی زوجی نشسته بودم. مسافرانی که برای رسیدن به پرواز هواپیما عجله دارند احتمالاً سرعت مورچه‌وار قطار برای‌شان آزاردهنده است. مرد رو به زنش کرد و گفت: "در تمام عمرم هرگز قطاری که به این آهستگی برود ندیده بودم." زن با ظاهری پرتنش و نگران از این‌که شوهر چه پاسخی می‌خواهد هیچ نگفت. و مرد کاری را کرد که معمولاً وقتی پاسخ مورد نظرمان را نمی‌شنویم انجام می‌دهیم. یعنی حرف خودش را تکرار کرد. با صدای بلندتری فریاد زد: "در تمام عمرم هرگز قطاری که به این آهستگی برود ندیده بودم!"
همسر از این‌که پاسخی برای او نداشت مضطرب‌تر شد. بعد، با ناامیدی رو به او کرد و گفت: "این قطارها برنامه‌ریزی شده‌اند و خودکار عمل می‌کنند." این اطلاعات مرد را راضی نکرد چون برای بار سوم با صدای بلندتری دوباره جمله‌اش را تکرار کرد، "در تمام عمرم هرگز قطاری که به این آهستگی برود ندیده بودم."
زن که صبرش تمام شده بود پشتش را به او کرد و گفت: "خب می‌خواهی من چه‌کار کنم؟ پیاده بشوم و هُل‌اش بدهم؟" به این ترتیب حالا دو آدم دردمند کنار هم نشسته بودند!
مرد چه پاسخی می‌خواست؟ معتقدم او می‌خواست بشنود که دردش فهمیده شده است. اگر زنش این را می‌دانست ممکن بود این‌طور پاسخ دهد، "مثل این‌که می‌ترسی به پروازمان نرسیم و عصبانی هستی چون دوست داری قطاری سریع‌تر بین ترمینال‌ها حرکت کند."
در این گفت‌وگو، زن ناامیدی شوهر را شنید اما از درخواست او بی‌خبر بود. موقعیت معکوس این هم متقابلاً مشکل‌زا است. وقتی کسی تقاضایش را بدون احساس‌ها و نیازهای پشت آن بیان کند. مخصوصاً وقتی تقاضا حالت سؤالی به خود می‌گیرد، ممکن است جوانان آن را حمله یا درخواست آمرانه بشنوند: "چرا موی سرت را کوتاه نمی‌کنی؟" مگر آن‌که والدین به یاد داشته باشند اول احساس و سپس نیازهای‌شان را ابراز کنند: "نگرانیم موهای تو آن‌قدر بلند شده باشد که مانع دید تو شود، مخصوصاً وقتی دوچرخه‌سواری می‌کنی! با یک سلمانی چطوری؟"
تقاضا بدون همراهی احساس و نیاز ممکن است به عنوان دستور شنیده شود.

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
معلمی به یکی از شاگردانش گفت: "پیتر، دیروز وقتی یادداشتم را بررسی می‌کردم نگران شدم. می‌خواهم مطمئن باشم که می‌دانی یکی از تکالیف‌ات را ندارم. آیا ممکن است بعد از کلاس سری به دفتر من بزنی؟" پیتر زیر لب گفت، "بله! می‌دانم" بعد رویش را برگرداند و معلم در وضعیت بلاتکلیفی ماند و نمی‌دانست آیا پیام‌اش شنیده شده است با نه. پس درخواست انعکاس کرد و گفت: "ممکن است آن‌چه را الان شنیدی تکرار کنی؟" پیتر پاسخ داد: "گفتید که من باید با ماندن در مدرسه، فوتبال عصر را از دست بدهم چون تکلیف مرا دوست نداشتید." این جمله تأیید می‌کند که پیتر پشت پیام را نشنیده است. پس معلم با دقت در انتخاب جمله‌هایش سعی کرد آن‌چه را می‌خواست بازگوید.
تأکیدهایی مثل "حرف مرا نشنیدی" ، "این چیزی نیست که من گفتم" یا "حرف مرا اشتباه فهمیدی" به‌راحتی پیتر را به این فکر می‌انداخت که دارد تنبیه می‌شود. اما معلم که تلاش صادقانه‌ی پیتر را در قبول تقاضایش دریافت کرده بود ممکن است بگوید: "خوشحالم که آن‌چه را از منظور من فهمیدی بازگو کردی، معلوم می‌شود که نتوانستم مطلب مورد نظرم را به وضوح بیان کنم. اجازه بده دوباره سعی کنم."

وقتی مخاطب برای انجام تقاضای تکرار مطلب شما تلاش می‌کند قدردانی خود را ابراز کنید.

از صفحه‌ی ۱۱۳

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
‍ ‍ وقتی از دویدن بچه ای که می خواهد به وسط خیابان بپرد جلوگیری می کنیم تا به او آسیبی نرسد ، از قدرت حمایت گر استفاده کرده ایم . اما استفادهٔ تنبیهی از قدرت اغلب با آسیب های فیزیکی یا روانی همراه است . مانند کتک زدن بچه یا ملامت کردن او یا گفتن جمله ای مانند…
خشونت جسمی همیشه نوعی پیامد ثانویه است.

من وقتی با زندانیانی که جرم‌های خشن مرتکب شده‌اند صحبت می‌کنم، حرف‌شان این است که: «حقش بود. یارو خیلی عوضی بود.». چیزی که مرا می‌ترساند همین طرز فکر آن‌هاست، این‌که از قربانی انسانیت‌زدایی می‌کنند و می‌گویند حقش است که زجر بکشد. البته خود این هم که طرف راه افتاده رفته به یک نفر شلیک کرده مرا می‌ترساند، اما بیش‌تر از طرز فکری می‌ترسم که منجر به این اتفاق می‌شود، چون در ذهن بخش بزرگی از جامعه‌ی بشری ریشه دوانده است.

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
@nvcir شما در صورتی باید نگران طرد شدن باشید که فکر کنید چنین چیزی وجود دارد. اگر باگوش ارتباط‌ بدون‌خشونت حرف‌های دیگران را بشنویم، هرگز نگران طرد شدن نخواهیم شد. چنین چیزی وجود ندارد. باگوش ارتباط‌ بدون‌خشونت هرگز«نه» نمی‌شنوید؛ چون می‌دانید که «نه» بیان…
پسرم وقتی نزدیک به چهار سالش بود، از من خواست تا برایش کتابی را در مورد قلعه‌ها که از کتابخانه گرفته بود بخوانم. من این کتاب را دوست نداشتم. چون نه تنها قلعه‌ها بلکه شوالیه‌ها، زره و انواع سلاح‌هایی که در نبردهای قرون گذشته به کار برده می‌شد را به تصویر کشیده بود. من برای سلاح‌ها آمادگی نداشتم ...
پس توانستم بگویم: ترجیح می‌دهم نخوانم.
وقتی پرسید: چرا؟
به او‌گفتم: درباره‌ی رفتار خشونت‌آمیز انسان‌ها علیه یکدیگر بسیار غمگینم، چون اعتقاد دارم انسان‌ها می‌توانند برای حل تعارض‌های‌شان راه‌های صلح‌آمیزی پیدا کنند.

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
دریافت همدلانه همدلی درک همراه با احترام است، از آن‌چه طرف مقابل تجربه می‌کند. به‌جای همدلی ما تمایل شدیدی به نصیحت‌کردن، اطمینان‌بخشیدن، یا توضیح موقعیت و احساسات خودمان داریم. درحالی که لازمه‌ی همدلی این‌است که ذهن‌خودرا خالی کنیم و با تمام وجود به‌طرف مقابل…
وقتی از دیگران تقاضا می‌کنیم که آن‌چه را از ما شنیده‌اند به زبان خود بازگو کنند، ممکن است به نظر عجیب و نامربوط بیاید چون چنین تقاضایی به‌ندرت طرح می‌شود. وقتی بر اهمیت توانایی‌مان برای تقاضای 'به بیانی دیگر گفتن' تأکید می‌کنم، مردم شک و تردید خود را ابراز می‌کنند چون آن‌ها نگران واکنش‌هایی از این قبیل‌اند: "فکر می‌کنی من کَر هستم؟" یا "این بازی‌های روان‌شناسانه‌ات را ول کن." برای پیش‌گیری از چنین جواب‌هایی می‌توانیم اول توضیح دهیم که چرا گاهی ممکن است بخواهیم منظورمان را به بیانی دیگر بازگو کنند. و توضیح می‌دهیم که مهارت‌های گوش کردن آنان را آزمایش نمی‌کنیم بلکه می‌خواهیم بدانیم آیا منظورمان را واضح بیان کرده‌ایم؟! به هر حال ممکن است شنونده با تغیُّر بگوید: "آن‌چه را گفتی شنیدم احمق نیستم!" ما فرصت داریم که بر احساس‌ها و نیازهای آنان تمرکز کنیم و برای تعیین مسیر توجه‌مان چه در سکوت [گاهی اوقات از سؤال استفاده نمی‌کنیم، چون ممکن است سؤال مستقیم ما بد فهمیده شود یا بی‌احترامی تعبیر شود، یا شاید گاهی بازی‌های روان‌شناسانه نامیده شود و یا مخاطب به عنوان بیمار نگاه شود...] و چه با صدای بلند، بپرسیم: "آیا رنجیده‌ای چون می‌خواهی به قدرت شنیدن و درک تو احترام گذاشته شود؟"

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
درخواست آمرانه یکی‌دیگر از شکل‌های زبان است که راه محبت را مسدود می‌کند. در صورت عدم پاسخ‌گویی شنونده به درخواست آمرانه به صورت آشکار و پنهان، با شرم یا تنبیه تهدید می‌شود. این نوع ارتباط در فرهنگ ما بسیار رایج است. به ویژه در میان افرادی که صاحب قدرتند ...…
مادری در کارگاهی تجربه‌اش را این‌طور تعریف کرد: "به خانه رفتم و همان‌طور که تمرین کرده بودیم احساس‌ها و نیازهایم را ابراز کردم. در مورد پسرم نه انتقاد کردم و نه قضاوت. خیلی ساده گفتم، 'وقتی می‌بینم کاری را که گفته بودی انجام می‌دهی، انجام نداده‌ای خیلی ناامید می‌شوم. می‌خواهم وقتی به خانه می‌آیم خانه را مرتب ببینم و تو کارهایت را تمام کرده باشی.' بعد تقاضایی کردم: می‌خواهم فوراً خانه را تمیز کنی."
گفتم، "خُب، به نظر می‌رسد تمام مراحل nvc را به خوبی بیان کردی، بعد چه اتفاقی افتاد؟"
"پسرم تقاضایم را انجام نداد."
پرسیدم: "بعد چه اتفاقی افتاد؟"
"گفتم که او نمی‌تواند با تنبلی و بی‌مسئولیتی زندگی‌اش را سپری کند."
متوجه شدم که این زن هنوز بین ابراز تقاضا و درخواست آمرانه تمایز قائل نیست. او هنوز فرآیند را وقتی موفق می‌داند که "تقاضای" او اجابت شود. به هنگام یادگیری مراحل اولیه‌ی این فرآیند، ممکن است متوجه شویم که مراحل nvc را کاملاً مکانیکی، بدون آگاهی از هدف نهفته در nvc استفاده می‌کنیم.
گاهی حتی وقتی به نیت‌مان آگاه هستیم و تقاضای‌مان را با دقت ابراز می‌کنیم باز هم برخی آن را درخواست آمرانه می‌شنوند. مخصوصاً اگر در موضع قدرت، با افرادی سروکار داشته باشیم که تجربه‌ی برخورد با شخصیت‌هایی با قدرت جبری را داشته باشند.

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
دریافت همدلانه همدلی درک همراه با احترام است، از آن‌چه طرف مقابل تجربه می‌کند. به‌جای همدلی ما تمایل شدیدی به نصیحت‌کردن، اطمینان‌بخشیدن، یا توضیح موقعیت و احساسات خودمان داریم. درحالی که لازمه‌ی همدلی این‌است که ذهن‌خودرا خالی کنیم و با تمام وجود به‌طرف مقابل…
دوست من لورنس که در سوئیس زندگی می‌کند تعریف کرد وقتی پسر شش ساله‌اش هنگام گفت‌وگو با عصبانیت از اتاق بیرون رفته، او خیلی ناراحت شده است. ایزابل، دختر ده ساله‌ی لورنس که همراه مادرش در کارگاه آموزشی nvc شرکت کرده بود گفته: "مامان! پس تو واقعاً عصبانی هستی. می‌خواستی او وقتی عصبانی است به‌جای فرار کردن صحبت کند؟" دوستم لورنس می‌گفت: "شگفت‌زده شدم که چگونه با گوش کردن به کلمات ایزابل اضطراب من از بین رفت و توانستم تا در بازگشت پسرم درک بیش‌تری از او داشته باشم."

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
@nvcir بیشتر ما به‌جای آن‌که یاد بگیریم چگونه بر آن‌چه احساس می‌کنیم و نیاز داریم آگاه شویم، زبانی را می‌آموزیم که مارا تشویق به برچسب‌زدن، مقایسه، و بیان قضاوت‌ها می‌کند. به اعتقاد من دلیل آن این است که ارتباط بیگانه‌ساز از زندگی، تا عمق ذهن ما ریشه دوانده…
"در آن گزارش کار خوبی ارائه دادی" و یا "پیشنهاد دیروز تو برای رساندن من به خانه، نشانه‌ی مهربانی توست" ... چنین جملاتی برای ابراز قدردانی در ارتباط بیگانه ساز از زندگی بیان می‌شوند. شاید تعجب کنید که چرا تعریف و ستایش را بیگانه‌ساز از زندگی ارزیابی می‌کنم. زیرا این قدردانی بیان کننده‌ی بخش کوچکی است از آن‌چه در درون گوینده می‌گذرد، و نشان می‌دهد گوینده در مقام قضاوت نشسته است؛ و من قضاوت را - چه مثبت، چه منفی - ارتباط بیگانه‌ساز از زندگی می‌دانم.

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
شنیدن با روح، محدود به هیچ کدام از توانایی‌های شنیداری یا ذهنی نیست. در نتیجه لازم است همه‌ی توانایی‌های خود را کنار بگذاریم تا امکان گوش دادن با تمام وجود فراهم شود. آن‌گاه دریافتی مستقیم از آن‌چه مقابل شما اتفاق می‌افتد صورت می‌گیرد، دریافتی که هرگز نمی‌توان…
یکی از ماجراهای مورد علاقه‌ی من درباره‌ی همدلی مربوط به مدیر یک مدرسه است. یک روز او بعد از ناهار برگشت تا در دفتر کارش میلی، شاگرد دوره‌ی ابتدایی، را که مأیوسانه در دفتر مدیر منتظر او نشسته بود ملاقات کند. او کنار میلی نشست و میلی شروع کرد: "خانم اندرسون آیا شده در یک هفته هر کاری می‌کنید باعث رنجش یکی شود، در حالی‌که شما اصلاً قصد رنجاندن کسی را نداشته‌اید؟"
مدیر پاسخ داد: "بله! فکر می‌کنم فهمیدم"، و پس از آن میلی شروع کرد تا هفته‌اش را توصیف کند. خانم اندرسون می‌گفت، تا همین جا هم من برای یک جلسه‌ی مهم دیر کرده بودم، کتم را پوشیده و نگران بودم از این‌که مبادا عده‌ای را معطل نگه دارم، پس پرسیدم: "میلی، من برای تو چه‌کار می‌توانم بکنم؟" میلی نزدیک شد، با دستانش هر دو شانه‌ی مرا گرفت و مستقیم به چشمانم نگاه کرد و خیلی محکم گفت: "خانم اندرسون! من نمی‌خواهم شما کاری کنید فقط می‌خواهم گوش کنید."
این یکی از لحظات مهم یادگیری در زندگی من بود - یک شاگرد به من درس داد - به خودم گفتم: "مهم نیست یک اتاق پر از آدم بزرگ منتظر من هستند!" میلی و من به سمت نیمکتی که می‌توانست فضای خلوت و بهتری را برای ما فراهم کند، رفتیم و نشستیم و در تمام مدت صحبت، دست‌های من روی شانه‌های او، سر او روی سینه‌ی من و دست‌های او دور کمر من بود. می‌دانید خیلی طولی نکشید."

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
" زبان زندگی" ارتباطی بدون خشونت
مفهوم nvc عبارت است از «نه، ما در مقابل احساسات دیگران مسئول نیستیم، اما می‌دانیم که مجبور نیستیم در مقابل‌شان شورش کنیم، و چنین چیزهایی بگوییم: "من مسئول احساسات تو نیستم". ما می‌توانیم فقط احساس طرف مقابل را بشنویم و تمرکز خودمان را از دست ندهیم. می‌توانیم…
در یکی از درگیری‌های شهر سنت‌لوئیس، با این‌که از معلمان خواسته بودند برای امنیت خود پس از پایان کلاس، مدرسه را ترک کنند یکی از خانم معلم‌ها از روی وظیفه‌شناسی برای کمک به یکی از شاگردان در مدرسه ماند تا این‌که غریبه‌ای وارد کلاس او شد. حرف‌های زیر بین آن‌ها رد و بدل شد:
- کیف‌ات را رد کن بیاد.

+ (معلم متوجه شد که او می‌لرزد): حدس می‌زنم این‌کار برای تو خیلی ترس‌آور است.

- شنیدی چی گفتم لعنتی؟ کیف‌ات را بده!

+ من فکر می‌کنم الان تو واقعاً عصبانی هستی می‌خواهی آن‌چه را می‌گویی انجام دهم.

- درسته و اگر انجام ندهی صدمه می‌بینی.

+ می‌خواهم راه‌های دیگری را که بدون صدمه رساندن به من پاسخ دهنده‌ی نیازهای توست بگویی.

- گفتم رد کن بیاد.

+ می‌شنوم که چقدر این را می‌خواهی و هم‌زمان می‌خواهم بدانی که من چقدر وحشت‌زده‌ام، واقعاً متشکر می‌شوم اگر بدون صدمه رساندن به من این‌جا را ترک کنی.

- برو از در بیرون.

معلم بیرون رفت و از این‌که کیف‌اش را حفظ کرده بود احساس آرامش کرد. بعدها او تعریف کرد که چگونه هر دفعه با مرد جوان همدلی می‌کرده، اصرار مرد جوان به دزدی کم‌تر می‌شده است.
#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
📝 تجربه‌ شخصی

هنوز از #کودکان_می‌آموزم

#آوا دختر شش‌ساله‌ی دخترم است! (برای پوشش سن‌وسالم از #نوه استفاده نکردم😉). و به‌نظرم به تعبیر #مارشال ذاتاً ابرازش هنوز محبت‌آمیز است و تا حدودی هم با زبان‌زندگی (در حد احساسات) به‌طور تکنیکی آشناست. و در این سال‌ها چندین سفر خارجی داشته که برای آخرین سفرش (حدود دوماه‌پیش) که بنا داشتند به ترکیه بروند، آوا به‌طور جدی ناراحت و ناراضی بود و کلی گریه که من استانبول را دوست ندارم، و نریم استانبول!... و هرچقدر هم تلاش شد که علت‌‌اش را بدانند و بدانیم - واضح نشد که نشد! تا این‌که رفتند و از قضا (تصادفاً) اونجا مریض‌ (آنفولانزا) هم شد - و شدند و در واقع به همگی‌شان یه‌جورایی خوش نگذشت! این مقدمه را تعریف کردم ... برای این‌که: همین جمعه بناست به قشم سفر کنند! و اولین پرسش آوا این بوده: که در قشم به چه زبانی صحبت می‌کنند؟!!!!!! و ما شگفت‌زده! تازه فهمیدیم که مشکل آوا برای امتناع از سفر به استانبول #زبان_ترکی بوده! و #ناهم‌زبانی ! و از این‌که نمی‌توانسته زبان ترکی را بفهمه - کلافه می‌شده و دوست نداشته! (چون انگلیسی بلده اما ترک‌ها ظاهرا‌ مسلط نیستند)مشاهده‌ی عمیق این خاطره برام این تجربه را برجسته کرد که جدا از شکل ظاهری روابط‌مان ما وقتی زبان هم‌دیگر را متوجه نشویم و درک نکنیم؛ از احساسات ناخوشایندی برخوردار می‌شویم و حداقل کلافه! و شاید این‌گونه ادامه‌ی ارتباط‌مان را دوست نداریم و به دنبال جداشدن می‌رویم! که در #زبان‌زندگی به #بیگانه‌ساز معروف است!


مرتضی عنایتی


📄تجربه‌هایی که در کانال "زبان‌زندگی" ارتباطی‌بدون‌خشونت - به‌اشتراک گذاشته می‌شود؛ تجربه‌ی عملی کاربرد زبان‌زندگی با درک نگارنده‌است و نه یک‌مثال آموزشی .

#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
بعد از پایان تحصیلاتم ابتدا یک دفتر مشاوره‌ی روان_درمانی دایر کردم و به عنوان روان‌شناس شروع به کار کردم. اغلب کسانی‌که به من مراجعه می‌کردند زنانی بودند که از افسردگی رنج می‌بردند و همیشه این حس را داشتم که به‌عنوان روان‌شناس تمام وقت خود را صرفاً با علائم و نشانه‌های شخصی بیمار سپری کرده‌ام؛ در حالی‌که به‌نظرم ریشه‌ی بروز این علائم جای دیگری بود؛ [ریشه‌ی آن] در ساختار اجتماعی‌مان، زبان گفتاری‌مان و در روابط قدرتْ جای داشت. این زن‌ها به‌واقع افسرده نبودند. نقشی که این زنان در آن زمان داشتند می‌توانست هر انسان دیگری را هم احتمالاً به سوی افسردگی سوق بدهد. از خودم می‌پرسیدم آیا به‌جای این‌گونه درمان‌های موقتی بهتر نیست ساختارهایی را که نابودکننده‌ی زندگی انسان‌هاست تغییر دهیم؟
با این حال، کار من با کسانی‌که افسرده بودند، موفقیت‌آمیز بود؛ چرا که به آن‌ها گوش می‌سپردم. می‌توانستم عارضه‌ی افسردگی را در آن‌ها تشخیص بدهم و آن‌ها هم می‌توانستند داروهای ضدافسردگی مصرف کنند؛ اما چیزی‌که در واقع به آن‌ها کمک می‌کرد، همدلیکردنِ من با رنج و ناامیدی و یأس غیرقابل تصورشان بود. این چیزی بود که به آن‌ها نیرو می‌بخشید و آن‌ها را یاری می‌کرد تا برای تغییر موقعیت زندگی‌شان کاری کنند.
بعد از مدتی متوجه شدم که ایفای نقش یک روان‌شناس مرا خرسند نمی‌سازد و کم‌تر می‌توانم خودم را در آن پیدا کنم. به‌همین دلیل دفترم را بستم و به‌جست‌وجوی شیوه‌ و شکلی از درمان برآمدم که بتواند ساختار فکری و رابطه‌ی قدرتِ دخیل در اختلالات روانی را تغییر دهد. در امتداد همین جست‌وجوگری بود که ایده‌ی ارتباط بدون‌خشونت زاده شد.


#مارشال_روزنبرگ
#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
وقتی می‌گوییم؛ "وقتی از آشپزخانه استفاده می‌کنی، بعدش آن‌جا را تمیز کن"، این یک آرزوست، نه یک خواهش. خواهشِ مشخص از زمان حال و اکنون حرف می‌زند، از چیزی‌که همین الان می‌خواهم. این جمله از زمان آینده حرف می‌زند. اما اکنون از این شخص چی می‌خواهیم؟ بهتر است مقصود را طوری بیان کنیم که شخص متوجه شود که از او چه می‌خواهیم. او با خودش فکر می‌کند که چندش‌آورترین موجود روی زمین است؛ اگر رفتار مشخصی را تقاضا نکنیم، امکانش زیاد است که او دقیقاً همین فکر را بکند. پس این‌طور تقاضا می‌کنیم: "لطفاً به من بگو که آیا می‌توانی پس از استفاده از آشپزخانه آن را تمیز کنی؟" "لطفاً به من بگو" چیزی است که با آن می‌توانیم از دیگری خواهش کنیم. و در بهترین حالت بعد از اولین خواهش، این خواهش را هم اضافه می‌کنیم: " می‌توانی چیزی را که از من شنیدی بگویی؟" عجیب نیست اگر او چیزی را که گفته‌ای دریافت نکرده باشد. او می‌تواند از حرف‌های ما "باید" را دریافت کرده باشد. به رغم این‌که ما اصلا‌ این را نگفته‌ایم. بعد می‌توانیم بپرسیم: "من چطور می‌توانم با تو از نیازم حرف بزنم، بدون این‌که تو حرفم را سرزنش تعبیر کنی؟" او خواهد گفت:"هان!؟". فهم آن برای بار اول دشوار است. اغلب انسان‌ها متوجه این تفاوت نمی‌شوند و بیش‌تر انتقاد و یا نوعی دستور می‌فهمند. اگر می‌خواهید با این شخص باز هم زندگی کنید، به او کمک کنید تا تفاوت را ببیند. در غیر این‌صورت، همیشه وقتی در برابر وی از نیازتان حرف می‌زنید، ستیزی تمام نشدنی بین‌تان ادامه می‌یابد.





#مارشال_روزنبرگ
#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
صادقانه بخواهم بگویم خیلی کم عصبانی می‌شوم. قبلاً به‌طور باورنکردنی آدم بسیار خشمگینی بودم. تازگی دو نفر از هم‌کلاسی‌های دوران مدرسه‌ام را به‌طور تصادفی در یکی از کارگاه‌های آموزشی‌ام ملاقات کردم. زمان استراحت یکی از آن‌ها گفت: "طنز روزگار را ببین! که تو که یکی از خشن‌ترین دانش‌آموزان بین ما بودی، حالا ارتباط بدون‌خشونت را آموزش می‌دهی". او دقیقاً به یاد داشت که من در دوران دبیرستان چطور بودم. حتی می‌توانم بگویم که خشم یکی از بخش‌های بزرگ زندگی‌ام بود. پیش از این‌که ارتباط بدون‌خشونت وارد زندگی‌ام شود، هر روز از چیزهای متعددی عصبانی می‌شدم. یک بهانه‌ی کوچک برای خشمگین شدنم کافی بود. حالا تقریباً ده سالی می‌شود که خیلی کم عصبانی می‌شوم. و الان خیلی سریع با نیازهایم در ارتباط قرار می‌گیرم. با این حال، فکر می‌کنم کاملاً طبیعی است که همه‌ی ما گاهی خشمگین بشویم.








#مارشال_روزنبرگ
#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir
زبانی که در دیتر‌‌ویت یاد گرفته بودم که صحبت کنم این‌گونه بود، وقتی رانندگی می‌کردم اگر فردی طوری رانندگی می‌کرد که دوست نداشتم می‌خواستم به او بفهمانم ، شیشه را پایین می‌کشیدم و با چیزی مثل "احمق" برسرش داد می‌زدم. نظریه این است که قرار است آن‌ها احساس شرمندگی کنند و از کار خود پشیمان شوند و قرار است بگویند "من شرمنده‌ام. من اشتباهم را می‌بینم. من فهمیده‌ام روشم اشتباه است". این صرفاً نظریه‌ای است که هرگز مؤثر واقع نخواهد شد. من فکر کردم شاید این گویش خاصی است که من در دیترویت یاد گرفته‌ام ولی زمانی که دکترایم را در روان‌شناسی گرفتم یاد گرفتم از راه با فرهنگ‌تری به آن‌ها توهین کنم. پس زمانی که رانندگی می‌کنم و کسی طوری رانندگی می‌کند که دوست ندارم، شیشه را پایین می‌کشم و با چیزی مثل "جامعه‌ستیز" بر سر او داد می‌زنم ولی می‌بینید که باز هم تأثیرگذار نیست. این‌که اشکال مردم را بگوییم مخرّب و غم‌انگیز است و بی‌تأثیر.










#مارشال_روزنبرگ
#تجربیات_و_مثال‌های_آموزشی
#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌زندگی
#زبان‌زرافه
#همدلی
www.zabanezendegi.com
#ZabaneZendegi
#NVC
@nvcir