.
#شقايق_است_سراسر_ديار_خرمشهر
🔸️
شايد گفتن اين خاطره در اينجا مثل خواندن تخلص شعر قبل از مطلع غزل باشد اما چون صحبت از #استاد_عابد است ميگويم. هنوز مرحلهي آخر عمليات بيتالمقدس شروع نشده بود و من آمده بودم مرخصي تبريز. خدمت استاد رسيدم. استاد در خانه نشسته بود و دستش را به سكوي پنجرهي اتاق تكيه داده بود. هنوز به خاطر همان قضيهي جبهه از من دلگير بود. ديدم كاغذي در دست دارد. چاي آوردند و نوشیديم. براي اينكه سر صحبت را باز كنم گفتم:
- ائله بير بيرزاد يازيبسيز؟! فرمود: - بلي! سيز بيزي آپارماديز، #خرمشهر تيكيلدي گؤزمون قاباغينا!
و ادامه داد:
- اين چند روز خيالم همهاش پر ميكشد به خرمشهر. كاري از دستم بر نميآمد. چند سطري خط خطي كردم و به رزمندگان عرض ارادت.
من نديدم به سرودههايش #شعر بگويد. هميشه تواضع ميكرد. گفتم:
- اوخويون بيزده بهره مند اولاخ!
و شروع كردند:
بسم الله الرحمن الرحيم
شقايق است سراسر ديار خرمشهر
به خون شكفته مگر لالهزار خرمشهر
هنوز خرمشهر آزاد نشده بود:
بسي نماند كه گردد اذان فتح بلند
زبام مسجد خونين نگار خرمشهر
چرا كه فتح نگردد به دست جندالله
كه هست مهدي دين تكسوار خرمشهر
يكي در روز بعدش بود كه من و استاد و آقازادهاش سعيد ميرفتيم مسجد حاج احمد تبريز. بين راه خبر دار شديم كه خرمشهر آزاد شده. ولولهاي بود در خيابانها. چراغ همه ماشينها و موتوريها روشن بود و همه بوق ميزدند. برگشتيم خانهي استاد كه من اجازه خواستم بروم منزل. فرمودند که ميخواهند با من بيايند. آمدند و رفتند خانه يكي از اقوامشان. من هم رفتم خانه. خبر ساعت هشت كه از تلويزيون پخش شد صحنههايي از اذان مسجد جامع خرمشهر را نشان داد. آن يك بيت آمد جلوي چشمانم و گريستم:
بسي نمانده كه گردد اذان فتح بلند
ز بام مسجد خونين نگار خرمشهر
فردايش زنگ زدم خدمت استاد:
- آقا تبريك دئييرم اذاني ائشيتديز؟! فرمود: - بله! لطف خدا بود. من دستم خالي است. فكر خرمشهر چنان غرقم كرده بود كه چند بيتي خط خطي كردم. خدا قبول كند!
🔸️
از کتاب #حنجره_عاشق" / ص 55 تا 57 / خاطرات نوحهخوان رزمنده، حاج #مقصود_پوررادی به قلم حقیر #مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز
@mehdinalbandie
https://uupload.ir/files/0k1_img_20190523_051207_590.jpg
#شقايق_است_سراسر_ديار_خرمشهر
🔸️
شايد گفتن اين خاطره در اينجا مثل خواندن تخلص شعر قبل از مطلع غزل باشد اما چون صحبت از #استاد_عابد است ميگويم. هنوز مرحلهي آخر عمليات بيتالمقدس شروع نشده بود و من آمده بودم مرخصي تبريز. خدمت استاد رسيدم. استاد در خانه نشسته بود و دستش را به سكوي پنجرهي اتاق تكيه داده بود. هنوز به خاطر همان قضيهي جبهه از من دلگير بود. ديدم كاغذي در دست دارد. چاي آوردند و نوشیديم. براي اينكه سر صحبت را باز كنم گفتم:
- ائله بير بيرزاد يازيبسيز؟! فرمود: - بلي! سيز بيزي آپارماديز، #خرمشهر تيكيلدي گؤزمون قاباغينا!
و ادامه داد:
- اين چند روز خيالم همهاش پر ميكشد به خرمشهر. كاري از دستم بر نميآمد. چند سطري خط خطي كردم و به رزمندگان عرض ارادت.
من نديدم به سرودههايش #شعر بگويد. هميشه تواضع ميكرد. گفتم:
- اوخويون بيزده بهره مند اولاخ!
و شروع كردند:
بسم الله الرحمن الرحيم
شقايق است سراسر ديار خرمشهر
به خون شكفته مگر لالهزار خرمشهر
هنوز خرمشهر آزاد نشده بود:
بسي نماند كه گردد اذان فتح بلند
زبام مسجد خونين نگار خرمشهر
چرا كه فتح نگردد به دست جندالله
كه هست مهدي دين تكسوار خرمشهر
يكي در روز بعدش بود كه من و استاد و آقازادهاش سعيد ميرفتيم مسجد حاج احمد تبريز. بين راه خبر دار شديم كه خرمشهر آزاد شده. ولولهاي بود در خيابانها. چراغ همه ماشينها و موتوريها روشن بود و همه بوق ميزدند. برگشتيم خانهي استاد كه من اجازه خواستم بروم منزل. فرمودند که ميخواهند با من بيايند. آمدند و رفتند خانه يكي از اقوامشان. من هم رفتم خانه. خبر ساعت هشت كه از تلويزيون پخش شد صحنههايي از اذان مسجد جامع خرمشهر را نشان داد. آن يك بيت آمد جلوي چشمانم و گريستم:
بسي نمانده كه گردد اذان فتح بلند
ز بام مسجد خونين نگار خرمشهر
فردايش زنگ زدم خدمت استاد:
- آقا تبريك دئييرم اذاني ائشيتديز؟! فرمود: - بله! لطف خدا بود. من دستم خالي است. فكر خرمشهر چنان غرقم كرده بود كه چند بيتي خط خطي كردم. خدا قبول كند!
🔸️
از کتاب #حنجره_عاشق" / ص 55 تا 57 / خاطرات نوحهخوان رزمنده، حاج #مقصود_پوررادی به قلم حقیر #مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز
@mehdinalbandie
https://uupload.ir/files/0k1_img_20190523_051207_590.jpg
یکی از توفیقات ارزشمند عمرم نوشتن کتاب خاطرات استاد حاج مقصود پوررادی است. کتابی که اسمش را گذاشتم #حنجره_عاشق.
حنجره عاشق در چهار فصل به بازگویی خاطرات این استاد مداح پرداخته است: کوچه های کودکی، ریزه خوار محبت، جرعه جرعه عشق و سپاه.
در خلال گفتگو با حاجی تلاش کردم بخشهایی از تاریخ سپاه عاشورا را هم در گذر زمان بازخوانی کنم.
بخش شیرینی از این کتاب روایتگر آشنایی و مراوده حاج مقصود پوررادی با استاد محمد عابد است که زمینه ساز آشنایی با استاد شهریار است.
حنجره عاشق در دو هزار نسخه طی سال نود از سوی مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه عاشورا منتشر شد و در سومین جشنواره کتاب سال تبریز جایزه اول را
در بخش دفاع مقدس برد.
حنجره عاشق در چهار فصل به بازگویی خاطرات این استاد مداح پرداخته است: کوچه های کودکی، ریزه خوار محبت، جرعه جرعه عشق و سپاه.
در خلال گفتگو با حاجی تلاش کردم بخشهایی از تاریخ سپاه عاشورا را هم در گذر زمان بازخوانی کنم.
بخش شیرینی از این کتاب روایتگر آشنایی و مراوده حاج مقصود پوررادی با استاد محمد عابد است که زمینه ساز آشنایی با استاد شهریار است.
حنجره عاشق در دو هزار نسخه طی سال نود از سوی مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه عاشورا منتشر شد و در سومین جشنواره کتاب سال تبریز جایزه اول را
در بخش دفاع مقدس برد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای #حنجره_عاشق آن پیر
🔸
دیشب بعد از افطار رفتم مجلس یادبود مرحوم استاد #حاج_مقصود_پوررادی در مسجد ارشد محله سیلاب. همان مسجد شهید مصطفی خمینی. سالها رفت و آمد داشتم آنجا در نیمه اول دهه هفتاد زمانی که جلسه قرآن داشتم آنجا به اسم مدرس نور.
مجلس را گمانم هیئت آل عبا گرفته بود که حاجی سالهای سال نوحه خوانده بود در آن.
هنوز باورم نشده رفتن این نوحهخوان بیبدیل تبریزی. پنداری گوشهای نشسته و نظارهگر است و خواهد خواند.
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
که خواجه خود روشِ بندهپروری داند
بسیار شده بود که با یک بیت از حافظ مجلس را به اوج برساند. و بخواند:
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان
و اهل دل میدانند که این ابیات حضرت لسانالغیب نذر علمدار دشت نینواست.
میفرمود برای حسین فاطمه باید مثل مادرمردهها گریست.
خیره شده بودم به عکس شهدا که ...
ادامه در پست بعدی
👇👇👇
🔸
دیشب بعد از افطار رفتم مجلس یادبود مرحوم استاد #حاج_مقصود_پوررادی در مسجد ارشد محله سیلاب. همان مسجد شهید مصطفی خمینی. سالها رفت و آمد داشتم آنجا در نیمه اول دهه هفتاد زمانی که جلسه قرآن داشتم آنجا به اسم مدرس نور.
مجلس را گمانم هیئت آل عبا گرفته بود که حاجی سالهای سال نوحه خوانده بود در آن.
هنوز باورم نشده رفتن این نوحهخوان بیبدیل تبریزی. پنداری گوشهای نشسته و نظارهگر است و خواهد خواند.
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
که خواجه خود روشِ بندهپروری داند
بسیار شده بود که با یک بیت از حافظ مجلس را به اوج برساند. و بخواند:
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان
و اهل دل میدانند که این ابیات حضرت لسانالغیب نذر علمدار دشت نینواست.
میفرمود برای حسین فاطمه باید مثل مادرمردهها گریست.
خیره شده بودم به عکس شهدا که ...
ادامه در پست بعدی
👇👇👇
برای #حنجره_عاشق آن پیر
🔸
دیشب بعد از افطار رفتم مجلس یادبود مرحوم استاد #حاج_مقصود_پوررادی در مسجد ارشد محله سیلاب. همان مسجد شهید مصطفی خمینی. سالها رفت و آمد داشتم آنجا در نیمه اول دهه هفتاد زمانی که جلسه قرآن داشتم آنجا به اسم مدرس نور.
مجلس را گمانم هیئت آل عبا گرفته بود که حاجی سالهای سال نوحه خوانده بود در آن.
هنوز باورم نشده رفتن این نوحهخوان بیبدیل تبریزی. پنداری گوشهای نشسته و نظارهگر است و خواهد خواند.
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
که خواجه خود روشِ بندهپروری داند
بسیار شده بود که با یک بیت از حافظ مجلس را به اوج برساند. و بخواند:
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان
و اهل دل میدانند که این ابیات حضرت لسانالغیب نذر علمدار دشت نینواست.
میفرمود برای حسین فاطمه باید مثل مادرمردهها گریست.
خیره شده بودم به عکس شهدا که بر سردر مسجد بود و قیافهها. لحظهای دلتنگ حاج بیوک آسایش شدم و تا نگاه چرخاندم عکس حاج ایوب جداری را دیدم به دیوار. دوست داشتم حاج مقصود بود و میخواند:
خرابه قلبیمه بیر ذرّه ائیله تابنده
حسین نورینی ویرانه تا اولا معمور
جانباز دفاع مقدس بود وابوالشهیدین. و صدایش لنگه نداشت. حرارتی داشت صدای بم او که با یک بیت خواندنش دلت میشد حسینیه.
خدا رحمت کند استاد عابد را که حاجی ارادتمند او بود هماره.
ای بنده سینه عزت کونین ایدن اعطا
بیر نوکرون ایلوبدی جهان ترکینی شاها
اخلاصیدی ایمانیدی عشقونده سراپا
مستظهر احسانون ایدردی سنه خدمت
دعایمان کن حاجی. خدا رحمتت کند.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ صباحالقدر / صبح ۱۱ فروردین ۱۴۰۳
@mehdinalbandie
🔸
دیشب بعد از افطار رفتم مجلس یادبود مرحوم استاد #حاج_مقصود_پوررادی در مسجد ارشد محله سیلاب. همان مسجد شهید مصطفی خمینی. سالها رفت و آمد داشتم آنجا در نیمه اول دهه هفتاد زمانی که جلسه قرآن داشتم آنجا به اسم مدرس نور.
مجلس را گمانم هیئت آل عبا گرفته بود که حاجی سالهای سال نوحه خوانده بود در آن.
هنوز باورم نشده رفتن این نوحهخوان بیبدیل تبریزی. پنداری گوشهای نشسته و نظارهگر است و خواهد خواند.
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
که خواجه خود روشِ بندهپروری داند
بسیار شده بود که با یک بیت از حافظ مجلس را به اوج برساند. و بخواند:
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان
و اهل دل میدانند که این ابیات حضرت لسانالغیب نذر علمدار دشت نینواست.
میفرمود برای حسین فاطمه باید مثل مادرمردهها گریست.
خیره شده بودم به عکس شهدا که بر سردر مسجد بود و قیافهها. لحظهای دلتنگ حاج بیوک آسایش شدم و تا نگاه چرخاندم عکس حاج ایوب جداری را دیدم به دیوار. دوست داشتم حاج مقصود بود و میخواند:
خرابه قلبیمه بیر ذرّه ائیله تابنده
حسین نورینی ویرانه تا اولا معمور
جانباز دفاع مقدس بود وابوالشهیدین. و صدایش لنگه نداشت. حرارتی داشت صدای بم او که با یک بیت خواندنش دلت میشد حسینیه.
خدا رحمت کند استاد عابد را که حاجی ارادتمند او بود هماره.
ای بنده سینه عزت کونین ایدن اعطا
بیر نوکرون ایلوبدی جهان ترکینی شاها
اخلاصیدی ایمانیدی عشقونده سراپا
مستظهر احسانون ایدردی سنه خدمت
دعایمان کن حاجی. خدا رحمتت کند.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ صباحالقدر / صبح ۱۱ فروردین ۱۴۰۳
@mehdinalbandie