گذر ایام و مناسبت های نمادینِ تلنگُرزن!
✍🏻 #رئوف_آذری
در انتظار سحری جمعه روز رمضانْ ماهِ سالِ کرونا زده، شب زنده داری اختیار کرده ام!
صدای هشدار گوشی، خبر از پیامکی تازه می دهد.
#ایوب است. همکلاسی پریروز و هموند دیروز و غربت نشین امروز..
دانشجوی دکتری بود.چندین بار از بیکاری وناامیدی و سردرگمی اش گفت اما نه توان فهمیدن مان بود و نه امکان تغییر سرنوشت او😭
پیام ارسالی اش، با ذکر مناقب معلم، تبریک این مناسبت بود.
پیامک دگری رسید:
#خالد بود. او که هموندی خالص وناب در پاسداری ژینایی وطن است. او هم با شعری ناب، تبریکش را روانه کرده بود.
دیگری، #فاروق بود. همکار دیروز و امروز اما #اشنویه نشین..
همان شهری که پریروز، فعالان مدنی اش برای توقف حکم اعدامِ #زورار، ساعت ها جلوی منزل مقتول به تمنا نشستند و سپس شبانه مسیر اشنویه تا ارومیه را گز کردند و تا سحرگاهان جلوی زندان، اشک ریختند تا بلکه شعله «آتش انتقام» خاموش کنند،اما به ظاهر ناموفق برگشتند و تأسف زا در برگشت نیز، خبر کوچ اجباری دو همشهری ویلان نان سفره را با راکت هواپیماهای اردوغان رهسپار، دریافت کردند و اگر شور و اشک شوق پابه رکاب شدن پنج کودک دیارشان با دوچرخه اهدایی نوچرخه با عاملیت بنیاد توسعه صلح ومهربانی نبود، خدا می داند، شب شان چه رنگی می بود!
بله، فحوای پیام «فاروق» نیز تبریک مناسبت روز معلم بود!
پیامک ها که فزونی گرفت، حساب از دستم در رفت ولی، تلنگر چندی از همکلاسانم در سال های اخیر وامسال، «طعم تلخِ شیرین»ی داشت:
«هوشیار» سه سال است که در زنگ های «مهربانی»،«ئاشتی»و«گفت و گو» همکلاسم است. او هر سال، معمولاً پاییز که رنگ خزان می بازد،به کلاس برمی گردد و وقتی دلیلش را جویا می شوم،همان پاسخ همیشگی نثارم می کند:«ماموستاگیان، با خانواده گلپایگان،همدان،ساوه بودیم، کوره آجرپزی، برداشت سیب زمینی و انار و سیب چینی»!
«محمد» هم مثل هوشیار، سه سال همکلاسم بوده است ولی در این سه سال همواره حواسش پرت جایی بوده و هرگاه، بازخواستش کرده ام، باز چون هوشیار،پاسخش ثابت یک عبارت بوده:«کاک رئوف، پدرم در مسیر برگشت کولبری است و حواسم به جانش است که در پی نان مان نبازدش»!
«سروه» نیز سه سال همکلاسم بود اما امسال در یک محیط پانسیون، مهمان زادگاهم شده و ارتباط وثیق پدر_دختری هنوز پابرجاست.
آن دو، هوشیار ومحمد هریک به نحوی تبریک گفته بودند. «هوشیار» با یادآوری مهربانی دیروزم با او و «محمد» با تصویر«مهربانی بزرگ»ش با طبیعت: #گلدان_کاری ۶۰۰ نهال بلوط..
«سروه» هم روز معلم را با ضبط و ارسال کلیپی سراسر سوزن و خنجر با نشانه گیری دل نگارنده، تبریک گفته بود:
اوبا الهام از «زنگ گفت و گو»ی سال سوم همکلاس بودن مان، #کوه را چون بخشی از طبیعت، طرف گفت و گو اختیار کرده بود تا یادآورم شود چگونه خشم خود را بابت سهل انگاری کوه در لحظه شلیک مرزبان به قلب پدرکولبرشهیدش، برون ریز کرده است!
این سه پیامک تلخ شیرین را که در کنار پیامک اولی قرار می دهم، طعمی «تلخِ شیرینِ تلخ» حاصل می آید که تلنگری جانانه بر دلم وارد می کند!
تلنگری از جنسِ «تلمذ در مکتب دانش آموزان» یا به تعبیر عنوان کتاب در دست تألیفم؛«دانش آموزی از دانش آموزان» و«دانشجویی از دانشجویان»!
به انتهايب يادداشت رسيده بودم كه استوري "ارسلان" نيز بر صفحه گوشي ام ظاهر شد:
"تشكري سراسر مهر و وفا كه همسنگ صلوات و نداي سحري بلندگوي مسجد، شيرين بود.
"ارسلان"م نيز، در اين سراي بي ناز، هنوز كه هنوز است علي رغم پيمودن مدارج شايستگي، به حقوق اوليه شهروندي اش نرسيده است و همان "طعم شيرين تبريكات را بر مذاقم تلخ مي كند،مي گوييد،خوب نكند؟! آخر چگونه؟
بگذريم...
این همه واژه به تسبیح کشیدم تا به این نکته برسم وآن این:
✓ «شاخه های گل پیامک ها وتماس های تبریک تان را ای عزیزانم، سوی خرمن وجود پر درد و جغرافیای پرمصیبت تان، نشانه می گیرم تا این نمادین روز را منِ به ظاهر معلم ومشاور، متقابلا به شمای به واقع «معلم» و«مشاور» تبریک گفته باشم چه اینکه بیش از آن که «نگارنده» عامل وحامل درس نکته ای برای شما باشد، صبوری و مدارای شما با «دردِ» کم درمان یا بی درمان مرزنشینی،فراموشی و قهقرای تکرار مصیبت جغرافیای سرزمینی، «درس آموزی»های بسیاری برای من داشته که با افتخار تلمذ در مکتب تان را بر تارگ کتاب تاریخ معلمی ام ثبت خواهم کرد...»
✓ مبارک تان باد ای «فرشتگان در غربت» و «نزدیکان غریبم» که «معلم شمایید»👏🏻
این کلیپ هم پیوست تبریکم برای آنانی که تصور ترک چنین بهشتی یا تجربه درد در آن را باور ندارند، شاید که آنان نیز چون من «تلنگری» خورند و «طرحی» براي "خدمتي كوچك" به اين چند و بسيار "معلمان بزرگ "م در اين سرزمين دراندازند...
🌹❤️🌹
@sopskf
---
https://www.instagram.com/tv/B_nak4SAC6Q/?igshid=ka9e16pkc1nj
✍🏻 #رئوف_آذری
در انتظار سحری جمعه روز رمضانْ ماهِ سالِ کرونا زده، شب زنده داری اختیار کرده ام!
صدای هشدار گوشی، خبر از پیامکی تازه می دهد.
#ایوب است. همکلاسی پریروز و هموند دیروز و غربت نشین امروز..
دانشجوی دکتری بود.چندین بار از بیکاری وناامیدی و سردرگمی اش گفت اما نه توان فهمیدن مان بود و نه امکان تغییر سرنوشت او😭
پیام ارسالی اش، با ذکر مناقب معلم، تبریک این مناسبت بود.
پیامک دگری رسید:
#خالد بود. او که هموندی خالص وناب در پاسداری ژینایی وطن است. او هم با شعری ناب، تبریکش را روانه کرده بود.
دیگری، #فاروق بود. همکار دیروز و امروز اما #اشنویه نشین..
همان شهری که پریروز، فعالان مدنی اش برای توقف حکم اعدامِ #زورار، ساعت ها جلوی منزل مقتول به تمنا نشستند و سپس شبانه مسیر اشنویه تا ارومیه را گز کردند و تا سحرگاهان جلوی زندان، اشک ریختند تا بلکه شعله «آتش انتقام» خاموش کنند،اما به ظاهر ناموفق برگشتند و تأسف زا در برگشت نیز، خبر کوچ اجباری دو همشهری ویلان نان سفره را با راکت هواپیماهای اردوغان رهسپار، دریافت کردند و اگر شور و اشک شوق پابه رکاب شدن پنج کودک دیارشان با دوچرخه اهدایی نوچرخه با عاملیت بنیاد توسعه صلح ومهربانی نبود، خدا می داند، شب شان چه رنگی می بود!
بله، فحوای پیام «فاروق» نیز تبریک مناسبت روز معلم بود!
پیامک ها که فزونی گرفت، حساب از دستم در رفت ولی، تلنگر چندی از همکلاسانم در سال های اخیر وامسال، «طعم تلخِ شیرین»ی داشت:
«هوشیار» سه سال است که در زنگ های «مهربانی»،«ئاشتی»و«گفت و گو» همکلاسم است. او هر سال، معمولاً پاییز که رنگ خزان می بازد،به کلاس برمی گردد و وقتی دلیلش را جویا می شوم،همان پاسخ همیشگی نثارم می کند:«ماموستاگیان، با خانواده گلپایگان،همدان،ساوه بودیم، کوره آجرپزی، برداشت سیب زمینی و انار و سیب چینی»!
«محمد» هم مثل هوشیار، سه سال همکلاسم بوده است ولی در این سه سال همواره حواسش پرت جایی بوده و هرگاه، بازخواستش کرده ام، باز چون هوشیار،پاسخش ثابت یک عبارت بوده:«کاک رئوف، پدرم در مسیر برگشت کولبری است و حواسم به جانش است که در پی نان مان نبازدش»!
«سروه» نیز سه سال همکلاسم بود اما امسال در یک محیط پانسیون، مهمان زادگاهم شده و ارتباط وثیق پدر_دختری هنوز پابرجاست.
آن دو، هوشیار ومحمد هریک به نحوی تبریک گفته بودند. «هوشیار» با یادآوری مهربانی دیروزم با او و «محمد» با تصویر«مهربانی بزرگ»ش با طبیعت: #گلدان_کاری ۶۰۰ نهال بلوط..
«سروه» هم روز معلم را با ضبط و ارسال کلیپی سراسر سوزن و خنجر با نشانه گیری دل نگارنده، تبریک گفته بود:
اوبا الهام از «زنگ گفت و گو»ی سال سوم همکلاس بودن مان، #کوه را چون بخشی از طبیعت، طرف گفت و گو اختیار کرده بود تا یادآورم شود چگونه خشم خود را بابت سهل انگاری کوه در لحظه شلیک مرزبان به قلب پدرکولبرشهیدش، برون ریز کرده است!
این سه پیامک تلخ شیرین را که در کنار پیامک اولی قرار می دهم، طعمی «تلخِ شیرینِ تلخ» حاصل می آید که تلنگری جانانه بر دلم وارد می کند!
تلنگری از جنسِ «تلمذ در مکتب دانش آموزان» یا به تعبیر عنوان کتاب در دست تألیفم؛«دانش آموزی از دانش آموزان» و«دانشجویی از دانشجویان»!
به انتهايب يادداشت رسيده بودم كه استوري "ارسلان" نيز بر صفحه گوشي ام ظاهر شد:
"تشكري سراسر مهر و وفا كه همسنگ صلوات و نداي سحري بلندگوي مسجد، شيرين بود.
"ارسلان"م نيز، در اين سراي بي ناز، هنوز كه هنوز است علي رغم پيمودن مدارج شايستگي، به حقوق اوليه شهروندي اش نرسيده است و همان "طعم شيرين تبريكات را بر مذاقم تلخ مي كند،مي گوييد،خوب نكند؟! آخر چگونه؟
بگذريم...
این همه واژه به تسبیح کشیدم تا به این نکته برسم وآن این:
✓ «شاخه های گل پیامک ها وتماس های تبریک تان را ای عزیزانم، سوی خرمن وجود پر درد و جغرافیای پرمصیبت تان، نشانه می گیرم تا این نمادین روز را منِ به ظاهر معلم ومشاور، متقابلا به شمای به واقع «معلم» و«مشاور» تبریک گفته باشم چه اینکه بیش از آن که «نگارنده» عامل وحامل درس نکته ای برای شما باشد، صبوری و مدارای شما با «دردِ» کم درمان یا بی درمان مرزنشینی،فراموشی و قهقرای تکرار مصیبت جغرافیای سرزمینی، «درس آموزی»های بسیاری برای من داشته که با افتخار تلمذ در مکتب تان را بر تارگ کتاب تاریخ معلمی ام ثبت خواهم کرد...»
✓ مبارک تان باد ای «فرشتگان در غربت» و «نزدیکان غریبم» که «معلم شمایید»👏🏻
این کلیپ هم پیوست تبریکم برای آنانی که تصور ترک چنین بهشتی یا تجربه درد در آن را باور ندارند، شاید که آنان نیز چون من «تلنگری» خورند و «طرحی» براي "خدمتي كوچك" به اين چند و بسيار "معلمان بزرگ "م در اين سرزمين دراندازند...
🌹❤️🌹
@sopskf
---
https://www.instagram.com/tv/B_nak4SAC6Q/?igshid=ka9e16pkc1nj
Instagram
Westazerbaijan CTH HQ on Instagram: “........................................................................................ آذربایجان…
24 Likes, 0 Comments - Westazerbaijan CTH HQ (@wa_cthh) on Instagram: “........................................................................................ آذربایجان…”
برای مظلومیت «انسانیت»😭
#رئوف_آذری*
همان صبحگاه تلخی که کنشگران مدنی و هموندان عزیزم پس از یک شبانه روز تلاش به ظاهر ناموفق در راستای جلوگیری از اعدام #زورار، جوان عیال وار اشنویه ای تجربه کردند، در آسمان همان جغرافیا، غول های آهنی ارتش ترکیه، ظاهر شدند و دو شهروند رعنای اشنویه ای را که به قصد ارتزاق خانواده برای برداشت گیاهان خوراکی به منطقه #خواکورک، رفته بودند،با آتش راکت های جنگی غرق در خون کردند😭
این اولین بار نبوده که جنگنده های عضوی از ناتو، آسمان را بر فرق زندگی مرزنشینان آن سامان فرو می ریزند و به زعم خود به نام مبارزه با تروریست، به «قلب انسانیت» شلیک می کنند!
همان روز حادثه، هرچند تلاش شد با رساندن به موقع #دوچرخه های اهدایی #نوچرخه، به کودکان اشنویه ای در #بذر_پاشی امید و روشن نگهداشتن شمع امید شهروندان وکنشگران نیک منظر آن شهرستان، ادای دَین کنیم اما چرخیدن کودکان دو مظلوم شهید بر مزار پدر و گل افشانی بر خاک آرامستان آن عزیزان، سبب شد با این دلنوشته و نریشن، همدلی خود را با بازماندگان و کودکان آن دو عزیز و هموندی مان را با کنشگران عزیز اشنویه ای و شهروندان نابش، مجدد، رسانه ای کنیم، بلکه #گوشی_شنید و #وجدانی به جوشش در آمد و #ارابه_مرگ و نکبت را در این سامان از #جان_ستانی های مکرر، باز ایستاند!
متن خوانش شده در کلیپ:
«فاخر و رشید عزیز
سال ها، درد بی امان جنگ، تحریم،تهدید، تبعیض، کارگری در کوره های آجرپزی و میوه چینی باغات شهرهای عمقی، دست فروشی، باربری مرزی، مین های به جا مانده از جنگ، شلیک های گاه و بیگاه مرزبانان در معابر کولبری و بهمن های برفی و حتی کرونای جهانگیر، نتوانست #جان تان را بگیرد!
اما، این بار، ارتش تا دندان مسلح عضو ناتو، سقف آسمان را بر فرش زمین تان فرو ریخت و اجازه نداد سفره خالی خانواده تان، حتی با محصولات کوهی کنگر، مه ندوک و ریواس پُر گردد.
اینک این کودکانِ ناز شمایند که در آرامستان ابدی تان، شاخه های گُلِ وجودتان را بر خاکستر وجود #انسانیت_عصر، پر پر می کنند تا بلکه، از بذر مظلومیت تان، جوانه #صلح_و_مهربانی سربرآورد و سُبُعیت خون آشامان عصر را پس راند و #چتر_مهر بر سر عدالت، حقوق اساسی و شهروندی و حق بر متفاوت بودن تان بگشاید و بازماندگان تان را از بارش گلوله،راکت وتوپ اهریمنان محفوظ بدارد.»
---
*فعال صلح و مهربانی، کنشگر سواد رسانه ای
🌹♥️🌹
•سپاس يادداشت راهبرانه دكتر شفيع بهراميان را كه تلنگري بر خلق اين يادداشت شد👏🏻
🌹♥️🌹
#بنياد_توسعه_صلح_و_مهرباني
#شليك_به_قلب_انسانيت
#سفره_های_خونی
#اشنويه
#شفيع_بهراميان
#رئوف_آذري
#همدلي_و_هموندي
@roknechaharom
@sopskf
#رئوف_آذری*
همان صبحگاه تلخی که کنشگران مدنی و هموندان عزیزم پس از یک شبانه روز تلاش به ظاهر ناموفق در راستای جلوگیری از اعدام #زورار، جوان عیال وار اشنویه ای تجربه کردند، در آسمان همان جغرافیا، غول های آهنی ارتش ترکیه، ظاهر شدند و دو شهروند رعنای اشنویه ای را که به قصد ارتزاق خانواده برای برداشت گیاهان خوراکی به منطقه #خواکورک، رفته بودند،با آتش راکت های جنگی غرق در خون کردند😭
این اولین بار نبوده که جنگنده های عضوی از ناتو، آسمان را بر فرق زندگی مرزنشینان آن سامان فرو می ریزند و به زعم خود به نام مبارزه با تروریست، به «قلب انسانیت» شلیک می کنند!
همان روز حادثه، هرچند تلاش شد با رساندن به موقع #دوچرخه های اهدایی #نوچرخه، به کودکان اشنویه ای در #بذر_پاشی امید و روشن نگهداشتن شمع امید شهروندان وکنشگران نیک منظر آن شهرستان، ادای دَین کنیم اما چرخیدن کودکان دو مظلوم شهید بر مزار پدر و گل افشانی بر خاک آرامستان آن عزیزان، سبب شد با این دلنوشته و نریشن، همدلی خود را با بازماندگان و کودکان آن دو عزیز و هموندی مان را با کنشگران عزیز اشنویه ای و شهروندان نابش، مجدد، رسانه ای کنیم، بلکه #گوشی_شنید و #وجدانی به جوشش در آمد و #ارابه_مرگ و نکبت را در این سامان از #جان_ستانی های مکرر، باز ایستاند!
متن خوانش شده در کلیپ:
«فاخر و رشید عزیز
سال ها، درد بی امان جنگ، تحریم،تهدید، تبعیض، کارگری در کوره های آجرپزی و میوه چینی باغات شهرهای عمقی، دست فروشی، باربری مرزی، مین های به جا مانده از جنگ، شلیک های گاه و بیگاه مرزبانان در معابر کولبری و بهمن های برفی و حتی کرونای جهانگیر، نتوانست #جان تان را بگیرد!
اما، این بار، ارتش تا دندان مسلح عضو ناتو، سقف آسمان را بر فرش زمین تان فرو ریخت و اجازه نداد سفره خالی خانواده تان، حتی با محصولات کوهی کنگر، مه ندوک و ریواس پُر گردد.
اینک این کودکانِ ناز شمایند که در آرامستان ابدی تان، شاخه های گُلِ وجودتان را بر خاکستر وجود #انسانیت_عصر، پر پر می کنند تا بلکه، از بذر مظلومیت تان، جوانه #صلح_و_مهربانی سربرآورد و سُبُعیت خون آشامان عصر را پس راند و #چتر_مهر بر سر عدالت، حقوق اساسی و شهروندی و حق بر متفاوت بودن تان بگشاید و بازماندگان تان را از بارش گلوله،راکت وتوپ اهریمنان محفوظ بدارد.»
---
*فعال صلح و مهربانی، کنشگر سواد رسانه ای
🌹♥️🌹
•سپاس يادداشت راهبرانه دكتر شفيع بهراميان را كه تلنگري بر خلق اين يادداشت شد👏🏻
🌹♥️🌹
#بنياد_توسعه_صلح_و_مهرباني
#شليك_به_قلب_انسانيت
#سفره_های_خونی
#اشنويه
#شفيع_بهراميان
#رئوف_آذري
#همدلي_و_هموندي
@roknechaharom
@sopskf