بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
468 subscribers
1.77K photos
630 videos
136 files
2.12K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۱۷
#رئوف آذری 
@Raoufazari
ایده پرداز و مدیر کمپین
------------ #نگارش ۲۰ خرداد ۹۵
#ماه عسل مهربانان
امروز برای چندمین بار مخاطب برنامه ی " ماه عسل " شبکه ی سه سیما با اجرای " #احسان علیخانی" بودم!

علی رغم نقدهای منصفانه و غیرمنصفانه ای که بر آن برنامه و نیز دست اندرکارانش وارد شده و می شود،"#ماه عسل" برنامه ای است که می تواند در عرصه ی مهربانی ها،حرفی برای گفتن و پیامی برای انتقال داشته باشد...

امروز "کاک رسول" و "بدریه خان" از اربیل عراق در آن قاب جادویی ماه عسل دعوت بودند تا روایتی را به تصویر کشند تا #قهرمان رسول را معرفی کنند!
بیش از سی سال قبل#کاک رسول کورد آوراه در کرمان با #بدریه خان کورد آواره در گلستان، در ماه عسلی تلخ، پیوندزناشویی شان را جشن می گیرند!

بعد از خواستگاری و قبل از نامزدی،کاک رسول متوجه می شود که بدریه خان ازدواج اولی هم داشته ولی این امر مانع ازدواج شان نمی شود ولی آنچه در طول این سال ها،کاک رسول را عذاب می داده،داستان نوزاد بدریه خان از شوهر اولش و نیز داستان ساختگی سوختگی و فوت وی بوده است...
#کاک رسول خود می گوید:" از بس که عشق به بدریه خان در وجودم بود که ناراحتی گاه و بیگاه وی را با مشاهده نوزادان در آغوش مادران غیرقابل تحمل یافتم و در پی داستان کودک وی از شوهر اولش دوان شدم!هرچند خود"بدریه خان" باورش شده بود که دیگر "امید"ش زنده نیست!

سرنخی یافتم که گویا "کودک بدریه خان" زنده است و همین موجب شد تا ۸ بار مسیر اربیل در اقلیم کوردستان تا گلستان و مازندران را بپیمایم تا اینکه موفق به یافتن " امید" شدم"!

امروز با حمایت برنامه #ماه عسل، بعد از ۳۶ سال "#بدریه خان" و "#امید" که اینک مهندس نقشه کشی و صاحب یک فرزند بود،بهم رسیدند و "بدریه خان" فررند و عروس و نوه اش را به لطف مهربانی بسیار#کاک رسول هه ولیری، آن شوهر دوم مهربان تاریخ و آن ناپدری اسوه ی جهانی درآغوش کشید!و#مهندس امید نیز مادر واقعی و ناپدری مهربان و برادر و خواهر ناتنی اش را... 🌹🌹🌹👏

بارها گفته ام و می گویم که فضای زیست محیط پیرامونی ما مملو است از "مهربانان" و " مهربانی های بی مثال شان"، اما کاش و هزاران افسوس که هم شهروندان و هم رسانه ها بیش از آنکه در پی بازخوانی و بازنشر " مهربانی ها" و "مهربانان" باشند،در پی حوادث و اتفاقات نامهربان اند و این رویه مدت هاست که سیاست سیاست گزاران رسانه ای است و لاجرم روزی باید به همت سیل مهربانی"مهربانان" تغییرش داد...

درود بر مهربان #رسول هه ولیری و درود بر "احسان علیخانی و سایر دست اندرکاران برنامه ی #ماه عسل...🌹👏
------
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۲۳
#رئوف آذری 
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین
  #نگارش (۹تیر۹۵)

# مهربانی از جنس همدلی
آن زمان که سایه شوم بی مهری چتر خود را بر سر شهرم گشود و در هفتمین روز تیرماه ۱۳۶۶ رژیم بعث با گاز خردل، چشم و پوست و ریه های مان را نشانه رفت و سوزش چشم و تاول های پوستی و خش خش سینه مهمان وجودمان کرد،شاید اغراق نباشد اگر بگویم که "چشمه های طبیعی" و آب جاری رودخانه زاب اولین یار و پرستارمان شدند!
چشم ها را با آب مهرشان شستشو دادیم و تاول های پوستین مان را به جریان آب شان سپردیم و خش خش سینه ها را بخشی از موسیقی شرشر روندگی شان، کردیم و این ها در آن وانفسای ناآگاهی و عمق حادثه، کم لطفی نبود!

اینک ۲۹ سال بعد از حادثه دهشتناک بمباران شیمیایی سردشت،دو عزیزمهربان آمده بودند که همدل مان شوند و اشک حسرت و درد ۲۹ ساله مان را تسکین دهند!

با این عزیزان در راستای بازنمایی حوادث اتفاق افتاده در دوران جنگ، تا نقطه صفر مرزی رفتیم و چشمه جاری و پرآب "کیله" مهمان دقایقی از رمضان روزمان شد!
متأسفانه در اثر سهل انگاری تعدادی شهروندنما،اطراف چشمه از طراوت افتاده بود و سیمای زلال چشمه،کمی تا بسیار دلگیر نشان می داد!
تصمیم برآن شد تا عملیات پاکسازی اطراف چشمه به مناسبت تجلیل معنوی از خدمات پرستاری همنوعانش در تیر ۶۶ به نسبت تیمارگری زخم های مصدومان شیمیایی استارت زده شود!
کار شروع شد و در این میان دو مهمان عزیز و سایر بزرگواران همراه حمایت کردند و در کسری از ساعت، مهرورزی مهمانان و جمع قلیل همراه، سبب ساز تغییر سیمای طبیعت چشمه و زلالی بیشتر آب آن شد!
درود بر مهربانان عظیم و آزاد دو مهمان ارزشمند ارومیه ای و نیز همدلی و همراهی کاک کریم عبدالله پور و کاک کمال آذری و کاک آروین عزیزم🌹


https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۲۴
#رئوف آذری 
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین
  #نگارش (۹تیر۹۵)------------------
# مهربانی از جنس دوستداری زیست محیط

رودخانه زاب سالهاست روندگی و جریان و زیبایی مسیرخوداختیارش، الهام بخش مثل ها و افسانه ها و داستان های بومی و منطقه ای بوده و از طرفی هویت ساز و هویت بخش فرهنگی ویژه در اطراف و اکناف خود به درازنای تاریخ سرزمین مان!

در پی #جنبش جیب و تخریب زیست محیطی،سدسازی ها و حفرچاه های عمیق، انتقال آب و درکل دستکاری های طبیعت، کشورمان شاید بیش از هرجای دنیا گرفتار بحران های زیست محیطی شده است و "زاب" نیز یکی از صیدهای آن شکارچیان هم عصر!

می گویند دریاچه ارومیه را با انتقال آن احیاء می کنند ولی این طبق اظهار نظر شخصیت هایی چون، پروفسور کردوانی " دروغی بزرگ" است که اصلا" موجب احیاء در آن بالادست نخواهد شد،بلکه این انتقال خود فاجعه ای دیگر نیز خلق خواهد کرد و به حتم، ویرانی دیگر چون ویرانی ای که سرمنشأ آن طرح های میلیاردی و طمع متولیان در دریاچه ارومیه سبب سازش شد، به وقوع خواهد پیوست!
اما در این پایین دست هستند عزیزانی که آن اندازه که دل شان در گرو هویت شان با "زاب" است به همان نسبت داغدار فاجعه دریاچه ارومیه و کانی بل و جنگل های بلوط زاگرس و شمال و تالاب فلان و فلان و...
بر همین باور گاهگاهی حرکاتی اثربخش در میان این مردمان قابل مشاهده است که هریک خود در قاب مهربانی با زیست محیط جا خوش می کنند:


۱•اعتراض مدنی به انتقال آب زاب در کنار علاقه و اقدام میدانی برای احیاء دریاچه ارومیه ونیز واکنش به تخریب های زیست محیطی ناشی از عملیات اجرایی سدملی کولسه ونیز مین های بجا مانده از جنگ !

۲• عملیات نجات ماهی کوچولوهای گرفتار در گل و لای هدیه شده ماشین های سنگین و کارخانجات شن و ماسه فعال درعملیات اجرایی سد و نیز تیمار پرستوها و گنجشکان بیمار و حیوانات و پرندگان دیگر

۳•پییشنهاد و اعلام آمادگی نجات جنگل های بلوط منطقه و به ویژه فعالیت میدانی در اطفاء حریق جنگل ها

۴•عملیات پاکسازی های محیطی و کمر خم کردن برای برداشتن آشغال دورریخت دیگران


۵•تمهید برگزاری جلسات و نشست های ملی،منطقه ای و شهرستانی در راستای ابلاغ و اطلاع رسانی چالش های زیست محیطی منطقه و اهتمام بیشتر مسئولان به وظایف ذاتی خود


۶• طرح ایده های بکر در زمینه ی حفاظت و احیاء زیست محیط و راه اندازی گروه ها و کمپین های زیست محیطی و سبز


درودشان باد این مهربانان با زیست محیط را که سال های دور، تاریخ جهان ، از بزرگ مهربانی های شان بیشتر خواهد نگاشت...

***اهتمام به زیست محیط،بستری ارزنده برای اثبات روح مهرورزی مهربانان...
🌹🌹🌹🌹

https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱٢٣
#رئوف آذری 
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین
  #نگارش (١١تیر۹۵)----------------

#مهربانی از جنس "#ادای وظیفه شهروندی"

در انتظار بازگشایی درب مطب دکتر بودیم که "#کاک صالح" عزیز جعبه ای در دست از کنارمان رد شد و گفت:

" اولین دشت امروزم است،بفرمایید بچه های تان را خوشحال کنید"!

بچه ای همراه نداشتیم ولی شواهد از آمدنش خبر می دادند!

یک (فڕفڕۆکە)=فرفرک،بادفر،پروانه ی کاغذی را از جعبه زیبای رنگی اش برداشتم و معادل قیمت آن را تقدیمش کردم!
بعد آن فرفره را نیز مجدد داخل کارتنش گذاشتم و گفتم بزرگوار، فرفره هم مال خودت اما فقط خواستم حاصل اولین دشت امروزت را من پرداخت کرده باشم!
چهره در هم کشید و گفت:" ببخشید،من گدا نیستم!"
انگار دنیا را روی سرم خراب کردند!
خواستیم کار خیری بکنیم،داشتیم کباب می شدیم و عجب هم حقم را کف دستم گذاشت!

من کم تجربگی کرده بودم و بلافاصله متوجه اشتباه شدم و گفتم نه عزیز جان!
من فقط خواستم هزینه ی خرید بچه ای که برای فرفرک گریه می کند و مامانش پول خریدش را ندارد،پرداخت کرده باشم تا شما بزرگواری کنید و به جای من تقدیمش کنید!
اما "کاک صالح" زرنگ تر و هوشیارتر از آنی بود که من برداشت کرده بودم!
گفت:" ببین آقای عزیز:
من کاسبم و نمی خواهم سربار باشم... اگر چنین قصدی دارید،بفرما این فرفرک تان و خودتان به بچه ی مستحقی که رسیدید،تقدیمش کنید!"
زود گرفتم و تسلیم شدم و فرفرک را گرفتم!
بعد از لختی در مطبی که نشسته بودیم بچه ای گریان همراه والده اش وارد شد و مهربان همسرم با تقدیم فرفرک، آرامش را به فضای مطب برگرداند!
اما همچنان رفتار"کاک صالح" عزیز که با سئوالم متوجه شدم اهل "کونه لاجان" منطقه مابین پیرانشهر و مهاباد است، مغزم را فشار می دهد تا تفاوت آن "کاک صالح" را با آن "همه سائل گدا منش" بسنجم و بفهمم که چه مکتب فکری و آموزشی تا این اندازه بر "کاک صالح" داستان ما مؤثرافتاده تا در ادای تکلیف شهروندی اش این اندازه مصر باشد و حساس که خود را سربار دیگران نکند و از سفره ی عرق جبین و جعبه ی رنگی خود در آن گرمای طاقت فرسای نیمروزی پیاده روهای شهر ارتزاق کند ولی آن مرد تنومند و بانوی ترک بند، بی محابای بستن رگ حیات بچه ای سرراهی، تنها و تنها برای برانگیختن حس ترحم رهروی، پیاده روها و محافل شهری را گز کند و شخصیت و ناموس خود و خانواده و بچه های همراهش را فدای چندرغازی کند که "من" و "ما"ی نوعی به سویش پرتاب می کنیم!


درود بر "کاک صالح" های نوعی زمانه، که عرق جبین ناشی از اهتمام به نقش شهروندی شان در اوج مظلومیت ظاهری و سیمایی، درخشندگی خاصی دارد و با برق خلوص،صداقت، مهربانی و مسئولیت پذیری درونی اش، دل همچو منی را که ادعای شهروندی ام زمین و زمان را کر کرده، هشدار می دهد!
مهربانی و مسئولیت شناسی و مسئولیت پذیری شهروندی را باید از امثال "کاک صالح کونه لاجانی" فهمید و تقلید کرد...
درود بر آن بزرگ مرد فرفره فروش پیاده روهای مهاباد...
----
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،تخریب زیست محیط،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
-------------
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۲۵
#رئوف آذری 
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین
  #نگارش ( ۲۰تیر۹۵)-------------
#مهربانی از جنس امانت

درمانگاه زکریا بودم!
زن خطاب به مرد گفت:" ئه ی خوا،ده فته رچه که م له تاکسی دا له بیرچوو!"

ترجمه:ای خدا دفترچه (خدمات درمانی)ام را در تاکسی جا گذاشتم!

زن به سرعت به طرف در درمانگاه دوید تا دنبال تاکسی بدود ولی عزیزی دفترچه در دست وارد و دفترچه را دو دستی تقدیم آن زن کرد و گفت:
'بفرمایید،در ماشین من جا گذاشته بودید"!

کاش بودید و گشودگی سیمای آن زن را می دیدید!

دنبال آن تاکسی دار دویدم و به پاس اقدام عاجلش سپاسش گفتم!

خواهش کردم تا تصویری از ایشان داشته باشم و ذکری از این اقدام ارزنده شان بکنم...
با تواضعی مثال زدنی گفتند کار خاصی نکردم جز وظیفه🌹
اما اصرار من مجالش نداد ولی افسوس که نامش را فراموش کردم...

اما "مهربان سوران الهی" یار شد و مشخصاتش را بازگفت و فرصتی آفرید تا باذکر نام از این تاکسی دار اهل روستای ولیو سردشت که در کنار تاکسی داری به گچ کاری نیز مشغول و بیشتر به "وه ستاهادی" شهرت دارند،یادی کنیم...


سپاس مهرورزی "وه ستا هادی محمدزاده "عزیز را که مهربانی شان،امروز در جلوگیری از اتلاف وقت و رفع دغدغه ی خانواده ای سردشتی ونیز رسیدگی به موقع بیماری و درمان آن مؤثر افتاد...

----
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،تخریب زیست محیط،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
Forwarded from Raouf Azari
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۲۶
#رئوف آذری 
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین
#نگارش ( ۳مرداد ۹۵)-------------
#کادوی مهربانی(۲)

می گفت :" تماس گرفت و برای رفت و برگشت مسیری، درخواست ماشین کرد!
از آنجا که همواره خود یکی از خوش قلب ترین دوستانم بوده است بی دغدغه ماشین را آماده و سویچ را تقدیمش کردم!

در برگشت سویج را تحویلم داد و سپاسی گفت و تشکری کرد و رفت!

بعد از چندی خواستم ماشین را روشن کنم که متوجه شدم لاستیک های جلویی برق می زنند!
وقتی به دقت ماشین را ورانداز کردم در کمال تعجب، متوجه شدم لاستیک های نوی بر چرخ های جلویی خودنمایی می کنند!

آخه لاستیک های قبلی از رنگ و رو افتاده بودند و این قبای نو بر چرخ ها، منظره شان چشم نوازی می کرد!"
این ها را صاحب ماشین می گفت!

و این کادوی مهربانی را جوان رعنای بازاری شهر سردشت، بر تن چرخ های ماشین امانتی پوشانده بود!

خیلی اصرار کردم تا اجازه دهد نامش را ذکر کنم ولی رخصت نداد حتی نام صاحب ماشین را نیز ذکر کنم تا مبادا ایشان نیز شناخته شود و ناخواسته بر عهدم ماندگار شدم!

اما در پاسخ سئوالم که خطابش قرار دادم،که "چه عاملی سبب شد این کار را بکنی؟" گفت:

" خیلی وقت ها بود مترصد بودم تا کاری برای آن بزرگوار که در همسایگی ام است،انجام دهم.

با توجه به اینکه بازاری ام و حضورم در محل کسب، مستمر نیاز است ،کم تر توانسته ام وظیفه ی همسایگی و دوستی ام را ادا کنم!

به همین جهت استهلاک لاستیک جلویی ماشین ایشان، فرصتی فراهم ساخت تا ادای دین کنم و این در حق خلوص و لطف و حجم مهربانی های آن بزرگوار بس ناچیز است"

نمی دانم الان از مهربانی صاحب ماشین و نفوذش در قلب مخاطبانش بنویسم یا از شعور و ادراک شهروندی یک بازاری و احساس مسئولیتش در قبال بزرگان شهرش!

اما در هرحال، هر دو را باید سپاس گفت و تمجید کرد که بسیار مهربان اند و مهربانی شان نیز منشعب از کانی شعور و فهم عمیق شان...
هزاران درودشان باد که بی نام و نشان،سپاس شان واجب است🌹🌹🌹
------------
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،تخریب زیست محیط،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
---------